عبارات مورد جستجو در ۲۹۹ گوهر پیدا شد:
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۵ - فریضه دوم
نیت است و هر شبی باید نیت کند و با یاد آورد که این روزه رمضان است و فریضه است و اداست و هر مسلمان که با این یاد آورد، خود دل او از نیت خالی نبود و شب شک اگر گوید که نیت کردم که فردا روزه دارم اگر اول ماه رمضان باشد، آن نیت درست نبود تا آنگاه که شک برخیزد به قول معتمدی و در شب بازپسین روا بود، اگرچه در شک بود که اصل آن است که رمضان هنوز نگذشته است.
و کسی را که در جای تاریک بازداشته باشند، به اندیشه و جهاد وقت به جای آورد و بر آن اعتماد کند، درست بود و اگر به شب نیت کند بدانکه چیزی بخورد، نیت باطل نشود، بلکه اگرداند که حیض منقطع خواهد شد، نیت کند و حیض منقطع شود، روزه درست بود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۶ - فریضه سوم
آن که هیچ چیز به باطن خود نرساند به عمد و به قصد و حجامت کردن و سرمه کشیدن و میل در گوش کردن و پنبه در احلیل کردن هیچ زیان ندارد که باطن آن بود که قرارگاه چیزی باشد، چون دماغ و شکم و معده و مثانه و اگر بی قصد او چیزی به باطن رسد، چون مگسی که بپرد، یا غبار راه یا آب مضمضه که با کام جهد، زیان ندارد، مگر که در مضمضه مبالغت کند و آب باکام برد و اگر به فراموشی چیزی بخورد زیان ندارد، اما اگر بامداد یا شبانگاه بر گمان چیزی خورد، آنگاه بداند که پس از صبح بوده است یا پیش از شام، روزه قضا باید کرد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۷ - فریضه چهارم
آن که مباشرت نکند با اهل، اگر چندان نزدیکی کند که غسل واجب آید روزه باطل شود و اگر روزه فراموش کرده باشد باطل نشود و اگر به شب صحبت کند و غسل پس از صبح کند روا بود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۸ - فریضه پنجم
آن که به هیچ طریق قصد نکند که منی از او جدا شود و اگر به اهل خویش نزدیکی کند نه به صحبت و برنا بود و در خطر انزال باشد، چون انزال افتد روزه باطل شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۹ - فریضه ششم
آن که به قصد قی نکند و اگر بی اختیار وی اوفتد، باطل نشود و اگر به سبب زکام یا به سببی دیگر آبی منعقد از حلق بیرون آورد و بیندازد، زیان ندارد که از این حذر کردن دشوار بود، مگر که چون به دهان رسد، آنگاه به گلو فرو برد این روزه را باطل کند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۰ - سنتهای روزه نیز شش است
تاخیر سخور و تعجیل افطار به خرما یا به آب، و مسواک دست به داشتن پس از زوال و سخاوت کردن به صدقه و طعام دادن و قرآن بسیار خواندن و اعتکاف گرفتن خاصه در دهه بازپسین که شب قدر در اوست و رسول (ص) در این ده روزه جامه خواب درنوشتی و ازاز بر بستی عبادت را و از اهل بیت او هیچ نیاسودندی از عبادت، و شب قدر، یا بیست و یکم است یا بیست و سه یا بیست و پنج یا بیست و هفت و این ممکن تر است و اولیتر آن بود که اعتکاف در این ده روز پیوسته دارد و اگر نذر کرده است که پیوسته دارد، لازم بود که جز به قضای حاجت بیرون نیاید، و آن قدر که وضو کند در خانه بیش نایستد، اگر به نماز جنازه یا به عیادت بیماری یا به گواهی یا به تجدید طهارتی بیرون آید، اعتکاف بریده شود و از دست شستن و نان خوردن و خفتن در مسجد باکی نباشد و هرگه که باز آید از قضای حجت، باید که نیت تازه کند.
حقیقت و سر روزه
بدان که روزه بر سه درجه است: روزه دوام و روزه خواص و روزه خاص الخاص.
اما روزه عوام آن است که گفته آمد و غایت آن نگاهداشتن فرج و بطن است و این کمترین درجات است.
و اما روزه خاص الخواص بلندترین درجات است و آن آن است که دل خود را از اندیشه هرچه جز خدای است نگاه دارد و همگی خود بدو دهد و از هر چه جز اوست به ظاهر و باطن روزه دارد و به هرچه اندیشه کند جز احدیت حق و آنچه بدو تعلق دارد، این روزه گشاده شود و اگر در غرض دنیا اندیشد، اگر چه مباح بود، این روزه باطل شود، مگر دنیایی که یاور وی باشد در راه دین که آن از دنیا نبود تا گفته اند که اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید، خطایی بر او نویسند که این دلیل آن بود که به رزقی که او وعده کرده که بدو خواهد دادن واثق نیست و این درجه اولیا و صدیقان است و هرکسی بر بالای این نرسد.
اما روزه خواص آن بود که جوارح خود را از ناشایست نگاه دارد و بر بطن و فرج اقتصار نکند و تمامی این روزه به شش چیز بود:
یکی آن که چشم نگاه دارد از هرچه او را از خدای مشغول کند، خاصه از چیزی که از آن شهوت خیزد که رسول (ص) می گوید، «نظر چشم پیکانی است از پیکانهای ابلیس به زهر آب داده، هرکه از بیم خدای از آن حذر کند، او را خلعت ایمان دهند که حلاوت آن در دل خود بیابد» و انس روایت کند که رسول (ص) گفت که «پنج چیز روزه را بگشاید: دروغ و غیبت و سخن چینی، سوگند به ناحق و نظر به شهوت».
دوم آن که زبان نگاه دارد از بیهوده و هرچه از آن مستغنی باشد یا خاموش می بود یا به قرآن خواندن مشغول شود و مناظره و لجاج از جمله بیهوده های زیانکار بود اما غیبت و دروغ به مذهب بعضی از علما روزه عوام را نیز باطل کند.
و در خبر است که دو زن روزه داشتند چنان شدند از تشنگی که بیم هلاک بود دستوری خواستند از رسول (ص) تا روزه بگشایند قدحی به ایشان فرستاد تا در آنجا قی کنند از حلق هر یکی پاره ای خون سیاه برافتاد مردمان تعجب بماندند رسول گفت، «این دو زن از آنچه خدای تعالی حلال کرده بود روزه فرا گرفتند، بدانچه حرام کرده بود بگشادند و به غیبت مشغول شدند و این چه از حلق ایشان برآمد گوشت مردمان است که خورده اند.»
سیم آن که گوش نگاه دارد که هرچه گفتن نشاید، شنیدن هم نشاید و شنوده شریک گوینده بود و در معصیت و دروغ و غیبت و غیر آن.
چهارم آن که دست و پای و همه جوارح نگاه دارد از ناشایست و هرکه روزه دارد و چنین کارها کند، مثال او چون بیماری بود که از روزه حذر کند و زهر خورد که معصیت زهر است و طعام غذاست که بسیار خوردن او زیان دارد، اما اصل او زیانکار نیست و برای این گفت رسول (ص) که بسیار روزه دار بود که او را از روزه جز گرسنگی و تشنگی نصیب نیست.
