عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
ای گشته ز شب بخورد و خوابی خرسند
جان کرده ز پروردن تن زار و نژند
شرمت باد از خروس کاو شب همه شب
در ذکر و ترا نفیر خوابست بلند!
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
جاهل، چو هوس بچتر شاهی فگند
درویش، نظر بگاهگاهی فگند
درویش، ز سایه هما سر دزدد
ماننده داغی که سیاهی فگند
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
از خوی درشت، دوست نایاب شود
دشمن بملایمت ز احباب شود
نرمیست که نرم میکند سختان را
آخر در آب کوزه، یخ آب شود
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
با خلق الفت، دماغ سازی خواهد
روی دل میهمان نوازی خواهد
چون مردم چشم، دید و وادید کسان
پیوسته در خانه بازی خواهد
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
هر کس که در این زمانه عزت جوید
باید که ره دروغگویی پوید
عینک ز آن رو دو چشم مردم شده است
کز نیک و بند آنچه بیند افزون گوید
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
زاد ره مرگ، گریه و آه ببر
از بیم گناه، روی چون کاه ببر
ره خود نبری بطاعت حق واعظ
باری بگناه خویشتن راه ببر
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
از خانه خراب کردن خلق به زور
هرگز نشود خانه ظالم معمور
آن کس که کند جامه ز تن مردم را
حاشا که رود با کفن خویش به گور
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
در مکتب عقل، خود کتاب خود باش
در فکر سئوال حق، جواب خود باش
در پای حساب، تا نمانی فردا
زنهار امروز، سر حساب خود باش
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
ای آنکه ترا خوش غلیانیست تلاش
با فکر نی و شیشه دلت راست معاش
در فکر صفای شیشه غلیان چند؟
در فکر صفای شیشه دل هم باش!
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای ازلم ولانسلمت، خلق به تنگ
در فن جدل، بسته دل سخت تو زنگ
از بحث و جدل، کسی نگردد فاضل
این ملک نمیتوان گرفتن با جنگ
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
از صاف دلان نیست کدورت را رنگ
با صلح نهادان نبود کس را جنگ
الفت چو گرفت خصم، میگردد دوست
آیینه ز آب خود نمیگیرد زنگ
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
برخیز شب ای همای اوج اقبال
بگشا بهوای عشق جانان پر و بال
تاکی خوابی چو ماکیان ای نامرد!
کم نیستی از خروس برخیز و بنال!
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
ای آنکه نباشد از نمازت جز نام
طاعت ببرت همین قعود است و قیام
در راه خدا ز بس سبکخیزی تو
تکبیر نگفته داری انداز سلام
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
هان کار بکن راست، که قامت شد خم
بگذار ز سر غرور و، بردار قدم
سر پیش و، خمیده قد، بهم رفته دو چشم
بگرفته ترا پینکی خواب عدم
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
ما دشمن خویش را، بیاری زده ایم
با عجز و نیاز و بردباری زده ایم
تا خصم گشوده لب ببدگویی ما
خاکش بدهن ز خاکساری زده ایم
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
هر چند گناه تو عظیم است عظیم
هر چند که طاعتت سقیم است سقیم
هر چند سزای تو جحیم است جحیم
نومید مشو، خدا کریم است کریم!
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
با اهل ستم مجوش بهر احسان
وز یاریشان ستم بخلقی مرسان
آماده ظلم باش از یاری ظلم
از یاری تیغ، زیر تیغ است فسان
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
از صدق، سخن کند اثر در دل و جان
تیر سخن، از راستی آید بنشان
تا حرف نشیندت بکرسی، باید
بر مسطر راستی رود کلک بیان
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
خواهی اگر از راحت کونین نشان
دامان دل از گرد علایق به فشان
دولت خواهی، مده ز کف دامن فقر
کز دولت فقر شد هما شاه نشان
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
جانت نشود پاک ز گرد عصیان
تا اشک ندامتت نشوید دامان
اعمال تو هموار نگردد، تا تو
انگشت نسازی از گزیدن سوهان