۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۸

ای دل چه پای بسته بند علایقی
بگذر ز خلق اگر تو طلبکار خالقی

در نه قدم ببادیه شوق چون جمال
گر بر جمال کعبه مقصود عاشقی

اندر فضای گلشن جانست مسکنت
در تنگنای گلخن صورت چه لایقی

کی پای بر بساط حریم حرم نهی
تا تو نشسته بر سر دست و تمارقی

آثار تو چو مشعله روز روشن است
هر چند تیره حال چو شبهای عاشقی

شاهان نهاده رخ بسم اسب از شرف
تو از خری فتاده بصف در بیادقی

با هیچکس مواصلت اندر جهان مجوی
کز هر چه هست در همه عالم مفارقی

قطع علایق است کلید در بهشت
طوبی لک ار نه بسته بند علایقی

گوئی که مهر حضرت او رهبر من است
کو مهر اگر چو صبح در این قول صادقی

تا کی کنی طباح نجاح اندر این قفس
پر باز کن که بلبل باغ حدایقی

بگشای پرو بال و گذر کن ز هفت و نه
کز سه و چار و پنج و شش اندر مضایقی

وز دمنه شکوک مشام هوا تو بند
گر طالب شمیم ریاض حقایقی

کی پی سپر کنی درجات رفیع را
تا پای بند حل نجات دقایقی

گر تو عبادت از پی جنت همی کنی
عابد نه ای بفتوی عشاق فاسقی

گویند قدسیان بر تو طرقوا مدام
محبوس این محل و درود طوارقی

بیرون سپید و دل سیهی همچو آینه
یکرنگ و صاف گرد و رها کن منافقی

حوری روح چهره خود کی نمایدت
با دیو نفس تا تو برغبت موافقی

حسن عذار روح چو هرگز ندیده ای
زان بسته حکایت عذرا و وامقی

گر پیرو فرشته جان نیستی حسین
با دیو نفس خود نه همانا موافقی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.