پنجم آن که به وقت افطار حرام و شبهت نخورد و از حلال خالص نیز بسیار نخورد که هرکه به شب آنچه به روز فوت شده باشد تدارک کند، چه مقصود حاصل آید که مقصود از روزه ضعیف کردن شهوات است و طعام دوبار به یک بار خوردن شهوت را زیادت کند، خاصه که الوان طعام جمع کنند تا معده خالی نباشد، دل صافی کی گردد؛ بلکه سنت آن بود که به روز بسیار نخسبد تا اثر ضعف گرسنگی در خود بیابد و چون شب اندک نخورد، زود در خواب شود و نماز شب نتواند کرد و برای این گفت رسول (ص) «هیچ وعا که پر کنند نزد خدای تعالی دشمن تر از معده نیست.»
ششم آن که پس از افطار دل او میان بیم و امید معلق بود که نداند که روزه مقبول خواهد بود یا نه.
حسن بصری، رحمه الله، روز عید به قومی بگذشت که می خندیدند و بازی می کردند گفت، «خدای تعالی ماه رمضان را میدانی ساخته است تا بندگان او در طاعت وی بیشی و پیشی جویند گروهی سبقت گرفتند و گروهی باز پس ماندند عجب از کسانی که می خندند و حقیقت حال خود نمی دانند به خدایی خدای که اگر پرده از روی کار برگیرند، مقبولان به شادی خود مشغول شوند و مردودان به اندوه خود ماتم گیرند، و هیچ کس به خنده و بازی نپردازد.»
پس، از این جمله بشناسی که هر که از روزه به ناخوردن طعام و شراب اقتصار کند روزه او صورتی بی روح باشد و حقیقت روزه آن است که خود را به ملایکه مانند کنی، که ایشان را شهوت نیست اصلا و بهایم را شهوت غالب است و از ایشان دورند بدین سبب و هر آدمی که شهوت او غالب بود در درجه بهایم بود، و چون شهوت او ضعیف شد، شبهتی گرفت به ملایکه و به این سبب به ایشان نزدیک شد، نزدیکی به صفت، نه به مکان و ملایکه نزدیکند به حق تعالی، پس او نیز نزدیک گشت و چون تیمار شام تدارک کند و شهوت را تمام مدد دهد از آنچه می خواهد، شهوت قوی گردد، نه ضعیف و آنچه روح روزه است حاصل نیاید.
لوازم افطار
بدان که قضا و کفارت و فدیه و امساک واجب آید به افطار در ماه رمضان، ولیکن هر یکی به جای خود.
اما قضا واجب آید بر هر مسلمان ملکف که روزه بگشاید به عذری یا بی عذری یا بر حایض و مسافر و بیمار و آبستن و بر مرتد نیز هم واجب آید، اما بر دیوانه و کودک واجب نیاید.
و اما کفارت جز به مباشرت یا به بیرون آوردن منی بر اختیار واجب نیاید و کفارت آن بود که بنده ای آزاد کند و اگر ندارد دو ماه پیوسته روزه دارد و اگر نتواند به سبب ضعف و بیماری، شصت مد طعام به شصت مسکین دهد و هر مدی منی باشد کم سه یکی.
اما امساک بر کسی واجب بود که بی عذری روزه بگشاید و بر حایض واجب نیاید، اگرچه در میان روز پاک شود و بر مسافر، اگر چه مقیم گردد و بر بیمار اگرچه بهتر شود واجب نیاید و چون روز شک یک تن گواهی دهد که ماه دیده است، هرکه نان خورده بود واجب بود که باقی روز همچون روزه دران امساک کند و هرکه در میان روز سفر ابتدا کند، نشاید که روزه بگشاید و اگر روزه گشاده در میان روز به شهر شود، نشاید که بگشاید و مسافر را روزه اولیتر از افطار، مگر که نتواند.
اما فدیه مدی از طعام باشد که به مسکینی رساند و بر حامل و مرضع واجب بود با قضا به هم، چون روزه از بیم فرزند گشاده باشد، نه چون بیمار که از بیم خود گشاده باشد و بر پیری که بغایت ضعیف ود و روزه نتواند داشت همین قدر واجب آید بدل قضا و هرکه قضای رمضان تاخیر کند تا رمضان دیگر، به هر روز قضا مدی طعام آید.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۱ - فصل (روزه داشتن در روزهای شریف)
در روزهای شریف و فاضل روزه داشتن سنت است، آنچه در سال اوفتد روز عرفه و عاشورا و نه روز اول ذی الحجه و ده روز از اول محرم و جمله ماههای رجب و شعبان است و در خبر است که «روزه یک روز از ماه حرام فاضلتر از سی روز از ماههای دیگر، و یک روز از رمضان فاضلتر از سی روز از ماه حرام»، و گفت، «هرکه پنجشنبه و آدینه و شنبه از ماه حرام روزه دارد، او را عبادت هفتصد ساله بنویسند» و ماه حرام چهار است: ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب، و فاضلترین ذوالحجه است که وقت حج است.
و در خبر است که «عبادت در هیچوقت فاضلتر و دوستتر نزد خدای از عشر اول ذی الحجه نیست. روزه یک روز از آن چون روزه یک سال است و قیام یک شب چون قیام لیله القدر است»، گفتند یا رسول الله «و نه نیز جهاد»، گفت، «آری! نه نیز جهاد، الا که اسب وی کشته شود و خون وی ریخته آید در جهاد» و گروهی از صحابه کراهیت داشته اند که همه رجب روزه دارند تا با ماه رمضان مانند نبود، بدین سببی یک روز گشاده اند یا زیادت.
و در خبر است که چون شعبان به نیمه رسد، روزه نیست مگر رمضان و در جمله آخر شعبان بگشادن نیکوست تا رمضان از او گسسته شود؛ اما به استقبال رمضان از آخر شعبان روزه داشتن کراهیت است، مگر که سبب باشد جز قصد استقبال.
اما روزهای شریف از ماه ایام بیض است، سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و از هفته، دوشنبه و پنجشنبه و جمعه.
اما روزه پیوستن داشتن همه سال جامع بود این همه را، لیکن پنج روز لابد بود که بباید گشادن؛ دو روز عید و سه روز ایام تشریق پس از عید اضحی و باید که بر خویشتن حجر نکند در افطار که آن مکروه باشد و هرکه روزه پیوسته نتواند داشتن، یک روز می دارد و یک روز می گشاید این روزه داوود (ع) است و فضل وی بزرگ است.
و در خبر است که عبدالله بن عمروبن العص می پرسد از فاضلترین طریقی در روزه وی را بدین فرمود گفت از این فاضلتر خواهم، گفت از این فاضلتر نیست و دون این آن باشد که روز دوشنبه و پنجشنبه می دارد تا نزدیک بود با ماه رمضان به هم به ثلث سال.
و چون کسی حقیقت روزه بشناسد که مقصود کسر شهوات است و صافی کردن دل، باید که مراقب دل خود می باشد و چو چنین باشد، گاه بود که افطار فاضلتر بود و گاه بود که روزه، و بدین سبب بود که رسول (ص) گاه روزه داشتی تا گفتندی مگر بیش نگشاید و گاه بگشادی تا گفتندی مگر بیش نخواهد داشت و ترتیبی معلوم نبودی روزه ورا و علما کراهیت داشته اند که چهار روز زیادت نگشاید پیوسته و این روز عید و ایام تشریق گرفته اند که چهار روز است، برای آن که بر دوام روزه بگشادن بیم بود که دل سیاه کند و غفلت غالب شود و آگاهی دل ضعیف شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۳ - شرایط و ارکان حج
بدان که هر مسلمانی که حج کند در وقت خویش، درست بود و وقت وی شوال و ذوالقعده و نه روز از ذوالحجه است تا آنگاه که صبح برآید روز عید، احرام در این مدت به حج درست بود و پیش از این اگر به حج احرام آورد عمره باشد و حج کودک ممیز درست بود و شیرخواره را ولی از وی احرام آورد و به عرفات برد و به سعی و طواف ببرد درست بود، پس شرط درستی حج مسلمانی وقت بیش نیست.
