۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

ای که ز خوبی نصیب یافته حد نصاب
دری و یاقوت لب، سیم بر، وزر نقاب

ای که بمعمورۀ حسن، تو فرماندهی
لشگر عشق تو کرد کشور دل را خراب

حسرت روی تو دادد هستی ما را بباد
وز غم تو دل گداخت، شد جگر از غصه آب

طرۀ طرّار تو روز مرا کرده تار
نرگس بیمار تو برده شب از دیده خواب

لالۀ رخسار تو شمع جهانسوز من
سینه از او داغدار، مرغ دل از وی کباب

تیع دوا بروی تو برده ز سر هوش من
شور تو شوریده ام کرده نه شور شراب

خط تو دیباچۀ دفتر حسن ازل
گشته مصور در او معنی علم الکتاب

تا ندرد مفتقر پردۀ پندار را
کی نگرد یار را جلوه کنان بی حجاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.