عبارات مورد جستجو در ۴۵۹ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره را دو نام گفته‏اند: یکى حم السجده، دیگر سورة المصابیح.
سه هزار و سیصد و پنجاه حرف است و هفتصد و نود و شش کلمت و پنجاه و چهار آیت جمله به مکه فرو آمد و در مکیات شمرند باتفاق مفسّران. و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ بآیت سیف منسوخ است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اى هذه الحروف تنزیل من الرحمن الرحیم نزل بها جبرئیل من عند اللَّه. میگوید: این حروف تهجّى که حا و میم از ان جمله است، فرو فرستاده رحمن است، چنانک کودک را گویى: چه مى‏آموزى یا گویى در لوح چه نبشته‏اى؟ گوید: الف و با، نه خود این دو حروف خواهد که جمله حروف تهجّى خواهد. این همچنانست که جبرئیل از آسمان فرو آورد و بر محمد خواند صلوات اللَّه و سلامه علیه، تا دانایان را معلوم شود که کلام خداوند جل جلاله بى‏حرف و صوت نیست، چنانک قرآن کلام اوست ناآفریده حروف در قرآن و غیر قرآن کلام اوست ناآفریده.
اشعریان گفتند: حروف در قرآن و غیر قرآن آفریده است، و گفتند: کلام خداوند معنى است قائم بذات او بى‏حرف و بى‏صوت، و این عقیده اهل سنت و اصحاب حدیث نیست، و اهل سنت را بر ایشان از آیات و اخبار دلیلهاى روشن است، منها قوله تعالى: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ میگوید: اگر از مشرکان کسى خواهد که با پناه و زینهار تو آید او را با پناه و زینهار خودگیر تا کلام حق بشنود. خلاف نیست که آنچه مى‏شنود حرف و صوت است نه آن معنى که بذات بارى قائم است که آن را مسموع نگویند، عرب معنى را فهم گوید و کلام را سماع، یقال: سمعت الکلام و فهمت المعنى، و لا یقال: سمعت المعنى. حاصل سخن آنست که رب العزة کلام خود را مسموع گفت، و مسموع جز حرف و صوت نیست، دلیل شد که در کلام خداوند هم حرف است و هم صوت.
دلیل دیگر آنست که رب العزة فرمود: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ بیگانگان میخواهند که کلام خداى را تبدیل کنند و از نسق خود بگردانند. این تبدیل که رب العزة اضافت با ایشان کرد ناچار در کلامى است بایشان رسیده نه در معنى که بذات بارى قائم است و بایشان نارسیده، و آن کلام که بایشان رسید جز حرف و صوت نیست.
سدیگر دلیل آنست که رب العالمین با موسى فرمود لیلة النار که: إِنِّی أَنَا اللَّهُ اجماع است که موسى بحقیقت کلام بارى شنید، و معلوم است که بسمع وى جز حرف و صوت نرسید.
چهارم دلیل آنست که اللَّه فرمود: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ.. اهل لغت و ارباب صناعت متّفق‏اند که «هذا» اشارت فرا حاضر است اگر کلام خداوند آن معنى است که بذات او قائم است نه این حروف که مى‏بینند و مى‏خوانند پس اشارت باطل است و فایده آیت ضایع، و جلّ کلام البارئ ان یحمل على ما لا یفید.
پنجم دلیل خبر است از مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود
قال: «و من قرأ القرآن فاعربه فله بکلّ حرف خمسون حسنة و من قرأه و لحن فیه فله بکلّ حرف عشر حسنات اما انّى لا اقول «الم» حرف بل الف حرف و لام حرف و میم حرف».
و قیل: حم» اسم القرآن، اى هذا القرآن تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ثمّ فسر فقال: کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ بالامر و النهى و الحلال و الحرام و الوعد و الوعید و قیل: فصّلت آیاته بفواصل فصاحت و بلاغة و اعجاز و قیل: فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى انزلت متفرّقة. قُرْآناً عَرَبِیًّا بلسان العرب، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ العربیّة، و قرآنا نصب على المدح. و قیل: على التمییز. و قیل: نصب على الحال.
بَشِیراً وَ نَذِیراً صفتان للقرآن، اى یبشّر المؤمنین و ینذر الکافرین بما فیه من البشارة و النذارة فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ اى اعرض اکثر اهل مکة عن قبوله و اتباعه.
و قیل: اعرض اکثر العرب، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ اى لا ینتفعون بسماعه و لا یعلمون به.
و قیل: اذا تلاه النبى (ص) لا یصغون الیه تکبّرا. و قیل: لا یَسْمَعُونَ اى لا یقبلون کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى قبل اللَّه.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ واحد الاکنّة کنان و هو الجعبة، مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ من التوحید فلا نفهمه و لا نعیه، وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ اى صمم فلا نسمع ما تقول، و المعنى: انّا فى ترک القبول منک بمنزلة من لا یفهم و لا یسمع. وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ اى خلاف فى الدین و مانع یمنعنا عن اتباع امرک. قالوا ذلک استهزاء و ان کان حقا بدلیل قوله: وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً و قیل: انّما قالوا ذلک لیؤیسوا رسول اللَّه (ص) عن قبولهم دینه. فَاعْمَلْ انت على دینک، إِنَّنا عامِلُونَ على دیننا. و قیل: «فاعمل» فى ابطال امرنا، إِنَّنا عامِلُونَ فى ابطال امرک.
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ فى الطبع و الجنس، یعنى انا کواحد منکم و لولا الوحى ما دعوتکم، یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ اى لست بملک و لا ملک و لا اطلب بمقالتى ریاسة، کقول نوح: وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ انّما اعلمکم ما یوحى الىّ انّ المعبود اله واحد. قال الحسن: علّمه اللَّه التواضع بقوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ.
فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ اى توجّهوا الیه بالطاعة و لا تمیلوا عن سبیله، وَ اسْتَغْفِرُوهُ اى آمنوا به لتستحقّوا مغفرته، وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ.
الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ قال ابن عباس یعنى الذین لا یقولون لا اله الّا اللَّه و هى زکاة الانفس، و المعنى لا یطهّرون انفسهم من الشرک بالتوحید فانّما المشرکون نجس. و قال الحسن و قتادة: لا یعتقدون وجوب الزکاة. و کان یقال: الزکاة قنطرة الاسلام فمن قطعها نجا و من تخلّف عنها هلک. وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ یعنى بالبعث بعد الموت و الثواب و العقاب.
ذکر زکاة در قرآن بر دو وجه است: یا در نماز پیوسته یا منفرد گفته، آنچه در نماز پیوسته چنانست که الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ هذا و اشباهه. مراد باین زکاة مال است که اللَّه فرض کرده بر خداوندان مال. و آنچه منفرد گفته چنانست که وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى مراد باین پاکى است و زیادتى و دین دارى یعنى دین اسلام که زکاة قطره آنست.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ اى غیر مقطوع و لا منقوص و لا ممنون به علیهم. سدّى گفت: این آیت در شأن بیماران و زمنان و پیران ضعیف فرو آمد، ایشان که از بیمارى و ضعیفى و عاجزى از طاعت و عبادت اللَّه باز مانند و باداء حق وى نرسند و بآن سبب اندوهگن و غمگین باشند. رب العالمین ایشان را در ان بیمارى همان ثواب مى‏دهد که در حال صحت بطاعت و عبادت مى‏داد. مصطفى (ص) فرمود: «انّ العبد اذا کان على طریقة حسنة من العبادة ثمّ مرض قیل للملک الموکل به: اکتب له مثل عمله اذ کان طلیقا حتّى اطلقه او اکفته الىّ»
و فى روایة اخرى قال (ص): «ما من احد من المسلمین یصاب ببلاء فى جسده الّا امر اللَّه عز و جل الحافظین الذین یحفظانه فقال: اکتبا لعبدى فى کل یوم و لیلة مثل ما کان یفعل من الخیر ما دام فى وثاقى»
عبد الله مسعود گفت: با رسول خدا (ص) نشسته بودیم که رسول بر آسمان نگرست و تبسّم کرد، گفتیم: یا رسول اللَّه از چه تبسّم فرمودى و چه حال بر تو مکشوف گشت، گفت: عجب آید مرا از بنده مؤمن که از بیمارى بنالد و جزع کند اگر بدانستى که او را در ان بیمارى چه کرامت است و با اللَّه چه قربت، همه عمر خود را بیمارى خواستى، این ساعت که بر آسمان مى‏نگرستم دو فرشته فرو آمدند و بنده‏اى که پیوسته در محراب عبادت بود او را طلب کردند در ان محراب و نیافتند بیمار دیدند آن بنده را و از عبادت باز مانده، فرشتگان بحضرت عزت بازگشتند گفتند بار خدایا فلان بنده مؤمن هر شبانروزى حسنات و طاعات وى مى‏نوشتیم اکنون که او را در حبس بیمارى کردى هیچ عمل و طاعت وى نمى‏نویسیم، از حق جل جلاله فرمان آمد که: اکتبوا لعبدى عمله الذى کان یعمل فى یومه و لا تنقصوا منه شیئا فعلى اجر ما حبسته و له اجر ما کان صحیحا.
مجاهد گفت: لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ اى غیر محسوب یعنى که نعمت دنیا ایشان را از ثواب آن جهان بنه انگارند.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ استفهام بمعنى انکارست و معنى آنست که: مى کافر شوید بآن خداوند که قدرت وى اینست که زمین را بدو روز بیافرید؟ یعنى روز یکشنبه و روز دوشنبه. اگر خواستى بیک لحظه بیافریدى، لکن خواست که با خلق نماید که سکونت و آهستگى به از شتاب و عجلت، و بندگان را سنّتى باشد بسکونت کار کردن و راه آهستگى رفتن. وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً شرکاء و اشباها، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ خالق جمیع الموجودات و سیّدها و مرّبیها.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها اى جبالا ثوابت من فوق الارض، وَ بارَکَ فِیها بما خلق فیها من البحار و الانهار و الاشجار و الثمار انبت شجرها من غیر غرس و اخرج زرعها من غیر بذر و جعل فیها معادن الذهب و الفضّة و سائر الفلزّات، وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها یعنى ارزاق العباد و البهائم: تقول: قاته یقوته، اذا رزقه و اجرى علیه، و اقاته اذا جعله ذا قوت، و اللَّه عز و جل مقیت. قال الضحاک: قدّر فى کلّ بلدة ما لم یجعله فى الأخرى لیعیش بعضهم من بعض بالتجارة من بلد الى بلد و قال الکلبى: قدّر الخبز لاهل قطر و التمر لاهل قطر و الذرة لاهل قطر و السمک لاهل قطر و کذلک اخواتها.
فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ اى فى تتمة اربعة ایام هذا کقول القائل: سرت من البصرة الى بغداد فى عشر و الى الکوفة فى خمس عشرة معنى آیت آنست که: رب العزة زمین را بیافرید بدو روز روز یک شنبه و دوشنبه و تقدیر اقوات و ارزاق کرد در تمامى چهار روز یعنى روز سه شنبه و چهار شنبه.
روى عن ابن عباس قال: سمعت رسول اللَّه (ص) و انا ردیفه یقول: «خلق اللَّه الارواح قبل الاجسام باربعة آلاف سنة و خلق الارزاق قبل الارواح باربعة آلاف سنة «سواء» لمن سأل و لمن لم یسئل و انا من الذین لم یسئلوا اللَّه الرزق و من سأل فهو جهل منه».
قراءت عامّه قرّا «سواء» نصب است بر مصدر یعنى استوت سواء.
و قیل معناه: جعلنا الاقوات المقدّرة محتومة سواء لمن سأل أ و لم یسئل طلب او لم یطلب عاجزا کان الانسان أو حیولا. ابو جعفر «سواء» بجرّ خواند بر نعت ایام، و معنى آنست که: تقدیر ارزاق کرد در چهار روز راست نه بیش نه کم. آن گه فرمود: «للسّائلین» پرسندگان را مى‏گویم که مى‏پرسند که چون بود. بر رفع نیز خوانده‏اند، و معنى آنست که: الرزق المقدّر سواء للمسترزق و الساکت.
ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ یعنى عمد و صعد وَ هِیَ دُخانٌ بعد. قال ابن عیسى الدخان جسم لطیف مظلم متفشّ. و قیل: هو بخار الماء.
یروى «انّ اوّل ما خلق اللَّه عز و جل العرش على الماء و الماء ذاب من جوهرة و هى کانت یاقوتة بیضاء فاذابها ثمّ القى فیها نارا ففار الماء و اجفآء غثاء فخلق الارض من الغثاء لم یبسطها ثمّ استوى الى الدخان الذى ثار من الماء فسمکه سماء ثمّ بسط الارض فکان خلق الارض قبل خلق السماء و بسط الارض و إرساء الجبال فیها و تقدیر الارزاق و خلق الاشجار و الدوابّ و البحار و الانهار بعد خلق السماء»
لذلک قال اللَّه عز و جل: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها هذا جواب عبد اللَّه بن عباس، لنافع بن الازرق الحرورى.
فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قال ابن عباس: قال اللَّه عز و جل: ائْتِیا اى جیئا بما خلقت فیکما امّا انت یا سماء فاطلعى شمسک و قمرک و نجومک و انت یا ارض فشقّقى انهارک و اخرجى ثمارک و نباتک و قال لهما: افعلا ما آمرکما طوعا و الا ألجأتکما الى ذلکما حتى تفعلاه کرها فاجابتا بالطوع و قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ اى جئنا بما احدثت فینا مستجیبین لامرک. یقال اجابه من الارض الاردن من بلاد الشام فسمّى لسان الارض. و قیل: اجاب و نطق من الارض موضع الکعبة و من السماء ما بحذائها فجعل اللَّه لها حرمة على سائر الارض.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ اى اتمهنّ و فرغ من خلقهنّ فِی یَوْمَیْنِ اى فى الیومین الباقیین من الایام الستّة یوم الخمیس و یوم الجمعة. قال ابن عباس: ابتداء اللَّه عز و جل بخلق الارضین یوم الاحد فخلق سبع ارضین فى یوم الاحد و یوم الاثنین، ثمّ جعل فیها رواسى من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها، ارسى الجبال و شقّ الانهار و غرس الاشجار و جعل المنافع فى یومین یوم الثلاثاء و یوم الاربعاء، ثمّ استوى الى السّماء فخلقها سبع سماوات فى یوم الخمیس و یوم الجمعة و خلق آدم فى آخر ساعة من یوم لجمعة و فیها تقوم الساعة قال فلذلک سمیت الجمعة لانّه اجتمع فیها الخلق وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها اى امر اهل کلّ سماء امرهم من العبادة و قال ابن عباس: خلق ما فى کلّ سماء خلقها من الملائکة و ما فیها من الشمس و القمر و النجوم و البحار و جبال البرد و ما لا یعلم الّا اللَّه فذلک امرها. و قال مقاتل: اوحى الى کل سماء ما اراد من الامر و النهى. وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ اى بکواکب فتضی‏ء فى اللیل کالمصابیح. «و حفظا» یعنى: و حفظناها حفظا، اى حفظناها بالکواکب من مسترقى السمع، کقوله: وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ قیل: خلقت الکواکب للزینة و الحفظ جمیعا. «ذلک» الذى ذکر من صنعه تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ فى ملکه «العلیم» بخلقه.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان بعد هذا البیان، فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ الصاعقة عند العرب عذاب معه صوت، و اکثر ما یقولونه اذا کان مع الصوت نار. «إذ جاءتهم» یعنى عادا و ثمود، الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ اراد بقوله: مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الرسل الذین ارسلوا الى آبائهم من قبلهم، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ یعنى و من بعد الرسل الذین ارسلوا الى آبائهم، الذین ارسلوا الیهم هود و صالح فالکنایة فى قوله: مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ راجعة الى عاد و ثمود و فى قوله: وَ مِنْ خَلْفِهِمْ راجعة الى الرسل.
أَلَّا تَعْبُدُوا یعنى بان لا تعبدوا إِلَّا اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا منا الایمان الذى تدعون انه یریده بارسالکم لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً بدل هؤلاء الرسل فلم یتخالجنا شک فى امرهم.
فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ اى انا بما تدّعون انّکم ارسلتم به کافرون، کقوله: یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ... و هذا واسع فى کلام العرب.
روایت کنند از جابر بن عبد اللَّه و از محمد بن کعب القرظى که جمع قریش روزى بهم نشسته بودند با یک دیگر میگفتند: این کار محمد بر ما مشکل شد و نفرى از عزیزان ما چون حمزه عبد المطلب و عمر خطاب و دیگران با دین وى گشتند و کار وى روز بروز بالا میگیرد، کسى باید که در کهانت و سحر دستى دارد و صنعت شعر نیکو داند تا با وى سخن گوید و باز داند که مادّت علم وى از کجاست و حاصل دعوى وى چیست. عتبة بن ربیعه برخاست گفت: کار منست که من شعر شنیده‏ام و در سحر و کهانت بیگانه نباشم، اگر سخن محمد ازین جنس است بر من پوشیده نشود.
و رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه تنها بمسجد نشسته بود عتبه بیامد و با رسول علیه السلام برفق و بحرمت سخن در گرفت گفت: یا محمد ما ترا از خویشتن دانیم و مکانت و منزلت خود در نسب قریش شناخته‏ایم: امّا کارى عظیم با ایشان بر دست گرفته‏اى، جمع ایشان پراکنده کردى، پیران ایشان را حرمت برداشتى، خدایان ایشان را عیب کردى، دین پدران بباد بردادى، اکنون چند سخن از من بشنو و در ان نظرى کن، چند چیز بر تو عرضه کنم و اختیارى بکن. رسول (ص) فرمود: قل یا ابا الولید هان بگو تا چه خواهى گفت اى بو الولید. عتبه گفت: یا ابن اخى اگر این کار که بیش گرفته‏اى و این دین که تو آورده‏اى مقصود تو جمع مال است ما ترا چندان مال جمع کنیم که در قریش هیچ کس از تو توانگرتر نباشد، و اگر شرف و سیادت و سرورى میخواهى ما ترا بر همه قریش لا بل بر همه عرب سرور و مهتر کنیم، و اگر غلمت شهوت ترا رنجه میدارد ده زن از کرایم قریش بزنى بتو دهیم، و اگر ریّى بتو مى‏آید از روى کهانت ترا درمان ساز پدید کنیم، اگر شعرست که در صدر تو میجوشد، عجب نیست که شما بنى عبد المطلب را در شعر آن قوت و قدرت هست که دیگران را نیست، و رسول خدا خاموش همى بود تا سخن بآخر راند. آن گه فرمود: یا با الولید همى بگفتى و از گفت خود فارغ شدى؟ گفت: نعم فارغ شدم حضرت مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت اکنون از من بشنو تا من نیز خواندنى برخوانم، در گرفت گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا.. تا آخر این آیت برخواند که فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ و گفته‏اند، تا آیت سجده بر خواند و رسول علیه السلام سجود تلاوة کرد، و عتبه در شنیدن کلام حضرت خداوند جل جلاله چنان مبهوت و مدهوش گشت که جاى سخن در وى نماند و بآخر دست بر دهن رسول نهاد و گفت: بحق رحم که نیز نخوانى که طاقتم برسید و درین سخن سرگردان و حیران شدم. برخاست و چون متحیّرى بخانه خود باز شد و بانجمن قریش که در انتظار وى بودند بازنگشت. بو جهل گفت: اى معشر قریش عتبه بر ما بازنگشت ترسم که صابى شد و در طعام محمدش رغبت افتاد، همه برخاستند و بخانه عتبه شدند بو جهل او را گفت: ترانه بران صفت مى‏بینیم که برفتى، همانا که بطعام محمد رغبت کردى و باو میل دارى، اگر ترا حاجت است تا ترا چندان مال دهیم که از طعام محمد بى‏نیاز شوى. عتبه از ان سخن در خشم شد و سوگند یاد کرد که هرگز با محمد سخن نگوید، آن گه گفت: من سخن خویش با محمد بگفتم و او بجواب من سورتى بر خواند، و اللَّه که هرگز مانند آن سخن نشنیدم! نه شعر بود و نه سحر و نه کهانت، کار بجایى رسید که دست بر دهن وى نهادم و او را سوگند دادم که بس کند خواندن آن که حیران شده بودم و دلم زیر زبر گشته. اکنون میگویم شما را اگر فرمان من برید: راى من آنست که این مرد را فرو گذارید با دین خویش و تعرّض او نرسانید و بر عداوت او نکوشید که آن سخن که من از وى شنیدم ناچار آن را عاقبتى است و در ان بسته‏کارى و چیزى، او را بعرب باز گذارید، اگر عرب بدو دست یابند خود شغل شما کفایت کردند و اگر او بر عرب دست یابد ملک او ملک شماست عزّ او عزّ شما. بو جهل گفت: چنان مى‏دانم که سحر او در تو اثر کرده و ترا از حال خود بگردانیده. عتبه گفت راى من اینست، شما هر چه خواهید میکنید.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ طلبوا العلوّ بغیر وجهه لانهم طلبوه بمخالفة الرسل و عاقبة ذلک الذّلّ و الصّغار، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً اى نحن نقدر على دفع العذاب عنا بفضل قوّتنا، و کانوا ذوى اجسام طوال و خلق عظیم ینزعون الصخرة من الجبل و یدخلون اقدامهم فى الارض و کان طول کلّ واحد منهم ثمانیة عشر ذراعا، قال اللَّه تعالى ردّا علیهم: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً و اوسع قدرة. وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ هذه‏ معطوفة على قوله: فَاسْتَکْبَرُوا.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً اى عاصفا شدید الصوت، مشتقّ من الصّریر و قیل: هى الریح الباردة مشتقّ من الصّرّ و هو البرد الشدید الذى یحرق کما تحرق النار و جاء فى التفسیر انّها الدّبور. فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ یقال: کانت آخر شهر صفر اوّلها یوم الاربعاء سبع لیال و ثمانیة ایام. و قیل: کانت آخر شوال من الاربعاء و ما عذّب قوم الّا فى یوم الاربعاء. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «نحسات» بسکون الحاء. و قرأ الآخرون بکسر الحاء، نحس، اى مشومات ذات نحوس علیهم لیس فیها من الخیر شى‏ء یقال: نحس، اى صار ذا نحس فهو نحس و التسکین تخفیفه قال الضحاک: امسک اللَّه عنهم المطر ثلث سنین و دامت الریاح علیهم من غیر مطر. لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ اى عذاب الهوان و الذّلّ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏ اشدّ اهانة و اکثر اذلالا وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ لا یمنع العذاب عنهم.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ اى دعوناهم و بیّنا لهم سبیل الخیر و الشّرّ و دلّلناهم الى طریق الرشد فعدلوا عنه الى طریق العمى، هذا کقوله: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً. و قوله: فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ اى اختاروا الکفر على الایمان، فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ اى ذى الهوان. و الهون الهوان و هو الذى یهینهم و یخزیهم. قیل: هى صیحة کانت من السماء، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ باختیارهم الکفر وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا یعنى آمنوا بصالح اى نجّیناهم من تلک الصاعقة، وَ کانُوا یَتَّقُونَ الشرک.
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ قرأ نافع و یعقوب: «نحشر» بالنون و فتحها و ضمّ الشین، «أعداء» بالنصب. و الباقون «یحشر» بالیاى و ضمّها و فتح الشین، «أعداء» بالرفع، اى یجمع أعداء اللَّه إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یمنعون من التفرّق. و قیل الوزع الحبس، یعنى یحبس اوّلهم على آخرهم لیتلاحقوا.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها اى جاءوا النار، شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ اى بشراتهم بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال اهل التفسیر: المراد بالجلود الفروج انّ اللَّه عز و جل حیىّ یکنى روى عن عبد اللَّه بن مسعود رضى اللَّه عنه قال: یجادل المنافق عند المیزان و یدفع الحق و یدعى الباطل فیختم على فیه ثمّ تستنطق جوارحه فتشهد علیه ثمّ یطلق فیقول: بعدا لکنّ و سحقا، فعنکنّ کنت اناضل، اى اجادل.
و فى الخبر: «اوّل ما یتکلّم من الانسان فخذه من رجله الشمال».
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ ناطق هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ غیر ناطق ثمّ انطقکم، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اى کما احیاکم کذلک یعیدکم. و یحتمل انّ الکلام تمّ عند قوله: أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ ثمّ استأنف فقال اللَّه: وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فى الدنیا وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ فى العقبى.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ قال عبد اللَّه بن مسعود: کنت مستترا باستار الکعبة فاذا ثلاثة نفر کثیر شحم بطونهم قلیل فقه قلوبهم قرشیان و ختن لهما ثقفى او ثقفیان و ختن لهما قرشى فقال احدهم: هل یسمع اللَّه ما نقول؟ فقال احدهما: ارى انّه یسمع اذا جهرنا و لا یسمع اذا اسررنا، و قال الثانى: ان کان یسمع اذا جهرنا فانه یسمع اذا اسررنا، فاتیت رسول اللَّه (ص) فاخبرته فنزلت: وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اى ما کنتم تستخفون من أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ «لا» فى الموضعین زائدة زیدتا تأکیدا للنفى، و المعنى: لم یکن یمکنکم ان تستروا اعمالکم عن أعضائکم لانّها اعوانکم فجعلها اللَّه شهودا علیکم. و قیل معناه: ما کنتم تخافون فتحذروا ان یشهد علیکم سمعکم و ابصارکم و جلودکم. و قیل معناه: و ما کان قصدکم باستتارکم وقت المعاصى ان تستروها من الجوارح فانّ ذلک غیر ممکن، لکن ظننتم انّکم تسترونها عن اللَّه و هو قوله: وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ. و ادخل الکثیر لانّ الرجلین اتّفقا على انّ اللَّه یعلم ما یجهر به و اختلفا فى علمه بما یسرّ به.
وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ اى ظنّکم انّ اللَّه لا یعلم ما تعملون اهلککم و طرحکم فى النار. یقال الظّنّ ظنّان: ظنّ ینجى و ظنّ یردى، فامّا الذى ینجى فکقوله: یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ و امّا الذى یردى فهو الذى هاهنا. فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ الهالکین المغبونین.
ثمّ اخبر عن حالهم فقال: فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ یعنى: ان یصبروا او یجزعوا فالنار مسکن لهم. و قیل: ان یصبروا على آلهتهم لقوله: أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى‏ آلِهَتِکُمْ. وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ یعنى: و ان یستقیلوا فما هن من المقالین.
و قیل: الاستعتاب طلب الرضا. و المعنى: ان یطلبوا الرضا فما هم بمرضى عنهم. و قیل معناه: ان یسئلوا ان یرجع بهم الى ما یحبون لهم لم یرجع بهم. و قیل: ان یعتذروا فما هم ممّن یقبل عذرهم. یقال: استعتبه، اى طلب منه الرجوع الى الرضا. و اعتبه، اى ازال عنه المکروه و عاد به الى المحجوب. و قولهم: لک العتبى، اى الرجوع الى ما تحبّ. و قرئ فى الشّواذ: و ان یستعتبوا فما هم من المعتبین یعنى: و ان اقیلوا فما هم من التائبین المرضین، کقوله عز و جل: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ یعنى و من آیات قدرته و دلالات وحدانیّته، اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ و ان کثرت منافعهما. و قیل: خصّا بالذکر لعبادة المجوس ایّاهما و الصابئین. عن عکرمة قال: انّ الشمس اذا غربت دخلت بحر تحت العرش فتسبّح اللَّه حتى اذا هى اصبحت استعفت ربّها من الخروج فقال لها الرب جلّ جلاله: و لم ذلک؟ و الرّب اعلم، قالت: انّى اذا خرجت عبدت من دونک، فقال لها الرب: اخرجى فلیس علیک من ذلک شى‏ء حسبهم جهنم ابعثها الیهم مع ثلاثة عشر الف ملک یقودونها حتى یدخلوهم فیها.
قوله: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ اى خلق هؤلاء الآیات، إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فاعبدوه وحده فانّ من عبد مع اللَّه غیره لا یکون عابدا له.
قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنة، فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه (ص) فقال: «علیک بکثرة السجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حطّ بها عنک خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته، فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنة، قال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السجود».
قال (ص): «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدعاء».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس فى امتى ریاء ان راءوا فبالاعمال فامّا الایمان فثابت فى قلوبهم امثال الجبال و امّا الکبر فانّ احدهم اذا وضع جبهته للَّه ساجدا فقد برى‏ء من الکبر».
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا اى تکبّروا عن الاجابة الى ما تدعو هم الیه و لم یترکوا السجود لغیر اللَّه، فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یعنى الملائکة یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ اى یسبّحون و یمجّدون و یکبّرون و یهلّلون دائما و کلّها تسبیح. و قیل: یصلّون، وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ اى لا تلحقهم سآمة و لا ملالة من التسبیح فانّ التسبیح منهم کالتنفّس من الناس. اختلفوا فى موضع السجود، اعنى سجود التلاوة من هاتین الآیتین، فقال ابن عباس: اسجد بالآیة الآخرة. و کان عبد الرحمن السلمى و مجاهد یسجدان بالاولى.
روى «انّ للَّه سبحانه ملکا یقال له حزقیآئل له ثمانیة عشر الف جناح ما بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام فخطر له خاطر هل فوق العرش شى‏ء فزاده اللَّه مثلها اجنحة اخرى فکان له ستّة و ثلاثون الف جناح بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام ثمّ اوحى اللَّه سبحانه الیه: ایّها الملک طر، فطار مقدار عشرین الف سنة فلم ینل رأس قائمة من قوائم العرش ثمّ ضاعف اللَّه له فى الجناح و القوّة و امره ان یطیر، فطار مقدار ثلثین الف سنة، فلم ینل ایضا فاوحى اللَّه عز و جل الیه: ایّها الملک لو طرت الى نفخ الصور مع اجنحتک و قوّتک لم تبلغ ساق عرشى، فقال الملک: سبحان ربى الاعلى فانزل اللَّه عز و جل: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى فقال النبى (ص): اجعلوها فى سجودکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً اى یابسة غبر الإنبات فیها فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ یعنى المطر «اهتزّت» اى تحرّکت و انفطرت لخروج النبات، «و ربت» اى انتفخت عند نزول المطر. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى ربت و اهتزّت إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ فى الآخرة إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من الاحیاء و الاماتة «قدیر» إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا اى یمیلون عن الحق فى ادلّتنا، قال مجاهد یلحدون فى آیاتنا بالمکاء و التصدیة و اللغو و اللغط حین قالوا: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ. و قال السدى: یعاندون و یشاقون و قیل: یضعونها على غیر معناها. لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا فتلقیهم فى النار. ثمّ قال: أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ و هو ابو جهل خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ قیل: هو حمزة و قیل: عثمان. و قیل: عمار بن یاسر، اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ هذا امر تهدید و وعید، اى لا یضرّ اللَّه تعالى عملکم بما لا یرضیه و لا یخفى علیه فآثروا ما شئتم فانکم لا تضرّون الّا انفسکم، إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم علیه.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ اى بالقرآن لَمَّا جاءَهُمْ و هو حکایة عن الذین یلحدون فى آیاته، ثمّ اخذ فى وصف الذکر و ترک الجواب على تقدیر: انّ الذین کفروا بالذکر یجازون بکفرهم. و قیل: خبره قوله: أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ قال ابن عباس: اى کریم على اللَّه: و قیل: عزیز لا یقدر احد ان یأتى بمثله.
و قیل: عزیز من تمسّک به اعزّه اللَّه فى الدنیا و الآخرة.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ قال قتادة: «الباطل» هو الشیطان اى لا یستطیع الشیطان ان یغیّره او یزید فیه او ینقص منه. و قال مقاتل: لا یأتیه التکذیب من الکتب التی قبله و لا یجی‏ء من بعده کتاب فیبطله. و قیل معناه: لا یأتیه الکذب فى اخباره عمّا تقدّم و لا عمّا تأخر. تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ اى منزّل من حکیم یقع افعاله محکمة، «حمید» اى حامد لنفسه و حامد لعباده المؤمنین.
ثمّ عزّى نبیّه (ص) على تکذیبهم ایّاه فقال: ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ‏ یعنى: قد قیل للانبیاء قبلک من الساحر و المجنون و الکاهن کما یقال لک و کذّبوا کما کذّبت، هذا کقوله: کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و فیه وجه آخر: اى ما یقول اللَّه لک فى الوحى و التنزیل الّا ما قال للرسل من قبلک فیما اوحى الیهم، هذا کقوله: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و کقوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً و کقوله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ.
إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ للمؤمنین وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ للکافرین.
