هوش مصنوعی:
در این متن، داستان پاسبانی بیان میشود که در حین نگهبانی به خواب میرود و دزدان اموال کاروان را میدزدند. وقتی کاروان بیدار میشود و متوجه سرقت میشود، از پاسبان توضیح میخواهد. پاسبان بهانه میآورد که دزدان مسلح بودهاند و او توان مقابله نداشته است. سپس به او انتقاد میکنند که چرا حداقل فریاد نزد تا دیگران بیدار شوند. پاسبان در پاسخ میگوید که از ترس جانش سکوت کرده است. در ادامه، متن به موضوع غفلت و بیتوجهی و عواقب آن میپردازد و اشاره میکند که غفلت از هر چیز بینمکتر است.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم اخلاقی و اجتماعی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از تمثیل و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای کودکان زیر 12 سال دشوار باشد.
بخش ۱۵ - حکایت پاسبان کی خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند به کلی بعد از آن هیهای و پاسبانی میکرد
پاسْبانی خُفت و دُزد اَسْباب بُرد
رَخْتها را زیرِ هر خاکی فَشُرد
روزْ شُد بیدار شُد آن کارَوان
دید رَفته رَخْت و سیم و اُشتُران
پس بِدو گفتند ای حارِس بِگو
که چه شُد این رَخْت و این اَسْباب کو؟
گفت دُزدان آمدند اَنْدَر نِقاب
رَخْتها بُردند از پیشَم شِتاب
قوم گُفتَندَش که ای چون تَلِّ ریگ
پس چه میکردی؟ کهیی ای مُرده ریگ؟
گفت من یک کَس بُدَم ایشان گروه
با سِلاح و با شُجاعَت با شُکوه
گفت اگر در جَنگ کَم بودَت امید
نَعْرهیی زن کِی کَریمانْ بَرجَهید
گفت آن دَمْ کارْد بِنْمودند و تیغ
که خَمُش وَرْنه کُشیمَت بیدریغ
آن زمان از تَرسْ بَستَم من دَهان
این زمان هَیْهای و فریاد و فَغان
آن زمان بَست آن دَمَم که دَمْ زَنَم
این زمان چَندان که خواهی هی کُنم
چون که عُمرَت بُرد دیوِ فاضحه
بینَمَک باشد اَعُوذ و فاتِحه
گَرچه باشد بینَمَک اکنون حَنین
هست غَفْلَت بینَمَکتَر زان یَقین
همچُنین هم بینَمَک مینال نیز
که ذَلیلان را نَظَر کُن ای عزیز
قادِری بیگاه باشد یا به گاه
از تو چیزی فَوْت کِی شُد ای اِله؟
شاهِ لا تَاْسَوْا علی ما فاتَکُمْ
کِی شود از قُدرَتَش مَطْلوب گُم؟
رَخْتها را زیرِ هر خاکی فَشُرد
روزْ شُد بیدار شُد آن کارَوان
دید رَفته رَخْت و سیم و اُشتُران
پس بِدو گفتند ای حارِس بِگو
که چه شُد این رَخْت و این اَسْباب کو؟
گفت دُزدان آمدند اَنْدَر نِقاب
رَخْتها بُردند از پیشَم شِتاب
قوم گُفتَندَش که ای چون تَلِّ ریگ
پس چه میکردی؟ کهیی ای مُرده ریگ؟
گفت من یک کَس بُدَم ایشان گروه
با سِلاح و با شُجاعَت با شُکوه
گفت اگر در جَنگ کَم بودَت امید
نَعْرهیی زن کِی کَریمانْ بَرجَهید
گفت آن دَمْ کارْد بِنْمودند و تیغ
که خَمُش وَرْنه کُشیمَت بیدریغ
آن زمان از تَرسْ بَستَم من دَهان
این زمان هَیْهای و فریاد و فَغان
آن زمان بَست آن دَمَم که دَمْ زَنَم
این زمان چَندان که خواهی هی کُنم
چون که عُمرَت بُرد دیوِ فاضحه
بینَمَک باشد اَعُوذ و فاتِحه
گَرچه باشد بینَمَک اکنون حَنین
هست غَفْلَت بینَمَکتَر زان یَقین
همچُنین هم بینَمَک مینال نیز
که ذَلیلان را نَظَر کُن ای عزیز
قادِری بیگاه باشد یا به گاه
از تو چیزی فَوْت کِی شُد ای اِله؟
شاهِ لا تَاْسَوْا علی ما فاتَکُمْ
کِی شود از قُدرَتَش مَطْلوب گُم؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۴ - مناظرهٔ مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیهالسلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام
گوهر بعدی:بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.