عبارات مورد جستجو در ۴۳۳۷ گوهر پیدا شد:
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - تواضع و فروتنی
مذکور شد که ضد صفت کبر، تواضع است و آن عبارت است از شکسته نفسی، که نگذارد آدمی خود را بالاتر از دیگری بیند و لازمه آن، کردار و گفتار چندی است که دلالت بر تعظیم دیگران، و اکرام ایشان می کند و مداومت بر آنها اقوی معالجه است از برای مرض کبر و این از شرایف صفات، و کرایم ملکات است و اخبار در فضلیت آن بی نهایت است
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «هیچ کس تواضع نکرد مگر اینکه خدا او را بلند گردانید».
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آنکو فروتر نشست
به خواری نیفتد ز بالا به پست
بگردن فتد سرکش و تند خوی
بلندیت باید بلندی مجوی
مروی است که «خداوند یگانه به موسی علیه السلام وحی کرد که من قبول می کنم نماز کسی را که از برای عظمت من تواضع کند و بر مخلوقات من تکبر نکند و در دل خود خوف مرا جای دهد و روز را به ذکر من به پایان رساند و به جهت من خود را از خواهشهای نفس باز دارد».
روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمودند که «چرا من حلاوت عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند که چه چیز است حلاوت عبادت؟ فرمود که تواضع» و از آن حضرت مروی است که «چهار چیز است که خدا کرامت نمی کند مگر به کسی که خدا او را دوست داشته باشد: یکی صمت و خاموشی، و آن اول عبادت است دوم توکل بر خدا سیم تواضع چهارم زهد در دنیا» و نیز از آن جناب مروی است که «هر که فروتنی کند از برای خدا، خدا او را برمی دارد و هر که تکبر کند خدا او را می افکند و هر که قناعت کند خدا او را روزی می دهد و هر که اسراف کند خدا او را محروم می گرداند و هر که بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد و هر که بسیار یاد خدا کند خدا او را در بهشت در سایه خود جای دهد» حضرت عیسی علیه السلام فرموده است که «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا، که ایشان در روز قیامت بر منبرها خواهند بود» خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود که «همچنان که نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند، همچنین دورترین مردم از خدا متکبرانند» مروی است که «سلیمان پیغمبر علیه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنیاء و اشراف می گذشت تا می آمد، به نزد مساکین، پس با ایشان می نشست و می گفت: مسکینی هستم با مساکین نشسته» و مروی است که «پدر و پسری از مومنین بر حضرت امیرالمومنین علیه السلام وارد شدند، حضرت برخاست و ایشان را اکرام نمود و بر صدر مجلس نشانید و خود در برابر آنها نشست و فرمود که طعامی آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتی آورد تا دست ایشان را بشوید، حضرت از جای برجست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید، آن مرد خود را بر خاک مالید و عرض کرد که یا امیرالمومنین: چگونه راضی شوم که خدا ما را بیند و تو آب به دست من بریزی؟ حضرت فرمود: بنشین و دست خود را بشوی خدا تو را و برادری از شما را می بیند که هیچ فرقی ندارید و برادرتان می خواهد به جهت خدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنیا به او کرامت شود پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود که قسم می دهم تو را به حق عظیمی که من بر تو دارم که مطمئن دست خود را بشوی همچنان که اگر قنبر آب به دست تو می ریخت پس حضرت دست او را شست».
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که تواضع، اصل در هر شرف و بزرگی نفیس، و مرتبه بلندی است و اگر تواضع را زبانی بود که مردم می فهمیدند، از حقایق عاقبتهای پنهان خبر می داد و تواضع آن است که از برای خدا و در راه خدا باشد و ماسوای این مکر است و هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را شرف و بزرگی می دهد بر بسیاری از بندگانش و از برای اهل تواضع، سیمائی است که ملائکه آسمان ها و دانایان اهل زمین ایشان را می شناسند و از برای خدا هیچ عبادتی نیست که آن را بپسندد و قبول کند مگر اینکه در آن تواضع است و نمی شناسد آنچه در حقیقت تواضع است مگر بندگان مقربی که به وحدانیت خدا رسیده اند.
خدای تعالی می فرماید که بندگان خدا کسانی اند که در روزی زمین با تواضع راه می روند و خداوند عزوجل بهترین خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین» و تواضع مزرعه خشوع و خضوع و خشیت و حیاست و شرف تام حقیقی سالم نمی ماند مگر از برای کسی که متواضع باشد در نزد خدا» و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود که «هر که تواضع کند در دنیا از برای برادر مومن خود پس او در نزد خدا از جمله صدیقان است و حقا که او از شیعیان علی بی أبی طالب علیه السلام است».
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «هیچ کس تواضع نکرد مگر اینکه خدا او را بلند گردانید».
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آنکو فروتر نشست
به خواری نیفتد ز بالا به پست
بگردن فتد سرکش و تند خوی
بلندیت باید بلندی مجوی
مروی است که «خداوند یگانه به موسی علیه السلام وحی کرد که من قبول می کنم نماز کسی را که از برای عظمت من تواضع کند و بر مخلوقات من تکبر نکند و در دل خود خوف مرا جای دهد و روز را به ذکر من به پایان رساند و به جهت من خود را از خواهشهای نفس باز دارد».
روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمودند که «چرا من حلاوت عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند که چه چیز است حلاوت عبادت؟ فرمود که تواضع» و از آن حضرت مروی است که «چهار چیز است که خدا کرامت نمی کند مگر به کسی که خدا او را دوست داشته باشد: یکی صمت و خاموشی، و آن اول عبادت است دوم توکل بر خدا سیم تواضع چهارم زهد در دنیا» و نیز از آن جناب مروی است که «هر که فروتنی کند از برای خدا، خدا او را برمی دارد و هر که تکبر کند خدا او را می افکند و هر که قناعت کند خدا او را روزی می دهد و هر که اسراف کند خدا او را محروم می گرداند و هر که بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد و هر که بسیار یاد خدا کند خدا او را در بهشت در سایه خود جای دهد» حضرت عیسی علیه السلام فرموده است که «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا، که ایشان در روز قیامت بر منبرها خواهند بود» خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود که «همچنان که نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند، همچنین دورترین مردم از خدا متکبرانند» مروی است که «سلیمان پیغمبر علیه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنیاء و اشراف می گذشت تا می آمد، به نزد مساکین، پس با ایشان می نشست و می گفت: مسکینی هستم با مساکین نشسته» و مروی است که «پدر و پسری از مومنین بر حضرت امیرالمومنین علیه السلام وارد شدند، حضرت برخاست و ایشان را اکرام نمود و بر صدر مجلس نشانید و خود در برابر آنها نشست و فرمود که طعامی آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتی آورد تا دست ایشان را بشوید، حضرت از جای برجست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید، آن مرد خود را بر خاک مالید و عرض کرد که یا امیرالمومنین: چگونه راضی شوم که خدا ما را بیند و تو آب به دست من بریزی؟ حضرت فرمود: بنشین و دست خود را بشوی خدا تو را و برادری از شما را می بیند که هیچ فرقی ندارید و برادرتان می خواهد به جهت خدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنیا به او کرامت شود پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود که قسم می دهم تو را به حق عظیمی که من بر تو دارم که مطمئن دست خود را بشوی همچنان که اگر قنبر آب به دست تو می ریخت پس حضرت دست او را شست».
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که تواضع، اصل در هر شرف و بزرگی نفیس، و مرتبه بلندی است و اگر تواضع را زبانی بود که مردم می فهمیدند، از حقایق عاقبتهای پنهان خبر می داد و تواضع آن است که از برای خدا و در راه خدا باشد و ماسوای این مکر است و هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را شرف و بزرگی می دهد بر بسیاری از بندگانش و از برای اهل تواضع، سیمائی است که ملائکه آسمان ها و دانایان اهل زمین ایشان را می شناسند و از برای خدا هیچ عبادتی نیست که آن را بپسندد و قبول کند مگر اینکه در آن تواضع است و نمی شناسد آنچه در حقیقت تواضع است مگر بندگان مقربی که به وحدانیت خدا رسیده اند.