اما شرط آن که که حج اسلام بیفتد و فریضه گذارده شود پنج است: مسلمانی و آزادی و عقل و بلوغ و آن که در وقت احرام آورد اگر کودک احرام آورد و بالغ شود پیش از ایستادن به عرفات یا بنده آزاد شود پیش از این، کفایت بود از حج اسلام و همین شرایط بباید تا فرض عمره بیفتد، الا وقت که همه سال وقت عمره است.
اما شرط آن که از کسی دیگر حج کند به نیابت، آن بود که نخست حج فرض اسلام گذارده بود اگر پیش از آن دیگری نیت کند، از وی افتد نه از آنکس و پیشین حج اسلام بود، آنگاه قضا، نذر، آنگاه نیابت، و بر این ترتیب افتد، اگرچه نیت به خلاف این کند.
اما شرط وجوب حج اسلام است و بلوغ و عقل و آزادی و استطاعت و استطلعت دو نوع است: یکی آن که توانا بود که خود حج کند به تن خویش، و این به سه چیز بود: یکی آن که به تن درست بود، دیگر آن که راه ایمن بود و بر راه دریای خطرناک و دشمنی که از وی بیم مال یا تن بود نباشد، و دیگر آن که چندانی مال دارد که نفقه رفتن و آمدن را بس بود و نفقه عیال را تا باز آید، پس از آن که همه وامها گزارده باشد و باید که ستور دارد و پیاده رفتن لازم نیاید اما نوع دیگر آن است که به تن خویش نتواند که مفلوج بود یا بر جای مانده بود و چنان که امید بهتر شدن نبود الا به نادر و استطاعت وی بدان بود که چندان مال دارد که نایبی بفرستد تا حج وی بکند و مزد وی بدهد و اگر پسر وی در پذیرد که وی حج کند رایگان، بر وی لازم آید که دستوری دهد که خدمت پدر شرف باشد و اگر گوید که من مال بدهم تا کسی را اجارت گیری، لازم نیاید قبول کردن که در قبول مال منت بود و اگر بیگانه ای از وی حج خواهد لازم نیاید منت وی پذیرفتن و چون استطاعت حاصل شد باید که تعجیل کند، پس اگر تاخیر کند روا باشد، اگر توفیق یابد که سال دیگر بکند اگر تاخیر کند و بمیرد، پیش از حج عاصی بود و از ترکه وی حج کنند به نیابت وی، اگرچه وصیت نکرده باشد که این وامی گشت بر وی عمر، رضی الله عنه، گوید که قصد آن خواستم کرد تا بنویسم که هرکه مستطیع باشد در شهرها و حج نکند از وی گزیدی همی ستانید.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۴ - ارکان حج
بدان که ارکان حج که بی آن درست نیاید پنج است: احرام و طواف پس از وی سعی و ایستادن به عرفات و موی ستردن، بر یک قول.
و واجبات حج که اگر از آن دست بدارد حج باطل نگردد، ولیکن گوسفندی کشتن لازم آید، شش است: احرام آوردن در میقات: اگر از آنجا درگذرد بی احرام، گوسفندی واجب آید و سنگ انداختن و صبر کردن به عرفات تا آفتاب فرو شدن و مقام کردن شب به مزدلفه و همچنین به منا و طواف وداع اندر این چهار بازپسین یک قول دیگر است که گوسفند لازم نیاید چون دست بدارد، لیکن سنت بود.
و اما وجوه گزاردن حج سه است: افراد و قران و تمتع و افرد فاضل تر چنان که حج او لا تنها بگذارد، چون تمام شود از حرم بیرون آید، احرام عمره آرد آنگه عمره بکند و احرام عمره از جعرانه فاضل تر از آن که از تنعیم و از تنعیم فاضلتر از آن که از حدیبیه و از این هر سه جای سنت است.
اما قران آن بود که گوید، «لبیک بحجه و عمره» تا به یک بار به هردو محرم شود و اعمال حج به جای آورد و بس و عمره در وی مدرج شود، چنان که وضو در غسل و هرکه چنین کند بر وی گوسفندی واجب آید، مگر آن که مکی بود که بر وی واجب نیاید که میقات وی خود مکه است و هرکه قران کند، اگر پیش از وقوف عرفه طواف و سعی کند، سعی محسوب بود از حج و عمره، اما طواف پس از وقوف به عرفه اعادت باید کرد که شرط طواف رکن آن است که پس از وقوف بود.
و اما تمتع آن بود که چون به میقات رسد به عمره احرام آورد و به مکه تحلل کند، تا در بند احرام نباشد، آنگاه به وقت حج هم به مکه احرام حج بیاورد و بر وی گوسفندی واجب آید، اگر نتواند سه روز روزه دارد پیش از عیداضحی پیوسته یا پراکنده، و هفت روز دیگر چون به وطن رسد و در قران نیز چون گوسفند ندارد همچنین ده روز روزه دارد و تمتع بر کسی واجب شود که احرام عمره در شوال یا در ذوالقعده یا عشر ذوالحجه آرد تا زحمت کمتر بود حج را و احرام حج از میقات خویش بیفکنده بود، پس اگر مکی بود یا غریب بود و به وقت حج به میقات آید یا با مثل مسافت وی، گوسفندی بر وی واجب نیاید.
اما محظورات حج شش است:
یکی جامه پوشیدن که این احرام است پیراهن و موزه و شلوار و دستار نشاید، بلکه ازار و ردا و نعلین باید اگر نعلین نیابد کفش روا بود و اگر ازار نباشد شلوار روا بود و هفت اندام به ازار بپوشد روا بود، مگر سر و زن را روا بود جامه داشتن بر عادت، مگر روی، باید که نپوشد و اگر در محمل و مظله باشد روا بود.
دوم آن که بوی خوش به کار ندارد اگر به کار دارد یا جامه درپوشد، گوسفندی واجب آید.
سیم موی نسترد و ناخن بازنکند که اگر بکند گوسفندی واجب آید و گرمابه و فصد و حجامت و موی فروگشادن، چنان که کنده نیاید، روا بود.
چهارم جماع نکند، اگر بکن شتری یا گاوی یا هفت گوسفند واجب آید، حج تباه نشود.
