هوش مصنوعی: این متن درباره رهایی از عشقی نافرجام و بی‌وفا است. شاعر از این که توانسته از چنگال عشقی که جز رنج و خون جگر حاصلی نداشته، رها شود، ابراز خوشحالی می‌کند. او توصیه می‌کند که نباید به سوی کسی که قدر محبت را نمی‌داند، تمایل داشت و باید هوای چنین شخصی را از دل بیرون کرد. در نهایت، از آزادی از قید این عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده مانند دل‌شکستگی، رنج عشق و رهایی است که درک آن‌ها برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۳۲۷

چو عشقش از دلت گشتست زایل
بکنج عافیت کردی تو منزل

بحمدالله که رستی از نگاری
که جز خون جگر زونیست حاصل

شها حیف است بهر بی وفایان
ز غم بودن چو مرغی نیم بسمل

کنون مردانه رفتی از غیوری
که برگشتی بکل زین فکر باطل

چو دانستی که هر جاییست یارت
بسویش می نباید بود مایل

چو قدر پاکبازی می ندانست
برون کردی هوایش پاک از دل

اسیری چون ز قیدش گشت ازاد
نگویی از چه بندی بار محمل
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.