هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند وفا، شبهت، اشکال، و تفاوت بین ظاهر و باطن سخن می‌گوید. شاعر از زبان خود و دیگران انتقاد می‌کند و به این موضوع اشاره می‌کند که گاهی ظاهر فریبنده است و باید به باطن و مغز مطلب توجه کرد. او همچنین از جفا و ظن دیگران نسبت به خود شکایت می‌کند و بیان می‌کند که اگر شرایط مناسب بود، می‌توانست از وفا و رازهای خود سخن بگوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم فلسفی و انتقادی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عمیق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

بخش ۸۵ - تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را کی زود این حکم را به فیصل رسان و منتظر مدار و ایام بیننا مگو کی الانتظار موت الاحمر و جواب گفتن ایاز شاه را

گفت ای شَهْ جُملگی فرمانْ توراست
با وجودِ آفتابْ اَخْتَر فَناست

زُهره کِه بْوَد یا عُطارِد یا شِهاب
کو بُرون آید به پیشِ آفتاب؟

گَر زِدَلْق و پوستینْ بُگْذشْتَمی
کِی چُنین تُخْمِ مَلامَت کِشتَمی؟

قُفل کردن بر دَرِ حُجره چه بود
در میانِ صد خیالیّ حَسود؟

دست در کرده درونِ آبِ جو
هر یکی زایشان کُلوخِ خُشک‌جو

پَس کُلوخِ خُشکْ در جو کِی بُوَد؟
ماهی‌یی با آبْ عاصی کِی شود؟

بر منِ مِسْکین جَفا دارند ظَن
که وَفا را شَرم می‌آید زِ من

گَر نبودی زَحمَتِ نامَحْرَمی
چند حَرفی از وَفا واگُفتَمی

چون جهانی شُبْهَت و اِشْکال‌جوست
حَرف می‌رانیم ما بیرونِ پوست

گَر تو خود را بِشْکَنی مَغزی شَوی
داستانِ مَغزِ نَغْزی بِشْنَوی

جَوْز را در پوست‌ها آوازهاست
مَغز و روغن را خود آوازی کجاست؟

دارد آوازی نه اَنْدَر خورْدِ گوش
هست آوازش نَهان در گوشِ نوش

گَرنه خوش‌آوازیِ مَغزی بُوَد
ژَغْژّغِ آوازِ قِشْری کِه شْنَوَد؟

ژَغْژَغِ آن زان تَحَمُّل می‌کُنی
تا که خاموشانه بر مَغزی زَنی

چند گاهی بی‌لب و بی‌گوش شو
وان گَهان چون لبْ حَریفِ نوش شو

چند گفتی نَظْم و نَثر و رازْ فاش
خواجه یک روز اِمْتِحان کُن گُنگْ باش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۴ - فرمودن شاه ایاز را کی اختیار کن از عفو و مکافات کی از عدل و لطف هر چه کنی اینجا صوابست و در هر یکی مصلحتهاست کی در عدل هزار لطف هست درج و لکم فی القصاص حیوة آنکس کی کراهت می‌دارد قصاص را درین یک حیات قاتل نظر می‌کند و در صد هزار حیات کی معصوم و محقون خواهند شدن در حصن بیم سیاست نمی‌نگرد
گوهر بعدی:بخش ۸۶ - حکایت در تقریر این سخن کی چندین گاه گفت ذکر را آزمودیم مدتی صبر و خاموشی را بیازماییم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.