پنجم مقدمات مباشرت چون پرماسیدن زن و بوسه دادن نشاید و هرچه طهارت بشکند از ملامست، در وی گوسفندی واجب آید و در استمناء همچنین و عقد و نکاح نشاید محرم را و اگر بکند درست نبود، ولیکن چیزی لازم نیاید.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۵ - کیفیت حج
بدان که صفت اعمال حج از اول تا آخر بباید دانست، فرایض و سنن و آداب به هم آمیخته، چنان که سنت است که هرکه عبادت نه به عادت کند، سنت و ادب و فریضه همه نزدیک وی برابر بود که به مقام محبت که رسد به نوافل و سنن رسد، چنان که رسول (ص) گفت که حق تعالی می گوید، «بندگان من به من هیچ تقرب نکنند بزرگتر از گزاردن فریضه های من و آن که بنده بود نیاساید هیچ از تقرب کردن به نوافل و سنن تا بدان درجه رسد که سمع و بصر و دست و زبان وی من باشم به من شنود و به من بیند و به من گیرد و به من گوید» پس مهم باشد آداب و سنن عبادات به جای آوردن و در هر جایی نگاه باید داشت.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۶ - اول آداب راه و ساز آن
باید که اول که عزم حج کند توبه کند و مظالم باز دهد و وامها بگزارد و عیال و فرزند و هرکه را بر وی نفقه است نفقات بدهد و وصیت نامه بنویسد و زاد راه از وجهی حلال به دست و از شبهت حذر کند که اگر حج به مال با شبهت کند بیم آن بود که ناپذیرفته بود و چندان ساز بسازد که با درویشان رفیق بتواند کرد در راه و پیش از بیرون شدن سلامت راه را چیزی صدقه دهد و شتری قوی به کار گیرد و هرچه برخواهد گرفت جمله به مکاری نماید تا به کراهت نباشد و رفیقی به صلاح به دست آرد که سفر کرده بود و در دین و مصالح راه یار بود و دوستان را وداع کند و از ایشان دعا خواهد و با هر یکی گوید، «اأستودع الله دینک و امانتک و خواتیم عملک» و ایشان با وی گویند، «فی حفظ الله و کنفه، زودک الله التقوی و جنبک و غفرذنبک و وجهک للخیر اینما توجهت» و چون از سرای بیرون خواهد آمد، نخست دو رکعت نماز کند در رکعت نخستین قل یا ایها الکافرون و در دوم قل هوالله احد برخواند با فاتحه و به آخر بگوید، «اللهم انت الصاحب فی السفر و انت الخلیفه فی الاهل و المال و الوالد احفظنا و ایاهم من کل افه اللهم انا نسالک فی مسیرناهذاالبر و التقوی و من العمل ما ترضی»، چون به در سرای رسد بگوید، «بسم الله، توکلت علی الله، لا حول و لا حول و لا قوه الا بالله، اللهم بک انتشرت و علیک توکلت و بک اعتصمت و الیک توجهت اللهم زودنی التقوی، و اغفرلی ذنبی و وجهنی للخیر اینما توجهت»، و چون بر ستور نشیند بگوید، بسم الله و بالله والله اکبر سبحان الذی سخرلنا هذا و ماکناله مقرنین و اناالی ربنا منقلبون»، و در جمله راه به ذکر و قرآن مشغول باشد و چون به بالایی برسد بگوید، «اللهم لک الشرف علی کل الشرف و لک الحمد علی کل حال»، و چون به بیمی باشد در راه، آیه الکرسی و آمن الرسول ... و قل هوالله و معوذتین برخواند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۰ - آداب وقوف به عرفه
بدان که اگر قافله روز عرفه رسد به عرفات، به طواف قدوم نپردازند و اگر پیش رسد، طواف قدوم به جای آرند و روز ترویه از مکه بیرون آیند و آن شب در منا باشند و دیگر روز به عرفات روند و وقت وقوف پس از زوال درآید روز عرفه تا آنگاه که صبح روز عید برآید، اگر پس از صبح رسد حج فوت شود و روز عرفه غسل کند و نماز دیگر با نماز پیشین به هم گذارد و باز به دعا مشغول شود و این روز روزه ندارد تا قوت یابد که در دعا مبالغت کند که سر حج اجتماع دلها و همتهای عزیزان است در این وقت شریف و فاضلترین ذکرها کلمه لا اله الا الله است و در جمله باید که از وقت زوال تا شبانگاه در تضرع و زاری بود و استغفار کند و عذرهای گذشت بخواهد و توجه نصوح کند و دعوت اندر این وقت بسیار است و نقل آن دراز شود و در کتاب احیا آورده ایم، از آنجا یاد گیرد یا هر دعایی که یاد دارد در این وقت می گویند که همه دعوات ماثوره در این وقت نیکوست و اگر نتواند یاد گرفت، باید که از نوشته می خواند یا کسی می خواند و وی آمین می کند و پیش از آن که آفتاب فرو شود، از حدود عرفات بیرون نشود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۲ - کیفیت عمره
چون خواهد که عمره آرد غسل کند و جامه احرام درپوشد چنان که حج را و بیرون شود از مکه تا به میقات عمره و آن جعرانه است و تنعیم و حدیبیه و نیت عمره کند و بگوید، «لبیک بعمره» و به مسجد عایشه، رضی الله عنها و عن ابیها، شود و دو رکعت نماز کند و باز به مکه آید و در راه لبیک می گوید و چون به در مسجد رود از تلبیه بماند و طواف کند و سعی کند، چنان که در حج گفتیم، پس موی بسترد و عمره بدین تمام شود و این در همه سال می توان کرد که کسی که آنجا باشد چندانکه می تواند عمره می کند و اگر نتواند طواف می کند و اگر نتواند در خانه می نگرد و چون در خانه شود میان آن دو عمود نماز می کند و پای برهنه درشود و با توفیر و حرمت و چندانکه می تواند آب زمزم می خورد، چندانکه معده پر شود که به هر نیت که خورد شفا یابد، و بگوید، «اللهم اجعله شفاء من کل سقم و ارزقنا الاخلاص و الیقین و المعافاه فی الدنیا و الاخره».
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۳ - طواف وداع
چون عزم بازگشتن کند، پیشین رحل دربندد و به آخر همه کارها خانه را طواف کند و طواف وداع هفت بار بود و دو رکعت نماز کند پس از آن، چنان که در صفت طواف گفته شد و در این طواف اضطباع و رفتن به شتاب نباشد و آنگاه به ملتزم شود و دعا کند و بازگردد، چنان که در خانه همی نگرد و می شود تا از مسجد بیرون شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۶ - عبرتهای حج
اما عبرتهای حج آن است که این سفر از وجهی بر مثال سفر آخرت نهاده اند که در این سفر مقصد خانه است و در آن سفر خداوند خانه پس از مقدمات و احوال این سفر باید که احوال آن سفر یاد می کند چون اهل و دوستان را وداع کند، بداند که بدان وداع ماند که در سکرات موت خواهد بود و چنان که باید که نخست دل از همه علایق فارغ کند، پس بیرون شود در آخر عمر و نیز باید که دل از همه دنیا فارغ کند، اگرنه سفر بر وی منغص بود و چون زاد سفر از همه نوعها ساختن گیرد و همه احتیاطی به جای آرد که نباید که در بادیه بی برگ بماند، باید که بداند که بادیه قیامت درازتر و هولناک تر است.
و آنجا به زاد حاجت بیش است، زاد آن بسازد و چون هر چیزی که بزودی تباه خواهد شد با خود برنگیرد که داند که با وی بنماند و زاد را نشاید و همچنین هر طاعت که به ریا آمیخته بود، زاد آخرت را نشاید و چون بر جمازه نشیند، باید که از جنازه یاد کند که به یقین داند که مرکب وی در آن سفر خواهد بود و باشد که پیش از آن که از جمازه فرود آید، وقت جنازه درآید.
باید که این سفر وی چنان باشد که زاد آن سفر را بشاید و چون جامه احرام راست کند تا چون نزدیک رسد جامه عادت بیرون کند و این درپوشد و آن دو ازار سپید بود باید که از کفن یاد کند که جامه آن سفر نیز مخالف عادت این خواهد بود و چون عقبات و خطرهای بادیه بیند، باید که از منکر و نکیر و عقارب و حیات گور یاد کند که از لحد تا حشر بادیه عظیم است با عقبه های بسیار و چنان که بی بدرقه از آفت بادیه سلامت نیابد، همچنین از هولهای گور سلامت نیابد بی بدرقه طاعتها و چنان که در بادیه از اهل و فرزندان و دوستان تنها ماند، در گور همچنین خواهد بود.
