هوش مصنوعی:
در این متن، داستانی از یک شب تاریک و مخوف روایت میشود که در آن عسس (نگهبان شب) به دنبال دزدان میگردد. خلیفه دستور میدهد که دست دزدان قطع شود و عسس را به دلیل رحم کردن بر دزدان تهدید میکند. در این میان، یک درویش که به اشتباه به عنوان دزد دستگیر شده است، فریاد میزند و ادعا میکند که بیگناه است و غریب است. او از عسس میخواهد که به او فرصت دهد تا حقیقت را بیان کند. در نهایت، اهل دیوان به عسس طعنه میزنند که دزدان به دلیل سهلانگاری او زیاد شدهاند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم پیچیدهتر مانند عدالت، رحم و بیرحمی، و مسائل اخلاقی است که برای درک کامل آن، خواننده باید از بلوغ فکری و تجربه کافی برخوردار باشد. همچنین، برخی از صحنهها مانند قطع دست دزدان ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
بخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسرا و قوله علیهالسلام اشتدی ازمة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا
ناگهانی خود عَسَس او را گرفت
مُشت و چوبَش زد زِ صَفْرا نا شِکِفت
اتّفاقا اَنْدَر آن شبهایِ تار
دیده بُد مَردم زِ شبدُزدان ضِرار
بود شبهایِ مَخوف و مُنْتَحَس
پَس به جِدْ میجُست دُزدان را عَسَس
تا خلیفه گفت که بُبْرید دست
هر کِه شب گردد وَگَر خویشِ من است
بر عَسَس کرده مَلِک تهدید و بیم
که چرا باشید بر دُزدان رَحیم؟
عِشْوهشان را از چه رو باوَر کُنید؟
یا چرا زیشان قَبولِ زَر کُنید؟
رَحْم بر دُزدان و هر مَنْحوسْدست
بر ضَعیفان ضَربَت و بیرَحمی است
هین زِ رنجِ خاصْ مَسْکُل زِ انْتِقام
رنجِ او کَم بین بِبین تو رنجِ عام
اِصْبَعِ مَلْدوغ بُر در دَفْعِ شَر
در تَعَدّیّ و هَلاکِ تَنْ نِگَر
اتّفاقا اَنْدَر آن اَیّامْ دُزد
گشته بود اَنْبوه پُخته وْ خام دُزد
در چُنین وَقتَش بِدید و سخت زد
چوبها و زَخْمهایِ بیعَدَد
نَعْره و فریاد زان دَرویش خاست
که مَزَن تا من بگویم حالْ راست
گفت اینک دادَمَت مُهْلَت بِگو
تا به شب چون آمدی بیرون به کو؟
تو نهیی زین جا غریب و مُنْکری
راستی گو تا به چه مَکْر اَنْدَری؟
اَهْلِ دیوان بر عَسَس طَعْنه زدند
که چرا دُزدان کُنون اَنْبُه شُدند
اَنْبُهی از توست و از امِثالِ توست
وانِما یاران زِشتَت را نَخُست
وَرْنه کینِ جُمله را از تو کَشَم
تا شود ایمِن زَرِ هر مُحْتَشَم
گفت او از بَعدِ سوگندانِ پُر
که نِیمَ من خانهسوز و کیسهبُر
من نه مَردِ دُزدی و بیدادیاَم
من غریبِ مصرم و بَغدادیاَم
مُشت و چوبَش زد زِ صَفْرا نا شِکِفت
اتّفاقا اَنْدَر آن شبهایِ تار
دیده بُد مَردم زِ شبدُزدان ضِرار
بود شبهایِ مَخوف و مُنْتَحَس
پَس به جِدْ میجُست دُزدان را عَسَس
تا خلیفه گفت که بُبْرید دست
هر کِه شب گردد وَگَر خویشِ من است
بر عَسَس کرده مَلِک تهدید و بیم
که چرا باشید بر دُزدان رَحیم؟
عِشْوهشان را از چه رو باوَر کُنید؟
یا چرا زیشان قَبولِ زَر کُنید؟
رَحْم بر دُزدان و هر مَنْحوسْدست
بر ضَعیفان ضَربَت و بیرَحمی است
هین زِ رنجِ خاصْ مَسْکُل زِ انْتِقام
رنجِ او کَم بین بِبین تو رنجِ عام
اِصْبَعِ مَلْدوغ بُر در دَفْعِ شَر
در تَعَدّیّ و هَلاکِ تَنْ نِگَر
اتّفاقا اَنْدَر آن اَیّامْ دُزد
گشته بود اَنْبوه پُخته وْ خام دُزد
در چُنین وَقتَش بِدید و سخت زد
چوبها و زَخْمهایِ بیعَدَد
نَعْره و فریاد زان دَرویش خاست
که مَزَن تا من بگویم حالْ راست
گفت اینک دادَمَت مُهْلَت بِگو
تا به شب چون آمدی بیرون به کو؟
تو نهیی زین جا غریب و مُنْکری
راستی گو تا به چه مَکْر اَنْدَری؟
اَهْلِ دیوان بر عَسَس طَعْنه زدند
که چرا دُزدان کُنون اَنْبُه شُدند
اَنْبُهی از توست و از امِثالِ توست
وانِما یاران زِشتَت را نَخُست
وَرْنه کینِ جُمله را از تو کَشَم
تا شود ایمِن زَرِ هر مُحْتَشَم
گفت او از بَعدِ سوگندانِ پُر
که نِیمَ من خانهسوز و کیسهبُر
من نه مَردِ دُزدی و بیدادیاَم
من غریبِ مصرم و بَغدادیاَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۲۰ - رجوع کردن به قصهٔ آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
گوهر بعدی:بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.