ثمّ عاد الى وصف الذکر فقال: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا اى لو جعلنا هذا الکتاب الذى تقرءه على الناس قرآنا اعجمیا بغیر لغة العرب لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى هلّا بیّنت آیاته بالعربیة حتى نفهمها من غیر ترجمان أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ یعنى: اکتاب اعجمىّ و رسول عربىّ؟ و هذا استفهام على وجه الانکار اى انهم کانوا یقولون المنزل علیه عربىّ و المنزل اعجمىّ. الاعجمىّ و الاعجم الذى لا یفصح و ان کان عربیا، و العجمىّ الذى ولدته العجم و ان کان فصیحا. و الاعرابىّ هو الذى یفصح و ان کان ولدته العجم، و العربىّ الذى ولدته العرب و ان کان لم یفصح.
بعضى مفسّران گفتند این آیت جواب آن کافرانست که ربّ العزة ایشان را میفرماید: کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ چون قرآن بایشان آمد کافر شدند گفتند: چرا نه قرآن بزبان عجم فرستادند تا بمعجزه نزدیک‏تر بودى و از شک و گمان دورتر که محمد زبان عجم نداند و بر وى گمان نبرند که از ذات خویش مى‏گوید و نتواند که بزبان عجم کتاب نهد، رب العالمین بجواب ایشان گفت: اگر ما این قرآن بزبان عجم فرو فرستادیمى چنانک اقتراح کردند هم ایشان گفتندى: چرا نه بزبان عرب فرستاد که لغت ماست تا ما بى‏ترجمان بدانستیمى و دریافتیمى. آن گه گفت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ بگوى مؤمنان را در ان شکى نیست که ایشان را هدى و شفاست، هدى من الضلالة و شفاء من الشک. اگر شکى است و گمانى کافران راست که کرّى و گرانى در گوش دل دارند تا حق در نمى‏یابند، و قرآن برایشان پوشیده تا فراحق نمى‏بینند. أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ اى لا یسمعون و لا یفهمون کما انّ من دعى من مکان بعید لم یسمع و لم یفهم مثل ایشان چون کسى است که او را از مسافت دور خوانند و آواز خواننده نشنود، او را از ان ندا چه منفعت باشد و چه حاصل بود؟
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ هذا الاختلاف هو اختلاف الیهود آمن به بعضهم بتصدیقه محمدا و کفر به بعضهم بتکذیبه محمدا و منهم من حرّف و بدّل، کقوله: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ و قیل: اختلف الیهود فى کتابهم کما اختلف قومک فى القرآن. و تمّ الکلام على قوله: فَاخْتُلِفَ فِیهِ ثمّ رجع الى القول فى العرب فقال: وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ قیل: هى الاجل المسمّى، و قیل: هى قوله: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». و قیل: هى قوله: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ. و قیل: هى قوله وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. و المعنى: لو لا کلمة سبقت من ربک فى تأخیر العذاب لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنى لفرغ من عذابهم و عجّل اهلاکهم، وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ اى من صدقک «مریب» موقع لهم الریبة.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ ثوابه وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها عقابه هذا استغناء فیه طرف من الوعید، وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ اى هو منزّه عن الظلم یقال: من ظلم و علم انه یظلم فهو ظلّام.
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم وقت الساعة عند اللَّه فحسب کقوله: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ. و قیل: من سئل عنها فعلمها مردود الى اللَّه فیقول اللَّه یعلم لا یعلمه غیره. وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ قرأ اهل المدینة و الشام و حفص: «ثمرات» على الجمع. و قرأ الآخرون: «من ثمرة» على التوحید مِنْ أَکْمامِها اى من اوعیتها یعنى الکفرّى قبل ان ینشق. و قیل: قشرها الاعلى من الجوز و اللوز و الفستق و غیرها.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ حملها «الّا بعلمه» اى الا و اللَّه عالم به و المعنى: یرد الیه علم الساعة کما یرد الیه علم الثمار و النتاج. وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ینادى المشرکین: أَیْنَ شُرَکائِی الذین کنتم تزعمون انها آلهة؟ قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ. «آذناک» اى اعلمناک.
و قیل: اسمعناک، من قوله: أَذِنَتْ لِرَبِّها. ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ فیه قولان: احدهما انه من قول الآلهة، اى ما منا من یشهد لنفسه انه شریکک. و قیل: هو من قول المشرکین، اى ما منا من احد یشهد على نفسه بالشرک، لانهم لمّا عاینوا القیامة و العذاب تبرّؤا من الاصنام.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ اى یعبدون مِنْ قَبْلُ فى الدنیا وَ ظَنُّوا ایقنوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ مهرب.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ اى الکافر. و قیل: هو عامّ للجنس، اى لا یمل الانسان من مسئلة المال و تمنّى الغنى و الصحة، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ اى ناله الفقر، «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ هما اسمان متغایران فى اللفظ معناهما واحد کالرّؤف الرحیم، و العفو و الصفح، و المعنى: یؤس من الخیر قنوط من عود النعمة، اى ظنّ ان لن یرجع الى الخیر ابدا. و قیل: یؤس قنوط من الرحمة و الاجابة بسوء الظّنّ.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا اى اصبناه عافیة و غنى مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ اى من بعد شدّة اصابته، لَیَقُولَنَّ هذا لِی یعنى انا اهل لهذا و مستحقّه، اى لا یرى ذلک تفضلا من اللَّه یجب علیه شکره له، نظیره قوله تعالى حکایة عن آل فرعون: فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً اى ما اریها تکون، وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏ هذا کقوله: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏ یعنى یفضّلنى فى الآخرة کما فضّلنى فى الدنیا لانّ تفضیله ایّاى یدلّ على رضاه عنّى، فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا قال ابن عباس: لنفقهنّهم على مساوى اعمالهم، وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ شدید لا یفتر عنهم.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ عن الشکر و الطاعة متکبّرا متجبّرا، وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ تباعد بکلیّته. و قیل: اعجب بنفسه. وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى ذو صیاح طویل. و قیل: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى اقبل على الدّعاء الکثیر، و المعنى: لا یشکر على النعم و لا یصبر عند فقد النعم و لا منافاة بین قوله: «یؤس قنوط» و بین قوله: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ لانّ الاوّل فى قوم و الثانى فى قوم. و قیل: یؤس قنوط بالقلب دّعآء باللسان. و قیل: یؤس قنوط من الصنم دّعآء للَّه.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ هذا القرآن مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ الآن، مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ معناه: الم تکونوا حینئذ مشاقین. و قیل: من اضلّ ممن صارفى شقّ غیر شقّ الحق.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ قال ابن عباس: الآیات فى الآفاق هى منازل المهلکین خاویة بما ظلموا، کقوله: مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ. وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من انقلاب الاحوال و تداول الایّام. و قیل: فى انفسهم بالبلایا و الامراض. و قیل: فى انفسهم کانوا نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا ثمّ عظاما و لحما ثمّ صاروا من اهل التمییز و العقل.
و قیل: فى الافاق وقایع اللَّه فى الامم و فى انفسهم یوم بدر. و قیل: فى الافاق من فتوح البلاد و الامصار و فى انفسهم من فتح مکة کقوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها. و قیل: «فى الآفاق» یعنى: اقطار الارض و السماء من الشمس و القمر و النجوم و النبات و الاشجار و الانهار وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من لطیف الصنعة و بدیع الحکمة و سبیل الغائط و البول حتى انّ الرجل لیأکل و یشرب من مکان واحد و یخرج ما یأکل و یشرب من مکانین. و قیل: فى انفسهم إحیاءهم عند الصباح من النوم. و قیل: الآیات فى الآفاق» هو ما اخبرهم النبى علیه السلام بوقوعه من الفتن و ظهور الآیات فى آفاق الارض بعده و لم یصدّقوه ثمّ کان کما اخبره. و قیل: هى طلوع الشمس من مغربها. و قیل: هى انشقاق القمر. قال بعض المفسرین: انّ ابا جهل قال للنبى (ص): ائتنا بعلامة، فانشقّ القمر بنصفین، فقال ابو جهل: یا معشر قریش قد سحرکم محمد فوجهوا رسلکم فى الآفاق هل عاینوا القمر کذلک فان عاینوا شیئا فهو آیة و الّا فذلک سحر، فوجهوا رسلهم فى الارض فاذا الناس یتحدّثون فى انشقاق القمر، فقال ابو جهل: هذا سحر مستمرّ: فنزل: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ ان القرآن و الاسلام و محمدا «حقّ».
أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ یعنى: او لا یکفیک ربک ناصرا، کقوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. و قیل: او لم یکف بربک شهیدا لانجاز ما وعد. و قیل: أ و لم یکف الانسان من الزاجر و الرادع عن المعاصى کون اللَّه شهیدا علیه. و قیل: او لم یکفهم من الدلائل شهادة ربک أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من اعمالهم «شهید».
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ فى شک من البعث و الحساب، أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ احاط بکلّ شى‏ء علما، اى عالم بکلّ شى‏ء قادر علیه حافظ له.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند الرَّحْمنِ فراخ بخشایش الرَّحِیمِ مهربان‏
حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ، این سوره حم‏
عسق، همچنین.، یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ پیغام میدهد بتو و ایشان که پیش از تو بودند، اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (۳) آن خداى تواناى، آن راست دانش.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمینها وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴) و اوست آن برتر بزرگوار.
تَکادُ السَّماواتُ کامید و نزدیک بود آسمانها، یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ که از زبر خویش درشکنند، وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و فرشتگان مى‏ستایند خداوند خویش را وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ و آمرزش میخواهند ایشان را که در زمین‏اند، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. (۵) آگاه باشید که اللَّه اوست آن آمرزگار بخشاینده.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ، و ایشان که مى‏خدایان گیرند فرود از او، اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ اللَّه کوشنده و نگه‏بان ایشانست بر ایشان، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. (۶) تو بر ایشان کارساز و گماشته و نگه‏بان نیستى.
کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هم چنان پیغام کردیم بتو، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ تا بیم نمایى مردمان مکه را وَ مَنْ حَوْلَها و هر که گرد بر گردان، وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ و آگاه کنى و بیم نمایى از روز فراهم آوردن خلق، لا رَیْبَ فِیهِ، که گمان نیست در آن، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (۷) گروهى در بهشت و گروهى در آتش.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً و اگر اللَّه خواستى، همه خلق را یک گروه آفریدى گردیده وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ لکن مى‏درآرد او را که خواهد در بخشایش خویش، وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۸)
و ستمکاران ناگرویدگان آنند که نیست ایشان را هیچ یارى دهى و نه هیچ فریادرسى.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فرود از او خدایان گرفتند و یاران جستند فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ اللَّه اوست که یاور و فریادرس است، وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ و اوست که زنده کند مردگان را، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. (۹) و اوست بر همه چیز توانا.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ و هر چیزى که در آن مختلف شوید فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ برگزاردن آن و بریدن آن با اللَّه است.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی بگو آن اللَّه است خداوند من، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ و بر او توکل کردم وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. (۱۰) و باو میگردم بدل و بکردار.
فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمان و زمین جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً شما را هم از شما جفتان آفرید، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً، و چهارپایان را هم از چهارپایان جفتان آفرید، یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ میآفریند شما را لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ ماننده نیست او را هیچیز وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. (۱۱) اوست آن شنوا و بینا.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ او راست کلیدهاى آسمان و زمین، یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ فراخ میگستراند روزى او را که خواهد، وَ یَقْدِرُ و مى‏فروگیرد باندازه، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ. (۱۲) او بهر چیزى داناست.
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ پیدا کرد و نهاد و راه ساخت شما را از دین، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً آن چیز که وصیت کرد اللَّه بآن نوح را وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ و آنچه پیغام دادیم بتو، وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ و آنچه وصیت کردیم بآن، ابراهیم و موسى و عیسى را أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ شریعت و وصیت باین بود که این دین را بپاى دارید، وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ و مپراکنید جوک جوک در آن، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ گران آمد بر انباز گیران با من، ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ آنچه مى‏بآن خوانى ایشان را، اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اللَّه میگزیند بخود، او را که خواهد وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. (۱۳) و راه مینماید بخود او را که مى‏باو گراید.
وَ ما تَفَرَّقُوا و دو گروه نشدند إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ مگر پس آنکه بایشان آمد آگاهى و دانش بَغْیاً بَیْنَهُمْ از افزون جویى و بدنیتى میان ایشان، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى و گرنه آید سخنى از خداوند تو پیش شد از کرد ایشان تا هنگامى نام زد کرده، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ داورى بریدند میان ایشان در وقت، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ و اینان که کتاب قرآن دادند ایشان را مِنْ بَعْدِهِمْ از پس، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ. (۱۴) در گمانى‏اند از این پیغام دل را سوزنده.
فَلِذلِکَ فَادْعُ با آن دین و آن شرع میخوان، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ و بر ایستاده‏دار بان چنانک فرمودند ترا، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر بى‏راستیهاى ایشان مرو، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ و گوى بگرویم بهر نامه‏اى که اللَّه فرستاد، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ و فرمودند مرا تا داد کنم و راست روم میان شما، اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ اللَّه خداوند ماست و خداوند شما، لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ دین و کرد ما ما را، و دین و کرد شما شما را، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ میان ما و میان شما پیگار نیست، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا اللَّه با هم آرد ما را وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (۱۵) و بازگشت با اوست.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ و ایشان که مى‏حجت جویند و آرند در اللَّه مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ پس آنکه پاسخ کردند او را و بگرویدند باو حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ حجت ایشان ایشان ناچیزست و نابرجاى بنزدیک خداوند ایشان، وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ و خشم اللَّه بر ایشان، وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. (۱۶) و ایشانراست عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ خداى اوست که نامه فرو فرستاد براستى وَ الْمِیزانَ و ترازو وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. (۱۷) دانا کرد ترا و چه دانى که رستاخیز نزدیک است.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها ایشان بآن میشتاوند که نگرویده‏اند بآن، وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها و ایشان که گرویده‏اند ترسانند از آن، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ و میدانند که آن بودنى است، أَلا آگاه بید و بدانید إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ ایشان که در کار رستاخیز در گمان میباشند، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. (۱۸) ایشان در گمراهى‏اند دور.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۱ - النوبة الثانیة
این سوره «حم، عسق» سورة «الشورى» خوانند، و در مکیات شمرند.
ابن عباس گفت: جمله بمکه فرود آمد مگر چهار آیت: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً تا آخر چهار آیت. و جمله سوره پنجاه و سه آیت است و هشتصد و شصت و شش کلمه و سه هزار و پانصد و هشتاد و هشت حرف. و در این سوره هفت آیت منسوخ است: الاولى قوله تعالى: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ نسخ ذلک بقوله: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا.
الثانیة. قوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ نسختها آیة السیف.
الثالثة قوله: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ نسخت بقوله: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ.الرابعة قوله: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها نسخت بقوله: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ.
الخامسة قوله: وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ و الّتى تلیها نسخت بقوله: وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.
السادسه قوله: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ نسختها آیة السیف.
السابعه قوله: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ اختلف فى تأویلها و اکثر المفسرین على انها نسخت بقوله: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ.
و من فضائل هذه السوره: ما روى ابىّ ابن کعب قال رسول اللَّه ص: من قرأ سوره حم عسق کان ممن تصلى علیه الملائکة و یستغفرون له و یسترحمون له.
قوله: حم، عسق. حسین فضل را پرسیدند، چونست که حروف تهجى در اوائل سور همه متصل نوشتند چون: المص، المر، کهیعص و حم عسق منقطع نوشتند، حم از عسق باز بریده؟ جواب داد: که حم مستقل است بنفس خویش کالحوامیم قبله و بعده.
و مفسران این را دو آیت شمرند: حم یک آیت و عسق یک آیت، حم مبتدا و عسق خبره. و آن دیگر حروف تهجى در اوائل سور همه یک آیت شمرند.
و نیز اهل تأویل را اجماع است که کهیعص و اخوات آن از حروف تهجى است، و در حم خلاف است: قومى آن را از حیز حروف بیرون کردند و به حیز افعال بردند، گفتند معنى آنست که حم اى قضى ما هو کائن، اما در تفسیر این حروف مفسران دراز گفته‏اند، صحیح و سقیم، و ما لختى از آن که بحق نزدیک‏تر است بگوئیم.
ابن عباس بجواب نافع بن الازرق که از وى تفسیر این حروف پرسید گفت: حا، حلم خداوند است جل جلاله، میم مجد او، عین علم او، سین سناء او، قاف، قدرت او.
محمد بن کعب گفت: قسم است که رب العالمین یاد کرده، یعنى «اقسم اللَّه بحلمه و مجده و سنائه و علمه و قدرته» انه کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک» اى کما اوحینا الى سائر الانبیاء من قبلک کذلک نوحى الیک.
و قیل اقسم اللَّه بهذه الحروف ان لا یعذب من عاد الیه به لا اله الا اللَّه مخلصا من قبله. و گفته‏اند آن روز که این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) متغیر گشت. گفتند یا رسول اللَّه چه رسید ترا که چنین متغیر گشتى؟ گفت مرا خبر دادند که در این امت من فتنه‏ها خواهد بود پیوسته تا بوقت نزول عیسى و خروج دجال.
از اینجا گفت شهر بن خوشب و عطاء بن ابى ریاح در تفسیر حم عسق: حا، حرب یعزّ فیها الذلیل و یذلّ فیها العزیز فى قریش، ثم تفضى الى العرب ثم الى العجم، ثم تمتد الى خروج الدجال. میم، ملک یتحول من قوم الى قوم. عین عدو لقریش یقصدهم. سین سبىّ یکون فیهم. قاف، قدرة اللَّه النافذة فى خلقه.
و قیل معنى حم عسق اى قضى عذاب سیکون واقعا.
قوله تعالى: کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ قال ابن عباس: لیس من نبىّ صاحب کتاب الا و قد اوحى الیه حم عسق، فلذلک قال کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک. قال مقاتل: نزل حکمها على الانبیاء. و قیل حروف المعجم، یوحى الیک و الى الانبیاء من قبلک. قرأ ابن کثیر: یوحى، بفتح الحاء و حجته قوله: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک. و على هذه القراءة قوله اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تبیین للفاعل، کانّه قیل من یوحى؟ فقیل اللَّه العزیز الحکیم. و قیل تم الکلام عند و له وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ، ثم تبتدى فیقول، اللَّه العزیز الحکیم.
قوله تعالى: لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، میگوید چنین پیغام میدهند بتو و بایشان که پیش از تو بودند، اینجا سخن تمام شد، آن گه گویى اللَّه آن تواناى دانا است که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها همه فلک و ملک اوست، وَ هُوَ الْعَلِیُّ اى الرفیع فوق خلقه الْعَظِیمُ. فلا اکبر منه.
قوله تعالى: تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ اى یتشققن مِنْ فَوْقِهِنَّ یعنى ممن فوقهن، اى من عظمة اللَّه و جلاله فوقهن، آسمانها نزدیک بود که همه در هم شکند از عظمت و جلال اللَّه که بالاى آسمانهاست. و قیل: تکاد السماوات کل واحدة منهن تنفطر فوق التی تلیها من قول المشرکین اتخذ اللَّه ولدا نظیره ، قوله تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ منه و تنشق الارض و تخر الجبال. هذا، ان ادعوا للرحمن ولدا. و قیل معناه قربت الساعة و انفطار السماوات. و قوله: وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، اى باذنه، و قیل بشکره.
و یَسْتَغْفِرُونَ لمن فى الارض من المؤمنین، کقوله: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، و قال فى الکفار: و أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ و استغفار الملائکة للمؤمنین شفاعتهم لهم، و قیل یسئلون لهم الرزق. أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ هذا بشارة باجابته للمستغفرین، قال بعضهم هیب فى الابتداء ثم بشر و الطف فى الانتهاء.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اى اعوانا و انصارا، اشرکوهم معه فى العبادة اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ حافظ لاعمالهم، فیجازیهم علیها، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى انما انت یا محمد رسول علیک البلاغ، و لیس علیک حملهم على الایمان. و قیل لم توکل علیهم حتى تؤخذ بهم.
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا اى کما اوحینا الى الانبیاء قبلک کتبا بلغات اممهم، اوحینا الیک قرآنا عربیا، بلغة قومک لیفهموا ما فیه.
لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها، یعنى لتنذر اهل مکّة، و لتنذر من حولها، یعنى قرى الارض کلها، و سمیت مکة ام القرى، لانها اشرف البلاد لکون الحرم و بیت اللَّه العتیق فیها، و لان الارض دحیت من تحتها، فمحل القرى منها محل البنات من الامهات. وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ اى تنذر الناس بیوم القیمة فیکون مفعولا به لا ظرفا، و یوم الجمع یوم القیمة یجمع اللَّه الاولین و الآخرین و اهل السماوات و اهل الارض، لا رَیْبَ فِیهِ اى لا شک فى الجمع انه کائن.
ثم بعد الجمع یتفرقون: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ کقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ یعنى اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و هو قوله: یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً.
قال ابن السماک: «ان خوف المنصرف للفریقین قطع نیاط قلوب العارفین.روى عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، قال: «خرج علینا رسول اللَّه (ص) و فى یدیه کتابان. و فى روایة خرج رسول اللَّه (ص) ذات یوم قابضا على کفیه و معه کتابان فقال: أ تدرون ما هذان الکتابان؟ قلنا، لا، یا رسول اللَّه. فقال للذى فى یده الیمنى هذا کتاب من رب العالمین، باسماء اهل الجنة و اسماء آبائهم و عشائرهم وعدتهم قبل ان یستقروا نطفا فى الاصلاب.
و قیل ان یستقروا نطفا فى الارحام، اذ هم فى الطینة منجدلون، فلیس بزائد فیهم و لا بناقص منهم اجمال، منّ اللَّه علیهم الى یوم القیمة.
فقال عبد اللَّه بن عمرو ففیم العمل اذا؟ فقال اعملوا و سدّدوا و قاربوا فان صاحب الجنة یختم له بعمل اهل الجنة و ان عمل اىّ عمل. و ان صاحب النار یختم له بعمل اهل النار و ان عمل اى عمل. ثم قال: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ عدل من اللَّه عز و جل.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً. قال ابن عباس: اى على دین واحد.
و قال مقاتل: على ملة الاسلام کقوله: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏، و قوله وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ، وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ اى فى دینه الاسلام. وَ الظَّالِمُونَ اى الکافرون، ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ یدفع عنهم العذاب، وَ لا نَصِیرٍ یمنعهم من النار.
أَمِ اتَّخَذُوا یعنى بل اتخذوا، مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اصناما یعبدونها فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ، قال ابن عباس: ولیک یا محمد (ص) و ولّى من اتبعک و هو الذى ینفع ولایته یونس لا الصنم. وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. لیس فى السماء و الارض معبود تحیى الموتى غیره. و هو قول ابراهیم رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ.
و لما نزل العذاب بقوم یونس لجائوا الى عالم فیهم کان عنده من العلم شى‏ء و کان یونس ذهب مغاضبا، فقال لهم قولوا یا حىّ حین لا حىّ، یا حى یحیى الموتى، یا حىّ لا اللَّه الا انت، فقالوا ما، فکشف عنهم العذاب.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ من امور الدین و الدنیا، فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ اى فعلمه عند اللَّه. و قیل معناه کلوا علمه الى کتاب اللَّه و سنة الرسول کقوله:، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و قیل: فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ و قد بین ذلک فى القرآن اما ظاهرا منصوصا و اما مضمنا فیه تضمینا قریب المآخذ، او تضمینا بعید المآخذ. قال مقاتل: ان اهل مکة کفر بعضهم بالقرآن و آمن بعضهم به فاخبر ان حکمهم الى اللَّه یحکم یوم القیمة للمحق الى المبطل، فیصیر المحق الى النعیم و المبطل الى الجحیم.
و قیل یحکم فى الدنیا باظهار المؤمنین علیهم و قتلهم و اسرهم. ذلِکُمُ اللَّهُ الذى یحکم بین المختلفین هو رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ فى جمیع امورى وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ فیما ینوبنى.
قوله تعالى: فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَکُمْ اى خلق لکم مِنْ أَنْفُسِکُمْ یعنى من جنسکم أَزْواجاً حلائل، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً اى اصناما، ذکورا و اناثا لترتفقوا بها. و قیل انما قال من انفسکم لان حواء خلقت من ضلع آدم. قال مجاهد: نسلا بعد نسل من الناس، و الانعام یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ اى یخلقکم فى البطن و فى الرحم، و قیل فى، هاهنا بمعنى الباء، تأویله: یخلقکم و یکثرکم بالتزویج. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ هذا رد على الذین اتخذوا من دونه اولیاء و منسوق على قوله یُحْیِ الْمَوْتى‏. و الکاف زائده دخلت للتأکید، و المعنى: لیس مثله شی‏ء، و قیل مثل زائدة دخلت لتوکید الکلام و تقدیره: لیس کهو شی‏ء، کقوله: فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ. و فى حرف ابن مسعود فان آمنوا بما آمنتم به . ثم قال: وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لئلا یتوهم انه لا صفات له کما لا مثل له، فقد تضمنت الایة اثبات الصفة و نفى التشبیه، و التوحید کلمة بین هذین الحرفین: اثبات صفة من غیر تشبیه و نفى تشبیه من غیر تعطیل، فمن نزل عن الاثبات و ارعى اتقاء التشبیه وقع فى التعطیل، و من ارتقى عن الظاهر و اتّقى اتّقاء التعطیل حصل على التشبیه و اخطأ وجه الدلیل و على اللَّه قصد السبیل.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، اى مفاتیح السماوات و الارض و من ملک المفتاح ملک الخزانة، و قال الکلبى: فى السماء خزانة المطر، و فى الارض خزانة النبات، و قیل خزانة السماوات الغیوب و خزانة الارض الآیات. یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ، لان مفتاح الرزق بیده، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ، من مصالح العباد، عَلِیمٌ فیعطیهم بقدر مصالحهم قوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ الشرعة السنّة و الشرع المصدر و الشریعة السبیل المسنونة السویة، و القوم شرع فى الامر و الشارع الطریق الذى لا یملکه مالک، و یکون الخلق فیه شرعا واحدا، شَرَعَ لَکُمْ، اى: بیّن لکم و تبین لکم و اختار لکم من الادیان دینا، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً اى: الذى امر به نوحا و قدم نوحا لانه اول من اوحى الیه الحلال و الحرام، و اول من اوحى الیه تحریم الامهات و الاخوات و البنات، وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏، اى شرع ذلک کلّه، قال مجاهد: لم یبعث اللَّه نبیا، الّا وصاه باقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و الاقرار للَّه بالطاعة، فذلک دینه الذى شرع لهم و قال: هو التوحید و البراءة من الشرک و قیل هو قوله: أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ بعث الانبیاء کلهم باقامة الدین و الالفة و الجماعة و ترک الفرقة و المخالفة.
قال على (ع): لا تتفرقوا فالجماعة رحمة و الفرقة عذاب، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ، من التوحید و خبر البعث و قیل ما خصصت به من النبوة و الرسالة، اى: ثقل علیهم ذلک، ثم قال: اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اى یصطفى لنبوته و رسالته من یشاء من عباده و قیل یصطفى لدینه، مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. اى : یرجع الى طاعته.
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، العلم هاهنا القرآن و هؤلاء المتفرقون هم اهل الکتاب تفرّقوا على رسول اللَّه (ص) فآمن به بعضهم و کفر به بعضهم، و قد کانوا قبل مبعثه مجتمعین على الایمان به، فلما بعث تفرقوا علیه من بعد ما جاءهم القرآن. بَغْیاً بَیْنَهُمْ، اى : حسدا و عداوة و البغى الحسد المطاع، و قیل المتفرقون اهل الادیان المختلفة، و العلم هو العلم باقامة الدین و ترک التفرق فیه و قیل جاءهم اسباب العلم فلم ینظروا فیها لانه ختم الایة بقوله: وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ، و الشک و العلم لا یجتمعان، بَغْیاً بَیْنَهُمْ، یعنى لابتغاء الدنیا و طلب ملکها.
وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ، فى تأخیر العذاب عنهم، إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى، و هو یوم القیمة، و الکلمة السابقة، قوله: بل الساعة موعدهم، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، اى : لعوجلوا بالعذاب فى الدنیا، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ یعنى الیهود و النصارى مِنْ بَعْدِهِمْ، اى : من بعد انبیائهم مثل الیهود من بعد موسى و النصارى من بعد عیسى، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ، اى : من کتابک الذى هو القرآن، مُرِیبٍ اى : شک مع تهمة. و قیل لهم العرب، أُورِثُوا الْکِتابَ، بعد الیهود و النصارى فشکوا فیه. فَلِذلِکَ فَادْعُ، اى : فالى ذلک فادع کقوله: أَوْحى‏ لَها، اى : اوحى الیها و «ذلک»، اشارة الى ما وصّى به الانبیاء من التوحید و اقامة الدین، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ، اى: اثبت على الذى امرت به من تبلیغ الرسالة، و قیل استقم على طاعة اللَّه کما امرت فى القران، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ، و ذلک حین ارادوا منه المداهنه کقوله: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ، فنهاه اللَّه عن ذلک. و قیل نزلت فى الولید بن المغیرة و شیبة بن ربیعة حین وعده الولید ان یعطیه نصف ماله و وعده شیبة ان یزوجه ابنته ان رجع عن دعوته و دینه الى دین قریش، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ، اى: آمنت بکتب اللَّه کلها، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ، اى: اسوى بینکم فى التبلیغ.
قال قتادة: أمر أن یعدل، فعدل حتى مات و قیل معناه، امرت ان اسوى بینى و بینکم فاعمل بما آمرکم به و انتهى عما انهیکم عنه، روى انّ داود علیه السلام قال: ثلاث من کنّ فیه فهو الفائز: القصد فى الغنى، و الفقر و العدل فى الرضا و الغضب، و الخشیة فى السرّ و العلانیة، و ثلث من کنّ فیه اهلکته: شحّ مطاع، و هوى متبع، و اعجاب المرء بنفسه.
و اربع من اعطیهنّ فقد اعطى خیر الدنیا و الآخرة: لسان ذاکر و قلب شاکر و بدن صابر و زوجة مؤمنة. اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ، یعنى إلهنا واحد و ان اختلفت اعمالنا فکل یجازى بعمله و لا یؤاخذ بعمل غیره، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ، ابن عباس گفت حجت اینجا بمعنى خصومت است، فالحجة بمعنى الحجاج کالخصومة بمعنى الخصام، میگوید: خصومت میان ما و شما بقتال نیست که مرا بدعوت، فرموده‏اند و بقتال نفرموده‏اند، پس چون او را بقتال فرمودند، این آیت منسوخ گشت. مجاهد گفت: حجت اینجا برهانست و بینت، و آیه محکم است، و منسوخ نه، اى: ظهر الحق و وضحت الدلایل و قامت الحجج فلا نحتاج الى حجة نقیمها، اما الاسلام و اما السیف. میگوید: پس از آنکه حق روشن گشت، بدلایل و حجت ما را حاجت نیست بدیگر حجت آوردن و دلائل نمودن، اکنون از شما اسلام پذیریم یا شمشیر؟ و گفته‏اند تأویل این سخن آنست که: لا تستوى الحجة بیننا و بینکم، حجتنا بالغة و حجتکم داحضة، حجّت ما و حجت شما در دین یکسان نیست، حجت ما تمام است و روشن، رسیده بهر جاى و بهر کس و حجت شما باطل و تباه، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا، فى القیامة للخصومة، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ و المعاد لفصل القضاء.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ، اى یخاصمون فى دین اللَّه نبیه. قال قتاده: هم الیهود، قالوا کتابنا قبل کتابکم و نبینا قبل نبیکم، فنحن خیر منکم. مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ اى: من بعد ما استجاب له العرب و دخلوا فى دینه لظهور معجزاته.
و قیل من بعد ما استجاب له اهل الکتاب و اقرّوا بنبوته لوجودهم نعته فى کتبهم و استفتحوا به. بیشترین مفسران میگویند که این آیت در شأن جهودان فرو آمد، که با مصطفى و با مؤمنان خصومت میکردند در کار دین و حجت میآوردند که کتاب ما بیش از کتاب شماست و پیغامبر ما پیش از پیغامبر شما آمد، ما بحق سزاتریم از شما، و دین ما به است از دین شما، رب العالمین فرمود: این خصومت بعد از آن کردند که بنبوت وى اقرار داده بودند و بنعت و صفت وى که در توراة یافتند ایمان آورده و در وقایع بوى نصرت خواسته.