خدای تعالی می فرماید که بندگان خدا کسانی اند که در روزی زمین با تواضع راه می روند و خداوند عزوجل بهترین خلق خود را به تواضع امر فرمود و گفت: «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین» و تواضع مزرعه خشوع و خضوع و خشیت و حیاست و شرف تام حقیقی سالم نمی ماند مگر از برای کسی که متواضع باشد در نزد خدا» و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود که «هر که تواضع کند در دنیا از برای برادر مومن خود پس او در نزد خدا از جمله صدیقان است و حقا که او از شیعیان علی بی أبی طالب علیه السلام است».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فایده - مذموم بودن ذلت و خواری
سابق بر این مذکور شد که هر صفت فضیلتی وسط است و دو طرف افراط و تفریط آن مهلک و مذموم است پس صفت تواضع حد وسط است و طرف افراط آن صفت کبر است و طرف تفریط آن ذلت و پستی است پس همچنان که کبر مذموم است، همچنین خوار و ذلیل کردن خود نیز مذموم و مهلک است، زیرا که از برای مومن جایز نیست که خود را ذلیل و پست کند پس اگر عالمی مطاع، کفشدوزی بر او وارد شود آن عالم از جای خود برخیزد و او را در مکان خود بنشاند و درس و تعلیم را به جهت حرمت او ترک کند و چون برخیزد تا در خانه در عقب او بدود، خود را ذلیل و خوار کرده است، و از طریقه مستقیمه تجاوز نموده است و طریقه محموده و عدالت، آن است که به طریقی که مذکور شد تواضع کند از برای امثال و اقران خود و کسانی که مرتبه ایشان نزدیک به اوست و اما تواضع عالم از برای بازاری، آن است که با او بنشیند و نیک سخن گوید و به طریق مهربانی با او تکلم کند و دعوت او را اجابت کند و در قضای حاجت او سعی کند و خود را بهتر از او نداند، به جهت خط خاتمه و امثال اینها.
و مخفی نماند که آنچه مذکور شد از مدح تواضع و فروتنی، نسبت به کسانی است که متکبر نباشند اما کسی که متکبر باشد، بهتر آن است که تواضع او را نکنند، زیرا که فروتنی و ذلت از برای کسی که متکبر باشد موجب پستی و ذلت خود است و باعث گمراهی آن متکبر، و زیادتی تکبر او می شود و بسا باشد که اگر مردم تواضع او را نکنند و بر او تکبر کنند متنبه شود و تکبر را ترک کند.
و از این جهت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هرگاه متواضعین امت مرا ببینید، از برای ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبرین را ببینید بر ایشان تکبر کنید، به درستی که این باعث مذلت و حقارت ایشان می شود».
و مخفی نماند که آنچه مذکور شد از مدح تواضع و فروتنی، نسبت به کسانی است که متکبر نباشند اما کسی که متکبر باشد، بهتر آن است که تواضع او را نکنند، زیرا که فروتنی و ذلت از برای کسی که متکبر باشد موجب پستی و ذلت خود است و باعث گمراهی آن متکبر، و زیادتی تکبر او می شود و بسا باشد که اگر مردم تواضع او را نکنند و بر او تکبر کنند متنبه شود و تکبر را ترک کند.
و از این جهت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هرگاه متواضعین امت مرا ببینید، از برای ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبرین را ببینید بر ایشان تکبر کنید، به درستی که این باعث مذلت و حقارت ایشان می شود».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت شانزدهم - تفاخر و مذمت آن
و آن مباهات کردن است به زبان به واسطه چیزی که آن را کمال خود توهم کند و فی الحقیقه این نیز بعضی از اقسام تکبر است پس آنچه دلالت بر مذمت تکبر می کند دلالت بر مذمت آن نیز می کند و آنچه به آن، علاج تکبر می شود، علاج آن نیز می شود و آن نیز مانند تکبر، ناشی از محض جهل و سفاهت است.
و حضرت سید الساجدین علیه السلام فرموده است: «عجب از متکبر افتخار کننده، که دیروز نطفه بود و فردا مرداری می شود» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در روز فتح مکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر بالای منبر آمد و فرمود: ای مردمان به درستی که خدای تعالی نخوت جاهلیت، و تفاخر کردن به پدران را از شما برداشت، آگاه باشید که شما همه از آدم هستید و آدم از خاک است، به درستی که بهترین بنده خدا بنده ای است که تقوی را شعار خود سازد».
منقول است که «روزی قریش تفاخر بر یکدیگر می کردند و سلمان در آنجا حاضر بود، گفت: اما من خلق شده ام از نطفه ای نجس، و مردار گندیده خواهم شد پس به نزد میزان اعمال خواهم رفت اگر ترازوی عملم سنگین باشد من کریم خواهم بود و اگر سبک باشد لئیم خواهم بود».
و ضد این صفت، آن است که به زبان و قول، خود را حقیر شماری و دیگران را بر خود ترجیح دهی.
و حضرت سید الساجدین علیه السلام فرموده است: «عجب از متکبر افتخار کننده، که دیروز نطفه بود و فردا مرداری می شود» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در روز فتح مکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر بالای منبر آمد و فرمود: ای مردمان به درستی که خدای تعالی نخوت جاهلیت، و تفاخر کردن به پدران را از شما برداشت، آگاه باشید که شما همه از آدم هستید و آدم از خاک است، به درستی که بهترین بنده خدا بنده ای است که تقوی را شعار خود سازد».
منقول است که «روزی قریش تفاخر بر یکدیگر می کردند و سلمان در آنجا حاضر بود، گفت: اما من خلق شده ام از نطفه ای نجس، و مردار گندیده خواهم شد پس به نزد میزان اعمال خواهم رفت اگر ترازوی عملم سنگین باشد من کریم خواهم بود و اگر سبک باشد لئیم خواهم بود».
و ضد این صفت، آن است که به زبان و قول، خود را حقیر شماری و دیگران را بر خود ترجیح دهی.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت هفدهم - بغی و سرکشی
که عبارت است از گردن کشی و سرکشی از فرمان کسی که اطاعت او لازم است و این بدترین نوع از انواع کبر است، زیرا که اطاعت نکردن کسی که اطاعت او لازم است، مانند: پیغمبران و اوصیای ایشان، منجر به کفر می شود و بیشتر طوایف کفار به این جهت بر کفر باقی ماندند و هلاک شدند، چون: یهود و نصاری و کفار قریش و غیر ایشان و غالب آن است که ظلم و تعدی بر مسلمین، و مقهور کردن ایشان و امثال آن به سبب این صفت می شود و شکی نیست که اینها همه از مهلکات عظیمه هستند.
و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «عقوبت بغی، زودتر از عقوبت هر بدی دیگر به او می رسد» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که «ای مردمان، به درستی که بغی، می کشد اصحاب خود را به آتش، و اول کسی که بر خدا بغی و گردن کشی کرد «عناق»، دختر آدم بود و اول کسی که خدا او را کشت عناق بود، و مکان نشستن او یک جریب در یک جریب بود، و از برای او بیست انگشت بود که هر انگشتی دو ناخن داشت مانند دو غربال، پس خدا بر او مسلط کرد شیری را که به قدر فیل بود، و گرگی که به قدر شتر بود و بازی که به قدر استر بود و او را کشتند به درستی که خدا جباران را کشت در حالتی که در بهترین حالاتشان بودند و در نهایت امن و آرام قرار داشتند» و علاج این صفت، آن است که بدی آن را ملاحظه کند و آنچه در مدح ضد آن، که صفت تسلیم و انقیاد است از برای کسانی که اطاعتشان واجب است رسیده مطالعه نماید و آیات و اخباری را که در وجوب اطاعت خدا و پیغمبر و ائمه و اولوالامر، می باشند و همینطور غیر ایشان، از علما و فقهائی که در زمان غیبت امام، نایبان اویند متذکر شود و خود را خواهی نخواهی بر اطاعت آنانی که اطاعتشان واجب است بدارد، و از برای ایشان قولا و فعلا خضوع و خشوع کند تا ملکه او گردد.
