هوش مصنوعی:
این متن داستان آفرینش انسان را از دیدگاه عرفانی و مذهبی بیان میکند. در این داستان، خداوند جبرئیل را مأمور میکند تا از زمین خاکی برای آفرینش انسان بیاورد. خاک از ترس خداوند لابه میکند و از جبرئیل میخواهد که او را رها کند. جبرئیل پس از شنیدن لابههای خاک، نزد خداوند بازمیگردد و از او میپرسد که چرا خاک اینگونه رفتار کرده است. خداوند پاسخ میدهد که خاک از عظمت و هول نام او ترسیده است. در ادامه، متن به فضایل چهار فرشته بزرگ (جبرئیل، میکائیل، عزرائیل و اسرافیل) و نقش آنها در آفرینش و حیات انسان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم فلسفی و دینی دارد. همچنین، زبان شعرگونه و استفاده از اصطلاحات خاص ادبیات کلاسیک ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۶۴ - در ابتدای خلقت جسم آدم علیهالسلام کی جبرئیل علیهالسلام را اشارت کرد کی برو از زمین مشتی خاک برگیر و به روایتی از هر نواحی مشت مشت بر گیر
چونک صانِع خواست ایجادِ بَشَر
از برایِ اِبْتِلایِ خیر و شَر
جِبْرَئیلِ صِدْق را فَرمود رو
مُشتِ خاکیْ از زمینْ بِستان گِرو
او میانْ بَست و بِیامَد تا زمین
تا گُزارَد اَمْرِ رَبُّاَلْعالَمین
دستْ سویِ خاک بُرد آن مُؤْتَمِر
خاکْ خود را دَرکَشید و شُد حَذِر
پَس زبان بُگْشاد خاک و لابه کرد
کَزْ برایِ حُرمَتِ خَلّاقِ فَرد
تَرکِ من گو و بُرو جانَم بِبَخش
رو بِتاب از منْ عِنانِ خِنْگِ رَخْش
در کَشاکَشهایِ تَکلیف و خَطَر
بَهْرِ اللهْ هِلْ مرا اَنْدَر مَبَر
بَهْرِ آن لُطفی که حَقَّت بَر گُزید
کرد بر تو عِلْمِ لَوْح کُلّ پَدید
تا مَلایک را مُعلّم آمدی
دایِما با حَقْ مُکَلِم آمدی
که سَفیرِ اَنْبیا خواهی بُدَن
تو حَیاتِ جانِ وَحْیی نی بَدَن
بر سِرافیلَت فَضیلَت بود ازان
کو حَیاتِ تَن بُوَد تو آنِ جان
بانگِ صورَش نَشاتِ تنها بُوَد
نَفْخِ تو نَشْوِ دلِ یکتا بُوَد
جان جانِ تَنْ حَیاتِ دل بُوَد
پَس زِ دادَش دادِ تو فاضِل بُوَد
باز میکائیلْ رِزْقِ تَن دَهَد
سَعیِ تو رِزْقِ دلِ روشن دَهَد
او بِدادِ کَیْلْ پُر کردهست ذَیْل
دادِ رِزْقِ تو نمیگُنجَد به کَیْل
هم زِ عزرائیلِ با قَهْر و عَطَب
تو بِهی چون سَبْقِ رَحمَت بر غَضَب
حامِلِ عَرشْ این چهارند و تو شاه
بهترینِ هر چهاری زِ انْتِباه
روزِ مَحْشَر هشت بینی حامِلانْش
هم تو باشی اَفْضَلِ هشت آن زمانْش
همچُنین بَرمیشِمُرد و میگِریست
بویْ میبُرد او کَزین مَقْصود چیست
مَعْدَنِ شَرم و حیا بُد جِبْرَئیل
بَست آن سوگندها بر وِیْ سَبیل
بَس که لابِه کردش و سوگند داد
بازگشت و گفت یا رَبَّ اَلْعِباد
