هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از نسیم صبحگاهی و عطر آن سخن میگوید و سپس به توصیف شخصیتی بزرگ و مبارز مانند رستم دستان میپردد. شاعر از نصرت اسلام و مبارزه با کفر سخن میگوید و تأکید میکند که تنها به کمک خداوند میتوان به پیروزی رسید. متن پر از استعارهها و تشبیهات ادبی است و روحیهای حماسی و مذهبی دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و مذهبی است و ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به جنگ و مبارزه ممکن است برای گروههای سنی پایین نامناسب باشد.
شمارهٔ ٨٠ - وله ایضاً
دوش بادی مشکبو آمد بهنگام سحر
گفتم ای خرم نسیم از خلد میآئی مگر
کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل
وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
گفت نی کز خلد زینسان خوش نفس نآید نسیم
بر جناب سرور گردنکشان کردم گذر
صفدر مازندران افراسیاب گرد گیر
آن بمردی در جهان چون رستم دستان سمر
خیر مقدم گفتمش چون از جنابت میرسید
ای بتو شوقم چو الطاف تو بیش از حد و مر
نامه نامی از آنعالیجناب آورده بود
روح را معنی آن در خور چو طوطی را شکر
نامه بود از راه معنی چون بدو در بنگری
هست در جی پر لطایف هست در جی پر درر
چون بقعر بحر آن در غوص کردم بارها
یافتم در کسوت وعظ اندر و چندین گهر
مشتمل بر قسر و قهر اهل طغیان دیدمش
صورت و معنیش را چون ضبط کردم سر بسر
حق همیداند که تا من روی دوران دیده ام
نامدست از من بجز دین پروری کاردگر
من نیم در بند آسایش تو هم دانسته ئی
کز برای نصرت دین بسته ام دائم کمر
نصرت اسلام و قهر کفر از آنسان کرده ام
کافرین گوید اگر بیند امام منتظر
صلح در بسته ام بگشاده ام در جنگ را
ز آنک از کافر نیاید هیچ صلحی معتبر
اعتماد جمله بر توفیق یزدانست و بس
ز آنکه توفیق است سوی فتح و نصرت راهبر
از مدد و از عدد بسیار ناید هیچ کار
گر معاون می نگردد کردگار دادگر
بس که گردد لشکر بسیار از اندک منهزم
در صف هیجا چو بخشد ایزد قادر ظفر
گفتم ای خرم نسیم از خلد میآئی مگر
کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل
وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
گفت نی کز خلد زینسان خوش نفس نآید نسیم
بر جناب سرور گردنکشان کردم گذر
صفدر مازندران افراسیاب گرد گیر
آن بمردی در جهان چون رستم دستان سمر
خیر مقدم گفتمش چون از جنابت میرسید
ای بتو شوقم چو الطاف تو بیش از حد و مر
نامه نامی از آنعالیجناب آورده بود
روح را معنی آن در خور چو طوطی را شکر
نامه بود از راه معنی چون بدو در بنگری
هست در جی پر لطایف هست در جی پر درر
چون بقعر بحر آن در غوص کردم بارها
یافتم در کسوت وعظ اندر و چندین گهر
مشتمل بر قسر و قهر اهل طغیان دیدمش
صورت و معنیش را چون ضبط کردم سر بسر
حق همیداند که تا من روی دوران دیده ام
نامدست از من بجز دین پروری کاردگر
من نیم در بند آسایش تو هم دانسته ئی
کز برای نصرت دین بسته ام دائم کمر
نصرت اسلام و قهر کفر از آنسان کرده ام
کافرین گوید اگر بیند امام منتظر
صلح در بسته ام بگشاده ام در جنگ را
ز آنک از کافر نیاید هیچ صلحی معتبر
اعتماد جمله بر توفیق یزدانست و بس
ز آنکه توفیق است سوی فتح و نصرت راهبر
از مدد و از عدد بسیار ناید هیچ کار
گر معاون می نگردد کردگار دادگر
بس که گردد لشکر بسیار از اندک منهزم
در صف هیجا چو بخشد ایزد قادر ظفر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ٧٩ - وله ایضاً قصیده در مدح تاج الدین علی سربداری
گوهر بعدی:شمارهٔ ٨١ - قصیده در مدح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.