و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «عقوبت بغی، زودتر از عقوبت هر بدی دیگر به او می رسد» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که «ای مردمان، به درستی که بغی، می کشد اصحاب خود را به آتش، و اول کسی که بر خدا بغی و گردن کشی کرد «عناق»، دختر آدم بود و اول کسی که خدا او را کشت عناق بود، و مکان نشستن او یک جریب در یک جریب بود، و از برای او بیست انگشت بود که هر انگشتی دو ناخن داشت مانند دو غربال، پس خدا بر او مسلط کرد شیری را که به قدر فیل بود، و گرگی که به قدر شتر بود و بازی که به قدر استر بود و او را کشتند به درستی که خدا جباران را کشت در حالتی که در بهترین حالاتشان بودند و در نهایت امن و آرام قرار داشتند» و علاج این صفت، آن است که بدی آن را ملاحظه کند و آنچه در مدح ضد آن، که صفت تسلیم و انقیاد است از برای کسانی که اطاعتشان واجب است رسیده مطالعه نماید و آیات و اخباری را که در وجوب اطاعت خدا و پیغمبر و ائمه و اولوالامر، می باشند و همینطور غیر ایشان، از علما و فقهائی که در زمان غیبت امام، نایبان اویند متذکر شود و خود را خواهی نخواهی بر اطاعت آنانی که اطاعتشان واجب است بدارد، و از برای ایشان قولا و فعلا خضوع و خشوع کند تا ملکه او گردد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت هیجدهم - علاج خودستایی و تزکیه نفس
و آن عبارت از این است که آدمی را در مقام اثبات کمال و نفی نقص از خود برآید و این از نتایج عجب است و قبح آن ظاهر و مبین است، زیرا که هر که حقیقت خود را شناخت و به قصور و نقصانی که لازم ذات انسان است برخورد، دیگر زبان به مدح خود نمی گشاید علاوه بر اینکه این امری است در نظر همه مردم قبیح، و هر که خودستائی نماید در نظرها بی وقع و بی مقدار و پست و بی اعتبار می گردد و از این جهت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «تزکیه المرء لنفسه قبیحه» یعنی «ستایش مرد، خود را قبیح است» و آنچه گذشت در بیان حقرات انسان و پستی او کافی است از برای بیان قبح خودستائی پس سزاوار از برای هر کس آن است که از این صفت قبیحه کناره کند، و هر سخنی می خواهد بگوید در آن تأمل کند، که متضمن خودستائی نباشد.
به چشم کسان درنیاید کسی
که از خود بزرگی نماید بسی
مگو تا بگویند مدحت هزار
چو خود گفتی از کس توقع مدار
تو آنگه شوی پیش مردم عزیز
که مر خویشتن را نگیری به چیز
به چشم کسان درنیاید کسی
که از خود بزرگی نماید بسی
مگو تا بگویند مدحت هزار
چو خود گفتی از کس توقع مدار
تو آنگه شوی پیش مردم عزیز
که مر خویشتن را نگیری به چیز
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت نوزدهم - عصبیت
و آن عبارت است از سعی نمودن در حمایت خود یا چیزی که به خود نسبت دارد، از دین و مال و قبیله و عشیره و اهل شهر یا اهل صنعت خود و امثال اینها، به قول یا فعل و این بر دو قسم است، زیرا که آن را که حمایت می کند و سعی در دفع بدی از آن می کند اگر چیزی است که حفظ و حمایت آن لازم است و در حمایت کردن، از حق متجاوز نمی کند و انصاف را از دست نمی دهد این قسم ممدوح و پسندیده، و از صفات فاضله است و آن را غیرت گویند، چنانکه گذشت
و اگر چیزی را که حمایت می کند، چیزی است که حمایت آن شرعا خوب نیست، یا در حمایت، از حق و انصاف تجاوز می کند و به باطل داخل می شود، این قسم عصبیت مذموم است و از رذایل صفات متعلقه به قوه غضبیه است.
و به این اشاره فرمودند حضرت سید الساجدین علیه السلام وقتی که از عصبیت از او پرسیدند پس فرمود: «عصبیتی که صاحب آن گناهکار است آن است که آدمی بدان قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند و عصبیت، آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد، و لیکن آن است که آدمی اعانت بکند قبیله خود را بر ظلم» و عصبیت را که در اخبار و احادیث اطلاق می کنند این قسم را مذموم می خوانند و آن از صفات مهلکه و آدمی را به شقاوت ابدی گرفتار می کند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که تعصب بکشد یا تعصب از برای او بکشند رشته اسلام از گردن او جدا می شود» و فرمود که «هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برخواهد انگیخت» و از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که «هیچ حمیتی داخل بهشت نمی شود مگر حمیت حمزه بن عبدالمطلب علیه السلام در آن وقت که مشرکین بچه دان شتر را در حالت سجود معبود همایون بر سر سید کاینات افکندند غضب و حمیت، حمزه را بر آن داشت که دین اسلام را قبول نمود» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «فرشتگان چنان پنداشتند که ابلیس از ایشان است و خدای می دانست که از ایشان نیست پس حمیت و غضب، او را بر آن داشت که حقیقت خود را ظاهر کرده گفت: مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک».
و اگر چیزی را که حمایت می کند، چیزی است که حمایت آن شرعا خوب نیست، یا در حمایت، از حق و انصاف تجاوز می کند و به باطل داخل می شود، این قسم عصبیت مذموم است و از رذایل صفات متعلقه به قوه غضبیه است.
و به این اشاره فرمودند حضرت سید الساجدین علیه السلام وقتی که از عصبیت از او پرسیدند پس فرمود: «عصبیتی که صاحب آن گناهکار است آن است که آدمی بدان قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند و عصبیت، آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد، و لیکن آن است که آدمی اعانت بکند قبیله خود را بر ظلم» و عصبیت را که در اخبار و احادیث اطلاق می کنند این قسم را مذموم می خوانند و آن از صفات مهلکه و آدمی را به شقاوت ابدی گرفتار می کند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که تعصب بکشد یا تعصب از برای او بکشند رشته اسلام از گردن او جدا می شود» و فرمود که «هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برخواهد انگیخت» و از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که «هیچ حمیتی داخل بهشت نمی شود مگر حمیت حمزه بن عبدالمطلب علیه السلام در آن وقت که مشرکین بچه دان شتر را در حالت سجود معبود همایون بر سر سید کاینات افکندند غضب و حمیت، حمزه را بر آن داشت که دین اسلام را قبول نمود» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «فرشتگان چنان پنداشتند که ابلیس از ایشان است و خدای می دانست که از ایشان نیست پس حمیت و غضب، او را بر آن داشت که حقیقت خود را ظاهر کرده گفت: مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت بیستم - کتمان حق
و باعث این، یا عصبیت است یا جبن، و گاه باشد که سبب آن طمع باشد، و در این صورت هم باز منشأ آن ضعف نفس و خمود قوه غضبیه است پس به هر حال این صفت از رذایل متعلق به قوه غضبیه است، یا از جانب افراط یا از طرف تفریط و در ضمن این صفت خبیثه، صفات خبیثه بسیار است چون: میل به یک طرف در حکم میان مردمان، و کتمان شهادت، و شهادت ناحق دادن، و تصدیق اهل باطل را نمودن، و تکذیب حق را کردن و غیر اینها.
