عبارات مورد جستجو در ۴۳۵ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏» پس از آنک منکران بعث گفتند: «أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» خبر داد جلّ جلاله از کمال قدرت و شواهد فطرت خویش در آفرینش اوّل در رحم مادر و اظهار صنع خود در تقلّب احوال بنده تا بر ایشان حجّت باشد که آن خداوند که قادر است بر آفریدن بنده در رحم مادر بر آن صفت قادر است که او را پس از فنا باز آفریند و بر وى دشوار ناید. «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏» من العدد و الذکر و الانثى و الصورة و الشّکل و السّعادة و الشّقاوة، «وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ» غاض هم لازم است و هم متعدّى، اگر لازم نهى این ماء مصدر است یعنى و غیض الارحام و ازدیادها، و اگر متعدّى بود تقدیر آنست که: و ما تغیضه الارحام اى تنقصه من الجنین و هو غیر المخلّق فتلده سقطا و ما تزداد على الغیض فتلده تامّا، و گفته‏اند که این نقصان مدّت حمل است که فرزند بشش ماه آید، «وَ ما تَزْدادُ» آنست که بنه ماه بر گذرد و بیفزاید تا بدو سال بمذهب بو حنیفه و تا بچهار سال بمذهب شافعى. قال حماد بن سلمه: انّما سمّى هرم بن حیّان هرما لانّه بقى فى بطن امّه اربع سنین. و قیل انّ الضحاک بقى فى بطن امّه سنتین. و انّ محمد بن عجلان بقى فى بطن امّه ثلث سنین فشقّ عنه بطن امه و اخرج و قد نبتت اسنانه، و گفته‏اند «ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ» حیض است بوقت حمل که زن حامل چون حیض بیند نقصان در غذاء فرزند آید و در مدّت حمل بیفزاید که هر روزى را که حیض بیند روزى در طهر بیفزاید تا نه ماه طهر بیند بتمامى، اگر در مدت حمل پنج روز مثلا حیض بیند فرزند بنه ماه و پنج روز آید. قال مجاهد: اذا هراقت المرأة الدّم و هى حامل انتقص الولد و اذا لم تهرق الدّم عظم الولد و تمّ. و فى هذه الآیة دلیل على انّ الحامل تحیض و الیه ذهب الشّافعى، «وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» اى تقدیر من غیض الارحام و ازدیادها و طول الجنین و عرضه و حیاته و موته و رزقه و اجله. و قیل علم کلّ شى‏ء فقدّره تقدیرا.
«عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» اى یعلم ما غاب عن خلقه و ما لم یغب و یعلم الموجود و المعدوم، «الْکَبِیرُ» اى عظیم الشّأن، «الْمُتَعالِ» اى العالى على کلّ شى‏ء.
«سَواءٌ مِنْکُمْ» اى ذو سواء فى علم اللَّه سبحانه، «مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» اى المسر منکم و الجاهر، اى هذا و ذاک سواء و اسرار القول اخفاؤه فى النّفس و الجهر به اظهاره، «وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ» قال مجاهد: اى مستتر بالمعاصى. و قال اهل اللّغة الاستخفاء طلب الخفاء و هو ان یصیر بحیث لا یرى «۱»، «وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ» اى ظاهر بارز یعنى هو العالم بالظاهر فى الطرقات و المستخفى فى الظّلمات. و المعنى سواء منکم من اسرّ منطقه او اعلنه و استتر باللّیل او ظهر بالنّهار فکلّ ذلک فى علم اللَّه عزّ و جلّ سواء یقال سرب یسرب سروبا اذا خرج. و قیل السّارب الدّاخل فى السّرب.
«لَهُ مُعَقِّباتٌ» الهاء یعود الى من، و قیل الى اللَّه معقّبات یعنى معاقبات عقّب و عاقب اذا تبع عقب من یقدمه و المعقّب و المعاقب مثل قوله معجزین و معاجزین یقال معقّب و الجمع معقّبة و المعقّبات جمع الجمع و هم الحفظة الکرام البررة على کلّ انسان ملکان باللّیل و ملکان بالنّهار. و قیل عشرة باللّیل و عشرة بالنّهار تتعاقب فى النزول الى الارض بعضهم باللّیل و بعضهم بالنّهار، «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ» الانسان، «وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» اى بامره سبحانه ممّا لم یقدّر فاذا جاء القدر خلّوا بینه و بینه. جاء رجل من مراد الى علىّ (ع) و هو یصلّى فقال احترس فانّ ناسا من مراد یریدون قتلک، فقال انّ مع کلّ رجل ملکین یحفظانه ممّا لم یقدر فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه. و قال کعب: لو لا انّ اللَّه عزّ و جلّ و کلّ بکم ملائکة یذبّون عنکم فى مطعمکم و مشربکم و عوراتکم اذن یتخطّفکم الجنّ. و قال الحسن: یحفظونه من امر اللَّه اى عن امر اللَّه، یعنى حفظهم ایّاه عن امر اللَّه لا من عند انفسهم اى ذلک ممّا امرهم اللَّه به لا انّهم یقدرون ان یدفعوا امر اللَّه. و قال ابن جریح هو مثل قوله عزّ و جلّ عن الیمین و عن الشّمال قعید، فالّذى عن الیمین یکتب الحسنات و الّذى عن الشّمال یکتب السیئات، «یَحْفَظُونَهُ» اى یحفظون علیه کلامه و فعله بامر اللَّه، و روى عن الضحّاک عن ابن عباس قال: هم الحرس و الرّجال یتعقبون على الامراء و السّلاطین یحفظونهم من امر اللَّه على زعمهم فاذا جاء امر اللَّه لم ینفعوا شیئا. و قیل یحفظونه من المخلوقات کالعقارب و الحیّات و کلّها من امر اللَّه. و قیل الهاء فى له یعود الى النّبی (ص) اى لمحمد معقّبات من اللَّه تعالى یحفظونه عن الاعداء و ذلک حین همّ به اربد و عامر فکفا هما اللَّه و یأتى ذکرهما، «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» اى لا یسلب قوما نعمة حتّى یعملوا بمعاصیه و مثله قوله ذلک: «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ» الآیة...
روى عبد اللَّه بن عمر ان رسول اللَّه (ص) قال: انّ للَّه عزّ و جلّ عبادا انعم علیهم نعما یقرّها فیهم ما بذلوها فاذا بخلوا بها نزعها منهم و حوّلها الى قوم یبذلونها، و فى معناه انشدوا:
جیراننا جار الزمان علیهم
لمّا اساؤا رعیة الجیران‏
«وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» اى اذا اراد اللَّه بقوم صرف نعمة عنهم حملهم فیها على البطر و البخل، و اذا اراد بهم عذابا فلا مردّ لعذابه، «وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ» اى من دون اللَّه، «مِنْ والٍ» یلى امره فینصره، و هو اسم الفاعل من ولى یلى، اذا تولّى تدبیر شى‏ء و الولى بمعناه.
«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ»
یروى عن على بن ابى طالب (ع) و غیره: انّ البرق مخاریق من النّار فى ایدى الملائکة تزجر بها السّحاب، «خَوْفاً وَ طَمَعاً» خوفا للمسافر و طمعا للحاضر لانّ المسافر یخاف من المطر و یتأذّى به. قال اللَّه عزّ و جلّ: «أَذىً مِنْ مَطَرٍ» و الحاضر یطمع فى المطر اذا راى البرق لانّه ینتفع به.
و قیل خوفا من الصواعق التی تکون مع البرق و طمعا فى الغیث، و نصبهما على الحال اى خائفین طامعین، کقوله، «یَأْتِینَکَ سَعْیاً». و قیل نصب على المفعول له اى للخوف و الطمع، «وَ یُنْشِئُ السَّحابَ» اى و یخلق السّحاب المنسحب فى الهواء، «الثِّقالَ» بالماء. قیل هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک و یناله البرد فیصیر ماء و ینزل.
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» الرّعد ملک یسبّح. و قیل ملک یصوّت بالسّحاب کالحادى بالابل، «وَ الْمَلائِکَةُ» و هم اعوان الرّعد، «مِنْ خِیفَتِهِ» اى یسبح الملائکة من خشیة اللَّه، و قیل من خیفة الرّعد. و عن ابن عباس انّه قال من سمع صوت الرّعد فقال سبحان الّذى یسبّح الرّعد بحمده و الملائکة من خیفته و هو على کلّ شى‏ء قدیر، فان اصابته صاعقة فعلىّ دیته. و یروى عنه ایضا انّ الرّعد ملک یسوق السّحاب و انّ بحور الماء لفى نقرة ابهامه و انّه موکّل بالسّحاب یصرفه الى حیث یؤمر و انّه یسبّح اللَّه فاذا سبّح الرّعد لا یبقى ملک فى السّماء الّا رفع صوته بالتسبیح فعندها ینزل القطر. و کان رسول اللَّه (ص) اذا سمع الرّعد و الصّواعق قال: اللّهم لا تقتلنا بغضبک و لا تهلکنا بعذابک و عافنا قبل ذلک، «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ» مردى بود از فراعنه عرب ازین کافر دلى ناپاک متمرد، رسول خدا (ص) مردى را فرستاد تا وى را بخواند، آن مرد گفت یا رسول اللَّه انّه اعتى من ذلک، آن دشمن خدا و رسول از آن شوختر است که فرمان برد، رسول (ص) باز گفت اذهب فادعه لى، رو او را بر من خوان، مرد برفت و او را گفت یدعوک رسول اللَّه رسول خدا ترا میخواند، آن کافر گفت و ما اللَّه امن ذهب هو او من فضّة او من نحاس، مرد باز آمد گفت یا رسول اللَّه من مى‏گفتم که آن کافر ناپاک فرمان نبرد او بمن چنین و چنین گفت، رسول خدا گفت ارجع الیه فادعه، یک بار دیگر باز شو و او را بر خوان، مرد باز گشت و او را خواند و جواب همان شنید، مرد باز گشت، رسول خدا سوّم بار فرستاد، بار سوم چون آن کافر سخن بیهوده در گرفت ربّ العزّه صاعقه‏اى فرو گشاد از آسمان آتش در وى افتاد و سوخته گشت، در آن حال جبرئیل آمد و این آیت آورد: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ».
ابن عباس گفت این آیت و آیت پیش: «لَهُ مُعَقِّباتٌ» هر دو در شأن دو مرد فرو آمد یکى عامر بن الطفیل دیگر اربد بن ربیعه هر دو در حق رسول خداى (ص) مکر ساختند و ربّ العزّه آن مکر و ساز بد ایشان فرا سر ایشان نشاند، این عامر پیش رسول خدا آمد گفت یا محمد مالى ان اسلمت؟ اگر مسلمان شوم مرا چه بود و در کار من چه حکم کنى رسول (ص) گفت: لک ما للمسلمین و علیک ما علیهم هر چه مسلمانان را بود ترا همان بود و هر حکم که بر ایشان رانند بر تو همان رانند، عامر گفت: تجعل لى الامر بعدک آن خواهم که کار خلق و ولایت پس از تو بمن سپارند تا خلیفه تو باشم و بجاى تو نشینم، رسول خدا (ص) گفت که این نه کاریست که در دست من بود که این بفرمان و حکم اللَّه تعالى بود آن را که خواهد دهد، گفت یا محمد تجعلنى على الوبر و انت على المدر آن خواهم که تو بر اهل مدر کار رانى و پیش رو باشى و من بر اهل وبر، رسول (ص) گفت این چنین راست نیاید و سخن کوتاه کن، گفت اى محمد پس مرا چه خواهى داد؟ گفت: اجعل لک اعنّة الخیل تغزو علیها، ترا لشکرى دهم تا سر خیل ایشان باشى و غزا کنى، گفت آن خود مرا راستست، امروز اسلام را چه کنم و از بهر تو چرا گردن نهم؟ و پیش از آن با اربد راست کرده بود که چون من با محمد بسخن در آیم تو از پس وى در آى و او را زخم کن، آن ساعت بچشم اشارت کرد و اربد خواست که شمشیر از نیام بر کشد چهار انگشت بر آمد و بر جاى بماند هر چند جهد کرد تا بر کشد نتوانست تا رسول (ص) باز نگرست بجاى آورد که ایشان ساز بد ساخته‏اند و مکر کرده‏اند گفت: «اللهم اکفنیهما بما شئت» فارسل اللَّه على اربد صاعقة فى یوم‏ صائف صاح فاحرقته و ولّى عامر هاربا و قال یا محمّد دعوت ربّک فقتل اربد و اللَّه لاملأنّها علیک خیلا جردا و فتیانا مردا، فقال رسول اللَّه (ص) یمنعک اللَّه من ذلک و ابنا قیلة، یرید الاوس و الخزرج فنزل عامر بیت امرأة سلولیّة فلما اصبح ضمّ علیه سلاحه و خرج و هو یقول و اللّات لئن اصحر محمد الىّ و صاحبه یعنى ملک الموت لأنفذتهما بر محى فلما رأى اللَّه ذلک منه ارسل ملکا فلطمه بجناحه فاذ راه فى التراب و خرجت على رأسه غدة فى الوقت عظیمة فعاد الى بیت السلولیّة و هو یقول غدّة کغدّة البعیر و موت فى بیت السّلولیّة ثمّ دعا بفرسه فرکبه ثمّ اجراه حتّى مات على ظهره فاجاب اللَّه دعاء رسوله (ص) و قتل عامرا بالطّاعون و اربد بالصّاعقة.
فذلک قوله عزّ و جلّ: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ» جمع صاعقه و هى نار تسقط من شدّة البرق تحرق ما اصابته. و تستعمل ایضا فى الامر الشّدید المهلک، «فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ»
قال ابو جعفر الباقر (ع) یصیب المسلم و غیر المسلم و لا یصیب ذاکرا، «وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ» جدالهم فى اللَّه مجادلتهم لرسوله فى عبادتهم الاوثان و الواو یصلح للحال و یصلح لعطف الجملة على الجملة، «وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ» اى و اللَّه شدید القوّة و الغضب. و قیل شدید الاخذ و الانتقام. و قیل شدید الاهلاک بالمحل و هو القحط. و قیل شدید المحال یوصل المکروه الى من یستحقه من حیث لا یشعر و فى المیم قولان: احدهما انّ المیم اصلى یقال محل به اذا عرّضه للهلاک و کذلک ما حلته محالا اذا قاویته حتّى یتبیّن ایّکما اشدّ، و القول الثّانی انّ المیم زیادة و الکلمة من الحول و الحیلة. فقال ابن عباس شدید الحول و قال قتادة شدید الحیلة.
قوله: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» اى کلمة التوحید لا اله الا اللَّه، اى لا یحقّ احد ان یدعى الها الّا هو اوست که سزد که او را خداى خوانند و دیگرى را نسزد و معنى دیگر له دعوة الحقّ: اوست سزاى آن که خلق را با پرستش او خوانند، معنى دیگر: اوست که خلق را فردا از خاک باز خواند تا بیرون آیند و تواند. و قیل له دعوة الطلب الحقّ اى مرجو الاجابة و دعاء غیر اللَّه لا یجاب. و هو قوله: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» یعنى الاصنام، «لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ‏ءٍ» اى داعى الاصنام کالعطشان یمدّ یده الى البئر، «لِیَبْلُغَ» الماء، «فاهُ» من غیر حبل و لا دلو، «وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» اى انّ الاصنام لا تنفعه و لا تستجیبه کمن یبسط کفیه الى الماء یشیر الیه بیده و یدعوه بلسانه فالماء لا یستجیب له و الاستثناء من الاستجابة اى لا یستجیب الصنم الّا کاستجابة الماء داعیه. قال الضحّاک کما انّ العطشان اذا بسط کفیه الى الماء لا ینفعه ما لم یقبضهما و یجمع الانامل و لا یبلغ الماء فاه ما دام باسطا کفیه کذلک الاصنام لا تملک لهم ضرّا و لا نفعا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا، «وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ» اللَّه، «إِلَّا فِی ضَلالٍ» فانّ اصواتهم محجوبة عن اللَّه عزّ و جلّ. و قیل و ما دعاء الکافرین الاصنام الّا فى ضلال لا یجدى شیئا.
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» سجود تعبّد و انقیاد، «طَوْعاً» یعنى سجود الملائکة و المؤمنین، «وَ کَرْهاً» من اکره على الایمان یعنى خوف بالسّیف فکان اوّل دخوله کرها، این طواعیّت و کراهیّت در سجود اهل زمین است که آسمانیان بطوع و طبع سجود مى‏کنند و در ایشان هیچ کراهیّت نیست. امّا زمینیان قومى بطوع سجود کنند که مسلمان زادند یا بطوع مسلمان شدند و قومى را باکراه و شمشیر مسلمان کردند، بدایت کار ایشان کره بود پس طوع شد. و قومى منافقان‏اند که بظاهر اسلام دارند و بکره سجود مى‏کنند. و روا باشد که سجود بمعنى خضوع و انقیاد بود، و لیس شى‏ء الّا و هو یخضع للَّه عزّ و جلّ و ینقاد له. و گفته‏اند سجود بکره اینست که تفسیر کرد گفت: «وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» چنانک جاى دیگر گفت: «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ» اى صاغرون کارهون.
قال مجاهد: ظلّ المؤمن یسجد طوعا و هو طایع و ظلّ الکافر یسجد طوعا و هو کاره، الغدو جمع غداة کقنىّ جمع قناة و الآصال جمع اصیل. و قیل جمع اصل و اصل جمع اصل و هو ما بین العصر الى المغرب.
«قُلْ» یا محمد للکفّار، «مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» استفهام تقریر و استنطاق فانّهم یقولون اللَّه فاذا قالوها «قُلِ اللَّهُ» اى هو اللَّه کما قلتم مى‏گوید اى محمد از ایشان پرس که آفریدگار آسمانها و زمین کیست ایشان جواب دهند و گویند اللَّه که جز ازین جواب نیست، چون ایشان اقرار دادند، تو گوى چنین است که شما مى‏گوئید که آفریدگار اللَّه تعالى است و آن گه این اقرار بر ایشان حجّت کن و گوى: «أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» استفهام انکار على شرکهم بعد اقرارهم، ایشان را بگوى چون اقرار مى‏دهید که آفریدگار اوست، فلم اتّخذتم من دونه اولیاء چرا جز از اللَّه تعالى بتان را بخدایى گرفتید و روز حاجت را و دفع مضار خود را ساخته‏اید، و ایشان آنند که خود را بکار نیایند، نه آورد سودى توانند نه باز برد گزندى، چون از خود عاجزاند از کار دیگران عاجزتر باشند. ثمّ ضرب مثلا للّذى یعبد الاصنام و الّذى یعبد اللَّه فقال: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ» یعنى المشرک و المؤمن، «أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» یعنى الشّرک و الایمان اى لیسا بسواء. قرأ عاصم و حمزة و الکسائى «یستوى الظلمات و النور» بالیاء و قرأ الباقون بالتّاء، اینجا سخن منقطع گشت، پس گفت: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ» بل اجعلوا للَّه شرکاء، «خَلَقُوا» مثل ما خلق اللَّه تعالى، «فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ» اى اشتبه مخلوق اللَّه بمخلوق الشّرکاء عندهم فمن اجل ذلک جعلوهم شرکاء، و هذا استفهام انکار اى لیس الامر هکذا حتّى یشتبه الامر و یجعلوهم شرکاء بل اللَّه سبحانه هو المتفرّد بالخلق، و هو قوله: «قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» دخل فیه المخلوقون بصفاتهم و افعالهم و المخلوقات بصفاتها و افعالها و المخاطب لا یدخل فى الخطاب، «وَ هُوَ الْواحِدُ» المتفرّد بالخلق و الاحداث، «الْقَهَّارُ» یقهر کلّ شى‏ء بقدرته.
قال الازهرى الواحد فى صفة اللَّه عزّ و جلّ له معنیان: احدهما انّه واحد لا نظیر له و لیس کمثله شى‏ء، تقول العرب فلان واحد قومه و واحد النّاس اذا لم یکن له نظیر، و المعنى الثّانی انّه اله واحد و ربّ واحد لیس له فى الهیّته و ربوبیّته شریک لانّ المشرکین اشرکوا معه آلهة و کذّبهم اللَّه تعالى فقال: الهکم اله واحد و هو الواحد القهّار.
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» فرو فرستاد از آسمان آبى، «فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ» برفت رودهاى آب، «بِقَدَرِها» باندازه آن، «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً» بر سر گرفت سیل کفى ایستاده بر سر آب، «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ» و از آن چیزها که آتش مى‏فروزند بر آن، «ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ» بطلب و جستن زیورى یا پیرایه‏اى، «زَبَدٌ مِثْلُهُ» هم کفى است راسب در زیر آن چنانک آن کف است رابى بر سر آب، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ» چنان مى‏زند اللَّه تعالى حق و باطل را مثل، «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» اما کف بکران رود، «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» و اما آنچ مردم را بکار آید و سودمند است در زمین بماند بدرنگ، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (۱۷)» چنین زند اللَّه مثلها.
«لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏» آنان که خداوند خویش را پاسخ نیکو کردند، «وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ» و ایشان که پاسخ نیکو نکردند او را، «لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» اگر ایشان را فردا هر چه درین جهان چیزست و بود و خواهد بود، «وَ مِثْلَهُ مَعَهُ» و هم چندان با آن، «لَافْتَدَوْا بِهِ» ایشان بآن خویشتن باز خریدند «أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ» ایشانند که ایشانراست شمار بد، «وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۸)» و جایگاه ایشان دوزخ و بد جایگاه که آنست.
«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ» کسى که مى‏داند، «أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» که آنچ فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو راستست و درست، «کَمَنْ هُوَ أَعْمى‏» او چنان نابینا دل است، «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۹)» راستى او دریابند و پند ایشان پذیرند که خداوندان مغزاند.
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» ایشان که راست بنمایند و راست مى‏دارند پیمان خداى، «وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ (۲۰)» و بنه شکنند پیمان محکم بسته او.
«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ» و ایشان که مى‏پیوندند، «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» آن چیز را که اللَّه تعالى فرمود که بپیوندند، «وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» و از خداوند خویش مى‏ترسند، «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (۲۱)» و مى‏ترسند از شمار بد فردا.
«وَ الَّذِینَ صَبَرُوا» و ایشان که شکیبایى کردند، «ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» طلب دیدار خداوند خویش را، «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» و نماز بهنگام بپاى داشتند، «وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» و از آنچ داشتند چیزى بدادند نهان و آشکارا، «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» و باز زنند بنیکى بدى را، «أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (۲۲)» ایشانراست سرانجام نیکو.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ» بهشتهاى همیشه‏اى، «یَدْخُلُونَها» در روند در آن، «وَ مَنْ صَلَحَ» و هر که نیکو بود، «مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» از پدران ایشان و از جفتان ایشان و فرزندان ایشان، «وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ (۲۳)» و فریشتگان بر ایشان در آیند از هر درى.
«سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» و مى‏گویند درود بر شما بآن شکیبایى که کردید، «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (۲۴)» اى نیکا سرانجام سراى.
«وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ» و ایشان که مى‏شکنند پیمان خداى، «مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» از پس محکم بستن پیمان او، «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» و مى‏گسلند آنچ اللَّه تعالى فرموده است به پیوند آن، «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» و بدکارى و تبه کارى مى‏کنند در زمین، «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ» ایشانند که ایشانراست دورى و نفرین، «وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (۲۵)» و ایشانراست سراى بد «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ» اللَّه تعالى مى‏گستراند و مى‏گشاید روزى او را که خواهد، «وَ یَقْدِرُ» و تنگ تر مى‏راند و تنگ مى‏دارد برو که خواهد، «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا» و شادند بزندگانى این جهانى، «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا» و نیست زندگانى این جهان، «فِی الْآخِرَةِ» در برابر آن جهان، «إِلَّا مَتاعٌ (۲۶)» مگر اندکى ناپاینده بر هیچ بنده.
