عبارات مورد جستجو در ۲۳۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۲۰
مگو تا کی توان بیگانه بود از مردم عالم
بدین ناآشنایان، گر نباشی آشنا، بهتر
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۴۸ - مرد باش
گر کسی از تو غیبتی گوید
بر میاشوب و تند و تیز مشو
تو به پاداش او به مدحش کوش
راه این است، مرد باش و برو
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۸۸ - دل نسپاری
خواهی که به فرزند تو دل کس نسپارد
زنهار به فرزند کسی دل نسپاری
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۹۲ - بی شک
کس در حضور تو کند ار غیبت کسی
بی شک که غیبت تو کند در حضور او
ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۱۳ - آمدن کنیزک روز دوم به حضرت شاه
روز دوم که مساح عالم بالا به مساحت دوران گردون به نقطه افق مشرق رسید و سرادق مزعفر در چهره هفت طارم اخضر کشید و بساط ملون بر بسیط این کره اغبر گسترد، به سمع کنیزک رسید که شاه، سیاست پسر در تاخیر افکند به سبب آنکه یکی از وزراء پدر به لطایف مواعظ و دقایق نصایح، او را از امضا این رای در تردد و اشتباه افکنده است و حالت سخط او را به رضا و ارتضا بدل گردانیده و از تقدیم سیاست، زجر و منع کرده و در اصناف مکر زنان و اوصاف عذر ایشان، حکایات نادر و غریب آورده و تقریر کرده که به ذم و مدح و جد و هزل ایشان، التفات نشاید نمود و نکوهش و ستایش و ابا و ارادت ایشان لایق محو و اثبات پنداشت. و شاوروهن و خالفوهن، دستور اعتبار و نمودار اختبار باید ساخت چه هر کرا به تنصیص این تخصیص داده باشند که «الرجال قوامون علی النسا» به کلمات ناقص ایشان که از مکمن انهن ناقصات العقل والدین، ظهور پذیرفته بود، نظر نکند. پس متنکروار و متحیر کردار پیش تخت شاه رفت و بعد از تقریر تحیت و اقامت وظایف خدمت گفت: عدل شاه، مستغاث مظلومان و مستمسک مهجوران است و هر مبالغتی که رای ملک آرای شاه در تمهید قواعد انصاف و تشیید مبانی انتصاف فرماید، طلیعه دوام دولت و مقدمه بقا سلطنت بود. و این ظلم مفرط شنیع که برین بنده رفت، اگر بر یکی از آحاد خدمتکاران سرای حرم رفتی، از عدل شاه لازم آمدی که بر قضیت استکبار و حمیت و مقتضای استنکاف و انفت و لوازم قضایای معدلت و شرایط شریعت مروت، انصاف او بدادی و قبح این شین و فضیحت این عار، از جیب عفاف و ذیل صلاح او محو کردی. فکیف در حق بنده ای که به عقد شرعی و عهد دینی، خیر و شر و نفع و ضر او حوالت به نظر عاطفت و ایثار و رحمت شاه بود.
و اذ کان فی الانابیب خلف
وقع الطیش فی صدور الصعاد
که پازهر از زهر افزون شود
چو ز اندازه خویش بیرون شود
و بنده شنیده است که یکی از آحاد اعداد وزرا در باب بنده تضریب و تخلیط نموده است و اقوال بنده را در معرض کذب و فضیحت جلوه کرده و کلمات و مقدمات او را در لباس سماجت و تقبیح عرض داده و به تغییر اقوال او سعی نموده و می ترسم که به سبب مقالات وزرا و محالات شاهزاده، همان مقامات پیش آید که آن گازر را از پسر ناخلف و فرزند عاق پیش آمد. شاه پرسید که چگونه بوده است آن داستان؟ بازگوی.
ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۱۷ - داستان زن دهقان با مرد بقال
دستور گفت: چنین شنیده ام از ثقات روات که در مواضی ایام، دهقانی بوده است صاین و متدین و متقی و متورع. زنی داشت بر عادت ابناء روزگار در متابعت شهوت و نهمت گام فراخ تر نهادی و استتباع لعب و لهو از لوازم روزگار خود شمردی. روزی آن دهقان، او را قراضه ای داد تا گرنج خرد. زن به بازار و زر رفت به بقال داد و آغاز کرد به غمزه و کرشمه نگریستن و با غنج و ناز سخن گفتن که مرا بدین زر، گرنج فروش. بقال به حرکات و سکنات او بجای آورد که از کدام پالیز است و به شکل و شمایل او بدانسن که چه مزاج دارد و طینت او بر چه کار مجبول و مطبوع است. گرنج برکشید و در گوشه چادر او کرد و گفت: ای خاتون، مرا بسته بند لطافت و خسته تیر ملاحت خود کردی. در آی تا شکر دهم ترا. چه گرنج بی شکر، طعام نا تمام بود و غذای نا معتدل باشد. زن گفت: بهای شکر ندارم. بقال گفت:
از چون تو شکر لبی، بها نتوان خواست
و هر که لب شکر بار ترا بمزد به شکرانه هزار جان فدا کند. لحظه ای خفیف و لمحه ای لطیف به دکان در آی تا عیش تلخ من به محاورت لب شیرین تو، شیرین شود و جان من از نوش لبهات، ذخیره عمر جاودان برگیرد.
حدیثی بکن تا شکر بر چنم
بمن برگذر تا شوم عنبرین
زن گفت: با چندین شکر که تو داری، لب من چه خواهی کرد؟ بقال گفت:
مرا لبان تو باید، شکر چه سود کند؟
مرا وصال تو باید، خبر چه سود کند؟
زن قدم در گزارد. بقال قدری شکر بدو داد. زن گرنج و شکر در گوشه چادر بست و با بقال به خلوت بنشست و راست گفته اند:
مثل: الدر هم مزیل الهم والدینار مفتاح الاوطار
بقال را شاگردی بود بغایت ناجوانمرد و بیباک. چون دید که بقال و زن هر دو به عشرت مشغول شدند و زن از چادر غافل ماند، گوشه چادر بگشاد و گرنج و شکر برگرفت و پاره ای خاک در چادر بست. چون کار به انجام رسید و شغل خلوت به اتمام انجامید، زن به تعجیل از دکان بیرون آمد و راه خانه برگرفت و چادر همچنان بربسته پیش دهقان نهاد. دهقان گوشه چادر بگشاد و نگاه کرد، قدری خاک دید. گفت: ای زن، حال این خاک چیست؟ زن چون آن خاک بدید، بی تحیر و تفکر بر بدیهه در خانه رفت و غربال بیرون آورد و خاکها را در وی نهاد و آغاز کرد خاک بیختن را. مرد گفت: این چه حال است؟ زن جواب داد: ای مرد صدقه ها بر من و تو واجب است که بلایی عظیم و نازله ای جسیم این ساعت به برکت تو از من مدفوع شده است. در اثنای آنکه به بازار می رفتم تا گرنج خرم، اشتری جسته و مهار گسسته بر من گذشت و لگدی محکم بر پشت من زد و من از پای در افتادم و آن قراضه از دست بیفکندم، در میان خاک افتاد. هر چند بجستم، باز نیافتم که مقر خلایق و ممر علایق بود. خاک آن موضع جمع کردم و با خود آوردم تا به غربال کنم باشد که زر باز یابم و از بهر تو گرنج خرم. مرد چون این کلمات بشنید، آب در دیده بگردانید و گفت: لعنت بر آن قدر زر باد. قراضه ای دیگر بستان و گرنج خر و خاک بیرون انداز.
اذا صح منک الود فالمال هین
و کل الذی فوق التراب تراب
چو وصل و مهر نباشد چه قدر دارد عمر؟
چو دوستی تو آمد چه قدر دارد مال؟
این حکایت از بهر آن گفتم تا رای عالی شاه بر مکر و غدر زنان واقف شود و بر خاطر عاطر او که مرجع داد و دین است مقرر گردد که حیلت و مکر زنان را غایت و نهایت نیست. شاه چون این داستان بشنید، مثال داد تا شاهزاده را به حبس برند و سیاست را در تاخیر و توقف نهند.
ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۲۳ - مذاکرات بوسهل و قاضی منصور
و گفتم درین قصّه که در ادب مذاکرت رفت در آن مجلس، هر چند این تاریخ جامع سفیان‌ میشود از درازی که آن را داده میآید، بیتی چند از مذاکرات مجلس آن روزینه‌ ثبت کنم، قصّه تمامتر باشد. و من این ابیات نداشتم و بگویم که بدست من چون افتاد: مردی بود بهرات که او را قاضی منصور گفتندی، رحمة اللّه علیه؛ و در فضل و علم و دبیری و شعر و رسالت و فضایل دستی تمام داشت. و شراب و عشرت دوست‌ داشت و بدانسته‌ که خذ العیش و دع الطّیش‌، و داد از دنیای فریبنده بباید ستد، و راه دیگر گرفت و خوش بزیست و خوش بخورد. و شمّامه‌ پیش بزرگان بود، چنانکه هر مجلس که وی آنجا نبودی بهیچ نشمردندی‌ . و حالی‌ داشت با بو سهل زوزنی بحکم مناسبت در ادب، و پیوسته بهم بودندی و شراب خوردندی. و این روز قاضی منصور پگاه‌ رفته بود و بنشاط مشغول شده و شراب نیک [ویرا] دریافته‌، بو سهل سوی او قطعه‌یی شعر فرستاد و وی در حال جواب نبشت بر آن روی‌، بو سهل دیگر نبشت و وی هم نبشت، و نیامد و روز بگذشت. من در حسرت آن قطعات بودم تا آنگاه که بدست بازآمد. و سبب یافتن آن افتاد که فاضلی از خاندان منصور خاسته بود نام او مسعود و اختلاف‌ داشت نزدیک این قاضی و هر چه ازین باب رفتی تعلیق کردی‌ .
و چون کار هرات شوریده‌ گشت، این فقیه آزاد مرد از وطن خویش بیفتاد و گشتا- گشت‌ رفت تا نزدیک ارسلان خان‌ پسر قدرخان که ملک ترکستان بود و سالها آنجا بماند در نیکو داشت‌ هر چه نیکوتر که مرد یگانه روزگار بود در علم و تذکیر .
و چون دید که کار آن پادشاهی از نظام بخواهد گشت، از تعصّبی‌ که افتاد و دو گروهی‌ میان برادران و خویشاوندان، و للعاقل شمّة، دستوری‌ خواست تا اینجا آید و یافت‌ و بیامد در سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه‌ و دلهای خاصّ و عامّ این شهر بربود بشیرین سخنی، و قبول و اعزاز و تقرّب یافت از مجلس ملک و بدین سبب وجیه‌ و منظور گشت، و امروز در سنه إحدی و خمسین و اربعمائه‌ وجیه‌تر شد به نیکو نگریستن سلطان معظّم ابو المظفّر ابراهیم، ادام اللّه سلطانه‌ . و کارش برین بنماند که جوان است و با مروّت و شگرفی‌، و چون مرا دوستی است بکار آمده‌ و معتمد و چون ممالحت‌ و مذاکرت افتاد درین تاریخ نام او بیاوردم و شرط دوستی نگاه داشتم.
الابیات التی کتبها الشّیخ ابو سهل الزّوزنیّ‌
ایّها الصّدر الّذی دانت لعزّته الرّقاب‌
انتدب ترض النّدامی هم علی الدّهر کئاب‌
و اسغ غصّة شرب لیس یکفیها الشّراب‌
و احضرن لطفا بناد فیه للشّوق التهاب‌
و دع العذر و زرنا ایّها المحض اللّباب‌
بینک المرّ عذاب و سجایاک عذاب
انّما انت غناء و شراب و شباب
جودک الموجود بحر فضلک الوافی سحاب
انّما الدّنیا ظلام و معالیک شهاب‌
فأجابه القاضی فی الوقت‌
ایّها الصّدر السّعید الماجد القرم اللباب‌
وجهک الوجه المضیئ رایک الرّأی الصّواب‌
عندک الدّنیا جمیعا و الیها لی مآب‌
و لقد اقعدنی السّکر و اعیانی الجواب‌
فی ذری من قد حوی من کلّ شی‌ء یستطاب‌
و لو اسطعت قسمت الجسم قسمین لطاب‌
غیر انّی عاجز عنه و قلبی ذو التهاب‌
فبسطت العذر عنّی فی اساطیر الکتاب‌
فأجابه ابو سهل‌
ایّها الصّدر تانّ لیس لی عنک ذهاب‌
کلّ ما عندک فخر کلّ ما دونک عاب‌
وجهک البدر و لکن بعد ما انجاب السّحاب‌
قربک المحبوب روض صدّک المکروه غاب‌
عودک المقبول عندی ابد الدّهر یصاب‌
انت ان ابت الینا فکما آب الشّباب‌
او کما کان علی المحل من الغیث انصباب‌
بل کما ینتاش میت حین و اراه التّراب‌
فکتب منصور بعد ما ادرکه السّکر :
نام رجلی مذ عبرّت القنطرة
فاقبلن ان شئت منّی المعذره‌
انّ هذا الکأس شی‌ء عجب‌
کلّ من اغرق فیه اسکره‌
اینک‌ چنین بزرگان بوده‌اند. و این هر سه رفته‌اند، رحمهم اللّه‌، و ما را نیز بباید رفت، عاقبت کار ما بخیر باشد، ان شاء اللّه عزّ و جلّ.
