درباره کامبیز صدیقی کسمایی

کامبیز صدیقی کسمایی در خرداد ماه ۱۳۲۰ در شهرستان رشت دیده به جهان گشود. پدرش حسین و پدربزرگش صدیق‌الرعایا فرماندار کسما در دوره ناصرالدین شاه بود. از همان ابتدای کودکی علاقهٔ زیادی به شعر و ادبیات داشت به طوری که اولین شعر او در سن ۱۴ سالگی در ماهنامهٔ فردوسی به چاپ رسید.
صدیقی تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد و پس از آن به علت فوت پدر از ادامهٔ تحصیل بازماند و در کارخانهٔ کنف کار رشت به شغل حسابداری مشغول شد، ولی این مسئله باعث نشد احساسات و علایق درونیش را نادیده بگیرد و به سرودن شعر ادامه ندهد.
کار در محیط کارخانه و ارتباط زیادش با کارگران و مشاهدهٔ مشکلات و دردهای آنها باعث علاقه و گرایش ویژه‌اش به ادبیات کارگری شد. این مسئله به شکل آشکاری در بسیاری از اشعار صدیقی به چشم می‌خورد.
او که سالها از بیماری ریوی رنج می‌برد در هشتم فروردین‌ماه سال ۱۳۸۹ در سن ۶۸ سالگی در خانهٔ خویش در شهر رشت دیده از جهان فرو بست و در قطعه هنرمندان تازه‌آباد رشت به خاک سپرده شد.

آثار ویدئویی و صوتی مرتبط با این منبع
گفت و شنود رگبار شعر بی نام آرزو چشمه طرح ۱ طرح ۲ طرح ۳ طرح ۴ شکار فراز خرمن انفجار تراکتور دعای نیازمندان پرنده ایکاش... کوه بالای تپه خورشید تردید شب یلدا با آن ردای زرد بلند وقتی ماهی ها را می بینم هیزم شکن بهار در پای یک رود با ما پلنگ ها عقاب بیابان محاصره گل مرداب اردک ها در دوزخ اتفاق افتاد (برای محمد روشن عزیز) تعقیب در دره چنگی این نجیب... آبادی سوگ خواب زمزمه ای در تنهایی ماهی گیر دور از سواد شهر تجاهل تسلسل (برای «م. امید» شاعر) آغازی برای یک مرثیه مترسک باغ (برای صادق شعبانی) آبشار بادبادک ناز تازه کار مانند یک ستاره یک نفر می میرد گلایه باران آفتاب جای درخت و گل (برای برادر زاده ام «آرمان» و تمام بچه های خوب) روندگان و آیندگان گورستان طرح ۵ طرح ۶ طرح ۷ طرح ۸ بر سنگ گور من طرح ۹ طرح ۱۰ طرح ۱۱ طرح ۱۲ طرح ۱۳ طرح ۱۴ طرح ۱۵ در دلم دلهره از جنگی هست اندیشه شهر انشاء صیادان پای سخن درویش زمزمه روایت نگاهی در اعماق دل من مهربان ترین... آواز قناری تنها قصه برای بزرگسالان از دوست داشتن حرف می زنم (برای «طاهر غزال» شاعر) یک جرعه آب هدیه (برای «عنایت اله نجدی سمیعی» شاعر)