عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵
گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود
و آفاق تو را زیر نگین خواهد بود
خوش که عاقبت نصیب من و تو
ده گز کفن و دو گز زمین خواهد بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶
سرگشتهٔ تو عقل بسی خواهد بود
بی آن که به تو دسترسی خواهد بود
زین تیره مغاک، دستگیر دل من
هم نور تو باشد، ار کسی خواهد بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
کوتاه کنم قصه که بس مشکل بود
آرندهٔ نامه هم بس مستعجل بود
پروای نوشتن بسی نیز نداشت
دستم که گهی بر سر و گر بر دل بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
ای خواجه اگر کار به کامت نبود
یا خطبهٔ جاوید به نامت نبود
خوش باش و مخور غصه که گر دار جهان
مُلکت شود، از حرص تمامت نبود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
درویش کسی بود که نامش نبود
گامی که نهد مراد و کامش نبود
در آتش فقر اگر بسوزد شب و روز
هرگز طمع پخته و خامش نبود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
هر دیده که او عطای حق دیده بود
سر تا قدمش ز نور حق دیده بود
زنهار تو دید هر کسی دیده مخوان
آن دیده بود که حق در او دیده بود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴
تا دل ز علایق جهان حُرّ نشود
هرگز صدف وجود پُر دُر نشود
پر می نشود کاسهٔ سرها از عقل
هر کاسه که سر نگون بود، پر نشود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶
رو دیده بدوز تا دلت دیده شود
زان دیده جهان دگرت دیده شود
گر تو ز سر پسند خود برخیزی
احوال تو سر به سر پسندیده شود
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸
سیر آمده ای ز خویشتن می باید
برخاسته ای ز جان و تن می باید
در هر منزل هزار بند افزون است
زین گرم روی بند شکن می باید
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹
رو خانه برو، که شاه ناگاه آید
ناگاه به نزد مرد آگاه آید
خرگاه وجود را از خود خالی کن
چون پاک شود، شاه به خرگاه آید
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰
ای از همه آزرده، بی آزار گذر
وای مست فریب بوده، هشیار گذر
آرامگه نهنگ مرگ است دهنت
بر خوابگه نهنگ، بیدار گذر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
یا رب ز کرم بر من دل ریش نگر
وی محتشما، بر من درویش نگر
خود می دانم لایق درگاه نی ام
بر من منگر، بر کرم خویش نگر
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
دانی که چرا زنند این طبلک باز؟
تا گم شده‌گان به راه باز آیند باز
دانی که چرا دوخته اند دیدهٔ باز؟
تا باز به قدر خود کند دیده فراز
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
در هستی کون خویش، مردم ز آغاز
با خلق جهان و با جهان است انباز
وآنگه ز جهان و هر چه هست، اندر وی
آگه شود و همه به او گردد باز
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹
تا کی باشی ز عافیت در پرهیز
با خلق به آشتی و با خود به ستیز؟
ای خفتهٔ بی خبر اگر مرده نه‌ای
روز آمد و رفت، تا به کی خُسبی؟ خیز!
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰
بیرون ز چهار عنصر و پنج حواس
از شش جهت و هفت خط و هشت اساس
سری است نهفته در میان خانهٔ جان
کان را نتوان یافت به تقلید و قیاس
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
تا چند روی از پی تقلید و قیاس
بگذر ز چهار اسم و از پنج حواس
گر معرفت خدای خود می طلبی
در خود نگر و خدای خود را بشناس
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
در خرقه چه پیچی، ار نه ای شاه شناس
کز خرقه نه امید فزاید نه هراس
خز برکنی از کرم و بپوشی که لباس
چون پوشش تن بود چه دیبا چه پلاس
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
واپس منگر دمی و در پیش مباش
با خویش مباش و خالی از خویش مباش
خواهی که غریق بحر توحید شوی
مشنو، منگر، میندیش، مباش
باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
ای دل چو طربناک نه‌ای، شادان باش
جرم تو ز دانش است، رو نادان باش
خواهی نروی ز دست و با خود باشی
مانند پری ز آدمیان پنهان باش