هوش مصنوعی:
این متن به داستان افرادی میپردازد که برای عشق و معنویت، دنیا و خانواده را رها کرده و به سوی سفر و جستوجوی حقیقت میروند. آنها مانند ابراهیم ادهم، ابراهیم پیامبر و اسماعیل، با فداکاری و صبر، راه عشق و معنویت را پیش میگیرند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از شخصیتهای تاریخی و مذهبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
بخش ۱۱۴ - روان گشتن شاهزادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولایت چین سوی معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزدیکتر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزدیکتر شدن محمودست الی آخره
این بِگُفتند و رَوان گشتند زود
هر چه بود ای یارِ منْ آن لحظه بود
صَبر بُگْزیدند و صِدّیقین شُدند
بَعد از آن سویِ بِلادِ چین شُدند
والِدین و مُلْک را بُگْذاشتند
راهِ معشوقِ نَهانْ بَر داشتند
هَمچو ابراهیمِ اَدْهَم از سَریر
عشقشان بیپا و سَر کرد و فَقیر
یا چو ابراهیم مُرْسَل سَرخَوشی
خویش را اَفْکَنْد اَنْدَر آتَشی
یا چو اِسْماعیلِ صَبارِ مَجید
پیشِ عشق و خَنْجَرشْ حَلْقی کَشید
هر چه بود ای یارِ منْ آن لحظه بود
صَبر بُگْزیدند و صِدّیقین شُدند
بَعد از آن سویِ بِلادِ چین شُدند
والِدین و مُلْک را بُگْذاشتند
راهِ معشوقِ نَهانْ بَر داشتند
هَمچو ابراهیمِ اَدْهَم از سَریر
عشقشان بیپا و سَر کرد و فَقیر
یا چو ابراهیم مُرْسَل سَرخَوشی
خویش را اَفْکَنْد اَنْدَر آتَشی
یا چو اِسْماعیلِ صَبارِ مَجید
پیشِ عشق و خَنْجَرشْ حَلْقی کَشید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
گوهر بعدی:بخش ۱۱۵ - حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهٔ او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان میجستند ای عجب غزل او و نالهٔ او بهر چه بود مگر دانست کی اینها همه تمثال صورتیاند کی بر تختههای خاک نقش کردهاند عاقبت این امرء القیس را حالی پیدا شد کی نیمشب از ملک و فرزند گریخت و خود را در دلقی پنهان کرد و از آن اقلیم به اقلیم دیگر رفت در طلب آن کس کی از اقلیم منزه است یختص برحمته من یشاء الی آخره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.