و هلاک آدمی به سبب هر یک از اینها ظاهر و روشن است و از بیان مستغنی و بر حرمت هر یک، اجماع امت منعقد و آیات و اخبار بر مذمت آنها متعدد است پس بر هر یک از اهل اسلام محافظت خود از آنها لازم، و اجتناب از آنها متحتم است و هر کسی که به یکی از اینها مبتلا باشد باید سوء عاقبت آن را متذکر شود و فواید ضد آن را، که انصاف و استقامت بر حق است ملاحظه نماید، و خود را بر آن بدارد و در امور، انصاف را مراعات نماید و در جمیع احوال، متوجه خود باشد، تا خلاف آن از او سر نزند تا از عصبیت و کتمان حق خلاص گردد، و ملکه انصاف از برای او حاصل شود.
و هلاک آدمی به سبب هر یک از اینها ظاهر و روشن است و از بیان مستغنی و بر حرمت هر یک، اجماع امت منعقد و آیات و اخبار بر مذمت آنها متعدد است پس بر هر یک از اهل اسلام محافظت خود از آنها لازم، و اجتناب از آنها متحتم است و هر کسی که به یکی از اینها مبتلا باشد باید سوء عاقبت آن را متذکر شود و فواید ضد آن را، که انصاف و استقامت بر حق است ملاحظه نماید، و خود را بر آن بدارد و در امور، انصاف را مراعات نماید و در جمیع احوال، متوجه خود باشد، تا خلاف آن از او سر نزند تا از عصبیت و کتمان حق خلاص گردد، و ملکه انصاف از برای او حاصل شود.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - صفت انصاف
ضد عصبیت و کتمان حق، انصاف و ایستادن بر حق است و این دو، از صفات کمالیه اند و صاحب آنها در دنیا و آخرت عزیز و محترم، و در نزد خالق و خلق، مقبول و مکرم است.
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «ایمان بنده، کامل نیست تا در او سه خصلت بوده باشد: انفاق در راه خدا با وجود تنگدستی و انصاف دادن از خود و سلام کردن» و فرمود که «سید و آقای جمیع اعمال، انصاف دادن از خود است» و فرمود که «هر که مواسات کند فقیری را از مال خود، و انصاف دهد مردمان را، پس حقا که آن مومن است» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «آیا هر که انصاف بدهد، و آنچه حق است بگوید خدا زیاد نکند از برای او مگر عزت را» و همین حدیث، کافی است از برای کسانی که از برای توهمات فاسده چشم از حق می پوشند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود که «خبر دهم شما را از اشد چیزهائی که خدا بر خلقش واجب کرده است پس سه چیز را ذکر کردند که اول آنها انصاف بود» و فرمود که «هر که انصاف بدهد مردم را از خود، می پسندند او را که از برای دیگران حکم باشد» و نیز فرمود که «هرگز دو نفر در امری نزاع نکردند که یکی از آنها انصاف بدهد از برای آن دیگری و آن قبول نکند مگر اینکه آن دیگری مغلوب می گردد» و فرمود که «از برای خدا بهشتی است که داخل آن نمی شود مگر سه نفر: یکی از آنها کسی است که در حق خود حکم به حق نماید».
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «ایمان بنده، کامل نیست تا در او سه خصلت بوده باشد: انفاق در راه خدا با وجود تنگدستی و انصاف دادن از خود و سلام کردن» و فرمود که «سید و آقای جمیع اعمال، انصاف دادن از خود است» و فرمود که «هر که مواسات کند فقیری را از مال خود، و انصاف دهد مردمان را، پس حقا که آن مومن است» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «آیا هر که انصاف بدهد، و آنچه حق است بگوید خدا زیاد نکند از برای او مگر عزت را» و همین حدیث، کافی است از برای کسانی که از برای توهمات فاسده چشم از حق می پوشند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود که «خبر دهم شما را از اشد چیزهائی که خدا بر خلقش واجب کرده است پس سه چیز را ذکر کردند که اول آنها انصاف بود» و فرمود که «هر که انصاف بدهد مردم را از خود، می پسندند او را که از برای دیگران حکم باشد» و نیز فرمود که «هرگز دو نفر در امری نزاع نکردند که یکی از آنها انصاف بدهد از برای آن دیگری و آن قبول نکند مگر اینکه آن دیگری مغلوب می گردد» و فرمود که «از برای خدا بهشتی است که داخل آن نمی شود مگر سه نفر: یکی از آنها کسی است که در حق خود حکم به حق نماید».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت بیست و یکم - قساوت و سنگدلی و علاج آن
و آن حالتی است که آدمی به سبب آن از آلامی که به دیگران می رسد و به مصایبی که به ایشان روی می دهد متأثر نمی گردد و شکی نیست که منشأ این صفت، غلبه سبعیت است و بسیاری از افعال ذمیمه، چون: ظلم و ایذاء کردن و به فریاد مظلومان نرسیدن و دستگیری فقرا و محتاجان را نکردن، از این صفت ناشی می شود و ضد این صفت، رقت قلب و رحیم دل بودن است، و بر آن آثار حسنه و صفات قدسیه مترتب می گردد و از این جهت اخبار بسیار در فضیلت آن وارد شده است و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «خدای تعالی فرمود که نیکی را از مهربانان از بندگان من بطلبید و در پناه ایشان زندگانی کنید، به درستی که من رحمت خود را در ایشان قرار داده ام» و اخبار و احادیث در مذمت قساوت قلب، و مدح رقت آن بی شمار و مستغنی از شرح و اظهار است و علاج این صفت، و ازاله قساوت، و کسب رحمت، در نهایت صعوبت است، زیرا که قساوت، صفتی است راسخه در نفس، که ترک آن به آسانی میسر نگردد و کسی که به آن مبتلا باشد باید به تدریج خود را از اعمالی که نتیجه قساوت است نگاه دارد و مواظبت بر آنچه آثار رحیم دلی و رقت قلب است نماید تا نفس مستعد آن گردد، که از مبدأ قیاض افاضه صفت رقت شده، ضد آن را که قساوت است برطرف سازد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مقام چهارم
و دانستی که حد اعتدال این قوه، صفت عفت است، که منشأ جمیع صفات کمالیه متعلقه به این قوه است و دو طرف افراط و تفریط آن یکی شره است و دیگری خمود .
و اینها جنس جمیع رذایل متعلقه به این قوه، و منشأ و مصدر همه آنها هستند و ما اول بیان این دو جنس و ضد اینها را که عفت است می کنیم و بعد از آن به شرح صفاتی که در ضمن آنها مندرج اند می پردازیم.
پس در این مقام دو مطلب است: مطلب اول دو جنس صفات خبیثه متعلقه به قوه شهویه، و ضد آنها و در آن سه فصل است.
و اینها جنس جمیع رذایل متعلقه به این قوه، و منشأ و مصدر همه آنها هستند و ما اول بیان این دو جنس و ضد اینها را که عفت است می کنیم و بعد از آن به شرح صفاتی که در ضمن آنها مندرج اند می پردازیم.
پس در این مقام دو مطلب است: مطلب اول دو جنس صفات خبیثه متعلقه به قوه شهویه، و ضد آنها و در آن سه فصل است.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل اول - مذمت شره و شکم پرستی
که طرف افراط قوه شهویه است و آن عبارت است از: متابعت کردن آدمی قوه شهویه خود را در هر چیزی که میل به آن می کند و آدمی را به آن می خواند، از: شهوت شکم و فرج و حرص مال و جاه و زینت و امثال اینها
و بسیاری از علمای اخلاق تخصیص داده اند آن را به متابعت شهوت شکم و فرج و حرص بر اکل و جماع.
و تفسیر اول اگر چه به منشأیت این صفت از برای جمیع رذایل، که در طرف افراط قوه شهویه است انسب است و لیکن چون اکثر در مقام بیان آن اکتفا به معنی دوم کرده اند ما نیز به این طریق بیان می کنیم و می گوییم: که شکی نیست که این صفت، اعظم مهلکات بنی آدم است.
