عبارات مورد جستجو در ۴۳۳۷ گوهر پیدا شد:
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۵۳ - ابومحمّد عبداللّه بن محمّد الْمُرْتَعِش
و از ایشان بود ابومحمّد عبداللّه بن محمّدالْمُرْتَعِش رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ، نشابوری بود از محلّت حیره و گویند از مُلْقاباد بود و صحبت ابوحفص و ابوعثمان کرده بود و جنید را دیده بود کار او بزرگ بود و اندر مسجد شونیزیّه بنشستی، و وفاة او ببغداد بود اندر سنه ثمان و عشرین و ثلثمایه.
مُرْتَعِش گوید ارادة بازداشتن تن است از مرادهاء او و بازگشتن بامرهای خدای و رضادادن بر آنچه بر وی همی رود از واردات قضا.
ویرا گفتند فلات بر سر آب همی رود گفت نزدیک من آنک خدای عزّوجلّ او را توفیق مخالفت هواء خویش داده است بزرگتر از آنک اندر هوا بپرد.
مُرْتَعِش گوید ارادة بازداشتن تن است از مرادهاء او و بازگشتن بامرهای خدای و رضادادن بر آنچه بر وی همی رود از واردات قضا.
ویرا گفتند فلات بر سر آب همی رود گفت نزدیک من آنک خدای عزّوجلّ او را توفیق مخالفت هواء خویش داده است بزرگتر از آنک اندر هوا بپرد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۵۴ - ابوعلی احمد بن محمّد الرودباری
و از ایشان بود ابوعلی احمدبن محمّدالرودباری رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ، بغدادی بود و بمصر مقیم بود و وفاة وی آنجا بود اندر سنۀ نیّف و عشرین و ثلثمایه، صحبت جنید و نوری و ابن جّلا و این طبقه کرده بود و ظریفترین پیران بود.
ابوالقاسم دمشقی گوید ابوعلی رودباری را پرسیدند که چگوئی اگر کسی ازین ملاهی سماع کند و گوید مرا این حلالست که من بدرجۀ رسیده ام که اختلاف احوال اندر من اثر نکند گفت آری برسید ولکن بدوزخ.
ویرا پرسیدند از تصوّف گفت این مذهبی است همه جدّ و هیچ چیز از هزل با وی میامیزید.
منصوربن عبداللّه گوید کی رودباری گفت که از غرورست کی تو زشت کنی و با تو نیکوئی کنند و انابت دست بداری و توبه و چنان دانی که با تو مسامحت همی کنند اندر خطاها که بر تو می رود و چنان دانی کی آن بسط حق است ترا.
وی گفت که استاد من اندر تصوّف جُنَیْد بودست و اندر فقه ابوالعبّاس سُرَیْج و اندر ادب ثَعْلَب و اندر حدیت ابراهیم حربی.
ابوالقاسم دمشقی گوید ابوعلی رودباری را پرسیدند که چگوئی اگر کسی ازین ملاهی سماع کند و گوید مرا این حلالست که من بدرجۀ رسیده ام که اختلاف احوال اندر من اثر نکند گفت آری برسید ولکن بدوزخ.
ویرا پرسیدند از تصوّف گفت این مذهبی است همه جدّ و هیچ چیز از هزل با وی میامیزید.
منصوربن عبداللّه گوید کی رودباری گفت که از غرورست کی تو زشت کنی و با تو نیکوئی کنند و انابت دست بداری و توبه و چنان دانی که با تو مسامحت همی کنند اندر خطاها که بر تو می رود و چنان دانی کی آن بسط حق است ترا.
وی گفت که استاد من اندر تصوّف جُنَیْد بودست و اندر فقه ابوالعبّاس سُرَیْج و اندر ادب ثَعْلَب و اندر حدیت ابراهیم حربی.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۵۵ - ابومحمّد عبداللّه بن مُنازِلَ
و ازین طایفه بود ابومحمّد عبداللّه بن مُنازِلَ رَحْمَةُ اللّهُ عَلَیْهِ پیر ملامتیان بود، یگانۀ وقت خویش بود و صحبت حَمْدون قَصّار کرده بود و عالم بود و حدیث بسیار نبشته بود و وفات او بنشابور بود، اندر سنه تسع و عشرین یا ثلثین و ثلثمایه بود. عبداللّه مُنازِل گوید هیچکس فریضۀ ضایع نکند از فریضها الّا که مبتلا گردد بضایع کردن سنّتها و هر کی بترک سنّت مبتلا گردد زود بود که ببدعت مبتلا گردد.
