هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج دل درویش در برابر جفا و ستم یار ستمکار سخن می‌گوید. شاعر از زخم‌های پی در پی، بی‌رحمی و نبود مهر و وفا شکایت دارد و به نادانی و بی‌خردی اشاره می‌کند. در نهایت، او راه رهایی را در گذشتن از خود و مرد صفت بودن می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و انتقادی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است باعث سردرگمی شود. همچنین، بیان درد و رنج نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۹۰

تا شد سپر بلایش دل درویش
هر لحظه رسد زخم دگر برجگر ریش

پیوسته بشمشیر جفا یار ستمکار
بی رحم زند بردل بیچاره من ریش

گویی که رسد بر دل و جان مرهم تازه
هر تیر که بر سینه من آید از آن کیش

با ما مگرش مهر و وفا هست ز یادت
چون جور و جفایش بمن آید ز همه بیش

بنگر که چه سانست نکو خواهی نادان
از عقل دهد توبه مرا عقل بداندیش

زین بادیه هرگز نبرد راه بمنزل
هر کس که نهد پای درین ره بسر خویش

خواهی که اسیری بودت بار بوصلش
از خود گذر و مرد صفت نه قدمی پیش
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.