و از این جهت سید کائنات فرمود که «هر که از شر شکم و زبان و فرج خود محفوظ ماند از همه بدیها محفوظ است» و فرمود که «وای بر امت من از حلقوم و فرجشان» و نیز فرمودند که «بیشتر چیزی که امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شکم و فرج است» و مخفی نماند که همچنان که آن سرور خبر داده، هلاکت اکثر مردمان به واسطه این دو چیز است.
اما اول: که شکم پرستی و حرص بر اکل و شرب باشد از صفات بهایم است.
و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «فرزند آدم هیچ ظرفی را پر نکرد که بدتر از شکمش باشد و کافی است از برای آدمیزاد چند لقمه که او را زنده بدارد و اگر به این اکتفا نکند و بیشتر بخورد ثلث شکم را از برای غذا قرار دهد و ثلث از برای آب و ثلث از برای نفس کشیدن» و فرمودند که «نمیرانید دلهای خود را به بسیار خوردن، و آشامیدن، به درستی که دل مانند زرع است که چون بسیار آب داده شود می میرد» و نیز فرمود که «بهترین شما در نزد خدا از حیثیت منزلت و مرتبه کسانی هستند که بیشتر گرسنگی می کشند، و تفکر می کنند در افعال خود و صنایع آفریدگار و دشمن ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که بسیار می خوابند، و بسیار می آشامند» و فرمود که «دشمن ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که آن قدر می خورند که تخمه می شوند و شکمهای ایشان مملو می گردد و هیچ بنده ای از خوراکی که خواهش دارد نمی گذرد مگر اینکه درجه ای در بهشت از برای او حاصل می شود» و از آن حضرت مروی است که «بد دشمنی است از برای دین، دل جبان، و شکم پرخوار، و نعوظ بسیار» و نیز از آن جناب مروی است که «اسرار ملکوت سماوات داخل نمی شود در دل کسی که شکم او پر باشد» و در تورات مکتوب است که «خدا دشمن دارد عالم فربه را»، زیرا که فربه دلالت برغفلت و پرخواری می کند.
لقمان به پسر خود گفت: «ای فرزند چون معده پر شود قوه فکر می خوابد و حکمت و دانائی لال می شود و اعضا و جوارح از عبادت باز می ایستد» و امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «هرگاه شکم سیر شد طغیان می کند و اقرب وقت، از برای بنده به سوی خدا، وقتی است که شکم او سبک باشد و دشمن ترین حالت از برای بنده در نزد خداوند، حالتی است که شکم او ممتلی باشد» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «فرزند آدم را چاره نیست از خوراکی که او را به پای دارد، پس هر وقت که یکی از شما چیزی بخورد ثلث شکم خود را از برای غذا قرار دهد و ثلث از برای آب و ثلث از برای نفس و خود را فربه مسازید مانند خوکهائی که کفار از برای ذبح کردن فربه می سازند» بدن را فربه می سازی و روح را لاغر می کنی.
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خرپروری
و فرمود که «ضرر هیچ چیز از برای دل مومن، زیادتر از بسیار خوردن نیست و پرخوردن باعث دو چیز می شود: یکی قساوت قلب و دیگری هیجان شهوت و گرسنگی نان خورش مومن، و غذای روح، و طعام دل، و صحت بدن است» و شکی نیست در این که بیشتر امراض و بیماریها از شکم پرستی و پرخوری هم می رسد صادق آل محمد علیه السلام فرمود که «هر دردی و مرضی از تخمه حاصل می شود مگر تب» و فرمود «با وجود سیری چیز خوردن، باعث پیسی می گردد».
ز کم خوردن کسی را تب نگیرد
ز پر خوردن به روزی صد بمیرد
آری: شکم باعث همه ناخوشیها و آفات، و سرچشمه شهوات است، زیرا که از بسیار خوردن، شهوت فرج به حرکت می آید و «شبق»، شدت می کند و آدمی خواهش تعدد زنان می نماید و از تعدد آنها کثرت عیال و اولاد حاصل می شود و آدمی مقید به زنجیر علایق می گردد و به حلال و حرام می افتد و به سبب آنها میل به مال و جاه می کند، تا توسعه در خوراک و زوجات او حاصل شود و عقب این، انواع حسد و حقد وعداوت و ریا و تفاخر و عجب و کبر پیدا می شود و تمامی اینها ثمره پیروی معده و اهمال امر آن است بلی:
شکم بند دستست و زنجیر پای
شکم بنده کمتر پرستد خدای
و اگر بنده ای نفس خود را به گرسنگی ذلیل سازد و راه شیطان را مسدود کند به دنیا فرو نمی رود و کار او به هلاکت نمی انجامد و از این جهت اخبار بسیار در فضیلت گرسنگی وارد شده، و از سیدالمرسلین و ائمه دین تحریض و ترغیب به آن رسیده.
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «جهاد کنید با نفسهای خود به گرسنگی و تشنگی، پس به درستی که اجر و ثواب آن مثل اجر کسی است که در راه خدا جهاد کند و عملی در نزد خدا محبوب تر از گرسنگی و تشنگی نیست» و فرمود که «بهترین مردمان کسی است که کم باشد خوراک و خنده او، و راضی باشد از لباس به آنچه عورت او را بپوشد» و فرمود که «کم چیز خوردن عبادت است» و می فرماید که «خدا مباهات و فخر می کند ملائکه را به کسی که خوراک او در دنیا کم باشد و می فرماید: نگاه کنید به بنده من که او را در دنیا مبتلا کردم به غذا و آب، و آنها را به جهت من ترک کرد شاهد باشید ای ملائکه من که از هیچ خوردنی به جهت من نمی گذرد مگر اینکه درجاتی در بهشت به او عوض می دهم» و فرمود که «نزدیکترین مردم به خدا در روز قیامت کسی است که بسیار گرسنگی و تشنگی خورد و اندوه او در دنیا بسیار باشد» عیسی بن مریم علیه السلام فرمود که «گرسنگی دهید جگرهای خود را، و برهنه و عریان دارید بدنهای خود را، که شاید بدین جهت دلهای شما خدا را ببیند» جان برادر تأمل کن در طریقه خلاصه موجودات و سید کاینات علیه و آله افضل الصلوات بعضی از زوجات آن حضرت گفت که «حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هرگز سیر نشد، بسا بود که از بس آن حضرت را گرسنه می دیدم دل من بر او می سوخت و گریه می کردم و دست خود را بر شکم مبارکش می کشیدم و به آن حضرت عرض می کردم که جانم فدای تو باد، هرگاه از دنیا این قدر اکتفا نمائی که قوت تو باشد و تو را از گرسنگی باز دارد چه ضرر خواهد داشت؟ آن حضرت فرمود که برادران من، از پیغمبران أولوالعزم صبر نمودند بر حالتی که اشد از این بود، پس بر این حال گذشتند و از دنیا رفتند و به پروردگار خود حاضر شدند پس خدا اکرام نمود ایشان را، پس من خود را می بینم که شرم دارم اگر بر رفاهیت بگذرانم، که مرتبه من از ایشان پست تر باشد پس اینکه صبر کنم چند روز کمی در نزد من محبوبتر است که نصیب و بهره من فردا در آخرت کم بوده باشد و هیچ چیز در نزد من بهتر و محبوب تر از این نیست که به برادران و دوستان خود ملحق شوم و به ایشان برسم» مروی است که «روزی حضرت فاطمه علیه السلام گرده نانی از برای پدر بزرگوار خود آورد حضرت فرمود: چه چیز است؟ عرض کرد قرص نانی است، که خود آن را پخته ام و بر من گوارا نبود که بی شما تناول کنم حضرت فرمود: به خدا قسم که این اول غذائی است که از سه روز تا به حال به دهان پدرت رسیده است».
و بسیاری از علمای اخلاق تخصیص داده اند آن را به متابعت شهوت شکم و فرج و حرص بر اکل و جماع.
و تفسیر اول اگر چه به منشأیت این صفت از برای جمیع رذایل، که در طرف افراط قوه شهویه است انسب است و لیکن چون اکثر در مقام بیان آن اکتفا به معنی دوم کرده اند ما نیز به این طریق بیان می کنیم و می گوییم: که شکی نیست که این صفت، اعظم مهلکات بنی آدم است.
