هوش مصنوعی: متن داستانی است که در آن هلال بیمار می‌شود و مصطفی (احتمالاً پیامبر اسلام) از طریق وحی از حال او مطلع می‌شود. سپس مصطفی به عیادت هلال می‌رود و همراه با صحابه‌اش به سوی او حرکت می‌کنند. در راه، ماه و ستارگان به عنوان نمادهایی از همراهی و هدایت ظاهر می‌شوند. هنگامی که مصطفی به نزد هلال می‌رسد، هلال از شادی بسیار، زمین را می‌بوسد و به مصطفی سلام می‌کند. مصطفی نیز با مهربانی با او برخورد می‌کند و از او درباره حالش می‌پرسد. هلال در پاسخ، خود را بنده‌ای کوچک در برابر مصطفی می‌داند و از بیماری خود می‌گوید. مصطفی نیز با مهربانی و عطوفت با او رفتار می‌کند و از او دلجویی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن به دلیل استفاده از زبان ادبی و مفاهیم عمیق مذهبی و فلسفی، برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. درک کامل مفاهیم و زیبایی‌های ادبی این متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.

بخش ۳۵ - رنجور شدن این هلال و بی‌خبری خواجهٔ او از رنجوری او از تحقیر و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفی علیه‌السلام از رنجوری و حال او و افتقاد و عیادت رسول علیه‌السلام این هلال را

از قَضا رَنْجور و ناخوش شُد هِلال
مُصْطَفی را وَحی شُد غَمّاز حال

بُد زِ رَنْجوریش خواجه‌ش بی‌خَبَر
که بَرِ او بُد کَساد و بی‌خَطَر

خُفته نُه روز اَنْدَر آخُر مُحْسنی
هیچ کَس از حالِ او آگاه نی

آن کِه کَس بود و شَهَنْشاه کَسان
عقلِ صد چون قُلْزُمَش هر جا رَسان

وَحیَش آمد رَحْمِ حَقْ غَم‌خوار شُد
که فُلان مُشتاقِ تو بیمار شُد

مُصْطَفی بَهرِ هِلالِ با شَرَف
رَفت از بَهرِ عیادتْ آن طَرَف

در پِیِ خورشیدِ وَحیْ آن مَهْ دَوان
وان صَحابه در پی اَش چون اَخْتَران

ماه می‌گوید که اَصْحابی نُجوم
لِلسُّری قِدْوَه و لِلطّاغی رُجوم

میر را گفتند کان سُلطان رَسید
او زِ شادی بی‌دل و جانْ بَرجَهید

برگُمانِ آن زِ شادی زَد دو دست
کان شَهَنْشَه بَهرِ او میرآمده ست

چون فرو آمد زِ غُرفه آن امیر
جانْ هَمی‌اَفْشانْد پامُزدِ بَشیر

پس زمینْ‌بوس و سَلام آوَرْد او
کرد رُخ را از طَرَبْ چون وَرْد او

گفت بِسْمِ‌اللهْ مُشَرَّف کُن وَطَن
تا که فِردوسی شود این اَنْجُمَن

تا فَزایَد قَصرِ من بر آسْمان
که بِدیدَم قُطبِ دورانِ زمان

گُفتَش از بَهرِ عِتاب آن مُحتَرم
من بَرایِ دیدنِ تو نامَدَم

گفت روحَم آنِ تو خودْ روح چیست؟
هین بِفَرما کین تَجَشُّم بَهرِ کیست؟

تا شَوَم من خاکِ پایِ آن کسی
که به باغِ لُطْفِ تُسْتَش مَغْرَسی

چون چُنین گفت او و نَخْوَت را بِرانْد
مُصطَفی تَرکِ عِتابِ او بِخوانْد

پَس بِگُفتَش کان هِلالِ عَرشْ کو
هَمچو مهتاب از تواضُع فَرشْ کو؟

آن شَهی در بَندگی پنهان شُده
بَهرِجاسوسی به دنیا آمده

تو مگو کو بَنده و آخُرچیِّ ماست
این بِدان که گنج در ویرانه‌هاست

ای عَجَب چون است از سُقْم آن هِلال
که هزاران بَدْر هَستَش پایْمال

گفت از رَنجَش مرا آگاه نیست
لیکْ روزی چند بر دَرگاه نیست

صُحبَتِ او با سُتور و اَسْتَراست
سایِس است و مَنْزِلَش این آخُراست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۴ - مثل
گوهر بعدی:بخش ۳۶ - در آمدن مصطفی علیه‌السلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.