هوش مصنوعی: این شعر یک ستایش و مدح عمیق از شخصیتی بزرگ و بخشنده است که شاعر به شدت تحت تأثیر جود و کرم او قرار گرفته است. شاعر از نعمت‌ها و بخشش‌های بی‌حد و مرز این شخصیت سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه وجود او زندگی شاعر را متحول کرده است. همچنین، شاعر به بیان وفاداری و خدمتگزاری خود به این شخصیت می‌پردازد و تأکید می‌کند که هیچ امید و بیمی جز به او ندارد. در بخش‌هایی نیز شاعر به توانایی‌های ادبی خود اشاره می‌کند و از مقایسه خود با دیگر شاعران نامی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۲ - قصیده

ای ز وجود تو کارها چو نگارم
وی شده از جود تو چوزر همه کارم

جودت ز اندازه رفت با که بگویم
نعمتت ا زحد گذشت با که شمارم

گر چه ز ابنای دهر هست شکایت
هست ز تو شکر صد هزار هزارم

می نرسم در ثنا و شکر تو هرگز
ور چه من اندر سخن عظیم سوارم

گر بود از روزگار مهلتم آخر
بعضی ازین شکر نعمت تو گذارم

حرز تو بر قرص آفتاب نویسم
نام تو بر روی روزگار نگارم

تا نفسی ماند این نفس زدل و جان
خدمت درگاه تو فرو نگذارم

تا که زیم بندگی کنم چو بمیرم
مهر ترا سر بمهر باز سپارم

من کیم آخر درم خریده جودت
داده بها بخشش تو چندین بارم

گر که برانگشت گیرم آنچه بدادی
عاجز گردد همی یمین و یسارم

از تو چو کعبه در اطلس است سرایم
وز تو چو معدن پر از زرست کنارم

تا که مرا هست سوی درگه تو راه
از دگران هیچ امید و بیم ندارم

داده خود گر سپهر باز ستاند
غم نخورم کز یمین تست یسارم

ور حدثان سپهر تاختن آرد
سایه دهلیز تو بس است حصارم

فر مدیحت فزود حشمت و جاهم
حرز ثنایت ربود خواب و قرارم

حرص ثنای تو کرد شاعرم ار نی
شرع بدی پیشتر ز شعر شعارم

آرزویم میکند که از سر اخلاص
مدح تو باشد هر آن نفس که بر آرم

لیک ز بیم سخای بیهده بخشت
پیش تو خود نام شعر برد نیارم

مونس من مدح تست چون بغم افتم
مدح تو پیش آرم و غمی بگسارم

چونکه دهم جلوه طبع را بمدیحت
چرخ کند ماه و آفتاب نثارم

فخر بخاک در تو آرم اگر چه
از مه و از آفتاب باشد عارم

من نزنم لاف، تو محک جهانی
نیک شناسی که من تمام عیارم

آز ندیده بهیچ مجمع شوخم
حرص نکرده بهیچ محفل خوارم

در ندوم هر در ی چو سایه و خورشید
زانکه نه من شاعری گسسته مهارم

گرد خسیسان نگردم ار چه خسیسم
تخم طمع در زمین شوره نکارم

ابرم و جز گرد بحر نیست طوافم
چرخم و جز گرد قطب نیست مدارم

پای چو گل بر بساط هر خس ننهم
ور چه تهی دست همچو شاخ چنارم

ور تو کنی امتحان من بگه شعر
پیش تو پیشانی سپهر بخارم

من گه مدح آفتاب نور فشانم
من گه هجو آسمان مردم خوارم

شهد چشاند بمدح لفظ چو نوشم
زهر فشاند بهجو کلک چو مارم

اشرف و وطواط و انوری سه حکیمند
کز سخن هر سه شد شکفته بهارم

رابعهم کلبهم اگر تو نگوئی
خادمت این هر سه شخص راست چهارم

چون تو کنی تربیت من از که کم آیم
ور چه کهین همه صِغار و کبارم

گر همه عیبم، دل تو کرد قبولم
ور چه همه آهویم بر تو شکارم

باد گل دولتت همیشه شکفته
تا ننهد چرخ با شکوه تو خارم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱ - درتهنیت حج
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳ - قصیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.