معنى دیگر: این خصومت که جهودان کردند با رسول، بعد از آن کردند که عرب او را منقاد شدند و دعوت وى اجابت کردند و بدین وى درآمدند، بآن معجزات ظاهر که از وى دیدند و حق بشناختند. قومى گفتند این مخاصمت قریش است و مشرکان با رسول خدا (ص) با مؤمنان در کار توحید، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ اى: من بعد ما استجاب اللَّه محمدا باظهار المعجزة الدالة على نبوته، میگوید پس از آنکه رب العالمین، محمد را اجابت کرد بهر چه خواست از اظهار معجزات، و دلائل و آیات نمود بر صدق نبوت وى ایشان خصومت میکنند و حجّت آرند، حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ، آن حجت ایشان تباه است و باطل، ناچیز و نابرجاى، و قیل هؤلاء المحاجّون هم المتکلمون فى اللَّه عزّ و جل بغیر الکتاب و السّنة، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ، اى: من بعد ما استجاب المؤمنون لربّهم و آمنوا، باین قول، محاجّت در اللَّه، مخاصمت مبتدعان است با اهل سنت و افتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان و ساخته فلسفیان که برأى و عقل خود در اللَّه سخن گفتند، و صواب دید رأى و خرد خویش در این باب قانون ساختند، و معقول، فراپیش کتاب منزل و سنت مسند داشتند، پس از آن که مؤمنان و مخلصان فرموده اللَّه را اجابت کردند و از کتاب و سنت درنگذشتند، صواب دید رأى و عقل خود معزول کردند، و باذعان گردن نهادند و بسمع قبول کردند و راه تسلیم سپردند. آن گه فرمود: حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. حجت ایشان تباه است و بر ایشان خشم و عذاب اللَّه است، راى فرعون رأى ایشان که گفت: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏، و ابلیس پیشواى ایشان، و دوزخ سراى ایشان است.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ، اى: انّ الذى ادعوکم الى عبادته، هو اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ اى بالحقیقة و المیزان، یعنى العدل، و سمّى العدل میزانا لانّ المیزان آلة الانصاف و التسویه. و قیل معنى انزال المیزان الهامه الخلق، العمل به و امره بالعدل و الانصاف، کقوله: قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً.
و قیل: الهم اتخاذ المیزان، و قال علقمة المیزان محمد (ص) یقضى بینهم بالکتاب وَ ما یُدْرِیکَ یا محمد لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. و لم یقل قریبة لانّ تأنیثها غیر حقیقى و مجازه الوقت. و قیل معناه: اتیانها قریب و هذه الآیة تدل على البعث و على الاستعداد للقیامة.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، و هم الذین کانوا یقولون: مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا، قال مقاتل: ذکر النبى الساعة و عنده قوم من المشرکین، فقالوا تکذیبا و استهزاء: متى تکون الساعة؟ فانزل اللَّه تعالى هذه الآیة، قوله: یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، یعنى ظنا منهم انها غیر آتیة، و قیل طمعا منهم انها غیر آتیة و قیل طمعا منهم فى ان یذکر النبى لها وقتا معینا، ثم یمضى الوقت فلا یقع فیصیر حجة لهم علیه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها لانهم ایقنوا انها واقعة لا محالة، مُشْفِقُونَ مِنْها، ان تقوم فتحول بینهم و بین التوبة، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ، الکائن لا محالة. و یعلمون انهم محاسبون على اعمالهم.
أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ، اى یجادلون فیها لیشککوا المؤمنین، و قیل الذین یدخلهم الشک فیجحدون کونها، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. لانهم لو فکّروا لعلموا انّ الذین انشأهم و خلقهم اول مرّة قادر على ان یبعثهم.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى عز و جل: اللَّه لطیف بعباده، اللَّه لطیف است به بندگان، رفیق است و مهربان بر ایشان لطف وى بود که ترا توفیق داد تا او را پرستیدى، توفیق کرد، تا از او خواستى دل معدن نور کرد تا نادیده دوست داشتى و نادریافته بشناختى.
لطف وى بود که از تو طاعات موقت خواست و مثوبات مؤبد بداد عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
لطف وى بود که نعمت بقدر خود داد و از بنده شکر بقدر بنده خواست فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ.
لطف وى بود که بنده را توفیق خدمت داد و آن گه هم خود مدحت و ستایش بر سر نهاد که: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الى آخر.
لطف وى بود که بوقت گناه ترا جاهل خواند تا عفو کند أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ بوقت شهادت عالم خواند تا گواهیت بپذیرد إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.
بوقت تقصیر ضعیف خواند، تا تقصیرت محو کند. وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً.
آن درویش گوید، از سر سوز و نیاز در آن خلوت راز: الهى تو ما را ضعیف خواندى، از ضعیف چه آید جز از خطا و ما را جاهل خواندى و از جاهل چه آید جز از جفا و تو خداوندى کریم و لطیف، از کریم و لطیف چه سزد جز از کرم و وفا و بخشیدن عطا. سزاى بنده آنست که چون لطف و رفق او جل جلاله بر خود بشناخت، دامن از کونین درچیند، بساط هوس در نوردد، کمر عبودیت بر میان بندد بر درگاه خدمت و حرمت لزوم گیرد، دیده از نظر اغیار بردوزد، خرمن اطماع بخلق بسوزد، با دلى بى‏غبار و سینه‏اى بى‏بار، منتظر الطاف و مبار الهى بنشیند تا حق جل جلاله بلطف خود کار وى میسازد. و دل وى در مهد عهد مینوازد اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ خداى را جل جلاله هم لطف است و هم مهر. بلطف او کعبه و مسجدها بنا کردند، بقهر او کلیساها و بت کده‏ها برآورند.
توفیق را فرستاد تا طلیعه لشکر لطف بود، خذلان را برانگیخت تا مقدمه لشکر عدل بود.
مسکین آدمى بیچاره که او را گذر بر لشکر لطف و مهر آمد، نداند که طلیعه لشکر لطف او را دربرگیرد بناز، یا مقدمه لشکر عدل او را بپاى فرو گیرد، زار و خوار.
اى درویش مبادا که لباس عاریتى دارى و نمیدانى، مبادا که عمر میگذارى، زیر مکر نهانى. آه از پاى بندى نهانى، فغان از حسرتى جاودانى.
اى بسا پیر مناجاتى که بر ظاهر اسلام عمرى بسر آورده شب را بالونه آب گرم دیده کرده بروز سبحه تسبح در دست گرفته و امیدى در سرانجام کار خویش بسته، بعاقبت چون رشته عمرش باریک شود، روز امیدش تاریک شود.
وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ مؤذنى بود چندین سال بانگ نماز گفته روزى بر مناره برفت، دیده وى بر زنى ترسا افتاد، در کار آن زن برفت، چون از مناره فرود آمد، هر چند با خویشتن برآویخت برنیامد، بدر سراى آن زن ترسا شد، قصه با وى بگفت، آن زن گفت اگر دعوى راست است و در عشق صادقى، موافقت شرط است. زنار ترسایى بر میان باید بست، آن بدبخت بطمع آن زن زنار ترسایى بربست،
بیم است که از عشق تو رسوا گردم
دفتر بنهم گرد چلیپا گردم‏
گر تو ز پى رهى مسلمان نشوى
من خود ز پى عشق تو ترسا گردم
آن بیچاره خمر باز خورد، چون مست گشت، قصد آن زن کرد، زن بگریخت و در خانه‏اى شد آن بدبخت بر بام رفت تا بحیلتى خویش را در آن خانه افکند، خذلان ازلى تاختن آورد، از بام درافتاد و بر ترسایى هلاک شد.
چندین سال مؤذنى کرده و شرایع اسلام ورزیده و بعاقبت بترسایى هلاک شده و بمقصود نارسید وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، او خداوندیست که توبه بندگان پذیرد، ناله صلحجویان نیوشد، عیب عذرخواهان پوشد.
اگر بتقدیر بنده‏اى صد سال معصیت کند، آنکه گوید تبت، اللَّه گوید قبلت عبدى حرفت تو معصیت و صفت من مغفرت، تو حرفت خود رها نکنى، من صفت خود کى رها کنم. عبدى تا من توبه ندادم تو توبه نکردى، تا نخواندم، نیامدى، توبه دادن از من، توبه پذیرفتن بر من.
ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا توبه کردن تو، به ندم، توبه دادن من بحلم و کرم توبه کردن تو بدعا، توبه دادن من بعطا، توبه کردن تو بسؤال، توبه دادن من بنوال توبه کردن تو بانابت، توبه دادن من باجابت.
خبر درست است از مصطفى (ص) که فردا چون مؤمنان در بهشت شوند و در درجات و منازل خود فروآیند، بسیارى از زمین بهشت زیادت آید که آن را ساکنان نباشند، تا رب العزّه خلقى نوآفریند و آن جایگاه بایشان دهد، اگر روا باشد از روى کرم که خلقى آفریند عبادت ناکرده و رنج نابرده و درجات جنات بایشان دهد، اولى‏تر و سزاوارتر که بندگان دیرینه را و درویشان خسته دل را از در بیرون نکند و از ثواب و عطاء خود محروم نگرداند. بروم و ترک و هند کس میفرستد تا ناآمده را بیارد، آمده را کى راند.
در خبر است که روز قیامت بنده‏اى را بدوزخ میبرند، مصطفى (ص) ببیند، فرماید یا رب امتى، امتى، خطاب آید که یا محمد، تو ندانى که وى چه کرد، لختى از جفاهاى آن بنده با وى بگویند، مصطفى (ص) گوید: «سحقا سحقا»
دور بادا و هلاک دور بادا و هلاک، چنانستى که رب العزه فرمودى: بنده من، او که ترا شفیع است چون بدانست جفاهاى تو، از تو بیزار گشت تا بدانى که جز حلم من، نکشد بار جفاء ترا، جز فضل من نپوشد عیب و عوار تو.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ این زیادت بقول مفسران اهل سنت، دیدار خداوند است جل جلاله.
هم چنان که جاى دیگر گفت: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَةٌ و بنده که بدیدار اللَّه رسد، بفضل اللَّه میرسد نه بطاعت خود، چنان که فرمود وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ فردا چون حق جل جلاله دیدار خود را بدوستان کرامت فرماید بتقاضاى جمال خود کند نه بتقاضاى بنده که بشر مختصر را هرگز زهره آن نبود که باین تقاضا پیدا آید. عجب کاریست، از آنجا که عزت غیرت است از دیده اغیار، نقاب نقاب اقتضا میکند و زانجا که کمال جمال است تجلى بر تجلى اقتضا میکند:
هر چند نهفت است بپرده در هموار
نور دو رخش در همه آفاق عیانست‏
ابو بکر شبلى وقتى در غلبات وجد خویش گفت: «بار خدایا فردا همه را نابینا انگیز تا جز من ترا کسى نبیند» باز وقتى دیگر گفت: بار خدایا شبلى را نابینا انگیز، دریغ بود که چون من ترا بیند، آن سخن اول غیرت بود بر جمال، از دیده اغیار و آن دیگر غیرت بود بر جمال از دیده خود. و در راه جوانمردان این قدم از آن قدم تمامتر است و عزیزتر.
از رشک تو بر کنم دل و دیده خویش
تا اینت نبیند و نه آن داند بیش‏
و دلیل بر آنکه دیدار خداوند ذو الجلال فردا بتقاضاى جمال او بود، خبر صحیح است که: «اذا دخل اهل الجنة، نودوا یا اهل الجنة انّ لکم عند اللَّه موعدا یرید ان ینجزکموه... الحدیث.
چون اهل بهشت در بهشت فرود آیند و در منازل و مساکن طیبه خود قرار گیرند، ندا آید که اى دوستان حق، شما را بنزدیک خداوند وعده‏ایست، حاضر آئید که حق جل جلاله بفضل خود آن وعده را تحقیق خواهد کرد، ایشان گویند آن چه وعده‏ایست؟. حبذا وعده دوستان و گرچه خلاف بود، فکیف که آن وعده، خود عین صدق باشد و گفته مخلوقى است در حق مخلوقى: امطلینى و سوفى و عدینى و لا تفى، بهشتیان گویند، آن وعده موعود چیست؟ و نه آن باشد که ایشان ندانند که چیست لکن خود را بنادانى آورند.
این چنانست که شافعى را گفتند عاقل کیست؟ گفت: الفطن المتغافل دانایى که خود را بنادانى آورد. قال: فیکشف الحجاب فینظرون الیه. حق جل جلاله حجاب از دیده‏ها برگیرد تا در نگرند بخداوند خویش جل جلاله و عز کبریائه و عظم شأنه. وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الاشارة من هذه الایة، ان العبد اذا ذبل غصن وقته و تکدر صفو وده و کسفت شمس انسه و بعد بساحات القرب طراوة عهده فربما ینظر الیه الحق بنظر رحمته فینزل على سره امطار الرحمة و یعید عوده طریا و ینبت من مشاهد انسه وردا جنیا و انشدوا:
ان راعنى منک الصدود
فلعل ایامى تعود
و لعل عهدک باللوى
یحیى فقد یحیى العهود
و الغصن، ییبس تارة
و تریه مخضرّا یمید
پیر طریقت گفت: چون نیک ماند آخر این کار، باول این کار. راه بدوست حلقه‏ایست، از او درآید و هم باو باز گردد، اول این کار ببهار ماند و بشکوفه، مرد در او خوش بود و تازه و پرروح، پس از آن نشیبها و فرازها بیند، ناکامیها و تفرقها پیش آید که: در عبودیت هم جمع است و هم تفرقت و در مقامات هم نور است و هم ظلمت.
بنده در ظلمت تفرقت چندان پوشش بیند که گوید آه که میلرزم از آنک نیرزم، چه سازم جز زآنکه مى‏سوزم، تا از این افتادگى برخیزم آن گه چه بود.
یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، ابر جود، باران وجود ریزد، سحاب افضال درّ اقبال فشاند، گل وصال در باغ نوال شگفته گردد، آخر کار باول باز شود.
بنده از سر ناز و دلال گوید: بر خبر همى رفتم جویان یقین. ترس مایه و امید قرین. مقصود از من نهان و من کوشنده دین. ناگاه برق تجلى تافت از کمین، از ظن چنان بیند وز دوست چنین.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۳ - النوبة الاولى
الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ، دوستان همه آن روز یکدیگر را دشمن باشند، إِلَّا الْمُتَّقِینَ (۶۷) مگر پرهیزندگان.
یا عِبادِ: اى بندگان من، لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۶۸) بر شما نه بیم است امروز و نه اندوه.
الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ (۶۹) اى ایشان که بگرویدند و مسلمانان بودند.
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ در روید در بهشت، أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ شما و جفتان شما، تُحْبَرُونَ (۷۰) شما را شادان میدارند.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بر ایشان میگردانند، بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ، کاسه‏هاى زرین و آبدستهاى زرین، وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ، و در آن بهشت است هر چه دلها خواهد، وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ، و چشمها را خوش آید، وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ (۷۱) و شما در آن جاویدان.
وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ و آن بهشت آنست الَّتِی أُورِثْتُمُوها که شما را میراث دادند، بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۷۲) بآنچه میکردید.
لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ شما راست در آن، میوه‏هاى فراوان، مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۳) از آن میخورید.
إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (۷۴) ناگرویدگان در عذاب دوزخ جاویدان‏اند.
لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ، هیچ کم نکنند و سست از ایشان عذاب آن، وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (۷۵) و ایشان در آن عذاب‏اند فرومانده بیچاره و نومید و خوار.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ و بر ایشان ستم نکردیم، وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (۷۶) لکن ایشان ستمکاران بودند.
وَ نادَوْا یا مالِکُ بآواز خوانند خازن دوزخ را مالک و گویند، لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ، تا مرگ راند بر ما، قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (۷۷) مالک ایشان را جواب دهد که ایدر خواهید بود.
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ پیغام راست آوردیم بشما در دنیا، وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (۷۸) لکن بیشتر شما سخن راست را دشواردار بودید و ناخواه.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً یا ایشان کارى محکم میسازند فراهم، فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (۷۹) ما نیز کارى محکم میسازیم فراهم.
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ یا مى‏پندارند که ما نمى‏شنویم نهان ایشان در دلها، و راز ایشان در زبانها، بَلى‏، آرى، وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (۸۰) و فرستادگان ما بنزدیک ایشان، مى‏نویسند.
قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ، گوى اگر رحمن را فرزند بودى، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ (۸۱) من پیشین کسى بودمى که ننگ داشتمى از پرستش او.
سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ، پاکى و بى‏عیبى خداوند آسمان و زمین را خداوند عرش، عَمَّا یَصِفُونَ (۸۲) از آن صفتها.
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا، گذار ایشان را تا همان نابکار میکنند و میگویند وَ یَلْعَبُوا و ببازى میزیند، حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۸۳) تا آن گاه که بآنروز رسند که ایشان را مى وعده دهند.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ، اوست که در آسمان خدا اوست، وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ و در زمین خدا، هم اوست، وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (۸۴) و اوست آن راست کار راست دانش.
تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و برتر است و پاکتر و بزرگوارتر آن خداى که او راست پادشاهى هفت آسمان و هفت زمین وَ ما بَیْنَهُما و هر چه میان آن هر دو، وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و بنزدیک اوست روز رستاخیز، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۵) و همه آفریده را با او خواهند برد.
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ و نه پادشاهند ایشان‏ که بخداى میخوانند ایشان را فرود از او بر شفاعت ایشان را، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۸۶) مگر کسى که گواهى دهد براستى و بدل میداند.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ، و اگر پرسى ایشان را، که آفرید ایشان را؟، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، ناچار گویند که اللَّه، فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۸۷) پس ایشان را از حق چون برمیگردانند.
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ، میگوید: یا رب إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ (۸۸) اینان گروهى‏اند پند بنمیگروند.
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ، فراگذار از ایشان، وَ قُلْ سَلامٌ و گوى من از پاسخ نابکار گوى، بیزارم فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۸۹) آرى آگاه شوند.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ مفسران را در این آیت دو قولست: یک قول آنست که مراد باین، کفار و احزاب‏اند که روز قیامت همه از یکدیگر بیزار شوند و دشمن یکدیگر باشند، همانست که جاى دیگر فرمود: ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً روز قیامت بیکدیگر کافر شوید و یکدیگر را نفرین کنید.
قول دیگر آنست که: الا خلاء على المعصیة فى الدنیا یوم القیمة بعضهم لبعض عدو إِلَّا الْمُتَّقِینَ اى الا المتحابین فى اللَّه على طاعة اللَّه. ایشان که در دنیا بر معصیت و بر مخالفت شریعة با یکدیگر دوستى گیرند و دمساز یکدیگر باشند، فردا در قیامت ایشان را از آن دوستى نفعى نیاید بلکه دشمن یکدیگر شوند.
مجاهد گفت: اصحاب المعاصى متعادون یوم القیمة، آن گه استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُتَّقِینَ مگر ایشان که از معصیت بپرهیزند و در دنیا از بهر خدا، در طاعت خدا، دوست یکدیگر باشند. آن دوستى بپیوندد و در قیامت گسسته نشود.
قال النبى (ص): ان اللَّه تعالى یقول یوم القیمة: این المتحابّون بجلالى، الیوم اظلهم فى ظلى یوم لا ظل الا ظلى.
و فى روایة اخرى: یقول اللَّه تعالى المتحابّون فى جلالى لهم منابر من نور یغبطهم النبیون و الشهداء.
و قال ابن عباس: احبّ للَّه و ابغض للَّه و وال للَّه و عاد للَّه، فانه انما ینال ما عند اللَّه بهذا و لن ینفع احدا، کثرة صومه و صلاته و حجّه حتى یکون هکذا و قد صار الناس الیوم یحبون و یبغضون للدنیا و لن ینفع ذلک اهله، ثم قراء: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ و قال على (ع) فى هذه الایة: خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران، فمات احد المؤمنین فقال یا رب ان فلانا کان یأمرنى بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالخیر و ینهانى عن الشر و یخبرنى انى ملاقیک، یا رب فلا تضلّنّه بعدى و اهده کما هدیتنى و اکرمه کما اکرمتنى، فاذا مات خلیله المؤمن، جمع بینهما فیقول لیثن احدکما على صاحبه فیقول نعم الاخ و نعم الخلیل و نعم الصاحب. قال و یموت احد الکافرین فیقول یا رب ان فلانا کان ینهانى عن طاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالشر و ینهانى عن الخیر و یخبرنى انى غیر ملاقیک، فلا تهده بعدى و اضلله کما اضللتنى و اهنه کما اهنتنى، فاذا مات خلیله الکافر جمع بینهما فیقول لیذمّ احدکما، صاحبه، فیقول بئس الاخ و بئس الخلیل و بئس الصاحب. ثم قرأ: یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ‏ یا عِبادِ لا خَوْفٌ القول هاهنا مضمر یعنى یقول اللَّه تعالى للمتقین: یا عِبادِ گفته‏اند در روز قیامت در وقت بعث که رب العالمین خلق را زنده گرداند، همه ترسان و لرزان باشند، جانها از فزع قیامت بچنبر گردن رسیده‏اند، ندا آید که: یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ خلق همه امید دارند که این ندا عامست همگنان را، تا بر پى آن، ندا آید که: الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ آن گه، کافران همه نومید شوند و مسلمانان از کافران جدا شوند و ایشان را گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ مفسران گفتند نظم این آیات بر دو وجه است: یکى بر تقدیم و تأخیر، یعنى یا عبادى الذین آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون. اى بندگان من که بسخنان من بگرویدید و مسلمان بودید، شما را امروز نه بیم است و نه اندوه.
وجه دیگر: یا عِبادِ، لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ سخن اینجا تمام شد، آن گه بر معنى ندا گفت بى‏حرف ندا: الَّذِینَ آمَنُوا یعنى یا ایها الذین آمنوا کقوله: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا یعنى یا یوسف، اى ایشان که بگرویدند بسخنان ما و مسلمان بودند، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ درروید در بهشت، أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ اى تسرّون و تنعّمون و قیل الخبر، السماع.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ الطائف الخادم و الصحاف القصاع الواسعة، واحدتها: صحفة. و الاکواب: جمع کوب، و هو اناء مستدیر مدور الرأس، لا عروة له و لا اذن و لا خرطوم، و المعنى: بایدى الغلمان صحاف من ذهب فیها طعام، و اکواب من ذهب فیها شراب فِیها اى فى الجنة ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ هذا من جوامع القرآن لانه جمع بهاتین اللفظتین، ما لو اجتمع الخلق کلهم على وصف ما فیها على التفصیل، لم یخرجوا عنه. قرأ نافع و ابن عامر و حفص، ما تشتهیه الانفس، و کذلک هى فى مصاحفهم و قرأ الآخرون بحذف الهاء. و حذف الضمیر من الموصول، احسن من الاثبات، تقول: لذّا الشی‏ء یلذ فهو ملذوذ و لذیذ، قال الشاعر:
و لقد هممت بقتلها من اجلها
کیما تکون خصیمتى فى المحشر
کیما یطول خصامنا و نزاعنا
فتلذّ عینى من لذیذ المنظر
تقول: هذا الشراب ملذوذ و لذیذ و لذّ و لذّة. قال اللَّه تعالى عز و جل: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ و المصدر: اللذاذة، قال الحسن البصرى : لذاذة شهادة ان لا اله الا اللَّه فى الآخرة کلذاذة الماء البارد فى الدنیا و تَلَذُّ الْأَعْیُنُ اى تجد للنظر الیه لذة لافراط حسنه فى مرآها و ما التذ به العین، قبلته النفس، لانها رائد العین، وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ لان نعیمها لا یزول و لا ینقطع. و فى الخبر: ان اعرابیا قال یا رسول اللَّه ا فى الجنة ابل فانى احبّ الإبل، فقال یا اعرابى ان ادخلک اللَّه الجنة، اصبت فیها ما اشتهت نفسک و لذّت عینک.
و عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): ان ادنى اهل الجنة منزلة، من له سبع درجات و هو على السادسة و فوقه السابعة، و ان له ثلاثمائة خادم و انه یغدى علیه و یراح فى کل یوم ثلاثمائة صحفة، فى کل صحفة لون من الطعام لیس فى الأخرى، و انه لیلذ اوّله کما یلذ آخره و ان له من الاشربة، ثلاثمائة اناء فى کل اناء شراب لیس فى الآخر، و انه لیقول یا رب، لو اذنت لى، لاطعمت اهل الجنة و سقیتهم و لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و ان له من الحور العین ثنتین و ستین زوجة، سوى ازواجه من الدنیا.
و عن ابى ظبیة السلمى قال: ان الشرب من اهل الجنة لتظلّهم سحابة، فتقول ما امطرکم، فما یدعو داع من القوم، بشی‏ء، الا امطرته، حتى ان القائل منهم، لیقول: امطرینا کواعب اترابا. و عن ابى امامة قال ان الرجل من اهل الجنة لیشتهى الطائر و هو یطیر، فیقع متعلقا نضیجا فى کفه، فیأکل منه حى تنتهى نفسه ثم یطیر و یشتهى الشراب، فیقع الإبریق فى یده فیشرب منه ما یریده ثم یرجع الى مکانه.
وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یقال لهم: هذه الجنة التی وعدکم اللَّه فى کتابه انه یورثکموها فى قوله: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. و فى قوله: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قیل: ورّث اللَّه الذین قبلوا امره، منازل الذین لم یقبلوه.
لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ تتعللون بها بعد الطعام و الشراب مِنْها تَأْکُلُونَ اى: ما اشتهیتم منها. و فى الخبر: لا ینزع رجل فى الجنة من ثمرها الا نبت مکانها مثلاها، ثم ذکر جزاء الکفار للتقابل، فقال: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ رفع خالدون بالخبر لانه المقصود بالذکر و یجوز ان یکون خبرا بعد خبر.
لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ اى لا یخفف عنهم زمانا و لا نقصانا وَ هُمْ فِیهِ اى فى العذاب مُبْلِسُونَ آئسون من النجاة، متحیرون.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ بالعذاب وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ظلموا انفسهم بکفرهم، وَ نادَوْا یا مالِکُ لما یئسوا من فتور العذاب، نادوا یا مالک و هو خازن النار، لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ یعنى لیمتنا ربک فنستریح فیجیبهم مالک بعد مائة سنة و قیل بعد الف سنة، إِنَّکُمْ ماکِثُونَ فى العذاب، لا تتخلصون عنه لا بموت و لا فتور. و قیل هذه تمنّ منهم لا طمع، لانّهم یعلمون انه لا مخلص لهم.
قال عبد اللَّه بن عمرو: ینادون مالکا اربعین سنة فیجیبهم بعدها إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ثم ینادون رب العزة رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها، فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ فلا یجیبهم مثل عمر الدنیا ثم یقول اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، فلیس بعدها الا کصیاح الحمیر اوّله زفیر و آخره شهیق.
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ اى بالقرآن و النبى، وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ کرهتم ما جاءکم الرسول به و خفتم زوال ریاستکم.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ یعنى احکموا امرا فى المکر بمحمد (ص) فانا محکمون امرا فى مجازاتهم و ذلک حین اجتمع کفار قریش فى دار الندوة بعد موت ابى طالب، لیمکروا بالنبى، (ص) فنزل جبرئیل فاخبره بمکرهم و امره بالخروج، فخرج من لیلته الى الغار و قتل اولئک النفر ببدر فذلک قوله: انّا مبرمون.
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ حدیث انفسهم وَ نَجْواهُمْ ما یتحدثون فیما بینهم و یخفونه عن غیرهم، بَلى‏ نسمع ذلک و نعلم، وَ رُسُلُنا ایضا یعنى الحفظة، لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ثم یعرض علیهم فى القیامة لیعلموا انه لا یخفى على ملائکتنا فکیف علینا.
این آیت در شأن سه کس فرو آمد: صفوان بن امیه و ربیعة و حبیب بن عمرو الثقفیین، بر در کعبه نشسته بودند و با یکدیگر راز میگفتند، حبیب گفت: محمد با اصحاب خویش میگوید که خداوند من راز نهانى که میان دو کس رود میداند و هر جا که سه کس فراهم آیند چهارم ایشان بود، گویى آنچ میان ما میرود میداند. ربیعة گفت: مگر بعضى داند همه نه، صفوان گفت و نه یک کلمه که اگر دانستید همه دانستید حبیب گفت: چنانست که صفوان میگوید، از این رازها و نهانیها هیچ نداند، بجواب ایشان این آیت آمد:، میپندارند که ما سرّ دل ایشان نمیدانیم و راز ایشان نمى‏شنویم، بلى میدانیم و میشنویم و فرشتگان نیز مینویسند که بر ایشان موکّلند. قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فى قولکم و على زعمکم، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ اى فانا اول من عبده بانه واحد لا شریک له و لا ولد و اول من کذّبکم و خالفکم فیما قلتم. قال ابن عباس، ان، هاهنا بمعنى النفى و الجحد، اى ما کان للرحمن ولد و انا اول الشاهدین له بذلک، العابدین له و قیل العابدین، بمعنى الآنفین، یعنى انا اول الآنفین من هذا القول، المنکرین ان له ولدا، یقال عبد یعبد عبدا، اذا انف و غضب، و المعنى: انا اول من غضب للرحمن، ان یقال له ولد، قرأ حمزة و الکسائى، ولد بضم الواو و سکون اللام و قرأ الباقون ولد بفتحتین و الوجه انهما لغتان کالصلب و الصلب و یجوز ان یکون ولد جمع ولد کاسد لجمع الاسد. ثم نزّه نفسه عن الولد فقال: سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ اى عما یقولون من الکذب.
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا، فى باطلهم وَ یَلْعَبُوا فى دنیاهم حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ یعنى یوم القیمة.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ قوله فى الارض، فى هاهنا زائدة، تأویله: و هو الذى فى السماء و الارض اله، قال قتاده: یعبد فى السماء و الارض تعبده الملائکة فى السماء و تعبده الانس و الجن فى الارض، لیس له فیهما ولد و لا شریک، وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى تدبیر خلقه الْعَلِیمُ بمصالحهم.
تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما اى جل لم یزل و لا یزال الذى له ملک السماوات و الارض و ما بینهما یعنى ما فیهما من المخلوقات، و قیل و ما بینهما، هو الهواء، وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ اى تفرد بعلم قیام الساعة وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و یعقوب بروایة رویس، بالیاء و الوجه انه على الغیبة لان ما قبله کذلک و هو قوله: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا و قرأ الباقون و یعقوب بروایة روح، ترجعون بالتاء، و الوجه انه على تقدیر قل، کانه قال: قل لهم و الیه ترجعون. و یجوز ان یراد به مخاطبون و غائبون، فغلب حکم الخطاب و کان یعقوب وحده یفتح اوله و یکسر الجیم، و الباقون یضمون اوله و یفتحون الجیم یعنى: الیه ترجعون للثواب و العقاب.
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ اى یدعونهم فهو عام فى المدعوین، من الملائکة و الانس و الجن و الاصنام، ثم استثنى فقال إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ و هو عیسى و عزیر و الملائکة فانهم یملکون الشفاعة لانهم یشهدون بالحق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. حقیقة ما شهدوا به، میگوید، روز رستاخیز این معبودان که ایشان را فرود از اللَّه مى‏پرستند، شفاعت نکنند و شفاعت نتوانند هیچ کس را مگر عیسى و عزیر و فرشتگان، اگر چه ایشان را فرود از اللَّه میپرستند، ایشان شفاعت توانند، زیرا که ایشان براستى، اللَّه را گواهى میدهند بیکتایى و بى‏همتایى و بدل و اعتقاد و یقین، یکتایى و بى‏همتایى وى میدانند. این قول قتاده است که: الَّذِینَ یَدْعُونَ بر عموم میراند، اما قول مجاهد آنست که: الَّذِینَ یَدْعُونَ خاص است بعیسى و عزیر و فرشتگان و معنى آنست که: لا یملک عیسى و عزیر و الملائکة الشفاعة إِلَّا مَنْ شَهِدَ اى الا لمن شهد بالحق فیقول لا اله الا اللَّه و یعلم بقلبه ما شهد به لسانه، میگوید: عیسى و عزیر و ملائکه که ایشان را فزود از اللَّه میپرستند، شفاعت نتوانند، مگر کسى را که گواهى دهد اللَّه را بیکتایى و بدل یقین داند که اللَّه یکى است.
قولى دیگر گفته‏اند که: الَّذِینَ یَدْعُونَ عابدان میخواهد نه معبودان، و باین قول یملک بمعنى ینال است و الا بمعنى لکن و هو الاستثناء المنقطع میگوید ایشان که فزود از اللَّه کسى را میپرستند، شفاعت، هیچ شفیع در نیابند و بر هیچ شفاعت، پادشاه نه‏اند که هیچ کس از بهر ایشان شفاعت نکند، لکن کسى که براستى گواهى دهد که اللَّه یکى است و بدل داند که یکى است، او مالک شفاعت باشد و شفاعت شفیعان دریابد.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى قریشا مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحق الى الباطل.
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ الهاء راجعة الى النبى (ص). عاصم و حمزة، و قیله بکسر لام خوانند عطف است بر ساعت، یعنى وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و قیل النبى (ص): یا رب، میگوید آگاهى بنزدیک اللَّه است از سخن رسول که میگوید: یا رب باقى بفتح لام خوانند، عطف بر سرّ و نجوى، معناه: ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم و قیله یا رب. میپندارند که ما سر و نجوى ایشان نمى‏شنویم و سخن رسول که میگوید: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ رسول خدا از قریش به اللَّه نالید و گفت: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ اینان گروهى‏اند که بنمى‏گروند.
