هوش مصنوعی:
در این متن، شخصیتی به نام میر که دارای جایگاه اجتماعی بالایی است، با صداقت و عشق به دیگران کمک میکند. او با گریه و اشکهایش نشان میدهد که قلبش سرشار از محبت و صداقت است. میر به شخص دیگری که نیازمند است، پیشنهاد میدهد که هر چه میخواهد از خزانهاش بردارد، اما آن شخص از پذیرش این پیشنهاد خودداری میکند و میگوید که دستوری برای این کار نداشته است. در نهایت، میر به او میگوید که به عنوان گدا برود و نانی بخواهد.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 15 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیم انتزاعی مانند صداقت، عشق و فقر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر دیده میشود.
بخش ۱۱۷ - گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بیاشارت نیارم تصرفی کردن
این بِگُفت و گریه در شُد هایْ هایْ
اشکْ غَلْطان بر رُخِ او جایْ جایْ
صِدْقِ او هم بر ضَمیرِ میر زَد
عشقْ هر دَمْ طُرفه دیگی میپَزَد
صِدْقِ عاشقْ بر جَمادی میتَنَد
چه عَجَب گَر بر دلِ دانا زَنَد؟
صِدْقِ موسیٰ بر عصا و کوه زَد
بلکه بر دریایِ پُر اُشْکوه زَد
صِدْقِ اَحمَد بر جَمالِ ماه زَد
بلکه بر خورشیدِ رَخشانْ راه زَد
روبه رو آورده هر دو در نَفیر
گشته گِریانْ هم امیر و هم فَقیر
ساعتی بسیار چون بِگْریسْتند
گفت میر او را که خیز ای اَرْجُمند
هر چه خواهی از خِزانه بَرگُزین
گَرچه اِسْتِحْقاق داری صد چُنین
خانه آنِ توست هر چِتْ مَیْل هست
بَر گُزین خود هر دو عالَم اَنْدک است
گفت دَستوری نَدادَنْدَم چُنین
که به دستِ خویشْ چیزی بَرگُزین
من زِ خود نَتْوانَم این کردن فُضول
که کُنم من این دَخیلانه دُخول
این بَهانه کرد و مُهْره دَر رُبود
مانِع آن بُد کان عَطا صادق نبود
نه که صادق بود و پاک از غِلّ و خشم
شیخ را هر صِدْق مینامَد به چَشم
گفت فَرمانَم چُنین دادهست اِلٰه
که گدایانه برو نانی بِخواه
اشکْ غَلْطان بر رُخِ او جایْ جایْ
صِدْقِ او هم بر ضَمیرِ میر زَد
عشقْ هر دَمْ طُرفه دیگی میپَزَد
صِدْقِ عاشقْ بر جَمادی میتَنَد
چه عَجَب گَر بر دلِ دانا زَنَد؟
صِدْقِ موسیٰ بر عصا و کوه زَد
بلکه بر دریایِ پُر اُشْکوه زَد
صِدْقِ اَحمَد بر جَمالِ ماه زَد
بلکه بر خورشیدِ رَخشانْ راه زَد
روبه رو آورده هر دو در نَفیر
گشته گِریانْ هم امیر و هم فَقیر
ساعتی بسیار چون بِگْریسْتند
گفت میر او را که خیز ای اَرْجُمند
هر چه خواهی از خِزانه بَرگُزین
گَرچه اِسْتِحْقاق داری صد چُنین
خانه آنِ توست هر چِتْ مَیْل هست
بَر گُزین خود هر دو عالَم اَنْدک است
گفت دَستوری نَدادَنْدَم چُنین
که به دستِ خویشْ چیزی بَرگُزین
من زِ خود نَتْوانَم این کردن فُضول
که کُنم من این دَخیلانه دُخول
این بَهانه کرد و مُهْره دَر رُبود
مانِع آن بُد کان عَطا صادق نبود
نه که صادق بود و پاک از غِلّ و خشم
شیخ را هر صِدْق مینامَد به چَشم
گفت فَرمانَم چُنین دادهست اِلٰه
که گدایانه برو نانی بِخواه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱۶ - رفتن این شیخ در خانهٔ امیری بهر کدیه روزی چهار بار به زنبیل به اشارت غیب و عتاب کردن امیر او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امیر را
گوهر بعدی:بخش ۱۱۸ - اشارت آمدن از غیب به شیخ کی این دو سال به فرمان ما بستدی و بدادی بعد ازین بده و مستان دست در زیر حصیر میکن کی آن را چون انبان بوهریره کردیم در حق تو هر چه خواهی بیابی تا یقین شود عالمیان را کی ورای این عالمیست کی خاک به کف گیری زر شود مرده درو آید زنده شود نحس اکبر در وی آید سعد اکبر شود کفر درو آید ایمان گردد زهر درو آید تریاق شود نه داخل این عالمست و نه خارج این عالم نه تحت و نه فوق نه متصل نه منفصل بیچون و بی چگونه هر دم ازو هزاران اثر و نمونه ظاهر میشود چنانک صنعت دست با صورت دست و غمزهٔ چشم با صورت چشم و فصاحت زبان با صورت زبان نه داخلست و نه خارج او نه متصل و نه منفصل والعاقل تکفیه الاشارة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.