۲۲۳ بار خوانده شده

بخش ۱۴ - باز استغفار کردن موسی علیه السلام و قبول کردن توبۀ او را خضر علیه السلام

باز با همدگر رفیق شدند
باز از جان و دل شفیق شدند

تا رسیدند در جزیره بحر
بر عمارت بزرگ همچون شهر

اندر آن جای یک پسر دیدند
روی او خوب چون قمر دیدند

خیره ماندند هر دو در رخ او
در حدیث و سؤال و پاسخ او

خواند او را خضر بسوئی برد
از پس کوه پیش جوئی برد

زیر بنهاد و حلق او ببرید
مرغ جان پسر ز تن بپرید

چون کلیم این بدید گفتش های
بازگو چیست این برای خدای

طفل معصوم را بکشتی زار
کی روا دارد این بگو زنهار

گفت من هی بگفتمت ز آغاز
که نخواهی تو فهم کرد این راز

زانکه در ظاهری فرو مانده
گرچه حقت کلیم خود خوانده

هرچه بینی ز من تو تا صد سال
کرد خواهی بر آن ز عجز سؤال

گفت عفوم کن این دوم بار است
بحق حق که با تو او یار است

کرد زاری بپیش او موسی
که ببخش این گناه را تاسه

چونکه سنت سه بار آمده است
تا ب س ه در شمار نامده است

گر کنم باز اینچنین جرمی
نبود جز فراق تو غرمی

بعد از آن عذر را مجال مده
هجر بگزین دگر وصال مده

گفت میگفتمت نمیشنوی
زانکه در شرع را سخی و قوی

بر تو ظاهر چو غالبست از آن
این لجاجت چنین قویست بدان

گر بدی مر ترا بمعنی راه
گفت من کی بدی بر تو تباه

پس ز اول که گفتمت که برو
همره من مشو ز من بشنو

پیروی آن بدی نه این که بمن
می ‌ روی هر طرف بظاهر تن

پیروی آن بدست در معنی
غیر این گمرهی است هم دعوی



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳ - جواب خضر موسی را علیه السلام که چون ملاقات من مقدور تو شد اکنون باز گرد و پیش امت خود رو که خیرا لزیارة لحظة
گوهر بعدی:بخش ۱۵ - در بیان امر فرمودن حقتعالی فرشتگان را که آدم را سجود کنند که و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین و سجده کردن فرشتگان و اعراض ابلیس که من جز تو خدا را نمی‌پرستم و سجود نمیکنم و جواب حق تعالی ابلیس را که خداوندگار تو آنگاه باشم که امر مرا بشنوی و بجا کرده آری چنانکه عقل را آفریدم و امر کردم امر را بجا آورد و از آن ابا نکرد که ان الله لما خلق العقل قال له اقعد فقعد ثم قال له قم فقام ثم قال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر قادبر ثم قال له تکلم فتکلم ثم قال انصت فانصت ثم قال له انظر فنظر ثم قال له انصرف فانصرف ثم قال له افهم ففهم ثم قال له بعزتی و جلالی(و عظمتی) و کبریائی و استوائی علی عرشی ماخلقت خلقاً اکرم علی منک و لا احب الی منک بک اعرف و بک اعبد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.