۱۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

از مطرب جمال تو آفاق پر صداست
عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است

ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو
عالم برقص و مستی، دوران بکام ماست

کونین پر سرود و سماعست و ذوق و حال
ذرات جمله مست می عشق جانفزاست

هرکس بیار دست در آغوش و بیخبر
جوید خبر ز یار که آن یارما کجاست

دیدم که مست باده عشقند هر که هست
گر پیر و گر جوان و اگرشاه وگر گداست

در عین عشق عاشق و معشوق شد یکی
احول نه یکی دو مبین احولی چراست

آن یار در ازل باسیری چو یار شد
باماست تا ابد نه که ازما دمی جداست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.