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ القول هاهنا مضمر، التاویل فقلنا له فاصفح عنهم. و الصفح‏ الاعراض و العفو و هو منسوخ بآیة القتال، وَ قُلْ سَلامٌ هذه براءة و لیست بتحیة، کقول ابراهیم لابیه، سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی و کقوله تعالى: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثم هدّدهم فقال: فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. قرأ نافع و ابن عامر بالتاء على المخاطبة اى قل لهم یا محمد فسوف تعلمون و الباقون بالیاى للغیبة.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى‏ عِلْمٍ، برگزیدیم ایشان را بر دانشى بى‏غلط، عَلَى الْعالَمِینَ (۳۲) بر جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ، و دادیم ایشان را از نشانها، ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ (۳۳) چیزهایى که در آن آزمایشى آشکارا بود.
إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ (۳۴) اینان میگویند.
إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى‏، نیست مگر یک مرگ پیشین، وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ (۳۵) و ما برانگیزانیدنى نیستیم.
فَأْتُوا بِآبائِنا، پس پدران ما باز آرید امروز، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۶) اگر مى‏راست گوئید.
أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ، ایشان به اند یا قوم تبع؟ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و ایشان که پیش از ایشان بودند، أَهْلَکْناهُمْ نیست کردیم ایشان را، إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ (۳۷) ایشان قومى بدکاران بودند.
وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، نیافریدیم آسمان و زمین را، وَ ما بَیْنَهُما و آنچه میان آنست، لاعِبِینَ (۳۸) ببازى‏گرى‏
ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ نیافریدیم آن را مگر بفرمان روان وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۳۹) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ روزگار بر گزاردن، مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (۴۰) هنگام نامزد کرده ایشانست همگان.
یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً، آن روز که هیچ خویش هیچ خویش را بکار نیاید، وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۱) و نه ایشان را فریاد رسند.
إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ، مگر کسى که اللَّه برو ببخشاید، إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۴۲) که اللَّه تواناى است دانا.
إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (۴۳) درخت زقوم، طَعامُ الْأَثِیمِ (۴۴) خورش بدکاران است.
کَالْمُهْلِ چون مس گداخته یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (۴۵) میجوشد در شکمها.
کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (۴۶) چون جوشیدن آب جوشان.
خُذُوهُ گیرید او را، فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحِیمِ (۴۷) کشید او را تا میان دوزخ.
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ آن گه بر سر او ریزید، مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ (۴۸) آب گرم، عذاب کردن را.
ذُقْ چش آتشم، إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (۴۹) تو آن عزیز و کریمى بار خدا و مهتر.
إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (۵۰) آن آتش است که در آن بگمان بودید و پیکار کردید.
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ (۵۱) پرهیزکاران در جاى جاویدى‏اند.
جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‏ در بهشت و چشمه‏هاى روان.
یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مى‏پوشند از جامه سندس و استبرق، مُتَقابِلِینَ (۵۳) رویها فا رویها.
کَذلِکَ چنان است، وَ زَوَّجْناهُمْ و ایشان را جفت دادیم، بِحُورٍ عِینٍ (۵۴) کنیزکان سخت پاکیزه سپیدى چشم و سیاهى چشم، فراخ چشمان‏
یَدْعُونَ فِیها، مى‏فراخوانند در آن بهشت، بِکُلِّ فاکِهَةٍ از هر میوه‏اى آمِنِینَ (۵۵) بى‏ترس و بى‏بیم.
لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ مگر نچشند، إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ لکن مگر اول که در دنیا چشیدند، وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۵۶) و بازداشت اللَّه از ایشان عذاب آتش.
فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ، نیکویى از خداوند تو، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۵۷) آنست پیروزى بزرگوار.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ ما آسان کردیم این سخن خویش بر زبان تو، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۸) تا دریابند و یاد دارند و پند پذیرند.
فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (۵۹) چشم میدار تا ایشان چشم میدارند.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان‏
۲ - النوبة الثانیة
وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ یعنى مؤمنى بنى اسرائیل، عَلى‏ عِلْمٍ منا باستحقاقهم ذلک و قیامهم بالشکر علیه، عَلَى الْعالَمِینَ اى عالمى زمانهم فجعلنا فیهم الکتاب و النبوة و الملک و قیل: اخترناهم على جمیع العالمین بما جعلنا فیهم من کثرة الانبیاء و هذه خاصة لهم لیست لغیرهم.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ یعنى من الحسنات و السیئات المذکورة فى سورة الاعراف: وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ. فالحسنات: المنّ و السلوى و الماء المنبجس من الحجر بعد الخلاص من فرعون. و السیئات: ما کانوا یلقون، من ذبح اولادهم و استحیاء نسائهم و تعذبتهم.
قال ابن زید: ابتلاهم بالرخاء و الشدة کقوله: وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً إِنَّ هؤُلاءِ یعنى اهل مکة، لَیَقُولُونَ.
إِنْ هِیَ اى ما هى، إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى‏ اى لا موتة الا هذه التی نموتها فى الدنیا ثم لا بعث بعدها. و هو قوله: وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ اى بمبعوثین بعد موتنا.
فَأْتُوا بِآبائِنا، الذین ماتوا، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ انّا نبعث احیاء بعد الموت.
سألوه ان یحیى لهم قصى بن کلاب قالوا انه کان شیخا کبیرا لنسأله عنک، فلم یجبهم اللَّه بل اوعدهم و انما لم یجبهم لان البعث الموعود، انما هو فى دار الجزاء یوم القیمة و الذى کانوا یطلبونه بعث فى الدنیا فى حالة التکلیف و بینهما تغایر. و قوله: فأتوا، مخاطبة للنبى (ص) وحده على ما یستعمله العرب فى مخاطبة الجلیل. ثم خوّفهم مثل عذاب الامم الخالیة، فقال: أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ معناه أ هولاء اعز و اشدّ قوة و اکثر اموالا، أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ. مفسران گفتند: تبع پادشاهى بود از پادشاهان یمن از قبیله قحطان، چنان که در اسلام، ملوک را خلیفه گویند، و در روم، قیصر و در فرس، کسرى، ایشان تبع گویند. و سمّى تبّعا لکثرة تبعه، و معروف از ایشان سه بودند: یکى مهینه اول بوده، یکى میانه، یکى کهینه آخر بوده. و او که در قرآن نام برده است تبّع آخر بود، نام وى اسعد بن کلیکرب الحمیرى. مردى مؤمن صالح بوده و بعیسى (ع) ایمان آورده و چون حدیث و نعت و صفت رسول ما (ص) شنید از اهل کتاب، برسالت وى ایمان آورد و گفت:
شهدت على احمد انه
رسول من اللَّه بارى النسم‏
عایشه گفت: لا تسبوا تبّعا فانه کان رجلا صالحا ذم اللَّه قومه و لم یذمّه.
و قال سعید بن جبیر: هو الذى کسى الکعبة الانطاع و البرود المعضدة و نصب علیها الباب و جعل له اقلیدا، و قیل: هو الذى بنى الحیرة و بنى سمرقند. و ذکر ابو حاتم عن الرقاشى قال: کان اسعد الحمیرى من التبابعة، آمن بالنبى (ص) قبل ان یبعث بسبع مائة سنة.
و عن سهل بن سعد قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول لا تسبوا تبّعا فانه قد کان اسلم.
و عن ابى هریرة قال: رسول اللَّه (ص) ما ادرى تبّع نبیا کان او غیر نبى.
و در قصه بتبع و اسلام وى روایات مختلف است: اما روایة محمد بن اسحاق و عکرمة از ابن عباس آنست که تبّع آخر که نام وى اسعد و کنیت او ابو کرب است مردى آتش‏پرست بود بر مذهب مجوس، از نواحى مشرق درآمد با لشکرى عظیم و حشمى فراوان بمدینه مصطفى بگذشت و پسرى از آن خویش آنجا رها کرد. اهل مدینه آن پسر را بکشتند بفریب و حیلت. تبّع بازگشت بر عزم آن که مدینه را خراب کند و اهل آن را استیصال کند، جماعتى که انصار رسول از نژاد ایشانند همه مجتمع شدند و بقتال وى بیرون آمدند، بروز با وى جنگ میکردند و بشب او را مهمان‏دارى میکردند، تبّع را سیرت ایشان عجب آمد، گفت: انّ هؤلاء لکرام، اینان قومى‏اند کریمان و جوانمردان. پس دو حبر از احبار بنى قریظه نام ایشاى کعب و اسد هر دو ابن عم یکدیگر بودند، برخاستند و پیش تبّع شدند و او را نصیحت کردند، گفتند: این مدینه هجرت گاه پیغامبر آخر الزمان است و مهبط وحى بدو، پیغامبرى از قبیله قریش خاتم پیغامبران و گزیده خداوند جهان، صاحب القضیب، و الناقة و التاج و الهراوة. و ما در کتاب خداى، نعت و صفت وى خوانده‏ایم و بر امید دیدار وى اینجا نشسته‏ایم و دانیم که ترا بر اهل این شهر دستى نباشد و نصرتى نبود، مکن، خویشتن را در معرض بلا و عقوبت حق جل و علا منه، نصیحت ما بشنو و عزم و نیت خود بگردان و بر خویشتن بد مخواه، مبادا که ترا نکبتى رسد که در سر آن شوى. آن وعظ و نصیحت ایشان بر تبّع اثرى عظیم کرد و از آن عزم و نیت که کرده بود بازگشت و از ایشان عذر خواست. ایشان چون اثر قبول در وى دیدند، او را بر دین خویش دعوت کردند.
تبّع دعوت ایشان را اجابت کرد و بدین ایشان بازگشت و ایشان را گرامى کرد و از مدینه بازگشت بسوى یمن، و آن دو حبر و نفرى دیگر از یهود بنى قریظه با وى مساعدت کردند و رفتند، جمعى از بنى هذیل فرا پیش وى آمدند، گفتند: ایها الملک انا ندلک على بیت فیه کنز من لؤلؤ و زبرجد. ما ترا دلالت کنیم بر خانه‏اى که زیر آن کنزیست از مروارید و زبرجد. اگر خواهى که بردارى، بر دست تو آسان بود. گفت آن کدام خانه است؟ گفتند خانه‏ایست در مکه و مقصود هذیل هلاک وى بود که از نقمت وى میترسیدند، دانستند که هر که قصد خانه کعبه کند بزودى دمار از وى برآرند و نیست گردد.
تبّع با احبار یهود مشورت کرد و آن سخن که هذیل گفته بود با ایشان گفت، احبار گفتند: زینهار که اندیشه بد نکنى در کار آن خانه، که در روى زمین خانه‏اى از آن بزرگوارتر و عظیم‏تر نیست، آن را بیت اللَّه گویند بروى رقم اضافت ازلى و فرّ الهى، مقرّ ابرار و منزل اخیار، بزرگ داشته حق و عبادت‏گاه خلق، و آن قوم که ترا این دلالت کردند جز هلاک تو نخواستند، چون آنجا رسى تعظیم آن در دل دار و مقدس و معظم دان و مناسک آن بگزار و طواف و سعى و حلق بجاى آر تا ترا سعادت ابد حاصل شود.
تبّع چون این سخن بشنید از ایشان، آن جمع هذیل را بگرفت، و بر ایشان سیاست راند، آن گه روى سوى مکه نهاد.
و تعظیم خانه کعبه در دل داشت، چون آنجا رسید طواف کرد و کعبه را در نبود آن را در بر نهاد و قفل بر زد و آن را جامه پوشید، و اول کسى که کعبه را جامه پوشید تبّع بود، و شش روز آنجا مقیم گشت، هر روز در منحر، هزار شتر قربان کرد و موى باز کرد، آن گه از مکه بازگشت و سوى یمن شد و قوم وى حمیر بودند کاهنان و بت‏پرستان. تبع ایشان را بر دین خویش و بر حکم تورات دعوت کرد و ایشان اجابت نکردند و دین او نپذیرفتند تا آن گه که حکم خویش بر آتش بردند و آن آتشى بود که فرادید آمدى در دامن کوه و هر که را خصمى بودى و حکمى که در آن مختلف بودند هر دو خصم بنزدیک آتش آمدندى، آن کس که بر حق بودى او را از آتش گزند نرسیدى، و او که بر حق نبودى بسوختى. جماعتى از حمیر بتان خود را برداشتند و آمدند بدامن آن کوه و همچنین آن دو حبر که با تبّع بودند. دفتر توریة را برداشته و بدامن کوه آمده و در راه آتش نشسته، آتش از مخرج خویش فرا دید آمد و آن قوم حمیر را و آن بتان ایشان را همه نیست کرد و بسوخت و آن دو حبر که توریة داشتند و میخواندند، از آتش ایشان را هیچ رنج و گزند نرسید، مگر که از پیشانى ایشان، عرقى روان گشت و آتش در گذشت تا بمخرج خویش باز شد، آن گه باقى حمیر که بودند همه بدین احبار بازگشتند. فمن هناک اصل الیهودیة بالیمن، بروایتى دیگر، تبّع که به رسول خدا پیش از مبعث وى ایمان آورد، تبع پیشین بود و ملک جهان وى را بود و بهر شهر که رسیدى علماء و حکماء آن شهر با خود ببردى تا قریب دو هزار مرد عالم حکیم بر وى جمع آمدند بیرون از دویست و چهل هزار سوار و پیاده که داشت. و اوّل به مکه رسید و اهل مکه او را طاعت نداشتند و خدمت نکردند.
تبّع گفت وزیر خویش را، که این چه شهر است و چه قومند که در خدمت و طاعت ما تقصیر کردند، بعد از آنکه جهانیان همه سر بر خط طاعت ما نهادند.
وزیر گفت ایشان را خانه‏ایست که آن را کعبه گویند مگر به آن خانه معجب شده‏اند، تبّع در دل خویش نیت کرد که این خانه را خراب کنم و مردان این شهر را بکشم و زنان را اسیر گیرم، هنوز این اندیشه تمام نکرده بود که رب العزه او را بدرد سر مبتلا کرد، چنان که او را طاقت نماند و آب گندیده از چشم و بینى و گوش وى گشاد، چنان که هیچکس را بنزدیک وى قرار نبود و اطباء همه از معالجه وى عاجز گشته گفتند این بیمارى از چهار طبع بیرون افتاده، کار آسمانى است، و ما بمعالجه آن راه نبریم. پس دانشمندى فرا پیش آمد، گفت: ایها الملک اگر سرّ خود با من بگویى من این درد را درمان سازم، ملک گفت من در کار این شهر و این خانه کعبه چنین اندیشه کرده‏ام، دانشمند گفت، زینهار اى ملک، این اندیشه مکن و از این نیت بازگرد که این خانه را خداوندیست قادر که آن را بحفظ خویش میدارد و هر که قصد این خانه کند دمار از وى برآرد. تبّع از آن اندیشه توبت کرد و تعظیم خانه و اهل آن در دل خود جاى داد و در حال شفا یافت، عنایت الهى و سابقه ازلى در رسید و از آن دین و ملت کفر که داشت برگشت و بخداوند کعبه ایمان آورد و در دین ابراهیم خلیل علیه السلام شد. پس کعبه را جامه پوشانید و قوم خود را فرمود تا آن را بزرگ دارند و با اهل آن نیکویى کنند. از مکه بزمین یثرب شد آنجا که‏ مدینه مصطفى است (ص) و در آن وقت رقم شهر و بنا نبود، چشمه آب بود و تبّع با حشم و لشگر بسر آن چشمه فرو آمد. دانشمندان که با وى بودند در کتاب خوانده بودند که آن زمین یثرب مهاجر رسول آخر الزمان است و مهبط وحى قرآنست، چهارصد مرد از ایشان که عالمتر و فاضلتر بودند با یکدیگر بیعت کردند که از آن بقعت مفارقت نکنند و بر امید دیدار او آنجا مقام کنند، اگر او را خود دریابند و الا فرزندان و نسل ایشان ناچار او را دریابند و برکات دیدار او با عقاب و ارواح ایشان برسد. این قصه با تبّع بگفتند و تبّع را همین رغبت افتاد. یک سال آنجا مقام کردند و بفرمود تا چهارصد قصر بنا کردند آنجایگه، هر عالمى را قصرى و هر یکى را کنیزکى بخرید و آزاد کرد و بزنى بوى داد با جهاز تمام و ایشان را وصیت کرد که شما اینجا همى باشید تا پیغامبر آخر الزمان را دریابید و خود نامه‏اى نبشت و مهر زرین بر آن نهاد و بآن عالم سپرد که او را نصیحت کرده بود و گفت اگر محمد را دریابى این نامه بدو رسان و اگر نیابى بفرزندان وصیت کن تا بدو رسانند و مضمون نامه این بود: اى پیغامبر آخر الزمان، اى گزیده خداوند جهان، اى بروز شمار شفیع بندگان، من که تبّع‏ام، بتو ایمان آوردم و گرویده، گواهى دهم که نبوت تو حق است و دین تو پاک و قول تو صدق. تو خاتم پیغمبرانى، فرستاده حق جل و جلاله بعالمیانى، ایمان آوردم بآن خداوند که تو بنده و پیغامبر اویى، فرستاده و پیغام رسان اویى، گواه باش که من، بر ملّت توام و بر ملّت پدر تو ابراهیم خلیل (ع)، اگر ترا بینم و اگر نه بینم، تا مرا فراموش نکنى و روز رستاخیز مرا فرو نگذارى و شفاعت از من دریغ ندارى. آن گه نامه را مهر بر نهاد و بر آن مهر نبشته بود: لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ و عنوان نامه نبشته بود: الى محمد بن عبد اللَّه خاتم النبین و رسول رب العالمین (ص) من تبّع، امانة اللَّه فى ید من وقع الى ان یوصل الى صاحبه.
گفته‏اند مردمان مدینه ایشان که انصار رسول خدااند از نژاد آن چهارصد مرد علماء بودند و ابو ایوب انصارى که رسول خدا بخانه او فرو آمد از فرزندان آن عالم بود که تبّع را نصیحت کرده بود تا از آن علت شفا یافت. و خانه بو ایوب که رسول آنجا فرو آمد از جمله آن بناها بود که تبّع فرموده بود و چون رسول خدا هجرت کرد بمدینه، نامه تبّع بوى رسانیدند رسول نامه بعلى داد تا برخواند، رسول سخنان تبّع بشنید و او را دعا کرد و آن کس که نامه رسانید نام وى بو لیلى او را بنواخت و گرامى کرد. قوله: وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى من الامم الکافرة، أَهْلَکْناهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ اى لیس کفار قریش بخیر من اولئک، فاهلکهم اللَّه، هذا کقوله: أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ.
وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ یعنى ما خلقناهما لئلا یکون بعث و لا نشور و لا حساب کقوله: أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً و کقوله: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً.
ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ، یعنى الا للمجازاة بالقسط اى: لیجزى المحق و المبطل ما یستحقانه، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ یعنى کفار قریش لا یعلمون انا لم نخلقهما باطلا ثم خوّفهم فقال: إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ، یعنى یوم القیمة یفصل بین المحق و المبطل و یفصل بین الوالد و ولده و الرجل و زوجه و المرء و خلیله. قیل جعله اللَّه وقتا لفصل الحکم فیه بین خلقه، مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ اى وقت موعودهم کلهم یعنى یوافى الاولون و الآخرون من الامم الخالیة و من هذه الامّة ثم نعت ذلک الیوم فقال: یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً یعنى لا ینفع قریب قریبه و لا یدفع عنه شیئا. هذا کقوله: لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً، وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ اى: لیس لهم من ینصرهم من عذاب اللَّه بالشفاعة فان النصرة فى القیامة بالشفاعة.
إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ یجوز ان یکون الاستثناء متصلا یعنى الا المؤمنین فانه یشفع بعضهم لبعض باذن اللَّه. و قیل الاستثناء منقطع و معناه: لکن من رحمه اللَّه فانه مغفور له إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ على اعدائه، الرَّحِیمُ لاولیائه.
إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ على صورة شجر الدنیا لکنها من النار و الزقوم ثمرها و هو ما اکل بکره شدید و قیل کل طعام ثقیل فهو زقّوم. و فى التفسیر أن ابن الزبعرى قال: ان اهل الیمن یسمّون اکل التمر بالزبد التزقّم فدعا ابو جهل بتمر و زبد فقال تزقموا فان هذا هو الذى یخوفکم به محمد فنزل: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ یعنى بالاثیم: ابا جهل و الاثم: الکفر لان الکفر اعظم الاثم.
روى عن ابن عباس: قال قال رسول اللَّه (ص): ایها الناس اتّقوا اللَّه حق تقاته فلو ان قطرة من الزقوم قطرت على الارض لا مرّت على اهل الدنیا معیشتهم فکیف بمن هو طعامه و لیس له طعام غیره.
کَالْمُهْلِ و هو النحاس المذاب و الصفر المذاب، و قیل هو دردى الزیت اسود، و عرض على ابى بکر الصدیق حین احتضر، ثوبا حبرة لیکفن فیهما، فقال کفنونى فى ثوبىّ هذین یعنى اللذین على جسده فانما هما للمهل یعنى للصدید و ما یسیل من البدن، و الحى اولى بالجدید من المیت یَغْلِی فِی الْبُطُونِ قرأ ابن کثیر و حفص بالیاء جعلوا الفعل للمهل، و قرأ الآخرون بالتاء لتأنیث الشجرة، کَغَلْیِ الْحَمِیمِ یعنى کالماء الحارّ اذا اشتد غلیانه.
خُذُوهُ اى یقال للزبانیة خذوه یعنى الاثیم، فَاعْتِلُوهُ، قرأ اهل الکوفة و ابو عمرو و ابو جعفر بکسر التاء. و الباقون بضمها و هما لغتان، اى: ادفعوه و سوقوه یقال عتله یعتله و یعلته عتلا اذا ساقه بالعنف و الدفع و الجذب، إِلى‏ سَواءِ الْجَحِیمِ وسطها الذى یستوى المسافة الیه من جمیع اطرافه.
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ تأویله: ثم صبّوا فوق رأسه الحمیم للتعذیب، کقوله: یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ قال مقاتل: ان خازن النار یضرب على رأسه فینقب رأسه عن دماغه ثم یصبّ فیه ماء حمیما قد انتهى حرّه ثم یقال له: ذُقْ هذا العذاب، إِنَّکَ قرأ الکسائى انّک بفتح الالف یعنى لانک قلت انا العزیز الکریم و قرأ الآخرون بالکسر على الابتداء اى أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ عند قومک بزعمک و ذلک‏
ان النبى (ص) لقى ابا جهل فهزّه فقال اولى لک یا با جهل فاولى، فانزل اللَّه تعالى ما قاله له، و ردّ علیه ابو جهل فقال: ما تقدر انت و لا ربک علىّ انى لا کرم اهل الوادى و اعزّهم فیقول له خزنة النار على طریق الاستخفاف و التوبیخ ذق ذلک انت العزیز الکریم اى ذق بسبب هذا القول الذى قلته‏
إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ اى ان هذا العذاب ما کنتم فیه تشکّون فى دار الدنیا فقد لقیتموه فذوقوه، ثم ذکر مستقر المتقین فقال: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ قرأ اهل المدینة و الشام فى مقام بضم المیم على المصدر اى فى اقامة و قرأ الآخرون بفتح المیم اى فى مجلس امین یأمن فیه صاحبه من الغوائل و الآفات و الاحزان فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ. یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ و هو ما رقّ من الحریر فجرى مجرى الشعار لهم و هو الین من الدثار فى المعتاد وَ إِسْتَبْرَقٍ یعنى ما غلظ و صفق نسجه یجرى مجرى الدثار و هو ارفع نوع من انواع الحریر، و الحریر نوعان: نوع کلما کان ارق کان انفس، و نوع کلما کان ارزن بکثرة الأبریسم کان انفس. و قیل: استبرق من کلام العجم و هو الدیباج الغلیظ عرّبت بالقاف مُتَقابِلِینَ کنایة عن التألف و التوادّ و التواخى، کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ اى کما اکرمناهم بما وصفنا من الجنات و العیون و اللباس، کذلک اکرمناهم بان زوّجناهم بحور عین، و قیل کذلک هم فى حکم اللَّه و محله رفع، اى الامر کذلک و زوجناهم بحور عین، یقال زوّجته امرأة و زوّجته بامرأة لغتان و انکره بعضهم فقال لیس هذا من عقد التزویج لانه لا یقال زوّجته بامرأة و انما المعنى جعلناهم ازواجا لهن کما یزوّج النعل بالنعل اى جعلناهم اثنین. و الحور، هنّ النساء النقیات البیاض، یحار فیهن الطرف من بیاضهن و صفاء لونهنّ.
و قال ابو عبیدة: الحور: شدة بیاض العین یکون ذلک اظهر لسوادها، و العین جمع العیناء و هى العظیمة العینین.
یَدْعُونَ فِیها، اى یحکمون فیأمرون باحضار ما یشتهون، بِکُلِّ فاکِهَةٍ، اى فاکهة کلّ زمان و کلّ مکان و ذلک لا یجتمع فى الدنیا، آمِنِینَ من الزوال و الانقطاع و تولّد ضرر من الاکثار.
لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ، سخن اینجا تمام شد، میگوید: بهشتیان در بهشت، مرگ نچشند هرگز. و در خبر میآید که در بهشت ده چیز نیست: لیس فیها هرم و لا موت و لا خوف و لا لیل و لا نهار و لا ظلمة و لا برد و لا خروج، آن گه گفت: إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ این نه مستثنى است از اول که این استثنا منقطع گویند الا بمعنى لکن اى لکن الموتة الاولى فى الدنیا قد ذاقوها، لکن مرگ اول که در دنیا چشیدند مؤمنانرا مرگ آنست، قولى دیگر گفته‏اند الا بمعنى سوى اى سوى الموتة الاولى التی ذاقوها فى الدنیا، کقوله: وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ یعنى سوى ما قد سلف، و الضمیر فى فیها راجع الى حال المتقین التی هم فیها، میگوید متّقیان را و نیک مردان را جز آن مرگ که در دنیا چشیدند، مرگى دیگر نخواهد بود، در آن حال تقوى و نیکى که ایشان در آن‏اند، بخلاف مجرمان و احوال ایشان که بر ایشان دو مرگ جمع آید. لقوله تعالى: رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ مقصود و مراد آنست که تا فضل متّقیان بر مجرمان ظاهر گردد و معلوم شود که مجرمان را دو مرگ است و متّقیان را یک مرگ.
و لهذا المعنى لما کشف ابو بکر عن وجه النبى (ص) و قد قبض قال: و اللَّه لا یجمع اللَّه علیک موتتین، اما الموتة التی کتبت علیک فقدمتّها. و قوله الْأُولى‏ یدل على ان هناک ثانیة نفاها عن المتّقین و اثبتها للمجرمین فى حال ما ثم یحیون بعدها.
و قیل انّ المؤمنین فى وقت المعاینة یصیرون بلطف اللَّه الى اسباب الجنة یلقون الروح و الریحان و یرون منازلهم فى الجنّة فکانّ موتتهم الاولى فى الدنیا کانت فى الجنّة لاتصالهم باسبابها و مشاهدتهم ایاها. برین قول استثناء متصل است و مرگ اول که در دنیا چشیدند، گویى خود در بهشت چشیدند، زیرا که مؤمن بوقت معاینه، بهشت برو عرضه کنند تا در روح و ریحان و منازل آن مینگرد، گویى که در بهشت مرگ میچشد و جان تسلیم میکند. برین معنى گفت لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ صرف عنهم عذاب النار فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ اى فعل ذلک تفضّلا منه.
روى عن النبى (ص) انه قال لا یدخل الجنة احد الا بفضل اللَّه، فقیل و لا انت یا رسول اللَّه، فقال و لا انا الا ان یتغمّدنى اللَّه برحمته و فضله‏، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ اى ذلک الثواب الذى هو صرف العذاب و دخول الجنة، هو الفلاح العظیم الذى لا یعلم کنهه الا اللَّه.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ یعنى على لسانک، و لو لا انّ اللَّه عز و جل یسّره على السنة العباد لما استطاع لسان ان یحمل کلام الخالق او یؤدّیه و قیل فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ اى انزلناه بلغتک لیکون ایسر للعرب و یسهل علیهم تعلّمه، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ لکى یتّعظوا بمواعظه.
فَارْتَقِبْ اى فانتظر النصر من ربک، إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ اى منتظرون بزعمهم، قهرک و اللَّه غالب على امره و قیل فَارْتَقِبْ اى انتظر لهم العذاب و الهلاک إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ منتظرون الدوائر و علیهم دائرة السوء. و قیل: فارتقب، فعن قریب یتحقق الملک و یخیب آمالهم، و اللَّه اعلم.
رشیدالدین میبدی : ۴۵- سورة الجاثیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَرِیعَةٍ اى بعد اختلاف اهل الکتاب جعلناک یا محمد على طریقة و منهج مِنَ الْأَمْرِ اى من الدین و قیل على ملّة مشروعة من امرنا الذى امرناه من قبلک من رسلنا و قیل من الامر الذى انت بصدده.
قال قتاده: الشریعة الفرائض و الحدود و الامر و النهى. و قال ابن عیسى: الشریعة علامة تنصب على الطریق دلالة على الماء فَاتَّبِعْها یعنى فاتّبع هذه الشریعة و اعمل بها و اتّخذها اماما، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى لا تتّبع الکافرین و المنافقین، و لا تعمل بهواهم.
إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اى لن یدفعوا عنک من عذاب اللَّه شیئا ان اتّبعت اهواءهم و ذلک انّهم کانوا یقولون له: ارجع الى دین آبائک فانّهم کانوا افضل منک، فقال عز و جل: إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ اى الکافر الظالم یوالى ظالما مثله و ینصره و یعینه. و قیل هم متّفقون على عداوتک، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ اى یوالى المؤمنین الذین یتّقون الشرک و الفواحش. هذا، اى هذا القرآن، بَصائِرُ لِلنَّاسِ، معالم للناس فى الحدود و الاحکام یبصرون بها، وَ هُدىً من الضلالة وَ رَحْمَةٌ، من العقاب، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ لا یشوب ایمانهم شک و ارتیاب. و قیل هذا اى ما تقدم من اتّباع الشریعة و ترک طاعة الظالم، بَصائِرُ لِلنَّاسِ اى بیّنات و دلائل فى امور دینهم، وَ هُدىً اى رشد، وَ رَحْمَةٌ اى نعمة من اللَّه، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.
أَمْ حَسِبَ‏ یعنى بل حسب الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ‏ اى اکتسبوا المعاصى و الکفر، أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏، این آیت در شأن نفرى مشرکان فرود آمد که گفتند: اگر آنچه محمد میگوید حق است و راست، پس ما را در آن جهان بریشان افزونى دهند در نعمت و راحت، چنان که در دنیا ما را افزونى دادند. رب العالمین بجواب ایشان فرمود: أَمْ حَسِبَ‏ یعنى أ حسب، استفهام است بمعنى انکار، میپندارند ایشان که شرک آوردند و کفر ورزیدند یعنى عتبة و شیبة و ولید که ایشان را همچون مؤمنان و گرویدگان کنیم یعنى على و حمزة و عبیدة بن الحرث. آن گه گفت: سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ‏، حمزه و کسایى و حفص و یعقوب، سَواءً بنصب خوانند و هو نصب على الحال، یعنى احسبوا ان یسوّى بین الفریقین فى المحیا و الممات، میپندارند که زندگانى ایشان چون زندگانى نیکان است و مرگ ایشان چون مرگ نیکان یکسان، کلّا و لمّا، نیست، که مؤمنانرا نصرت است و رفعت، در دنیا و آخرت، و کافران را خزى و نکال و عقوبت، در دنیا و آخرت.
معنى دیگر: میپندارند کافران که با مؤمنان مشارک خواهند بود در نعیم آخرت چنان که مشارک ایشانند در نعمت دنیا، یا محمد تو ایشان را جواب ده که: هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ، باقى قراء سواء برفع خوانند، یعنى: محیاهم و مماتهم سواء، فقدّم الخبر على الابتداء. میگوید بر هامسانى است زندگانى و مردن ایشان و ضمیر با هر دو فریق شود، اى المؤمن مؤمن محیاه و مماته یعنى فى الدنیا و الآخرة، و الکافر کافر فى الدنیا و الآخرة. مؤمن را در ایمان، زندگانى و مرگى یکسان، یعنى در عقبى هم چنان مؤمن است که در دنیا و کافر کافر است هم در دنیا و هم در عقبى.
خبر درست است که مصطفى (ص) در مسجد شد و اصحاب صفه دید فرمود، المحیا محیاکم و الممات مماتکم.
ثم قال: ساءَ ما یَحْکُمُونَ‏ اى بئس ما یقضون لانفسهم.
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اى بالعدل فلا یقتضى التساوى بین الفریقین. و قیل بالحق یعنى للحق، اى لم یخلقه عبثا لکن للجزاء، ثم بیّنه، فقال: وَ لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ من خیر او شر، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ اى لا ینقص من حسناتهم و لا یزاد على سیآتهم.