و چون لبیک زدن گیرد، بداند که این جواب ندای خدای تعالی است و روز قیامت همچنین ندا به وی خواهد رسید از آن هول بیندیشد و باید که به خطر این مستغرق باشد.
علی بن الحسین،رضی الله عنهما، در وقت احرام زرد روی شد و لرزه بر وی افتاد و لبیک نتوانست زد، گفتند، «چرا لبیک نگویی؟» گفت، «ترسم که اگر بگویم گویند، «لا لبیک و لاسعدیک» گون نگفت، از شتر بیفتاد و بیهوش گشت و احمد بن ابی الحواری مرید ابوسلیمان دارانی بود حکایت می کند که بوسلیمان در آن وقت لبیک نگفت تا میلی برفتند و بیهوش شد و به هوش آمد و گفت حق تعالی به موسی (ع) وحی کرد که ظالمان امت خود را بگوی که تا نام من نبرند و مرا یاد نکنند که هرکه مرا یاد کند من وی را یاد کنم و چون ظالم باشد ایشان را به لعنت یاد کنم و گفت، «شنیده ام که هرکه نفقه حج از شبهت کند و آنگاه لبیک گوید، او را گویند، «لا لبیک و لاسعدیک، حتی تردما فی یدیک».
و اما طواف و سعی بدان ماند که بیچارگان به درگاه ملوک شوند و گرد کوشک ملک می گردند تا فرصت یابند که حاجت خویش عرضه کنند و در میان سرای می شوند و می آیند و کسی را می جویند که ایشان را شفاعت کند و امید می دارند که مگر ناگاه چشم ملک بر ایشان افتد و به ایشان نظری کند و میان صفا و مروه مثل آن میدان است.
و اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف و دعا کردن ایشان به زبانهای مختلف به عرصات قیامت ماند که همه خلایق جمع شده باشند و هرکسی به خویشتن مشغول و متردد میان رد و قبول.
و اما انداختن سنگ، مقصود وی اظهار بندگی است بر سبیل تعبد محض و دیگر تشبه با ابراهیم، صلوات الله علیه که بدان جایگاه ابلیس پیش وی آمده است تا وی را شبهتی افکند، سنگ بر وی انداخته است پس اگر در خاطر تو آید که شیطان وی را پیدا آمد و مرا پیدا نیامده است، بیهوده سنگ چه اندازم، بدان که این خاطر تو را از شیطان پیدا آمد سنگ بینداز تا پشت وی بشکنی که پشت وی بدان شکسته شود که تو بنده فرمانبردار باشی و هرچه تو را گویند چنان کن همچنان کنی و تصرف خویش در باقی کنی وبحقیقت بدانی که بدین انداختن سنگ شیطان را مقهور می کنی.
این مقدار اشارت کرده آمد از عبرتهای حج تا کسی چون راه این بشناسد، بر قدر صفای فهم و شدت شوق و تمامی جهد در کار، وی را امثال این معانی نمودن گیرد و از هر یکی نصیبی یافتن گیرد که حیوه عبادت وی بدان بود و از حد صورتها دورتر شده بود.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۱ - اما آداب اجابت
آن است که فرق نکند میان درویش و توانگر و از دعوت درویش ترفع نکند که رسول (ص) مساکین را اجابت کردی و حسن بن علی رضی الله عنهما روی به قومی درویشان برگشت، نان پاره ای در پیش داشتند و می خوردند و گفتند، «یابن رسول الله موافقت کن»، فرود آمد از ستور و موافقت کرد و گفت، «خدای تعالی متکبران را دوست ندارد». چون بخورد گفت، «اکنون فردا شما نیز مرا اجابت کنید». و دیگر روز ایشان را طعامهای نیکو بساخت و بنشست با ایشان به هم و بخوردند.
ادب دوم آن که اگر داند که میزبان منت بر وی خواهد نهاد، نزدیک وی تعللی کند و اجابت نکند، بلکه میزبان باید که اجابت وی فضلی و منتی شناسد و همچنین اگر بداند که در مال وی شبهتی است یا اگر در آن موضوع منکری است، چون فرش دیبا و مجمر سیمین یا بر دیوار صورت جانوران است یا بر سقف یا سماع رود و مزامیر تنبت یا کسی مسخرگی می کند یا فحش می گوید یا زنان جوان به نظاره مردان می آیند، این همه مذموم است و نشاید به چنین جای حاضر شدن. همچنین اگر میزبان مبتدع بود یا فاسق یا ظالم یا مقصود وی لاف و تکبر است، باید که اجابت نکند و اگر اجابت کند و چیزی از این منکرات ببیند و منع نتواند کرد واجب باشد بیرون آمدن.
ادب سیم ان که به سبب دوری راه منع نکند، بلکه هرچه احتمال تواند کرد در عادت، احتمال کند و در توریه است که یک میل برو و بیمار را عیادت کن، از دو میل جنازه را تشییع کن و از سه میل دعوت را اجابت کن و از چهار میل برادر دینی را زیارت کن.»
ادب چهارم آن که اگر روزه دار بود منع نکند، لیکن حاضر شود و اگر میزبان را وحشت نباشد، بر بوی خوش و حدیث خوش قناعت کند که میزبانی روزه دار این باشد و اگر رنجه خواهد شد بگشاید که مزد شادی دل مسلمانی از روزه نافله بسیار فاضلتر و رسول (ص) انکار کرده است که چنین کند و گفته است که برارد تو برای تو تکلف کند و تو گویی من روزه دارم، بزهکار باشی.
ادب پنجمآن که اجابت بر نیت راندن شهوت شکم نکند که این کار بهایم بود، ولیکن نیت اقتدا کند به سنت رسول (ص) و نیت حذر کند از آن که رسول (ص) گفته است که هرکه دعوت اجابت نکند، عاصی است در خدای و رسول و بدین سبب گفته اند گروهی که اجابت دعوت واجب است. و نیت آن کند که برادر مسلمانی را اکرام کند که در خبر است که هرکه مومن را اکرام کند، خدای تعالی را اکرام کرده باشد. و نیت کند که شادی به دل وی رساند که در خبر است که هرکه مومنی را شاد کند، خدای تعالی را شاد کرده باشد. و نیت زیارت میزبان کند که زیارت برادران از جمله قربات عظیم است. و نیت صیانت خود کند از غیبت تا نگویند که از بدخوئی و تکبر نیامد.
این شش نیت است که وی را بر هر یکی ثوابی باشد و مباحات در چنین نیات از جمله قربات گردد و بزرگان دین جهد کرده اند تا در هر حرکتی و سکونی ایشان را نیتی بوده است که با دین مناسبت دارد تا از انفاس ایشان هیچ ضایع نشود.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۸ - باب دوم
اما شرایط نکاح پنج است:
اول ولی است که بی ولی نکاح درست نبود و هرکه ولی ندارد ولی وی سلطان بود.
دوم رضای زن، مگر که دوشیزه بود که چون پدر وی را بدهد، به رضای وی حاجت نباشد، و هم اولیتر آن باشد که بر وی عرضه کنند، آنگاه اگر خاموش بود کفایت بود.