امیر پازواری : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۲۶۹
هرگز سخنِ کَسْ به کَسْ یار نُوویی
هر کَسْ دْل دَوْسْ، کس گفتار نُوویی
امیر گنه: تا قَولْ به کردٰارْ نُوویی
مُحَبّتْ دْسَمْته استوارْ نَوُویی
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای
سورة الممتحنة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي ۚ تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ﴿۱﴾
إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ﴿۲﴾
لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ ۚ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴿۳﴾
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴿۴﴾
رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴿۵﴾
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ ۚ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴿۶﴾
عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً ۚ وَاللَّهُ قَدِيرٌ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴿۷﴾
لَّا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴿۸﴾
إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴿۹﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ ۖ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ ۖ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ ۖ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ۚ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ۚ ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ ۖ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴿۱۰﴾
وَإِن فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ﴿۱۱﴾
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَىٰ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ ۙ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴿۱۲﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ﴿۱۳﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای
سورة التغابن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴿۱﴾
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴿۲﴾
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ۖ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴿۳﴾
يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴿۴﴾
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴿۵﴾
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوا ۚ وَّاسْتَغْنَى اللَّهُ ۚ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴿۶﴾
زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا ۚ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ ۚ وَذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ﴿۷﴾
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴿۸﴾
يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ۖ ذَٰلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ ۗ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴿۹﴾
وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴿۱۰﴾
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ ۚ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴿۱۱﴾
وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ ۚ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴿۱۲﴾
اللَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴿۱۳﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴿۱۴﴾
إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ ۚ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴿۱۵﴾
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ ۗ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴿۱۶﴾
إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ۚ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ﴿۱۷﴾
عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴿۱۸﴾
نهج البلاغه : حکمت ها
ارزش راز دارى و خوشرويى
وَ قَالَ عليه‌السلام صَدْرُ اَلْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ
وَ اَلْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ اَلْمَوَدَّةِ
وَ اَلاِحْتِمَالُ قَبْرُ اَلْعُيُوبِ وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِي اَلْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا اَلْمَعْنَى أَيْضاً
اَلْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ اَلْعُيُوبِ
وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ اَلسَّاخِطُ عَلَيْهِ
نهج البلاغه : حکمت ها
ارزش حفظ دوست
وَ قَالَ عليه‌السلام أَعْجَزُ اَلنَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اِكْتِسَابِ اَلْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ
نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه بى مهرى نزدیکان
وَ قَالَ عليه‌السلام مَنْ ضَيَّعَهُ اَلْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ اَلْأَبْعَدُ
نهج البلاغه : حکمت ها
نتیجه بدرفتاری با مردم
وَ قَالَ عليه‌السلام مَنْ أَسْرَعَ إِلَى اَلنَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لاَ يَعْلَمُونَ
نهج البلاغه : حکمت ها
پندهایی ارزشمند به فرزند
وَ قَالَ عليه‌السلام لاِبْنِهِ اَلْحَسَنِ يَا بُنَيَّ اِحْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً لاَ يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ إِنَّ أَغْنَى اَلْغِنَى اَلْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ اَلْفَقْرِ اَلْحُمْقُ وَ أَوْحَشَ اَلْوَحْشَةِ اَلْعُجْبُ وَ أَكْرَمَ اَلْحَسَبِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ
يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ اَلْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ اَلْبَخِيلِ فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ
وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ اَلْفَاجِرِ فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ
وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ اَلْكَذَّابِ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ اَلْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ اَلْقَرِيبَ
نهج البلاغه : حکمت ها
راه اصلاح دنيا و آخرت
وَ قَالَ عليه‌السلام مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ أَصْلَحَ اَللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلنَّاسِ
وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اَللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اَللَّهِ حَافِظٌ
نهج البلاغه : حکمت ها
حقوق دوستان
وَ قَالَ عليه‌السلام لاَ يَكُونُ اَلصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلاَثٍ فِي نَكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ
نهج البلاغه : حکمت ها
روش برخورد با بدی دوستان
وَ قَالَ عليه‌السلام عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ اُرْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ
نهج البلاغه : حکمت ها
تأثیر نرمخویی
وَ قَالَ عليه‌السلام مَنْ لاَنَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ
نهج البلاغه : حکمت ها
حسادت آفت دوستى
وَ قَالَ عليه‌السلام حَسَدُ اَلصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ اَلْمَوَدَّةِ