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره، ا فرأیت من اتخذ هواه الهه، کقول الشاعر: کما جعل الزناء فریضة الرجم یعنى کما جعل الرجم فریضة الزناء. قال ابن عباس: لیس بین السماء و الارض اله یعبد ابغض الى اللَّه من هوى متّبع. و فى الخبر عن رسول اللَّه: ثلث مهلکات: شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء برأیه.
و قال الحسن و قتاده: ذلک الکافر اتّخذ دینه ما یهویه فلا یهوى شیئا الا رکبه من غیر زاجر، لانه لا یؤمن باللّه و لا یخافه و لا یحرّم ما حرّم اللَّه. و قیل اتخذ دینه بهواه و ایثاره لا بالادلة و البراهین.
و قال سعید بن جبیر کانت العرب، یعبدون الحجارة و الذهب و الفضة، فاذا وجدوا شیئا احسن من الاول، رموه و کسروه و عبدوا ما هو احسن، و قال الشعبى انما سمى الهوى لانه یهوى بصاحبه فى النار، وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عن الایمان:، عَلى‏ عِلْمٍ منه بعاقبة امره و قیل على ما سبق فى علمه انه ضالّ قبل ان یخلقه، وَ خَتَمَ اى طبع‏ عَلى‏ سَمْعِهِ کى لا یسمع الحق وَ قَلْبِهِ کى لا یفهم الحق وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً.
قرأ حمزة و الکسائى: غشوة بفتح الغین و سکون الشین، و الباقون غشاوة اى ظلمة فهو لا یبصر الحق و الهدى، هذا کقوله: وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ. فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ اى من بعد اضلال اللَّه، أَ فَلا تَذَکَّرُونَ، تتّعظون بالقرآن، انّ اللَّه واحد، قوله: مَنِ اتَّخَذَ جوابه: فَمَنْ یَهْدِیهِ.
وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا، هذا من قول الزنادقة الذین قالوا: الناس کالحشیش قالوا ما الحیاة الّا حیاة الدنیا نَمُوتُ وَ نَحْیا فیه تقدیم و تأخیر، اى نحیا و نموت و قیل یموت الآباء و یحیى الأبناء و حیاة الأبناء حیاة الآباء، لان الأبناء بحیاة الآباء صاروا احیاء، وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ اى ما یفنینا الّا مر الزمان و طول العمر و اختلاف اللیل و النهار، وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ اى لم یقولوه عن علم علموه و قیل ما لهم بذلک من حجة و لا بیان، إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ اى ما هم فى اعتقاد هذا القول الا على شکّ.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): قال اللَّه تعالى: لا یقل ابن آدم یا خیبة الدهر، فانى انا الدهر ارسل اللیل و النهار، فاذا شئت قبضتهما.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): لا یسبّ احدکم الدهر فان اللَّه هو الدهر و لا یقولنّ للعنب الکرم، فان الکرم هو الرجل المسلم.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ یعنى القرآن واضحات الدلایل و یرید بالایات هاهنا ما فیه ذکر البعث و النشور، ما کانَ حُجَّتَهُمْ اى جوابهم و ما احتجوا به، فسمى حجّة على زعمهم، إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا احیوهم، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى دعوى البعث.
قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ اى قل یا محمد لابى جهل و اصحابه، اللَّه یحییکم فى الدنیا ثُمَّ یُمِیتُکُمْ، منها، ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ فى القبور، إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ. و قیل معناه ثم یحییکم و یجمعکم فى القیامة، لا رَیْبَ فِیهِ اى فى الیوم و قیل فى الجمع، اى لا ترتابوا فیه و قد قامت الدلالة على صحة البعث، فلم یبق فیه ارتیاب، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قدرة اللَّه على البعث لاعراضهم عن التدبر و التفکر فى الدلایل.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ یعنى الکافرین الذین هم اصحاب الأباطیل یظهر فى ذلک الیوم خسرانهم بان یصیروا الى النار.
وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً هذا کقوله: حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا اى ترى امّة کل نبىّ یوم القیمة بارکة على الرّکب و هى جلسة المخاصم بین یدى الحاکم، ینتظر القضاء. و قیل مستوفزا لا یصیب الارض الا رکبتاه و اطراف انامله. قال سلمان الفارسى: انّ فى القیامة ساعة هى عشر سنین یخرّ الناس فیها جثاة على رکبهم، حتى ابراهیم ینادى: نفسى لا اسئلک الا نفسى، کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا قرأ یعقوب کلّ امّة بالنصب یعنى و ترى کل امّة تدعى الى کتاب عملها، اى کتاب الحفظة لیقرءوه و یستوفوا الجزاء و هو قوله: الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فى الدنیا. هذا کِتابُنا اى یقال لهم هذا کتابنا الذى کتبنا فیه اعمالکم یعنى دیوان الحفظة یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ، اى یشهد علیکم بالعدل و بالبیان، کانه ینطق إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. ما من صباح و لا مساء الا نزل فیه ملک من عند اسرافیل الى کاتب اعمال کل انسان بنسخة عمله الذى یعمله فى یومه و فى لیلته و ما هو لاق فیهما، و قال الحسن: نستنسخ اى نحفظ و قال الضحاک: نثبت، و ذلک ان الملکین یرفعان عمل الانسان فیثبت اللَّه منه ما کان له ثواب او عقاب و یطرح منه اللغو، نحو قولهم هلم و اذهب.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بمحمد و القرآن، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ جنته، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ. الظفر الظاهر و هم الذین یعطون کتابهم بایمانهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی القول هاهنا مضمر، یعنى یقال لهم: أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ یعنى الکتب المنزلة على الانبیاء، فَاسْتَکْبَرْتُمْ. تعظمتم عن الانقیاد و الایمان بها، وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ منکرین کافرین.
وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اذا قیل لکم انّ الجزاء و البعث کائن، وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها اى القیامة قائمة لا محالة.
قرأ حمزة: و الساعة بالنصب عطفا بها على الوعد و الباقون بالرفع على الابتداء، قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا اى ما نحن الا نظن ظنا، اى لا نعلم ذلک الا حدسا و توهّما، وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ.
وَ بَدا لَهُمْ فى الآخرة اى ظهر لهم حین شاهدوا القیمة و اخرج لهم ما کتبت الحفظة من اعمالهم، سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا اى قبائح افعالهم فى الدنیا، اى بدا لهم جزاؤها، وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم، ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء استهزائهم بالرسل و الکتب.
وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ اى تقول لهم الملائکة: الیوم نترککم فى النار ترک الشی‏ء المنسىّ الذى لا یذکر، کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا، یعنى کما ترکتم الایمان و العمل للقاء هذا الیوم. و قیل کما اعرضتم عن تدبر الوعید. و الانذار اعراض من نسى الشی‏ء وَ مَأْواکُمُ النَّارُ منزلکم و مثویکم جهنم، وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ من ینصرکم و یدفع عنکم ممن کنتم تتعززون بهم فى الدنیا.
ذلِکُمْ، اى ذلکم العذاب، بِأَنَّکُمُ اى بسبب انّکم، اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً، تنزلونها منزلة الهزؤ الذى لا یقبل علیه و لا یتدبر فیه، وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا اغترتم بما مد لکم فیها من الحیاة السریعة الانقضاء و ما وسّع علیکم من اسباب دنیاکم حتى قلتم لا بعث و لا حساب، فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها قرأ حمزة و الکسائى: بفتح الیاء و ضم الراء، وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ اى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى طاعة اللَّه لانه لا یقبل ذلک الیوم عذر و لا توبة. و قیل لا یقبل منهم العتبى و هو اعطاء الرضا.
فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ. ختم السورة بکلمة الاخلاص و قیل معناه: قولوا فَلِلَّهِ الْحَمْدُ عرّفهم کیف یحمدون ربهم.
وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى له العظمة و الجلال، و قیل استحقاق التعظیم فى اعلى المراتب له وحده، وَ هُوَ الْعَزِیزُ، بسلطانه، الْحَکِیمُ.
فیما امر و نهى و خلق و قضى.
روى ابو هریرة: قال قال رسول اللَّه (ص): یقول اللَّه عز و جل: الکبریاء ردائى و العظمة ازارى فمن نازعنى واحدا منهما ادخلته النار.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف‏
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
حم (۱)، این حروف‏
تَنْزِیلُ الْکِتابِ، فروفرستاده نامه است، مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) از اللَّه، آن تواناى بى‏همتاى دانا.
ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما، نیافریدیم آسمانها و زمینها و آنچه میان آن، إِلَّا بِالْحَقِّ مگر براستى و یکتایى، وَ أَجَلٍ مُسَمًّى و هنگامى نامزد کرده، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا، و ایشان که کافر شدند، عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (۳) از آنچه ایشان را بآن مى‏ترسانند و بآن مى‏آگاه کنند روى گردانیده‏اند،.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ، گوى یا محمد چه بینید، به بینید، ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ آنچه میپرستید فزود از اللَّه، أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ با من نمائید که چه آفریدند از زمین و از جهان، أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ یا ایشان را انبازى هست با اللَّه در آسمان، ائْتُونِی بِکِتابٍ، بیارید نامه‏اى، مِنْ قَبْلِ هذا، که پیش از این قرآن آمد از اللَّه، أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ، یا نشانى آرید دانسته یا شنیده از دانش، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴) اگر مى‏راست گوئید.
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ، و کیست گمراه‏تر از آن کس که بخداى میخواند فرود اللَّه، مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ، چیزى که او را پاسخ نکند تا روز رستاخیز وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (۵) و آن پرستیدگان از آن پرستکاران بى‏آگاهند.
وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ، و برستاخیز چون مردمان فراهم آرند، کانُوا لَهُمْ أَعْداءً، آن پرستیدگان ایشان را دشمن باشند، وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ (۶) و بپرستش ایشان کافر باشند.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ، و آن گه که بر ایشان خوانند سخنان ما، چنان روشن و نیکو، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا، ناگرویدگان گویند، لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، سخن راست را که بایشان آمد، هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) اینست جادویى آشکار.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ، یا میگویند که محمد این سخن فرا ساخت.
قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ، گوى اگر من فرا نهادم و من فرا ساختم، فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، من با خداى نتاوم بر شما، رهایى مرا از خداى هیچ چاره ندارید، هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ، او داناتر عز جلاله بآنچه شما میروید در آن، کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، او بگواهى بسنده است میان من و میان شما، وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۸) و اوست آن آمرزگار مهربان.
قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ، گوى من از پیغامبران نه پیشین‏ام، وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، و ندانم که با من چه خواهند کرد و نه با شما، إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ، پى نمیبرم مگر پیغامى که بمن میرسانند، وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۹)، و نیستم من مگر ترساننده آشکارا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ، گوى و چه بینید، إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ، اگر این سخن و پیغام از نزدیک اللَّه است و شما بآن مى‏کافر شید، وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ مِثْلِهِ و گواهى بداد گواهى از بنى اسرائیل بر آن، فَآمَنَ و ایمان آورد، وَ اسْتَکْبَرْتُمْ و شما از گواهى، گردن کشیدید، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰) اللَّه پیش ببرند کار و راه نماى ستمکاران نیست.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا، ناگرویدگان گفتند گرویدگان را: لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ، اگر آن دین راست بودید ایشان بآن بر ما پیشى نیافتید، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ، و چون راه نمى‏یاوند بآن فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ (۱۱) میگویند اینست دروغى کهن.
وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏، و پیش از قرآن نامه موسى إِماماً وَ رَحْمَةً، راهى و پیشوایى بود، وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ، و این قرآن نامه‏ایست، گواه درست دارنده، لِساناً عَرَبِیًّا، زبانى تازى، لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا، تا بیم نماید ستمکاران را، وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِینَ (۱۲)، و بشارتى نیکوکاران را.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ، ایشان که گفتند خداوند ما اللَّه است، ثُمَّ اسْتَقامُوا، بپائیدند بر آن، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۳).
بر ایشان بیم نیست و اندوهگن نباشند.
أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ، ایشانند بهشتیان، خالِدِینَ فِیها جاوید در آن، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۴) بپاداش آنچه میکردند.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ، وصیت کردیم مردم را بپدر و مادر، إِحْساناً، بنیکویى با ایشان، حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً، مادر او را بدشوارى و گران بارى برداشت.
وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً، و بدردمندى و دشوارى بنهاد، وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً و برداشتن او در شکم و شیر دادن تا از شیر باز کردن سى ماه، حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ، تا مردآسا گردد و بسختى خوى و اندام و هنرهاى خویش رسد، وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً، و تا بچهل سال رسد، قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی، گفت خداوند من فرا دل من ده و فرازبان من و مرا بر آن دار، أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ، تا آزادى کنم آن نیکویى را که با من کردى و نعمت که بر من نهادى، وَ عَلى‏ والِدَیَّ، و بر دو زاینده من، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ، و تا کردار کنم نیک به پسند تو، وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی و فرزندان و نژاد من نیکان کن، إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ، من بازگشتم با تو وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۱۵) و من از مسلمانانم.
أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ ایشان آنند که فراپذیرند از ایشان أَحْسَنَ ما عَمِلُوا، نیکوتر آنچه میکردند، وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ، و از بدهاى ایشان فرا گذارند، فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ، در بهشت، وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۱۶) وعده‏اى راست آن وعده که ایشان را میدادند.
وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ و آن مرد که پدر و مادر خویش را گفت: أُفٍّ لَکُما اف شما را ستوهى از شما، أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ باش مرا مى وعده دهید که مرا از گور بیرون خواهند آورد، وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی، و جهانیان پیش از من بمردند، یکى باز نیامد، وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ، و پدر و مادر او از خداى فریادرسى میجویند از جفاى او، وَیْلَکَ آمِنْ و میگویند اى ویل بر تو، بپذیر و استوار گیر، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ، که وعده اللَّه راست است، فَیَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۱۷) و میگوید نیست این سخن مگر اوسانه پیشینیان.
أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، ایشان آنند که درست گشت و رایشان سخن اللَّه، فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، در گروهانى که هم این سخن گفتند و گذشتند از پیش ایشان از پریان و آدمیان، إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۱۸) که ایشان زیانکارانند.
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ، و هر کسى را در فروترى و برترى چند درجه است و چند پایه، مِمَّا عَمِلُوا، از پاداش آنچه میکردند، وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ و اللَّه بایشان خواهد گزارد پاداش کردار ایشان، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۹) و از ایشان چیزى نخواهند کاست.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف‏
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الاحقاف سى و پنج آیت است و ششصد و چهل و چهار کلمت و دو هزار و پانصد و نود و هشت حرف. جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت که در مدینه فرو آمد و خلافست که آن یک آیت کدام است، قومى گفتند: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ. ابن عباس و قتاده گفتند: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و در این سوره دو آیت است منسوخ: یکى وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ این قدر از آیت‏ منسوخ است بفاتحه سورة الفتح. دیگر آیت: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ معنى صبر منسوخ است بآیت سیف. و در فضیلت سورة، ابى بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الاحقاف اعطى من الاجر بعدد کل رمل فى الدنیا عشر حسنات و محى عنه عشر سیئات و رفع له عشر درجات.
حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ مضى تفسیره و انّما کرر تنزیل الکتاب لانه بمنزلة عنوان الکتب ثم ذکر ما انزل فقال: ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ یعنى الا بالتوحید و الوحدانیة من غیر شریک کقوله: ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ و کقوله: أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ، و قیل إِلَّا بِالْحَقِّ اى بالعدل فى الخلق و قیل للحق و لاقامة الحق وَ أَجَلٍ مُسَمًّى اى خلقه مقرونا باجل سمى الى وقت معلوم، قد سماه و ان کان قد طوى علمه عن عباده. و قیل المراد به یوم القیمة و هو الاجل الذى تنتهى الیه السماوات و الارض و هو اشارة الى فنائها و قیل الاجل المسمى، قوله: فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ یعنى خلقها فى ستة ایام، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا، بالآخرة، عَمَّا أُنْذِرُوا به فى القرآن من البعث و الحساب و الجزاء، مُعْرِضُونَ لا یتفکرون و قیل اعرضوا بعد ما قامت الحجة علیهم.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ، اى هل خلق واحد منهم شیئا من الارض، أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ، فى خلقها و ملکها.
هذا کقوله فى سورة الملائکة: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی... الایة و کقوله: هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ، ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا، اى بکتاب جاءکم من اللَّه قبل القرآن فیه بیان ما تقولون و برهان ما تدّعون یعنى التوریة و الانجیل و الزبور و سائر کتبه التی انزلها قبل القرآن، أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ،. فسروه على ثلاثة اوجه، قال الکلبى معناه او بقیة من علم یؤثر عن الاولین و یسند الیهم جعله من الاثر الذى هو الباقى من الشی‏ء. و قال قتادة، أَوْ أَثارَةٍ، یعنى او خاصّة من علم، جعله من قول القائل استاثرت بهذا الشی‏ء اذا ضننت به و اختصصت به نفسک. الوجه الثالث و هو قول مجاهد و عکرمة و مقاتل: او اثارة یعنى روایة عن الانبیاء تقول اثرت الحدیث عن فلان و انا آثره عنه اى ارویه اثرا و اثارة و منه قیل للخبر اثر و مأثور و منه المأثور من الدعاء. قال ابن عباس: الاثارة علم الخط، سئل رسول اللَّه (ص) عن الخط فقال فعله نبى من الانبیاء فمن وافقه خطه، فذاک یقال معناه ان یهم الرجل بالامر بین ان یفعله او لا یفعله فیخطّ خطوطا من غیر تأمل و لا رویة بل بالعجلة لئلا یلحقها العدد ثم یعد فیقول لخط افعل و لآخر لا افعل الى آخر الخطوط فاذا انتهى الى افعل فعل و اذ انتهى الى لا افعل لم یفعل، و روى عن ابن عباس قال: هذا الخط علم قدیم ترکه الناس وَ مَنْ أَضَلُّ معناه اى هل احد ابین ضلالا، مِمَّنْ یَدْعُوا اى یعبد و قیل یطلب و یسئل، مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ، دعاءه، إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ، اى یسئل شیئا لو دعاه الى یوم القیمة لم یستجب دعائه وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ یعنى الاصنام التی هى جماد لا تسمع و لا تفهم، فاجرى مجرى العقلاء فى الاخبار على زعمهم. و قیل هم الملائکة و الجن و الانس مشتغلون عنهم غیر عالمین بعبادتهم.
وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً، هذا کقوله تعالى: یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ هذا کحکایة اللَّه تعالى عنهم: تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ، واضحات الدلایل و هى القرآن، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، یعنى القرآن، هذا سِحْرٌ مُبِینٌ اى لا حقیقة له یوهم اذا قرع السمع انه شى‏ء و لا اصل له و قیل هذا سِحْرٌ مُبِینٌ اى کلام منظوم نظما دقیقا یأخذ القلوب کما یقال هو السحر الحلال. أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ، اختلقه محمد و اضافه الى اللَّه کذبا، قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، هنا تهدید لنفسه (ص) لو فعل، اى لا تقدرون ان تردوا عذابه على افترایى فکیف افترى على اللَّه من اجلکم، هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ، اى اللَّه اعلم بما تقولون فیما بینکم و بما ترموننى به و تخوضون فیه من التکذیب بالقرآن و القول فیه انه سحر، کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، ان القرآن جاء من عنده، و قیل معناه ان افتریته فغایة ذلک ان اخدعکم فتتبعونى و ما انتفاعى باتّباعکم و انتم لا تملکون دفع عذاب اللَّه عنى کَفى‏ بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، اى هو شاهدى على صدق ما ادعوکم الیه، اذ هو المرسل الیکم وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ فى تأخیر العذاب عنکم.
قال الزجاج: هذا دعاء لهم الى التّوبة، معناه: انّ اللَّه غفور لمن تاب منکم و اسلم، رحیم به.
قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ، البدع ما لا سابق له، و البدع و البدیع واحد مثل نصف و نصیف و جمع البدع ابداع و المعنى لست باول رسول ارسله اللَّه و لا جئتکم بامر بدیع لم یکن لى الى مثله سابق فکیف تنکرون نبوّتى، هذا کقوله: قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ، و فى الخبر الصحیح قال النبى (ص): بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبى، منهم اربعة آلاف من بنى اسرائیل، وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، علماء تفسیر در معنى این آیت مختلف‏اند، ابن عباس و جماعتى گفتند: این در احکام دنیاست نه در احکام آخرت که رسول خدا را معلوم بود که در آخرت، وى در بهشت است و هر کس که در دنیا او را دروغ زن گرفت در دوزخ.
اما در دنیا بوى پوشیده گشت که او را و قوم وى را چه خواهند فرمود و بر سر ایشان چه خواهد رفت از رنج و راحت و نفع و ضر. ابن عباس گفت رسول خدا در مکه بود و در خواب او را نمودند زمینى فراخ، نخلستانى که در آنجا هم درختان بود و هم آب روان و رسول بآن زمین هجرت میکرد، این خواب با یاران بگفت و یاران آن وقت در بلا و شدّت بودند و در اذى و رنج، مشرکان گفتند: یا رسول اللَّه، متى نهاجر الى الارض التی أریت؟، این هجرت ما کى خواهد بود بآن زمین که ترا نمودند در خواب؟. رسول ایشان را جواب نداد تا این آیت فرو آمد، گفت: ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، اترک فى مکانى، ام اخرج و ایّاکم الى الارض التی رفعت لى. من ندانم که با من چه خواهند کرد و نه با شما، هم درین مکه ما را بخواهند گذاشت یا بآن زمین که مرا نمودند هجرت خواهند فرمود. و گفته‏اند معنى آنست که: من ندانم که در این دنیا با من چه خواهند کرد و آخر کار من بچه باز آید. بیرون کنند مرا از وطن خویش چنانک با انبیاء پیشین کردند، یا بخواهند کشت مرا چنانک قومى را کشتند از پیغمبران گذشته. و شما که یاران و مؤمنان‏اید، ندانم که با من بیرون خواهند کرد یا بوطن خود بخواهند گذاشت و شما که ناگرویدگان‏اید و تکذیب میکنید، ندانم که شما را خسف و مسخ و غرق و هلاک خواهد بود چنانک پیشینیان را بود. آن گه گفت: إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ، من این هیچ ندانم مگر آنچه وحى آید بمن و مرا از آن خبر کنند بوحى، و من بر پى آن وحى میروم. پس ربّ العالمین بوحى پاک او را خبر داد که وى را بر دشمنان نصرت باشد و دین وى بر همه دنیا غلبه دارد. و ذلک فى قوله: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ و در کار امّت خبر داد که: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.
قومى گفتند: ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ یعنى یوم القیمة. و الایة منسوخة، نسختها فاتحة سورة الفتح، قتاده و عکرمه گفتند: آن روز که این آیت فرو آمد کافران شاد شدند، گفتند کار ما و کار محمد هر دو یکسانست و او را بر ما افزونى نیست در دانش عاقبت خویش، و این دلیل است که محمد آنچه میگوید از بر خویش میگوید و از ذات خویش مى‏نهد، که اگر فرستاده اللَّه بودى با وى بگفتید که چه خواهد کرد با وى و عاقبت وى چه خواهد بود، پس ما اتّباع وى چون کنیم که نمیداند که با وى و با اصحاب وى چه خواهند کرد و آن گه حکم این آیت دراز بکشید، ده سال به مکه و شش سال به مدینه و منافقان مدینه همین سخن میگفتند که مشرکان مکه میگفتند، تا سال حدیبیة که رب العالمین ناسخ این آیت فرستاد: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. رسول خدا عظیم شاد شد بنزول این آیت و از شادى، روى مبارک وى میفروخت و میفرمود: و لقد نزلت علىّ الیوم آیات هن احبّ الىّ مما طلعت علیه الشمس.
یاران را گفت خبر دارید که امروز جبرئیل آمد و آیتى چند فرو آورد که نزول آن دوست‏تر دارم از دنیا و هر چه در دنیا است، آن گه بر ایشان خواند، إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ الى قوله: وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً، یاران گفتند یا رسول اللَّه هنیئا لک قد علمنا ما یفعل بک فما ذا یفعل بنا. نوشت باد یا رسول اللَّه این کرامت که اللَّه با تو کرد و معلوم گشت که با تو چه خواهد کرد، گویى با ما چه خواهد کرد که یاران توایم. جبرئیل آمد و آیت آورد: لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ الى قوله: وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً منافقان مدینه و مشرکان مکه گفتند معلوم شد که با محمد و پس روان و یاران وى چه خواهد کرد، با ما گویى چه کند، فانزل اللَّه تعالى: وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ، الى قوله: وَ ساءَتْ مَصِیراً.
قوله تعالى: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ، هذا کلام محذوف الجواب، تقدیره: ان کان من عند اللَّه و کفرتم به فما عذرکم. و قوله «ان» هاهنا لیس بشکّ کقول شعیب أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ لو هاهنا لیس بشک، هما من صلات الکلام، وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ الشاهد هاهنا و فى خاتمة سورة الرعد عبد اللَّه بن سلام حبر اهل التوریة عَلى‏ مِثْلِهِ اى على ما شهد اللَّه علیه من تصدیق رسوله و تثبیت رسالته فى قوله: کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً. و قیل على مثله، المثل صلة، یعنى علیه اى على انه من عند اللَّه، فَآمَنَ، یعنى فآمن الشاهد، و الفاء هاهنا تفسیر انّ شهادته ایمانه وَ اسْتَکْبَرْتُمْ، عن الایمان به یعنى شهد عبد اللَّه بن سلام على نبوة المصطفى و آمن به و استکبر الیهود فلم یؤمنوا.
روى عن سعد بن ابى وقاص، قال: ما سمعت النبى (ص) یقول لاحد یمشى على الارض انّه من اهل الجنّة الا لعبد اللَّه بن سلام‏
و فیه نزلت هذه الآیة: وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ. و قال بعضهم الشاهد من بنى اسرائیل، هو موسى علیه السلام، اى شهد موسى على القرآن فآمن به بنو اسرائیل و کفرتم یا معشر العرب بمحمد و القرآن، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اللّام هاهنا لام العلّة، یعنى و قال الکافرون لاجل المؤمنین، و المراد بالّذین کفروا الیهود، قالوا لَوْ کانَ، ما اتى به محمد خَیْراً، اى صدقا و حقا، ما سَبَقُونا إِلَیْهِ، و لکنّا اسرع الى قبوله من الّذین آمنوا لانّا ارباب العلم و الکتاب. و قیل المراد بهم مشرکو العرب و ذلک انّه لمّا اسلمت جهینة و مزینة و اسلم و غفار، قالت بنو عامر و غطفان و اسد و اشجع: لَوْ کانَ ما جاء به محمد خَیْراً، ما سَبَقُونا إِلَیْهِ، و نحن ارفع منهم حالا و اکثر مالا و هؤلاء رعاء الغنم. قال اللَّه تعالى: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ، اى بالقرآن کما اهتدى به اهل الایمان، فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ، القدیم هاهنا کقولهم: أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ و هذا کقوله تعالى بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ.
وَ مِنْ قَبْلِهِ اى و من قبل القرآن، کِتابُ مُوسى‏ یعنى التوریة، إِماماً یقتدى به، وَ رَحْمَةً، لمن آمن به و هما منصوبان على الحال، و قیل فیه اضمار اى جعلناه اماما و رحمة. و فى الکلام محذوف تقدیره: جعلنا کتاب موسى اماما و رحمة و لم یهتدوا به وَ هذا کِتابٌ، اى و هذا القرآن کتاب مُصَدِّقٌ، للکتب التی قبله. و فى مصحف ابن مسعود: «مصدق لما بین یدیه»، لِساناً عَرَبِیًّا، یعنى بلسان عربى، و قیل منصوب على الحال یعنى یصدّق التوریة و الانجیل فى هذه الحال، لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قرأ ابن کثیر و نافع و ابن عامر و یعقوب، لتنذر بالتاء على خطاب النبى (ص) و الباقون بالیاى یعنى لینذر الکتاب، وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِینَ بشرى فى محل الرفع، اى هذا کتاب مصدّق و بشرى للمحسنین.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ مضى تفسیره.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً، قرأ اهل الکوفة احسانا کقوله: و بالوالدین احسانا. حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً، اى بالمشقة و الصعوبة، یرید حالة ثقل الحمل فى بطنها لا فى ابتداء الحمل، وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً یرید شدة الطلق. قرأ اهل الحجاز و ابو عمرو بفتح الکاف، و الباقون بضمها و هما لغتان. و قیل الفتح المصدر و الضم الاسم. و قیل الفتح ما اکرهت علیه و الضم ما کرهته، وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ، اى فطامه و قرأ یعقوب و فصله بغیر الف، ثَلاثُونَ شَهْراً، یرید اقلّ مدة الحمل و هى ستة اشهر و اکثر مدة الرضاع اربعة و عشرون شهرا و لیس هذا حتما واجبا. قال ابن عباس: اذا حملته المرأة تسعة اشهر ارضعته احد و عشرین شهرا، و قیل هذه الایة خاصة لرسول اللَّه (ص) و کان حمله ستة اشهر. و فى الایة دلیل انّ الولد یلحق لستة اشهر، حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ اى نهایة قوته و غایة شبابه و استوائه و هو ما بین ثمانى عشرة سنة الى اربعین سنة فذلک قوله: وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً، این آیت بقول سدّى و ضحّاک در شأن سعد بن ابى وقاص فرود آمد و قصه وى گفته آمد در سورة العنکبوت و بقول ابن عباس و جماعتى مفسران، در شأن بو بکر صدیق فرود آمد و پدر وى ابو قحافة و اسمه عثمان بن عامر بن عمرو، و مادر وى ام الخیر بنت صخر بن عمرو.
على بن ابى طالب (ع) گفت از مهاجران هیچ کس با پدر و مادر در اسلام مجتمع نشد مگر بو بکر صدّیق. و رب العزّة او را وصیت کرد بنیکویى کردن با ایشان اندرین آیت. و فى الخبر، رضاء الرب فى رضاء الوالدین و سخط اللَّه فى سخطهما.
و گفته‏اند بو بکر هشده ساله بود که بصحبت رسول افتاد، روایت کنند از وى گفت: من بتجارت شام میرفتم و رسول خدا در آن کاروان بود و زیر درخت سدرة فرو آمد، برابر صومعه بحیراء راهب. بو بکر گفت من بدر صومعه بحیراء شدم تا از کار دین چیزى پرسم از وى، بحیراء گفت آن کیست که زیر آن درخت سدره فرو آمد؟ گفتم محمد بن عبد اللَّه (ص). بحیراء گفت و اللَّه که او نیست مگر پیغامبر خداى، که من در کتاب خوانده‏ام که بعد از عیسى بن مریم (ع) هیچ کس در سایه این درخت فرو نیامد مگر پیغامبرى که نام وى محمد است. بو بکر را تصدیق و یقین آن روز در دل افتاد و بعد از این در جاهلیت و در اسلام از رسول خدا مفارقت نکرد، و قیل لابى بو بکر أخبرنا عن نفسک هل رأیت شیئا قط قبل الاسلام من دلائل نبوّة محمد (ص)، فقال ابو بکر نعم و هل بقى احد من قریش او غیر قریش لم یجعل اللَّه علیه بمحمد فى نبوته حجة، و فى غیرها، و لکن اللَّه هدى به من شاء واصل به من شاء، بینا انا قاعد فى فى‏ء شجرة فى الجاهلیة اذ تدلّى علىّ غصن من اغصانها حتى صار على رأسى فجعلت انظر الیه و اقول ما هذا، فسمعت صوتا من الشجرة: هذا النّبی یخرج فى وقت کذا و یوم کذا فکن انت من اسعد الناس به، فقلت بیّنه ما اسم هذا النبى‏
قال محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب الهاشمى قال ابو بکر فقلت صاحبى و الیفى و حبیبى، فتعاهدت الشجرة متى تبشرنى بخروج النبى (ص)، فلما اتاه الوحى سمعت صوتا من الشجرة: جدّ و شمّر یا ابن ابى قحافة فقد جاء الوحى و ربّ موسى لا یسبقک الى الاسلام احد قال فلما اصبحت، عدوت الى النبى (ص) فلما رآنى قال یا با بکر انى ادعوک الى اللَّه و الى رسوله، قلت اشهد انک رسول اللَّه بعثک بالحق سراجا منیرا، فآمنت به و صدّقته‏
قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی این دعاء ابو بکر است آن گه که عمر وى بچهل سال رسید، چنان که گفت وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً و ایمان آورد و مصطفى را تصدیق کرد، گفت: رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ خداوند من، فرا دل و زبان من ده شکر این نعمت اسلام که مرا دادى و این کرامت که با من کردى و این نواخت که بر من نهادى وَ عَلى‏ والِدَیَّ، و بر پدر و مادر من که ایشان را باسلام و ایمان راه نمود و هدایت دادى، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ، ابن عباس گفت عمل صالح که بو بکر، بدعاء از اللَّه خواست و اللَّه اجابت کرد و از وى بپسندید، آن بود که هفت کس از مسلمانان که بدست کافران در عذاب گرفتار بودند، بو بکر ایشان را باز خرید و از عذاب برهانید و ایشان را آزاد کرد. از ایشان دو مرد بودند یکى بلال بن رباح و دیگر عامر بن فهیرة. بلال غلامى بود در بنى جمح مولّد، ایشان او را عذاب میکردند در بطحاء مکه، امیة بن خلف دست و پاى وى ببست و در آفتاب حجاز او را بیفکند و سنگى عظیم بسینه وى فرو گذاشت، گفت اگر از دین محمد باز گردى و الا همچنین ترا فرو گذارم تا هلاک شوى و بلال در آن حال میگفت احد، احد. بو بکر صدّیق آنجا بگذشت و او را چنان دید، فرا امیّة گفت: الا تتّقى اللَّه فى هذا المسکین، حتى متى. تا کى این مسکین را در عذاب گرفتار دارى از اللَّه خود نمیترسى؟ امیّة گفت تو او را باز رهان. بو بکر گفت چنین کنم. مرا غلامى سیاه است بر دین تو از وى قویتر و در کار شما مردانه‏تر، این را بمن ده تا تا من او را بتو دهم هم چنان کردند و بلال از عذاب بازرست و بو بکر او را آزاد کرد، مصطفى (ص) فرمود: یرحم اللَّه ابا بکر، زوّجنى ابنته و حملنى الى دار الهجرة و اعتق بلالا من ماله، و عامر بن فهیرة از قبیله ازد بود مولّد ایشان، بو بکر او را بخرید و آزاد کرد و آن وقت که مصطفى (ص) و بو بکر در غار ثور بودند وى گوسفندان چرا داشت، هر شب گوسپندان بدر غار بردید و ایشان را شیر دادید و در هجرت با ایشان بمدینه رفت و عاقبت در بئر معونه شهید گشت. و از زنان‏ مؤمنات پنج کس در عذاب کافران بودند، بو بکر ایشان را بخرید و آزاد کرد.
