هوش مصنوعی:
این متن به موضوعاتی مانند عشق، عقل، فداکاری و پاکبازی میپردازد. در آن، عشق به عنوان نیرویی بیقید و شرط و فراتر از عقل توصیف میشود که نیازمند سختکوشی و فداکاری است. همچنین، پاکبازی و فتوت به عنوان ارزشهایی والا و فراتر از ملت و دین معرفی میشوند. متن تأکید میکند که عشق و فداکاری نیازمند جسارت و بیپروایی است و عقل تنها به دنبال سود شخصی است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیازمند بلوغ فکری و تجربهی زندگی است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق بیقید و شرط و فداکاری ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده و ناملموس باشد.
بخش ۶۸ - نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن
چون که تَعْویق آمد اَنْدَر عَرض و طول
شاه شُد زان گنجْ دلْ سیر و مَلول
دشتها را گَزْ گَزْ آن شَهْ چاه کَند
رُقْعه را از خشمْ پیشِ او فَکَند
گفت گیر این رُقْعه کِشْ آثار نیست
تو بِدین اولی تَری کِتْ کار نیست
نیست این کارِ کسی کِشْ هست کار
که بِسوزَد گُل بِگَردَد گِردِ خار
نادر اُفْتَد اَهْلِ این ماخولیا
مُنْتَظِر که رویَد از آهنْ گیا
سخت جانی باید این فَن را چو تو
تو که داری جانِ سخت این را بِجو
گر نَیابی نَبْوَدت هرگز مَلال
وَرْ بیابی آن به تو کردم حَلال
عقلْ راهِ ناامیدی کِی رَوَد؟
عشق باشد کان طَرَف بر سَر دَوَد
لااُبالی عشق باشد نی خِرَد
عقلْ آن جویَد کزان سودی بَرَد
تُرکتاز و تَنْگُداز و بیحَیا
در بَلا چون سنگِ زیرِ آسیا
سَخترویی که ندارد هیچْ پُشت
بَهْرهجویی را دَرونِ خویش کُشت
پاک میبازَد نباشد مُزدْجو
آن چُنان که پاک میگیرد زِ هو
میدَهَد حَقْ هَستیاَش بیعِلَّتی
میسِپارَد بازْ بیعِلَّت فَتی
که فُتُوَّت دادنِ بیعِلِّت است
پاکْبازی خارج هر مِلَّت است
زان که مِلِّت فَضْل جویَد یا خَلاص
پاکْ بازانَند قُربانانِ خاص
نی خدا را اِمْتِحانی میکُنند
نی دَرِ سود و زیانی میزَنَنَد
شاه شُد زان گنجْ دلْ سیر و مَلول
دشتها را گَزْ گَزْ آن شَهْ چاه کَند
رُقْعه را از خشمْ پیشِ او فَکَند
گفت گیر این رُقْعه کِشْ آثار نیست
تو بِدین اولی تَری کِتْ کار نیست
نیست این کارِ کسی کِشْ هست کار
که بِسوزَد گُل بِگَردَد گِردِ خار
نادر اُفْتَد اَهْلِ این ماخولیا
مُنْتَظِر که رویَد از آهنْ گیا
سخت جانی باید این فَن را چو تو
تو که داری جانِ سخت این را بِجو
گر نَیابی نَبْوَدت هرگز مَلال
وَرْ بیابی آن به تو کردم حَلال
عقلْ راهِ ناامیدی کِی رَوَد؟
عشق باشد کان طَرَف بر سَر دَوَد
لااُبالی عشق باشد نی خِرَد
عقلْ آن جویَد کزان سودی بَرَد
تُرکتاز و تَنْگُداز و بیحَیا
در بَلا چون سنگِ زیرِ آسیا
سَخترویی که ندارد هیچْ پُشت
بَهْرهجویی را دَرونِ خویش کُشت
پاک میبازَد نباشد مُزدْجو
آن چُنان که پاک میگیرد زِ هو
میدَهَد حَقْ هَستیاَش بیعِلَّتی
میسِپارَد بازْ بیعِلَّت فَتی
که فُتُوَّت دادنِ بیعِلِّت است
پاکْبازی خارج هر مِلَّت است
زان که مِلِّت فَضْل جویَد یا خَلاص
پاکْ بازانَند قُربانانِ خاص
نی خدا را اِمْتِحانی میکُنند
نی دَرِ سود و زیانی میزَنَنَد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۷ - فاش شدن خبر این گنج و رسیدن به گوش پادشاه
گوهر بعدی:بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.