۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷ - در مدح اقضی القضات صدرالدین صاعد مسعود

زهی موافق رای تو جنبش تقدیر
بدست بخت جوانت عنان عالم پیر

امام مشرق و اقضی القضاۀ روی زمین
که چشم عقل جهان بین ترا نیافت نظیر

ترا شگرف ثنائیست صاعد مسعود
چه حاجتست با قضی القضاۀ و صدر کبیر

ترا رسد که نهی از بر فلک مسند
ترا سزد که نهی بر فراز سدره سریر

غبار موکب تو چشم بخترا سرمه
لعاب خامه تو عین فضلرا اکسیر

نه رای حزم ترا جز موافقت درمان
نه امر جزم ترا جز مطاوعت تدبیر

زنعمت تو بسی یافت آرزو تشریف
ز رفعت تو بسی خورد آسمان تشویر

زبحر بخشش دست تو قطره ایست محیط
زتف آتش تو شعله ایست اثیر

هرآنچه رای تو تقریر آن براندیشد
فلک نیارد کردن بعرض آن تغییر

حسود جاه تو گر صدهزار حیله کند
بگل چگونه برانداید آفتاب منیر

اگر نه عکس تو ضرب المثل قبول کند
مثالت آینه چرخ چون کند تصویر

تو چون کمان عبارت کنی بزه گه نطق
دهان تیر فلک چون زره شود از تیر

برآدمی زره امن حلقه حلقه شود
در آن دیار که قهرت گشاد کشگنجیر

مرا زشوخی چرخ این عجب همی آید
که صبح اول در عهد تو کند تزویر

حدیث طوفان وان هولها که میگویند
که بادبرکند از اصل و بیخ کوه ثبیر

نعوذ بالله رمزی این سخن زانروز
که شیر خشم تو ناگاه بگسلد زنجیر

عدوت هست سیه روی و خاکسار چنان
که خاک پاشد برروی سطرهاش دبیر

هر آنچه بیش فزاید کم است قدر عدو
فزونی عدویت همچو یاست در تصغیر

چو هست پیش در تو نفیر مطلومان
چنان مکن که کنند از تو کان و بحر نفیر

ترا زبخشش کس باز داشت نتواند
مگر که عاجز گردد طبیعت از تأثیر

تبارک الله از ان کلک شرع پرور تو
که سر غیب سراید زبان او بصریر

امیر لشگر عقل است و پیک عالم علم
گره گشای خیالست و نقشبند ضمیر

بدست اوست اقاویل علم را تفصیل
بیمن اوست مقادیر رزق را تو فیر

همیشه اورا از آسمان فضل طلوع
همیشه اورا بر شاهراه شرع مسیر

بیان بی دهنش رمزوحی را تأویل
زبان بی سخنش سر غیب را تفسیر

بسعی او بود ادوار زرق را ترویج
بقول او بود احکام شرع را تقریر

بدانصفت که سرانگشت مانی نقاش
سواد مشگ کند نقش بر بیاض حریر

کنیزکی است چکن دو ز خوب دیباباف
که بر حریر ختائی همی کند تحریر

اگر برقص درآید رواست زنگی وار
از آن جهه که همی زنگیان دهندش شیر

مگر که مادرش از شیر باز خواهد کرد
ازین قبل سرپستان سیاه کرد چو قیر

چو شد سوار سه انگشت سحر پردازت
دو اسبه میرود اندر رکاب او تقدیر

چه بوسه ها که دهد مشتری بساط ترا
گرش مسلم دارد مقام خویش نصیر

سپهر قد را بشنو زحال من دو سه بیت
که شاعرانرا از حسب حال نیست گزیر

مر از چاکرت این هرزه گرد گردون نام
شکایتی است که از حد همیبرد تقصیر

مرا بعهد تو ایام وعده ها دادست
کنون همی کند اندر ادای آن تأخیر

فلک همی نهدم پایه ولی بدروغ
جهان همی دهدم نانکی ولی بر خیر

گهم طمع بفرونی همی کند تحریص
گهم خرد بقناعت همی کند تعصیر

مرازشکر فضل و هنر چو دل گرمست
چه مانده ام بکف نانکی فقیر و اسیر

منم که نسخت شیرم نه گربه پس گردون
چو موش چند فریبد مرا بنان و پنیر

همای سایه فکن استخوان خورد وانگاه
بغاث طیر تنقل کند بشاه انجیر

پیاز گنده بغل دق مصر میپوشد
بکاله جوشی من کوب مبخورم چون سیر

بحضرت تو همی لاف فضل نتوان زد
که پیش یوسف عیبب است دعوی تعبیر

دگر نیارم گفتن، که در جهان خرد
کمینه ریزه خورانم فرزدق است و جریر

حدیث فضل رها کن که خاک برسر فضل
من این طریق سپرده نیم قلیل و کثیر

ولی بشعر اگر به نیم زخاقانی
بهیچ حال تو دانی که کم نیم ز مجیر

فزون از ین نشناسم فضیلت ایشان
که آن امیر حکیم است و این حکیم امیر

چو کعبتین مرا کیسه هیچ و کاسه تهی
چو کعبه این دیگران رو در اطلس و تعبیر

همه جهان شعر ایندلیک نشناسند
بوقت شعر تفاوت میان شعر و شعیر

اگر چه هستند آواز لیک فرقی هست
میان زمزمه عندلیب و صوت حمیر

زشعر و شاعری اندر گذر که هم نقصست
تحری از پی کلپتر های هزل پذیر

حقوق خدمت دارم همین شرف بس نیست؟
هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر

مراز دهر ترو خشک مایه عمری بود
بخرج خدمت تو کردم ار چه بود حقیر

ثنا و مدحت تو خوانده ام گه وبیگه
دعای دولت تو گفته ام شب و شبگیر

شراب نعمت تو نوش و من گرفته خمار
تنور بخشش تو گرم و من سرشته خمیر

چه عذرسازم اگر بر نبندم از تو کمر
چه حجت آرم اگر در نبندم از تو فطیر

من آن نیم که باندک زتو شوم قانع
تو آن نئی که قبول افتداز تو کیل یسیر

زشکر نعمت تو عاجزم که بی حداست
به ازدعا نزند مرغ شکر هیچ صفیر

همیشه تا که نباشد زکوه بی نیت
همیشه تا که نباشد نماز بی تکبیر

بقای مدت عمر تو باد چندانی
که باشدش ابد اندر شمارعشر عشیر

همه سعادت گردون نثار جاه تو باد
فان رب تعالی لما یشاء قدیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶ - در مدح رکن الدین مسعود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸ - در وصف بنای مدرسه صدر منصور نظام الدین و مدح امیر نور الدین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.