یکى زبیره. دیگر ام عیسى. سوم نهدیه با دختر وى. پنجم کنیزکى مسلمان در بنى عدى بن کعب. قوله: وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی، این هم دعاء بو بکر است که کار فرزندان خود را از اللَّه اسلام خواست، و رب العزه دعاء وى اجابت کرد و همه را اسلام کرامت کرد و این کرامت از صحابه هیچ کس را نبود مگر بو بکر را.
قال موسى بن عقبة: لم یدرک اربعة النبى (ص) هم و ابناؤهم الّا هؤلاء: ابو قحافة و ابو بکر و ابنه عبد الرحمن و ابو عتیق بن عبد الرحمن بن ابى بکر، إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.
أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا، یعنى اعمالهم الصالحة التی عملوها فى الدنیا و کلّها حسن، فالاحسن بمعنى الحسن فنثیبهم علیها، وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ، فلا نعاقبهم و قرأ حمزة و الکسائى و حفص نتقبّل و نتجاوز بالنون و احسن بالنصب، و الباقون بالیاء و ضمها و احسن بالرفع فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ، اى مع اصحاب الجنة وَعْدَ الصِّدْقِ نصب على المصدر، تأویله نعدهم وعد الصدق الذى کانوا یوعدون فى قوله: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ و قیل وعد اللَّه على برّ الوالدین قبول الطاعة بقوله: أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فقبول الطاعة و غفران الزلة مشروط ببرّ الوالدین.
قوله: وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ، یعنى و اذکر الّذى قال لوالدیه اذا دعواه الى الایمان باللّه و الاقرار بالبعث، أُفٍّ لَکُما، هى کلمة تبرم یقصد بها اظهار السخط، أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ، من قبرى حیّا، وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی، یعنى و قد تفانت الامم فلم یرجع احد منهم الى الدنیا و لا خرج من قبره، وَ هُما یعنى الأبوین، یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ، علیه و یسألانه ان یوفّقه للایمان و یقولان له: وَیْلَکَ آمِنْ، باللّه و البعث، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ، بالبعث و ثواب المؤمن و عقاب الکافر، حَقٌّ و صدق‏ فَیَقُولُ لهما، ما هذا، الذى تدعوننى الیه، إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ.
ابن عباس گفت و سدّى و مجاهد، که: این آیت در شأن عبد الرحمن بن ابى بکر فرو آمد پیش از اسلام وى، پدر و مادر، او را بر اسلام میخواندند و وى از اسلام سر مى‏باز زد و میگفت عبد اللَّه بن جدعان و عامر بن کعب و مشایخ قریش را زنده گردانید و از خاک برآرید زنده، تا از ایشان پرسم درستى اینکه شما مى‏گویید و پدر و مادر وى در اللَّه مى‏زارند و اسلام وى از اللَّه بدعا میخواهند و او را تهدید میکنند که: وَیْلَکَ آمِنْ تا ربّ العزة دعاء ایشان در وى مستجاب کرد و او را ایمان و اسلام کرامت کرد، اما عایشه و جماعتى مفسران، این قول را منکرند و میگویند.
نزول این آیت در حقّ کافرست که بر پدر و مادر خود عاقّ بود، و دلیل بر این قول آنست که بر عقب گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، اى وجب لهم العذاب فِی أُمَمٍ، اى مع امم، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ خسروا انفسهم.
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا، قال ابن عباس: یرید من سبق الى الاسلام فهو افضل ممّن تخلّف عنه و لو بساعة، و قیل معناه: و لکلّ واحد من الفریقین المؤمنین و الکافرین درجات اى منازل و مراتب عند اللَّه یوم القیمة باعمالهم فیجازیهم علیها.
قال ابن زید فى هذه الایة درج اهل النار تذهب سفالا و درج اهل الجنة تذهب علویا، وَ لِیُوَفِّیَهُمْ، قرأ ابن کثیر و اهل البصرة و عاصم: بالیاء و قرأ الباقون بالنون و المعنى لیوفیهم جزاء أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ.
رشیدالدین میبدی : ۴۷- سورة محمد
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ، ایشان که کافر شدند و از راه اللَّه برگشتند، أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۱) اللَّه کردار ایشان همه باطل کرده، الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ، و ایمان آوردند بآنچه فرو فرستاده آمد بر محمد (ص)، وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ، و آن سخن راست است و از خداوند ایشان، کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ، اللَّه بشست از ایشان گناهان ایشان، وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (۲)، و همه کار ایشان باز ساخت و راست کرد.
ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ، آن از بهر آنست که کافران به بیهوده و باطل پى بردند، وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ و گرویدگان براستى و نامه درست از خداوند خویش میبردند، کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (۳) همچنین پیدا میکند اللَّه مردمان را سانها و صفتهاى ایشان.
فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا، هر گاه که کافران بینند، فَضَرْبَ الرِّقابِ، بر شما بادا بگردن‏ها زدند، حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ، تا آن گه که ایشان را بسیار کشتید، فَشُدُّوا الْوَثاقَ، آن گه که میگیرید اسیر و سخت مى‏بندید، فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ پس آن گه یا سپاس مى‏نهید و میگذارید، وَ إِمَّا فِداءً، یا مى‏باز فروشید، حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها، تا جنگ ساخت خویش بنهد از دست، ذلِکَ، چنین است، وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ، و اگر اللَّه خواهد بلا و کین ستاند از دشمنان خویش بى‏غازیان، وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ، لکن خواست که شما را بیکدیگر بیازماید، وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، و ایشان که بکشتند ایشان را در جنگ با دشمنان خداى، فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (۴) اللَّه کردار ایشان باطل نکند.
سَیَهْدِیهِمْ، آرى ایشان را راه نجات باز نماید، وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ (۵) و کار ایشان باز سازد.
وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، و در آورد ایشان را در بهشت، عَرَّفَها لَهُمْ (۶) آن را شناخته ایشان کرد و ایشان را خوشبوى کرد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اى ایشان که بگرویدند، إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ، اگر خداى را یارى دهید، خداى شما را یارى دهد، وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (۷) و پس شما بر جاى میدارد.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا، و ایشان که کافر شدند، فَتَعْساً لَهُمْ، سرنگونى باد ایشان را و بر وى افتاده، وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۸) و باطل کرد اللَّه کردار ایشان و ناپیدا.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ، آن از بهر آنست که ایشان را دشوار آمد و ناخوش، این نامه که اللَّه فرو فرستاد، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۹) بنیست بداد اللَّه کردارهاى ایشان را.
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا، نروند در زمین تا بینند، کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، که سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند چونست، دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، بر سر ایشان فرو هشت، وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها (۱۰) و این کافران را اکنون همچنانست.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا، این بآن چنانست که اللَّه یار گرویدگانست، وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ (۱۱) و ناگرویدگان را یار نیست.
إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اللَّه درآرد ایشان را که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، در بهشتهایى زیر درختان آن جویها روان، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ، و ایشان که نگرویده‏اند کام میرانند، وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ، و خورد مى‏خورند چنانک ستوران خورند، وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (۱۲) و آتش بنگاه ایشان.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ، اى بسا شهرها، هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً، که شهریان آن سخت نیروتر بودند، مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ، از شهریان شهر تو که ترا بیرون کردند، أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (۱۳)، هلاک کردیم و تباه و ایشان را هیچ یارى ده نبود.
أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ، چه گویى کسى که بر درستى و بینایى است از خداوند خویش، کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ، او چنان دیگر کس است که بد کرد او برآراستند او را، وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (۱۴) و ایشان بر پى خوش آمد خویش میروند.
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ، صفت و شأن آن بهشت که پرهیزگاران را وعده داده‏اند، فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ، در آن بهشت جویهاست از آب نه گندا و نه حال گشته، وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ، و جویها از شیر نه ترش گشته و نه طعم آن گشته، وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ، و جویها از مى که آشمندگان را خوش آید، وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى، و جویها از عسل پالوده آفریده، وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ، و ایشانراست در آن بهشت از همه میوه‏ها، وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ، و آمرزش از خداوند ایشان، کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ، او چنان کس است که در آتش جاوید است، وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً، و مى‏آشامند او را آب جوشانیده، فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (۱۵) رودگانى ایشان میبرد.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ، و از ایشان کس است که میآید و مى‏نیوشد، حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ، تا آن گه که بیرون شوند از نزدیک تو، قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، دانایان را گویند، ما ذا قالَ آنِفاً، چه چیز میگفت او اکنون، أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ، ایشان آنند که مهر نهاد اللَّه بر دلهاى ایشان.
وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (۱۶)، و بر پى خوش‏آمدهاى خویش میروند.
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا، و ایشان که بر راه راست ایستادند، زادَهُمْ هُدىً، اللَّه ایشان را راست راهى افزود، وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (۱۷) و ایشان را پرهیزگارى داد.
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ، چشم نمى‏دارند مگر رستاخیر را أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً، که بایشان آید ناگاه، فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها نشانهاى آن پیش باز آمده، فَأَنَّى لَهُمْ، چون و از کجا ایشان را جاى پذیرفتن بود، إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ (۱۸) چون رستاخیز بایشان آمده بود.
رشیدالدین میبدی : ۴۷- سورة محمد
۱ - النوبة الثانیة
این سورة دو هزار و سیصد و چهل و نه حرف است و پانصد و سى و نه کلمت و سى و هشت آیت. خلافست میان علماء تفسیر که این سورة مکى است یا مدنى.
سدّى و ضحاک گفتندى مکى است، مجاهد گفت مدنى است. ابن عباس گفت و قتاده مدنى است مگر یک آیت: وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً. میگویند این آیت آن روز فرو آمد که از مکه بیرون آمد بهجرت، رسول خدا (ص) با مکه مینگریست و اندوه مفارقت وطن در دل وى اثر میکرد، تا رب العزة تسلى دل وى را این آیت فرستاد. و در این سوره دو آیت منسوخ است: یکى فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ الى قوله: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً این منسوخ است بآن آیت که در سورة الانفالست گفت: فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ.
آیت دیگر: وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ، منسوخ است بقوله: إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ، و در فضیلت سورة، ابى کعب گفت: قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة محمد کان حقا على اللَّه ان یسقیه من انهار الجنة.
قوله: الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ. اى امتنعوا عن الایمان صدودا و صدوا الناس عن الایمان صدا، أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ اى ابطلها فلم یقبلها.
این آیت در شأن قومى مشرکان فرود آمد که در کفر خویش صله رحم بپاى داشتند و عمارت مسجد حرام میکردند و مردمان را طعام میدادند. رب العالمین آن عملهاى ایشان باطل کرد که هیچ نپذیرفت و ثواب آن ضایع. زیرا که خود از راه هدى برگشتند و دیگران را نیز از ایمان برمیگردانیدند.
ابن عباس گفت در شأن مطعمان روز بدر فرود آمد، دوازده مرد بودند: بو جهل و عتبة و شیبه و ولید بن عتبة و عقبة بن ابى معیط و امیة بن خلف و منبه و نبیه و حکیم بن حزام و زمعة بن الاسود و الحارث ابن عامر بن نوفل و ابو البخترى. این دوازده مرد، ورزیدن کفر، بر عداوت رسول (ص) هزینه میکردند و طعام میدادند و پیوسته در راهها رصد داشتند تا مردم را از رسول خدا و اسلام باز میداشتند و بکفر میفرمودند.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، مهاجران و انصاراند، مهاجران هجرت کردند با رسول و خان و مان خود بگذاشتند بر دوستى خدا و رسول و انصار با مهاجران مواسات کردند و ایشان را در آنچه داشتند بر خود میگزیدند، آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ یعنى القرآن وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ، لانه ناسخ لسائر الکتب و الناسخ حق، و قیل هو یعود الى محمد (ص) و قیل یعود الى ایمانهم، کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ، اى اللَّه کفّر عنهم سیّئاتهم غفرها لهم و سترها علیهم، وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ اى حالهم و شأنهم فى دینهم و دنیاهم، و البال لا یثنى و لا یجمع، قال ابن عباس عصمهم ایام حیاتهم یعنى ان هذا الاصلاح یعود الى اصلاح اعمالهم حتى لا یعصوا و قیل البال القلب و انشدوا:
لو کنت من بالک لم تنسنى
لکننى لم اک فى بالکا
ذلِکَ اشارة الى الاضلال و الاصلاح، بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى بسبب انّ الذین کفروا، اتَّبَعُوا الْباطِلَ، و هو الشرک «و» بسبب أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ، و هو القرآن، کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ اى هکذا یبیّن اللَّه لامّة محمد (ص) امثال من کان قبلهم و هلاکهم و قیل یبیّن اللَّه امثال حسنات المؤمنین و سیئات الکافرین.
فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ، نصب على الاغراء، اى فاضربوا رقابهم و هذا کنایة عن القتل بالسلاح، حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ، اى بالغتم فى القتل و قهرتموهم، فَشُدُّوا الْوَثاقَ، یعنى فى الاسر، شدّ و هم بالحبال و السیور المحکمة الوثیقة حتى لا یقتلوا منکم و الاسر یکون بعد المبالغة فى القتل، کما قال تعالى: ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، یعنى بعد ان تاسروهم فامّا ان تمنّوا علیهم منّا باطلاقهم من غیر عوض و اما ان تفادوهم فداء. علماء دین در حکم این آیت مختلف‏اند. قول قتاده و سدّى و ضحاک و ابن جریح آنست که این آیت منسوخ است و ناسخ آن، آیات قتل است که رب العزة میگوید: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ و این مذهب اوزاعى است و اصحاب رأى، گفتند بحکم این آیات چون کافر در دست مسلمان افتاد باسیرى، منّ و فدا بروى روا نیست و جز قتل وى روى نیست، اما ابن عمر و حسن و عطا و بیشترین صحابه میگویند که: این آیت محکم است و منسوخ نیست و حکم آن ثابت است و مذهب شافعى و احمد و سفیان ثورى و اسحاق اینست که گفتند: مرد بالغ عاقل کافر که اسیر افتاد در دست مسلمانان امام در حق او مخیّر است، اگر خواهد او را بکشد و گر خواهد برده گیرد و گر خواهد منت بر وى نهد و بى‏عوض و بى‏فدا او را رها کند و گر خواهد او را بمال باز فروشد یا باسیران مسلمان که در دست کافران باشند باز فروشد، یک اسیر کافر، بدو اسیر مسلمان. ابن عباس گفت: آیت منّ و فداء آن گه فرو آمد که مسلمانان انبوه گشتند و کار اسلام و سلطان دین قوى گشت و این حکم ثابت بود در روزگار رسول (ص) و در روزگار خلفاء راشدین. و خبر درست است که ثمامة ابن اثال از بنى حنیفه اسیر گرفتند یاران رسول، و او را در ستون مسجد بستند. رسول خدا (ص) بنزدیک وى شد گفت: ما عندک یا ثمامة نزدیک تو چیست یا ثمامة یعنى سر چه دارى و چه خواهى کرد و رسول خدا از وى تعرف اسلام میکرد. و ثمامة گفت: یا محمد ان تقتلنى تقتل ذا دم و ان تنعم، تنعم على شاکر و ان کنت ترید المال فسل منه ما شئت.
یا محمد اگر بکشى خونیى را کشته باشى و اگر انعام کنى و منّت نهى، بر شاکرى سپاس دار منت نهاده باشى و اگر مال خواهى چندان که خواهى هست. رسول او را هم چنان فرا گذاشت تا دیگر روز باز آمد و همان سؤال کرد و همان جواب شنید.
سوم روز باز آمد و همان سؤال و همان جواب رفت. آن گه رسول خدا منت نهاد و او را رها کرد، گفت: اطلقوا ثمامة، از بند اسر، او را بگشائید و رها کنید. ثمامة در آن حال رفت و غسلى برآورد و بمسجد باز آمد و گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه. آن گه گفت یا محمد و اللَّه که از نخست هیچ کس بمن از تو دشمن‏تر نبود و اکنون در روى زمین هیچ کس بمن از تو دوست‏تر نیست و اللَّه که بمن هیچ دین دشمن‏تر از دین تو نبود و اکنون هیچ دین بمن دوست‏تر از دین تو نیست و اللَّه که بمن هیچ بقعت بغیض‏تر از بقعت تو نبود و اکنون هیچ بقعت بدل من شیرین‏تر و عزیزتر از بقعت تو نیست.
و عن عمران بن حصین قال: اسر اصحاب رسول اللَّه (ص) رجلا من بنى عقیل فاوثقوه و کانت ثقیف قد اسرت رجلین من اصحاب النبى (ص) ففداه رسول اللَّه (ص) بالرجلین الّذین اسرتهما ثقیف. قوله: حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها اى اثقالها و احمالها یعنى حتى تضع اهل الحرب السلاح فیمسکوا عن الحرب و اصل الوزر ما یحمله الانسان فسمّى الاسلحة اوزارا لانها تحمل و قیل الحرب هم المحاربون کالشرب و الرکب و قیل الاوزار الآثام و معناه حتى یضع المحاربون آثامها، بان یتوبوا من کفرهم، فیؤمنوا باللّه و رسوله. و قیل حتّى تضع حربکم و قتالکم اوزار المشرکین و قبائح اعمالهم بان یسلموا.
قال مجاهد و سعید و قتاده حتى تنقطع الحرب و لا یکون فى الارض مشرک و هذا یکون زمان نزول عیسى بن مریم و الجهاد لا ینقطع ما دام فى الارض مشرک و معنى الایة: اثخنوا المشرکین بالقتل و الاسر حتى یدخل اهل الملک کلها فى الاسلام و یکون الدین کلّه للَّه فلا یکون بعده جهاد و لا قتال و ذلک عند نزول عیسى بن مریم (ع).
و جاء فى الحدیث عن النبى (ص): الجهاد ماض منذ بعثنى اللَّه الى ان یقاتل آخر امتى الدّجال، و قال (ص): یوشک من عاش منکم ان یلقى عیسى اماما هادیا و حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر، و تضع الحرب اوزارها حتى تدخل کلمة الاخلاص کلّ بیت من و بر او مدر بعز عزیز او ذل دلیل و یبتزّ قریشا الا مارة بان ینزعها عنهم.
ابتزّ أی سلب.
قوله: «ذلک» اى الحکم فیهم ذلک، فهو مبتداء و خبر، وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ فاهلکهم بغیر قتال، وَ لکِنْ، امر بالقتال، لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ‏، یمتحنکم بمقاتلة الکفار لیظهر المحق من المبطل و یصیر من قتل من المؤمنین الى الثواب و من قتل من الکافرین الى العذاب، وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، قرأ ابو عمرو و یعقوب و حفص: قتلوا بضم الکاف و کسر التاء بالتخفیف، یعنى الشهداء و قرأ الآخرون قاتلوا بالالف من المقاتلة و هم المجاهدون، فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ خلاف الکفّار.
قال قتاده: نزلت هذه الایة یوم احد و قد فشت فى المسلمین الجراحات و القتل، سَیَهْدِیهِمْ ایام حیاتهم فى الدنیا الى ارشد الامور و فى الآخرة الى الدرجات وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ اى یرضى خصمائهم و یقبل اعمالهم. و قیل سَیَهْدِیهِمْ الى جواب المنکر و النکیر فى القبر، وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ حالهم فى النعیم و کرّر لان الأول سبب للنعیم و الثانى نفس النعیم، یصلح بالهم اى قلوبهم باخراج الغلّ منها.
وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ، اى بیّن لهم منازلهم فى الجنة، حتى یهتدوا الى مساکنهم کانّهم سکّانها منذ خلقوا فیکون المؤمن اهدى الى درجته و خدمه منه الى منزله و اهله فى الدنیا. هذا قول اکثر المفسرین و قیل عرّفها لهم اى عرّف ان طریق الوصول الیها الحسنات و روى عطاء عن ابن عباس، عرفها لهم، اى طیّبها لهم من العرف و هو الریح الطیبة و طعام معرّف اى مطیّب.
روى عن اسماعیل بن رافع عن انس بن مالک (رض) قال: قال رسول اللَّه (ص): بینما اهل الجنة على خیول من یاقوت سروجها من ذهب و لحمها من ذهب، یتحدثون تحت ظل الشجرة کل ورقة منها یسبح اللَّه عز و جل و یحمده و یقدسه فبینما هم یتحدثون عن الدنیا اذ اتاهم آت عن ربهم عز و جل ان اجیبوا ربکم فینزلون عن خیولهم الى کثب من مسک ابیض افیح فیها منابر من ذهب و منابر من نور و منابر من لؤلؤ و منابر من یاقوت و منابر من فضة فیجلسون علیها فیقول الجبار جل جلاله و تقدست اسماؤه مرحبا بخلقى و زوارى و اهل طاعتى، اطعموهم فیطعمونهم طعاما ما طعموا قبله مثله فى الجنة قط، ثم یقول جل جلاله مرحبا بخلقى و زوارى، و اهل طاعتى البسوهم فیلبسونهم ثیابا ما لبسوا مثلها قط فى الجنة، ثم یقول تبارک و تعالى مرحبا بخلقى و زوارى و اهل طاعتى اکلوا و شربوا و البسوا و عطروا، حق لى ان اتجلى لهم فینظرون الى وجهه عز و جل فیتجلى لهم تبارک و تعالى فیقعون له سجدا فیقول عبادى ارفعوا رؤسکم فلیس هذا موضع عبادة فیرفعون رؤسهم و یرکبون خیولهم فیبعث اللَّه عز و جل علیهم سحابة تمطرهم مسکا ابیض ثم یبعث اللَّه عز و جل علیهم ریحا تدعى المثیرة فتدخل ثیابهم المسک الأبیض فاذا رجعوا الى ازواجهم من الحور العین قلن یا ولى اللَّه الا نسمعک شیئا لیس من مزامیر الشیطان فیسمعنه من حمد اللَّه عز و جل و تقدیسه و تهلیله شیئا ما دخل اذنیه قط، ثم ینظر الى واحدة لم یکن یراها فى منزله فیقول من انت فتقول انا المزید زادنیک ربى عز و جل.
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یعنى دینه و رسوله، یَنْصُرْکُمْ على عدوکم وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ على الصراط. و قال قتادة حق على اللَّه ان ینصر من نصره لقوله: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ و ان یزید من شکره لقوله: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ، و ان یذکر من ذکره لقوله: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ، و ان یوفى بعهدکم لقوله تعالى: أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ، فى الدنیا بالقتل و فى العقبى بالتردّى فى النار اى عثارا لهم ضد الانتعاش و تثبیت الاقدام و قیل تعسا لهم اى بعدا لهم و شفاء و خیبة و المعنى اتعبهم اللَّه فتعسوا تعسا، وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ لانها کانت فى طاعة الشیطان.
ذلِکَ اى ذلک التعس و الاضلال، بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ استثقلوا القرآن، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ فلم ینالوا بها خیرا. قال ابن عیسى انما کرّر لیکون کلّما ذکروا وصل ذکرهم بالذم و التحقیر و الاخبار بسوء الحال ثم خوّف الکفار.
فقال تعالى: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ اى اهلکهم، وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها اى لمشرکى قریش امثال تلک العقوبات ان لم یؤمنوا، هذا کقوله: أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ.
ذلِکَ، اى ذلک الذى ذکرت من نصر المؤمنین و تعس الکافرین، بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا، ولیّهم و ناصرهم، وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ اى لا ناصر لهم.
قال المبرد: اللَّه مولى العبد من ثلاثة اوجه: الاختراع و ملک التصرف فیه و هو غیر الاختراع و النصرة و الولایة، فهو جل جلاله ولى المؤمنین و الکافرین من جهة الاختراع و التصرف فیهم. و مولى المؤمنین خاصة من جهة النصرة و الولایة. ثم ذکر مآل الفریقین فقال: إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ فى الدنیا، وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ، لیس لهم همة الا بطونهم و فروجهم و هم لاهون ساهون عما فى غد و قیل من کانت همته ما یأکل، فقیمته ما یخرج منه. و قیل المؤمن فى الدنیا یتزودوا المنافق یتزین و الکافر یتمتع.
و قیل الاکل على وجهین: اکل للشهوة و المصلحة و هو اکل العاقل و اکل للشهوة فقط و هو اکل الانعام و البهائم و قیل شبّههم بالانعام لاکلهم بالشره و النهم و لجهلهم عاقبة امرهم و ما یجب علیهم معرفته و لترکهم الاستدلال بالآیات، وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ یجوز ان یکون المثوى فى محل الرفع بالخبر و یجوز ان یکون فى محل النصب بالحال و لهم الخبر.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ، اى کم من قریة یعنى اهل قریة، هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ، یعنى مکة اخرجک منها اهلها، أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ.
قال ابن عباس: لما خرج رسول اللَّه من مکة الى الغار، التفت الى مکة و قال: انت احب بلاد اللَّه الى اللَّه و احبّ بلاد اللَّه الىّ. و لو ان المشرکین لم یخرجونى لم اخرج منک، فانزل اللَّه هذه الایة: أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ، اى على یقین من دینه و قیل على حجة و بیان و برهان و عقل. قیل هو محمد (ص) و البینة القرآن و قیل هم المؤمنون و البینة معجزة النبى (ص)، کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ، زین له الشیطان و سوّلت له نفسه وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ بعبادة الاوثان و هم ابو جهل و المشرکون.
مَثَلُ الْجَنَّةِ، اى صفة الجنة، الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ، فى قوله: إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ، و المتقون امّة محمد (ص)، فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ، یعنى غیر آجن منتن. قرأ ابن کثیر: اسن بالقصر و الباقون بالمد و هما لغتان یقال اسن الماء یاسن اسنا و اجن یاجن، اجنا و اسن یاسن اسونا و اجن یاجن اجوّنا اذا تغیّر و انتن، وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ، الى حموضة و غیرها مما یعترى الالبان فى الدنیا لانه لم یخرج من ضرع، وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ، لذیذ طعمها یقال شراب لذّ و لذّة و لذیذ و یحتمل ان یکون مصدرا و تقدیره من خمر ذات لذة للشاربین. تطرب و لا تسکر و لا تصدع و لیست بحامض و لا مرّ و لا منتن لانها لم تعصر بالایدى و الارجل، وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى، من الشمع و الرغدة و الکدر لانه لم یخرج من بطن النّحل.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): سیحان و جیحان و الفرات و النیل کل من انهار الجنة و قال کعب الاحبار: نهر دجلة نهر ماء اهل الجنة و نهر الفرات نهر لبنهم و نهر مصر نهر خمرهم و نهر سیحان نهر عسلهم و هذه الانهار الاربعة تخرج من نهر الکوثر، وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ، مما یعرف و مما لا یعرف، وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ، ستر الذنوب و ترک العتاب و التذکیر. و فیه کمال لذّاتهم، کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ، اى من کان فى هذا النعیم، کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً، شدید الحرّ اذا ادنى منهم شوى وجوههم و وقعت فروة رؤسهم فاذا اشربوا، قطع امعاءهم فخرجت من ادبارهم و الامعاء جمیع ما فى البطن من الحوایا واحدها معاء.
وَ مِنْهُمْ، اى من المنافقین، مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ، اى الى خطبتک یوم الجمعة و قد یکون فیها عیب المنافقین و هم عبد اللَّه بن ابىّ بن سلول و رفاعة بن زید و مالک بن جعشم و عمرو بن الحرث و اصحابهم کانوا یحضرون مجالس النبى و الجمعات و یستمعون کلامه و لا یعونه کما یعیه المسلم حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، من الصحابة قیل هو ابن عباس و ابن مسعود و ابو الدرداء قالوا اى شی‏ء قال محمد الآن و سؤالهم هذا استهزاء و اعلام انهم لم یلتفتوا الى ما قاله. قوله: آنِفاً، اى فى ساعتنا هذه و الآنف اقرب حین منک و سمى انف الرجل لانه اقرب جسده منک و ایتنف الکلام ایتنافا اذا ابتدأ به و استأنف الامر، اذا استقبل اوّله.
أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فلم یؤمنوا، وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ فى الکفر و النفاق.
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا یعنى المؤمنین، زادَهُمْ، ما قال الرسول، هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ. وفّقهم للعمل بما امر به و هو التقوى و قال سعید بن جبیر: آتاهم ثواب تقواهم.
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً، روى ابو هریرة قال: قال النبى: ما ینتظر احدکم الا غنى مطغیا، او فقرا منسیا، او مرضا مفسدا، او هر ما مقتدا او موتا مجهزا، او الدجال و الدجال شر غایب ینتظر، او الساعة و الساعة هى ادهى و امرّ قوله: فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها اى اماراتها و علاماتها من انشقاق القمر و غیره و کان النبى (ص) من اشراط الساعة فانه‏ قال بعثت و الساعة هاتین و اشار بالسبابة و الوسطى‏ و لانه (ص) آخر الانبیاء و امّته آخر الامم و قال انس سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: ان من اشراط الساعة ان یرفع العلم و یکثر الجهل و یکثر الزنا و یکثر شرب الخمر و یقلّ الرجال و یکثر النساء حتى یکون لخمسین امراة القیم الواحد.