احمدبن عیسی گوید که عبداللّه مُنازِل گوید که فاضلترین وقتهای تو آنست که از خواطر و وسواس نفس رسته باشی و وقتی کی مردمان از ظنّ بد تو رسته باشند.
احمدبن عیسی گوید که عبداللّه مُنازِل گوید که فاضلترین وقتهای تو آنست که از خواطر و وسواس نفس رسته باشی و وقتی کی مردمان از ظنّ بد تو رسته باشند.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۵۶ - ابوعلی محمّدبن عبدالوهّاب الثَقَفی
و ازین طایفه بود ابوعلی محمّدبن عبدالوهّاب الثَقَفی امام وقت بود و صحبت ابوحفص کرده بود و آنِ حَمْدون قصّار و تصوّف به وی آشکار شد بنشابور و وفاة او اندر سنه ثمان و عشرین و ثلثمایه بود.
منصوربن عبداللّه گوید که ابوعلی ثقفی گفت اگر مردی همه علمها حاصل کند و طریقتهاء مردان بداند بجایگاه مردان نرسد مگر بریاضت از پیری یا امامی یا مؤدّبی نصیحت کننده و هر کی ادب از استادی فرا نگرفته باشد کی عیبهای وی بازو نماید و رعونتهای نفس، بدو اقتدا کردن روا نبود اندر درست کردن معاملات.
ابوعلی ثقفی گوید که زمانۀ آید برین امّت کی زندگانی مؤمن اندرو خوش نباشد مگر خویشتن اندر منافقی بسته باشند.
هم او گوید اُفّ ازین شغلهای دنیا چون بر کسی اقبال کند و اُفّ از حسرت وی چون برگردد و عاقل آنست کی میل بچیزی نکند که چون اقبال کند مشغله باشد و چون برگردد حسرت بود.
منصوربن عبداللّه گوید که ابوعلی ثقفی گفت اگر مردی همه علمها حاصل کند و طریقتهاء مردان بداند بجایگاه مردان نرسد مگر بریاضت از پیری یا امامی یا مؤدّبی نصیحت کننده و هر کی ادب از استادی فرا نگرفته باشد کی عیبهای وی بازو نماید و رعونتهای نفس، بدو اقتدا کردن روا نبود اندر درست کردن معاملات.
ابوعلی ثقفی گوید که زمانۀ آید برین امّت کی زندگانی مؤمن اندرو خوش نباشد مگر خویشتن اندر منافقی بسته باشند.
هم او گوید اُفّ ازین شغلهای دنیا چون بر کسی اقبال کند و اُفّ از حسرت وی چون برگردد و عاقل آنست کی میل بچیزی نکند که چون اقبال کند مشغله باشد و چون برگردد حسرت بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۵۸ - ابوبکر محمّد بن علی الکَتّانی
و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن علی الکَتّانی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیهِ باصل بغدادی بود و صحبت جُنَید و خَرّاز و نوری کرده بود و بمکه مجاور بود تا آنگاه که فرمان یافت و وفاة او اندر سنۀ اثنین و عشرین و ثلثمایه بود.
ابوبکر رازی گوید کتّانی اندر پیری نگریست سر و موی و روی وی جمله سپید شده و سؤال میکرد و گفت این پیر، حقّ خدای اندر جوانی ضایع کرده است خدای تعالی اندر پیری او را ضایع گذاشتست.
کتّانی گوید شهوة ماهار دیو است هر که ماهار دیو گرفت او بنزدیگ وی بود ببندگی.
ابوبکر رازی گوید کتّانی اندر پیری نگریست سر و موی و روی وی جمله سپید شده و سؤال میکرد و گفت این پیر، حقّ خدای اندر جوانی ضایع کرده است خدای تعالی اندر پیری او را ضایع گذاشتست.
