هوش مصنوعی: در این متن، دزدی به شحنه (مامور حکومتی) می‌گوید که کار او حکم خدا بوده است. شحنه در پاسخ می‌گوید که کار او نیز حکم خداست. سپس بحثی فلسفی درباره اختیار و جبر، عذر و بهانه‌ها، و مسئولیت‌های اخلاقی و اجتماعی مطرح می‌شود. متن به بررسی این موضوع می‌پردازد که آیا انسان می‌تواند با استناد به حکم خدا یا جبر، از مسئولیت‌های خود شانه خالی کند یا خیر.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم فلسفی و اخلاقی پیچیده‌ای است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، بحث‌های مربوط به اختیار و جبر و مسئولیت‌پذیری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

بخش ۱۳۲ - حکایت هم در بیان تقریر اختیار خلق و بیان آنک تقدیر و قضا سلب کنندهٔ اختیار نیست

گفت دُزدی شِحْنه را کِی پادشاه
آنچه کردم بود آن حُکْمِ اِلٰه

گفت شِحْنه آنچه من هم می‌کُنم
حُکْمِ حَقْ است ای دو چَشمِ روشَنَم

از دُکانی گَر کسی تُربی بَرَد
کین زِ حُکْمِ ایزد است ای با خِرَد

بر سَرَش کوبی دو سه مُشت ای کَرِه
حُکْمِ حَقّ است این که این جا باز نِهْ

در یکی تَرّه چو این عُذر ای فُضول
می‌نَیایَد پیشِ بَقّالی قَبول

چون بَرین عُذر اِعْتِمادی می‌کُنی
بر حَوالی اَژدَهایی می‌تَنی‌؟

از چُنین عُذر ای سَلیمِ نانَبیل
خون و مال و زن همه کردی سَبیل

هر کسی پَس سَبْلَتِ تو بَر کَنَد
عُذر آرَد خویش را مُضْطَر کُند

حُکْمِ حَق گَر عُذر می‌شاید تورا
پَس بیاموز و بِدِه فَتویٰ مرا

که مرا صد آرزو و شَهْوت است
دستِ من بَسته زِ بیم و هَیْبت است

پَس کَرَم کُن عُذر را تَعْلیم دِهْ
بَرگُشا از دست و پایِ من گِرِه‌؟

اِخْتیاری کرده‌یی تو پیشه‌یی
کِاخْتیاری دارم و اندیشه‌یی

وَرْنه چون بُگْزیده‌یی آن پیشه را
از میانِ پیشه‌ها‌؟ ای کَدْخُدا

چون که آید نوبَتِ نَفْس و هوا
بیست مَرده اِخْتیار آید تورا

چون بَرَد یک حَبّه از تو یارْ سود
اِخْتیارِ جنگ در جانَت گُشود

چون بِیایَد نوبَتِ شُکرِ نِعَم
اِخْتیارت نیست وَزْ سنگی تو کَم

دوزَخَت را عُذرْ این باشد یَقین
کَنْدَرین سوزش مرا مَعْذور بین

کَس بدین حُجَّت چو مَعْذورَت نداشت
وَزْ کَفِ جَلّادْ این دورَت نداشت

پَس بدین داور جهانْ مَنْظوم شُد
حالِ آن عالَم هَمَت معلوم شُد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳۱ - درک وجدانی چون اختیار و اضطرار و خشم و اصطبار و سیری و ناهار به جای حس است کی زرد از سرخ بداند و فرق کند و خرد از بزرگ و طلخ از شیرین و مشک از سرگین و درشت از نرم به حس مس و گرم از سرد و سوزان از شیر گرم و تر از خشک و مس دیوار از مس درخت پس منکر وجدانی منکر حس باشد و زیاده که وجدانی از حس ظاهرترست زیرا حس را توان بستن و منع کردن از احساس و بستن راه و مدخل وجدانیات را ممکن نیست و العاقل تکفیه الاشارة
گوهر بعدی:بخش ۱۳۳ - حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.