که نبودم من به کارَت سَرسَری
لیکْ زانچه رَفت تو داناتَری
گفت نامی که زِ هَوْلَش ای بَصیر
هفت گَردون باز مانَد از مَسیر
شَرمَم آمد گشتم از نامَت خَجِل
وَرْنه آسان است نَقْلِ مُشتِ گِل
که تو زوری دادهیی اَمْلاک را
که بِدَرّانَند این اَفْلاک را
از برایِ اِبْتِلایِ خیر و شَر
جِبْرَئیلِ صِدْق را فَرمود رو
مُشتِ خاکیْ از زمینْ بِستان گِرو
او میانْ بَست و بِیامَد تا زمین
تا گُزارَد اَمْرِ رَبُّاَلْعالَمین
دستْ سویِ خاک بُرد آن مُؤْتَمِر
خاکْ خود را دَرکَشید و شُد حَذِر
پَس زبان بُگْشاد خاک و لابه کرد
کَزْ برایِ حُرمَتِ خَلّاقِ فَرد
تَرکِ من گو و بُرو جانَم بِبَخش
رو بِتاب از منْ عِنانِ خِنْگِ رَخْش
در کَشاکَشهایِ تَکلیف و خَطَر
بَهْرِ اللهْ هِلْ مرا اَنْدَر مَبَر
بَهْرِ آن لُطفی که حَقَّت بَر گُزید
کرد بر تو عِلْمِ لَوْح کُلّ پَدید
تا مَلایک را مُعلّم آمدی
دایِما با حَقْ مُکَلِم آمدی
که سَفیرِ اَنْبیا خواهی بُدَن
تو حَیاتِ جانِ وَحْیی نی بَدَن
بر سِرافیلَت فَضیلَت بود ازان
کو حَیاتِ تَن بُوَد تو آنِ جان
بانگِ صورَش نَشاتِ تنها بُوَد
نَفْخِ تو نَشْوِ دلِ یکتا بُوَد
جان جانِ تَنْ حَیاتِ دل بُوَد
پَس زِ دادَش دادِ تو فاضِل بُوَد
باز میکائیلْ رِزْقِ تَن دَهَد
سَعیِ تو رِزْقِ دلِ روشن دَهَد
او بِدادِ کَیْلْ پُر کردهست ذَیْل
دادِ رِزْقِ تو نمیگُنجَد به کَیْل
هم زِ عزرائیلِ با قَهْر و عَطَب
تو بِهی چون سَبْقِ رَحمَت بر غَضَب
حامِلِ عَرشْ این چهارند و تو شاه
بهترینِ هر چهاری زِ انْتِباه
روزِ مَحْشَر هشت بینی حامِلانْش
هم تو باشی اَفْضَلِ هشت آن زمانْش
همچُنین بَرمیشِمُرد و میگِریست
بویْ میبُرد او کَزین مَقْصود چیست
مَعْدَنِ شَرم و حیا بُد جِبْرَئیل
بَست آن سوگندها بر وِیْ سَبیل
بَس که لابِه کردش و سوگند داد
بازگشت و گفت یا رَبَّ اَلْعِباد
که نبودم من به کارَت سَرسَری
لیکْ زانچه رَفت تو داناتَری
گفت نامی که زِ هَوْلَش ای بَصیر
هفت گَردون باز مانَد از مَسیر
شَرمَم آمد گشتم از نامَت خَجِل
وَرْنه آسان است نَقْلِ مُشتِ گِل
که تو زوری دادهیی اَمْلاک را
که بِدَرّانَند این اَفْلاک را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۳ - بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست همچون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد
گوهر بعدی:بخش ۶۵ - فرستادن میکائیل را علیهالسلام به قبض حفنهای خاک از زمین جهت ترکیب ترتیب جسم مبارک ابوالبشر خلیفة الحق مسجود الملک و معلمهم آدم علیهالسلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.