و از این جهت سید کائنات فرمود که «هر که از شر شکم و زبان و فرج خود محفوظ ماند از همه بدیها محفوظ است» و فرمود که «وای بر امت من از حلقوم و فرجشان» و نیز فرمودند که «بیشتر چیزی که امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شکم و فرج است» و مخفی نماند که همچنان که آن سرور خبر داده، هلاکت اکثر مردمان به واسطه این دو چیز است.
اما اول: که شکم پرستی و حرص بر اکل و شرب باشد از صفات بهایم است.
و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «فرزند آدم هیچ ظرفی را پر نکرد که بدتر از شکمش باشد و کافی است از برای آدمیزاد چند لقمه که او را زنده بدارد و اگر به این اکتفا نکند و بیشتر بخورد ثلث شکم را از برای غذا قرار دهد و ثلث از برای آب و ثلث از برای نفس کشیدن» و فرمودند که «نمیرانید دلهای خود را به بسیار خوردن، و آشامیدن، به درستی که دل مانند زرع است که چون بسیار آب داده شود می میرد» و نیز فرمود که «بهترین شما در نزد خدا از حیثیت منزلت و مرتبه کسانی هستند که بیشتر گرسنگی می کشند، و تفکر می کنند در افعال خود و صنایع آفریدگار و دشمن ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که بسیار می خوابند، و بسیار می آشامند» و فرمود که «دشمن ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که آن قدر می خورند که تخمه می شوند و شکمهای ایشان مملو می گردد و هیچ بنده ای از خوراکی که خواهش دارد نمی گذرد مگر اینکه درجه ای در بهشت از برای او حاصل می شود» و از آن حضرت مروی است که «بد دشمنی است از برای دین، دل جبان، و شکم پرخوار، و نعوظ بسیار» و نیز از آن جناب مروی است که «اسرار ملکوت سماوات داخل نمی شود در دل کسی که شکم او پر باشد» و در تورات مکتوب است که «خدا دشمن دارد عالم فربه را»، زیرا که فربه دلالت برغفلت و پرخواری می کند.
لقمان به پسر خود گفت: «ای فرزند چون معده پر شود قوه فکر می خوابد و حکمت و دانائی لال می شود و اعضا و جوارح از عبادت باز می ایستد» و امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «هرگاه شکم سیر شد طغیان می کند و اقرب وقت، از برای بنده به سوی خدا، وقتی است که شکم او سبک باشد و دشمن ترین حالت از برای بنده در نزد خداوند، حالتی است که شکم او ممتلی باشد» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «فرزند آدم را چاره نیست از خوراکی که او را به پای دارد، پس هر وقت که یکی از شما چیزی بخورد ثلث شکم خود را از برای غذا قرار دهد و ثلث از برای آب و ثلث از برای نفس و خود را فربه مسازید مانند خوکهائی که کفار از برای ذبح کردن فربه می سازند» بدن را فربه می سازی و روح را لاغر می کنی.
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خرپروری
و فرمود که «ضرر هیچ چیز از برای دل مومن، زیادتر از بسیار خوردن نیست و پرخوردن باعث دو چیز می شود: یکی قساوت قلب و دیگری هیجان شهوت و گرسنگی نان خورش مومن، و غذای روح، و طعام دل، و صحت بدن است» و شکی نیست در این که بیشتر امراض و بیماریها از شکم پرستی و پرخوری هم می رسد صادق آل محمد علیه السلام فرمود که «هر دردی و مرضی از تخمه حاصل می شود مگر تب» و فرمود «با وجود سیری چیز خوردن، باعث پیسی می گردد».
ز کم خوردن کسی را تب نگیرد
ز پر خوردن به روزی صد بمیرد
آری: شکم باعث همه ناخوشیها و آفات، و سرچشمه شهوات است، زیرا که از بسیار خوردن، شهوت فرج به حرکت می آید و «شبق»، شدت می کند و آدمی خواهش تعدد زنان می نماید و از تعدد آنها کثرت عیال و اولاد حاصل می شود و آدمی مقید به زنجیر علایق می گردد و به حلال و حرام می افتد و به سبب آنها میل به مال و جاه می کند، تا توسعه در خوراک و زوجات او حاصل شود و عقب این، انواع حسد و حقد وعداوت و ریا و تفاخر و عجب و کبر پیدا می شود و تمامی اینها ثمره پیروی معده و اهمال امر آن است بلی:
شکم بند دستست و زنجیر پای
شکم بنده کمتر پرستد خدای
و اگر بنده ای نفس خود را به گرسنگی ذلیل سازد و راه شیطان را مسدود کند به دنیا فرو نمی رود و کار او به هلاکت نمی انجامد و از این جهت اخبار بسیار در فضیلت گرسنگی وارد شده، و از سیدالمرسلین و ائمه دین تحریض و ترغیب به آن رسیده.
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «جهاد کنید با نفسهای خود به گرسنگی و تشنگی، پس به درستی که اجر و ثواب آن مثل اجر کسی است که در راه خدا جهاد کند و عملی در نزد خدا محبوب تر از گرسنگی و تشنگی نیست» و فرمود که «بهترین مردمان کسی است که کم باشد خوراک و خنده او، و راضی باشد از لباس به آنچه عورت او را بپوشد» و فرمود که «کم چیز خوردن عبادت است» و می فرماید که «خدا مباهات و فخر می کند ملائکه را به کسی که خوراک او در دنیا کم باشد و می فرماید: نگاه کنید به بنده من که او را در دنیا مبتلا کردم به غذا و آب، و آنها را به جهت من ترک کرد شاهد باشید ای ملائکه من که از هیچ خوردنی به جهت من نمی گذرد مگر اینکه درجاتی در بهشت به او عوض می دهم» و فرمود که «نزدیکترین مردم به خدا در روز قیامت کسی است که بسیار گرسنگی و تشنگی خورد و اندوه او در دنیا بسیار باشد» عیسی بن مریم علیه السلام فرمود که «گرسنگی دهید جگرهای خود را، و برهنه و عریان دارید بدنهای خود را، که شاید بدین جهت دلهای شما خدا را ببیند» جان برادر تأمل کن در طریقه خلاصه موجودات و سید کاینات علیه و آله افضل الصلوات بعضی از زوجات آن حضرت گفت که «حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هرگز سیر نشد، بسا بود که از بس آن حضرت را گرسنه می دیدم دل من بر او می سوخت و گریه می کردم و دست خود را بر شکم مبارکش می کشیدم و به آن حضرت عرض می کردم که جانم فدای تو باد، هرگاه از دنیا این قدر اکتفا نمائی که قوت تو باشد و تو را از گرسنگی باز دارد چه ضرر خواهد داشت؟ آن حضرت فرمود که برادران من، از پیغمبران أولوالعزم صبر نمودند بر حالتی که اشد از این بود، پس بر این حال گذشتند و از دنیا رفتند و به پروردگار خود حاضر شدند پس خدا اکرام نمود ایشان را، پس من خود را می بینم که شرم دارم اگر بر رفاهیت بگذرانم، که مرتبه من از ایشان پست تر باشد پس اینکه صبر کنم چند روز کمی در نزد من محبوبتر است که نصیب و بهره من فردا در آخرت کم بوده باشد و هیچ چیز در نزد من بهتر و محبوب تر از این نیست که به برادران و دوستان خود ملحق شوم و به ایشان برسم» مروی است که «روزی حضرت فاطمه علیه السلام گرده نانی از برای پدر بزرگوار خود آورد حضرت فرمود: چه چیز است؟ عرض کرد قرص نانی است، که خود آن را پخته ام و بر من گوارا نبود که بی شما تناول کنم حضرت فرمود: به خدا قسم که این اول غذائی است که از سه روز تا به حال به دهان پدرت رسیده است».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
ثمرات گرسنگی
و مخفی نماند که از برای گرسنگی ثمرات بسیار و فوائد بی شماری است: دل را نورانی و روشن می گرداند، و آن را صفائی و رقتی می بخشد و ذهن را تند می کند و آدمی به واسطه آن به لذت مناجات پروردگار می رسد، و از ذکر و عبادات مبتهج و شادمان می شود و رحم بر ارباب فقر و فاقه می آورد، و گرسنگی روز قیامت را متذکر می گردد و شکسته نفسی در او ظاهر می شود و مواظبت بر عبادات و طاعت سهل و آسان می گردد و شهوت معصیت را کم می کند و خواب را که باعث تضییع روزگار و عمر، و موجب کلال طبع، و فوات نماز شب است کم می کند و آدمی را خفیف المونه و سبکبار می گرداند، و به آن جهت، فارغ البال و متمکن از تهیه اسباب سفر قیامت می شود و بدن را صحیح و امراض را دفع می کند
و کم امری است که فایده آن مقابله به فایده گرسنگی نماید پس بر مصاحبان شره، و شکم پرستان، لازم است که در صدد علاج خود برآیند و آیات و اخباری که در مذمت پرخوری و فواید گرسنگی رسیده ملاحظه کنند و طریقه انبیاء مرسلین و ائمه دین و اکابر علماء و اعاظم عرفاء را تتبع کنند و ببینند که هر کس که به جائی رسیده و مرتبه ای یافته بی زحمت گرسنگی نبوده و ملاحظه کنند که خلاصی از چنگ شهوات و ملکات خبیثه، بدون تحمل آن میسر نگردد و پستی مأکولات و ماده آنها را به نظر درآورند و ببینند که آیا شرکت و مشابهت با ملائکه سماوات بهتر است یا مشارکت با بهائم و حیوانات؟ زیرا که پرخوردن شیوه چهارپایان است، که به غیر از شکم، چیزی ندانند.
