۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹ - قصیده

دارم زعشق روی تو پیوسته ترمژه
وزخون دل زفرقت تو بارور مژه

پیوسته شد بهم همه مژگان من بخون
زینسان کسی نبیند پیوسته تر مژه

گوئی که رنگرز شده اند این دو چشم من
هردم کنند رنگ بخون جگر مژه

از آب چشم من که جهانی فرو گرفت
هم دیده بر خطاست هم اندر خطر مژه

از من قرار و خواب ربوده شد آنچنانک
برهم نمیزنم همه شب تا سحر مژه

پیرامن دو چشم من اینک نظاره کن
صد دسته خون سوخته برطرف هر مژه

ازبسکه گشت بر مژه ام خون دیده جمع
کردم غلط که سیخ کبابست هر مژه

این حیف بین که میرود اندر جهان عشق
جرم از دودیده آمد و بیداد بر مژه

از جور یار و قصه احداث روزگار
در غصه که بینم ازین مختصر مژه

وقتست اگر کنم گله نزدیک سروری
کز فخر خاک پایش روید بسر مژه

دستور عصر و خواجه آفاق شمس دین
کز نور راش تیره شود سر بسر مژه

صاحبقران عصر محمد که رای او
مانند دیده ایست برو ماه و خورمژه

ای صاحبی که چرخ نبیند نظیر تو
بسیار اگر بر آرد گرد نظر مژه

باریک بین چنان شده ام در مدیح تو
کز دست من همی جهد اندر نظر مژه

از گریه چشم حاسد تو کرته بدوخت
کش ابره خون دیده شد و آسترمژه

هرک او خلاف دوستی اندر تو بنگرد
بر دیده اش آورد ز پی کین حشرمژه

اندر تموز گرم ز سردی حسود را
هنگام گریه گردد همچون شمر مژه

دشمن زیان نکرد گه اشک ریختن
میریخت سیم تا که شدش همچو زرمژه

در دیده مخالف نوک سنان تو
اندر جهد چنانکه ندارد خبر مژه

گردر کمان و هم نهی تیر امتحان
وقت نهیب آوری اندر نظر مژه

از چشم دشمنت بگه فرصت گشاد
زان سوی سر کند بتراجع گذر مژه

تا در جهان شیوه گری نیکوان زنند
از بهر صید دلها بر یکدیگر مژه

صید همای دولت تو باد نیکوئی
در چشم عدل و داد و بروزیب و فرمژه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح صدر سعید ابوالفتوح قوام الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰ - قصیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.