۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳ - فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

بود هر گلی را بهار و خزانی
خزان گل من بهار جوانی

بود شاخ گل سبز در هر بهاری
گل من ز خون بدن ارغوانی

نه یک گل زمن رفته، یک بوستان گل
نه یک نوجوان، یک جهان نوجوانی

جوانا توانائی من تو بودی
بماندم من و پیری و ناتوانی

ترا نخل شکر بری پروردیم
نه پنداشتم زهر غم میچشانی

بگرد تو پروانه وش می دویدم
تو چون شمع سرگرم در سر فشانی

تو چون شاخ مرجان ز یاقوت خونی
من از اشک خونین عقیق یمانی

بمیقات دیدارت احرام بستم
که جانی کنم تازه زان یار جانی

سروش غمت گفت در گوش هوشت
که ای آرزومند من! لن ترانی

ز سر پنچۀ دشمن دیو سیرت
نمی یابی از اهرمن هم نشانی

جوانا نهالی نشاندم بامید
که در سایۀ او کنم زندگانی

دریغا که از گردش چرخ گردون
سر او کند بر سرم سایبانی

جوانا بهمت تو عنقاء قافی
برفعت همای بلند آشیانی

توئی یکه تمثال عقل نخستین
توئی ثانی اثنین سبع المثانی

نزیبد سرت را سر نیزه بودن
مگر جان من شمع این کاورانی؟

جوانا فروغ تو از مشرق نی
بود رشک مهر و مه آسمانی

ولی روز ما را سیه کرده چندان
که مردن به از عشرت جاودانی

فدای سر نازنین تو گردم
که از نازنینان کند دیدبانی

نظر بستی از عمر و از ما نبستی
کنی سرپرستی ز ما تا توانی

پس از این من و داغ آن لالۀ رو
که یک صورتست و جهانی معانی

پس از این من و سوز آن شمع قامت
که در بزم وحدت نبودیش ثانی

هر آن سر که سودای آنسر ندارد
بود بر سر دوش بار گرانی

دلی گر نسوزد ز سوز غم تو
نبیند بدنیا رخ شادمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲ - فی رثائه علیه السلام عن لسان أبی عبدالله علیه السلام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴ - أیضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.