کتّانی گوید شهوة ماهار دیو است هر که ماهار دیو گرفت او بنزدیگ وی بود ببندگی.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۵۹ - ابویعقوب اسحق بن محمّد النهرجوری
و از ایشان بود ابویعقوب اسحق بن محمّدالنهرجوری صحبت ابوعمر و مکّی کرده بود و آن بو یعقوب سوسی و جنید و پیران دیگر، بمکه مجاور بود. و وفاة او هم آنجا بود اندر سنه ثلثین و ثلثمایه.
ابوالحسین احمدبن علی گوید نهرجوری گفت دنیا دریائی است و کنارۀ او آخرتست و کشتی اندرو تقویست و مردمان همه سفری اند.
ابوبکر رازی گوید از نهرجوری شنیدم که گفت مردی را دیدم اندر طواف یک چشم، و می گفت اَعوُذُ بِکَ مِنْکَ گفتم این چه دعاست گفت روزی نظری بشخصی کردم که مرا نیکو آمد همیدون تَوانچه دیدم که بر چشم من آمد و چشم من بریخت، آواز آمد که لطمۀ بلحظۀ، دیداری بطپانچۀ و اگر نیز نگری نیز خوری.
محمدبن الحسین گوید نهرجوری گوید فاضلترین کارها آنست کی بعلم پیوسته بود.
ابوالحسین احمدبن علی گوید نهرجوری گفت دنیا دریائی است و کنارۀ او آخرتست و کشتی اندرو تقویست و مردمان همه سفری اند.
ابوبکر رازی گوید از نهرجوری شنیدم که گفت مردی را دیدم اندر طواف یک چشم، و می گفت اَعوُذُ بِکَ مِنْکَ گفتم این چه دعاست گفت روزی نظری بشخصی کردم که مرا نیکو آمد همیدون تَوانچه دیدم که بر چشم من آمد و چشم من بریخت، آواز آمد که لطمۀ بلحظۀ، دیداری بطپانچۀ و اگر نیز نگری نیز خوری.
محمدبن الحسین گوید نهرجوری گوید فاضلترین کارها آنست کی بعلم پیوسته بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۰ - ابوالحسن علیّ بن محمّد المُزَیِّن
و ازین طایفه بود ابوالحسن علیّ بن محمّدالمُزَیِّن، بغدادی بود، از اصحاب سهل بن عبداللّه و جُنَیْد و طبقۀ وقت ایشان، بمکّه مجاور بود و وفات وی آنجا بود اندر سنۀ ثمان و عشرین و ثلثمایه، با ورع و بزرگ بود.
ابوبکر رازی گوید کی مُزَیِّن گفت گناه از پس گناه عقوبت گناه بود و نیکوئی از پس نیکوئی ثواب نیکوئی بود.
مَزَیِّن را از توحید پرسیدند گفت آنک بدانی که اوصاف او جداست از اوصاف خلق، بصفات قدیم محدثات ازو جدا باز شدند.
ابوبکر رازی گوید کی مُزَیِّن گفت گناه از پس گناه عقوبت گناه بود و نیکوئی از پس نیکوئی ثواب نیکوئی بود.
مَزَیِّن را از توحید پرسیدند گفت آنک بدانی که اوصاف او جداست از اوصاف خلق، بصفات قدیم محدثات ازو جدا باز شدند.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۱ - ابوعلیّ بن الکاتب
و از ایشان بود ابوعلیّ بن الکاتب نام وی الحسن بن احمد صحبت ابوعلی رودباری و ابوبکر مصری و پیران دیگر کرده بود و بزرگ بود اندر حال خویش و وفاة او اندر سنه نیّف و اربعین و ثلثمایه بود.
ابن کاتب گوید معتزله خواستند کی خدایرا منزّه گویند از جهت عقل و بخطا افتادند و صوفیان از طریق علم تنزیه خدای گفتند و مصیب بودند.
ابن کاتب گوید چون خوف در دل قرار گیرد بر زبان حکمت رود.
ابن کاتب گوید معتزله خواستند کی خدایرا منزّه گویند از جهت عقل و بخطا افتادند و صوفیان از طریق علم تنزیه خدای گفتند و مصیب بودند.
