عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۹
میگدازد ز آفتاب مرگ، برف زندگی
قطره ها باشد کز آن یک یک چکد دندان ما
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۰
شکم از لقمه چو پر شد، ز دل نوا مطلب
جرس ز پنبه چو پر گشت، از آن صدا مطلب!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۶
غم افتاده خود خوردن از آزادگی است
بر سر سایه خود لرزد اگر بید بیجاست!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۹
هر لوح مزاری ز مقیمان دل خاک
دستی است بسویت که: بیا جای تو اینجاست!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۱
راستان را، ز نهاد کج دوران چه زیان؟
زآنکه در کوزه کج آب نه استد جز راست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۴
گوشمالی ز فلک، گوش ترا به ز در است
صفحه سیلی استاد از این نکته پر است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۶
تندی، حریف خوی ملایم نمی شود
در جنگ آب و آتش بنگر ظفر کراست؟!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۸
لذت دگر از شراب جستن غلط است
از جوی سراب، آب جستن غلط است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۹
عیش گیتی پر نمک و شور و شر است
کیفیت از این شراب جستن غلط است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۴
خوشدلی کسی بجهان کار خردمندان است؟
پسته با مغز ندانم که چرا خندان است؟!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۹
زر چو شد جمع، ز خود حادثه بر می آرد
آتش خرمن گل، بر سر هم ریختن است!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۰
قد چو خم گردید، روشن شد که وقت مردن است
شمع را چون سرنگون سازند، وقت کشتن است
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۲
خنک آنکس، که از این مرحله چون آب روان
آنچنان شد، که غباری بدل کس ننشست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۵
ما را چو باز رشته جانها بدست اوست
مانند بهله زندگی ما بدست اوست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۸
مباش این همه دربند زینت دنیا
که سرخ و زرد جهان، چون شفق نگه واریست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۳
هستی ایام پر از نیستی در پیش نیست
عیش دنیا احتلام خواب غفلت بیش نیست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۴
نیست غیر از آفتابی راز عشق
کوچه زنجیر، سر پوشیده نیست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۶
گوشه گیری پیشه کن، گر جمع میخواهی حواس
چون کمند وحدت این اوراق را شیرازه نیست
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۷
محض دنیا شده، با سعی ز دنیا نگذشت!
موج هرچند شنا کرد، ز دریا نگذشت!
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۸
نمیرسد؛ بکسی فیض از خود آرایان
نمیتوان ز گل آتشی گلاب گرفت