درباره باقر فداغی لارستانی

باقر ولی که در ترانه هایش تنها باقر تخلص می کند در دهستان فداغ از بخش های لارستان فارس متولد شده او که در سواری و تیراندازی مهارت داشته، به عنوان چاپار و چریک ، مدتی را در خدمت دولت بوده است (چریک تیرانداز و سوارکار زبده ای بوده است که دولت او را برای سرکوبی راهزنان و قطاع الطریق راه های کوهستانی و صعب العبور استخدام می کرده است.)
مع هذا چنان که از ترانه هایش بر می آید، همواره با فقر و مسکنت دست در گریبان بوده است. عشق به وصال نرسیده او نسبت به دختر عمویش نرگس به زندگی غم انگیز او، گرمی می بخشیده است.
سال تولد و مدت زندگی او معلوم نشده است، اما تصریح شده که در همان دهستان فداغ در گذشته است و در قریه میمون از دهات فداغ مدفون است.
«سید علاءالدین مورخ لاری» در بیان حال باقر فداغی می نویسد:
«یکی دیگر از شعرای معروف فداغ جوانی بوده موسوم به باقر و معروف به باقر لاری و اشعار زیادی دارد. اشعار او در لارستان به شلوای باقر معروف است، که در میان عوام شهرت خاصی دارد و محل توجه زن و مرد دهات لارستان است. اشعار او را شب ها با سوز و گداز می خوانند. در قدیم تفنگچیانی که شب ها بالای برج قلعه کشیک می دادند، یا مردان کارگری که آب از چاه می کشیدند، یا زنان روستایی که شب ها با آسک گندم را آرد می کردند، برای این که خوابشان نرود، با یک عالم سوز و گداز اشعار باقر لاری را می خواندند.
در هر صورت باقر لاری معشوقه ای داشته که از او دریغ کرده و به دیگری داده اند و او از عشق و عاشقی شاعر شده است و شهر به شهر می رفته و اشعاری از سوز دل می گفته است و مردم گرد او جمع آمده اشعارش را فرا می گرفتند. من چند بیت شعری که از او در خاطر دارم در زیر این سطور می نگارم که می گوید:
گهی در بیرم و گه در فداغم / گهی در لار و گه صحرای باغم
گهی جولان زنم در ملک دشتی / گهی در خدمت شاه چراغم
گهی باقر ز عشقت زار گرید / گهی از هجر در دشت اناغم
الغرض با آن که سال های سال است که «باقر» مرده و خاکش خشت یا کشت شده مع الوصف هنوز مردم لارستان مخصوصاً مردم فداغ و ارد و بیرم و اشکنان علاقه خاصی به اشعار باقر دارند و همیشه با سوز و گداز می خوانند.

آثار ویدئویی و صوتی مرتبط با این منبع
شمارۀ ۱ - حلقه دماغ و میل در پا شمارۀ ۲ - عمو! ندادی دخترت را شمارۀ ۳ شمارۀ ۴ شمارۀ ۵ شمارۀ ۶ - ولم شمارۀ ۷ - گلو مارتین، زبان چل فشنگ شمارۀ ۸ شمارۀ ۹ - درد مفلسی شمارۀ ۱۰ - یارم جامۀ نامرد می‌شست شمارۀ ۱۱ شمارۀ ۱۲ - جنگ زرگری شمارۀ ۱۳ شمارۀ ۱۴ - ول شکرلب شمارۀ ۱۵ شمارۀ ۱۶ شمارۀ ۱۷ شمارۀ ۱۸ شمارۀ ۱۹ شمارۀ ۲۰ شمارۀ ۲۱ شمارۀ ۲۲ شمارۀ ۲۳ - الف، لام، ب، ... شمارۀ ۲۴ شمارۀ ۲۵ شمارۀ ۲۶ شمارۀ ۲۷ شمارۀ ۲۸ شمارۀ ۲۹ شمارۀ ۳۰ شمارۀ ۳۱ شمارۀ ۳۲ شمارۀ ۳۳ شمارۀ ۳۴ شمارۀ ۳۵ شمارۀ ۳۶ شمارۀ ۳۷ - سمبل، لاله، شب انبو و نرگس شمارۀ ۳۸ شمارۀ ۳۹ شمارۀ ۴۰ شمارۀ ۴۱ شمارۀ ۴۲ شمارۀ ۴۳ شمارۀ ۴۴ شمارۀ ۴۵ شمارۀ ۴۶ شمارۀ ۴۷ شمارۀ ۴۸ - ای ول شمارۀ ۴۹ شمارۀ ۵۰ شمارۀ ۵۱ شمارۀ ۵۲ شمارۀ ۵۳ شمارۀ ۵۴ شمارۀ ۵۵ شمارۀ ۵۶ شمارۀ ۵۷ شمارۀ ۵۸ شمارۀ ۵۹ - غم شمارۀ ۶۰ شمارۀ ۶۱ شمارۀ ۶۲ شمارۀ ۶۳ شمارۀ ۶۴ شمارۀ ۶۵ شمارۀ ۶۶ - دخت عمو شمارۀ ۶۷ شمارۀ ۶۸ شمارۀ ۶۹ - یورد باقر شمارۀ ۷۰ شمارۀ ۷۱ شمارۀ ۷۲ شمارۀ ۷۳ - شکایت شمارۀ ۷۴ - جام جهانی شمارۀ ۷۵ شمارۀ ۷۶ شمارۀ ۷۷ شمارۀ ۷۸ شمارۀ ۷۹ - مثنوی دوبیتی شمارۀ ۸۰ شمارۀ ۸۱ - نگه از زیر چادر کردنت شمارۀ ۸۲ شمارۀ ۸۳ - آوازه شمارۀ ۸۴ - به از اسلامبول و شیراز شمارۀ ۸۵ - خاک دامنگیر شمارۀ ۸۶ شمارۀ ۸۷ شمارۀ ۸۸ شمارۀ ۸۹ شمارۀ ۹۰ - سبب کوتاه قامتی شمارۀ ۹۱ شمارۀ ۹۲ شمارۀ ۹۳ شمارۀ ۹۴ شمارۀ ۹۵ شمارۀ ۹۶ شمارۀ ۹۷ شمارۀ ۹۸ شمارۀ ۹۹ شمارۀ ۱۰۰ شمارۀ ۱۰۱ شمارۀ ۱۰۲ شمارۀ ۱۰۳ شمارۀ ۱۰۴ شمارۀ ۱۰۵ شمارۀ ۱۰۶