ابن کاتب گوید چون خوف در دل قرار گیرد بر زبان حکمت رود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۲ - مُظَفَّر قَرْمیسینی
و از ایشان بود مُظَفَّرقَرْمیسینی از پیران کوهستان بود و صحبت عبداللّه خرّاز و پیران دیگر کرده بود.
مظفّر قَرْمیسنی گوید روزه بر سه گونه باشد، روزۀ روح بود بکوتاهی امل، و روزۀ عقل بود بمخالفت هوا و روزۀ نفس بود بازایستادن از طعام و محارمها.
و گوید بدترین رفقها رفق زنان باشد بر هر گونه که باشد.
هم او راست گوید گرسنگی چون قناعت باز و مساعدة کند نتیجۀ فکرت بود و چشمۀ حکمت و زندگانی دانش و چراغ دل بود.
هم او راست کی گوید کی فاضلترین عمل بندگان نگاهداشتن وقت ایشان است واین آن بود کی اندر عمل تقصیر نکنند و از حد فراتر نشوند.
هم او گوید که هر کی ادب از حکیم فرا نگرفته باشد هیچ مرید به وی بادب نگردد.
مظفّر قَرْمیسنی گوید روزه بر سه گونه باشد، روزۀ روح بود بکوتاهی امل، و روزۀ عقل بود بمخالفت هوا و روزۀ نفس بود بازایستادن از طعام و محارمها.
و گوید بدترین رفقها رفق زنان باشد بر هر گونه که باشد.
هم او راست گوید گرسنگی چون قناعت باز و مساعدة کند نتیجۀ فکرت بود و چشمۀ حکمت و زندگانی دانش و چراغ دل بود.
هم او راست کی گوید کی فاضلترین عمل بندگان نگاهداشتن وقت ایشان است واین آن بود کی اندر عمل تقصیر نکنند و از حد فراتر نشوند.
هم او گوید که هر کی ادب از حکیم فرا نگرفته باشد هیچ مرید به وی بادب نگردد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۳ - ابوبکر عبداللّه بن طاهر الاَبْهَری
و از ایشان بود ابوبکر عبداللّه بن طاهر الاَبْهَری از اقران شبلی بود و از پیران کوهستان صحبت یوسف بن الحسین کرده بود و پیران دیگر، وفاة او اندر سنۀ ثلثین و ثلثمایه بود.
منصور عبداللّه گوید ابوبکر طاهر گفت از حکم درویش آنست کی او را رغبت نبود پس اگر بود و چاره نباشد رغبت وی از کفایت فراتر نشود.
و هم باین اسناد ابوبکر طاهر گوید چون با کسی دوستی کنی برای خدای، بدنیا باز و بسیار میامیز.
منصور عبداللّه گوید ابوبکر طاهر گفت از حکم درویش آنست کی او را رغبت نبود پس اگر بود و چاره نباشد رغبت وی از کفایت فراتر نشود.
و هم باین اسناد ابوبکر طاهر گوید چون با کسی دوستی کنی برای خدای، بدنیا باز و بسیار میامیز.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۴ - ابوالحسین بن بُنان
و از ایشان بود ابوالحسین بن بُنان رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ، نسبت بابوسعید خرّاز کردی، از بزرگان و پیران مصر بود.
ابن بُنان گوید هر صوفی کی اندوه روزی در دل دارد ویرا کسب اولی تر.
و گوید نشان آرام دل با خدای عزّوجلّ آنست کی بدانچه نزدیک خدایست ایمن تر باشد از آنک اندر دست او بود.
و گوی از خویهای دنی دور باشید همچنانک از حرام.
ابن بُنان گوید هر صوفی کی اندوه روزی در دل دارد ویرا کسب اولی تر.
و گوید نشان آرام دل با خدای عزّوجلّ آنست کی بدانچه نزدیک خدایست ایمن تر باشد از آنک اندر دست او بود.
و گوی از خویهای دنی دور باشید همچنانک از حرام.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۵ - ابواسحق ابراهیم بن شیبان القَرمیسینئ
و از ایشان بود ابواسحق ابراهیم بن شیبان القَرمیسینئ رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ، پیر وقت خویش بود و صحبت ابوعبداللّه مغربی کرده بود و صحبت خوّاص و پیران دیگر.