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا» و مى‏گویند کافران، «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ» چرا برو از آسمان فرو فرستاده نمى‏آید آیتى از خداوند او، «قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» گوى که اللَّه تعالى گم کند از راه خویش او را که خواهد،، «وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (۲۷)» و راه مى‏نماید و مى‏گشاید بخود او را که باز گردد براستى با او.
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ» مى‏سترد اللَّه تعالى آنچ خواهد، «وَ یُثْبِتُ» و بر جاى مى‏دارد و مى‏نهد، «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (۳۹)» و مهر همه نسختها آنست که بنزدیک اوست.
«وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ» و اگر باز نمائیم بتو، «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» آنچ دشمنان را وعده میدهیم، «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» یا پیشتر ترا بمیرانیم، «فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ» بر تو پیغام رسانیدنست، «وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (۴۰)» و شمار خلق و پاداش ایشان بر ماست.
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا» نمى‏بینند، «أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ» که فرمان ما مى‏آید بزمین، «نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» شهر شهر، پاره پاره، از سوى سوى، از کفر مى‏کاهیم و در اسلام مى‏فزائیم، «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» و اللَّه تعالى کار مى‏راند و مراد بر مى‏آرد که باز شکننده‏اى نیست و پس آورد ساز حکم او را، «وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۴۱)» و اوست آن آسان توان روان فرمان «وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» و کوشیدند و ساز ساختند ایشان که پیش از دشمنان تو بودند، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً» و همه ساز و توان اللَّه راست، «یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ» مى‏داند اللَّه تعالى هر چه هر تنى مى‏کند و هر کس مى‏سازد، «وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (۴۲)» و آرى بدانند کافران که سرانجام سراى کراست.
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا» و کافران مى‏گویند که تو نه فرستاده اللَّه‏اى، «قُلْ» بگو، «کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» بسنده است اللَّه تعالى داور و گواه میان من و میان شما، «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (۴۳)» و آن کس که بنزدیک اوست علم تورات.
رشیدالدین میبدی : ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «قالَتْ رُسُلُهُمْ» رسولان ایشان گفتند، «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ» در اللَّه نیز گمانى است؟، «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» کردگار و آفریدگار آسمان و زمین، «یَدْعُوکُمْ» مى‏خواند شما را، «لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ» تا بیامرزد شما را گناهان شما، «وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» و با پس دارد شما را تا هنگامى نام زد کرده، «قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا» گفتند که نیستید شما مگر مردمانى همچون ما، «تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا» مى‏خواهید که برگردانید ما را، «عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا» از پرستش آنچ پدران ما پرستیدند، «فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۱۰)» بیارید بما حجتى روشن.
«قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ» فرا ایشان گفت رسولان ایشان، «إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» نیستیم ما مگر مردمانى همچون شما، «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» لکن سپاس نهد اللَّه بر هر که خواهد از بندگان خویش، «وَ ما کانَ لَنا» و نیست ما را، «أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» که بشما حجتى آریم مگر بفرمان اللَّه «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۱)» و ایدون بادا که گرویدگان توکل و پشتى دارى بر خداى دارند.
«وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ» و چرا که ما پشتى نداریم و توکل نکنیم بر اللَّه، «وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» و اوست که راه نمود ما را براههاى راست ما، «وَ لَنَصْبِرَنَّ» و بر آنیم که شکیبایى کنیم، «عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا» بر آن رنجها که شما مى‏نمائید ما را، «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (۱۲)» و ایدون بادا که بر خداى تعالى توکل دارند متوکلان.
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ» کافران گفتند رسولان خویش را، «لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا» که بیرون کنیم شما را از زمین خویش، «أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا» یا باز گردید و در کیش ما آئید، «فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ» پیغام داد خداوند ایشان بایشان «لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ (۱۳)» که ما خود آن ستمکاران را هلاک کنیم.
«وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ» و شما را در زمین نشانیم پس ایشان «ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی» این پاداش آن کس راست که گرویده است برستاخیز و ایستادن شمار را، «وَ خافَ وَعِیدِ (۱۴)» و ببیم است از وعید من.
«وَ اسْتَفْتَحُوا» و عذاب خواستند گفتند که میان ما و میان رسولان کار برگزار و بر گشاى، «وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (۱۵)» و نومید ماند هر گردن کشى شوخ.
«مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ» دوزخ پیش او فا، «وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ (۱۶)» و مى‏آشامانند او را از آبى زردابه وقیح «یَتَجَرَّعُهُ» در دهن مى‏کشد آن را، «وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ» و نمى‏تواند که روان فرو برد آن را، «وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ» و مى‏رسد باو درد مرگ از هر جاى، «وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ» و آنکه مردنى نه، «وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ (۱۷)» و پیش او فا باز عذابى سختر از آن و ستبرتر از آن.
«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ» مثل کردار ایشان که بخداوند خویش کافر شدند، «کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ» چون خاکسترى خشک که باد در آن زور گرفت، «فِی یَوْمٍ عاصِفٍ» در روزى سخت باد، «لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» باد شاه نشوند و درنیابند از آن کردگار که کردند بر هیچیز، «ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (۱۸)» آنست آن گمراهى و تباهى دور.
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» نمى‏بینى که اللَّه بیافرید هفت آسمان و هفت زمین بیکتایى و توانایى، «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» اگر خواهد ببرد شما را، «وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۹)» و آفریده‏اى آرد نو.
«وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ (۲۰)» و آن بر اللَّه نه سخت است نه دشوار.
«وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً» و بیرون آیند خوانندگان اللَّه همه بیکبار، «فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا» پس روان گویند گردن گردن‏کشان را، «إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً» که ما شما را پس روان بودیم «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» امروز ما را بکار آیید و از عذاب ما چیزى بردارید، «قالُوا» گویند، «لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ» اگر اللَّه ما را راه نمودى ما هم شما را راه نمودیمى «سَواءٌ عَلَیْنا» یکسانست بر ما، «أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا» خروش کنیم یا شکیبایى کنیم، «ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ (۲۱)» ما را دورى یافت نیست از عذاب و نه رستن.
«وَ قالَ الشَّیْطانُ» و دیو گوید، «لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ» آن گه که کار شمار برگزارده آید، «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ» خداى شما را وعده داد وعده‏اى درست راست، «وَ وَعَدْتُکُمْ» و من شما را وعده دادم «فَأَخْلَفْتُکُمْ» و آنچ گفتم نکردم، «وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ» و مرا بر شما دست رسى نبود و توانى، «إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ» مگر آنک خواندم شما را، «فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» و پاسخ کردید مرا، «فَلا تَلُومُونِی» مرا مه نکوهید، «وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» خویشتن را نکوهید، «ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ» نه من فریاد رس شماام، «وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ» و نه شما فریاد رس من، «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» که من کافر بودم بآنچ شما انباز گرفتید مرا در آن پیش، «إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۲)» کافران را فردا عذابى درد نماى است.
رشیدالدین میبدی : ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ» کیف یشکّ فى توحیده من لا یتصرّف الّا بتصریفه و تدبیره، بل کیف یبسر جلال قدره الّا من کحله بنور برّه و لطفه. تا سرمه عنایت بمیل هدایت در دیده تو نکشد، آیات و روایات قدرت او نبینى و عجایب و بدایع فطرت او نشناسى، تعجّب همى‏کردند رسولان که خود در آفرینش کسى باشد که در وحدانیّت و فردانیّت خداوند ذو الجلال بگمان بود، پس از آن آنک کلیّات و جزئیات در کون و کائنات همه دلیلست و گواه بر یکتایى و بى همتایى او:
مرد باید که بوى تاند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست‏
لکن زهر افعى چون مستولى گردد بر جان بیچاره‏اى هزار خروار تریاق سود نکند، من اسقطته السّوابق لم تنعشه اللّواحق، اوّل نمودن است پس دیدن، اوّل نمایش است پس روش، تا ننماید نه بینى، تا نخواند نروى، خواندنش اینست که: «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» آفریدگار زمین و آسمان، کردگار جهان و جهانیان، بى نیاز از طاعت و اعمال بندگان بانعام و افضال خود، نه بسزاء شما، بل بسزاء خود مى‏خواند شما را که باز آیید، درگاه ما را لزوم گیرید، چون مى‏دانید که جز من خداوند نیست، از من آمرزش خواهید که ما را از گناه آمرزیدن باک نیست، عیب خود عرضه کنید که ما را از معیوب پذیرفتن عار نیست، بجرم رهى را گرفتن انتقام است و ما را با رهى انتقام نیست، باول بر گرفتن و بآخر بیفکندن در علم نقصانست و در علم ما نقصان نیست، کرامت ازین بزرگوارتر نباید، لطف ازین تمامتر نبود، کید دشمن بتو نماید و از وى حذر فرماید گوید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» شیطان دشمن شما است او را دشمن دارید، فرمان وى مبرید، دعوت وى را اجابت مکنید: «إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ» او خود خرمن سوخته است ترا سوخته خرمن خواهد تا ترا با خود بدوزخ برد، فرمان وى مبر، فرمان خداوند خود بر، دعوت اللَّه را پاسخ کن، «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» که بآن میخواند تا ترا بیامرزد و بنوازد.
جاى دیگر گفت: «أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ» همه را مى‏خواند لکن تا خود کرا بار دهد و مقبول حضرت بى نیازى که بود، آنها که مقبول حضرت بى نیازى آمدند، علم سعادت و روایت اقبال نخست بر درگاه سینه‏هاى ایشان نصب کردند و مفاتیح کنوز خیرات و خزائن طاعات در کف کفایت ایشان نهادند و دیوارى از عصمت بگرد روزگار ایشان درکشیدند تا صولت دعوت شیطانى راه بساحات دل ایشان نیافت، آن گه جمال بى نهایت: «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» بر دل ایشان تجلّى کرد و از یک جانب عنایت شریعت او را مدد داد که: «أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ»، و از دیگر جانب جلال حقیقت او را نواخت که: «فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی» پس چه عجب باشد اگر رهى با این عنایت و رعایت مقبول حضرت الهیّت شود.
«وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» اى و قد رقّانا من حدّ تکلف البرهان الى وجود روح البیان بکثرة ما افاض علینا من جمیل الاحسان و کفانا من مهمّات الشّان. توکل نشان یقینست و مایه ایمان و ثمره توحید و آن را دو درجه است: یکى توکّل عام مکتسبان امّت را، دیگر توکّل خاص راضیان حضرت را، توکّل عام آنست که از راه اسباب برنخیزى، کسب و تجارت و حراثت که سنّت شریعتست دست بندارى و آنکه اعتماد بر آن کسب نکنى و روزى از اسباب نبینى، بلکه از مسبّب الاسباب بینى و اعتماد جز بر فضل اللَّه نکنى و حرکات اسباب و حول و قوّت خود بداشت وى بینى، درین توکّل اسباب در میان دیدن رواست اما با اسباب بماندن خطاست.
پیر طریقت گفت: سبب ندیدن جهلست اما با سبب بماندن شرکست، بهشت در میان ندیدن بى شرعى است اما با بهشت بماندن دون همّتى است، از روى شریعت اگر کسى در غارى نشیند که راه گذر خلق بر وى نبود و آنجا گیاه نبود گوید توکّل مى‏کنم این حرامست که وى در هلاک خویش شده و سنّت حق سبحانه و تعالى در کار اقسام و ارزاق خلق بندانسته.
آورده‏اند که در بنى اسرائیل زاهدى از شهر بیرون شد، در غارى نشست که توکّل مى‏کنم تا روزى من بمن رسد، یک هفته بر آمد و هیچ رفقى پدید نیامد و بهلاک نزدیک گشت، وحى آمد به پیغامبر روزگار که آن زاهد را گوى: بعزّت من که تا با شهر نشوى در میان مردم من ترا روزى ندهم، پس بفرمان حق بشهر باز آمد و رفقها آغاز کرد، از هر جانبى هر کسى تقرّبى میکرد و چیزى مى آورد، در دل وى افتاد که این چه حالست؟ وحى آمد به پیغامبر که در آن روزگار بود، که او را بگوى: تو خواستى که بزهد خویش حکمت ما باطل کنى، ندانستى که من روزى بنده خویش که از دست دیگران دهم دوستر از آن دارم که از قدرت خویش، تو بندگى کن، کار خدایى و روزى گمارى بما باز گذار.
و در اخبار موسى کلیم است علیه السلام که او را علّتى پدید آمد، طبیبان گفتند داروى این علّت فلان چیزست، موسى گفت دارو نکنم تا اللَّه خود عافیت فرستد و شفا دهد، آن علّت بر وى دراز گشت، گفتند اى موسى این دارو مجرّبست اگر بکار دارى در آن شفا بود، موسى (ع) نشنید و دارو نکرد تا از حق جلّ جلاله وحى آمد که بعزّت من که تا تو دارو نخورى من شفا ندهم، موسى دارو بخورد در حال شفا آمد، موسى را چیزى در دل آمد که بار خدایا این چونست؟! وحى آمد که یا موسى تو چونى مپرس و سنّتى که ما نهاده‏ایم اسرار آن مجوى که کس را باسرار الهیّت ما راه نیست و گفتن چون و چرا روا نیست، اینست بیان درجه اوّل در توکّل که هم اسباب بیند هم مسبّب اما داند که اسباب از مسبّب است و خلق از خالق، همه از یک اصل مى‏رود و فاعل یکى بیش نیست و بر دیگرى حوالت‏ نیست و بنده تا درین مقامست در تفرقه است که در دایره جمع نیست، چون ازین درجه برگذشت توکّل راضیانست و آن حال صدّیقانست که از مسبّب و اسباب نپردازند همه یکى را بینند و یکى را شناسند، دیگران کار باو سپارند و ایشان خود را باو سپارند، دیگران ازو خواهند و ایشان خود او را خواهند، دیگران بعطا آرام گیرند و ایشان بمعطى آرام گیرند، این توکل چراغى است در دل که اینک منم، ندائیست در گوش که ایدرم نشانیست روشن که با توام.
حسین منصور حلاج، خواص را دید که در بیابان مى‏گشت گفت چه میکنى؟ گفت قدم خویش در توکّل درست مى‏کنم، گفت: افنیت عمرک فى عمران باطنک فاین الفناء فى التّوحید. و ابو بکر صدیق بیمار بود، او را گفتند طبیب را بیاریم تا ترا علاج کند، گفت طبیب مرا دید و گفت: انّى افعل ما ارید، «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا» این دلیلست که صبر کردن بر رنج و احتمال کردن و بدفع آن مشغول نابودن از توکّلست، همانست که جاى دیگر گفت:«وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» هر که بر رنجها صبر کند و ننالد او را هم مقام متوکّلانست هم مقام صابران و در روش دین داران دو مقام ازین عزیزتر نه‏اند.
ربّ العالمین متوکّلانرا مى‏گوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» و صابران را مى‏گوید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» و کمال شرف و فضیلت صبر را ربّ العزّه در قرآن زیادت از هفتاد جاى صبر یاد کرده و هر درجه‏اى که آن نیکوتر و بزرگوارتر با صبر حوالت کرده، درجه‏اى بزرگوارتر از امامت در راه دین نیست و با صبر حوالت کرده که: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» مزد بى نهایت و ثواب بى شمار با صبر حوالت کرده که: «إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» صلوات و رحمت و هدایت کس را بهم جمع نکرد مگر صابران را، گفت: «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ». و در خبرست که صبر گنجیست از گنجهاى بهشت و اگر صبر مردى بودى، مردى کریم بودى، و عیسى (ع) را وحى آمد که اى عیسى نیابى آنچ خواهى تا صبر کنى بر آنچ نخواهى. و رسول (ص) قومى را دید از انصار، گفت مؤمنانید؟
گفتند آرى، گفت نشان ایمان چیست؟ گفتند بر نعمت شکر کنیم و در محنت صبر و بقضاء اللَّه راضى، مصطفى (ص) گفت: مؤمنون و ربّ الکعبه.
رشیدالدین میبدی : ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ» ابراهیم گفت خداوند من «اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» این شهر شهرى بى بیم کن، «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ» و دور دار مرا و پسران مرا، «أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (۳۵)» که بتان را پرستیم.
«رَبِّ» خداوند من، «إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ» این بتان فراوان از مردمان بى راه کردند، «فَمَنْ تَبِعَنِی» هر که بر پى من بیاید، «فَإِنَّهُ مِنِّی» او از منست، «وَ مَنْ عَصانِی» و هر که در من عاصى شود، «فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳۶)» تو خداوندى عیب پوشى آمرزگار، بخشاینده‏اى مهربان و قادرى که راه نمایى تا آمرزى و بخشایى.
«رَبَّنا» خداوند ما، «إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی» من بنشاندم فرزند خویش را، «بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» بهامونى بى بر، «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» بنزدیک خانه تو، خانه‏اى با آزرم کرده بزرگ داشته، «رَبَّنا» خداوند ما، «لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ» تا نماز بپاى دارند، «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ» دل قومى از مردمان چنان کن، «تَهْوِی إِلَیْهِمْ» که مى‏شتابد باین خانه و بایشان، «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ» و روزى کن ایشان را از میوه‏ها، «لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (۲۷)» مگر سپاس دار باشند ترا.
«رَبَّنا» خداوند ما، «إِنَّکَ تَعْلَمُ» مى‏دانى تو، «ما نُخْفِی» آنچ در دل مى‏داریم، «وَ ما نُعْلِنُ» و آنچ مى‏نمائیم، «وَ ما یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» و پوشیده نیاید بر خداى هیچیز، «فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (۳۸)» نه در زمین و نه در آسمان.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» ستایش آن خداى را، «الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ» که مرا داد بر سر پیرى، «إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ» اسماعیل و اسحاق، «إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ (۳۹)» خداوند من شنونده دعاست براستى.
«رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ» خداوند من مرا نماز گرى هنگام کوشیده کن، «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» و فرزندان من، «رَبَّنا» خداوند ما، «وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (۴۰)» و بپذیر دعاى من.
«رَبَّنَا» خداوند ما، «اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ» بیامرز مرا و پدر و مادر مرا، «وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» و گرویدگان را همه، «یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (۴۱)» آن روز که شمار بر سر خلق بپاى شود.
«وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا» و مپندار رسول من که اللَّه ناآگاهست، «عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» از آنچ ستمکاران مى‏کنند، «إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ» که او ایشان را مى‏باز دارد، «لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ (۴۲)» روزى که چشمها در آن روز بر هوا داشته
«مُهْطِعِینَ» شتابندگان، «مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ» سرهاشان بر بالا داشته، «لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ» نگرستن ایشان از آن جاى که مى‏نگرند با ایشان نیابد، «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (۴۳)» و دلهاى ایشان نهى.
«وَ أَنْذِرِ النَّاسَ» و بترسان مردمان را، «یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ» از روزى که مرگ بایشان رسد، «فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا» ناگرویدگان گویند، «رَبَّنا» خداوند ما، «أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِیبٍ» با پس مدار ما را تا درنگى و هنگامى نزدیک، «نُجِبْ دَعْوَتَکَ» تا پاسخ کنیم با توحید خواندن ترا، «وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ» و پى بریم رسولان ترا، «أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ» ایشان را گویند نه سوگندان مى‏خوردید از پیش، «ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ (۴۴)» که شما را از مرگى بزندگانى گشتن نیست.
«وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» و در نشستگاههاى ستمکاران و بدان نشستید، «وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ» و پیدا شده شما را، «کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ» که با ایشان چه کردیم، «وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ (۴۵)» و شما را بایشان مثلها زدیم.
«وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ» و همه کوششها بکوشیدند، «وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ» و جزاء مکر ایشان نزدیک خداست، «وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» و نبود کوشش ایشان، «لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (۴۶)» مگر آن را تا کوه جنبد آن را از جاى.
«فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ» پس مپندار که اللَّه، «مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ» کژ کننده وعده رسولان خویش است، «إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ» اللَّه تاونده است با هر کاونده، «ذُو انتِقامٍ (۴۷)» از دشمنان کین ستاننده.
«یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ» آن روز که بدل کنند زمین را بزمین دیگر، «وَ السَّماواتُ» و آسمانها را بآسمانهاى دیگر، «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (۴۸)» و بیرون آیند فرمان خداى را که یکتاست، همه را فرو شکننده و کم آورنده. «وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ» و کافران را بینى آن روز، «مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ (۴۹)» با هم بسته در بندها. «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ» پوششها و پیراهنهاى ایشان از قطران سیاه گندا «وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ (۵۰)» و آتش در رویهاى ایشان مى‏پیچیده.«لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ» آن را تا پاداش دهد اللَّه هر تنى را ازیشان بآنچ مى‏کرد، «إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۵۱)» اللَّه زود توانست و زود شمار.
«هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ» این باز نمودنى است و پند دادنى مردمان را، «وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ» تا بیم نمایند و آگاه کنند ایشان را بآن، «وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» و تا بداند که او خدایى است یکتا، «وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (۵۲)» و تا در یاد دارد و پند گیرد زیرکان و خداوندان خرد.
رشیدالدین میبدی : ۱۵- سورة الحجر- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
سورة الحجر مکّى است، نود و نه آیتست و ششصد و پنجاه و چهار کلمت و دو هزار و هفتصد و شصت حرف و در این سوره نه ناسخ است نه منسوخ مگر دو نیمه آیت: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ»، و دیگر «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ». این هر دو بآیه قتال منسوخست. و عن ابىّ بن کعب: قال قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة الحجر کان له من الاجر عشر حسنات بعدد المهاجرین و الانصار و المستهزئین بمحمّد (ص).
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» اى هذه الحروف آیات الکتاب الذى هو قرآن مبین للاحکام. مى‏گوید این حروف آیات کتاب خداوند تبارک و تعالى است، کتاب قرآن که پیدا کننده احکامست: «یبین الرشد من‏ الغى و الهدى من الضلال» باین قول کتاب قرآنست و قرآن کتاب و عطفه علیه و هو هو لتضمّن القرآن معنى الجمع. و قیل الکتاب للجنس و المراد به ما تقدّم القرآن من الکتب اى هذه الآیات آیات الکتب التی تقدمت القرآن یرید معنى هذه معناها، باین قول معنى آنست که این آیات آیات کتاب خداوند تعالى است، آن کتابها که پیش از قرآن فرو آمده بپیغمبران، آن گه گفت: «وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ» اى و آیات قرآن مبین. مى‏گوید آیات کتب پیشینه است و آیات قرآن مبین در معنى همه یکسان و همه کلام خداوند جهان.
«رُبَما یَوَدُّ» قرأ نافع و عاصم بتخفیف الباء و الباقون بتشدیدها و هما لغتان فالتّخفیف لاهل الحجاز و التّشدید لقیس و تمیم و بکر، «رب» حرف جرّ است هم مشدّد و هم مخفف و باسم نکرة مخصوصست، تقول: ربّ رجل جاءنی، و رب رجل جاءنی، چون ما کافه در آن شود آن گه بفعل ماضى مخصوص بود، تقول: ربّما جاءنی زید، و اگر مستقبل آید از پس آن لا بد کان در آن مضمر بود چنانک درین آیتست: «رُبَما یَوَدُّ» یعنى ربّما کان یودّ الذین کفروا، و اگر کسى گوید این اضمار چگونه است درست بود و کان چیزى را گویند که گذشته و رفته بود و معلومست که این آرزوى کافران در مستقبل است نه در ماضى، جواب آنست که هر چه ربّ العزّه جلّ جلاله وعده داد که خواهد بود ماضى و مستقبل در آن یکسانست، نابوده هنوز چون بوده است و ناآمده چون آمده، که وعده وى راستست و درست، بودنى و آمدنى، اگر کسى گوید ربّ و ربما در وضع لغت قلّت را گویند و کافران این آرزو بسیار خواهند کرد بر دوام، پس استعمال ربما درین موضع چه معنى دارد؟
جواب آنست که سیاق این سخن بر سبیل تهدیدست نه بر سبیل تقلیل، چنانک کسى فعلى بد کند تو او را گویى: ربّما ندمت على ما تفعله اى لعلّک ستندم على ما تفعل و انت لا تشک انّه یندم فخرج هذا مخرج التهدید و الوعید.