و قال النبى (ص) لاعرابى سأله عن الساعة قال: اذا اضیعت الامارة فانتظر الساعة قال: کیف اضاعتها قال اذا و سدّ الامر الى غیر اهله فانتظر الساعة، فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ، فمن این لهم التذکر و الاتعاظ و التوبة اذا جاءتهم الساعة. هذا کقوله: یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى‏ و قیل الذکرى دعاؤهم باسمائهم فى القیمة تبشیرا و تخویفا، عن انس قال: قال النبى (ص)، احسنوا اسماءکم فانکم تدعون یوم القیمة یا فلان قم الى نورک یا فلان قم فلا نور لک.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کننده‏اى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشته‏اى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارى‏اند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوه‏ها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح‏
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشه‏اى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گمان‏اند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مى‏ربایند آن دو سخن رباى و مى‏فراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بدان که عناصر عالم چهار است: باد و آتش و آب و خاک. و این چهار عنصر، وجود که یافتند در بدو آفرینش ازین چهار کلمت یافتند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نسیمى و شمیمى بود از عالم جلال و جمال این کلمات که بوزید، تا این چهار عنصر در عالم پیدا آمد. آن گه در دور اول تا عهد آخر این چهار عنصر قوت طبیعت داشتند و عالم از ترکیب اجزاء ایشان منتظم همى بود بر وفق تقدیر الهى. و در هر عهدى این چهار عنصر قوتى زیادت نمودندى. در عهد نوح قوت آب بود و طغیان آن. لقوله تعالى: إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ. و در عهد هود قوت باد صرصر بود لقوله بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ. و در عهد موسى زمینى خاکى قوتى زیادتى نمود تا انتقام خویش بالتقام قارون ظاهر کرد که فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ. و در عهد یونس شرارت آتش در هواء قدرت فروغ گرفت. همچنین در هر عهدى هر باد که بوزیدى و هر موجى که از دریا بخاستى یا کشتى غرق کردى یا شهرى خراب کردى و هر برقى که بجستى ولایتى بسوختى و همیشه زمین را زلزله همى بودى و خسف و مسخ ظاهر همى گشتى تا عهد این مهتر عالم سید ولد آدم (ص) که عهد فترت نبوّت بسر آمد و صبح روز فطرت دین اسلام برآمد. زمین نور گرفت و آسمان سرور یافت و رخسار ستارگان بیفروخت و جبرئیل اندر هواء عالم آواز داد که بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ آواز وى اندر اجزاء عالم سرایت کرد تا هر ذره‏اى از ذرائر عالم در عشق سماع این کلمات زبانى یافت و از وى طنینى و ضجیجى شنیدند. قالت عایشه: لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ضجت الجبال حتى سمع اهل مکة دویّها فقالوا سحر محمد الجبال و قال ابن عباس: لمّا نزلت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سکنت الریاح و ماجت البحور و اصغت البهائم بآذانها و رمیت الشیاطین من السماء و حلف رب العزة لا یسمى اسمه على شی‏ء الا بارک علیه. و آن گه هر کلمتى از این کلمات تسمیة یکى را از آن عناصر جمالى و کمالى داد. از کلمه «بسم» بندى بر باد نهادند. و از هیبت نام «اللَّه» داغى بر زبان آتش نهادند. و از رحمت «رحمن» شمّتى بر آب زدند. و از رأفت «رحیم» نسیمى بخاک رسانیدند. باد شرّت بگذاشت. آتش شرر فرو نشاند. آب از طغیان توبت کرد. خاک زلزله بگذاشت و باستقامت درآمد. این همه بآنست که عهد عدل گذشت و عهد فضل آمد، عهد خسف و مسخ گذشت و عهد رأفت و رحمت آمد وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. نسبت این امت که قدم بر بساط شرع احمد مرسل دارند چون اضافت کنى بامّت پیشینیان، اضافت آدمى بود بحیوان، از آنکه در عهد اول صورت ایشان مسخ‏پذیر بود و سورت ایشان نسخ‏پذیر بود و عقد ایشان فسخ‏پذیر بود، از آنکه بنهایت کمال نرسیده بودند. باز چون عهد مهتر عالم آمد، فیض تنزیل الهى روایح خویش باسماع ذریت آدم رسانیدند. ندا درآمد که اى سید، همه شرعها را نسخ و شرع ترا نسخ نه. همه عقدها را فسخ و عقد ترا فسخ نه. همه امّتان را مسخ و امّت ترا مسخ نه.
قوله تعالى: ق قال ابن عطاء اقسم اللَّه عز و جل بقوة قلب حبیبه محمد (ص) حیث حمل الخطاب و لم یؤثّر ذلک فیه لعلوّ حاله.
کسى که دوستى عزیز دارد در همه احوال رضاء وى جوید، پیوسته در او مینگرد، رازش با وى بود، سوگندانش بجان و سروى بود. حدیث وى بسیار گوید در حضر و سفر در خواب و در بیدارى او را نگه دارد و هر چه کند از او نیکو دارد و در هیچ جاى، حدیث و سلام از وى بازنگیرد. پس خداوند کریم ملک رحیم جل جلاله حقایق این معانى مر آن حبیب خویش را خاتم پیغامبران (ص) ارزانى داشت، تا عالمیان بدانند که بر درگاه عزت هیچکس را آن منزلت و مرتبت و منقبت نیست که آن مهتر راست. کائنات و موجودات همه از بهر اوست مهر همه مهر اوست.
ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ قیل معناه لنفس واحدة و مراد از این نفس ذات مصطفى (ص) است، در همه احوال رضاى وى جست چنانک فرمود: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى‏. در قبله رضاء وى جست: فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها. در شفاعت امّت رضاى وى جست: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏.
بحیاة وى قسم یاد کرد که: لَعَمْرُکَ. بقوت دل وى قسم یاد کرد که: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ بصفاء مودت وى قسم یاد کرد که: ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ بقدمگاه وى قسم یاد کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. بر وى و موى وى قسم یاد کرد که: وَ الضُّحى‏ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى‏. هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد: فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‏. در خواب و بیدارى عصمت بر وى داشت که: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ جمله احوال او را کفایت کرد: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ در هر جاى و در هر حال وحى بدو پیوسته داشت. در خواب بود که وحى آمد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ. بر ناقه بود که وحى آمد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. در راه غزا بود که وحى آمد: یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ. از مکه بیرون آمده بود بجحفه که وحى آمد: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ در غار بود که رب العزة او را جلوه کرد: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. در اندوه بود که وحى آمد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. در شادى بود که وحى آمد: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. شب معراج در بیت المقدس بود که وحى آمد: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا. در حضرت قاب قوسین بود که بى‏واسطه بر بساط ناز راز شنید که: فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏.
عشق آمد و جان و دل فراجانان داد
معشوق ز جان خویش ما را جان داد
ز آن گونه شرابها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد
جوانمردان طریقت و ارباب معرفت سرّى دیگر گفته‏اند در معنى ق گفتند: آن کوه قاف که گرد عالم در کشیده نمود، کارى است از آن قاف که گرد دلهاى دوستان درکشیده، پس هر که در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف درگذرد قدم وى فرو گیرند، گویند وراء این قاف راه نیست و بر وى گذر نیست. همچنین کسى که در ولایت دل و صحراى سینه قدم زند چون خواهد که یک قدم از صفات دل و عالم سینه بیرون نهد قدم وى در مقام دل فرو گیرند، گویند کجا میشوى ما خود همین جاى با توایم: انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلى.
پیر طریقت گفت: الهى گر دارم چون که بوى نمى‏بویم و ندارم من این حسرت با که گویم. الهى او که یک نظر دید عقل او پاک برمید، پس او که دائم بدیده دل ترا دید چون بیارمید. عجب کاریست کار او که مینگرد درو و میجوید او را هم از او. او جل جلاله با جوینده خود همراه است. پس این جستن او را چه بکار است. اینست که رب العالمین فرمود: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ این آیت اشارت است فراقرب حق جل جلاله مر بنده را. اما قرب بنده مر حق را آنست که فرمود: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ و مصطفى گفت مخبرا عن الحق سبحانه لا یزال یتقرب الىّ العبد بالنوافل حتى احبّه. قرب بنده مر حق را اول بایمانست و تصدیق و آخر باحسانست و تحقیق. و الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک.
این خبر اشارت است بملاقات دل با حق و معارضه سرّ با غیب و مشاهده جان در مناجات نهان. اما قرب حق مر بنده را دو قسم است: یکى کافّه خلق را بعلم و قدرت، کقوله: و هو معکم اینما کنتم.
دیگر خواص در گاه را بخصائص برّ و شواهد لطف، کقوله: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ.
اول او را قربى دهد غیبى تا از جهانش باز برد. پس او را قربى دهد کشفى تا از جهانیانش باز برد. پس او را قربى دهد حقیقى تا از آب و گلش باز برد. از شاهد بنده میکاهد و از شاهد خود، میافزاید تا چنان که در اول خود بود در آخر هم خود باشد علائق منقطع و اسباب مضمحل و رسوم باطل، حدود متلاشى و اشارت متناهى و عبارت منتفى و خبر منمحى و حق یکتا بحق خود باقى، وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏.
رأیت حبّى بعین قلبى
فقال من انت قلت انتا
انت الذى حزت کلّ حدّ
بمحو این فاین انتا
قوله: إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ در خبر است که این دو فریشته که بر بنده موکّل‏اند چون بنده نشسته باشد یکى از سوى راست حسنات وى مینویسد، یکى از سوى چپ سیّئات وى مینویسد. چون بنده بخسبد یکى بر سر بالین وى بیستد، یکى بر قدمگاه و او را نگاه میدارند. چون بنده در راه میرود، یکى از پیش میرود و یکى از قفا و آفات از وى دفع میکنند. و گفته‏اند فریشته حسنات هر روز و شب ایشان را بدل کنند و دو دیگر فرستند و حکمت درین آنست که: تا فردا گواهان طاعات و حسنات وى بسیار باشد و فرشته سیّئات بدل نکنند تا عیب وى جز آن یک فرشته نداند. نظیر این در قرآن: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ اسرفوا مجمل گفت سر بسته بى‏تفصیل، اى جبرئیل تو وحى میگزار که اسرفوا و بتفصیل مدان که چه کردند. اى محمد تو وحى میخوان که اسرفوا و مدان که چه کردند.
کریما، خداوندا، رحیما، پادشاها نخواست که جبرئیل گناه بنده بداند و رسول معصیت او بخواند، کى روا دارد که شیطان بنده را از درگاه وى براند. قوله: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ. فریشته دست راست فریشته فضل است و فریشته دست چپ فریشته عدل و چنانک فضل بر عدل سالار است فریشته دست راست بر فریشته دست چپ سالار است. اى فریشته دست راست، تو امیر باش هر حسنتى ده مینویس. اى فریشته دست چپ تو رعیت باش. جز آنکه فریشته دست راست گوید منویس. چون بنده معصیت کند فریشته دست راست گوید هفت روز بگذار و منویس مگر عذرى بخواهد و توبه کند.
این همه چیست نتیجه یک حکم که در ازل کرد که سبقت رحمتى غضبى.
از این عجیب‏تر شنو: بنده معصیت میکند فرمان آید که پرده ایمان وى در کشید تا جرم و جنایت وى مغمور و مغلوب ایمان وى گردد. آن گه چندان جرم و معاصى بهم آید که گویند بار خدایا جرم بسیار است پرده ایمان آن را نمیپوشد، گوید: اگر پرده ایمان وى نمیپوشد پرده کرم من در کشید تا بپوشد.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ، آورد مستى مرگ کار راست و داد پاک، ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (۱۹) این آن کار و روز است که همه عمر از آن دور باز میشدى.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، و دردمند در صور، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (۲۰) آنست آن روز وعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ و آمد هر تنى فردا مَعَها سائِقٌ، با او راننده، وَ شَهِیدٌ (۲۱) و گواهى بر.
لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا، در بى‏آگاهى و ناساخته بودى ازین کار و ازین روز، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ، باز بردیم و برکشیدیم از تو پرده گمان تو، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (۲۲)، چشم تو امروز تیزبین است.
وَ قالَ قَرِینُهُ، فریشته او گوید دبیر و گواه او، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ (۲۳) این آن است که بنزدیک من ساخته و کوشیده و نوشته بود.
أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، که در افکنید در دوزخ، کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (۲۴) هر ناگرویده گردنکشى شوخ.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، باز دارنده از گرویدن بخداى، مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (۲۵) اندازه در گذارنده بایمان.
الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ او که با اللَّه خدایى دیگر مى‏بجوید و میپرستد، فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ (۲۶) در افکنید او را در عذاب سخت.
قالَ قَرِینُهُ، دیو او گوید، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ خداوند ما من او را بر نافرمانى و گزافکارى نداشتم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۲۷) لکن او خود در بى‏راهى بود از راه راست دور.
قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، گوید نزدیک من جنگ مکنید و خصومت مگیرید، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ (۲۸) و پیش از این سخن خویش بشما رسانیده بودم بوعید.
ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، جز نگردانند سخن من، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (۲۹) و من ستمکار نیستم رهیگان خویش را.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ، آن روز که دوزخ را گوئیم، هَلِ امْتَلَأْتِ، پر شدى؟ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (۳۰) و دوزخ گوید انیز دارى؟
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ، و نزدیک آرند بهشت پرهیزکاران را، غَیْرَ بَعِیدٍ (۳۱) نه دور.
هذا ما تُوعَدُونَ، این آنست که شما را وعده میدادند، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ (۳۲) هر باز گردیده‏اى را با خداى نگه دارنده.
مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، او که میترسد از رحمن نادیده او را، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ (۳۳) و آید و دلى آرد گراینده با او.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، در روید در آن سراى بدرود و آزادى، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (۳۴) آن روز روز جاوید است کان را شب ناید.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، ایشان را در آن هر چه ایشان خواهند، وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ (۳۵) و نزدیک ما نیز از خواسته و نابیوسیده.
وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ، و چند نیست کردیم پیش از ایشان، مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً، ازینان بزورتر بودند و برکونیده تر، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، دور شدند و فراوان رفتند در زمین، هَلْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۶) تا هیچ از مرگ رستند؟
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏، درین سخن پند است، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، آن کس را که او را دلى زنده است، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ، و یا گوش فرا دارد، وَ هُوَ شَهِیدٌ (۳۷) و او دریافت را حاضر است بر جاى.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، بیافریدیم هفت آسمان و هفت زمین وَ ما بَیْنَهُما، و هر چه در میان آنست، فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ، در شش روز، وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (۳۸) و ماندگى بما نرسید.
فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ، شکیبایى کن بر آنچه میگویند، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ نماز کن بحمد خداوند خویش، قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (۳۹) پیش از برآمد آفتاب و پیش از فروشد آفتاب.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، و از شب او را نماز کن، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (۴۰) و پس نماز شب بر وقت دمیدن.
وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (۴۱) گوش بر روزى دار که آواز دهنده آواز دهد از جایى سخت نزدیک.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ، آن روز که بانگ شنوند بکار پیش شدنى و فرمان روان، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲) آنست روز بیرون آمد از گورها.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ، مائیم که مرده زنده کنیم و زنده میرانیم، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ (۴۳) و بازگشت با ماست.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ، آن روز که پاره‏پاره باز شکافد زمین از ایشان، سِراعاً، زودازود، ذلِکَ حَشْرٌ، آن فراهم آوردى است و انگیختنى، عَلَیْنا یَسِیرٌ (۴۴) بر ما آسان.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، ما داناتریم از تو بآنچه ایشان میگویند، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، و تو بر ایشان نه پادشاهى و نه کامران، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (۴۵) پند ده بقرآن او را که ترسد از تهدید و وعید من.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ، اى غمرة الموت و شدته الى ان تغشى الانسان و تغلب على عقله بِالْحَقِّ یعنى ببیان ما یصیر الیه الانسان بعد موته من جنة او نار و قیل بِالْحَقِّ، اى بامر اللَّه و حکمه الذى عمّ به جمیع الاحیاء و قیل بما یؤل الیه الامر من السعادة و الشقاوة.
روى انّ ابا بکر الصدیق لما احتضر قالت عائشة: شعر:
لعمرک ما یغنى الثّراء عن الفتى
اذا حشرجت یوما و ضاق به الصدر
فقال ابو بکر: یا بنیّة لا تقولى ذلک و لکن قولى کما قال اللَّه عز و جل: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ. ذلِکَ اشاره الى الموت، ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ اى تکره ذکره و تستبعد وقوعه و المعنى فاستعدّ له.
قوله: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، یعنى نفخة البعث، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ اى ذلک الیوم یتحقق فیه الوعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ السائق و الشهید هما المتلقّیان یسوق الکافر سائقه الى النار و یشهد الشهید علیه بمعصیته، و یسوق السائق المؤمن الى الجنة و یشهد الشهید علیه بمعصیته و یشهد الشهید له بطاعته. و قال ابن عباس و الضحاک: السائق من الملائکة و الشهید من انفسهم الا یدى و الا رجل فیقول اللَّه تعالى: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا الیوم فى الدنیا، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ الذى کان فى الدنیا على قلبک و سمعک و بصرک. الغطاء الستر غطاه و غطّاه ثقیلا و خفیفا.
قال الشاعر:
على الشمس الطلوع فان غطاها
سلام قبل معذرتى سلام
و ان لم آت ما فیه ملام‏
غمام فالملیم هو الغمام‏
فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ اى حادّ هذا کقوله: أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا، و المعنى بصرک الیوم نافذ تبصر ما کنت تنکر فى الدنیا. و قیل اراد بالبصر العلم اى علمک الیوم نافذ فى البعث علم حین لم ینفعه العلم و ابصر حین لم ینفعه البصر.
و قال ابن زید: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا خطاب للنبى اى کنت قبل الوحى فى غفلة من هذا العلم، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ بما اوحینا الیک، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ یعنى فعلمک ثاقب نافذ، و هذا کقوله: ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ.
وَ قالَ قَرِینُهُ، هذا القرین هو الملک الموکّل به، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ معدّ محضر، یعنى عمله الذى یشهد به فان کان العبد من اهل الایمان و الجنة احضر کتاب حسناته لانّ سیئاته قد کفّرت، و ان کان من اهل الکفر و النار احضر کتاب سیئاته لان حسناته حبطت بکفره. و قال مجاهد: یقول هذا الذى وکّلتنى به من ابن آدم قد احضرته و احضرت دیوان اعماله فیقول اللَّه لقرینه: أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، فى هذه الکلمة وجهان احدهما: انه امر الى الملکین السائق و الشهید و هذا الوجه اظهر. و الثانى: انه امر لواحد و هو کلام عربى، یقولون خلیلىّ و صاحبىّ و منه قوله: قفا نبک. و قال امرؤ القیس:
خلیلىّ مرّ ابى على امّ جندب
لنقضى حاجات الفؤاد المعذّب‏
الم تر انّى کلّما جئت طارقا
وجدت بها طیبا و ان لم تطیّب‏
فثنّى فى البیت الاول و وحّد فى البیت الثانى. کُلَّ کَفَّارٍ مبالغ فى کفره عَنِیدٍ معاند یعرف الحق فیجحده و العناد اقبح الکفر.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، یعنى یمنع الزکاة المفروضة و کلّ حق اوجبه اللَّه فى ماله، فعلى هذا الخیر المال و قیل الخیر الاسلام و المراد به الولید بن المغیرة، کان یمنع بنیه و بنى اخیه و لحمته من الاسلام، مُعْتَدٍ، یظلم الناس بلسانه و یده مُرِیبٍ اى.
داخل فى الریب و قیل هو الذى اتى الریبة، الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ الاول امر بالالقاء فى النار و الثانى بالالقاء فى العذاب الشدید.
قالَ قَرِینُهُ، یعنى الشیطان الّذى قیّض لهذا الکافر یدعوه الى الضلالة، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ و ذلک انه اذا القى فى النار ادّعى على قرینه من الشیاطین فیقول قرینه رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ کما زعم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ فصحبته على طغیانه و ضلاله قال ابن عباس و مقاتل و سعید بن جبیر: هذا القرین هو الملک ایضا یقول الکافر ربّ انّ الملک زاد علىّ فى الکتابة فیقول الملک رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ یعنى ما زدت علیه و ما کتبت الا ما قیل او عمل، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ طویل لا یرجع عنه الى الحق فیقول اللَّه تعالى: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، فقد قضیت ما انا قاض، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ فى القرآن و انذرتکم و حذّرتکم على لسان الرسل فلا عذر لاحد عندى. قوله: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، یقال هذا للکافر و قوله: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ یقال للمسلمین و هذا فى الموقف. و امّا قوله: إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ فى جهنم.
قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى لا تبدیل لقولى و هو قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و قیل هو اخلاد الکفار فى النار و قیل هو قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها... الایة، اى لا یحرّف و لا یزاد و لا ینقص، و قال قوم معنى قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى ما یغیّر القول عندى بالکذب لانّى اعلم الغیب و اعلم حقه من باطله و هذا قول الکلبى و اختیار الفرّاء لانه قال: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، و لم یقل ما یبدّل قولى، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فاعاقبهم بغیر جرم.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ اى انذرهم یوم نقول، کقوله: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ، قرأ نافع و ابو بکر یقول بالیاء اى یقول اللَّه لجهنم هَلِ امْتَلَأْتِ کما وعدتک یعنى فى قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا السؤال من اللَّه عز و جل لتصدیق خبره و تحقیق وعده و التقریع لاهل عذابه و التنبیه لجمیع عباده، وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فیه قولان احدهما: انّها امتلات و صارت بحیث لا تنجع فیها ابرة تصدیقا لقول اللَّه عز و جل: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ فیکون استفهام انکار، اى لم یبق فىّ موضع زیادة
کقول النبى: هل ترک لنا عقیل من دار اى لم یترک، و هذا قول عطاء و مجاهد و مقاتل بن سلیمان. و القول الثانى: انها تستزید و الاستفهام بمعنى الاستزادة و هذا قبل دخول جمیع اهلها فیها، قال ابن عباس: ان اللَّه تعالى سبقت کلمته: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ، فلمّا سیق اعداء اللَّه الى النار لا یلقى فیها فوج الا ذهب فیها و لا یملأها شی‏ء فتقول الست قد أقسمت لتملأنى فیضع قدمه علیها ثم یقول هَلِ امْتَلَأْتِ فتقول قط قط قد امتلأت فلیس فىّ مزید. و روى عن ابن عباس ایضا انه قال لم یکن یملأها شی‏ء حتى وجدت مسّ قدم اللَّه تعالى فتضایقت فما فیها موضع ابرة و دلیل هذا التأویل الخبر الصحیح و هو ما روى قتاده عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه لا تزال جهنم یلقى فیها و تقول هل من مزید، حتى یضع رب العالمین فیها قدمه فینزوى بعضها الى بعض و تقول قط قط
و روى قد قد بعزتک و کرمک، و لا یزال فى الجنة فضل حتى ینشئ اللَّه خلقا فیسکنهم فضل الجنة، و فى روایة ابو هریرة قال رسول اللَّه: تحاقب الجنة و النار، فقالت النار أوثرت بالمتکبّرین و المتجبّرین و قالت الجنة فما لی لا یدخلنى الا ضعفاء الناس و سقطهم فقال اللَّه تعالى للجنة انما انت رحمتى ارحم بک من اشاء من عبادى، و قال للنار انما انت عذابى اعذّب بک من اشاء من عبادى.
و لکل واحدة منکما ملؤها فامّا النار فانّهم یلقون فیها وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فلا تمتلئ حتى یضع اللَّه تبارک و تعالى فیها رجله فتقول قط قط قط. فهنالک تمتلئ و ینزوى بعضها الى بعض و لا یظلم اللَّه من خلقه احدا و امّا الجنة فان اللَّه عز و جل ینشئ لها خلقا. قوله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ اى قرّبت و ادنیت للذین یتّقون الشرک و الفواحش و هذا قبل الدخول، یرونها من قرب الى ان یدخلوها بعد الحساب و مثله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ و هذا بعد الدخول اى قربت لهم مواضعهم فیها فلا یطلبون منها بعدا.
هذا ما تُوعَدُونَ، قرأ ابن کثیر: یوعدون بالیاء، اى یقال لهم هذا الذى ترونه ما توعدون فى الدنیا على السنة الانبیاء، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ هذا موضعه رفع بالابتداء ما تُوعَدُونَ صفته لِکُلِّ أَوَّابٍ خبره. الاوّاب الراجع من المعصیة الى الطاعة.
قال سعید هو الذى یذنب ثم یتوب ثم یذنب ثم یتوب و قال ابن عباس: هو المسبّح من قوله: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ و قال قتادة: هو المصلّى، و الحفیظ هو الحافظ لأمر اللّه و قیل هو الذى حفظ ذنوبه حتى یرجع منها و یستغفر منها، و قیل حفیظ لما یسمع من کلام اللَّه و سنّة رسول اللَّه. و قیل یحفظ نفسه فلا یشرع فى معصیة و قیل الحفیظ المراقب المحافظ لاوقاته و همّاته و خطراته. قوله: مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، محلّ من حفظ على نعت الاوّاب و المعنى من خاف الرحمن بالغیب. و لم یره و قیل من آمن بالبعث و الجزاء ذلک غیب. و قال السدى و الضحاک خَشِیَ الرَّحْمنَ فى الخلوة حیث لا یراه احد، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ مخلص مقبل الى طاعة اللَّه.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، اى یقال لاهل هذه الصفة ادخلوا الجنة بسلام اى بسلامة من العذاب و الهموم و من زوال النعم. و قیل بسلام من اللَّه و ملائکته علیهم، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ امّا فى الجنة و امّا فى النار. و التقدیر ادخلوها خالدین ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، هذا کقوله: «ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ. وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ».
وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ بالواحد عشرا و قیل وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ یعنى الزیادة لهم فى النعیم مما لم یخطر ببالهم و ذلک انّهم یسئلون اللَّه حتى تنتهى مسئلتهم فیعطون ما شاءوا، ثم یزیدهم اللَّه من عنده ما لم یسئلوه.
قال جابر و انس المزید ان یتجلّى لهم جل جلاله فینظرون الى وجه اللَّه الکریم و هو مثل قوله: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَةٌ و قیل یتجلّى لهم کل جمعة، و لهذا سمّى الجمعة یوم المزید. قوله: وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ، اى من القرون الذین کذّبوا رسلهم هُمْ أَشَدُّ من قومک، بَطْشاً، قوّة و اقوى ابدانا و اشدّ سطوة على الناس، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، اى ابعدوا فیها السیر و ابحثوا عن الاسباب و الامور. قال امرؤ القیس:
لقد نقّبت فى الافاق حتى
رضیت من الغنیمه بالایاب‏
هَلْ مِنْ مَحِیصٍ اى لم یجدوا محیصا من امر اللَّه و لم یجدوا مفرّا من الموت، تقول حاص عن الامر و حاد اى بعد. و قرء فى الشّواذ فنقّبوا مکسورة القاف مشدودة على الامر کقوله: فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا، و النقب الخرق و الدخول فى الشی‏ء.
و النقب الطریق ایضا، و المعنى ساروا فى طرقها حتى نقبت دوابهم اى صارت فى خفّها نقوب. و قیل هو من النقابة و هى الریاسة و النقباء فوق العرفاء.
إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما ذکر فى هذه السورة. و قیل فیما ذکر من العبر و اهلاک القرى، لَذِکْرى‏، اى تذکیرا و عظة، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، اى عقل.
قال ابن عباس و کنّى عن العقل بالقلب لانّه موضعه و منبعه و تقول العرب مالک قلب اى مالک عقل. و فى الخبر لا یعجبنّکم اسلام رجل حتى تعلموا ما عقدة عقله.
و قال (ص) قد افلح من جعل اللَّه له عقلا، الناس یعملون بالخیر و انما یعطون اجورهم على قدر عقولهم.
و کان رسول اللَّه (ص) اذا بلغه عن رجل شدّة فى عبادة، سأل کیف عقله، فان قالوا حسن قال ارجوه و ان قالوا غیر ذلک، قال: لم یبلغ صاحبکم حیث تظنّون.
و عن ابى الدرداء انّ النبى (ص) قال یا عویمر ازدد عقلا تزدد من ربک قربا، قلت بابى و امّى یا رسول اللَّه و من لى بالعقل قال اجتنب مساخط اللَّه و ادّ فرائض اللَّه تکن عاقلا ثم تنفّل بالصالحات من الاعمال تزدد من ربک قربا و علیه عزّا.
و قیل لعمرو بن العاص ما بال قومک لم یؤمنوا و قد وصفهم اللَّه بالعقول. قال تلک عقول کادها اللَّه اى لم یصحبها التوفیق، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ اى اصغى الى مواعظه و زواجره. القاء السمع و اصغاؤه صرفه کلّه الى القائل، وَ هُوَ شَهِیدٌ من الشهادة التی بها تثبت الحقوق. و المعنى و هو شاهد على ما یقرأ و یسمع فى کتاب اللَّه من نعت محمد (ص) و ذکره. و قیل شهید من الشهادة التی هى الحضور اى حاضر القلب و الفهم، لیس بغافل و لا ساه. و قال السدّى یسمع القرآن یتلى و هو شهید یعیه قلبه.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ اى اعیاء و تعب.
روى عکرمة عن ابن عباس: انّ الیهود اتت البنى (ص) فسأله عن خلق السماوات و الارض فقال خلق اللَّه الارض یوم الاثنین و خلق الجبال و ما فیها من المنافع یوم الثلاثاء و خلق الشجر و النبات و الماء و الاقوات یوم الاربعاء و خلق السماوات یوم الخمیس و خلق النجوم و الشمس و القمر و الملائکة یوم الجمعة. فقالت الیهود ثم ما ذا یا محمد قال: ثم استوى على العرش قالوا: قد اصبت لو اتممت، ثم استراح یوم السبت و استلقى على العرش، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة ردّا علیهم‏
و قال قتادة فى الایة اکذب اللَّه عز و جل الیهود و النصارى و اهل القرى على اللَّه عز و جل، و ذلک انّهم قالوا انّ اللَّه عز و جل:
خلق السماوات و الارض و ما فیها فى ستّة ایام، ثم استراح یوم السابع و ذلک عندهم یوم السبت و هم یسمّونه یوم الراحة. و عن ابى مجلز انّ عمر بن الخطّاب دخل حائطا من حیطان المدینه فاستلقى و وضع احدى رجلیه على الأخرى، و کانت الیهود تفترى على اللَّه عز و جل و تقول انّ اللَّه لما فرغ من الخلق فعل هذا و قد قال اللَّه عز و جل: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ و کان ناس من الناس یکرهونه حتى رأوا عمر فعله.
قوله: فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ، اى على ما قالت الیهود، فانّ اللَّه لهم بالمرصاد. و قیل فاصبر على اذى الکفار و لا تستعجل عذابهم و هو منسوخ بآیة القتال، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ، اى صلّ بامر ربک و توفیقه قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ، یعنى صلاة الظهر و العصر.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، یعنى صلاة المغرب و العشاء. قال مجاهد: وَ مِنَ اللَّیْلِ یعنى صلاة اللیل اىّ وقت صلّى، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ، قرأ ابن کثیر و حمزة و ادبار بکسر الهمزة و هو مصدر ادبر ادبارا، و الباقون بفتحها و هو جمع دبر و المعنى واحد لانّ انقضاء الشی‏ء انّما یکون بآخره و آخره انما یکون بانقضائه، و التقدیر وقت ادبار السجود.
قال عمر بن الخطاب و علىّ بن ابى طالب (ع) و الحسن و الشعبى و النخعى و الاوزاعى أَدْبارَ السُّجُودِ الرکعتان بعد صلاة المغرب و ادبار النجوم الرکعتان قبل صلاة الفجر.
و عن ابن عباس مرفوعا قال: قال رسول اللَّه (ص) یا ابن عباس رکعتان بعد المغرب ادبار السجود.
و قال انس: قال رسول اللَّه من صلّى بعد المغرب رکعتین قبل ان یتکلّم کتبت صلوته فى علّیّین.
قال انس یقرأ فى الرکعة الاولى: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و فى الأخرى: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، قال عبد اللَّه بن مسعود ما احصى ما سمعت رسول اللَّه یقرأ فى الرکعتین بعد المغرب و فى الرکعتین قبل صلاة الفجر بقل یا ایها الکافرون و قل هو اللَّه احد.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): رکعتا الفجر خیر من الدنیا و ما فیها
و قال مجاهد: قوله وَ أَدْبارَ السُّجُودِ هو التسبیح باللسان فى ادبار الصّلوات المکتوبات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه من سبّح فى دبر کلّ صلاة ثلثا و ثلثین و کبّر اللَّه ثلثا و ثلثین و حمد اللَّه ثلثا و ثلاثین فذلک تسعة و تسعون. ثم قال تمام المأة لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو على کلّ شى‏ء قدیر. غفرت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة: قالوا یا رسول اللَّه ذهب اهل الدثور بالدرجات و النعیم المقیم، قال و کیف ذلک؟ قالوا صلّوا کما صلّینا و جاهدوا کما جاهدنا و انفقوا من فضول اموالهم، و لیست لنا اموال. قال ا فلا اخبرکم بامر تدرکون من کان قبلکم و تسبقون من جاء بعدکم و لا یأتى احد بمثل ما جئتم به الّا من جاء بمثله، تسبّحون فى دبر کلّ صلاة عشرا و تحمدون عشرا و تکبّرون عشرا.
قوله: وَ اسْتَمِعْ، السمع ادراک المسموع و الاستماع طلب ادراک المسموع بالاصغاء الیه، یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ، اى صفة یوم ینادى، محذوف المضاف و هو مفعول به و لیس بظرف و المنادى هو الملک النافخ فى الصور و هو اسرافیل و النداء نفخه، سمّى نداء من حیث انّه جعله للخروج و الحشر و انّما یقع ذلک بالنداء کاذان المؤذّن و علامات الرحیل فى العساکر. و قیل هو النداء حقیقة، مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى صخرة بیت المقدس هى اقرب الارض من السماء بثمانیة عشر میلا و موضعها وسط الارض یقف علیها الملک و یضع اصبعیه فى اذنیه و ینادى ایّتها العظام النخرة و الاوصال البالیة و اللحوم المتمزّقة و الشعور المتفرّقة قومى الى محاسبة ربّ العزّة و سمّى قریبا لان کلّ انسان یسمعه من طرف اذنه. و قیل المنادى هو اللَّه، و المکان القریب الاذن.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ یعنى النفخة الاخیرة، بِالْحَقِّ، اى بما هو حقّ من الجزاء و الثواب و العقاب و قیل بِالْحَقِّ اى بالنداء المسمع و الامر النافذ، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ من القبور. قال ابو عبیدة: یوم الخروج من اسماء القیامة و سمّى یوم العید یوم الخروج ایضا تشبیها به.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی، الخلق للبعث، وَ نُمِیتُ هم یعنى فى الدنیا، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ بعد الموت.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً، جمع سریع اى یخرجون سراعا مسرعین، هذا کقوله: مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ، ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ هیّن یقول له: کُنْ فَیَکُونُ.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، هذا تعزیة للرسول (ص) و تصبیر له. یقول نحن اعلم بما یقول المشرکون من تکذیبک و الافتراء على ربک و نحن لهم بالمرصاد، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، هذا عذر للرسول (ص) کقوله: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و المعنى ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بمسلّط تجبرهم على الاسلام انّما بعثت مذکّرا محذّرا یقال اجبر فهو جبّار کادرک فهو درّاک و قیل الجبّار من قولهم جبرته على الامر بمعنى اجبرته و هى لغة کنانة و هما لغتان و الجبّار فى اسم اللَّه عز و جل هو الذى جبر العباد على ما اراد، و الجبّار من النخل هو الطویل الغلیظ، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ هذا کقوله عز و جل: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، اى انّما تنذر فیقبل من اتّبع الذکر و خشى الرحمن قال ابن عباس: قال المؤمنون یا رسول اللَّه لو خوّفتنا و ذکّرتنا فانزل اللَّه تعالى: فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ.
