هوش مصنوعی:
شاه برای آزمایش وفاداری و هوشمندی امیران خود، از آنها میخواهد تا اطلاعاتی درباره یک کاروان که از دور دیدهاند، جمعآوری کنند. سی امیر یکی پس از دیگری میروند و هر کدام تنها بخشی از اطلاعات را میپرسند و بازمیگردند. در نهایت، شاه به آنها یادآوری میکند که قبلاً ایاز (یکی از نزدیکانش) را به تنهایی برای انجام همین کار فرستاده بود و او تمام اطلاعات را به طور کامل و دقیق جمعآوری کرده بود. این داستان نشاندهنده تفاوت بین هوشمندی و وفاداری ایاز و ناتوانی و سستی امیران است.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم اخلاقی و تاریخی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم پیچیدهتری مانند وفاداری، هوشمندی و رقابت دارد. همچنین، زبان و ساختار متن ممکن است برای کودکان زیر 12 سال کمی دشوار باشد.
بخش ۱۰ - وا نمودن پادشاه به امرا و متعصبان در راه ایاز سبب فضیلت و مرتبت و قربت و جامگی او بریشان بر وجهی کی ایشان را حجت و اعتراض نماند
چون امیران از حَسَد جوشان شُدند
عاقِبَت بر شاهِ خود طَعْنه زَدَند
کین اَیازِ تو ندارد سی خِرَد
جامگیِّ سی امیرْ او چون خَورَد؟
شاه بیرون رفت با آن سی امیر
سویِ صَحرا و کُهِسْتان صَیْدگیر
کارَوانی دید از دورْ آن مَلِک
گفت امیری را بُرو ای مُؤْتَفِک
رو بِپُرس آن کارَوان را بر رَصَد
کَزْ کدامین شهر اَنْدَر میرَسَد؟
رفت و پُرسید و بِیامَد که زِ رِی
گفت عَزْمَش تا کجا؟ دَرمانْد وِیْ
دیگری را گفت رو ای بوالْعَلا
باز پُرس از کاروان که تا کجا؟
رفت و آمد گفت تا سویِ یَمَن
گفت رَخْتَش چیست هان ای مُوْتَمَن؟
مانْد حیران گفت با میری دِگَر
که بُرو وا پُرس رَخْتِ آن نَفَر
باز آمد گفت از هر جِنْس هست
اَغْلَبِ آن کاسههایِ رازی است
گفت کِی بیرون شُدند از شهرِ رِی؟
مانْد حیرانْ آن امیرِ سُست پِی
همچُنین تا سی امیر و بیش تَر
سُسترای و ناقِصْ اَنْدَر کَرّ و َفَر
گفت امیران را که من روزی جُدا
اِمْتِحان کردم اَیازِ خویش را
که بِپُرس از کاروان تا از کجاست؟
او بِرَفت این جُمله وا پُرسید راست
بیوَصیَّت بیاِشارَت یک به یک
حالَشان دَریافت بیرَیْبیّ و شَک
هر چه زین سی میر اَنْدَر سی مَقام
کَشف شُد زو آن به یک دَمْ شُد تمام
عاقِبَت بر شاهِ خود طَعْنه زَدَند
کین اَیازِ تو ندارد سی خِرَد
جامگیِّ سی امیرْ او چون خَورَد؟
شاه بیرون رفت با آن سی امیر
سویِ صَحرا و کُهِسْتان صَیْدگیر
کارَوانی دید از دورْ آن مَلِک
گفت امیری را بُرو ای مُؤْتَفِک
رو بِپُرس آن کارَوان را بر رَصَد
کَزْ کدامین شهر اَنْدَر میرَسَد؟
رفت و پُرسید و بِیامَد که زِ رِی
گفت عَزْمَش تا کجا؟ دَرمانْد وِیْ
دیگری را گفت رو ای بوالْعَلا
باز پُرس از کاروان که تا کجا؟
رفت و آمد گفت تا سویِ یَمَن
گفت رَخْتَش چیست هان ای مُوْتَمَن؟
مانْد حیران گفت با میری دِگَر
که بُرو وا پُرس رَخْتِ آن نَفَر
باز آمد گفت از هر جِنْس هست
اَغْلَبِ آن کاسههایِ رازی است
گفت کِی بیرون شُدند از شهرِ رِی؟
مانْد حیرانْ آن امیرِ سُست پِی
همچُنین تا سی امیر و بیش تَر
سُسترای و ناقِصْ اَنْدَر کَرّ و َفَر
گفت امیران را که من روزی جُدا
اِمْتِحان کردم اَیازِ خویش را
که بِپُرس از کاروان تا از کجاست؟
او بِرَفت این جُمله وا پُرسید راست
بیوَصیَّت بیاِشارَت یک به یک
حالَشان دَریافت بیرَیْبیّ و شَک
هر چه زین سی میر اَنْدَر سی مَقام
کَشف شُد زو آن به یک دَمْ شُد تمام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹ - قصهای هم در تقریر این
گوهر بعدی:بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.