سوم دو گواه عادل بباید که حاضر بود و اولیتر آن بود که جمعی از اهل صلاح حاضر شوند و بر دو اقتصار نکنند. پس اگر دو مرد باشد مستور که فسق ایشان مرد و زن را معلوم نباشد، نکاح درست بود.
چهارم آن که لفظ ایجاب و قبول بگویند ولی و شوی یا وکیل ایشان چنان صریح بود. و لفط نکاح یا تزویج با پارسی آن بگویند. و سنت آن است که ولی گوید پس از آن که خطبه برخوانده باشد، «بسم الله وبالله و الحمدلله، فلان را به نکاح به تو دادم به چندین کابین» و شوی گوید، «بسم الله و الحمدلله، این نکاح بدین کابین پذیرفتم»، و اولیتر آن بود که زن را ببیند پیش از عقد تا چون بپسندد عقد کند به الفت امیدوارتر بود. و باید که قصد و نیت وی از نکاح فرزند باشد و نگاه داشتن چشم و دل از ناشایست و مقصود تمتع و هوا نباشد.
پنجم آن که زن به صفتی بود که وی را نکاح حلال بود. و قریب بیست صفت است که نکاح بدان حرام بود: چه هر زنی که در نکاح دیگری باشد یا در عدت دیگر بود یا مرتد باشد یا بت پرست بود یا زندیق باشد که به قیامت و خدای و رسول ایمان ندارد یا اباحتی باشد که روا دارد زن را با مردان نشستن و نماز ناکردن و گوید که ما را این مسلم است و بدین عقوبت نخواهد بود یا ترسا باشد یا جهود از نسل کسانی که ایشان جهودی و ترسایی پس از فرستادن رسول (ص) ما گرفته باشد، و یا بنده باشد و مرد بر کابین زنی آزاد قادر باشد و یا از زنا ایمن بود بر خویشتن یا در ملک این مرد بود جمله وی یا بعضی از وی یا خویشاوند و محرم مرد بود یا به سبب شیر خوردن بر وی حرام شده باشد یا به مصاهرت حرام شده باشد چنان که پیش از این با فرزند وی نکاح کرده باشد یا با مادر و جده او نکاح کرده باشد و صحبت نیز کرده. یا این زن در نکاح پدر یا در نکاح پسر وی بوده باشد یا مرد چهار زن دیگر دارد و جز وی و وی زن پنجم باشد یا خواهر یا عمه یا خاله وی را به زنی دارد که جمع کردن میان ایشان نشاید. و هر دو زنی که میان ایشان خویشاوندی بود که اگر یکی مرد بودی و یکی زن میان ایشان نکاح نبستی، روا نباشد که مردی میان ایشان جمع کند و یا در نکاح وی بوده باشد و سه طلاق داده باشد یا سه راه خرید و فروخت کرده باشد تا شوی دیگر نکند حلال نشود یا میان ایشان لعان رفته باشد یا این زن یا مرد محرم بود به حج یا به عمره یا این زن یتیم باشد و طفل که نکاح وی نشاید تا بالغ نشود جمله این زنان را نکاح باطل بود. این است شرایط و درستی نکاح.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۲۰ - باب سیم
بدان که چون معلوم شد که نکاح اصلی است از اصول دین، باید که آداب دین در وی نگاه دارد، اگر نه فرق نباشد میان نکاح آدمیان و گشنی ستوران، پس در دوازده کار ادب نگاه باید داشت؛
ادب اول
ولیمه است و این سنتی موکد است. رسول (ص) عبدالرحمن عوف را گفت چون نکاح کرده بود، «اولم و لو بشاه ولیمه کن اگر همه به یک گوسفند باشد.» و هرکه گوسفند ندارد، آن قدر از طعام پیش دوستان نهند ولیمه باشد. رسول (ص) چون صفیه را نکاح کرد، از پست جو و خرما ولیمه کرد. پس آن قدر که ممکن باشد بباید کرد تعظیم کار را و باید که از سه روز اول در نگذراند و اگر تاخیر افتد از هفته بیرون نشود.
و سنت است دف زدن و نکاح اظهار کردن و بدان شادی نمودن که عزیزترین خلق بر روی زمین آدمیانند و فتح باب و آفرینش ایشان نکاح است پس این شادی در محل خویش بود و سماع و دف زدن در چنین وقت سنت است.
روایت است از ربعیه بنت معود که گفت، «آن شب که مرا عروس کردند دیگر روز رسول (ص) درآمد و کنیزکان دف می زدند و سرود می گفتند. چون رسول را بدیدند ثنای رسول (ص) گفتن گرفتند به شعر. رسول (ص) گفت، « همان گویید که می گفتید»، و نگذاشت که ثنای وی گویند بر دف که جد به بازی آمیختن پسندیده نباشد و ثنای وی دین جد باشد.
ادب دوم
خوی نیکو پیش گرفتن با زنان. و معنی خوی نیکو آن باشد که ایشان را نرنجانند بلکه آن که رنج ایشان تحمل کنند و بر محال گفتن و ناسپاسی کردن ایشان صبر کنند که اگر در خبر است که زنان را از ضعف و عورت آفریده اند. داروی ضعف ایشان خاموش بودن است و داروی عورت ایشان خانه بر ایشان زندان کردن است. رسول (ص)می گوید، «هرکه بر خوی بد اهل خویش صبر کند وی را چندان ثواب دهد که ایوب را دادند بر بلای وی. و هر زن که بر خوی بد شوی صبر کند، ثواب وی چون ثواب آسیه زن فرعون بود». و آخرین خبری که به وقت وفات از رسول شنیدند این بود که در زیر زبان می گفت، «نماز به پای دارید و بندگان را نیکو دارید و الله الله در حدیث زنان که ایشان اسیرانند در دست با ایشان زندگانی نیکو کنید».
و رسول (ص) خشم و صفرای زنان احتمال کردی روزی زن عمر جواب وی بازداد در خشم. عمر گفت، «یالکاع جواب باز می دهی؟»، گفت، «آری رسول از تو بهتر است و زنان او را جواب باز می دهند.» و عمر گفت، «اگر چنین است وای بر حفصه که خاکسار شد»، آنگاه حفصه را بدید، دختر خویش که زن رسول علیه السلام بود و گفت، «زنهار تا جواب بازندهی رسول را (ص) و به دختر ابوبکر غره نشوی که رسول (ص) او را دوست دارد، از وی احتمال کند». و یک روز زنی به خشم دست بر سینه رسول زد، مادر وی با وی درشتی کرد که چرا چنین کردی؟ رسول(ص) گفت، «بگذار که ایشان بیش از این نیز کنند و من درگذرم». و رسول گفت، علیه السلام، «خیرکم خیرکم لاهله، و انا خیرکم لاهلی. بهترین شما آن است که با اهل خویش بهتر است و من با اهل خویش از همه بهترم.»
ادب سیم
آن است که با ایشان مزاح کند و بازی کند و گرفته نباشد و به درجه عقل ایشان باشد. و هیچ کس با اهل چندان طیبت نکردی که رسول (ص) تا آنجا که با عایشه به هم بدوید تا که در پیش شود. رسول (ص) در پیش شد. یک بار دیگر باز دوید، عایشه در پیش شد. رسول گفت، «یکی به یکی، این بدان بشود، یعنی اکنون برابریم»، و یکروز آواز زنگیان شنید که بازی می کردند و پای می کوفتند، عایشه را گفت، «خواهی که ببینی؟» گفت، «خواهم» برخاست و نزدیک در آمد و دست پیش داشت تا عایشه زنخدان بر ساعد رسول (ص) نهاد و نظاره کرد ساعتی در آن. گفت، « یا عایشه بس نباشد؟» گفت، «خاموش» تا سه بار بگفت، آنگاه بسنده کرد. و عمر با جد و درشتی وی در کارها می گوید که مرد باید که با اهل خویش چون کودکی باشد و چون از وی کدخدایی خواهند چون مردان بود. گفته اند، «مرد باید که خندان باشد که درآید و خاموش بود که بیرون شود. هرچه بباید بخورد و از هرچه نیابد نپرسد».