رشیدالدین میبدی : ۵۱- سورة الذاریات‏
۱ - النوبة الثانیة
این سوره هزار و دویست و هشتاد و هفت حرف است، سیصد و شصت کلمت و شصت آیت، جمله بمکه فرو آمد باجماع مفسّران و در این سورة دو آیت منسوخ است، یکى: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ منسوخ است باین آیت که بوى متصل است: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ.
آیت دوم: وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ، منسوخ است بآیت زکاة. و در بیان فضیلت سورة ابىّ بن کعب گفت: قال رسول اللَّه (ص) من قرأ سورة، و الذاریات ذروا أعطى من الاجر عشر حسنات بعدد کل ریح هبّت و جرت فى الدنیا.
قوله: وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً یعنى الریاح التی تذروا التراب ذروا کقوله: تعالى تَذْرُوهُ الرِّیاحُ، تقول ذروت الشی‏ء ذروا اذا اطرته فى الهواء و اذریت الشی‏ء اذراء اذا نثرته بالارض و قوله: ذَرْواً، مصدر افاد المبالغة فى الکثرة و قیل ذروا مفعول و المراد به المذروّ.
فَالْحامِلاتِ وِقْراً یعنى السحاب تحمل ثقلا من الماء کقوله: السَّحابَ الثِّقالَ و قوله: سَحاباً ثِقالًا.
فَالْجارِیاتِ یُسْراً، هى السفن تجرى فى الماء جریا سهلا کقوله: لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ.
فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً. یعنى الملائکة میکائیل و جنده یقسمون ارزاق المرتزقین بامر اللَّه. و قیل الملائکة تاتى بامور مختلفة: جبرئیل بالغلظة و میکائیل بالرحمة و عزرائیل بالموت و اسرافیل بالنفخ.
روى انّ عبد اللَّه بن کوّاء سأل علیا (ع) عن الذَّارِیاتِ فقال الریاح و عن فَالْحامِلاتِ وِقْراً فقال السحاب و عن فَالْجارِیاتِ یُسْراً فقال السفن و عن فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً فقال الملائکة.
و روى انّ رجلا من اهل البصرة اسمه صبیغ جاء الى عمر بن الخطاب فقال ما الذاریات ذروا؟ قال الریاح و لو لا انّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک قال فما الحاملات وقرا قال السحاب و لو لا انى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، قال فما الجاریات یسرا قال السفن و لو لا انّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، قال فما المقسّمات امرا قال الملائکة و لو لا انّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، اقسم اللَّه بهذه الاشیاء لما فیها من الدلالة على صنعه، و قیل فیها اضمار تقدیره: و رب الذاریات.
روى عن کعب الاحبار قال: لو حبس اللَّه عز و جل الریح عن الارض ثلاثة ایّام ما بقى على الارض شی‏ء الا نتن و عن العوام بن حوشب قال: تخرج الجنوب من الجنّة فتمرّ على جهنم فغمها منها و برکاتها من الجنة و تخرج الشمال من جهنم فتمرّ على الجنّة فروحها من الجنة و شرّها من النار. و قیل الشمال تمرّ بجنة عدن فتأخذ من عرف طیبها فتمرّ على ارواح الصدّیقین. و عن عبد اللَّه شدّاد قال: انّ الریح من روح اللَّه عز و جل فاذا رایتموها فسلوا اللَّه من خیرها و عوذوا به من شرها و عن جابر رضى اللَّه عنه قال: هاجت ریح کادت تدفن الراکب من شدّتها
فقال النبى (ص): هذه ریح ارسلت لموت منافق، فقد منا المدینة فاذا رأس من رءوس المنافقین قد مات.
و روى انّ مساکن الریاح اجنحة الکروبیّین حملة الکراسى فتهیج من ثم فتقع بعجلة الشمس ثم تهیج من عجلة الشمس فتقع برؤوس الجبال فتقع فى البرّ فتأخذ الشمال حدها من کرسى بنات النعش الى مغرب الشمس و تأتى الدبور حدها من مغرب الشمس الى مطلع سهیل و تأتى الجنوب حدها من مطلع سهیل الى مطلع الشمس و تأتى الصبا حدها من مطلع الشمس الى کرسى بنات النعش، فلا تدخل هذه فى حدّ هذه و لا هذه فى حدّ هذه. و قال ابن عمر الریاح ثمان، اربع منها عذاب و اربع منها رحمة امّا الرحمة فالناشرات و المبشّرات و الذاریات و المرسلات و امّا العذاب فالعاصف و القاصف و الصّرصر و العقیم و اراد ابن عمر ما فى القرآن من الفاظ الریاح.
قوله: فَالْحامِلاتِ وِقْراً هى السحاب تحمل المطر، روى عن خالد بن معدان قال انّ فى الجنة شجرة تثمر السحاب فالسوداء التی نضجت تحمل المطر و البیضاء التی لم تنضج لا تحمل المطر و قال کعب السحاب غربال المطر و لو لا السحاب لا فسد المطر ما اصاب من الارض. و فى روایة لو لا ذلک لخد فى الارض اخدودا و کان الحسن اذا نظر الى السحاب قال للَّه و اللَّه رزقکم و لکن تحرمونه بخطایاکم و اعمالکم، و عن عکرمة قال: ما انزل اللَّه عز و جل من السماء قطرة الا انبت بها فى الارض عشبة او فى البحر لؤلؤة و قال کعب المطر زوج الارض.
فَالْجارِیاتِ یُسْراً روى عن عبد اللَّه بن عمر قال البحر زق بید ملک لو یغفل عنه الملک لطمّ على الارض و قال النبى (ص) لا یرکبنّ رجل البحر الا غازیا او حاجّا او معتمرا فانّ تحت البحر نارا و انّ تحت النار بحرا و انّ تحت البحر نارا.
و قال الحسن: البحر طبق جهنم. و قال کعب: ما من لیلة الا و البحار تشرف على الخلائق، فتقول یا رب ائذن لنا نغرق الخطّائین فیأمرها تبارک و تعالى فتسکن و سأل سلیمان بن داود ملک البحر فخرجت الیه دابّة من البحر فجعلت تنسلّ من حیث طلعت الشمس حتى انتصف النهار، تقول هذا و لمّا یخرج نصفى بعد فتعوّذ باللّه من البحر و من ملکه.
قوله: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً هذا کقوله: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً. قال عبد الرحمن بن سابط: یدبّر امر الارض اربعة من الملائکة جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت علیهم السلام فجبرئیل على الجنود و الریاح و میکائیل على القطر و النبات و ملک الموت على قبض الارواح و اسرافیل یبلّغهم ما یؤمرون به و فى الخبر انّ رسول اللَّه (ص) سأل جبرئیل ان یتراءى له فى صورته فغشى على رسول اللَّه حین رآه ثم افاق و جبرئیل یسنده واضعا احدى یدیه فى صدره و الأخرى بین کتفیه فقال سبحان اللَّه ما کنت اظن شیئا من الخلق هکذا، فقال جبرئیل فکیف لو رأیت اسرافیل‏
و قال (ص) رأیت جبرئیل و قد هبط قد ملأ بین الخافقین علیه ثیاب سندس معلّق به اللؤلؤ و الیاقوت‏
و قیل المراد بالکلّ الملائکة لاجماعهم على انّ المقسّمات امرا هم الملائکة فیکون الکل من جنس واحد لانه عطف بعضها على بعض بالفاء و ذلک یقتضى اتصالا و تعقیبا فتصیر التقدیر اقسم بالملئکة التی تذرو الریاح فتحمل السحاب فتجرى بها و یقسّمها فى البلاد بین العباد ثم ذکر المقسم علیه. فقال: إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ اى انّ ما توعدون من الثواب و العقاب لصدق وقع اسم الفاعل موقع المصدر. و قیل لصادق اى ذو صدق وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ اى الحساب و الجزاء لکائن، ثمّ ابتدأ قسما آخر فقال: وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ، قال ابن عباس حبکها حسنها و استواءها، یقال للنسّاج اذا نسج الثوب فاجاد ما احسن حبکه و قال سعید بن جبیر ذات الحبک اى ذات الزینة، معناه النجوم و قال مقاتل و الکلبى: الحبک الطرائق الحسنة مثل ما یظهر على الماء من هبوب الریح و على الرمل و الشعر الجعد و لکنها لا ترى لبعدها من الناس، واحدتها حبیکة کالطریقة و الطرق و قیل الحبک الخطوط و قیل جمع حباک کالمثال و المثل. ثم ذکر جواب القسم فقال: إِنَّکُمْ، یعنى یا اهل مکه، لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ. فى القرآن. و فى محمد (ص) یقولون فى القرآن سحر و کهانة و اساطیر الاولین و فى محمد ساحر و شاعر و مجنون و قیل قول مختلف اى مصدّق و مکذّب و مقرّ و منکر و محقّ و مبطل و قیل اختلافهم فى الساعة بالتکذیب و الشک لقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و قال تعالى: عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ.
قوله: یُؤْفَکُ عَنْهُ هذه الهاء راجعة الى قوله: لَصادِقٌ و الافک الصرف تأویله یصرف عن تصدیق ذلک الوعد الصادق من صرف عن الهدى فى الازل. و قیل معناه یصرف عن الحق من کذب و دعى الى الباطل.
قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ اى لعن الکذّابون المرتابون الظانّون باللّه ظنّ السوء التخرّص التقوّل بالظن و هم المقتسمون الذین اقتسموا اعقاب مکة و اقتسموا القول فى النبى (ص) لیصرفوا الناس عن دین الاسلام، و قال مجاهد: هم الکهنة.
الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ اى فى غفلة متناهیة و الغمرة فوق الغفلة و السهو دون الغفلة و المعنى هم فى غایة الجهل ساهُونَ عن الحق غافلون عن امر الآخرة.
یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ اى یقولون استهزاء و تکذیبا یا محمد متى الیوم الذى توعّدنا فیه بوقوع الجزاء، ایّان کلمة معناها متى و اصلها اىّ اوان، فحذفت الهمزة و الواو.
یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ هذا جواب من اللَّه لهم اى تکون هذه الجزاء فى یوم هم على النار اى بالنار یفتنون، یعذّبون و یحرقون بها کما یفتن الذّهب بالنار یقال فتنت الشی‏ء اى احرقت خبثه لیظهر خلاصه، و الکافر کلّه خبث فیحرق کلّه.
ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ اى یقول لهم خزنة النار ذوقوا عذابکم و احراقکم بالنار هذَا العذاب و هذا الیوم الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ بقولکم: مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ، و بقولکم: فَأْتِنا بِما تَعِدُنا، و قیل یُفْتَنُونَ اى یختبرون، و یسئلون عمّا کانوا فیه فى الدنیا کقوله: ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ «ما ذا کنتم تفعلون»، ثمّ بیّن مستقرّا المؤمنین فقال: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ. آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ فیه وجهان احدهما: انّه حال ثابت لهم فى الدنیا اى عاملین بما یأمرهم ربهم فى الدنیا کقوله: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ و منه قولهم: اخذت بقول فلان فى مسئلة کذا. و الوجه الثانى: آخذین فى الجنة ما اعطاهم ربهم من ثواب اعمالهم، إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ، اى قبل دخول. الجنّة کانوا مُحْسِنِینَ مؤمنین مطیعین فى الدنیا ثمّ فسّر فقال: کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ ما صلة و المعنى قلیلا من اللّیل ینامون.
قال الحسن یمدّون الصلاة الى السحر ثم یستغفرون. و قال قتادة لا ینامون عن صلاة العشاء و قیل یصلّون ما بین المغرب و العشاء و قیل معناه قلّ لیلة تاتى علیهم الا صلّوا فیها شیئا امّا من اوّلها او من اوسطها، و وقف بعضهم على قوله قلیلا، اى کانوا من الناس قلیلا ثم ابتدأ مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ و جعله جحدا اى لا ینامون باللیل البتّة بل یقومون للصلاة و العبادة و هو قول الضحاک و مقاتل.
وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ قال الکلبى و مجاهد و مقاتل: و بالاسحار یصلّون و ذلک انّ صلوتهم لطلب المغفرة و فى الخبر الصحیح روى ابو هریرة قال: قال النبى ینزل اللَّه الى السماء الدنیا کل لیلة حین یبقى ثلث اللیل فیقول انا الملک من الذى یدعونى فاستجیب له، من الذى یسئلنى فاعطیه، من الذى یستغفرنى فاغفر له.
و عن ابن عباس قال: کان النبى (ص) اذا قام من اللیل یتهجد قال اللهم انت الحمد انت نور السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت ضیاء السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت قیم السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت ملک السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت الحق و وعدک حق و لقاؤک حق و قولک حق و الجنّة حق و النار حق و النّبیّون حق و محمد حق و الساعة حق. اللهم لک اسلمت و بک آمنت و علیک توکلت و الیک انبت و بک خاصمت و الیک حاکمت فاغفر ما قدّمت و ما اخّرت و ما اسررت و ما اعلنت انت المقدّم و انت المؤخّر لا اله الا انت و لا حول و لا قوة الا باللّه.
قوله: وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ فیه قولان، احدهما: الزکاة و الثانى: حق سوى الزکاة تصل به رحما او تقرى به ضیفا او تحمل به کلّا و ذهب بعضهم الى انّه منسوخ بآیة الزکاة و السائل هو الذى یسئل الناس لحاجته و فاقته فیجب ان یعطى من غیر تفتیش عن حاله لقوله: للسائل حق و ان جاء على فرس و المحروم هو الذى حرم من الرزق ما یکفیه و فیه اقوال احدها: انّ المحروم الذى لیس له فى الفى‏ء نصیب و لا فى الزکاة سهم، قاله ابن عباس و قیل هو المصاب ثمره او زرعه من قوله عز و جل: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ و قیل هو المحارف الذى لا تستقیم له حرفة و قیل هو المتعفف الذى لا یظهر فاقته بالسؤال و لا یفطن له فیتصدّق علیه، و قیل هو ابو البنات. و فى الخبر افضل الصدقة، الصدقة على ذى الرحم الکاشح.
الکاشح العدوّ. و عن انس انّ النبى (ص) قال: یا انس ویل للاغنیاء من الفقراء یوم القیمة یقولون یا ربنا ظلمونا حقوقنا التی فرضت لنا علیهم قال: فیقول و عزتى لاقرّبنکم و لابعدنّهم و تلا رسول اللَّه (ص) هذه الایة: وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.
وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ، اى عبر و عظات اذا ساروا فیها، لِلْمُوقِنِینَ یرید ما فیها من الجبال و البحار و الاشجار و النبات و قیل یرید ما وقع فیها من العذاب بالامم الخالیة.
وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ یعنى وَ فِی أَنْفُسِکُمْ، آیات و عبر و هى اقرب الاشیاء الیکم و آیاتها تربى على آیات السماوات و الارض، منها: استواء المفاصل و قیل یأکل و یشرب من مدخل واحد و یخرجان من مخرجین و قیل آیاتها انّها کانت نطفة ثم علقة ثم مضغة ثم عظما الى ان نفخ فیها الروح و قال عطاء: یرید اختلاف الالسنة و الصور و الالوان و الطبائع، أَ فَلا تُبْصِرُونَ. کیف خلقکم فتعرفوا قدرته على البعث، وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ، قال ابن عباس و مقاتل: یعنى المطر الذى هو سبب الارزاق و قیل فى بمعنى على و تقدیره على رب السماء رزقکم کقوله: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها، وَ ما تُوعَدُونَ من الجنّة و النار و الثواب و العقاب، ثم اقسم بنفسه فقال: فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ یعنى انّ الذى ذکرت من امر الرزق، لَحَقٌّ، روى انّ النبى (ص) قال قاتل اللَّه اقواما اقسم لهم ربهم ثم لم یصدّقوه، مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ. قال ابن عباس: معناه انه لحق کما ان قول لا اله الا اللَّه حق و قیل کما لا شک انکم ناطقون کذلک لا شک فى وقوع ما توعدون. و قال الزجاج شبّه اللَّه تعالى تحقق ما اخبر عنه بتحقق نطق الآدمى و وجوده و قیل معناه کما لا یدرى احدکم من این نطقه و من این یجتمع الکلام حرفا حرفا، کذلک یأتیه رزقه قوتا قوتا و لا یدرى من این یأتیه و قیل کما انّ کلّ انسان ینطق بلسان نفسه لا یمکنه ان ینطق بلسان غیره فکذلک کلّ انسان یاکل رزق نفسه الذى قسم له و لا یقدر ان یأکل رزق غیره.
قرأ حمزة الکسائى و ابو بکر عن عاصم مثل برفع اللام على انّه نعت للحق و الباقون بالنصب على انّه صفة مصدر محذوف اى انّه لحق حقا مثل ما انّکم تنطقون.
قوله: هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ سمّاهم مکرمین لانّهم کانوا ملائکة کراما و قد قال اللَّه عز و جل: بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ و قیل لانّهم کانوا ضیف ابراهیم و کان ابراهیم اکرم الخلیقة و ضیف الکرام مکرمون و قیل لانّ ابراهیم (ع) اکرمهم بتعجیل قراءهم و القیام بنفسه علیهم و طلاقة الوجه.
و قال ابن عباس: سمّاهم مکرمین لانّهم جاءوا غیر مدعوّین. و فى الخبر عن النبى (ص) قال: من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه.
إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً، اى سلّموا علیه سلاما للتحیة، قالَ سَلامٌ، اى ردّ علیهم السلام بمثل ما سلّموا و قیل معناه نحن سلم لک غیر محاربین لتسکن نفسه فاجابهم بمثل ذلک فقال سلم اى نحن ایضا، قَوْمٌ مُنْکَرُونَ اى غرباء لا اعرفکم. قال ابن عباس ظنّ ابراهیم انهم بنو آدم فقال فى نفسه هؤلاء قوم لا نعرفهم، و قیل انّما انکر امرهم لانهم دخلوا علیه من غیر استیذان و قیل لم یکن السّلام تحیتهم فى ذلک الزمان فلمّا سلّموا علیه نکرهم.
فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ، اتاهم فى خفیة من ضیفه لئلا یعلموا بما یتکلّفه لهم، راغ اى اسرع فى خفاء، فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ مشوىّ و کان اکثر ماله (ص)، البقر و اختار السمین زیادة فى اکرامهم.
فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ لیأکلوا فلم یأکلوا لانّهم لا یأکلون و لا یشربون، قالَ ابراهیم، أَ لا تَأْکُلُونَ لم یأمرهم بالاکل تعظیما لهم، فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً، اذ رفعوا ایدیهم عن طعامه و ظنّ انهم جاءوه بشرّ یریدونه، قالُوا لا تَخَفْ، انّا رسل اللَّه و قیل انّ جبرئیل مسح العجل بجناحه فقام یدرج حتى لحق بامّه و کانت فى الدار فصدّقهم و امن، وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ یعنى اسحاق علیه السلام.
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ، اى صیحة تقول اوه ا الد و انا عجوز و الصرّة الصیحة الرفیعة منها صریر الباب. و قیل فى صرّة اى فى حیاء لأنّها رأت اثر الحیض، فَصَکَّتْ وَجْهَها، اى لطمت وجهها و قیل جمعت اصابعها فضربت جبینها تعجّبا کعادة النساء اذا انکرن شیئا، وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ اى انا عجوز و قیل معناه أ تلد عجوز و لها تسع و تسعون سنة و کانت فى شبابها عقیما لم تلد.
قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ، اى کما قلنا لک قال ربک انّک ستلدین غلاما، إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ، فى فعله، الْعَلِیمُ بعباده.قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ اى ارسلتم لامر جلیل و شأن عظیم فما ذا کم.
قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ یعنى لاهلاکهم و هم قوم لوط و مدینتهم سدوم.
لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ اى آجر فانّه طین طبخ فصار حجارة و قیل حجارة الارض کلّها کانت طینا صارت حجارة على مرّ الدهور.
مُسَوَّمَةً، اى معلّمة و کانت حجارة سوداء علیها خطوط حمر على کلّ واحد منها اسم من رمى بها مکتوبا، عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ المشرکین المجاوزین الحد فیه.
فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها اى فى قرى قوم لوط، مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنى لوطا و من آمن به کقوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ.
فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ، اى غیر اهل بیت، مِنَ الْمُسْلِمِینَ یعنى لوطا و ابنتیه، وصفهم اللَّه تعالى بالایمان و الاسلام جمیعا لانّه ما من مؤمن الا و هو مسلم.
وَ تَرَکْنا فِیها، اى فى مدینة قوم لوط، آیة لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ اى علامة للخائفین تدلّهم على انّ اللَّه اهلکهم فیخافون مثل عذابهم کقوله: إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏ و کقوله: ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی.
وَ فِی مُوسى‏، یعنى و ترکنا فى ارسال موسى ایضا عبرة و قیل هو معطوف على قوله: وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ. إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ بحجة ظاهرة.
فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ، اى اعرض فرعون عن الایمان بجموعه و جنوده و قیل برکنه اى بجانبه و جمیع بدنه و هو کنایة عن المبالغة فى الاعراض، و قیل بقوّته و قومه و الرکن ما رکن الیه الانسان من مال و جند و قوة، وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ او هاهنا للعطف، تأویله ساحر و مجنون، کقوله: إِلى‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ یعنى و یزیدون.
أَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِ‏ اى اغرقناهم فى البحر یعنى بحر اساف هُوَ مُلِیمٌ‏ اتى بما یلام علیه.
وَ فِی عادٍ، معطوف على قوله: وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ اى و فى اهلاک عاد ایضا عبرة، إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ و هى التی لا خیر فیها و لا برکة و لا تلقح شجرا و لا تحمل مطرا و لا تنشئ سحابا و هى الدبور من قوله علیه السلام نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور و قیل هو الجنوب.
ما تَذَرُ مِنْ شَیْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ، من انفسهم و انعامهم و اموالهم، إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ یعنى کالشی‏ء الهالک البالى و هو نبات الارض اذا یبس و دیس و قیل کالرماد و قیل کالتراب المدقوق.
وَ فِی ثَمُودَ یعنى قوم صالح، إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ، یعنى الى وقت فناء آجالهم و ذلک انّهم لما عقروا الناقة قیل لهم تمتّعوا ثلاثة ایام.
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بعد مضىّ الایام الثلاثة، و الصاعقة کلّ عذاب مهلک و قیل هى الموت و قرأ الکسائى الصّعقة و هى الصوت الذى یکون من الصاعقة، وَ هُمْ یَنْظُرُونَ، اى یرون ذلک عیانا.
فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ، فما قاموا بعد نزول العذاب بهم و لا قدروا على نهوض و قیل ما استطاعوا من ان یقیموا به فیدفعوه عن انفسهم: وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ اى منتقمین منّا و لا ممتنعین من العذاب.
وَ قَوْمَ نُوحٍ قرأ حمزة و الکسائى و ابو عمرو بکسر المیم معطوفا على قوله: وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ، یعنى و فى قوم نوح ایضا آیة و عبرة، و قرأ الآخرون بالنصب معطوفا على قوله:أَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ‏
یعنى فاغرقنا قوم نوح، مِنْ قَبْلُ، عاد و ثمود و قوم فرعون، إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ.
وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ، الاید القوّة، تقول ایّدک اللَّه اى قوّاک اللَّه و منه قوله: عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ اى قادرون، و قیل معناه نحن فى سعة ممّا نرید و لا یضیق عنّا شی‏ء نریده. وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها، اى بسطناها و مددناها لیستقرّوا علیها، فَنِعْمَ الْماهِدُونَ نحن. قال ابن عباس: اى نعم ما وطّأت لعبادى.
رشیدالدین میبدی : ۵۱- سورة الذاریات‏
۱ - النوبة الثالثة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه»، اخبار عن قدرته و عزّته بنعت الجلال، «الرحمن الرحیم» اخبار عن رأفته و رحمته بوصف الجمال، فبقدرته وجد من وجد من مراده و برأفته وجد من وجد من عباده. بسم اللَّه اخبار است از عزت و قدرت ذو الجلال. الرحمن الرحیم اشارت است بنعت رأفت و لطف جمال بر کمال.
جمال الوهیّت صد هزار جان طالبان بسوخت. جمال صمدیّت صد هزار جان عاشقان بیفروخت. قومى در قهر جلال از بیم قطیعت میسوزند. قومى در لطف جمال بر امید وصلت میفروزند و دلهاى بندگان روز و شب از تأثیر این دو صفت گاه در خوف و گاه در رجا، و از قضیّت این دو اصل گاه در قبض است و گاه در بسط.
بگاه قبض همه فترت بیند و هیبت، بگاه بسط همه لطف بیند و رحمت.
بگاه قبض صرصر قهر آید، شواهد جلال نماید، بنده بسوزد، بزارد، در خواهش آید، بگاه بسط نسیم لطف بوى وصال آرد، شواهد جمال نماید بنده بنازد، در رامش آید.
بگاه قبض بعظمت نگرد همه درد و گداز بیند، بگاه بسط بقرب نگرد همه انس و ناز بیند.
پیر طریقت از اینجا گفت بقرب مى‏نگر تا از او انس زاید. بعظمت مى‏نگر تا حرمت فزاید. میان این و آن منتظر مى‏باش تا سبق ازل خود چه نماید.
قوله: وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً اشارة الى الریاح الصبحیة تحمل انین المشتاقین الى ساحات العزّة ثمّ تأتى بنسیم القربة الى مشام اسرار اهل المحبّة فیجدون راحة من غلبات اللوعة و فى معناه انشدوا:
و انى لاستهدى الریاح نسیمکم
اذا اقبلت من نحوکم بهبوب‏
و اسئلها حمل السلام الیکم
فان هى یوما بلّغت فاجیبى‏
آن ساعت که تباشیر صبح پیدا شود و لشکر روشنایى کمین بگشاید و نسیم صبا مهر در هواء عالم دمیدن گیرد، باد صبحى پیک‏وار از جناب جنّات عدن براه افکنند تا نفحات الهى بمشام اسرار دوستان رساند.
عزیز است آن ساعت و بزرگوار آن وقت که بر بساط وَ نَحْنُ أَقْرَبُ در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ سرّا بسرّ شراب انا جلیس من ذکرنى بى‏زحمت اغیار بدوستان خود رساند و منادى عزت بنعت رأفت ندا در عالم کون داده نواخت درویشان را که من یقرض غیر عدوم و لا ظلوم. چه عجب اگر آن ساعت بگوش دل بنده فرو گوید که عبدى لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ.
فَالْحامِلاتِ وِقْراً فَالْجارِیاتِ یُسْراً فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ.
باین مخلوقات و مصنوعات قسم یاد کرد که رستاخیز بودنى است و هر کسى را جزا کردار خود بخیر و شرّ دادنى. معتقد کافه اهل اسلام است که حق جل جلاله روز حشر و نشر خلائق را جمع کند، ارواح و اشباح را بهم آرد چنانک در نشئه اول روح و شخص جمع بودند از بهر ابتلا، هم چنین در روز حشر و نشر جمع باشند از بهر یافت جزا. فالحشر حق و قراءة الکتاب حق و المیزان و السؤال حق و ممرّ الخلق على الصراط حق و لواء الحمد حق و الشفاعة حق و الجنّة و النار حق. قال اللَّه تعالى: وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ، قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ و قال تعالى: فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مؤمنان که باین غیبها ایمان آوردند و پیغام از پیغام رسان پذیرفتند و براست داشتند، جزا ایشان فردا در آن جهان چیست؟
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ، صفت و سیرت ایشان امروز درین جهان چیست؟ کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ و فى بعض الاخبار یقول اللَّه عز و جل ان احبّ احبّائى الىّ الذین یستغفرون بالاسحار. اولئک الذین اذا اردت باهل الارض شیئا ذکرتهم‏ فصرفت بهم عنهم.
بنده را هیچ کرامت بزرگتر از آن نبود که در شب تاریک برخیزد متوارى، بر درگاه بارى. در مناجات و زارى.
شبى که وصفش اینست: لیل هادئ و قمر بادى و رب ینادى عبادى عبادى.
فرمان آمد که اى محمد وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ من کلمه تبعیض است اینجا و معنى آنست که اى محمد بعضى از شب بیدار باش و بعضى از شب در خواب بیاساى که اگر همه شب در خواب باشى امّت ضایع مانند و اگر شب بیدار باشى همه را بشفاعت تو بیامرزم، آن گه نصیب رحمت من پیدا نیاید. اى محمد ترا شفاعت است و مرا رحمت است و چنانک شفاعت ترا نصیب باید رحمت مرا نصیب باید. پس بعضى از شب بیدار باش و بعضى در خواب، تا بسبب بیدارى تو بعضى را بیامرزم تصدیق شفاعت را و بحرمت خواب تو بعض بیامرزم تحقیق رحمت را تا هم نصیب شفاعت تو پدید آید و هم نصیب رحمت من.
قوله: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ اصمعى گوید در بصره بودم نماز جمعه گزارده و از جامع بیرون آمده که اعرابى را دیدم بر شترى نشسته و نیزه در دست گرفته، چون مرا دید گفت تو از کجایى و از کدام قبیله‏اى. گفتم از قبیله اصمع. گفت: تو آنى که ترا اصمعى، گویند: گفتم آرى من آنم. گفت: از کجا مى‏آیى؟ گفتم از خانه خداى عز و جل گفت: ا و للَّه بیت فى الارض و خداى را در زمین خانه‏اى هست، گفتم آرى خانه مقدس معظم بیت اللَّه الحرام. گفت آنجا چه میکردى گفتم کلام خدا میخواندم گفت ا و للَّه کلام خداى را کلامى هست، گفتم آرى کلامى شیرین و سخنى پرآفرین. گفت چیزى از آن بر من خوان، درگرفتم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً تا اینجا رسیدم: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ گفت یا اصمعى هذا کلام البارئ. این کلام خداست و سخن او که گفته، گفتم آرى سخن او، خود گفته و بمحمد فرو فرستاده، اصمعى گفت گویى آتشى از غیب دروزدند سوزى در وى پدید آمد، دردى بو العجب از درون وى سر برزد. نیزه و شمشیر داشت هر دو بشکست و شتر را بکشت و بدرویشان فروگذاشت و جامه لشکریان از تن‏ بیرون کرد و گفت: یا اصمعى ترى یقبل من لم یخدمه فى شبابه، چگویى کسى که در جوانى خدمت او ناکرده امروز او را بپذیرد، گفتم چون که نپذیرد پیغامبران را میفرستد که تا ناآمده را بیارند آمده را چون رد کنند.
پیر طریقت در مناجات خویش گفته: الهى هر چند که از بد سزاى خویش بدردم لکن از مفلس نوازى تو شادم. الهى من بقدر تو نادانم و سزاء تو را ناتوانم.
در بیچارگى خود سرگردانم و روز بروز بر زیانم. الهى من کیم که بر درگاه تو زارم یا قصه درد خود بتو بردارم.
در عشق تو من کیم که در منزل من
از وصل رخت گلى دمد بر گل من‏
آن گه گفت یا اصمعى این درد زده را دارویى بیفزاى و خسته معصیت را مرهمى نه. گفتا بر خوان: فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ، چند بار خویشتن را بر زمین زده و نعره‏اى چند بکشید، همچون و الهى سرگردان و حیران روى نهاد بر بیابان. دانستم که او قصد حج دارد من نیز عزم درست کردم و رفتم، بوقت طواف او را دیدم در استار کعبه آویخته و میگوید: من مثلى و انت ربى، من مثلى و انت ربى.
گفتم یا اعرابى مردم را از طواف مشغول داشته‏اى باین سخن که مى‏گویى گفت: یا اصمعى خانه خانه او و بنده بنده او، بگذار تا نازى کنم بر او. آن گه اعرابى این بیتها بر گفت:
یا رجال اللیل ما احسنکم
بابى انتم و ما اجملکم‏
اقرعوا الباب على سیّدکم
و لعلّ الباب مفتوح لکم‏
اصمعى گفت: بعد از آن در میان خلق نهان شد. بسى جستم او را و نیافتم فبقیت متحیّرا مدهوشا لا صبر لى الّا البکاء و النحیب.