هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به مفاهیمی مانند صفا، درد، عشق الهی، و جستجوی معنویت می‌پردازد. شاعر از اصطلاحات عرفانی مانند «صوفی»، «فرجی»، و «جرعه» استفاده کرده و به دنبال بیان تجربه‌های روحانی و عرفانی است. متن همچنین به مفاهیمی مانند جدایی روح از جسم، زیبایی معنوی، و ارزش‌های والای انسانی اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات و فلسفه دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم استفاده‌شده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

بخش ۱۹ - سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول

صوفی‌یی بِدْرید جُبّه در حَرَج
پیشَش آمد بَعدِ بِدْریدَن فَرَج

کرد نامِ آن دَریده فَرَجی
این لَقَب شُد فاش زان مَردِ نَجی

این لَقَب شُد فاش و صافَش شیخ بُرد
مانْد اَنْدَر طَبْعِ خَلْقانْ حَرفِ دُرد

هم‌چُنین هر نامْ صافی داشته‌ست
اسم را چون دُردی‌یی بُگْذاشته‌ست

هر کِه گِلْ خواراست دُردی را گرفت
رَفت صوفی سویِ صافی ناشِکِفت

گفت لابُد دُرد را صافی بُوَد
زین دَلالَت دلْ به صَفْوَت می‌رَوَد

دُرْد عُسْر افتاد و صافَش یُسْرِ او
صاف چون خُرما و دُردی بُسْرِ او

یُسْر با عُسْراست هین آیِس مَباش
راه داری زین مَمات اَنْدَر مَعاش

روح خواهی؟ جُبّه بِشْکاف ای پسر
تا از آن صَفْوَت بَرآری زود سَر

هست صوفی آن کِه شُد صَفْوَت‌طَلَب
نَزْ لباسِ صوف و خیّاطیّ و دَب

صوفی‌یی گشته به پیشِ این لِئام
اَلْخیاطَه وَالْلِواطَه وَالسَّلام

بر خیالِ آن صَفا و نامِ نیک
رَنگْ پوشیدن نِکو باشد وَلیک

بر خیالَش گَر رَوی تا اَصْلِ او
نی چو عُبّادِ خیالِ تو به تو

دورْ باشِ غَیْرتَت آمد خیال
گِردْ بر گِردِ سَراپَرده‌یْ جَمال

بَسته هر جوینده را که راه نیست
هر خیالَش پیش می‌آید بیست

جُز مگر آن تیزکوشِ تیزْهوش
کِشْ بُوَد از جَیْشِ نُصْرت‌هاشْ جوش

نَجْهَد از تَخییل‌ها نی شَهْ شود
تیرِ شَهْ بِنْمایَد آن گَهْ رَهْ شود

این دلِ سَرگشته را تَدبیرْ بَخش
وین کَمان‌هایِ دوتو را تیرْ بَخش

جُرعه‌‌یی بَر ریختی زان خُفْیه جام
بر زمینِ خاکْ مِنْ کاْسِ الْکِرام

جَست بر زُلف و رُخ از جُرعه‌ش نِشان
خاک را شاهان هَمی‌لیسَنْد از آن

جُرعه حُسن است اَنْدَر خاکِ گَش
که به صد دل روز و شب می‌بوسی اَش

جُرعه خاک آمیز چون مَجْنون کُند
مَر تو را تا صافِ او خود چون کُند؟

هر کسی پیشِ کُلوخی جامه‌چاک
که آن کُلوخ از حُسن آمد جُرعه‌ناک

جُرعه‌یی بر ماه و خورشید و حَمَل
جُرعه‌‌یی بر عَرش و کُرسیّ و زُحَل

جُرعه گوییش ای عَجَب یا کیمیا
که زِ آسیبَش بُوَد چندین بَها

جِدْ طَلَب آسیبِ او ای ذوفُنون
لا یَمَسُّ ذاکَ اِلَّا الْمُطْهَرون

جُرعه‌‌یی بر زَرّ و بر لَعْل و دُرَر
جُرعه‌‌یی بر خَمْر و بر نُقْل و ثَمَر

جُرعه‌‌یی بر رویِ خوبانِ لِطاف
تا چگونه باشد آن راواقِ صاف

چون هَمی مالی زبان را اَنْدَرین
چون شَوی چون بینی آن را بی زِ طین؟

چون که وَقتِ مرگ آن جُرعه یْ صَفا
زین کُلوخِ تَنْ به مُردن شُد جُدا

آنچه می‌مانَد کُنی دَفْنَش تو زود
این چُنین زشتی بِدان چون گشته بود؟

جانْ چو بی این جیفه بنماید جمال
من نَتانَم گفت لُطفِ آن وِصال

مه چو بی‌این ابر بِنْمایَد ضیا
شَرحْ نَتْوان کرد زان کار و کیا

حَبَّذا آن مَطْبَخِ پُر نوش و قَند
کین سَلاطینْ کاسه‌لیسانِ وِیْ اَند

حَبَّذا آن خَرمَنِ صَحرایِ دین
که بُوَد هر خَرمَن آن را دانه‌چین

حَبَّذا دریایِ عُمرِ بی‌غَمی
که بُوَد زو هفت دریا شَبنَمی

جُرعه‌‌یی چون ریخت ساقیّ اَلَست
بر سَرِ این شوره خاکِ زیردست

جوش کرد آن خاک و ما زان جوشِشیم
جُرعه‌یی دیگر که بَسْ بی‌کوشِشیم

گَر رَوا بُد ناله کردم از عَدَم
وَرْ نبود این گفتنی نَکْ تَنْ زدم

این بَیانِ بَطّ حِرْصِ مُنْثَنی‌ست
از خَلیل آموزْ کان بَطْ کُشتنی‌ست

هست در بَطْ غیرِ این بَسْ خیر و شَر
تَرسَم از فَوْتِ سُخَن‌هایِ دِگَر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۸ - تفسیر یا حسرة علی العباد
گوهر بعدی:بخش ۲۰ - صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیه‌السلام او را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.