ابراهیم شیبان گوید هر کی خواهد که از جملۀ بطّالان بود گو رخصت را ملازم گیر.
و گوید علم فنا و بقا بر اخلاص وحدانیّت گردد و درستی عبودیّت و هرچه جز این بود آنست کی ترا بغلط افکند و زندقه آرد.
و گوید سفله آن بود که در خدای عزّوجلّ عاصی شود.
ابراهیم شیبان گوید هر کی خواهد که از جملۀ بطّالان بود گو رخصت را ملازم گیر.
و گوید علم فنا و بقا بر اخلاص وحدانیّت گردد و درستی عبودیّت و هرچه جز این بود آنست کی ترا بغلط افکند و زندقه آرد.
و گوید سفله آن بود که در خدای عزّوجلّ عاصی شود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۶ - ابوبکر الحسین بن علی بن یزدانیار
و از ایشان بود ابوبکرالحسین بن علی بن یزدانیار رحمة اللّه علیه از ارمنیه بود و ویرا اندر تصوّف طریقتی بود مخصوص به وی و عالم بود و بعضی را از عراقیان منکر بودی اندر اطلاقهای لفظ ایشان.
ابن یزدانیار گوید نگر طمع دوستی خدای نکنی با دوستی فضول و نگر طمع انس نکنی با خدای و تو انس مردمان دوست داری و نگر طمع منزلت نکنی نزدیک خدای با دوستی منزلت نزدیک مردمان.
ابن یزدانیار گوید نگر طمع دوستی خدای نکنی با دوستی فضول و نگر طمع انس نکنی با خدای و تو انس مردمان دوست داری و نگر طمع منزلت نکنی نزدیک خدای با دوستی منزلت نزدیک مردمان.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۷ - ابوسعیدبن الاَعْرابی
و از ایشان بود ابوسعیدبن الاَعْرابی نام وی احمدبن محمّدبن زِیادالبصری بود و بحرم مجاور بود و وفاة او آنجا بود اندر سنه احدی و اربعین و ثلثمایه و صحبت جُنَیْد و عمروبن عثمان مکّی کرده بود و نوری و پیران دیگر.
ابن الاعرابی گوید کی زیان کارترین زیان کاران آنست کی عمل نیکو خویش مردمانرا ظاهر کند و بمبارزت بیرون آید بگناه با آنک به وی نزدیک ترست از رگ جان.
ابن الاعرابی گوید کی زیان کارترین زیان کاران آنست کی عمل نیکو خویش مردمانرا ظاهر کند و بمبارزت بیرون آید بگناه با آنک به وی نزدیک ترست از رگ جان.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۸ - ابوعمرو محمدبن ابراهیم الزُجاجی النیسابوری
و ازین طایفه بود ابوعمرو محمدبن ابراهیم الزُجاجی النیسابوری مجاور مکّه بود و وفاة او اندر سنه ثمان و اربعین و ثلثمایه بود.
ابو عمروبن نُجَیْد گوید کی ابوعمرو زُجاجی را پرسیدند که چرا چندان تغیّر اندر تو پیدا آید بوقت تکبیر احرام فریضها گفت زیرا که من افتتاح فریضه بخلاف صدق همی کنم هر که گوید اللّه اکبر و اندر دل وی چیزی بود بزرگتر از وی یا چیزی بزرگ داشته بود بروزگار گذشته بزبان خویش، خود را دروغ زن کرده باشد.
ابوعمرو زُجاجی گوید هر که سخن گوید از حالی که آنجا نرسیده باشد سخن او فتنۀ مستمع باشد و دعوی بود که اندر دل وی فرا دیدار آمده باشد و خدای بر وی حرام کند یافتن آن حال.
و سالهاء بسیار بمکّه مجاور بود و هرگز اندر مکّه طهارة نکرد، از حرم بیرون شدی و طهارة کردی حرمت داشتن حرم را.
