۹۹ بار خوانده شده

قطعه

بدان خدای که بیرنگ نقش انسان را
ز روی قدرت بر سطح آب زد پرگار

که تا ز خدمت تو دور مانده ام ناکام
مرا نه دیده بخفت و نه بخت شد بیدار

کرده آنست که از کرده دوست
چون بود زشت حکایت نکنند

آه و صد آه که از مخدومان
نبود عفو و عنایت نکنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:ابیاتی چند از قصیده که تمام آن یافت نشد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.