هوش مصنوعی:
در این متن، شاعری از اسبی سخن میگوید که به دلیل داشتن شهوت و خودپرستی، به جای حرکت به جلو، به عقب میرود. شاعر با اشاره به این موضوع، به اهمیت کنترل شهوت و هدایت آن به سوی عقل و خرد اشاره میکند. همچنین، او از اسبان رام و پیشرو تمجید میکند و آنها را به عنوان نماد حرکت به سوی پیشرفت و تعالی میستاید.
رده سنی:
15+
این متن حاوی مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۳۳ - حکایت در تقریر همین سخن
آن یکی اَسبی طَلَب کرد از امیر
گفت رو آن اسبِ اَشْهَب را بگیر
گفت آن را من نخواهم گفت چون؟
گفت او واپَسْرواست و بَسْ حَرون
سختْ پَسْ پَسْ میرَوَد او سویِ بُن
گفت دُمَّش را به سویِ خانه کُن
دُمِّ این اُسْتورِ نَفْسَت شَهْوت است
زین سَبَب پَسْ پَسْ رَوَد آن خودْپَرَست
شَهْوتِ او را که دُمّ آمد زِ بُن
ای مُبَدِّل شَهْوَتِ عُقْبیش کُن
چون بِبَندی شَهْوَتَش را از رَغیف
سَر کُند آن شَهْوت از عقلِ شَریف
هَمچو شاخی که بِبُری از درخت
سَر کُند قُوَّت زِ شاخِ نیکبَخْت
چون که کردی دُمِّ او را آن طَرَف
گَر رَوَد پَسْ پَسْ رَوَد تا مُکْتَنَف
حَبَّذا اَسْبان رامِ پیشرو
نه سِپَسرو نه حَرونی را گِرو
گَرمرو چون جسمِ موسیِّ کَلیم
تا به بَحْرَیْنَش چو پَهْنای گِلیم
هست هفصدساله راهِ آن حُقُب
که بِکَرد او عَزْم در سَیْران حُب
هِمَّتِ سَیْرِ تَنَش چون این بُوَد
سَیْرِ جانَش تا به عِلّییّن بُوَد
شَهْسواران در سِباقَت تاختند
خَرْبَطان در پایِگَهْ انداختند
گفت رو آن اسبِ اَشْهَب را بگیر
گفت آن را من نخواهم گفت چون؟
گفت او واپَسْرواست و بَسْ حَرون
سختْ پَسْ پَسْ میرَوَد او سویِ بُن
گفت دُمَّش را به سویِ خانه کُن
دُمِّ این اُسْتورِ نَفْسَت شَهْوت است
زین سَبَب پَسْ پَسْ رَوَد آن خودْپَرَست
شَهْوتِ او را که دُمّ آمد زِ بُن
ای مُبَدِّل شَهْوَتِ عُقْبیش کُن
چون بِبَندی شَهْوَتَش را از رَغیف
سَر کُند آن شَهْوت از عقلِ شَریف
هَمچو شاخی که بِبُری از درخت
سَر کُند قُوَّت زِ شاخِ نیکبَخْت
چون که کردی دُمِّ او را آن طَرَف
گَر رَوَد پَسْ پَسْ رَوَد تا مُکْتَنَف
حَبَّذا اَسْبان رامِ پیشرو
نه سِپَسرو نه حَرونی را گِرو
گَرمرو چون جسمِ موسیِّ کَلیم
تا به بَحْرَیْنَش چو پَهْنای گِلیم
هست هفصدساله راهِ آن حُقُب
که بِکَرد او عَزْم در سَیْران حُب
هِمَّتِ سَیْرِ تَنَش چون این بُوَد
سَیْرِ جانَش تا به عِلّییّن بُوَد
شَهْسواران در سِباقَت تاختند
خَرْبَطان در پایِگَهْ انداختند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست
گوهر بعدی:بخش ۳۴ - مثل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.