امّا در بیان وقت آن که کافران این آرزو کنند، مفسران سه قول گفته‏اند: یکى آنست که این بوقت نزع گویند در حال معاینت که فریشتگان عذاب را بینند چنانک ربّ العزّه گفت: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ» الآیة...قول دوم آنست که در قیامت گویند چون احوال و اهوال رستاخیز بینند و مسلمانان را بینند که مى‏نوازند و ببهشت مى‏فرستند. قول سیم آنست که این در دوزخ گویند آن گه که گناه کاران مسلمانان را و اصحاب کبائر را از اهل قبله بشفاعت پیغامبران و صالحان از دوزخ بیرون آرند و ببهشت فرستند، و فى ذلک ما روى ابو موسى عن النبى (ص) قال: «اذا کان یوم القیامة و اجتمع اهل النّار فى النّار و معهم من شاء اللَّه من اهل القبلة قال الکفّار لمن فى النّار من اهل القبلة، الستم مسلمین؟
قالوا بلى، قالوا فما اغنى عنکم اسلامکم و قد صرتم معنا فى النّار، قالوا کانت لنا ذنوب فاخذنا بها فیغضب اللَّه لهم بفضل رحمته فیأمر بکلّ من کان من اهل القبلة فیخرجون منها فحینئذ. «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ»، و قرأ رسول اللَّه (ص) هذه الآیة...
و عن ابن عباس قال: ما یزال اللَّه یدخل الجنّة و یرحم و یشفع حتّى یقول من کان من المسلمین فلیدخل الجنّة فحینئذ: «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ» این آیت حجّتست بر معتزله در باب وعید، گوئیم اگر مسلمان گنه کار بگناه خویش جاوید در دوزخ بود با کافران چنانک اعتقاد خبیث ایشانست بایستى که کافران تمنّى اسلام مسلمانان نکردندى و بر فوات آن تحسر نخوردندى، بلکه بر فوت صلاح و پاکى از گناه تحسر خوردندى که بر اعتقاد ایشان صلاح و پاکى از گناهست که مرد را در بهشت آرد نه مجرّد اسلام و گر چنان بودى که مى‏گویند ربّ العزّه گفتنى: ربما یودّ الذین کفروا لو کانوا صالحین، چون ربّ العزّه تمنّى ایشان در اسلام بست معلوم شد که اسلام است که مرد را در بهشت آرد و گر چه با آن گناه بود آن گناه او را از بهشت محروم نگرداند و جاوید او را در آتش بنگذارد.
«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا» صیغت صیغت امرست و بمعنى وعید است، یقال ذر فلانا و ذرنى و فلانا، هر دو کلمه وعید است و قرآن بهر دو ناطق، پارسى گویان بتهدید گویند فلان را بمن بگذار. یقول تعالى: ذر یا محمّد هؤلاء الکفّار یأخذوا حظوظهم من دنیاهم، «وَ یَتَمَتَّعُوا» بلذّاتها، «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» یعنى و یشغلهم الامانى عن الایمان و التّکثیر من الطاعات و التزوّد للمعاد، «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» ما یصیرون الیه من عذاب اللَّه. هذا کقوله: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ».
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ» اى من اهل قریة، و القرى فى القرآن الامصار، سمّیت قریة لانّها تقرى اهلها اى تجمعهم کما سمى الحىّ لانّه یحوى القبیلة. این آیت جواب قریش است که مى‏گفتند: «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ عَجِّلْ لَنا قِطَّنا» عذاب و هلاک بتعجیل مى‏خواستند، ربّ العزّه گفت: «ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ» اى اجل مقدور و وقت محدود لا نعذبهم و لا نهلکهم حتّى یبلغوه ما هرگز اهل شهرى را هلاک نکردیم مگر که هلاک ایشان را وقتى معیّن بود تا بآن وقت معیّن نرسند ایشان را هلاک نکنیم، چون آن وقت معیّن موقت در رسد در آن تقدیم و تأخیر نرود.
اینست که گفت جلّ جلاله: «ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها» التّأنیث فى تسبق محمول على لفظ الامّة و الجمع فى «یَسْتَأْخِرُونَ» على معنى الامّة اى ما تتقدّم الوقت الذى وقت لها و لا یتأخرون عنه، هذا کقوله: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ». و قیل: «إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ» هو کتاب فیه اعمالهم و اعمارهم و آجالهم و هلاکهم، و معنى معلوم اى تعلم الملائکة ذلک الوقت. و قال الحسن: ما تسبق من امّة اجلها رسولها و کتابها فتعذّب قبله، و لا یستأخرون اى لا یستأخر القوم اذا کذبوا الرّسل.
«وَ قالُوا» یعنى قال مشرکو مکّة لمحمّد (ص)، «یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» اى القرآن بزعمک و دعواک، «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» مصاب فى عقلک و رأیک مستور علیک وجه الصواب. کافران این سخن بر سبیل استهزاء مى‏گفتند که ایشان را اعتقاد نبود که کتاب آسمان بوى مى‏آید و برسالت وى ایمان نداشتند گفتند یا محمّد تو دیوانه‏اى که ما را از دین پدران بر مى‏گردانى و میخواهى که پس رو تو باشیم بى حجتى و برهانى، آن گه حجّت و برهان خواستند.
«لَوْ ما تَأْتِینا» لو ما حثّ و تحضیض بمعنى هلا اى هلا اتیتنا، «بِالْمَلائِکَةِ» نراهم شاهدین لک على صدق ما نقول، «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» و گفته‏اند لو ما و لو لا یکسانست، امّا لولا بیش است در قرآن که عرب آن را بیش گویند معنى آنست که اى محمّد اگر راست مى‏گویى که من پیغامبرم چرا با خود فریشتگان نیاوردى تا بصدق تو ایشان گواهى دادندى و ما ترا پس روى کردیمى؟
ربّ العزّه بجواب ایشان گفت: «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ» بسه قراءت خوانده‏اند: «ما ننزل» بضمّ نون و کسر زا و تشدید، «الملائکة» بنصب قراءت حمزه و کسایى و حفص است، من قوله: «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ». «ما تنزل» بضمّ تا و فتح زا و تشدید، «الملائکة» برفع ابو بکر خواند تنها، من قوله: «وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا»، باقى «ما تنزل» بفتح تا و زا و تشدید خوانند، «الملائکة» برفع، من قوله: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» اى تتنزل معنى آنست که فریشتگان آسمان فرو نیایند مگر بمرگ ایشان، «إِلَّا بِالْحَقِّ» حق اینجا مرگست از بهر آنک آن دادست از حق جلّ جلاله، جاى دیگر گفت: «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ». و قیل «ما تنزل الملائکة الا بالحق» اى بالرّسالة او بالعذاب اى لو شاهد و هم ثمّ کفروا، «وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ» بالعذاب.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» ذکر اینجا قرآنست، میگوید قرآن فرو فرستادیم، «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» و ما آن را گوشدار و نگه داریم، کس را نیست و نتواند نه ابلیس و شیاطین و نه آدمیان که در آن زیادت و نقصان آرند، همانست که جاى دیگر گفت: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ». معنى دیگر «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» فى قلب من اردنا به الخیر، کسى که بوى خیر خواسته‏ایم و راه صلاح و سداد نموده‏ایم این قرآن در دل وى نگه مى‏داریم: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، و گفته‏اند «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» اینها کنایة از رسول خداست یعنى و انّا لمحمّد (ص) حافظون ممّن اراد به سوءا، یقول اللَّه تعالى: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ».
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ» جمع شیعة و هى الامم و الفرق و الطوائف و التوابع و الانصار، مشتقة من شاعه اى تبعه و اصله من الشّیاع و هو الحطب الصّغار یوقد بها الکبار و الاوّلین من اضافة الشی‏ء الى صفته. و قیل الاوّلین هم الاقدمون الذین سنوا الضلالة لمن بعدهم و من تبعهم شیعهم لاقتدائهم بهم.
«وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» این آیت تعزیت و تسلیت مصطفى (ص) است میگویند پیش از تو رسولان فرستادیم بامّتهاى گذشته و فریشتگان را نفرستادیم برین وجه که قوم تو اقتراح مى‏کنند، و سفهاء هر امّت استهزاء کردند برسولان خویش چنانک قوم تو استهزاء مى‏کنند و نظیر این آیت در قرآن فراوانست.
«کَذلِکَ نَسْلُکُهُ» السّلک ادخال الشی‏ء فى شى‏ء فمعنى نسلکه ندخله و نجعله اى کما سلکنا فى قلوب شیع الاوّلین التکذیب و الاستهزاء، و کذلک نسلکه فى قلوب مشرکى قومک لا یؤمنون به اى باللَّه. و قیل بالذّکر الّذی انزل علیک میگوید چنانک دلهاى گروهان پیشینیان از ایمان و تصدیق باز داشتیم و چنان نهادیم و نمودیم ایشان را که تا تکذیب و استهزاء کنند بر پیغامبران هم چنان کردیم و نهادیم در دلهاى مشرکان مکه که تا ایمان نیارند و استهزاء و تکذیب کنند.
و قیل نسلک الذّکر، «فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ» باسماع النبى ایّاهم ذلک و هم مع ذلک «لا یُؤْمِنُونَ بِهِ» همچنین مى‏سازیم و مى‏نمائیم و مى‏کنیم این پیغام را در دلهاى ایشان که در علم من ناگرویدگانند تا بنگروند بآن، همانست که در جاى دیگر گفت: «کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ، لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ» جاى دیگر گفت: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ». فى هذه الآیات و نظائرها ردّ على المعتزلة و القدریّة و قد شرحناها فى غیر موضع، «وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» اى تقدّمت عادتهم فى التکذیب بالآیات فهؤلاء یقتفون آثارهم فى الکفر و التّکذیب. و قیل «خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ» فى اهلاکى ایّاهم و ما حلق بهم من المثلات بعد التّکذیب.
«وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ» این جواب ایشانست که اقتراح آیات مى‏کردند و مى‏گفتند: ائتنا بآیة، «وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ» اى لو اظهرنا لهم اوضح آیة و هو فتح باب «مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا» المشرکین، «فِیهِ یَعْرُجُونَ». قال ابن عباس فظلّ الملائکة فیه یعرجون اى یذهبون و یجیئون.
«لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا» اى غطیت یعنى ما هذا بحق اى غشیت ابصارنا کما یغشى السّکر عین السّکران فلا یرى الشی‏ء على حقیقته ثمّ شکّوا فى هذا ایضا فقالوا: «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» سحرنا محمّد فلا بنصر، قرأ ابن کثیر سکرت بالتّخفیف اى حبست عن النّظر کما یحبس الماء بالسّکر. و قیل معنى التشدید و التّخفیف واحد الّا ان التّشدید للمبالغة.
«وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً» اى خلقنا فیها بروجا و هى اثنى عشر برجا: الحمل و الثّور و الجوزاء و السّرطان و الاسد و السنبله و المیزان و العقرب و القوس و الجدى و الدّلو و الحوت، فهذه البروج کواکب شدّت بفلک السّماء یدور بها دوران الرّحى و تنزلها الشّمس و القمر و الکواکب السیارة، و قیل انّ الفلک قسم اثنى عشر قسما کلّ قسم منها سمّى برجا و لقب کلّ برج ببعض الکواکب الّتى فى ذلک القسم کالحمل و الثّور الى التّمام و اشتقاقه من البروج و هو الظّهور. و قیل البروج قصور فى السّماء، و قیل نجوم السّماء ثلاثة اقسام: قسم منها سیّارة و قسم منها رجوم لدحور الشّیاطین، و قسم منها هو القطب الّذى یدور علیه الفلک ثابت، «وَ زَیَّنَّاها» یعنى السّماء، و قیل البروج، «لِلنَّاظِرِینَ» الیها و المعتبرین بها و المستدلّین على توحید صانعها.
«وَ حَفِظْناها» یعنى السّماء، «مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ». قال ابن جریح: الرّجیم الملعون، و قیل الرّجیم الّذى یرجم بالکواکب.
«إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ» اى لکن من استرق السّمع اى المسموع، «فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ» نار یظهر لکلّ ذى عینین. قال ابن عیسى: الشّهاب عمود من نار تمتدّ بشدّة ضیائه کالنّار. و قال ابن عباس کانت الشیاطین لا یحجبون عن السّماوات فکانوا یدخلونها و یأتون باخبارها لانّ الملائکة یتدارسون ممّا انتسخوه من اللّوح المحفوظ ثمّ یأتون الکهنة فیخبرونهم بذلک فیخلطون به کذبهم فلمّا ولد عیسى (ع) منعوا من ثلث سماوات و لم یمنعوا من اربع فلما ولد محمّد (ص) منعوا من السّماوات کلّها فما منهم من یرید استراق السّمع الا رمى بشهاب فیخرجه او یخبله او یحرق جزءا منه و لا یقتله. قال الحسن: یقتله و لا یعود الشّهاب، و قیل یرجمون بها و تعود الشّهب الى اما کنها.
روى عن ابى لهب بن مالک: قال حضرت رسول اللَّه (ص) و قد ذکرت عنده الکهانة فقلت بابى و امّى نحن اوّل من فزع لحراسة السّماء و رجم الشیاطین و منع الجنّ من استراق السّمع عند قذفها بالنّجوم و انّا لمّا رأینا ذلک اجتمعنا الى کاهن لنا یقال له خطر بن مالک و کان شیخا کبیرا و قد اتت علیه ثلاثمائة و ستّون سنة فقلنا له یا خطر هل عندکم علم من هذه النّجوم الّتى یرمى بها؟ فانّا قد فزعنا و خفنا سوء عاقبتها، فقال لنا: الرّجز:
اغدوا على فى السّحر
و اتوا جمیعا بسفر
اخبرکم بذا الخبر
امّا بخیر او ضرر
قال فانصرفنا عنه یومنا فلمّا کان فى وقت السّحر اتیناه فاذا نحن به قائم على قدمیه شاخص الى السّماء بعینیه فنادیناه یا خطر فأومأ الینا ان امسکوا فامسکنا و انقضّ من السّماء نجم عظیم و صرخ با على صوته: اصابه اصابه خامره عقابه عاجله عذابه احرقه شهابه زایله جوابه یا ویله ما حاله تغیرت احواله.
ثمّ امسک طویلا و طفق یقول:
من اجل مبعوث عظیم الشّان
یا لهب یا لهب بنى قحطان
اخبرکم بالحقّ و البیان‏
اقسمت بالکعبة و الارکان
و البلد المؤمن ذى السکّان‏
و المنع للسمع عتاة الجان
بثاقب فى کفّه سلطان‏
یبعث بالتنزیل و الفرقان‏
تمحى به عبادة الاوثان قال فقلنا یا خطر انّک لتذکر امرا عظیما فما ذا تقول و ترى لقومک ان یفعلوا، قال:
ارى لهم ما قد ارى لنفسى
ان یتبعوا خیر قبیل الانس‏
برهانه مثل شعاع الشّمس
یبعث من مکّة دار الحمس‏
بمحکم التنزیل غیر لبس قال فقلنا له من هو و ما اسمه و ما مدّته؟ قال:
بالموت اقسمت لکم و العیش
انّ النّبیّ ذا لمن قریش‏
لیس یرى فى حکمه من طیش
نعم و لا فى خلقه من هیش‏
یکون فى جیش و اىّ جیش
من آل قحطان و آل البیش‏
و البیش الاخلاط من کلّ قوم. فقلنا له من اىّ البطون هو؟ فقال بطن من ولد ابراهیم (ع) یقال له قریش، قلنا له بیّن لنا من اىّ قریش هو؟ قال: و البیت و الدّعائم و الدّار و الحمائم انّ الّذى ملازمى ثناؤه و عاصمى لمن لباب هاشم من معشر اکارم قد یکتنى بالقاسم یبعث بالملاحم و قتل کلّ ظالم. ثمّ قال: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر جاء الحقّ و ظهر و انقطع عن الانس الخبر هذا هو البیان، اخبرنى به رأس الجان. ثمّ قال هذا بناى و سکت و اغمى علیه فما افاق الّا بعد ثلاثة ایّام، فلمّا افاق قال: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، ثمّ مات. فقال رسول اللَّه (ص): سبحان اللَّه، سبحان اللَّه لقد نطق بمثل نبوّة و انّه لیحشر یوم القیامة امة واحدة.
قوله: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها» انّما مدّت لانّها لم تخلق ممدودة فمدّت بعد الخلقة من تحت الکعبة و لهذا قال تعالى: «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها». قال الحسن: کانت طینة فقال اللَّه لها انبسطى فانبسطت على وجه الماء، «وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ» اى جبالا ثوابت کانت الارض تترجرج فجعل اللَّه الجبال اوتادا لها فثبتت بها، «وَ أَنْبَتْنا فِیها» اى فى الارض، «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» اى من کلّ شى‏ء مقدور جرى على وزن من قدر اللَّه عزّ و جل لا یجاوز ما قدّره اللَّه علیه، لا یستطیع خلق زیادة فیه و لا نقصانا. مى‏گوید برویانیدیم درین زمین از هر چیزى چنانک اللَّه خواست و تقدیر کرد و ساخت بر وزنى و معیارى که هیچ کس تغییر آن نتواند و زیادت و نقصان در آن نیارد، و روا باشد که معنى وزن اندر قدر و منزلت بود چنانک مردم بعرف و عادت گویند فلان را بنزدیک خلق وزنى نیست، یعنى که او را قدر و منزلت نیست. و گفته‏اند: «وَ أَنْبَتْنا فِیها» یعنى فى الجبال، «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» یوزن نحو الحدید و الرّصاص و النّحاس و الذهب و الفضّة و الزّرنیخ و الکحل و غیر ذلک ممّا یوزن وزنا و یحتمل انّ المراد به المکیل و الموزون و المعدود لانّ مآل الکلّ الى الوزن کالحنطة و الشعیر یولان الى الخبز الّذى یوزن و اشباه ذلک.
«وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ» جمع معیشة و هى مصدر عاش فجعل اسما لما یعاش به، و وزن معایش مفاعل، و لا یهمز یاؤه لانّها اصلیّة و انّما تهمز الزائدة المنقلبة نحو صحائف و رسائل و عجائز، «وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ» اى و سخرنا لکم من یخدمکم و اللَّه یرزقکم، اى جعلنا لکم فى الارض معایش تعیشون بها و ممالیک و دواب تنتفعون بها لکم نفعهم و على اللَّه رزقهم. و قیل و جعلنا لکم و لمن لستم له برازقین، «فِیها مَعایِشَ» و هى الدواب و الانعام و الوحش و السّباع و الطیر و العبید و الاماء و جاز وقوع من على ما لا یعقل لاختلاطه بمن یعقل. و قیل من ها هنا بمعنى ما کقوله: «فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ».
رشیدالدین میبدی : ۱۵- سورة الحجر- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» ترا دادیم سبع مثانى، «وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (۸۷)» و قرآن بزرگوار.
«لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» نگرد و چشم خویش در آن نبندى و ننگرى، «إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ» بآنک ایشان را بر خوردار کردیم بآن، «أَزْواجاً مِنْهُمْ» قومى را از مردان و زنان، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان اندوه نخورى، «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (۸۸)» و فروتن باش گرویدگان را.
«وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ (۸۹)» و گوى که من بیم نمایم آشکارا.
«کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ (۹۰)» همچنانک فرو فرستادیم برین مقتسمان.
«الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ (۹۱)» ایشان که قرآن بجادویى فرا داشتند و آن را پاره پاره باز دادند.
«فَوَ رَبِّکَ» بخداوند تو، «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۹۲)» که ناچاره پرسیم ایشان را همگان.
«عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (۹۳)» از آنچ در دنیا مى‏کردند.
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» سخن شکاف و باز نه با دشمنان من، «وَ أَعْرِضْ» و روى گردان، «عَنِ الْمُشْرِکِینَ (۹۴)» از مشرکان.
«إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (۹۵)» ترا کفایت کردیم کار این افسوس گران.
«الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» ایشان که با اللَّه تعالى خدایى دیگر مى‏گویند، «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۹۶)» آرى آگاه شوند.
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (۹۷)» و نیک مى‏دانیم که دل تو تنگ مى‏شود از آنچ مى‏گویند مرا و ترا.
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» خداوند خویش را بپاکى مى‏ستاى، «وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (۹۸)» و از پرستکاران مى‏باش.
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ» و خداوند خویش را پرست، «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (۹۹)» تا آن گه که بتو آید آن روز که همه خلق بى‏گمانند در آن روز.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» اوست که فرو فرستاد از آسمان آبى، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» شما از آن مى‏آشامید، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» و بآن نبات و درخت مى‏پرورید، «فِیهِ تُسِیمُونَ (۱۰)» و در آن چهار پایان مى چرانید.
«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ» مى‏رویانیم شما را با آن آب کشت زار، «وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ» و زیتون و خرما و انگور، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» و از هر میوه‏اى، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانیست یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۱)» قومى را که در اندیشند.
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» و شما را روان کرد آمد شد آن شب و روز، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و آفتاب و ماه، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» و ستارگان روان کرد بفرمان او، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن نشانهایى است آشکارا یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۱۲)» قومى را که دریابند.
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ» و هر چیز که بیافرید شما را در زمین، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» جدا جدا رنگهاى آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانى است یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۳)» قومى را که دریابند و پند پذیرند.
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ» و او آنست که دریا را نرم کرد، «لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» تا از آن مى‏خورید گوشتى تازه، «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً» و بیرون آرید از آن مروارید، «تَلْبَسُونَها» تا مى‏پوشید آن را، «وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ» و کشتیها مى‏بینید در آن روان و آب بران، «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» و تا از اقلیم باقلیم از فضل مى‏جوئید، «وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۴)» تا مگر سپاس دارید و آزادى کنید.
«وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» و در افکند در زمین کوه‏هاى بلند، «أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» تا بنگرداند شما را و بنجنبد زمین و شما بر آن، «وَ أَنْهاراً وَ سُبُلًا» و جویها روان کرد و راهها ساخت شما را، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵)» تا شما راه مى‏برید.
«وَ عَلاماتٍ» و شما را نشانها ساخت، «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (۱۶)» مى‏درنیابید.
«أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ» آن کس که آفریند چنو بود که نه آفریند؟
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۷)» م درنیابید.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ» و اگر در شمار گیرید نیکو داشتهاى خداى تعالى، «لا تُحْصُوها» نتوانید که شمارید آن را، «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۸)» خداى آمرزگار مهربانست براستى.
«وَ اللَّهُ یَعْلَمُ» و اللَّه میداند، «ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (۱۹)» آنچ نهان مى‏دارید و آنچ آشکارا مى‏کنید.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و ایشان که مشرکان ایشان را خداى میخوانند فرود از اللَّه «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» هیچیز نیافرینند، «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (۲۰)» و ایشان خود آفریده‏اند.
«أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ» و ایشان خود مردگانند نه زندگان، «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۲۱)» و ندانند که ایشان را کى برانگیزانند و کى برخیزانند.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» خداى شما خداى یکتاست، «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشان که بنه مى‏گروند بروز رستاخیز، «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ» دلهاى ایشان راستى را ناپذیرنده است با آن بیگانه، «وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (۲۲» و ایشان از آن گردنکش.
«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» براستى که اللَّه مى‏داند، «ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ» آنچ نهان مى‏دارند و آنچ آشکارا مى‏کنند «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (۲۳)» که اللَّه گردنکشان را دوست ندارد.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» و چون ایشان را گویند چه چیزست که فرو فرستاد خداوند شما، «قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۴)» گویند افسانه پیشینیان.
«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ» تا بر دارند بارهاى گران خویش همه روز رستاخیز، «وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» و بارهاى ایشان که گمراه کردند ایشان را بنادانى، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (۲۵)» بد بارى که مى‏کشند ایشان که بار کفر مى‏کشند.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ساز ساختند و کوشیدند ایشان که از پیش بودند، «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» فرمان خداى تعالى آمد بآن بنا که افراشته بودند، «مِنَ الْقَواعِدِ» از زیر بر کند آن را، «فخر علیهم السّقف من فوقهم تا کار از زبر بر ایشان افتاد، «وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۶)» و بایشان آمد عذاب از آنجا که ندانستند.
