هوش مصنوعی:
این متن به توصیف قدرت و تأثیر عشق میپردازد. عشق به عنوان نیرویی توصیف شده است که میتواند دریاها را به جوش آورد، کوهها را به ریگ تبدیل کند و حتی فلک را بشکافد. عشق به عنوان یک نیروی الهی و پاک معرفی شده که حتی در ارتباط با پیامبر اسلام (ص) نیز مورد تأکید قرار گرفته است. متن همچنین به تأثیرات عشق در طبیعت و زندگی انسانها اشاره میکند و از آن به عنوان عاملی برای درک بهتر جهان و تحولات آن یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
بخش ۱۱۵ - در معنی لولاک لما خلقت الافلاک
شُد چُنین شیخی گدایِ کو به کو
عشق آمد لااُبالی اِتَّقوا
عشقْ جوشَد بَحْر را مانندِ دیگ
عشقْ سایَد کوه را مانندِ ریگ
عشقْبِشْکافَد فَلَک را صد شِکاف
عشقْ لَرزانَد زمین را از گِزاف
با مُحَمَّد بود عشقِ پاکْ جُفت
بَهْرِ عشقْ او را خدا لَوْلاک گفت
مُنْتَهی در عشقْ چون او بود فَرد
پَس مَر او را زَانْبیا تَخْصیص کرد
گَر نبودی بَهْرِ عشقِ پاک را
کِی وجودی دادَمی اَفْلاک را؟
من بِدان اَفْراشتم چَرخِ سَنی
تا عُلوِّ عشق را فَهْمی کُنی
مَنْفِعَتهایِ دِگَر آید زِ چَرخ
آن چو بَیْضه تابِع آید این چو فَرخ
خاک را من خوار کردم یک سَری
تا زِ ذُلِّ عاشقان بویی بَری
خاک را دادیم سَبزیّ و نُوی
تا زِ تَبدیلِ فَقیر آگَهْ شَوی
با تو گویند این جِبالِ راسیات
وَصْفِ حالِ عاشقانْ اَنْدَر ثَبات
گَرچه آن مَعنیست و این نَقْش ای پسر
تا به فَهْمِ تو کُند نزدیکتَر
غُصّه را با خارْ تَشْبیهی کُنند
آن نباشد لیکْ تَنْبیهی کُنند
آن دلِ قاسی که سَنگَش خوانْدَند
نامُناسِب بُد مِثالی رانْدَند
در تَصَوّر دَر نَیایَد عَیْنِ آن
عَیْب بر تَصویر نِهْ نَفْیَش مَدان
عشق آمد لااُبالی اِتَّقوا
عشقْ جوشَد بَحْر را مانندِ دیگ
عشقْ سایَد کوه را مانندِ ریگ
عشقْبِشْکافَد فَلَک را صد شِکاف
عشقْ لَرزانَد زمین را از گِزاف
با مُحَمَّد بود عشقِ پاکْ جُفت
بَهْرِ عشقْ او را خدا لَوْلاک گفت
مُنْتَهی در عشقْ چون او بود فَرد
پَس مَر او را زَانْبیا تَخْصیص کرد
گَر نبودی بَهْرِ عشقِ پاک را
کِی وجودی دادَمی اَفْلاک را؟
من بِدان اَفْراشتم چَرخِ سَنی
تا عُلوِّ عشق را فَهْمی کُنی
مَنْفِعَتهایِ دِگَر آید زِ چَرخ
آن چو بَیْضه تابِع آید این چو فَرخ
خاک را من خوار کردم یک سَری
تا زِ ذُلِّ عاشقان بویی بَری
خاک را دادیم سَبزیّ و نُوی
تا زِ تَبدیلِ فَقیر آگَهْ شَوی
با تو گویند این جِبالِ راسیات
وَصْفِ حالِ عاشقانْ اَنْدَر ثَبات
گَرچه آن مَعنیست و این نَقْش ای پسر
تا به فَهْمِ تو کُند نزدیکتَر
غُصّه را با خارْ تَشْبیهی کُنند
آن نباشد لیکْ تَنْبیهی کُنند
آن دلِ قاسی که سَنگَش خوانْدَند
نامُناسِب بُد مِثالی رانْدَند
در تَصَوّر دَر نَیایَد عَیْنِ آن
عَیْب بر تَصویر نِهْ نَفْیَش مَدان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱۴ - آمدن شیخ بعد از چندین سال از بیابان به شهر غزنین و زنبیل گردانیدن به اشارت غیبی و تفرقه کردن آنچ جمع آید بر فقرا هر که را جان عز لبیکست نامه بر نامه پیک بر پیکست چنانک روزن خانه باز باشد آفتاب و ماهتاب و باران و نامه و غیره منقطع نباشد
گوهر بعدی:بخش ۱۱۶ - رفتن این شیخ در خانهٔ امیری بهر کدیه روزی چهار بار به زنبیل به اشارت غیب و عتاب کردن امیر او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امیر را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.