ابو عمروبن نُجَیْد گوید کی ابوعمرو زُجاجی را پرسیدند که چرا چندان تغیّر اندر تو پیدا آید بوقت تکبیر احرام فریضها گفت زیرا که من افتتاح فریضه بخلاف صدق همی کنم هر که گوید اللّه اکبر و اندر دل وی چیزی بود بزرگتر از وی یا چیزی بزرگ داشته بود بروزگار گذشته بزبان خویش، خود را دروغ زن کرده باشد.
ابوعمرو زُجاجی گوید هر که سخن گوید از حالی که آنجا نرسیده باشد سخن او فتنۀ مستمع باشد و دعوی بود که اندر دل وی فرا دیدار آمده باشد و خدای بر وی حرام کند یافتن آن حال.
و سالهاء بسیار بمکّه مجاور بود و هرگز اندر مکّه طهارة نکرد، از حرم بیرون شدی و طهارة کردی حرمت داشتن حرم را.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۹ - ابومحمّد جعفر بن محمّدبن نُصَیْر
و از ایشان بود ابومحمّد جعفربن محمّدبن نُصَیْر و مولود وی ببغداد بوده و آنجا بزرگ شد و صحبت جُنَیْد کرده بود و با وی نشستی و صحبت نوری کرده بود و آنِ رُوَیْم و سمنون و صحبت طبقۀ عصر ایشان، و وفاة او اندر سنه ثمان و اربعین و ثلثمایه بود.
جعفر گوید بنده لذّت معاملة نیابد با لذّت نفس زیرا که اهل حقایق علائقها ببریدند کی ایشانرا از رتبتهاء بزرگ بازداشتی.
جعفر گوید میان بنده و میان وجود آنست کی تقوی اندر دل وی مجاور بود چون تقوی آرام گرفت اندر دل برکات علم برو فرود آمد و رغبت دنیا ازو بشد.
جعفر گوید بنده لذّت معاملة نیابد با لذّت نفس زیرا که اهل حقایق علائقها ببریدند کی ایشانرا از رتبتهاء بزرگ بازداشتی.
جعفر گوید میان بنده و میان وجود آنست کی تقوی اندر دل وی مجاور بود چون تقوی آرام گرفت اندر دل برکات علم برو فرود آمد و رغبت دنیا ازو بشد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۰ - ابوالعبّاس السیّاری
و از ایشان بود ابوالعبّاس السیّاری رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ و نام او القاسم بن القاسم، از مرو بود و صحبت واسطی کرده بود و شاگردی او اندر علم این طایفه، و عالم بود، وفاة او اندر سنه اثنی و اربعین و ثلثمایه بود.
ابوالعبّاس را پرسیدند کی مرید بچه ریاضت کند خویشتن را گفت بصبر کردن بر امرها و از مناهی بازایستادن و صحبت صالحان کردن و خدمت درویشان.
وی گوید هیچ عاقل را اندر مشاهدة حق لذّت نباشد زیرا که مشاهدۀ حق تعالی فنائی است کی در وی لذّت نیست.
و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن داود الدینوری معروف بدُقّی و بشام مقیم بود عمر وی زیادة از صد سال بود و وفاة وی پس از خمسین و ثلثمایه بود و صحبت ابن جلّا و زَقّاق کرده بود.
دُقّی گوید معده جائی است که طعامها اندر وی گرد آید و چون حلال اندرو فرستی اندامها را طاعت فرماید و کارهاء نیکو، و چون شبهت بود راه حق بر تو مشتبه گردد و چون حرام خوری میان تو و میان فرمانهاء خدای حجاب افکند.
ابوالعبّاس را پرسیدند کی مرید بچه ریاضت کند خویشتن را گفت بصبر کردن بر امرها و از مناهی بازایستادن و صحبت صالحان کردن و خدمت درویشان.
وی گوید هیچ عاقل را اندر مشاهدة حق لذّت نباشد زیرا که مشاهدۀ حق تعالی فنائی است کی در وی لذّت نیست.
و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن داود الدینوری معروف بدُقّی و بشام مقیم بود عمر وی زیادة از صد سال بود و وفاة وی پس از خمسین و ثلثمایه بود و صحبت ابن جلّا و زَقّاق کرده بود.