«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» پس آن گه روز رستاخیز ایشان را رسوا کند، «وَ یَقُولُ» و ایشان را گوید، «أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ» کجااند آن انباز خواندگان من که از بهر ایشان و با ایشان خلاف و ستیز مى‏کردید.
«قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» خدا شناسان گویند، «إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ» که رسوایى امروز، «وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ (۲۷)» و بد عذاب امروز بر کافرانست.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ایشان که فریشتگان مى‏میراند ایشان را، «ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» و ایشان ستمکاران بر تن خویش، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» خویشتن دهند در دست فریشتگان و خویشتن بیفکنند ایشان را، «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» و گویند ما هرگز هیچ بد نکردیم، «بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۸)» جواب دهند ایشان را که بلى کردید، اللَّه داناست بآنچ مى‏کردید.
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ» در روید از درهاى دوزخ، «خالِدِینَ فِیها» جاویدان در آن، «فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۲۹)» و بد جایگاهست گردنکشان را.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» اى من السّحاب. و قیل من سماء الملائکة الى السّحاب ثمّ الى الارض، «ماء» اى مطرا، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» اى ماء مشروب، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» اى و منه شرب اشجارکم و حیاة غراسکم و نباتکم، «فیه» اى فى الشّجر و کلّ ما ینبت على الارض فهو شجر، «تُسِیمُونَ» اى ترعون مواشیکم، یقال اسمت الإبل اذا رعیتها و قد سامت تسوم فهى سائمة اذا رعت.
«ننبت لکم» بالنون قراءة ابو بکر عن عاصم و قرأ الباقون: «یُنْبِتُ» بالیاء اى ینبت اللَّه، «لکم» بهذا الماء، «الزَّرْعَ» اى الحبوب، «و الزیتون» واحدتها زیتونة، «وَ النَّخِیلَ» جمع نخل کعبد و عبید، «وَ الْأَعْنابَ» جمع عنب، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» الفواکه و حمل کلّ شجر ثمرتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» اى ینظرون فى حقایق الاشیاء.
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ» اى ذلک لکم اللیل لتسکنوا فیه، «و النهار» لتتصرّفوا فیه، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» لمعرفة السّنین و الشّهور، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» اى تجرى فى فلکها بامر اللَّه، و انّما اعاد ذکر المسخرات لانّ المعنى مسخرة للَّه سخرها لکم. «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» رفع کلّهن شامى، و رفع حفص «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» فقط على الابتداء و الخبر و نصب الباقون کلّهنّ، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» لانّ بالعقل یهتدى الى دلائلها.
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ» الذّرء اظهار الشی‏ء بایجاده تقول ذراه یذراه ذرءا و ملح ذرأ اى ظاهر البیاض شدیده المعنى و سخر، «ما ذَرَأَ لَکُمْ» اى ما خلق لاجلکم، «فِی الْأَرْضِ» من الدّواب و الاشجار و الثّمار و غیرها، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اصنافه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى انّ فى خلق اللَّه ذلک، «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» یتّعظون و یعتبرون.
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» یرید انواع صید السّمک، «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» هى اللئالی تنظم فتصیر ملبوسا. و قیل اللّؤلؤ و المرجان، «وَ تَرَى الْفُلْکَ» اى السّفن، «مَواخِرَ فِیهِ» اى جوارى تجى‏ء و تذهب بالرّیح. و قیل مواخر تشقّ الماء شقّا بجؤجؤها و المخر شقّ الماء من یمین و شمال و هى ماخرة و الجمع مواخر. و قیل المخر استدبار الرّیح و منه‏ قوله (ص): «استمخروا الریح و اعدوا النبل»
یعنى عند البول. و روى: اذا اراد احدکم البول فلیتمخّر الرّیح اى لینظر این مجراها و هبوبها فیستدبرها، «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» یعنى من سعة رزقه بالتّجارة و القصد الى البلاد الشّاسعة، «وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» اى تشکرون اللَّه على ما انعم به علیکم.
«وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» الرّواسى الثّوابت و المید المیل، و المعنى خلق اللَّه فى الارض جبالا کراهة ان تمید بکم و تضطرب بکم، و عند الکوفیّین معناه لان لا تمید بکم. قال وهب: لمّا خلق اللَّه الارض جعلت تمور، فقالت الملائکة انّ هذه فى غیر مقرّة احدا على ظهرها فاصبحت و قد ارسیت بالجبال لم تدر الملائکة ممّ خلقت الجبال، «و انهارا» اى و جعل فیها انهارا کالنّیل و الفرات و دجلة، «وَ سُبُلًا» اى طرقا مختلفة الى کلّ بلدة، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» بمقاصدکم. و قیل لتهتدوا الى توحید ربّکم.
«وَ عَلاماتٍ» العلامة صورة یعلم بها المعنى من خطّ او لفظ او اشارة او هیأة و المراد بها ها هنا معالم الطّرق و هى الجبال، و تقدیر الکلام: القى فى الارض رواسى لئلّا تمید و لتکون علامات لطرقکم بالنّهار و ادلّته، ثمّ ذکر ادلّة اللّیل فقال: «وَ بِالنَّجْمِ» یعنى بجمیع النّجوم، «هُمْ یَهْتَدُونَ» باللّیل الى الطّرق و القبلة فى البرّ و البحر. قال اهل اللّغة: النّجم و النّجوم فى معنى واحد کما تقول کثر الدّرهم فى ایدى النّاس و کثرت الدّراهم. و قیل المراد بالنّجم ها هنا القطب و هو النّجم الصّغیر الّذى تدور علیه رحى بنات النّعش الصّغرى فى جوف مجرى بنات النّعش الکبرى امام مهبّ الشّمال. و قیل هو الجدى و هو السّابع من بنات النّعش الصّغرى و الفرقدان الاوّلان منها و لیس بالجدى الّذى هو المنزل و بعضهم یصغّر هذا فیقول جدىّ.
قال ابن عباس سألت رسول اللَّه (ص) عن قوله: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» قال هو الجدى یا بن عبّاس علیه قبلتکم و به تهتدون فى برّکم و بحرکم.
قال السدّى: «وَ بِالنَّجْمِ» یعنى بالثّریّا و بنات النّعش و الجدى و الفرقدین، «هم تهتدون» الى الطرق و القبلة. و قال قتاده: انّما خلق اللَّه النّجوم لثلاثة أشیاء: زینة للسّماء، و معالم للطّرق، و رجوما للشّیاطین فمن قال غیر هذا فقد قال رأیه اى اخطأ رأیه و تکلّف مالا علم له به.
قوله: «أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ» جاى دیگر گفت: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ» مى‏گوید آن کس که آفریدگارست و این همه که درین سوره رفت آفریده و صنع او، کى برابر بود با وى بت جماد که نه آفریند و نه داند؟ و عبّر عن الصّنم بمن ازدواجا للکلام و بناء على زعم الکفّار. و قیل معناه انّ الحىّ الممیّز لیس بخالق کالّذى هو خالق فکیف الجماد، «أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» فتعرفوا فساد ما انتم علیه.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» اى لا یمکنکم عدّها لکثرتها و لا تطیقوا اداء شکرها، «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ» لمن قصّر فى شکره، «رحیم» بکم لا یقطع نعمه علیکم بتقصیرکم.
«و اللَّه یعلم ما یسرون و ما یعلنون» بالیاى قرأهما حفص عن عاصم و قرأ الباقون: «تُسِرُّونَ تُعْلِنُونَ» بالتاء على الخطاب و المعنى لا یخفى علیه شکر الشّاکرین و کفر الکافر و سواء عنده ما اعلن من ذلک و ما اخفى.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» قرأ عاصم و یعقوب: یدعون بالیاء على الغیبة و قرأ الباقون: تدعون بالتّاء على الخطاب، «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» لانّها موات عجزة، «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ» لانّها من جنس الارض.
«أَمْواتٌ» اى هى اموات لیس فیها ارواح بتان را مى‏گوید مردگان‏اند در ایشان روح حیاة نه، آن گه تأکید را گفت: «غَیْرُ أَحْیاءٍ» نه زندگان‏اند، و این از بهر آن گفت که زنده را گاه گاه بر سبیل مجاز مرده خوانند چنانک: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» یعنى که این نه آنست بلکه موات‏اند بحقیقت مرده نه زنده، «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ» اینجا دو قول گفته‏اند: یکى آنست که کافران که بت مى‏پرستند ندانند که ایشان را کى برانگیزانند، قول دیگر آنست که بتان ندانند که قیامت کى خواهد بود و ایشان را کى برانگیزانند، و این آنست که در قیامت ربّ العزّه بتان را زنده گرداند تا در عرصات از عابدان خویش تبرّا جویند و بیزارى گیرند، امّا امروز در دنیا جمادند هیچ ندانند که آن حال کى خواهد بود.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» خطاب عام است همه بندگان را، مى‏گوید: که معبود شما یکیست، خدایى که مستحق عبادت اوست، موصوف بوصف جلال و نعت عزّت، اوست یکتایى که او را شریک و انباز نیست، جبّارى که او را حاجت و نیاز نیست، «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» کافران را میگوید که ایمان برستاخیز ندارند، دلهاشان با توحید بیگانه است، حق نمى‏شناسند و راستى نمى پذیرند و از ایمان و تصدیق سر باز زدند و گردن کشیدند.
«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» اى حقّا انّ اللَّه یعلم، «ما یُسِرُّونَ» من معاداة النبى (ص)، «وَ ما یُعْلِنُونَ» منها، «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» عن الایمان میگوید براستى و درستى که اللَّه نهان و آشکاراى ایشان مى‏داند، آنچ در دل دارند از عداوت مصطفى (ص) و مؤمنان مى‏داند و آنچ آشکارا میکنند از فعل بد و اذى که مى‏نمایند مى‏بیند و فردا همه را پاداش دهد و هیچ نستاید ایشان را و ننوازد که ایشان را دوست ندارد: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» گویند که حسین بن على (ع) با درویشان بنشستى آن گه گفتى: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» و قیل فى قوله: «لا جَرَمَ» لا ردّ لقولهم و فعلهم و جرم یعنى حقّ و وجب، و التقدیر: وجب انّ اللَّه یعلم اسرارهم و اعلانهم، انّه لا یحبّ المستکبرین.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» این در شأن مقتسمان آمد که در ایّام موسم بر راه حاج نشسته بودند چون از ایشان مى‏پرسیدند که: «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» اى ما الذى انزل اللَّه على محمّد (ص) چیست آنک اللَّه فرو فرستاد بر محمد (ص)؟ ایشان جواب مى‏دادند که: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» اى ما دونته الاوائل فى کتبهم، اى الذى تذکرون انتم انّه منزل اساطیر الاوّلین، اکاذیب الاوّلین آنچ شما مى‏گوئید که از آسمان منزلست آن افسانهاى پیشینیانست و دروغها که پیشینیان برساختند و نهادند، همانست که جاى دیگر گفت: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا».
«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ» این لام لام عاقبة گویند، اى مآل فعلهم هذا العذاب معنى آنست که اساطیر الاوّلین بآن گفتند تا بعاقبت و سرانجام بار گران خود همى‏بردارند بتمامى که از آن هیچ بتوبه و حسنات نکاهد، «وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ» و بار ایشان نیز بردارند که پس رو بوده اند و ایشان را گمراه کردند بى آنک پس روان را از گناه چیزى وا کم کنند، آن گه گفت: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» اى بتقلید من غیر استدلال، که سخن ایشان بنادانى پذیرفتند و بى حجّت طاعت ایشان داشتند و بباطل اتّباع ایشان کردند، و روا باشد که: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» با مضلّان شود، اى یضلّونهم جهلا منهم بما کانوا یکسبون من الاثم.
قال رسول اللَّه (ص): ایّما داع دعا الى ضلالة فاتّبع فانّ علیه مثل اوزار من اتّبعه من غیر ان ینقص من اوزارهم شى‏ء و ایّما داع دعا الى هدى فاتبع فله مثل اجورهم من غیر ان ینقص من اجورهم شى‏ء، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ» اى بئس الاثم الذى یأثمون و الثّقل الذى یحملون ساء یجرى مجرى بئس ما یزرون، محلّه رفع لانّه فاعل ساء.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اى من قبل قریش میگوید، اگر این قریش ساز بد مى‏سازند و بابطال دین حق مى‏کوشند پیش از ایشان هم ساختند این ساز بد و بابطال دین حق کوشیدند و کارى از پیش نبردند و آن نمرود بن کنعان بود که سوگند یاد کرد که قصد بالا کند بساز و مکر خویش تا خداى ابراهیم علیه السلام را دریابد: فصعد فى التّابوت على النّسور نحو السّماء ثم عاد خائبا ثمّ بنى بنیانا عظیما طوله خمسة آلاف ذراع حتى اذا بلغ اعلى ما یقدر علیه ارتقى فوقه یروم بجهله اله ابرهیم فاحدث من الفزع و ارسل اللَّه تعالى ریحا فالقت رأس البنیان فى البحر و خرّ علیهم الباقى و ائتکفت ببیوتهم فتبلبلت السن النّاس یومئذ من الفزع فتکلّموا بثلثة و سبعین لسانا و لذلک سمّیت بابل و انّما کان لسان النّاس قبل ذلک بالسریانیّة معنى آنست که اى محمّد آن کافران و گردنکشان پیشینیان چندانک توانستند مکر ساختند و تدبیرها کردند تا دین حق باطل کنند و بعاقبت ربّ العزّه تدبیر ایشان باطل کرد و ایشان را هلاک‏ کرد، اینست که گفت: «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» اى اتى امر اللَّه و هو الرّیح التی خرّبتها، «فَخَرَّ» اى سقط، «عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ» و هم تحته، «وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» اى دخل بعوضة قد جفّ منها شقّها فى خیاشیمه فقتلته.
«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» معنى آنست که هر چند ایشان را در دنیا عذاب کردند و خزى و نکال و وبال کردار خود دیدند بر آن اقتصار نکنند که خزى عظیم و عذاب صعب ایشان را در قیامت خواهد بود، و ربّ العزّه ایشان را گوید: «أَیْنَ شُرَکائِیَ» اى الّذین فى دعواکم انّهم شرکائى این هم لیدفعوا العذاب عنکم کجااند آنانک شما دعوى کردید که ما را انبازان‏اند تا امروز عذاب از شما دفع کنند، «الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ» اى تخالفون و تحاربون النّبی و المؤمنین، «فیهم» و الاصل کنتم فى شقّ غیر شقّ المؤمنین لاجلهم کجااند ایشان که از بهر ایشان با رسول من و با مؤمنان جنگ کردید و مخالفت و معادات نمودید، و قرأ نافع: تشاقّون بکسر النّون مخففة و الاصل فیه تشاقوننى فحذف النّون الثّانیة تخفیفا و انّما حذف الثّانیة لان الاولى علامة الرّفع ثمّ حذف یاء الضّمیر و اکتفى بالکسرة و المعنى: الّذین کنتم تخالفوننى فیهم و لاجلهم، «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» یعنى العلم باللّه و هم الملائکة، و قیل هم المؤمنون.
مؤمنان چون عذاب خزى کفّار بینند در قیامت گویند: «إِنَّ الْخِزْیَ» اى الذلّة، «الْیَوْمَ وَ السُّوءَ» اى العذاب، «عَلَى الْکافِرِینَ» لا علینا.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزة یتوفیهم بالیاء فى الحرفین، ذکر الفعل لتقدّمه و لکون تأنیث فاعله غیر حقیقى لانّه تأنیث جمع و للفصل، و قرأ الباقون: تتوفاهم بالتاء فیهما انّثوا الفعل و ان تقدّم لانّه مسند الى جماعة فهى مؤنّثة کما قال تعالى: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ». «تَتَوَفَّاهُمُ» اى تقتبض ارواحهم بامر اللَّه. و قال الحسن: تتوفاهم الى النّار الى تحشرهم الیها و المتوفى‏ هو اللَّه سبحانه، لقوله: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» و لیس بینهما تناف لانّ الملائکة یتولون ذلک بامر اللَّه، فجاز اسناده الى اللَّه لانّه بامره و قدرته و جاز اضافته الى الملائکة لکونهم مباشرین لذلک. و قیل اسباب التوفى بالملائکة و اتمام التّوفّى باللّه.
عکرمه گفت: این آیه در شأن قومى آمد که در مکّه بزبان کلمه شهادت بگفتند و اقرار دادند که ما مسلمانیم، امّا هجرت نکردند به مدینه و روز بدر قریش ایشان را باکراه با خود به بدر بردند و فرا جنگ داشتند تا همه کشته شدند. ربّ العالمین از بهر ایشان گفت: «ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» بر خود ستم کردند که در مکّه مقام داشتند و به مدینه هجرت نکردند یعنى آن اسلام سود نداشت که با وى هجرت نبود، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» قال اهل اللّغة السّلم الاستسلام و الانقیاد، یعنى لمّا عاینوا الموت و زال شکّهم اظهروا الایمان و الاسلام و الخروج من العداوة. و قالوا للملائکة، «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» اى کفر و معصیة.
بوقت معاینه که فریشتگان مرگ را دیدند خویشتن را بیفکندند و از خود اسلام نمودند و گفتند ما کافر نبوده‏ایم و شرک نیاورده‏ایم، فریشتگان جواب دهند: «بلى» شما کافران بودید و شرک آوردید، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» من الشرک و التّکذیب.
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ» اى درکاتها. و قیل المراد به عذاب القبر، فقد جاء فى الخبر: القبر روضة من ریاض الجنّة او حفرة من حفر النّار. و قیل یخاطبون به عند البعث، «خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ» المتعظّمین من اتباع محمّد (ص) جهنّم و ابوابها.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» این در برابر آنست که: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» و این آن بود که احیاء عرب بایّام موسم کس فرستادند به مکّه تا از احوال رسول خداى (ص) بپرسند و قصّه وى بداند و نشان وى بپرسد، چون بدر مکّه رسید مقتسمان که بر راه بودند یکى مى‏گفت محمّد ساحرست، یکى مى‏گفت شاعرست، یکى مى‏گفت کذّابست، یکى مى گفت مجنونست، و مى‏گفتند: لو لم تلقه خیر لک اگر او را نبینى ترا به بود، آن سائل گفت: انا شرّ وافد ان رجعت الى قومى دون ان ادخل مکّة و استطلع امر محمّد او القاه پس من بد پیکى باشم و بد رسولى از قوم خویش اگر هم باین سخن باز گردم و در مکّه نروم و محمّد را نبینم و حال وى باز ندانم، چون در مکّه شد اصحاب رسول و مؤمنان را دید گفت: «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» ما و ذا کالشى‏ء الواحد و المعنى: اى شى‏ء انزل ربّکم چه چیز است که خداى فرو فرستاد بر محمّد؟ «قالُوا خَیْراً» اینجا دو قول گفته‏اند: یکى انزل خیرا و هو القرآن الجامع لجمیع الخیرات، ایشان جواب دادند که خیر فرو فرستاد یعنى قرآن فرو فرستاد که جامع خیراتست و منبع حسنات و بیان ثواب مؤمنان.
قول دیگر قالوا خیرا اى قالوا قولا خیرا یعنى التصدیق و السّمع و الطّاعة، یعنى که ایشان در جواب همه نیکى گفتند و تصدیق کردند که وى پیغامبرست راست گوى و راست کار، فرستاده بحق و آورنده دین حق، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا» روا باشد که این تفسیر «خیر» بود و روا باشد که سخنى مستأنف بود، اى للمحسنین فى هذه الدّنیا حسنة، اى لمن قال لا اله الّا اللَّه» ثواب مضاعف امن و غنیمة و اهل و مال هر که در دنیا گوید باخلاص «لا اله الا اللَّه» و کار نیکو کند او را ثواب مضاعف بود هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا امن و غنیمت و اهل و مال و در عقبى جنّات عدن، آن گه گفت: «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» و سراى آخرت و حیات آن جهانى به از سراى دنیا و حیات این جهانى، «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» احتمال کند که دار المتّقین دنیاست یعنى یتزوّدون منها للأخرى، باین قول «جَنَّاتُ عَدْنٍ» ابتداست و «یَدْخُلُونَها» خبر ابتدا. معنى دیگر: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ» نیک سرائیست متقیان را.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى منابعها من تحت اشجارها، «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» یشتهون، «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ» اى مثل هذا الجزاء الّذى هو الجنّة یجزى من اتّقاه.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ» اى طیّب اللَّه انفسهم بنظافة الایمان و طهارة الاسلام مى‏گوید فریشتگان قبض ارواح ایشان مى‏کنند و ایشان بنظافت ایمان و طهارة اسلام پا کند، کردار ایشان پاک و اعتقاد ایشان پاک. و قیل «طَیِّبِینَ» اى فرحین ببشارة الملائکة ایّاهم بالجنّة و الامن ممّا یخافون، «یَقُولُونَ» اى تقول الملائکة لکلّ احد منهم عند الموت: السّلام علیک یا ولىّ اللَّه، اللَّه یقرأ علیک السّلام، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» اى ابشروا بالجنّة. و قیل یقال لهم فى الآخرة: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فى الدّنیا ایّام حیاتکم «ْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزه و الکسائى: «یأتیهم» بالیاء و قرأ الباقون: «تأتیهم» بالتاء، و الوجه فیهما ما ذکرنا فى یتوفّیهم و تتوفّانى بالیاء و التاء، اى ما ینتظرون الّا مجى‏ء الملائکة لقبض ارواحهم، «ْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ» یعنى یوم القیامة. و قیل او یأتى امر ربّک اى عذابه الّذى وعدهم و تأخر عنهم. و قیل او یأتى امر ربّک بالقتل، و المعنى هل یکون مدّة اقامتهم على الکفر الّا مقدار حیاتهم الى ان یموتوا او یقتلوا، «لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» استبطأوا العذاب کاستبطاء هؤلاء و انتظروا انتظار هؤلاء و کفروا کفر هؤلاء، «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ» بتعذیبه ایّاهم، «لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» بکفرهم و بمعصیتهم.
«فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» اى جزاء اعمالهم السیئة، «وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» احاط بهم جزاء استهزائهم، و الحیق الاحاطة بالشى‏ء و لا یستعمل الّا فى الشرّ و فى الآیة تقدیم و تأخیر، و التقدیر کذلک فعل الّذین من قبلهم فاصابهم سیئات ما عملوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون و ما ظلمهم اللَّه و لکن کانوا انفسهم یظلمون.
«وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» یعنى لو لم یرص لحال بیننا و بین ذلک او منعنا بارسال الملائکة بالنّهى الینا، مشرکان گفتند ما عبادت این بتان که مى‏کنیم بآن مى‏کنیم که اللَّه تعالى از ما مى‏پسندد و بآن راضیست که اگر راضى نبودى ما را فرا آن نگذاشتى و نه پدران ما را و از آن بگردانیدى و بآنچ پسندیده اوست هدایت دادى، چون نکرد از آنست که از ما این خواست و باین رضا داد و همچنین بحیره و سائبه و وصیله و حامى که محرّم کردیم از آن کردیم که از ما تحریم خواست و بمشیّت اوست و بآن راضى. و قیل انّما قالوا ذلک استهزاء و تکذیبا کما قالوا: «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» و لا خلاف انّ اللَّه لو شاء لاطعمهم، کذلک لو شاء اللَّه ما اشرکوا و ما عبدوا من دونه شیئا.
«لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
من الامم المشرکة، اى قالوا مثل قولهم فى تکذیب رسل اللَّه، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ» اى ما علیهم، «إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ» و قد بلّغوا امّا الهدایة فهى الى اللَّه سبحانه و تعالى و اذا بلغت الرّسل فالایمان به واجب. و قیل الایمان یجب بالسّمع و یلزم بالبلاغ، و البلاغ بمعنى الإبلاغ کالطّاقة و الجابة و الطاعة.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» کما بعثناک فى هؤلاء، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» یعنى بان اعبدوا اللَّه، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و هو الشیطان و کلّ من یدعو الى الضلالة. ربّ العالمین اندرین آیت خبر داد که رسولان را بخلق فرستاد تا ایشان را بعبادت حق فرمایند و بر دین حق خوانند، امّا اضلال و هدایت در ایشان نیست که هادى و مضلّ خداى تعالى است آن را که خواهد راه نماید و آن را که خواهد بى راه کند، اینست که گفت: «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ» ارشده، وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ» وجبت، «عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» و الکفر بالقضاء السّابق حتّى مات على کفره، «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» خطاب لامّة محمّد (ص)، «فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» قوم نوح و عاد و ثمود و غیرهم، اى انظروا الى اثار سخط اللَّه بهم کیف اعقبهم تکذیبهم رسل اللَّه ما اعقبهم ثمّ اکد انّ من حقّت علیه الضلالة لا یهتدى.
فقال تعالى: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ» اى ان تطلب هداهم اشدّ الطلب، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» یهدى بفتح یا و کسر دال قراءت اهل کوفه است، یعنى که اللَّه تعالى راه ننماید کسى را که خود بى راه کرد، آن کس که در سابقه حکم خذلان اللَّه تعالى بوى رسید نیز او را توفیق هدایت ندهد، و احتمال کند که هدى بمعنى اهتدى باشد اى لا یهتدى من اضلّه اللَّه، و قراءت باقى لا یهدى بضمّ یا است و فتح دال مى‏گوید بى راه کرده خداى را راه ننمایند، همچنانست که گفت: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ» و بر یضلّ بضمّ یا و کسر ضاد همه متفق‏اند، «وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ» من ینصرهم من عذاب اللَّه و یمنعهم عنه.
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» اى حلفوا باغلظ ایمانهم تکذیبا منهم بقدرة اللَّه على البعث، و قوله «جَهْدَ» منصوب على انّه مصدر فى موضع الحال، مفسّران گفتند مردى مسلمان دینى داشت بر مردى مشرک، تقاضاى وى کرد و در اثناء سخن وى برفت: و الّذى ارجوه بعد الموت انّه لکذا بآن خداى که بعد از مرگ بوى امید دارم که چنین و چنین بود، آن مرد مشرک گفت: تو مى‏گویى که بعد از مرگ بعث خواهد بود و ترا زنده برانگیزانند؟ آن گه سوگند یاد کرد آن مشرک بایمان مغلّظه که: «لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» ربّ العالمین بجواب وى این آیت فرستاد: «بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» بلى ایجاب من اللَّه ما نفوه من البعث اى بلى لتبعثنّ، اللَّه گفت: بلى شما را برانگیزانند، اینجا سخن تمام شد. آن گه گفت: «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» اى وعدکم اللَّه البعث و الجزاء وعدا حقّا لاخلف فیه و قوله «عَلَیْهِ» اى علیه انجازه و الوعد الحق ما قرن بالانجاز، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» انّه وعد لا یأتی علیه خلف. قال قتادة: ذکر لنا انّ رجلا قال لابن عباس انّ ناسا بالعراق یزعمون انّ علیّا مبعوث قبل یوم القیامة و یتاولون هذه الآیة، فقال ابن عباس کذب بنوا الاماء انّما هذه الآیة عامة للنّاس، لو کان على مبعوثا قبل یوم القیامة ما انکحنا نساءه و لاقسمنا میراثه، و صحّ‏
فى الخبر انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول کذّبنى ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنى و لم یکن له ذلک، امّا تکذیبه ایّاى فقوله لن یعیدنى کما بدانى، و فى روایة اخرى فحلفه بى ان لا ابعث الخلق، و اما شتمه ایّاى فقوله: «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» و انا الواحد الصّمد الذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد.
قوله: «لِیُبَیِّنَ لَهُمُ» گفته‏اند این لام تعلّق ببعث دارد و معنى آنست که: بلى یبعثهم لیبیّن لمنکرى البعث و المقسمین صحّة ما اختلفوا فیه و لیعلموا کونهم کاذبین، قومى گفتند این لام متصل است بآیت پیش: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» لیبیّن لهم اختلافهم انّهم کانوا من قبله على ضلالة، و گفته‏اند «الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ» این اختلاف همانست که آنجا گفت: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» جاى دیگر گفت: «إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ» این هر سه آیت در کار رستاخیز است قومى منکر بودند و مى‏گفتند: «لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ»، قومى بشک بودند همى‏گفتند: «إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ» ثمّ ذکر سهولة البعث علیه فقال: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ» اى اذا اردنا «ان» نبعث من یموت فلا مشقّة علینا فى احیائه لانّا اذا اردنا خلق شى‏ء فانّما «نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». قرأ ابن عامر و الکسائى: فیکون بالنّصب عطفا على نقول الّذى انتصب بان و التقدیر ان نقول فیکون فینتصب لانّه معطوف على منصوب، و قرأ الباقون فیکون بالرّفع و الوجه انّه فعل مستأنف مقطوع ممّا قبله و التقدیر فهو یکون. و قیل معنى الآیة: انّا اذا اردنا الشی‏ء نقول من اجله کن ایّها المراد فیکون على قدر ارادة اللَّه عزّ و جلّ، و قد سبق بیانه فى سورة البقرة. و فى هذه الآیة دلیل على انّ القرآن غیر مخلوق و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ اخبر انّه اذا اراد شیئا قال له کن فیکون، فلو کان قوله کن مخلوقا لاحتاج الى قول ثان و احتاج ذلک القول الى قول ثالث الى ما لا نهایة له فثبت انّ اللَّه تعالى خلق المخلوق بکلام غیر مخلوق.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ» ایشان که از خان و مان ببریدند از بهر خداى، «مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا» پس آنک بر ایشان بیدادها کردند، «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» ایشان را جاى سازیم درین جهان جاى سخت نیکو، «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ» و مزد آخرت و پاداش آن جهان مه، «لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱)» اگر دانندى.
«الَّذِینَ صَبَرُوا» ایشان که شکیبایى کردند، «وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۴۲)» و توکّل بر اللَّه دارند و کار باو سپارند.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» و نفرستادیم پیش از تو، «إِلَّا رِجالًا»مگر مردانى، «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بایشان پیغام مى‏آمد، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» اهل تورات و انجیل را بپرسید، «إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۴۳)» اگر نمیدانید.
«بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ» بپیغامهاى روشن و نامه‏ها، «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ» و فرو فرستادیم بتو ذکر، «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ» تا باز نمایى مردمان را و بیان کنى، «ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» معانى آنچ فرو فرستاده آمد بایشان، «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (۴۴)» و تا در اندیشند.
«أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ» ایمن مى‏باشند ایشان که بدیها مى‏ورزند، «أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ» که اللَّه فرو برد ایشان را در زمین، «أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۴۵)» یا بایشان آید عذاب از جایى که نمى‏دانند.
«أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ» یا ایشان را فرا گیرد در آمد شدن ایشان، «فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۴۶)» که نتوانند که ازو بیش شوند.
«أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ» یا فرا گیرد ایشان را بر روز بترى، «فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (۴۷)» پس خداوند شما خداوندى بخشاینده است سخت مهربان.
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا» نمى‏نگرند، «إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ» بهر چیز که خداى آفرید که آن را شخص است، «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ» که چون میگردد سایه هاى آن، «عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ» از راست و از چپ، «سُجَّداً لِلَّهِ» سجود کننده اللَّه را «وَ هُمْ داخِرُونَ (۴۸)» و آن وى را گردن نهاده و خویشتن افکنده خوار.
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ» و خداى را سجود مى‏کنند، «ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» هر چه در آسمانها چیز است و در زمینها، «مِنْ دابَّةٍ» از هر چمنده‏اى و رونده‏اى، «وَ الْمَلائِکَةُ» و فریشتگان همه، «وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (۴۹)» و ایشان از پرستش او سر نمى‏کشند.
«یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» مى‏ترسند از خداوند خویش که زبر ایشانست، «وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (۵۰)» و مى‏کنند آنچ ایشان را فرمایند.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اللَّه گفت دو چیز به خدایى مگیرید، «إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» که او که خدایست یکتاست، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۵۱)» از من بترسید.
«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانها و زمینها، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» و طاعت داشت وى همیشه واجب و خلق را بهمه حال لازم، «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (۵۲)» جز از خدا از کسى مى‏ترسید؟
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» و هر چه بشما آید و شما را نیک بود از نیک جهانى، «فَمِنَ اللَّهِ» آن از خداست، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» پس آن گه که بشما رسد گزند، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳)» درو مى‏زارید و مى‏نالید.
«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» پس آن گه که باز برد آن گزند از شما، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴)» گروهى از شما با خداى تعالى انباز مى‏گیرند و سبب در میان مى‏آرند.
«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» تا بآنچ ما ایشان را دادیم کافر مى‏شوند، «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵)» گوى ایشان را که روزگار بسر مى‏آرید و کام خود مى‏رانید تا آگاه شوید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً» و بنادانى خداى تعالى را بهره‏اى مى نهند، «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» از آنچ روزى دادیم ایشان را، «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» بخداى که ناچاره پرسند شما را، «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (۵۶)» از آن دروغ که مى‏سازید و مى‏گوئید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» و خداى تعالى را دختران مى‏گویند، «سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (۵۷)» و ایشان را آنچ ایشان آرزوى کنند.
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏» و چون یکى را از ایشان خبر شنوانند بدختر، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» روى او را بینى سیاه گشته، «وَ هُوَ کَظِیمٌ (۵۸)» و او اندوه مى‏خورد در خویشتن.
«یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ» از دیدار مردمان مى‏باز شود، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» از رنج و خجل آن خبر که وى را دادند، «أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ» که بخوارى بپرورد این دختر را، «أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» یا در زیر خاک کند او را، «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۵۹)» چون بد است این حکم که مى‏کنند و کژ این سخن که مى‏گویند.
«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشانراست که ناگرویدگانند برستاخیز، «مَثَلُ السَّوْءِ» صفت بد، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» و خدایراست صفت برترى، یگانگى و بى همتایى، «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶۰)» و اوست آن تواناى دانا.
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» و اگر مى‏بگیرد خداى مردمان را بستم کارى ایشان، «ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ» تا اکنون بر زمین هیچ جنبنده نگذاشتى، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» لکن ایشان را با پس میدارد تا بهنگامى نام زد، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» و آن گه که هنگام ایشان آید، «لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۶۱)» نه یک ساعت باپستر ایستند و نه فرا پیشتر.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» و خداى را چیزى همى‏گویند که خویشتن را نپسندند، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و زبانهاى ایشان دروغ سازد و گوید، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏» که ایشانراست نیکویى و صفت بهترى، «لا» نه چنانست، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» واجب آمد ایشان را آتش، «وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)» و ایشان در آتش فروگذاشتگانند و پیش فرستادگان.
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ» بخداى که فرستادیم بگروهان پیش از تو، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» بر آراست ایشان را دیو کردارهاى بد ایشان، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» امروز آن دیو یار ایشانست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳)» و ایشانراست عذابى دردنماى.
«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ» و فرو نفرستادیم بر تو این نامه، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» مگر تا پیدا کنى ایشان را، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» آن چیز که مختلفند در آن، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۶۴)» و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» و اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۵)» در آن نشانیست آشکارا ایشان را که بشنوند.
«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً» و شما را در چهار پایان عبرتیست آشکارا، «نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» مى‏آشامانیم شما را از آنچ در شکمهاى ایشانست، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» از میان سرگین و خون، «لَبَناً خالِصاً» شیرى رسته پاک،«سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (۶۶)» گوارنده آشامندگان را.
«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» و از میوه‏هاى خرماستان و از انگورها، «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» از آن مى میکنید، «وَ رِزْقاً حَسَناً» و روزى نیکو مى سازید، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۶۷)» در آن نشانى آشکار است ایشان را که دریابند.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» الآیة... اثبات توحید است و توحید مایه دین است و اسلام را رکن مهینست، بى توحید طاعت مقبول نیست و با شرک عبادت بکار نیست، و بدانک حقیقت توحید دو بابست: یکتا گفتن و یکتا دانستن. اما یکتا گفتن سر همه علومست و مایه همه معارف و بناء دین و حاجز میان دشمن و دوست و آن را سه وصفست: اوّل گواهى دادن اللَّه را بیکتایى در ذات و پاکى از جفت و فرزند و انباز سبحانه و تعالى، دیگر گواهى دادن اللَّه تعالى را بیکتایى در صفات که در آن بى شبه است و بى مثل، آن وى را صفت‏اند نامعقول و کیف آن نامفهوم، نامحاط و نامحدود، از اوهام بیرون و کس نداند که چون، سدیگر گواهى دادن اللَّه تعالى را بیکتایى در نامها، حقیقى ازلى که آن نامها وى را حقایق اند و دیگران را عاریتى و آفریده، آنچ نام ویست آن نام وى را حقیقت است قدیم و ازلى بسزاى وى، و آنچ نام خلقست آفریده است محدث بسزاى ایشان، و اللَّه و رحمن نامهاى وى‏اند که بآن نامها جز وى کسى را نخوانند: «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» سبحانه و تعالى.امّا یکتا دانستن در خدمتست و در معاملت و در همّت، در خدمت ترک ریا است و رعایت اخلاص و در معاملت تصفیت سرّ است و تحقیق ذکر و در همّت گم کردن هر چه جز از وى و باز رستن بآزادى دل از هر چه جز از وى.
آزاد شود از هر چه بکون اندر
تا باشى یار غار آن دلبر
پیر طریقت گفت: همه چیزها را عبارت آسانست و یافت دشوار و در توحید یافت آسانست و عبارت دشوار، عبارت توحید از عقل بیرونست، عین توحید از توهّم مصونست، حادث در ازلى کوم است، توحید آنست که جز از یکى نبود، معروف بود عارف نبود، مقصود بود قاصد نبود، موحد آنست که او را جز ازو نبود تا آن گاه که این خود نبود همه خود او بود، توحید اقرار دیگرست و توحید معاملت دیگر، و توحید ذکر و رویّت دیگر، توحید اقرار را گفت: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ»، توحید معاملت را گفت: «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ»، توحید ذکر و رؤیت را گفت: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ». بو حفص حدّاد گفت: توحید بتمییز از غیر اللَّه تعالى بیزار شدنست، توحید خاص در یکى رسیدنست،توحید خاص الخاص در یکى برسیدن است.
یا واحدا لم یقم توحیده احد
انت الوحید و انت الواحد الاحد
انّ الّذى بهم توحیده قصدوا
من حیث ما قصدوا توحیده جحدوا
توحید من صحح التوحید عن صدد
دون الطریق الى توحیده صدد
قوله: «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» جایهاست در قرآن که اللَّه منّت نهاد بر بندگان که رساننده نعمت منم و رهاننده از بلا و شدّت منم، پس اى بنده بد عهد نواخت ما بین و نعمت از ما دان و شکر از ما کن، نعمت که دادیم بدیگرى حوالت مکن و عاجز بر ما بدل میار و غیرى را بر ما مگزین. فردا بقیامت کافر را گوید کرا خواندى و کرا پرستیدى؟ همى پرسد و خود جلّ جلاله بوى داناتر! کافر گوید ترا پرستیدم لکن بت را انباز تو گفتم، باز مؤمن را گوید تو کرا خواندى و کرا پرستیدى؟ گوید خداوندا تو خود دانى که ترا پرستیدم و بیکتایى و یگانگى تو گواهى دادم، ربّ العزّه گوید من با هر کس معاملت بحکم اعتقاد وى کنم، کافر مرا شریک و انباز گفت، مؤمن مرا یکتا و یگانه گفت، ما در شریعت حکم چنان کرده‏ایم مر بنده‏اى را که میان دو شریک بود، که نفقه و کسوه وى بر هر دو شریک بود بقدر شرکت ایشان، اى کافر تو در دنیا بخداوندى ما اقرار دادى لکن با ما انبازى دیگر گفتى، من خداوندى خود را وفا کردم که در دنیا ترا آفریدم و روزى دادم و از بلاها نگه داشتم اکنون بت را گوى تا از عذاب آتش ترا نگاه دارد، من کار دنیا راست کردم، کار عقبى راست کردن از بت طلب کن: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»، باز بنده مؤمن در دنیا مرا یکتا گفت و یکتا دانست و در شریعت بنده‏اى که یک مالک دارد معاش و مصالح وى همه بر مالک بود لا جرم کار دنیاش کفایت کردم، نعمت دادم، هدایت دادم، و کار عقبى بر من که آن را کفایت کنم، از آتش برهانم، ببهشت رسانم، حلّه پوشانم، بر تخت نشانم، بدیدار و رضاء خود رسانم، زیرا که جز از من کسى دیگر ندارد، کار وى جز از من کسى نسازد.
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» فایده آیت آنست که تا بنده بداند بحقیقت که نعمت و شدّت همه از اوست، بلا و راحت همه بارادت اوست و تقدیر او، دل در کسى دیگر نبندد، شفاء درد از غیرى نجوید، داند که ضارّ و نافع یکیست، یگانه ضارّست، خداوند گشاد و بند و پادشاه بر سود و گزند و کلید دار جدایى و پیوند، نافع است سود نماى سود رسان و سپردن سودها بر وى آسان و سودها همه بدست او نه بدست کسان.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» عبد اللَّه منازل یگانه عصر خویش بود شیخ اهل ملامت، توانگرى را دید که با درویشى مواسات همى کرد بمحقّرى ناچیز این آیت بر خواند آن گه فراوى گفت: کیف یکون یوم القیامة اذا قال اللَّه هاتوا ما دفع الى السّلاطین و المغنّین فیؤتى بالدّواب و الاموال و الثّیاب الفاخرة. و یقول جلّ جلاله هاتوا ما دفع الىّ فیأتون بالکسر و الخرق و ما لا یؤبه له الا تستحیى من ذلک الموقف.
«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» الآیة... دو نجاست فراهم آمد: یکى فرث و دیگر دم، از میان هر دو بقدرت اللَّه تعالى شیر صافى پدید آمد گفت: «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» همچنین دو نطفه مهین در رحم فراهم آمد، آن گه از میان هر دو صورتى بدین زیبایى بتقدیر و تصویر اللَّه تعالى پدید آمد گفت: «وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» دو کار صعب بر بنده جمع کند یکى بار معصیت، دیگر تقصیر در طاعت، آن گه از میان هر دو بفضل اللَّه رحمت و مغفرت پدید آمد گفت: «یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» هر کرا در سبق سبق و بدو بدو قلم در لوح برفت که شمع شرع دین و چراغ ایمان و یقین در سینه او بر خواهند افروخت اگر هیچ در خواب شود چون از خواب در آید شمع بیند افروخته بر سر بالین نهاده.
پیر طریقت گفت: الهى دانى بچه شادم؟ به آنک نه بخویشتن بتو افتادم، الهى تو خواستى نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم، از روى اشارت مى‏گوید شیرى که غذاى تو است و حظّ تو، بر فرث و دم بگذرانیدم و از هر دو نگاه داشتم، پس توحید که حقّ ما است اولى تر که نگاه داریم تا بر دنیا و عقبى بگذرد و از هیچ دو اثر نگیرد، اگر اثر دنیا یا عقبى بر توحید نشیند آن گه ما را نشاید، توحید از دنیا عقبى پاکست، نور توحید هلاک آب و خاکست، فرا کردن دیده دل از خود یافت توحید را ادراکست.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ» خداوند تو آگاهى افکند زنبور عسل را، «أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» که خانه گیرید در کوه‏ها، «وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (۶۸)» و در درخت و در بنائى که سازند.
«ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» پس میخورید از گل هر میوه‏اى، «فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ» در شوید در این راهها که اللَّه تعالى شما را ساخت، «ذُلُلًا» فرمانروا خویشتن بیفکنده و مسخّر شده، «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها» مى بیرون آید از شکمهاى ایشان، «شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» شرابى رنگارنگ، «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» در آن شرابست شفاى مردمان، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۶۹)» در آن نشانست ایشان را که در اندیشند.
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ» و اللَّه تعالى بیافرید شما را، «ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ» پس هم او میراند شما را، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ» و از شما کس است که او را به پس باز برند، «إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ» با بترینه عمر و بترینه زندگانى، «لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً» تا بنداند و یاد ندارد هیچیز پس آنک یاد داشت و دانست، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (۷۰)»که اللَّه تعالى داناست و توانا.
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» و خداى فضل داد و افزونى لختى را از شما بر لختى در روزى، «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ» هر خداونده‏اى چیزى از آنچ داده با پس نمى‏باید داد، «عَلى‏ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ» با برده خویش، «فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ» تا برده و خداوند در آن یکدیگر را انباز باشند هم سان، «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۷۱)» بکتاب من که اللَّه تعالى‏ام مى‏منکر شوند و جحود مى‏آرند.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً» و اللَّه تعالى آفرید شما را و کرد شما را هم از شما جفتانى، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ» و شما را آفرید و داد از جفتان شما، «بَنِینَ وَ حَفَدَةً» پسران و فرزندزادگان، «وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» و شما را روزى داد از پاکها و خوشها، «أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ» پس به بیهوده و ناچیز مى‏گروند، «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (۷۲)» و بخدایى اللَّه تعالى کافر مى‏شوند.
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و مى‏پرستند جز از اللَّه تعالى، «ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً» چیزى را که ندارد ایشان را روزى از آسمان و زمین هیچ، «وَ لا یَسْتَطِیعُونَ (۷۳)» و نه از آسمان آب توانند آورد و نه از زمین نبات.
«فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» خداى تعالى را انباز مگویید و او را همتا مسازید، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۷۴)» خداى تعالى داند و شما ندانید.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» مثل زد اللَّه تعالى خویشتن را، «عَبْداً مَمْلُوکاً» بنده‏اى بود درم خریده، «لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» بر هیچیز از داشت و بند و گشاد نه پادشاه، «وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا» و دیگرى که‏ آزاد بود مرو را روزى دادیم، «رِزْقاً حَسَناً» حالى فراخ و توانى فراخ و جهانى فراخ، «فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً» و او مى‏بخشد از آن نهان و آشکارا، «هَلْ یَسْتَوُونَ» ایشان هر دو یکسان باشند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ستایش نیکو اللَّه تعالى را، «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۷۵)» که بیشتر ایشان نادانانند.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» و اللَّه تعالى مثلى زد، «رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ» دو مرد یکى از ایشان گنگ، «لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» بر هیچیز نه پادشاه و توانا، «وَ هُوَ کَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ» و بر خداوند خویش بارى گران، «أَیْنَما یُوَجِّهْهُ» هر جا که روى کند، «لا یَأْتِ بِخَیْرٍ» وى را هیچ نیکى نیارد، «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ» یکسان بود او، «وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» و آن سخن گوى بداد فرمان نیکو گوى، «وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۷۶)» و او بر راه راست.
«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و خداى تعالى راست دانش پوشیدههاى آسمان و زمین، «وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ» و نیست کار خاستن رستاخیز که هنگام آید، «إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» مگر چون تاوش چشم و از آن نزدیکتر، «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۷۷)» اللَّه تعالى بر همه چیز تواناست و پادشاه.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و پس هر ظنّى مرو بنادانى و آنچ ندانى مگوى، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» که از نیوشیدن و نگرستن و اندیشیدن بدل، «کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (۳۶)» شما را بخواهند پرسید.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در زمین بکشّى مرو، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» که نه در زمین فرو خواهى شد اگر فروتنى کنى، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (۳۷)» و نه با کوه هم سر خواهى شد اگر بر تنى کنى.
«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» آن همه بد است، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (۳۸)» بنزدیک خداوند تو ناپسندیده.
«ذلِکَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ» آن همه از آن پیغام است که اللَّه تعالى داد بتو، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از علم، «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و با اللَّه تعالى خدایى دیگر مخوان، «فَتُلْقى‏ فِی جَهَنَّمَ» که در او کنند ترا در دوزخ، «مَلُوماً مَدْحُوراً (۳۹)» نکوهیده و رانده.
«أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ» باش خداوند بگزید شما را پسران، «وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً» و خود را از فریشتگان دختران گرفت، «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً (۴۰)» شما مى‏گوئید سخنى بزرگ.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» سخن روى بر روى گردانیدیم درین قرآن، «لِیَذَّکَّرُوا» تا دریابند و پند پذیرند، «ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً (۴۱)» و نمى‏فزاید ایشان را این سخن مگر رمیدن.
«قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ» گوى اگر با اللَّه تعالى خدایان دیگر بودى «کَما یَقُولُونَ» چنانک شما مى‏گویید، «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‏ ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا (۴۲)» آن گه آن خدایان اگر بودندى بخداوند عرش راه جستندى.
«سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَقُولُونَ» چون پاکست و برتر از آنچ مى‏گویند «عُلُوًّا کَبِیراً (۴۳)» برتریى بزرگ.
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ» بپاکى مى‏ستاید او را آسمان ها هر هفت و زمینها، «وَ مَنْ فِیهِنَّ» و هر که در آنست، «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» و نیست هیچیز مگر که او را مى‏ستاید و بپاکى او را سخن میگوید بحمد اللَّه، «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لکن شما در نمى‏یابید ستودن ایشان، «إِنَّهُ کانَ حَلِیماً» که اللَّه تعالى فرا گذارنده است دشمنان را ببردبارى، «غَفُوراً (۴۴)» پوشنده است بر آشنایان بآمرزگارى.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» و هر گه که قرآن در خواندن گرى، «جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (۴۵)» ما میان تو و میان ایشان که بنخواهند گروید برستاخیز پرده‏اى فرو گذاریم پوشیده.
«وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» و بر دلهاى ایشان غلافها و پرده‏ها او کنیم، «أَنْ یَفْقَهُوهُ» تا در نیابند آنچ مى‏خواهیم، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» و در گوشهاى ایشان گران، «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» و هر گه که یاد کنى خداوند خویش را در قرآن به یگانگى، «وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (۴۶)» مى‏رمند ایشان باز پس.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» ما مى‏دانیم که ایشان بچه مى‏نیوشند «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» آن گه که مى‏نیوشند بتو، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏» و خدا داناست بایشان بآن راز که میکنند با یکدیگر، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» که کافران مى‏گویند، «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً (۴۷)» پى نمى‏برید مگر بمردى جادویى کرده با او.
«انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» در نگر که چند مثلها ترا زدند، «فَضَلُّوا» و گمراه گشتند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا (۴۸)» نمى‏توانند که فرا سامان راهى برند.
«وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً» و گفتند باش که ما استخوان گردیم و خاک خرد، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» باش ما برانگیختنى‏ایم، «خَلْقاً جَدِیداً (۴۹)» آفریده‏اى نو بآفرینش نو.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» اى لا تقولنّ فى شى‏ء ما لم لا تعلم مى‏گوید آنچ ندانى در آن سخن مگوى، چون رسول خدا (ص) را نهى میکنند از گفتن آنچ وى را در آن علم نبود با کمال حکمت او و توفیق اللَّه تعالى با او، پس با دیگران که در سخن ایشان گزاف و اسراف رود چتوان گفت؟! یقال قفوت الرّجل اقفوه اذا اتّبعت اثره، فالتّأویل لا تتبعنّ لسانک من القول، «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و کذلک من جمیع العمل میگوید از گفتار و کردار آنچ ندانى مگوى و مکن. قتاده گفت: این آنست که گوید دیدم و ندیده باشد، یا گوید شنیدم و نشنیده باشد، یا گوید دانستم و ندانسته باشد. مجاهد گفت: این نهى است از قذف و رومى، اى لا ترم احدا بما لیس لک به علم، و اصل القفو البهت و القذف بالباطل، یقال قفوت الرّجل اذا قذفته بریبة و منه‏
قول النّبی (ص): نحن بنو النّضر بن کنانة لا نقفوا امّنا و لا ننتفى من ابینا.
و قیل هو نهى عن شهادة الزّور، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» امر بحفظ اللّسان ثمّ اعقبه بحفظ البصر و السّمع و الفؤاد، «کُلُّ أُولئِکَ» اى کلّ هذه فاجراه مجرى العقلاء، «کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» تسأل هذه الاعضاء عمّا قاله و عمله و یستشهد بها کما قال تعالى: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» الآیة... و قیل یسئل اللَّه العباد فیما استعملوا هذه الحواسّ.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» یعنى بطرا مختالا فخورا لا ترى فوقک مزیدا، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» اى لن تقطعها بکبرک حتى تبلغ آخرها، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» اى و لا ان تطاول الجبال یعنى انّ قدرتک لا تبلغ هذا المبلغ فیکون ذلک وصلة الى الاختیال. و قیل «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» متواضعا، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» متجبّرا معنى آیت آنست که اى آدمى بکشى در زمین مرو که تو عاجزى و عاجز را نرسد که کشى کند و کبر آرد و بزرگى نماید، و نه آن کس که کبر آرد بکبر خود جایى مى‏رسد برتبت که دیگران که کبر ندارند آنجا مى‏نرسند.
مصطفى (ص) گفت: یحشر المتکبرون یوم القیامة امثال الذر فى صور النّاس یعلوهم کلّ شى‏ء من الصّغار یقادون الى سجن فى النّار. یقال له بولس تعلوهم نار الانیار یسقون من طینة الجبال عصارة اهل النّار.
«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» قرأ ابن عامر و اهل الکوفة: «سَیِّئُهُ» على الاضافة، اى کان سیّئ ما ذکرنا و عددنا علیک، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً» قال الحسن انّ اللَّه ذکر امورا فى قوله: «وَ قَضى‏ رَبُّکَ» الى هذا الموضع، منها حسن و منها سیّئ و السیئ من کلّ ذلک کان عند ربّک مکروها مى‏گوید آن همه که بردادیم و بر شمردیم بدانک شما را از آن باز زدند، بنزدیک خداوند تو ناشایست است و ناپسندیده، باقى قرّاء «سَیِّئُهُ» بتنوین خوانند یعنى کلّ ما نهى اللَّه عنه کان سیّئة عند ربّک مکروها، فیه تقدیم و تأخیر اى کلّ ذلک کان مکروها سیّئة. و قیل رجع الى المعنى و هو الذّنب و الذّنب مذکر.
«ذلِکَ» با کلّ شود یعنى آن همه که فرمودیم یا از آن باز زدیم و نهى کردیم، «مِمَّا أَوْحى‏ إِلَیْکَ رَبُّکَ» از آن پیغام و وحى است که اللَّه تعالى بتو داد، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از آن سخن درست راست و موعظه نیکو در قرآن. قال ابن عباس هذه الثّمانی عشرة آیة کانت فى الواح موسى التی کتب اللَّه سبحانه انزلها على محمّد (ص)، ابتداؤها: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و آخرها: «مَدْحُوراً» قوله تعالى: «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً» تلوم نفسک و تستحقّ الملامة من غیرک، «مَدْحُوراً» مطرودا مبعّدا من رحمة اللَّه، هذا خطاب للنّبى (ص) و المراد به غیره. و قیل تقدیر الآیة: قل یا محمّد للکافر: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً».
«أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ» این خطاب با مشرکان عربست که مى‏گفتند: الملائکة اناث و انّها بنات اللَّه لذلک سترهم، استفهامست بمعنى انکار و توبیخ، «أَ فَأَصْفاکُمْ» یعنى آثرکم، و الاصفاء الایثار و الاختیار تدخل الطّاء فیها کما تدخل فى الاصطبار و الاصطیاد، یقول تعالى آثرکم و اختصکم بالاجل و جعل لنفسه الادون، «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً» یعظم الاثم فیه و العقوبة علیه.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» اى کرّرنا القول فى القرآن من المواعظ و الاخبار ما درین قرآن سخن روى بروى گردانیدیم، توحید و صفات، حکم و آیات، وعد و وعید، امر و نهى، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، قصص و اخبار، حکم و امثال، حجج و اعلام، تنبیه و تذکیر، «لِیَذَّکَّرُوا» یعنى لیتذکر، آن را کردیم تا در یابند و پند پذیرند. قرأ حمزة و الکسائى: «لِیَذَّکَّرُوا» بسکون الذال و ضمّ الکاف و تخفیفها، یعنى لیذکروا الادلّة فیؤمنوا به و قد یأتى الذّکر و المراد به التذکّر و التدبّر، کما قال تعالى: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ» اى تدبّروه و لیس یراد به ضدّ النّسیان و قرأ الباقون «لِیَذَّکَّرُوا» بفتح الذال و الکاف و تشدیدهما و الاصل لیتذکّروا کما ذکرنا فادغم التّاء فى الذّال، و المعنى لیتدبّروا، کما قال تعالى: «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا». و قال: «وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» و اراد التدبّر لا ضد النّسیان.
و قیل: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» یعنى اکثرنا صرف جبرئیل الیک به لم ینزله مرة واحدة بل نجوما کثیرة کقوله: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ»، «وَ ما یَزِیدُهُمْ» تصریفنا و تذکّرنا: «إِلَّا نُفُوراً» ذهابا و تباعدا عن الحق و عن النّظر و الاعتبار به، کقوله: «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً». ایشان را نفرت از آن مى‏افزود که اعتقاد نداشتند در قرآن که کلام حقّ است راست و درست، بلکه اعتقاد داشتند که باطلست و افسانه پیشینیان، شبه حیل و دستان، پس هر چند که بیشتر مى‏شنیدند نفرت ایشان بیشتر مى‏بود.
«قُلْ» یا محمّد لهؤلاء المشرکین، «لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ» ابن کثیر و حفص: «یَقُولُونَ» خوانند بیا، اى کما یقول المشرکون من اثبات آلهة من دونه. باقى «تقولون» بتا خوانند، و قد ذکرنا وجهه، «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‏ ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا» این را دو وجه است از معنى: یکى لو کان فى الودّ آلهة لطلبوا مغالبة اللَّه و الاستیلاء على ذى العرش جلّ جلاله، اگر در وجود با اللَّه تعالى خدایان بودى چنانک شما مى‏گوئید که کافرانید ایشان بخداوند عرش که اللَّه است یکتا و معبود بى همتا راه جستندى، یعنى بهره خواستندى و مغالبه و کاویدن جستندى.
معنى دیگر لابتغوا الیه الوسیلة لانّهم عرفوا قدرته و عجزهم، کقوله تعالى: «یَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» میگوید آن خدایان اگر بودندى بخداوند عرش تقرّب کردندى و نزدیکى جستندى از آنک قدرت اللَّه تعالى و عجز خویش شناختندى.
«سبحانه و تعالى عما تقولون» بتاء مخاطبة حمزه و کسایى خوانند، على مخاطبة القائلین، باقى «عَمَّا یَقُولُونَ» بیا خوانند، و وجهه ما ذکرناه فى قوله «کَما یَقُولُونَ» و یجوز ان یکون قوله: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَقُولُونَ» تنزیه اللَّه نزّه تعالى نفسه عن دعویهم فقال: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَقُولُونَ» اى هو منزّه عن الشّرکة فى الالهیّة و عمّا ادعوا من الباطل «عُلُوًّا کَبِیراً» و کان القیاس تعالیا لکن ردّه الى الاصل کقوله: «أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً».
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ» قرأ ابو عمرو و یعقوب و حمزة و الکسائى و حفص بتاء التّأنیث لانّ الفاعل مؤنث و قرأ الباقون «یسبح» بالیاى لانّ فاعله غیر حقیقى التّأنیث لانّه جمع و مع ذلک فالفعل مقدّم، و المعنى قامت السّماوات و الارض بالدّلالة على قدرته و الالاحة الى حکمته فصار قیامها للصّانع تسبیحا، ثمّ هى سبّحت له ناطقة بکلمات التّسبیح انطقها اللَّه عزّ و جلّ بها مقتدرا على انطاقها نطقا مؤیسا للعقول عن فهمها هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن دلیلند بر کمال قدرت و حکمت و جلال عزّت و وحدانیّت آفریدگار، همه او را طاعت دار و ستاینده، و ربوبیّت او را گواهى دهنده، هر چه مؤمنست زبان او و دل او بپاکى اللَّه تعالى گواهى مى‏دهند، و آنچ کافرست صورت او و دولت او و رزق او و کار و بار او بر توانایى و دانایى اللَّه تعالى راه مى‏نماید، «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» قومى گفتند این در حیوانات که ذوات الارواح‏اند مخصوص است، و قول درست آنست که عامّ است در حیوانات و نامیات و جمادات، همه اللَّه تعالى را مى‏ستایند و تسبیح مى‏کنند و بپاکى وى سخن مى‏گویند، و آدمى را بدر یافت آن راه نه، و بدانستن بخود هیچ سامان نه، اینست که ربّ العزّه گفت: «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّه بغیر لسانکم و لغتکم. و قیل هذه مخاطبة للکفّار لانّهم لا یستدلون و لا یعرفون، و کیف یعرف الدّلیل من لا یتأمّله. و قیل «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّها تتکلّم فى بعض الحالات دون بعض.
قال ابو الخطّاب کنّا مع یزید الرقاشى عند الحسن فى طعام فقدّموا الخوان فقال: کان یسبّح مرّة، فذلک‏
قول النّبی (ص) ما عضهت عضاه الّا بترکها التّسبیح.
و عن خالد بن معدان عن المقدام بن معدى کرب قال: انّ التّراب یسبّح ما لم یبتل فاذا ابتلّ ترک التّسبیح، و انّ الورق لتسبّح ما دامت على الشّجر فاذا سقطت ترکت التّسبیح، و انّ الماء لیسبّح ما دام جاریا فاذا رکد ترک التّسبیح، و انّ الثوب لیسبّح ما دام جدیدا فاذا وسخ ترک التّسبیح، و انّ الوحش اذا صاحت سبّحت و اذا سکتت ترکت التّسبیح، و انّ الطّیر لتسبّح ما دامت تصیح فاذا سکتت ترکت التّسبیح، و انّ الثّواب الخلق ینادى فى اوّل النّهار: اللّهم اغفر لمن نقّانى و قیل صریر الباب و خفیف الرّیح و رعد السّحاب من التّسبیح للَّه عزّ و جلّ.
و قال عکرمة الشّجرة تسبّح و الاسطوانة تسبّح و الطّعام یسبّح.
و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص) الا اخبرکم بشى‏ء امر به نوح ابنه: ان نوحا قال لابنه یا بنىّ آمرک ان تقول سبحان اللَّه و الحمد للَّه، فانّها صلاة الخلق و تسبیحهم و بها یرزقون، قال اللَّه تعالى: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ».
و قال وهب ان تبنى بیت مسجد الّا و قد کان یسبّح اللَّه ثلاثمائة سنة و عن انس بن مالک قال کنّا عند النّبی (ص) فاخذ کفّا من حصا فسبّحن فى ید رسول اللَّه (ص) حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبهنّ فى ید ابى بکر فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ید عمر فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ید عثمان فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ایدینا فما سبحت فى ایدینا.
و عن جعفر بن محمد (ع) قال مرض رسول اللَّه (ص) فاتاه جبرئیل بطبقة فیها رمّان و عنب، فاکل النّبی (ص) فسبّح ثم دخل الحسن و الحسین فتناولا منه فسبّح العنب و الرّمّان‏، «إِنَّهُ کانَ حَلِیماً» عن جهل العباد، «غَفُوراً» لذنوب المؤمنین.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً» در معنى این آیت دو وجه گفته‏اند: یکى آنست که قومى کافران رسول خداى را اذى مى‏نمودند چون قرآن خواندى، و او را منع میکردند از رفتن بنماز، ربّ العالمین ایشان را از وى در حجاب کرد و رسول (ص) را از چشم ایشان بپوشید تا او را نمى‏دیدند چون بیرون آمدى یا قرآن خواندى، و آن حجاب بسه آیت است از قرآن چنانک کعب گفت در تفسیر این آیت، قال: کان رسول اللَّه (ص) یستتر من المشرکین بثلث آیات، الآیة الّتى فى الکهف: «إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً»، و الآیة الّتى فى النحل: «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»، و الآیة الّتى فى الجاثیة: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً». قال کعب فحدّثت بهنّ رجلا بالشّام فاسر بارض الروم فمکث فیهم ما شاء اللَّه ان یمکث ثمّ قرأ بهنّ و خرج هاربا فخرجوا فى طلبه حتّى یکونوا معه على طریقه و لا یبصرونه.
و روى عن عطاء عن سعید قال لمّا نزلت: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ»
جاءت امرأة ابى لهب الى النبى (ص) و معه ابو بکر فقال یا رسول اللَّه لو تنحیت عنها الّا تسمعک فانّها بذیة، فقال النّبی (ص) انّه سیحال بینى و بینها فلم تره، فقالت لابى بکر هجانا صاحبک، فقال و اللَّه ما ینطق بالشعر و لا یقوله، قالت انّک لمصدّق فاندفعت راجعة. فقال ابو بکر یا رسول اللَّه اما رأتک؟ قال لا لم یزل ملک بینى و بینها یسترنى حتّى ذهبت.
و قوله: «حِجاباً مَسْتُوراً» یعنى ساترا، مفعول بمعنى فاعل، کقوله: «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا» اى آتیا. و قیل مستورا عن اعین النّاس فلا یرونه.
وجه دیگر در معنى آیت آنست که: «إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» یا محمّد «جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» لا یقرّون بالبعث و الثواب و العقاب، «حِجاباً» یحجب قلوبهم عن فهم ما تقرأه علیهم، باین قول تأویل حجاب مهر است که اللَّه تعالى بر دل ایشان نهاد تا حق را در نیابند و بندانند. و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: «وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» جمع کنان و هو ما ستر، «أَنْ یَفْقَهُوهُ» یعنى ان لا یفقهوه او کراهة ان یفقهوه، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» اى ثقلا یمنع عن الاستماع، «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» یعنى و اذا قلت لا اله الّا اللَّه فى القرآن و انت تتلوه، «وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ» رجعوا على اعقابهم، «نُفُوراً»من استماع التّوحید، و النّفور مصدر نفر اذا هرب و یجوز ان یکون جمع نافر مثل قاعد و قعود و جالس و جلوس.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» سبب نزول این آیت آن بود که امیر المؤمنین على (ع) اشراف قریش را بر طعامى خواند که ایشان را ساخته بود و رسول خدا (ص) حاضر بود آن ساعت بر ایشان قرآن خواند و بر توحید دعوت کرد ایشان با یکدیگر براز مى‏گفتند: هذا ساحر، یکى مى‏گفت شاعر، یکى مى‏گفت کاهن، یکى مى‏گفت مجنون، ربّ العالمین آیت فرستاد در آن حال که: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» یسمع بعضهم بعضا، «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» یصغون الیک یسمعوا القرآن، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏» النّجوى اسم للمصدر، اى و اذ هم ذووا نجوى یتناجون بینهم بالتّکذیب و الاستهزاء، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» اى المشرکون، «إِنْ تَتَّبِعُونَ» اى ما تتّبعون، «إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» قال ابو عبیدة المسحور الذى سحر فزال عقله و صار مجنونا. و قیل مسحورا ذو سحر یأکل و یشرب کسایر النّاس و السّحر الرّئة. و قیل مسحورا مخدوعا مغرورا مکذوبا و قیل نزل فى قوم اجتمعوا فى دار النّدوة و کانوا اذا ارادوا مشورة اجتمعوا هناک، یعنى و إذ هم نجوى فى دار النّدوة فبعضهم یقول انّه ساحر و بعضهم یقول انّه مجنون و بعضهم یقول انّه کاهن، فقال تعالى: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» یعنى نصبوا لک الالقاب و تخرصوا لک الاسماء و بینوا لک الاشباه حتّى شبهوک بالسّاحر و الکاهن و الشّاعر و المجنون، «فَضَلُّوا» عن الحقّ بى سامان ماندند در کار تو و فرو ماندند، اگر ترا جادو گفتند جادوان را دیدند و جادو نیافتند ترا، و گر دیوانه گفتند دیوانگان را دیدند و دیوانه نیافتند ترا، و گر شاعر گفتند شاعران را دیدند و شاعر نیافتند ترا، و گر دروغ زن خواندند دروغ زنان را دیدند و دروغ زن نیافتند ترا، «فَضَلُّوا» نه فرا راستى راه مى‏یابند نه با باطل کردن تو مى‏تاوند در ماندند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا» نمى‏توانند که فرا سامان راهى برند «وَ قالُوا» یعنى منکرى البعث، «أَ إِذا کُنَّا عِظاماً» بعد الموت، «رُفاتاً» اى ترابا، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً» نبعث و نخلق خلقا مجددا حین صرنا عظاما و رفاتا حطاما، و کلّ مدقوق مبالغ فى الدّق رفات و مرفوت. و قیل العظم اذا تحطم فهو رفات.
رشیدالدین میبدی : ۱۸- سورة الکهف- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» ثناء بسزاء اللَّه را، «الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ» آن خداى که فرو فرستاد بر رهى خویش این قرآن، «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (۱)» و آن را هیچ کژى نکرد.
«قَیِّماً» نامه‏اى راست، روشن، پاینده، «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» تا بیم نمایى بگرفتنى سخت از نزدیک او، «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ» و بشارت دهاد گرویدگان را، «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» ایشان که نیکیها مى‏کنند، «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)» که ایشانراست مزدى نیکو.
«ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (۳)» و ایشان در آن بدرنگ جاودان.
«وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا» و بیم نماید ایشان را که گفتند، «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (۴)» که اللَّه تعالى فرزندى گرفت.
«ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ» ایشان را بآن سخن هیچ دانش نه، «وَ لا لِآبائِهِمْ» و نه پدران ایشان را، «کَبُرَتْ کَلِمَةً» آن گفت که ایشان گفتند چه بزرگ سخنى است، «تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» که بیرون مى‏آید از دهنهاى ایشان، «إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً (۵)» نمى‏گویند مگر دروغى.
«فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» مگر که خویشتن را بخواهى کشت، «عَلى‏ آثارِهِمْ» از بهر ایشان، «إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ» اگر ایشان بنگروند باین سخن، «أَسَفاً (۶)» از اندوه.
«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ» ما آفریدیم هر چه بر زمین از کس و از چیز، «زِینَةً لَها» آرایش آن را، «لِنَبْلُوَهُمْ» تا بیازمائیم ایشان را، «أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (۷)» که کیست از ایشان نیکوکارتر.
«وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها» و ما هر چه برین زمین است خواهیم کرد آن را، «صَعِیداً جُرُزاً (۸)» ناهامونى سخت بى بنا و بى نبات.
«أَمْ حَسِبْتَ» مى‏پندارى، «أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ» که مردمان آن غار و آن دیه، «کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (۹)» از شگفتهاى کارهاى ما شگفتى بود.
«إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ» آن گه که باز شد آن جوانى چند با آن کهف، «فَقالُوا رَبَّنا» و گفتند خداوند ما، «آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً» ببخش ما را از نزدیک خویش بخشایشى، «وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (۱۰)» و بساز کار ما را براستى و نیکویى و صواب.
«فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ» بر گوشهاى ایشان مهر نهادیم در آن غار «سِنِینَ عَدَداً (۱۱)» سالها بشمار.
«ثُمَّ بَعَثْناهُمْ» آن گه از خواب برانگیختیم ایشان را، «لِنَعْلَمَ» تا ببینیم، «أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى‏» که از دو گروه کیست که به شمارد، «لِما لَبِثُوا أَمَداً (۱۲)» آن اندازه را که ایشان در کهف بودند.
رشیدالدین میبدی : ۱۹- سورة مریم- مکیّة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» بهشتهاى همیشى، «الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ» آن بهشتها که رحمن وعده داد «عِبادَهُ بِالْغَیْبِ» بندگان خویش را نادیده، «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (۶۱)» وعده اللَّه تعالى آمدنى است.
«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً» نشنوند در آن هیچ سخن نابکار بیهوده، «إِلَّا سَلاماً» مگر سخنى بسلامت. «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها» و روزى ایشان در آن میرسد، «بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» (۶۲) بامداد و شبانگاه.
«تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا» آن بهشت که ما میراث رسانیدیم از بندگان خویش، «مَنْ کانَ تَقِیًّا» (۶۳) او را که پرهیزگار است.
«وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» فرو نمى‏آئیم مگر بفرمان خداوند تو «لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا» او راست آنچه پیش ما، «وَ ما خَلْفَنا» و آنچه پس ما، «وَ ما بَیْنَ ذلِکَ» و آنچه میان ماست «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (۶۴) و خداوند تو هرگز فراموش کار نبود و نیست.
«رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خداوند آسمانها و زمین، «وَ ما بَیْنَهُما» و هر چه میان آسمان و زمین است، «فَاعْبُدْهُ» او را پرست، «وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» و بر پرستش وى شکیبا باش. «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» (۶۵) هیچ دانى او را همنامى و مانندى؟
«وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ» و میگوید مردم، «أَ إِذا ما مِتُّ» باشد که من بمیرم؟
«لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا» (۶۶) آرى براستى مرا از خاک زنده بیرون آرند؟
«أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ» نیندیشد مردم و در یاد ندارد، «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ» که ما از نخست بیافریدیم او را «وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً» (۶۷) و خود هیچ چیز نبود؟
«فَوَ رَبِّکَ» بخداوند تو، «لَنَحْشُرَنَّهُمْ» که ایشان را فراهم آریم «وَ الشَّیاطِینَ» و دیوان، «ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ» آن گه ایشان را حاضر آریم «حَوْلَ جَهَنَّمَ» گرد بر گرد دوزخ، «جِثِیًّا» (۶۸) بزانوها در نشسته.
«ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ» آن گه پس بیرون ستانیم و جدا کنیم از هر گروهى، «أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا» (۶۹) کیست از ایشان که بر رحمن شوخ‏تر است و دلیرتر و گردن کش‏تر.
«ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ» آن گه ما دانائیم، «بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِیًّا» (۷۰) بایشان که سزاترند بسوختن بآن.
«وَ إِنْ مِنْکُمْ» و نیست از شما هیچکس «إِلَّا وارِدُها» مگر بدوزخ رسیدنى، «کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» (۷۱) بر خداوند تو بریدنى است و درواخ کرده «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» رهانیم ایشان را که از شرک بپرهیزیدند. «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا» (۷۲) و فرو گذاریم کافران را در آن بر وى در افتاده.
«وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ» و چون بر ایشان خوانند، «آیاتُنا بَیِّناتٍ» سخنان ما چنان روشن و پیدا، «قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا» جواب دهند کافران گرویدگان را «أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ» که از ما دو گروه کدامست؟ «خَیْرٌ مَقاماً» بجایگاه به؟ «وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا» (۷۳) و که را بنا و منزل نیکوتر؟
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ» و چند هلاک کردیم پیش از ایشان از گروه گروه، «هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً» (۷۴) که با رخت تر بودند و با سازتر از ایشان.
«قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ» گوى هر که در بى راهى است، «فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» رحمن وى را مدد مى‏کند و مى‏پیوندد پیوستنى. «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ» تا آن گه که بینند آنچه ایشان را همى وعده دهد «إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ» یا عذاب یا رستخیز بمرگ. «فَسَیَعْلَمُونَ» آرى آگاه شوند و بدانند «مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً» که آن کیست که جایگاه او بتر، «وَ أَضْعَفُ جُنْداً» (۷۵) و سپاه او سست‏تر و فروتر.
«وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً» و اللَّه تعالى راست راهانرا راهنمایى مى‏فزاید «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» و کارها و سخنان پاینده نیک، «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً» بنزدیک خداوند تو در پاداش به است، «وَ خَیْرٌ مَرَدًّا» (۷۶) و بازگشت را به است.
«أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا» دیدى آن مرد که کافر شد بآیات ما؟ «وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً» (۷۷) و گفت مرا مال دهند و فرزند.
«أَطَّلَعَ الْغَیْبَ» او را بر نادیده دیدار افتاد که پوشیده بدانست؟ «أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» (۷۸) یا بنزدیک رحمن دست افکند که پیمان نهاد؟
«کَلَّا» نه چنانست. «سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ» آرى بنویسیم بر وى آنچه میگوید، «وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا» (۷۹) و او را عذاب پیوندیم فرا عذاب پیوستنى.
«وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ» آن مال و فرزند که امروز دادیم و آنچه بدو رسید فردا باز ستانیم، «وَ یَأْتِینا فَرْداً» (۸۰) تا آید بى مال و بى فرزند تنها.
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً» و فرود از اللَّه تعالى خدایان گرفتند، «لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» (۸۱) تا ایشان را انبوهى باشند و یار.
«کَلَّا» نه عزّ باشند ایشان را نه یار. «سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ» آرى کافر شوند فردا به پرستگارى ایشان، «وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا» (۸۲) و فردا بر ایشان جز زآن باشد که بیوسند.
«أَ لَمْ تَرَ» نمى‏بینى، «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ» که بر گماشتیم شیاطین را بر کافران، «تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» (۸۳) تا ایشان را میخیزانند ببدکارى خیزایندنى.
«فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ» مشتاب بر ایشان، «إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» (۸۴) که ما روزگار عمر ایشان میشماریم شمردنى.
«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ» آن روز که فراهم آریم پرهیزگاران را، «إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» (۸۵) تا با رحمن برند ایشان را، سواران، ایمن و شاد.
«وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ» و رانیم ناگرویدگان بدکار را «إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً» (۸۶) بسوى دوزخ، پیادگان، تشنگان.
«لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ» نتوانند و ندارند و نیاوند شفاعت، «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»
(۸۷) مگر او که نزدیک رحمن پیمان گرفت.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» (۸۸) گفتند که رحمن فرزند گرفت.
«لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا» (۸۹) چیزى آوردید سخت بیگانه و بزرگ.
«تَکادُ السَّماواتُ» نزدیک باشید و کامید آسمانها «یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ» که بشکافد و پاره شود. «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» و زمین باشکافید، «وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا» (۹۰) و کوه‏ها شکسته و پاره پاره درهم اوفتند.
«أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» (۹۱) که ایشان خداى تعالى را فرزند گفتند.
«وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» (۹۲) و نسزد رحمن را که فرزند گیرد.
«إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ» نیست هر که در آسمان و زمین کسست، «إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» (۹۳) مگر آمدنى فردا برحمن بر بندگى.
«لَقَدْ أَحْصاهُمْ» همه را دانسته است و با همه تاوسته، «وَ عَدَّهُمْ عَدًّا» (۹۴) و همه را شمرده است شمردنى.
«وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ» و همگان آمدنى‏اند باو، «یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً» (۹۵) روز رستخیز تنها.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (۹۶) دوست دارد رحمن ایشان را بدلها.
«فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ» این قرآن آسان کردیم خواندن آن بر زبان تو، «لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ» تا بشارت دهى بآن پرهیزگاران را، و «وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا» (۹۷) و آگاه کنى و بیم نمایى باین قرآن گروهى پیچندگان و ستیزه گردن‏کشان را.
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ» و چند کندیم و تباه کردیم پیش از ایشان از گروه گروه. «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ» هیچکس مى‏بینى از ایشان «أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً» (۹۸) یا هیچ آوازى و حسى و حرکتى از ایشان میشنوى.
رشیدالدین میبدی : ۱۹- سورة مریم- مکیّة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» نصب بدل من قوله الجنّة، و قیل هو نصب على المدح، و عدن فى معنى اقامة، یقال عدن بالمکان، اذا اقام به. جنّات بجمع گفت از بهر آن که هر مؤمنى را جدا گانه بهشتى خواهد بود، و گفته‏اند هر مؤمنى را چهار بهشت است چنان که در سورة الرّحمن آن را بیان کرد و گفت: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» پس از آن گفت: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ»، و پیغامبر (ص) آن را بیان کرده و گفته: «جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیها، و جنتان من فضة آنیتها و ما فیها. و ما بین القوم و بین ان ینظروا الى ربهم الا رداء الکبریاء على وجهه فى جنة عدن».
و قیل العدن بطنان الجنّة و ذلک وسطها و سائر الجنان محدقة بها، و فیها عین التسنیم، ینزلها الصدّیقون و الشّهداء و و الصّالحون. مجاهد گفت: از ابن عباس پرسیدم که بهشت خداوند کجاست؟ گفت.
فوق سبع سماوات. بالاى هفت آسمان. عبد اللَّه مسعود گفت: امروز بالاى هفت آسمان است امّا فردا در قیامت آنجا بود که اللَّه تعالى خواهد. «الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ» اى بالمغیب عنهم و لم یروها، اى هم فى الدّنیا و الموعود فى حال غیبة عنهم، یعنى در دنیااند بهشت را نادیده و از اللَّه تعالى وعده یافته که بآن رسند، «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا» یؤتى ما وعده لا محالة، بندگان بآنچه اللَّه تعالى وعده داد رسیدنى‏اند، و روا باشد که مفعول بمعنى فاعل باشد اى وعده آت لا محالة. آنچه اللَّه تعالى وعده داد آمدنى است لا محالة.
«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً» اى قبیحا من القول. اللّغو ما یلقى من الکلام و یؤثم فیه. لغو سخن نابکار است و سخن فحش که مردم بآن گناهکار شوند، و گفته‏اند که لغو آن است که آن را معنى نباشد و از شنیدن آن هیچ فایده نبود، ربّ العالمین میگوید در بهشت این چنین سخنهاى بیهوده بى‏فایده نگویند و نشنوند. «إِلَّا سَلاماً».
این استثنا منقطع است تقدیره لکن یسمعون قولا حسنا یسلمون منه. هر چه گویند و شنوند در بهشت از عیب و طعن رسته، و شنونده از گناه و ملامت ایمن و گفته‏اند «إِلَّا سَلاماً» سلام است که بهشتیان بر یکدیگر میکنند و نیز فریشتگان بر ایشان سلام میکنند چنان که گفت: «وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» و گفته‏اند سلام ملک است جلّ جلاله بر بنده که میگوید: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ». «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» اى فى الاوقات الّتى لو کانت ایاما و لیالى معتادة، لکان ذلک بکرة و عشیّا، کقوله تعالى: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» و لم یکن هناک ایّام و لا زمان، لکن بمعنى انّه خلقها فى مدة لو کانت مدة وقت و زمان لکان ذلک ستة ایّام. و قیل لیس فى الجنّة لیل، هم فى نور ابدا و انّما یعرفون مقدار اللیل بارخاء الحجب و مقدار النهار برفع الحجب. و قیل تخدمهم باللّیل الجوارى و بالنّهار الغلمان، فذاک آیة اللّیل و النهار.
در بهشت شب نیست همه نورست و روشنایى. گهى پرده‏ها فرو گذارند، بجاى آرند که شبست، گهى پرده‏ها بردارند، دانند که روزست. و گفته‏اند چون کنیزکان ایشان را خدمت کنند و بر سر ایشان پیرایهاى شراب گردانند آن را شب شمرند، و چون غلمان و ولدان ایشان را خدمت کنند آن را روز شمردند. و چون معلوم گشت که در بهشت شب نیست پس بامداد و شبانگاه را معنى آنست که ایشان را طعام و شراب دهند بدو وقت، بر مقدار بامداد و شامگاه، چنان که عادت مردم متنعّم است. و قیل معناه الدّوام، و ذکر طرفى النّهار و اراد به کله، کقوله: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» و یرید به الدّنیا کلّها، یدلّ على هذا قوله: «أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها» و بهذا المعنى قوله: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» قوله: «تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا» اى تلک الجنة الّتى وصفت، هى التى نعطى المتّقین الّذین یتقون الشّرک. قرأ رویس عن یعقوب نورّث بالتّشدید، و هما لغتان مثل وصى و اوصى و الاختیار التخفیف، کقوله: «اورثتموها وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ» و الوراثة اقوى لفظة تستعمل فى هذا الباب لا تعقب بفسخ و نقض و استرجاع. و قیل المؤمنون یرثونها من الکفار. فانّ اللَّه تعالى خلق لکلّ مکلف قصرا فى الجنّة فمن آمن سکن قصره و من کفر جعل قصره لمؤمن زیادة فى درجته و کرامته.
روى ابو هریره رضی اللَّه عنه قال: «قال رسول اللَّه (ص): «ما من غداة من غدوات الجنة و کل الجنة غدوات الّا ترفّ الى ولّى اللَّه حوراء، و انّ من الحور العین ادنا هنّ الّتى خلقت من خالص المسک و الزعفران»
و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: «من یدخل الجنّة ینعم لا یبؤس یحیى لا یموت لا تبلى ثیابه و لا یفنى شبابه».
و قالت عائشة: «الجنّة سجسج لیس فیها برد و لا حرّ، ترابها الزّعفران» و قال الحسن: نخل الجنّة جذوعها ذهب و کربها زمرد و یاقوت و سعفها حلل، تخرج الرّطب امثال القلال احلى من العسل و ابیض من اللّبن.
قوله: «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» سبب نزول این آیت آن بود که مدتى بگذشت که جبرئیل (ع) برسول خداى (ص) نیامد و وحى نیاورد، گفته‏اند چهل روز بود و بروایتى پانزده روز و بروایتى دوازده روز، و کافران ظنّ بد بردند و گفتند: «انّ محمّدا و دعه ربّه و قلاه» و رسول خداى (ص) از ناآمدن جبرئیل دلتنگ و رنجور گشت و بر وى دشخوار آمد. تا ربّ العزة جبرئیل را فرستاد و آیت آورد: «وَ الضُّحى‏ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى‏ ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى‏» رسول (ص) گفت: «ابطأت علىّ حتى ساء ظنى و اشتقت الیک»
دیر آمدى اى جبرئیل و مشتاق بودم بآمدن تو. ربّ العالمین بجواب وى آیت فرستاد «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» اى قل یا جبرئیل لمحمد: «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» اللَّه تعالى جبرئیل را گفت که محمّد را جواب ده که ما که فریشتگانیم فرو نمى‏آئیم. مگر بفرمان خداى تو، آن گه توانیم آمدن که فرماید و فرستد.
و خلافست میان علما که بازماندن جبرئیل را سبب چه بود؟ مقاتل و کلبى و قتاده و ضحاک و عکرمه گفتند: قریش از رسول خداى پرسیدند قصّه اصحاب الکهف و ذو القرنین و از روح. و رسول گفت: «ارجعوا غدا اخبرکم»
و لم یقل ان شاء اللَّه، فابطأ جبرئیل و لم ینزل علیه الى اربعین یوما.
و قال مجاهد: ابطأ الملک على رسول (ص) ثم اتاه فقال لعلى ابطأت؟ قال قد فعلت قال و لم لا افعل و انتم لا تتسوّکون و لا تقصّون اظفار کم و لا تنقّون براجمکم و لا تأخذون براجمکم، و قال: «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ».
و قیل هذا اخبار عن اهل الجنّة انّهم یقولون عند دخولها: و ما نتنزّل هذه الجنان الّا بامر اللَّه، قوله: «لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا» من امر الآخرة، «وَ ما خَلْفَنا» اى ما مضى من امر الدنیا، «وَ ما بَیْنَ ذلِکَ» من وقتنا هذا الى یوم القیامة. و قیل «وَ ما بَیْنَ ذلِکَ» اى ما بین نفختین. و قیل «لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا» ما سیکون، «وَ ما خَلْفَنا» ما کان، «وَ ما بَیْنَ ذلِکَ» فى الحال. و قیل «لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا» اى ما تقدّمنا قبل ان نخلق، «وَ ما خَلْفَنا» اى ما یکون بعد فنائنا، «وَ ما بَیْنَ ذلِکَ» من وقت خلقنا الى ان نموت. «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» اى ما نسیک ربّک یا محمد و ان تأخر عنک الوحى.
و عن ابى الدرداء قال: قال رسول (ص): «ما احلّ اللَّه فى کتابه فهو حلال، و ما حرّم فهو حرام و ما سکت عنه فهو عافیة، فاقبلوا من اللَّه عافیته فانّ اللَّه لم یکن لینسى شیئا، ثم تلا هذه الایة: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا».
قوله: «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» اى خالقها و مالکها «فَاعْبُدْهُ» اى وحّده.
«وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» حتى یأتیک الموت کقوله: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» و یقال، «وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» دلیل على انّ العبادة ثقیلة مملولة و المؤمن مأمور بالصبر علیها لانّ الصبر لا یکون الّا مقرونا بالکراهة و الصعوبة.
قوله: «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» اى مثلا و قیل احدا یسمّى اللَّه، و قیل احد یسمّى الرحمن فانّهما اسمان ممتنعان على الخلیقة، و قیل معناه هل تعلم احدا یستحقّ ان یوصف بصفات اللَّه عزّ و جل، فیقال له خالق و قادر و عالم بما کان و ما یکون فذلک لا یکون الّا من صفة اللَّه عزّ و جل.
قوله: «وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ» قراءت عامّه أ اذا بهمزتین است بر استفهام، مگر قراءت ابن عامر که وى اذا خواند بیک همزه بر لفظ خبر ما متّ، ما صله است و اصل سخن اذا متّ است. «لَسَوْفَ» این لام، لام مجازاة است و معارضه نه لام تأکید، و انسان درین آیة ابىّ بن خلف الجمحى است که بعث را منکر بود و این سخن بر سبیل استهزاء و تکذیب گفت. استخوان ریزیده پاره‏اى بر دست نهاد و ریزه ریزه میکرد و مى‏گفت: یزعم لکم محمدا انّا نبعث بعد ما نموت. محمّد (ص) مى‏گوید که پس از آنکه بمیریم ما را زنده خواهند کرد، همانست که جاى دیگر گفت: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ» ربّ العزّة او را جواب داد و بر وى حجّت آورد که: «أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ» مخفف بر قراءت مدنى و شامى و عاصم. میگوید یاد نمى‏دارد مردم «أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ». بر قراءت باقى «أ و لا یذّکر الانسان» بتشدید، اصله یتذکر، فاندرج التاء فى الذّال. میگوید نیندیشد و در یاد نیاورد ابى خلف که ما او را نخست بیافریدیم و خود هیچیز نبود، آن کس که بر نشأت اولى قادر بود بر نشأت اخرى هم قادر باشد، همانست که گفت: «وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» جاى دیگر گفت: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ».
قوله: «وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً» دلیل على انّ المعدوم لیس بشی‏ء فى حال عدمه. آن گه ربّ العزّة سوگند یاد کرد که بر انگیزم این کافران را روز قیامت ناچار با شیاطین، که همسر و همراه ایشانند، هر کافرى با شیطان خود در یک سلسله بسته و حاضر کرده، اینست که اللَّه تعالى گفت.
«فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ» اى لنجمعنّهم فى المعاد و الشیاطین. این واو بمعنى مع است اى لنحشرنّهم مع الشیاطین، و هم قرناؤهم الّذین اضلوهم. «ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا» اى حبسوا حولها فأحدقوا بها جثیا على رکبهم حتّى یدفعوا فیها الاوّل فالاوّل.
آن کافران را همه گردن بسته و بزانوها در نشسته گرد دوزخ در نشانند، همه بهم آرند، و آن گه الاول فالاوّل بدوزخ مى‏اندازند. «جِثِیًّا» اى جاثیة على رکبهم. و قیل جماعات جماعات جمع جثوة.
قوله. «ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ» اى جماعة متعاونة على الشّرک و المعصیة.
«أَیُّهُمْ أَشَدُّ» ابتداء و خبر على الرّحمن «عِتِیًّا» اى عتوا و تجبّرا فى الکفر و غلوّا، و المعنى نبدأ فى التّعذیب بالاعتى فالاعتى و الاکبر فالاکبر جرما برؤساء الضّلالة اولا، ثم باتباعهم و اشیاعهم.
«ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ» ثمّ هاهنا لیست مما توجب تعقیبا، هذا کقولک فلان فاجر مارد ثم هو مع هذا من غیر رشدة یقول تعالى: «ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ» انّ الّذین هم اشدّ عتیّا، «هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِیًّا» اى دخولا و لزوما. یقال صلى یصلى صلیّا مثل لقى یلقى لقیّا، و صلیا نصب على التمییز.
روى ابو سعید الخدرى قال: قال رسول اللَّه (ص): «یخرج من النار عنق اشدّ سوادا من القار فیقول انّى وکّلت بثلاثة نفر: بکلّ جبّار عنید. و من دعا مع اللَّه الها آخر.
و من قتل نفسا بغیر نفس. قال فتنطبق علیهم النّار بمقدار خمس مائة سنة».
قوله تعالى: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» اى ما منکم احد الّا وارد جهنّم، «عَلى‏ رَبِّکَ» کان ورود کم النّار، «عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» حتم ذلک و قضى قضاء لا محیص عنه. در معنى ورود اهل علم مختلفند قومى گفتند دخولست، قومى گفتند اشرافست و مرور بى‏دخول یعنى که فرا سر آن رسند و بگذرند و در آنجا نشوند. و منشأ خلاف آنست که وعیدیه معتزله گویند: من دخل النّار من الموحّدین لا یخرج منها ابدا. گفتند موحّد که در آتش شود هرگز بیرون نیاید، و مرجیان گویند: لا یدخلها مؤمن. مؤمن خود در آتش نشود. و اهل سنّت گویند جایز است که مؤمنان در آتش شوند و ایشان را بمعصیت که کرده‏اند عقوبت کنند، آن گه از آتش بیرون آرند، و بقول اهل سنّت ورود، دخول است و حجّت ایشان از قران قوله تعالى: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» و قال تعالى: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها» خلاف نیست که فرعون و بتان و بت پرستان که اندر این آیات از ایشان خبر میدهد در دوزخ شوند نه آنجا بگذرند، که اگر بگذشتندى در بهشت شدندى که بعد از دنیا جز دوزخ و بهشت سراى دیگر نیست، و شک نیست که ایشان هرگز به بهشت نشوند و جز دوزخ جاى ایشان نیست و معنى ورود جز دخول نیست.
و دلیل برین قول سیاق آیتست که گفت: «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» و نجات بعد از دخول باشد، نخست در میان کار شوند آن گه بیرون آمدن را نجات گویند، چنان که گفت: «وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» و خبر درست است از پیغمبر (ص) که گفت: «الورود الدّخول لا یبقى برّ و لا فاجر الّا دخلها فتکون على المؤمنین بردا و سلاما کما کانت على ابراهیم حتّى انّ للنّار او لجهنم ضجیجا من بردها».
«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا»
عن ابن مسعود قال: قال النبىّ (ص): «یرد النّاس النّار و یصدّون عنها باعمالهم، فاوّلهم کلمع البرق ثمّ کالرّیح ثم کخضر الغرس ثم کشدّ الرجل ثم کمشیه».
و عن انس قال: قال النّبی (ص): «یخرج من النّار من قال: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» و کان فى قلبه من الخیر ما یزن شعیرة، ثمّ یخرج من النّار من قال «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» و کان فى قلبه من الخیر ما یزن برّة، ثمّ یخرج من النّار من قال: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» و کان فى قلبه من الخیر ما یزن ذرة».
و عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «ما من مسلم یموت له ثلاثة من الولد الّا لم یلج النّار الّا تحلة القسم، ثم قرأ وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها»
و روى عن عمرو بن دینار قال: «تمارى ابن عباس و نافع بن الازرق، فقال نافع لیس الورود الدخول، فقال ابن عباس: هو الدخول، أ رأیت قول اللَّه تعالى؟
«إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ» ادخلوا ام لا؟ و قوله: «وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» ادخل هؤلاء ام لا؟ اما و اللَّه انا و انت سنردها و انا ارجو ان یخرجنى اللَّه منها و لا یخرجک منها لتکذیبک».