ادب چهارم
آن که مزاح و بازی بدان حد نرساند که هیبت وی به جملگی بیفتد و با ایشان در هوای باطل مساعدت نکند، بلکه چون کاری بیند که به خلاف مروت یا خلاف شریعت بود سیاست کند، چه اگر بگذارد مسخر ایشان گردد که خدای تعالی فرموده است، «الرجال قوامون علی النساء باید که مرد بر زن مستولی باشد». رسول (ص) گفت، «تعس عبدالزوجه، نگونسار است کسی که بنده زن باشد.» چه زن باید که بنده مرد بود. و گفته اند که با زنان مشاورت باید کرد و باز خلاف باید کرد در آنچه گویند. و حقیقت نفس زن همچون توست. اگر اندکی فرابگذاری از دست بشود و از حد درگذرد و تدارک دشوار بود.
و در جمله زنان ضعفی است که علاج آن احتمال بود و کوژی است که علاج آن سیاست مرد باشد. مرد باید که چون طبیب استاد بود که هر علاجی به وقت خویش نگاه می دارد. و در جمله صبر و احتمال غالب باید که بود که در خبر است که مثل زن همچون استخوان پهلوست. اگر خواهی که راست کنی بشکند.
ادب پنجم
آن است که در حدیث غیرت اعتدال نگاه دارد و از هرچه ممکن بود که از آن آفت خیزد بازدارد تا تواند بیرون نگذارد و به بام درنگذارد که هیچ نامحرم وی را بیند. و نگذارد که به روزن و طاقچه به نظاره مردان شود که آفت از چشم خیزد و آن از درون خانه نخیزد. بلکه از روزن و طاقچه و در و بام خیزد. و نشاید که این معنی آسان گذارد. و نباید که بی سببی گمان بد برد و تعنت کند و غیرت از حد نبرد و در تجسس باطن کارها مبالغت نکند.
وقتی رسول (ص) نزدیک شهر بود که از سفری رسیده بود. نهی کرد و گفت، «هیچ کس امشب به خانه نرود ناگاه و صبر کنید تا فردا». دو تن خلاف کردند. هر یکی در خانه خویش کاری منکر دیدند. و علی می گوید که غیرت بر زنان از حد مبرید که آنگاه مردمان بدانند و بدان سبب زبان به ایشان دراز کنند. و اصل غیرت آن است که راه چشم ایشان از نامحرم بسته دارد.
رسول (ص) فاطمه (ع) را گفت که زنان را چه بهتر؟ گفت، «آن که هیچ مرد ایشان را نبیند». رسول (ص) را خوش آمد. وی را در کنار گرفت و گفت، «ذریه بعضها من بعض» و معاذبن جبل زن خویش را بزد که به روزنی فرو نگریست و زن را که سیبی بشکست، پاره ای خود بخورد و پاره ای به غلام داد، وی را بزد. عمر گفت، «زنان را جامه نیکو مکنید تا در خانه بنشینند که چون جامه نیکو دارند آرزوی بیرون شدنشان پدید آید». و در روزگار رسول (ص) زنان را دستوری بود تا پوشیده به جماعت شدندی به مسجد در صف بازپسین. در روزگار صحابه منع کردند. عایشه گفت، «اگر رسول علیه السلام بدیدی که اکنون زنان بر چه صفت اند به مسجد نگذاشتی. و امروز منع از مسجد و مجلس و نظاره فریضه تر است، مگر پیرزنی که جامه خلق درپوشد که از آن خللی نباشد.»
و آفت بیشتر زنان از مجلس نظاره خیزد و به هر جایی که بیم فتنه بود روا نباشد زن را که چشم نگاه ندارد که نابینایی در خانه رسول (ص) آمد و عایشه و زنی دیگر نشسته بودند. برنخاستند و گفتند که نابیناست. رسول (ص) گفت، «اگر وی نابیناست، شما نیز نابینایید؟»
ادب ششم
آن که نفقه نیکو کند، تنگ نگیرد و اسراف نکند. و بداند که ثواب نفقه کردن بر عیال بیش از ثواب صدقه است. رسول (ص) می گوید، «دیناری که مرد در غزا نفقه کند و دیناری که بدان بنده ای آزاد کند و دیناری که بر عیال نفقه کند و فاضلترین و نیرومندترین این دینار است که بر عیال نفقه کند.»
و باید که هیچ طعام خوش نخورد و اگر بخواهد خورد پنهان دارد و طعامی که نخواهد ساخت صفت آن در پیش ایشان نگوید. و ابن سیرین می گوید که در هفته ای یک بار باید که حلوا یا شیرینی سازد که از حلاوت دست باز داشتن بیکبارگی از مروت نباشد. و نان با اهل به هم خورد و به جمع چون مهمانی دیگر ندارد که در اثر چنین است که خدای و فرشتگان صلوات می دهند بر اهل بیتی که طعام جمله به هم خورند و اصل آن است که آنچه نفقه کند از حلال به دست آرد که هیچ خیانت و جفا بیش از این نبود که ایشان را به حرام پرورد.
ادب هفتم
آن که هرچه زنان از علم دین در کار نماز و طهارت و حیض و غیر آن به کار آید ایشان را بیاموزد و چون مرد بیاموخت زن را روا نباشد که بی دستوری بشود و بپرسد و اگر نیاموزد بر زن واجب شود که بیرون شود و بپرسد و اگر مرد در این تقصیر کند مرد عاصی شود که خدای تعالی می گوید، «قوا انفسکم واهلیکم نارا... الایه خود را و اهل خود را از آتش دوزخ نگاه دارید» و این مقدار باید که بیاموزد که چون پیش از آفتاب فرو شدن حیض منقطع شود نماز پیشین و دیگر قضا باید کرد و چون پیش از نماز صبح برآمدن حیض منقطع شد نماز شام و خفتن قضا باید کرد و بیشتر زنان این ندانند.
ادب هشتم
آن که اگر دو زن دارد، میان ایشان برابر دارد که در خبر است که هرکه به یک زن میل زیادت کند، روز قیامت می آید و یک نیمه وی کوژ شده. و برابری در عطا دادن شب با ایشان بودن نگاه دارد، اما در دوستی با ایشان و مباشرت کردن واجب نیست که این در اختیار نیاید.
و رسول (ص) هر شبی به نزدیک زنی می بود، اما عایشه را دوست تر داشتی و می گفت، «بارخدایا آنچه به دست من است جهد می کنم، اما دل به دست من نیست». و اگر کسی از یک زن سیر شده باشد و نخواهد که بر وی شود، باید که طلاق دهد و در بند ندارد. رسول (ص) سوده را طلاق خواست داد که بزرگ شده بود. گفت، «من نوبت خویش به عایشه دادم. مرا طلاق مده تا در قیامت از جمله زنان تو باشم.»وی را طلاق نداد و دو شب به نزدیک عایشه بود و یک شب به نزدیک هر زنی.
