۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۲

تا کی فراق‌نامه‌ات انشا کند کسی
صد صفحه را به خون دل املا کند کسی

ریزم به دیده چند ز دل خون محض را
تا کی ز کوزه آب به دریا کند کسی

حاصل برای عبرت این روزگار نیست
این دیده را ز بهر چه بینا کند کسی

دنیا است هیچ و هرچه درو هست جمله پوچ
از بهر هیچ و پوچ چه غوغا کند کسی

این خانه را چو وقف بر اولاد کرده‌اند
با این برادران ز چه دعوا کند کسی

چیزی به کس نداد که نگرفت باز از او
دیگر از این جهان چه تمنا کند کسی

طفلان به ما مضایقه از سنگ می‌کنند
خود را دگر برای چه رسوا کند کسی

گردیده صبح پنبه گوش نه آسمان
تا چند آه و ناله بیجا کند کسی

از مغز خشگ، چرب‌زبان بهره‌ای نبرد
در دیگ چوب بهر چه حلوا کند کسی

قصاب هرکه هست فرو مانده خود است
طومار شکوه پیش چه کس وا کند کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.