دُقّی گوید معده جائی است که طعامها اندر وی گرد آید و چون حلال اندرو فرستی اندامها را طاعت فرماید و کارهاء نیکو، و چون شبهت بود راه حق بر تو مشتبه گردد و چون حرام خوری میان تو و میان فرمانهاء خدای حجاب افکند.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۱ - ابومحمّد عبداللّه بن محمّد الرازی
و از ایشان بود ابومحمّد عبداللّه بن محمّدالرازی رَحْمَةُ اللّه عَلَیْه ،مولود وی بنشابور بود و از یاران ابوعثمان حیری و یوسف بن الحسین و رُوَیْم و سمنون و پیران دیگر بود، وفات او اندر سنۀ ثلث و خمسین و ثلثمایه بود.
محمّدبن الحسین گوید کی از عبداللّه رازی شنیدم کی پرسیدند از او چون است کی مردمان عیبهاء خویش دانند و با صواب نگردند گفت زیرا که مردمان بمباهات علم مشغولند نه بعمل علم و بآراستن ظاهر و دست بداشتن آداب باطن خدای عزّوجلّ دلهاء ایشان کور بکردست و جوارح ایشان بند برنهاده است از عبادة.
محمّدبن الحسین گوید کی از عبداللّه رازی شنیدم کی پرسیدند از او چون است کی مردمان عیبهاء خویش دانند و با صواب نگردند گفت زیرا که مردمان بمباهات علم مشغولند نه بعمل علم و بآراستن ظاهر و دست بداشتن آداب باطن خدای عزّوجلّ دلهاء ایشان کور بکردست و جوارح ایشان بند برنهاده است از عبادة.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۲ - ابوعمرو اسماعیل بن نُجَیْد
و از این طایفه بود ابوعمرو اسماعیل بن نُجَیْد رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ صحبت ابوعثمان کرده بود و جنید را دیده بود، و حال او بزرگ بود، آخر کسی بود که فرمان یافت از یاران ابوعثمان، وفاة او اندر سنۀ ستّ و ستّین و ثلثمایه بود.
ابوعمروبن نُجَیْد گوید هر حال کی آن نتیجۀ علم نباشد زیان او بر صاحب آن از نفع بیشتر بود.
و گوید هر کی فریضۀ ضایع کند اندر وقتی از وقتهاء او از آنچه خدای عزّوجلّ بر وی فریضه کرده باشد لذّت آن فریضه بر وی حرام کنند.
وی را از تصوّف پرسیدند گفت صبر کردنست زیر امر و نهی.
و گوید آفت بنده آنست که بهرحال که بود از خویشتن رضا دهد.
ابوعمروبن نُجَیْد گوید هر حال کی آن نتیجۀ علم نباشد زیان او بر صاحب آن از نفع بیشتر بود.
و گوید هر کی فریضۀ ضایع کند اندر وقتی از وقتهاء او از آنچه خدای عزّوجلّ بر وی فریضه کرده باشد لذّت آن فریضه بر وی حرام کنند.
وی را از تصوّف پرسیدند گفت صبر کردنست زیر امر و نهی.
و گوید آفت بنده آنست که بهرحال که بود از خویشتن رضا دهد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۳ - ابوالحسن علیّ بن احمدبن سهل الْبُوشَنْجی
و ازین طایفه بود ابوالحسن علیّ بن احمدبن سهل الْبُوشَنْجی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ یکی بود از جوانمردان خراسان، ابوعثمانرا و ابن عطا و جُرَیْری و ابوعمرو دمشقی را دیده بود، وفاة او اندر سنه ثمان و اربعین و ثلثمایه بود.
بوشنجی را پرسیدند که مروّت چیست گفت دست بداشتن از آنچه بر تو حرام است با کرام الکاتبین.
کسی او را گفت مرا دعا کن گفت خدای تو را از فتنۀ تو نگاهدارد.
و گوید اوّل ایمان بآخر پیوسته بود.
بوشنجی را پرسیدند که مروّت چیست گفت دست بداشتن از آنچه بر تو حرام است با کرام الکاتبین.
کسی او را گفت مرا دعا کن گفت خدای تو را از فتنۀ تو نگاهدارد.
و گوید اوّل ایمان بآخر پیوسته بود.