ادب نهم
آن که چون زنی بی فرمانی کند و طاعت شوی ندارد ورا به تلطف و رف به طاعت آرد اگر طاعت ندارد خشم گیرد و در جامه خواب پشت سوی وی کند. اگر طاعت ندارد سه شب جامه خواب جدا کند. پس اگر سود ندارد وی را بزند، چنان که بر روی نزند و سخت نزند که جایی بشکند. و اگر در نماز با کار دین تقصیر کند روا بود که از وی خشم گیرد ماهی و چندان باشد که رسول (ص) یک ماه از جمله زنان خشم گرفت.
ادب دهم
در صحبت کردن است. باید که روی از قبله بگرداندو در ابتدا به حدیث و بازی و قبله و معانقت دل وی خوش کند. رسول (ص) گفته است، «مرد نباید که بر زن افتد چون ستور. باید که در پیش صحبت رسولی باشد» گفتند، «یا رسول الله آن رسول چیست؟» گفت، «بوسه دادن» پس چون ابتدا خواهد کرد بگوید، «بسم الله العلی العظیم. الله اکبر، الله اکبر» و اگر قل هو الله احد برخواند نخست نیکوتر آید و بگوید، «اللهم جنینا الشیطان، و جنب الشیطان مما رزقنا» که در خبر است که هرکه این بگوید کودکی که باشد از شیطان ایمن باشد. و در وقت انزال باید که به دل بیندیشد که الحمدلله الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا آنگاه چون انزال کرد صبر کند تا زن نیز انزال افتد، که رسول گفته است (ص)، «سه چیز از عجز مرد باشد یکی آن که کسی را بیند که وی را دوست دارد و نام وی معلوم نکند. دوم آن که برادری وی را کرامت کند آن کرامت رد کند. سوم پیش از آنکه به بوسه و معانقه مشغول شود، صحبت کند و آنگاه که حاجت وی روا شود صبر نکند تا حاجت زن نیز روا شود. و از امیرالمومنین علی و معاویه و ابوهریره روایت کرده اند که صحبت در شب نخستین ماه و شب بازپسین و شب نیمه کراهیت است که شیاطین در این شبها حاضر آیند به وقت صحبت. و باید که در حال حیض خویشتن از صحبت نگاه دارد، اما با زن حائض برهنه خفتن روا باشد. و پیش از غسل حیض نیز نشاید و چون یک بار صحبت کرد و دیگر باره خواهد کرد باید که خویشتن بشوید. و اگر جنب چیزی خواهد خورد باید که طهارت کهین بکند و چون بخواهد خفتن نیز وضو کند، اگرچه جنب باشد که سنت چنین است و پیش از غسل موی و ناخن بازنکند تا بر جنابت از وی جدا نشود و اولیتر آن است که آب به رحم رساند و بازنگیرد. و اگر عزل کند درست آن است که حرام نباشد. و مردی از رسول (ص) پرسید، «مرا کنیزکی است خادمه و نمی خواهم که آبستن شود که از کار بماند.» گفت، «عزل کن که اگر تقدیر کرده باشد فرزند خود پدید آید، پس از آن بیامد که فرزند پدید آید.» و جابر می گوید، «کنانعزل و القرآن بنزل ما عزل می کردیم و وحی می آمد و ما را نهی نکردند.»
ادب یازدهم
در آمدن فرزند است. و باید که چون فرزند آمد در گوش راست وی بانگ نماز کند و در گوش چپ قامت کند که در خبر است که هرکه چنین کند کودک از بیماری کودکان ایمن شود و وی را نام نیکو کند. و در خبر است که دوستترین نامها نزد خدای تعالی عبدالله و عبدالرحمن و عبدالرحیم و چنین نامهاست. و کودک اگرچه از شکم بیفتند سنت است ورا نام نهادن. و عقیقه سنتی موکد است. دختر را با یک گوسپند و پسر را به دو گوسپند و اگر یکی بود هم رخصت است. و عایشه رضی الله عنها گفته است که استخوان عقیقه را نباید شکست. و سنت آن است که چون بیاید شیرینی به کار وی بباید در کردن و روز هفتم موی وی بباید ستردن و هم سنگ موی زر یا سیم صدقه دادن و باید که به سبب دختر کراهیت ننماید و به پسر شادی بسیار نکند که نداند که بهی در کدام است و دختر مبارک تر بود و ثواب در وی بیشتر بود. و رسول (ص) گفت، «هرکه وی را سه دختر بود یا سه خواهر و رنج ایشان بکشد و شغل ایشان بسازد، خدای تعالی به سبب رحم وی بر ایشان و بر وی رحمت کند». یکی گفت، «یا رسول الله اگر دو دارد؟»، دیگری گفت، «اگر یکی دارد»، گفت، «اگر یکی دارد نیز». و نیز رسول (ص) گفت، «هرکه یک دختر دارد رنجور است و هرکه دو دارد گران بار است و هرکه سه دارد ای مسلمانان وی را یاری دهید که وی با من در بهشت همچون دو انگشت باشد، یعنی نزدیک. و گفت، «هرکه از بازار نوباوه ای خرد و به خانه برد همچون صدقه ای باشد و باید که ابتدا به دختر کند و آنگاه به پسر که هر دختری را شاد کند، همچنان بود که از بیم خدای بگریسته بود و هرکه از بیم خدای تعالی بگرید، تن وی بر آتش حرام شود.»
ادب دوازدهم
آن که تا بتواند طلاق ندهد که خدای تعالی از جمله مباحات طلاق را دشمن دارد و در جمله رنجانیدن کسی مباح نشود الا به ضرورتی. چون حاجت افتد به طلاق، باید که یکی بیش ندهد که سه به یک بار مکروه است.
و در حال حیض طلاق دادن حرام است و در حال پاکی که صحبت کرده باشد هم حرام بود. و باید که عذری آرد و در طلاق بر سبیل تلطف و به خشم و استخفاف طلاق ندهد. و آنگاه هدیه ای دهد وی را که دل وی بدان خوش شود و سر زن با هیچ کس نگوید. و پیدا نکند که به چه عیب طلاق می دهد. یکی را پرسیدند که زن را چرا طلاق می دهی؟ گفت، «سر زن خویش آشکارا نتوان کرد.» چون طلاق داد گفتند، «چرا طلاق دادی؟» گفت، «مرا با زن کسان چه کار تا حدیث وی کنم؟»
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۲۴ - باب دوم
بدان که این باب دراز بود و جمله این در کتب فقه گفته ایم، اما در این کتاب آن مقدار که حاجت بدان غالب بود بگوییم، چندان که هرکه این بداند اگر چیزی مشکل شود بتواند پرسید و هرکه این نداند خود در حرام و ربوا افتد و نداند که همی بباید پرسید.
و غالب کسب بر شش معاملت گردد: بیع و ربوا و سلم و اجارت و قراض و شرکت، پس جمله شرایط این عقود بگوییم.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۲۵ - عقد اول (بیع است)
و علم بیع حاصل کردن فریضه است که هیچ کس را از این چاره نباشد. و عمر در بازار شدی و دره می زدی و می گفتی، «هیچ کس مباد که در این بازار معاملت کند پیش از آن که فقه بیع بیاموزد، اگر نه در ربوا افتد، اگر خواهد و اگر نی». و بدان که بیع را سه رکن است: یکی خریدار و فروختگار که آن را عاقد گویند، دوم آخریان و کالا که آن را معقول علیه گویند، سیم لفظ بیع.