عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می‌نخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آن را
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۰
گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است
ور بر تن تو عمر لباسی چست است
در خیمه ی تن که سایبانی‌ست تو را
هان تکیه مکن که چارمیخش سست است
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۸
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱
هر سبزه که برکنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشته‌خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۹
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تاسر رشته خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
این عقل که در ره سعادت پوید
روزی صد بار خود ترا می‌گوید
دریاب تو این یکدم وقتت که نئی
آن تره که بدروند و دیگر روید
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور بدانی که نخورده‌ست ترا
تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
حَیّی که به قدرت سر و رو می‌سازد
همواره هم او کار عدو می‌سازد
گویند قرابه گر مسلمان نبود
او را تو چه گویی که کدو می‌سازد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمی دارد سود
پر کن قدح می به کفم درنه زود
تا باز خورم که بودنی ها همه بود
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
در دایره ی سپهر ناپیدا غور
جامی‌ست که جمله را چشانند به دور
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه جور
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل به زبان حال با او می‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نیکودار
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور و رد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
ای پیر خردمند پگه‌تر برخیز
و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز
پندش ده گو که نرم نرمک می‌بیز
مغز سر کیقباد و چشم پرویز
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۸
ایام زمانه از کسی دارد ننگ
که او در غم ایام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله ی چنگ
زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و پالوده هر خس بودن
خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش می کوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی