۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷

دل را همه آن ز دست برخیزد
کانگه که ز پا نشست برخیزد

از هجر تو دل درآمدست از پای
تا خود بکدام دست برخیزد

کس با تو شبی ز پای ننشیند
تا از سر هر چه هست برخیزد

هر روز بقصد جان صد عاشق
آن سنبل گل پرست برخیزد

با آن لب چون میت عجب نبود
چشم تو که نیم مست برخیزد

وصل تو گشاده روی بنشیند
چون دید که دل ببست برخیزد

پنجاه دل افکند بیک ساعت
تیری که ترا ز شست برخیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.