۱۵۶ بار خوانده شده
اسیران را زیانی از گرفتاری نمیباشد
خلاصی از دیار عشق بی خواری نمیباشد
چو از قید قفس فارغ شدم در دام افتادم
مصیبتدیده را یارای خودداری نمیباشد
به دور انداز از دوش این سر پرشور و فارغ شو
که تن را راحتی غیر از سبکباری نمیباشد
چه مست غفلتی؟ یکچند ترک بادهنوشی کن
که هرگز دردسر در جام هشیاری نمیباشد
ز دستاندازِ بیانداز او قصاب دانستم
که رحمی در دل خوبان بازاری نمیباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خلاصی از دیار عشق بی خواری نمیباشد
چو از قید قفس فارغ شدم در دام افتادم
مصیبتدیده را یارای خودداری نمیباشد
به دور انداز از دوش این سر پرشور و فارغ شو
که تن را راحتی غیر از سبکباری نمیباشد
چه مست غفلتی؟ یکچند ترک بادهنوشی کن
که هرگز دردسر در جام هشیاری نمیباشد
ز دستاندازِ بیانداز او قصاب دانستم
که رحمی در دل خوبان بازاری نمیباشد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.