و روى انّ النّبیّ (ص) سئل عن معنى هذه الایة و عن کیفیت الورود فقال: «انّ اللَّه تعالى یجعل النار کالسّمن الجامد و یجمع علیها خلق الاولین و الآخرین ثمّ ینادى المنادى ان خذى اصحابک و درى اصحابى فو الّذى نفس محمّد بیده لهى اعرف باصحابها من الوالدة بولدها».
و حکى عن ابى جعفر النحاس قال: «إِلَّا وارِدُها» یعود الى یوم القیامة. و قال مجاهد: هو الحمّى و الامراض تأخذ المؤمن «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» الشّرک، «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ» اى المشرکین، «فِیها جِثِیًّا»، اى بارکین على رکبهم صاغرین.
و قیل «نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا» فى مسیرهم على الصّراط من الوقوع فیها و التأذى بحرها، و من دخل الصراط فقد دخل النّار قال ابن عباس: الورود على الصّراط و الصّراط على جهنم. و قال الحسین بن الفضل: تفکرت فى کون الصّراط على النّار و کیفیته سنین، فلم یتصوّر ذلک الى ان وقع لى ذات یوم انّ الصّراط فى النار شبه الارجوحة فى الدّار».
«وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها» اى نترک الکفّار فى النار، «جِثِیًّا» جمیعا. و قال ابن زید الجثى شرّ الجلوس.
قوله. «إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا» اى اذا قرئت على هؤلاء الکفّار آیات القرآن بیّنات واضحات الدلائل و فیها ذکر المؤمنین و انّ اللَّه ولیهم و ناصرهم، «قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا» یعنى النضر بن الحارث و اصحابه، للّذین آمنوا» اى لفقراء لصحابة «أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ» یعنى المؤمنین و الکافرین. «خَیْرٌ مَقاماً» منزلا و حالا «وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا» ازین مجلسا و مکانا.
مشرکان قریش اصحاب مال و زینت دنیا و عیش فراخ و جاى خوش تنعّم و ناز بودند و درویشان صحابه اصحاب فقر و فاقت و خشونت بودند و بآن مال و زینت خود را بر درویشان صحابه فضل دیدند و افتخار آوردند. پس معنى آیت آنست که چون ما آیات قرآن فرو فرستیم، که در آن ذکر مؤمنان بود و نواختن ایشان و در آن دلایل و عبر بود ایشان در آن تدبّر و تفکّر نکنند بلکه از آن افتخار و مکاثرت بمال و ثروت کردند و گویند بنگرید، که از ما و شما کدام گروهست که جاى و منزل وى خوشتر و مال وى بیشتر و نعمت و جاه وى تمامتر، یعنى که ما به از شمائیم و حال ما بنزدیک اللَّه تعالى از حال شما نیکوتر. النّدى و النادى المجلس الّذى یجمع القوم لحادثة او مشورة و منه دار الندوة، لانّ المشرکین کانوا یجلسون فیها و یتشاورون فى امورهم. و قرأ مکى مقاما بضمّ المیم و هما لغتان فى المعنى واحد لانّهما یرجعان الى اسم المکان.
پس ربّ العالمین ایشان را جواب داد: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً» اى قد اهلکنا اسلافهم و کانوا فى الدّنیا اکثر نعمة و اوفر زینة فلم ینفعهم من اللَّه و لم یقرّبهم من رحمته و و النّجاة من عذابه. قال اهل اللّغة: الاثاث متاع البیت ما یتمتّع به الانسان من اداة لا غنى عنها، مشتقّ من اثیث و هو الکثیر و ریّا بتشدید قراءت شامى است، و قالون و اسماعیل از نافع. باقى قرّاء رئیا خوانند بهمز و هو المنظر، مشتقّ من رأیت اى ما یرى فى صورة الانسان و لباسه. و قیل هو من قولک رویت اى منظره مرتو من النعمة اى انّ علیه نضارة. و انتصاب اثاثا و رئیا على التفسیر.
قوله: «قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ». الصیغة، صیغة الامر و المعنى الخبر، اى من کان فى الشّرک و الجهالة مدّه اللَّه فى کفره و متّعه بطول عمره لیزداد طغیانا و ضلالا، یعنى جعل اللَّه جزاء ضلالته ان یترکه و یمدّه فیها. کقوله: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ». و قیل معناه من کان فى الضّلالة زاده اللَّه ضلالا. و قیل معناه فلیعش ما شاء فانّ مصیره الى النّار.
قوله: «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ» اى الى ان یأتیهم ما یوعدون من الجزاء على کفرهم، ثمّ فصّل فقال: «إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ» فهما منصوبان على البدل من «ما یُوعَدُونَ» و المعنى حتّى اذا رأوا العذاب او رأوا السّاعة، فالعذاب ما وعدوا به من نصر المؤمنین علیهم بانهم یعذّبونهم قتلا و اسرا. و الساعة یعنى القیامة و ما وعدوا فیها من الخلود فى النّار. معنى آیت آنست که هر که در ضلالت و کفرست ربّ العزّة بجزاء کفر وى او را روزگار دراز فرا گذارد تا طغیان و ضلالت وى مى‏افزاید، آن گه یا در دنیا عذاب قتل و سبى بوى رسد یا در قیامت بدوزخ شود جاوید. «فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً» جواب آنست که گفتند: «خَیْرٌ مَقاماً». «وَ أَضْعَفُ جُنْداً» جواب آنست که گفتند: «وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا».
قوله تعالى: «وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا» بالمنسوخ، «هدى» بالنّاسخ، و قیل یجعل جزاهم ان یزیدهم فى یقینهم هدى کما أضلّ الفاسق بفسقه.
«وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» قیل الصلوات الخمس، و قیل اداء الفرائض، و قیل «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» هى الباقیات الصّالحات لانّ ثوابها یبقى ابدا. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً» اى خیر ممّا فیه الکفّار من المال و حسن الحال. «وَ خَیْرٌ مَرَدًّا» عاقبة و مرجعا.
«أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا» این کافر العاص بن وائل السهمى است. مردى بود زندیق منکر بعث از جمله مستهزءان. خباب را برو دینى بود بتقاضا شد جواب وى داد باستهزا که: نه شما مى‏گوئید که در بهشت زر و سیم و حریرست؟ خباب گفت: بلى ما مى‏گوئیم و در کتاب خداست. عاص گفت باستهزا اکنون صبر کن تا ببهشت رسیم که اللَّه تعالى مرا آنجا مال و فرزند دهد دین تو بگزارم، ربّ العالمین در شأن وى این آیت فرستاد: «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ یعنى فى الجنّة، «مالًا وَ وَلَداً» جاى دیگر گفت: «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‏ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً» «وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏» قرأ حمزه و الکسائى، و ولدا بالضمّ و الاسکان و قرأ الآخرون. و ولدا بفتح الواو و اللام و هما لغتان مثل العرب و العرب، و العجم و العجم، و منهم من یحعل الولد بالضمّ جمعا و الولد بالفتح واحدا، مثل اسد و اسد، و قیل الولد بالفتح الابن و الابنة و بالضم الاهل و الولد.
قوله: «أَطَّلَعَ الْغَیْبَ» یعنى انظر فى اللوح المحفوظ. و قیل اعلم علم الغیب حتّى یعلم فى الجنّة هو، ام لا، «أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» یعنى ام قال: «لا آله الا اللَّه» و قدّم عملا صالحا. و قیل اعهد اللَّه الیه ان یدخله الجنّة.
روى ابن عباس قال: «قال رسول اللَّه (ص): «من ادخل على مؤمن سرورا فقد سرّنى، و من سرّنى فقد اتّخذ عند اللَّه عهدا فلا تمسّه النّار، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ».
و عن الاسود بن یزید قال: قال عبد اللَّه: یقول اللَّه عزّ و جلّ یوم القیامة من کان له عندى عهد فلیقم، فقالوا یا ابا عبد الرحمن فعلمنا قال: قولوا: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ، انّى اعهد الیک فى هذه الحیاة الدّنیا بانّى اشهد انّک لا اله الّا انت وحدک لا شریک لک و انّ محمدا عبدک و رسولک و انّک ان تکلنى الى نفسى تقربنى من الشرّ و تباعدنى من الخیر، و انّى لا اثق الّا برحمتک، فاجعل لى عندک عهدا تؤدیه الىّ یوم القیامة انّک لا تخلف المیعاد».
«کَلَّا» رد لقول العاص، اى لیس الامر کما یقول، «سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ» اى سنحفظ علیه «ما یَقُولُ» فنجازیه به فى الآخرة. «وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا» اى نزید له من العذاب زیادة لا انقطاع لها، اى نزیده عذابا فوق العذاب، «وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ» یعنى نسلبه ما یفتخر به من المال و النّعمة، و نعطیه غیره من المؤمنین، «وَ یَأْتِینا» اى فى الآخرة، «فَرْداً» لا یصحبه شی‏ء من امواله و لا ینفعه احد من اولاده، و قیل التقدیر «نَرِثُهُ ما یَقُولُ» انّه فى الدنیا یملکه و یعطى فى الآخرة مثله و ذلک انّه قال لخباب، لئن کان ما تقول حقا فانّى فى الآخرة افضل نصیبا.
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» اى عبد الکفار الاصنام و الشّیاطین و الملائکة و عیسى، لیتعززوا فى الدّنیا. و یصیروا الى العزّ الدائم فى العقبى، و قیل لیکونوا لهم عدة فى القیامة و شفعاء لهم کقوله: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ»، و قوله: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏». کافران پرستیده‏ها که پرستیدند فرود از اللَّه تعالى بآن پرستیدند تا ایشان را از آن عزّ باشد و جاه و انبوهى در دنیا و بقیامت یارایشان باشند در دفع عذاب خدا از ایشان و شفیع ایشان. رب العالمین گفت: «کَلَّا» نه چنان است که ایشان مى‏پندارند که ایشان نه عزّند و نه یار و نه شفیع، نه در دنیا بکار آیند نه در عقبى.
«سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ» فردا در قیامت همه از یکدیگر بیزار شوند و بیکدیگر کافر، هم عابد از معبود و هم معبود از عابد، و در قرآن از این نمط فراوانست «وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ»
«قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ» «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا» «ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ» «وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ».
قوله: «وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا» اى اعوانا علیهم و اعداء ارادوا ان یکونوا لهم شفعاء فیصیرون لهم خصماء. الضدّ یقع على الواحد و الجمع. فرداى قیامت رب العزّة بتان را با کافران حشر کند و ایشان را عقل و نطق دهد تا در دوزخ عابدان خود را خصمى کنند و گویند: ربّنا عذّب هؤلاء الّذین عبدونا من دونک. و قیل «یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا» اى قرناء فى النّار على هیئة یعذّبون بها، کما قال تعالى فى مانعى الزّکاة: «یَوْمَ یُحْمى‏ عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ».
قوله: «أَ لَمْ تَرَ» یا محمد: «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ»، اى سلطناهم علیهم بالاغواء و ذلک قوله: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ» الایه... و قیل قیضنا لهم الشّیاطین مجازاة على کفرهم کقوله: «وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» و قیل «ارسلنا الشیاطین علیهم» اى خلینا الشّیاطین و ایاهم فلم نعصمهم. قوله: «تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» اى تزعجهم ازعاجا حتى یرکبوا المعاصى. و الازّ و الهزّ واحد و هو التحریک و الازیز الغلیان، و منه الخبر
کان النبى (ص) یصلّى و لجوفه ازیز کازیز المرجل من البکاء.
و معنى الایة مکنّا الشیاطین من دعاء الکفّار بالوساوس الى الکفر و الشرک و تزیّن المعاصى بالتّمویهات.
«فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ» این درشان قومى است که استهزامى کردند بمؤمنان و بقرآن و رسول خداى از آن ضجر میشد میخواست که ایشان را بزودى عذاب رسد و هلاک شوند.
ربّ العالمین گفت: «فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ» العقوبة لهم، «إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ» الایام و السنین حتى تنقضى آجالهم فینقلوا الى النّار، و قیل نعد اعمالهم نحصى انفاسهم و نمهلهم، لیزدادوا اثما، فنجازیهم على جمیع ذلک.
حکى انّ المأمون کان یقرأ سورة مریم و عنده العلماء فلما انتهى الى هذه الایة التفت الى محمد بن السماک مشیرا الیه بان یعظه فقال: اذا کانت الانفاس بالعدد و لم یکن لها مدد فما اسرع ما ینفد.
قوله: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» راکبین على النوق، و قیل على نجایب. و الوفد مصدر، وفد وفدا و وفودا و وفادة اذا زار الملوک و الاشراف. و قیل جمع وافد کصاحب و صحب.
«وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ» کما تساق البهائم، «إِلى‏ جَهَنَّمَ» قال سبحانه فى مقابلة الحشر، السوق لما فى ذلک من الکرامة و فى هذا من الاهانة، اى یساقون بعنف الى ذلّ، کما تساق الإبل العطاش الى الماء. «وِرْداً» اى مشاة افرادا عطاشا، لانّ الوارد یرد لازالة العطش. قال اهل اللغة وردا مصدر، و التقدیر ذوى ورد، و قیل وردا بمعنى واردین.
و قیل الورد النصیب، اى یکونون وردا لها، اى نصیبا و حظا، اى هم نصیب جهنم، و المؤمنون نصیب الجنة. قال الربیع بن انس: امّا المتّقون فیفدون الى ربهم فیکرمون و یعطون و یحیّون و یشفعون. و المجرمین یساقون رجالا عطاشا قد تقطعت اعناقهم من العطش.
روى انّ على بن ابى طالب (ع) قال: لمّا نزلت هذه الایة، قلت یا رسول اللَّه انّى رأیت الملوک و وفودهم، فلم ار وفدا الّا رکبانا فما وفد اللَّه؟ فقال رسول اللَّه یا على اذا حان المنصرف من بین یدى اللَّه تعالى تلقّت الملائکة المؤمنین بنوق بیض، رحالها و ازمّتها الذهب، على کلّ مرکب حلة لا تساویها الدّنیا، فیلبس کلّ مؤمن حلة، ثم یستوون على مراکبهم فتهوى بهم النّوق حتى تنتهى بهم الى الجنّة، فتتلقاهم الملائکة «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ».
روى انّ النبى (ص) قال: «یا على و الّذى نفسى بیده، انّهم اذا خرجوا من قبورهم، استقبلوا بنوق علیها رحال الذهب، شراک نعالهم نور یتلألأ، فیسیرون علیها، فینطلقون حتى ینتهوا الى باب الجنّة».
و عن ابى مرزوق فى قوله: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً» قال: یستقبل المؤمن عند خروجه من قبره احسن صورة وجها و اطیبها ریحا، فیقول، من انت؟ فیقول، أما تعرفنى؟ فیقول، لا، الّا انّ اللَّه طیّب ریحک و حسن وجهک، فیقول انا عملک الصّالح، هکذا کنت فى الدّنیا حسن العمل طیّبه، طالما رکبتک فى الدّنیا فهلم فارکبنى، فیرکبه، فذلک قوله: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً».
قوله تعالى: «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ» اى لا یملک الشفاعة، «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»، العهد هاهنا توحید اللَّه عزّ و جلّ و الایمان به معنى آن است که شفاعت نتواند کرد در حق هیچکس الّا مؤمن موحّد. یعنى که مؤمن موحّدهم خود شفاعت کند از بهر دیگران و هم براى وى شفاعت کنند باللّه تعالى، و روا باشد که «لا یَمْلِکُونَ» ضمیر مجرمان نهند، اى لا یملک المجرمون الشفاعة، یعنى لا یشفعون لا حد و لا یشفع لهم احد، کما یشفع المؤمنون بعضهم لبعض، «إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ» باین قول استثناء منقطع است، اى لکن مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً، انّه یملک الشّفاعة.
سمّیت شفاعة شفاعة، لانّ الشفیع یأتى فردا و ینصرف شفعا. پارسى شفاعت جفت شدن است، و منه الشّفعه فى الرّباع. قال ابن عباس: لا یشفع الّا من شهد ان لا اله الّا اللَّه، و تبرا من الحول و القوّة، لا یرجو الّا اللَّه عزّ و جلّ.
روى ابن مسعود قال: سمعت النّبی (ص) یقول لاصحابه ذات یوم: أ یعجز احدکم ان یتّخذ کلّ صباح و مساء عند اللَّه عهدا؟ قالوا: و کیف ذلک یا رسول اللَّه؟ قال: یقول کلّ صباح و مساء: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ انى اعهد الیک فى هذه الحیاة الدنیا بانى اشهد انک لا آله الا انت، وحدک لا شریک لک و ان محمدا عبدک و رسولک و انک ان تکلنى الى نفسى تقربنى من الشر، و تباعدنى من الخیر، و انى لا اثق الا برحمتک فاجعل لى عندک عهدا توفینه یوم القیامة انک لا نخلف المیعاد». فاذا قال ذلک طبع علیه طابع، و وضع تحت العرش، فاذا کان یوم القیامة نادى مناد: این الّذین لهم عند اللَّه عهد؟ فیدخلون الجنّة.
عن کعب بن عجزة عن النّبی (ص) قال: قال اللَّه تعالى: «من صلى صلاة لوقتها و لم یذرها استخفافا بها، لقینى یوم القیامة و له عندى عهد ان ادخله الجنة، و من لم یصلها لوقتها و ترکها استخفافا بها، لقینى یوم القیامة و لیس له عندى عهد، ان شئت عذبته و ان شئت غفرت له».
قوله: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» یعنى النصارى و قبائل من العرب کانوا یزعمون انّ الملائکة بنات اللَّه لذلک سترهم عن العیون.
«لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً» اى قل لهم یا محمّد لقد جئتم شیئا «إِدًّا» آتیتم امرا منکرا و قلتم قولا عظیما، اى کفرا عظیما. و الاد الدّاهیة، و هى الامر الشّدید، یقال: ادّ الامر یئد اذا عظم.
قوله تعالى: «تَکادُ السَّماواتُ» قرأ نافع و الکسائى، یکاد بالیاء لتقدّم الفعل، و الباقون بالتاء لتأنیث السّماوات «یَتَفَطَّرْنَ» بالتاء، حجازى و الکسائى و حفص و هو من التفطّر، یقال: فطرته فتفطّر، مثل صدعته فتصدّع. و قرأ الباقون ینفطرن بالنّون، من الانفطار و معناهما واحد. «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» یعنى تنصدع، «وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا» اى تسقط الجبال کسرا. و قیل انهداما بشدّة، و الهدّة صوت الصّاعقة.
«أَنْ دَعَوْا» اى لان دعوا، «لِلرَّحْمنِ وَلَداً». قال ابن عباس: فزعت السّماوات و الارض و الجبال و جمیع الخلائق الّا الثقلین و کادت ان تزول، و غضبت الملائکة و استعرت جهنّم حین قالوا اللَّه سبحانه ولد. و عن عون بن عبد اللَّه قال: انّ الجبل لینادى الجبل باسمه، یا فلان هل مرّ بک الیوم ذاکر للَّه؟ فیقول، نعم، فیستر به.
ثم قال عون: هى للخیر اسمع أ فیسمعن الزّور و الباطل و لا یسمعن غیره؟ ثم قرأ هذه الایة.
و روى ابو موسى قال: قال رسول اللَّه (ص): ما احد اصبر على اذى یسمعه من اللَّه، انّهم یدعون له ولدا و انّه یعافیهم و یرزقهم، ثم نزّه نفسه عزّ و جلّ عن الولد، فقال: «وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» اى لا یفعل ذلک و لا یحتاج الیه و لا یوصف به لانّه لا یلیق به الولد اذ لا مجانسة بینه و بین احد، لانّه غنیّ غیر محتاج الى معونة الاولاد و الانس معهم و التزیّن بهم.
قوله: «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى ما کلّ من فى السماوات و الارض من الملائکة و الانس. ممّن اتّخذوه الها و ممّن سمّوه ولدا کعیسى و عزیر و غیرهما، «إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً» اى الّا و هو یأتى اللَّه سبحانه یوم القیامة مقرّا له بالعبودیّة، و انّما ذکر ذلک لانّه کان فى الدّنیا من یدّعى الربوبیّه لنفسه و یستکبر عن الاعتراف للَّه بالعبودیّة، فاذا کان یوم القیامة استووا کلّهم فى الإقرار للَّه بالعبودیّة و تبرؤا الیه من کلّ کفر و شرک. قوله: «آتِی» اسم فاعل من اتى و هو للاستقبال، و التقدیر یأتیه.
قوله: «لَقَدْ أَحْصاهُمْ» اى احصى مبلغ جمیعهم فى اللّوح المحفوظ.
«وَ عَدَّهُمْ عَدًّا» اى علم عددهم و انفاسهم و اقوالهم و افعالهم، حرکاتهم و سکناتهم قوله: «کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً» وحیدا بلا مال و لا ولد و لا ناصر و لا معین.
و قوله: «آتِیهِ» و حدّ لفظه جملا على لفظ الکلّ.
قوله: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» اى یحبهم و یحببهم الى عباده المؤمنین من اهل السماء و الارض. قومى گفتند این محبّت فردا در قیامت خواهد بود که ربّ العزّة غلّ از دل مؤمنان بیرون کند، چنان که گفت: «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»، تباغض از میان ایشان برخیزد و محبّت محض و دوستى خالص بماند، و گفته‏اند که منادى ندا کند در عرصات قیامت که: انّ اللَّه یحبّ فلانا فاحبوه، فیحبّه، هل القیامة.
امّا بیشترین مفسّران بر آنند که این محبّت در دنیاست. سلمان فارسى گفت: اذا اراد اللَّه بعبد خیرا فقه فى الدّین و حبّبه الى الناس.
و پیغامبر (ص) گفت: چون اللَّه تعالى بنده‏اى را دوست دارد، بجبرئیل خطاب کند که من فلان را دوست میدارم، شما که اهل آسمانهائید او را دوست دارید، اهل آسمانها او را دوست دارند، آن گه در زمین محبّت وى در دل خلق افکند تا زمینیان او را دوست دارند، و در بغض همچنین.
براء عازب گفت که: پیغامبر (ص) على (ع) را گفت: «یا على قل اللّهم اجعل لى عندک عهدا، و فى صدور المؤمنین ودا»، فانزل اللَّه تعالى هذه الآیة، فما من مؤمن الّا و هو یحبّ علیّا.
و کان هرم بن حیّان یقول: ما اقبل عبد بقلبه الى اللَّه الّا اقبل اللَّه بقلوب المؤمنین الیه حتى یرزقه مودّتهم و رحمتهم.
قوله: «فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ» اى سهّلنا القران على لسانک و انزلناه بلغتک، «لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ» یعنى المؤمنین. «وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا» شدادا فى الخصومة. رجل الدّ شدید الخصومة. و رجال لدّ اذا کان من عادتهم مخاصمة النّاس. و اللدد شدّة الخصومة و قیل الالدّ الّذى لا یقبل الحقّ و یدّعى الباطل. قال اللَّه تعالى: «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ».
و قال النّبی (ص): «ابغض الرّجال الى اللَّه، الا لدّ الخصم».
ثم خوّف اهل مکة فقال: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ» اى قبل قریش من امة کافرة. «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ» هل ترى منهم احدا؟ «أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً» صوتا الاحساس الادراک بالحاسة الرکز الصوت الخفى، و الحرکة الّتى لا تفهم.
اى لمّا اتاهم عذابنا لم یبق منهم شخص یرى، و لا صوت یسمع. و قیل ماتوا و نسى ذکرهم.
روى انّ ابا بکر الصدّیق، کان یقول فى خطبته: این الوضاء الحسنة وجوههم المعجبون بشبابهم؟ این الملوک الّذین ساروا بالزخرف الى الزخرف و اعطوا الغلبة فى مواطن القتال؟ این الملوک الّذین ساروا بالزخرف الى الزخرف و اعطوا الغلبة فى مواطن القتال؟ این الملوک الذّین اتّخذوا المدائن و حصنوها بالحوائط، و اتخذوا فیها العجائب؟ این الشباب النّاعمون اصبحوا فى بطون الارض؟ هل تحسّ منهم من احد؟ او تسمع لهم رکزا؟