عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱
هستی نبود سزای کس غیر خدا
او هستی محض و ما سوا هست نما
در هستی ما شروط هستی نایاب
در هستی حق کمال هستی پیدا
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۶
از معنی کنت کنز دریاب نکات
حق کرد یکی تجلی از ذات بذات
گشتند بذات او نماینده ذوات
معلول شود بعین علت اثبات
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۸
عالم چو حباب و هستی حق چو یم است
زین بحر نمایش حبابی کرم است
جز هستی بحر، هر نمودی است دمی
بودی که نمود اوست یکدم عدم است
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
چون شاهد ما به خودنمایی برخاست
اشیاء همه را به یک تجلی ‌آراست
سری است در این نکته که عارف گوید
در هر شیئی تمام اشیاء پیداست
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
گوید همه چیز و هر کس حق با ماست
چون نیک نظر کنی در او حق پیداست
حق نیست عیان ز دیده ی اهل شهود
پیدا شو و بین که هر چه پیداست خداست
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
در خلق خوبش خلق نکو ممتحن است
الاکه دلازار و جفا جو بمن است
گر لطف کند با من وگهر قهر نکوست
نیک است نباتی که زمینش حسن است
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
هنگام سحور جلوه پیر خوش است
در وقت نهار قوت نیم سیر خوش است
چون عصر شود صحبت احباب نکوست
وندر دل شب ناله شبگیر خوش است
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
ای جود تو بر وجود اشیاء باعث
ملک و ملک از لطف قدیمت حادث
حادث نبود ز خویش دارای وجود
می‌رد همه زنده و حقش وارث
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
گویم سخنی نه از ره نفس و مزاج
خود را نه بکس کساد بنما نه رواج
کوبندت اگر خرابه از پس گنج
باش و کمر‌آباد بده تن بخراج
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
زان پیش که منهدم شود کاخ مزاج
کن نفس خود از سرای ترکیب اخراج
تا نگذری از کمان افلاک چو تیر
بر تیر بلای دهر باشی آماج
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
ما را سر ملک و فکر شاهی نبود
با خصم بنای داد خواهی نبود
شد جامه ما بخم‌الفقر سواد
رنگی به جهان پس از سیاهی نبود
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
زین منزل جسم عاقبت نقل بود
وین دیده شود نه قصه و نقل بود
جائیکه بزور نی بدلخواه برند
بی‌ترس کسی رود که بی‌عقل بود
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
گر کار جهان بوفق دلخواه نشد
یا گاه بتدبیر تو شد گاه نشد
در فکر مرو که فتح اینراه نشد
سریست که کس بدهر آگاه نشد‌
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
آنانکه بمعرفت مسلم بودند
در علم و فطن وحید عالم بودند
سر رشته به دست هیچکس نامد و خود
در کار جهان چو رشته در هم بودند
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
آنانکه براه عقل و برهان رفتند
و آنان که برسم علم و ایمان رفتند
آگاه نگشتند ز اسرار وجود
حیران بجهان شدند و حیران رفتند
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
گر کار جهان به میل ما ساز نشد
ور باب مرادمان به رخ باز نشد
تسلیم شویم و ترک تدبیر کنیم
تدبیر ندارد آنچه ز آغاز نشد
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
هر کس که رهی گزید رهبر نشود
هر حیه دری بدهر حیدر نشود
کی گام پی صفیعلی شاه نهد
تا مرد مجرد و قلندر نشود
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
باری ز جنون و عقل ما بار نشد
این باب بحیله بر کسی باز نشد
وین نقص کمال و کفر و دین کار نشد
وین یار بشیوه با کسی یار نشد
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
عاقل می پخته را به خامی نخورد
مقسوم خواص پیش عامی نخورد
می خوردن فاش و بد بود شرب یهود
این لقمه کسی باین حرامی نخورد
صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
عمرت رود ارتمام برجرم و هوس
به زانکه رسد دمی جفای تو بکس
این خلق همه گیاه بستان حقند
گر سرو صنوبرند ور سنبل و خس