عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سی‏ام: در فراغت نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳
گفتم:‌چه شود چو لطف ذاتی داری
کز قرب خودم غرق حیاتی داری
عزت، به زبان سلطنت، گفت:‌برو
تاکی ز تو خطی و براتی داری
عطار نیشابوری : باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد
شمارهٔ ۱۹
چو مهرهٔ مِهر بازی ای سرو سهی
چون از گهر حقیقتی حقه تهی
هرگه که همی حقی به دست تو بود
زنهار چنان کن که ز دستش ندهی
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۱۶
در عشق تو من گرد جنون میگردم
وز دایرهٔ عقل برون میگردم
دیری است که در خون دل من شدهای
در خون توشدی و من به خون میگردم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲
ای هر نفسی جلوهگری افزونت
گه رد خاکست جلوه، گه در خونت
همچون متحیری فرو ماندهام
از لطف حجابهای گوناگونت
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۴
ای قاعدهٔ عشق تو جان افزایی
خاصیت حسن تو جهان آرایی
سلطان زمان شوم من سودایی
گر صبر دهی مرا درین تنهایی
عطار نیشابوری : باب سی و هفتم: در صفت خط و خال معشوق
شمارهٔ ۱۱
یا رب چه خط است این که درآوردی تو
تادست به بیداد برآوردی تو
دی خطّ به خون من همی آوردی
و امروز خطی پر شکر آوردی تو
عطار نیشابوری : باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۸
در عشق تو من گرد جنون میگردم
وز دایرهٔ عقل برون میگردم
دیری است که در خون دل من شدهای
در خون تو شدی و من به خون میگردم
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۳
در عشق، خلاصهٔ جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
صدواقعهٔ روزفزون از من خواه
صد بادیه پر آتش و خون از من خواه
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۲۴
چون هست غمت غمی دگر حاجت نیست
با خون دلم خون جگر حاجت نیست
گفتم که هزار نوحه گر بنشانم
ماتم زده را به نوحه گر حاجت نیست
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۲۵
چون گل بشکفت در بهار ای ساقی
تاکی نهدم زمانه خار ای ساقی
در پیش بنه صراحی و بر کف جام
با سبز خطی به سبزهزار ای ساقی
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۵
این نوحه که از چنگ کنون میآید
تا کی گویی که بوی خون میآید
وین نالهٔ زارِ نای در وقت بهار
گوئی که ز گور من برون میآید
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۷۶
برخیز که گل کیسهٔ زر خواهد ریخت
ابرش به موافقت گهر خواهد ریخت
گر زر داری بریز چون خاک و بخور
کز روی تو زر به خاک درخواهد ریخت
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۳
یارب صفت رایحهٔ نسرین چیست
این روح ریاحین چمن چندین چیست
گر مصحف حسن نیست گلبرگ لطیف
پس بر ورقش دَه آیهٔ زرّین چیست
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۱۰
وقت است که ساقی سرِ می بگشاید
مطرب ره چنگ و دم نی بگشاید
تاروی چو خورشیدِ تو نَبْوَد به صبوح
کارم به کلیدِ صبح کی بگشاید
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۰
ای صبح!‌اگر تو یاریی خواهی کرد
آنست که پرده داریی خواهی کرد
من خود ز سیه گری شب میترسم
تو نیز سفیدکاریی خواهی کرد
عطار نیشابوری : باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد
شمارهٔ ۴۳
مائیم ز غم سوخته خوش خوش چون شمع
وز گریهٔ پیوسته مشوش چون شمع
نایافته نور صدق یک دم چون شمع
گم کرده سررشته درآتش چون شمع
عطار نیشابوری : باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد
شمارهٔ ۶۰
چون شمع به یک نفس فرو مرده مباش
در کوی هوس عمر بسر برده مباش
چون شمع فسرده آمد اندر ره عشق
میسوزندش که نیز افسرده مباش
عطار نیشابوری : باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد
شمارهٔ ۷۴
ای شمع! فروختی و لاف آوردی
آتش به سر خود به گزاف آوردی
در سینه چو من نهفته در آتش عشق
از بهر چه سر را به طواف آوردی
عطار نیشابوری : باب پنجاهم: در ختم كتاب
شمارهٔ ۶
یک قطره ز فقرِ دل سوی صحرا شد
سرمایهٔ ابر و دایهٔ دریا شد
در هشت بهشت بوی مشک افتادست
زین رنگ که بر رگوی ما پیدا شد
عطار نیشابوری : باب پنجاهم: در ختم كتاب
شمارهٔ ۱۴
در فقر دلم عزم سیاهی دارد
قصد صفتی نامتناهی دارد
در ظلمت ازان گریخت چون مردم چشم
یعنی که بسی نور الاهی دارد