عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۰
وقتی که نباشد این خیال من و تو
او باشد و او باشد و او باشد و او
این است بیان لی مع اللّه بر ما
گر عارف کاملی بدانش نیکو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۱
در ساغر ما به جز می ناب نبو
با عاشق مست عقل مخمور که بو
گویی ز فلان چشمه روان آب خوش است
با بحر محیط قطرهٔ آب چه بو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۲
ای مظهر ذات را صفات آمده تو
بل عین صفات را چو ذات آمده تو
بی ذات و صفات کاینات است عدم
ای ذات و صفات کاینات آمده تو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۳
در بحر در آ درّ یتیم از ما جو
آن درّ یتیم از چنین دریا جو
اسمای اله گنج بی ‌پایان است
گنج ار طلبی از همهٔ اشیا جو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
در بحر در آ و عین ما از ما جو
آن درّ یتیم را در این دریا جو
گویی که کجا مراد خود خواهم یافت
جا را بگذار و جای آن بی جا جو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۶
اسم و صفت و مظاهر و مظهر کو
خود نام و نشان و باطن و ظاهر کو
معشوقه و عشق و عاشق آنجا نبود
منظور کجا نظر کجا ناظر کو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۷
شبخیز که راز او نگوید با او
شب خیزی او سهل بود ای نیکو
بر خیز به شب راز بگو و بشنو
مقصود ز شبخیزی ما را می گو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۸
بگذر ز حدوث و قدم هیچ مگو
بگذار وجود وز عدم هیچ مگو
از جام جهان نما می عشق بنوش
با ما ز شراب جام جم هیچ مگو
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۹
یا رب دانی که من بگاه و بیگاه
جز در تو نکردم ز چپ و راست نگاه
حسن تو چو ماه و شاهدان چون آبند
در آب نظر می کنم و بینم ماه
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
در کتم عدم عقل خیالی بسته
در پردهٔ آن خیال خوش بنشسته
وهم آمده و مزاحم عقل شده
کوری و کری به همدگر پیوسته
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۲
رند است کسی که از خودی وارسته
پیوسته یگانه با یکی پیوسته
برخاسته از هر دو جهان رندانه
در کوی خرابات مغان بنشسته
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۳
ای در طلب گره گشایی مرده
در وصل فتاده وز جدایی مرده
ای بر لب بحر تشنه در خواب شده
ای بر سر گنج وز گدایی مرده
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۵
ساقی می خمخانه به ما پیموده
در هر جامی می دگر بنموده
جاوید اگر شراب بخشد ما را
نوشیم و بپوشیم چنین فرموده
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۶
دیدم صنمی جام میی نوشیده
از نقش خیال جامه ای پوشیده
گفتم ز کجا شراب نوشی گفتا
از خم میی که خود به خود جوشیده
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۷
موجود به واجب الوجودیم همه
هستیم ولی هیچ نبودیم همه
از جود وجود عشق موجود شدیم
بی جود وجود بی وجودیم همه
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۸
در هر دو جهان غیر یکی باشد نه
در بودن آن یکی شکی باشد نه
گر زان که یکی در دگری می نگرد
در مذهب عشق نیککی باشد نه
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۹
ما را می کهنه باید و دیرینه
از روز ازل تا به ابد سیری نه
خم از عدم و صراحی از جود وجود
او تلخ نه و شور نه و شیرین نه
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۱
مستم ز خرابات ولی از می نه
نقلم همه نقل است و حریفم شی نه
ای عالمیان نشان ولیکن پی نه
عالم همه در من است و من در وی نه
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۳
گر معرفت نامتناهی یابی
درعین همه نور الهی یابی
بیرون ز تو نیست خویشتن را بشناس
از خود بطلب هر آن چه خواهی یابی
شاه نعمت‌الله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۵
یاری دارم یگانهٔ سرمستی
هستی که جز او نیست به عالم هستی
گویند بگیر دست او را در دست
دستش گیرم اگر بیابم دستی