چو انسان نداند بجز خوردن و خواب
کدامش فضیلت بود بر دواب
و تأمل کنند در مفاسدی که بر شکم پرستی مترتب می گردد، از ذلت و مهانت و حمق و بلادت، و سقوط حشمت و مهابت، و حدوث انواع امراض و یاد آورند از روز تنگی و نیافتن و ببینند چه فضیلت است در اینکه هر لحظه شکم را پر کنند و در بیت الخلاء تردد نموده آن را خالی نمایند و باز پر سازند، و شب و روز خود را که مایه تحصیل سعادت جاوید است به آن صرف کنند.
برو اندرونی بدست آر پاک
شکم پر نخواهد شد الا ز خاک
تنور شکم دمبدم تافتن
مصیبت بود روز نایافتن
و چون در آنچه مذکور شد تأمل کنند، خود را از افراط در اکل، و مشارکت ستوران باز دارند تا به این معتاد شوند.
و کم امری است که فایده آن مقابله به فایده گرسنگی نماید پس بر مصاحبان شره، و شکم پرستان، لازم است که در صدد علاج خود برآیند و آیات و اخباری که در مذمت پرخوری و فواید گرسنگی رسیده ملاحظه کنند و طریقه انبیاء مرسلین و ائمه دین و اکابر علماء و اعاظم عرفاء را تتبع کنند و ببینند که هر کس که به جائی رسیده و مرتبه ای یافته بی زحمت گرسنگی نبوده و ملاحظه کنند که خلاصی از چنگ شهوات و ملکات خبیثه، بدون تحمل آن میسر نگردد و پستی مأکولات و ماده آنها را به نظر درآورند و ببینند که آیا شرکت و مشابهت با ملائکه سماوات بهتر است یا مشارکت با بهائم و حیوانات؟ زیرا که پرخوردن شیوه چهارپایان است، که به غیر از شکم، چیزی ندانند.
چو انسان نداند بجز خوردن و خواب
کدامش فضیلت بود بر دواب
و تأمل کنند در مفاسدی که بر شکم پرستی مترتب می گردد، از ذلت و مهانت و حمق و بلادت، و سقوط حشمت و مهابت، و حدوث انواع امراض و یاد آورند از روز تنگی و نیافتن و ببینند چه فضیلت است در اینکه هر لحظه شکم را پر کنند و در بیت الخلاء تردد نموده آن را خالی نمایند و باز پر سازند، و شب و روز خود را که مایه تحصیل سعادت جاوید است به آن صرف کنند.
برو اندرونی بدست آر پاک
شکم پر نخواهد شد الا ز خاک
تنور شکم دمبدم تافتن
مصیبت بود روز نایافتن
و چون در آنچه مذکور شد تأمل کنند، خود را از افراط در اکل، و مشارکت ستوران باز دارند تا به این معتاد شوند.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مفاسد پیروی از شهوت
و اما دوم که پیروی شهوت فرج، و حرص بر مجامعت باشد، پس شکی نیست که خود فی نفسه امری است قبیح و منکر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنکر.
عقل که کارفرمای مملکت بدن است به واسطه آن مقهور و «منکوب»، و قوه عاقله که مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب می گردد تا کار به جائی می رسد که همت انسان بر تمتع، از «جواری و نسوان «مقصور، و از سلوک آخرت مهجور می شود.
بلکه بسا باشد که قوه شهویه چنان غلبه نماید که قوه دین را مضمحل و خوف خدا را از دل زایل نموده، آدمی را به ارتکاب فواحش بدارد و اگر کسی را قوه واهمه غالب باشد این شهوت او را به عشق بهیمی منجر می سازد و آن ناخوشی ای است که عارض دلهای بیکار، که از محبت خداوندگار خالی، و از همت عالی بری باشند می شود.
و بر کسی که دشمن خود نباشد لازم است که خود را از مبادی شهوت که فکر و نظر کردن باشد محافظت نماید و احتراز کند، زیرا که بعد از هیجان قوه شهویه نگاه داشتن آن صعوبتی دارد و این اختصاص به شهوت ندارد، بلکه محبت هر امر باطلی از جاه و مال و اهل و عیال و غیر اینها چنین است پس اگر آدمی ابتدا در آنها فکر نکند و ملتفت مبادی آنها نشود، دفع آنها در نهایت سهولت و آسانی می شود و اگر پیش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد دیگر نگاهداشتن خود امری است بسیار مشکل.
و مثال آن، مانند کسی است که عنان مرکبی را در دست داشته باشد و آن مرکب بخواهد داخل مکانی شود، ابتدا در نهایت سهولت می تواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما کسی که ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند کسی است که مرکب را رها کند تا داخل جائی شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد ازعقب بیرون کشد ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا در اول، به اندک التفاتی ممانعت میسر گردد، در آخر به صد جان کندن دست ندهد پس کسی که طالب نجات خود باشد باید در ابتدای کار، احتیاط کند، که به آخرش مبتلا نشود و احمق طایفه ای هستند که با وجود اینکه شهوت ایشان قوی است باز در صدد تناول غذاها و معاجین مقویه باه هستند تا جماع بیشتر کنند و ایشان مانند کسانی هستند که مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضی اوقات که آن سباع از او غافل شوند حیله هایی کند که آنها را به هیجان و حمله آورد و چگونه کسی که از عقلا محسوب باشد چنین امری می کند و حال اینکه علاوه بر مفاسد دینیه که بر افراط در وقاع مترتب می شود به تجربه رسیده که هر که منقاد این شهوت گردد و به تهییج زنان و تجدید ایشان و خوردن غذاهای مقویه و معاجین مبهیه سعی در قوت و هیجان شهوت نماید البته لاغر و نحیف، و در اکثر اوقات مریض و ضعیف، و عمر او کوتاه است و بسا باشد که دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد و این شهوت را تشبیه کرده اند به عامل ظالمی که پادشاه او را مطلق العنان کند، و او را از ظلم کردن منع نکند و او به تدریج اموال رعایا را بگیرد تا ایشان را مستأصل کند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد و به یکباره همه ایشان هلاک شوند، یا از مملکت پادشاه متفرق شده مملکت را ویران گذراند.
پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهویه را بر مملکت بدن مسلط سازد و آن را بر حد اعتدال ندارد جمیع مواد صالحه، که از غذا هم می رسد و باید به جمیع اعضا منقسم گردد، و بدل ما یتحلل شود، به مصرف خود می رساند و همه را منی می کند، و سایر اعضا بی غذا می ماند، و به تدریج ضعیف می گردند، و به زودی اجزای ملک بدن از هم می پاشد.
و چون آفات این شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاکت دین و دنیا است، اخبار بسیار در مذمت آن وارد شده حتی آنکه در بعضی از روایات رسیده که «چون ذکر مرد برخاست دو ثلث عقل او می رود» و در تفسیر قول خدای تعالی: «و من شر غاسق اذا وقب» وارد شده که یعنی از شر ذکر، هرگاه برخیزد یا داخل شود و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «خدا هیچ پیغمبری از گذشتگان را برنینگیخت مگر آنکه شیطان امیدا داشت که او را به مهلکه زنان افکند و هلاک سازد و من از هیچ چیز نمی ترسم این قدر که از زن» و فرمود که «بپرهیزید از فتنه زنان و اول فتنه بنی اسرائیل به واسطه زنان بود» مروی است که «شیطان گفت: زن، نصف لشکر من است، و آن از برای من تیری است که به هر جا می افکنم خطا نمی شود و زن محرم اسرار من، و رسول من است».
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک ازین هر دو ناپاک به
آری:
عزیزان را کند کید زنان خوار
به کید زن مبادا کس گرفتار
و شک نیست که اگر شهوت فرج نبودی زنان بر مردان تسلط نیافتندی پس افراط در این شهوت هلاک کننده فرزند آدم است هان، هان تا مغرور نگردی به اینکه پیغمبر خدا زنان بسیار خواست.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
آشنایان ره عشق درین بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
اگر تمام دنیا از آن او بودی لحظه ای دل او را مشغول نساختی، و ساعتی به فکر آن نپرداختی چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که اگر گاه گاهی آبی بر آن نریختی، دل او آتش گرفتی، و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی، و اجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی و جنبه تجردش چندان غالب بود که اگر گاهی خار و خس مادیات به دامن او نیاویختی یکباره از عالم مادیات گریختی، و طایر روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودی.
به این جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در لجه بحر شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد و به این جهت بود که هرگاه کثرت استغراق، او را فرو گرفتی و از باده انس سرشار گشتی، دست مبارک بر ران عایشه و می فرمود: «کلمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا» یعنی «ای عایشه با من سخن گوی، و مرا مشغول دنیا کن» و به این سبب بود که بعضی از زوجات آن جناب، که به تقدیر رب الارباب به تزویج آن حضرت آمده بودند در نهایت شقاوت بودند تا به جهت کثرت شقاوت دنیویه آنها غالب باشد و توانند فی الجمله مقاومت با جنبه قدسیه آن حضرت نمایند، و روح پاکش را به جانب دنیا جذب نمایند و چون ایشان آن سید انس و جان را مشغول ساختندی فی الجمله آن حضرت به این عالم التفات می کرد، و لیکن چون جبلت آن حضرت، انس با پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضی بود که از برای بقای حیات، خود را به آن می داشتند هر وقت که مجالست او با اهل دنیا به طول می انجامید دلتنگ می شد و شکیبائی در او نمی ماند و می فرمود: «ارحنا یا بلال» یعنی اذان بگوی، و ما را از اشتغال به دنیا راحت انداز و مخفی نماند که معالجه افراط در این شهوت بعد از تذکر مفاسد و یادآوری معایب آن، این است که قوه شهویه را به گرسنگی ضعیف کنی و آنچه باعث هیجان شهوت می شود، از خیال زنان و تصور ایشان و نگاه کردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنها احتراز کنی و اقوای اسباب هیجان این شهوت، این چهار تا است و از این چهار تا، تأثیر نظر کردن و خلوت نمودن بیشتر است و از این جهت خدای تعالی فرمود: «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم» یعنی «به مومنین امر کن که دیده های خود را بپوشند» و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «نظر کردن، تیر زهرآلودی است از تیرهای شیطان، هر که خود را از آن نگاهدارد به جهت خوف خدا، خدا او را عطا فرماید ایمانی که حلاوت آن را در دل خود بیابد» و از یحیی بن زکریا علیه السلام پرسیدند که ابتدای زنا و منشأ آن چیست؟ گفت: «نگاه کردن و آرزو نمودن» یعنی خیال و تصور کردن و حضرت داود علیه السلام به پسر خود فرمود که «ای فرزند من در عقب شیر راه برو ولی در عقب زن راه مرو» و ابلیس لعین گفته است که «نگاه کردن کمان قدیم من است و تیری است که هرگز آن را خطا نمی کنم» و چون نظر کردن باعث هیجان شهوت می شود، شریعت مقدسه حرام کرد نظر کردن هر یک از مرد و زن را به دیگری و حرام نمود شنیدن مردان و زنان سخنان یکدیگر را مگر در حال ضرورت و همچنین حرام شد نظر کردن مردان به پسران «امرد»، اگر از شهوت باشد و از این جهت، بزرگان دین و اخیار در اعصار احتراز می نمودند از نظر کردن به روی پسران امرد و به این سبب بود که سلاطین اسلام، که پناه مذهب و دین، و حصن حصین شرع و آئین اند، و حکام دیندار و علمائی که حکم ایشان نافذ بود، در اعصار و امصار از تردد زنان در کوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت، و از اجتماع ایشان در عیدگاهها و مساجدی که موجب نظر کردن به مردان و مظنه فتنه و فساد می بود منع می نمودند.
پس کسی که در صدد محافظت دین و دنیای خود باشد باید از نظر کردن به نامحرم و تصور ایشان و تکلم و خلوت باز زنان اجتناب تمام نماید.
عقل که کارفرمای مملکت بدن است به واسطه آن مقهور و «منکوب»، و قوه عاقله که مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب می گردد تا کار به جائی می رسد که همت انسان بر تمتع، از «جواری و نسوان «مقصور، و از سلوک آخرت مهجور می شود.
بلکه بسا باشد که قوه شهویه چنان غلبه نماید که قوه دین را مضمحل و خوف خدا را از دل زایل نموده، آدمی را به ارتکاب فواحش بدارد و اگر کسی را قوه واهمه غالب باشد این شهوت او را به عشق بهیمی منجر می سازد و آن ناخوشی ای است که عارض دلهای بیکار، که از محبت خداوندگار خالی، و از همت عالی بری باشند می شود.
و بر کسی که دشمن خود نباشد لازم است که خود را از مبادی شهوت که فکر و نظر کردن باشد محافظت نماید و احتراز کند، زیرا که بعد از هیجان قوه شهویه نگاه داشتن آن صعوبتی دارد و این اختصاص به شهوت ندارد، بلکه محبت هر امر باطلی از جاه و مال و اهل و عیال و غیر اینها چنین است پس اگر آدمی ابتدا در آنها فکر نکند و ملتفت مبادی آنها نشود، دفع آنها در نهایت سهولت و آسانی می شود و اگر پیش آنها را نگرفت و داخل در آنها شد دیگر نگاهداشتن خود امری است بسیار مشکل.
و مثال آن، مانند کسی است که عنان مرکبی را در دست داشته باشد و آن مرکب بخواهد داخل مکانی شود، ابتدا در نهایت سهولت می تواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما کسی که ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند کسی است که مرکب را رها کند تا داخل جائی شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد ازعقب بیرون کشد ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا در اول، به اندک التفاتی ممانعت میسر گردد، در آخر به صد جان کندن دست ندهد پس کسی که طالب نجات خود باشد باید در ابتدای کار، احتیاط کند، که به آخرش مبتلا نشود و احمق طایفه ای هستند که با وجود اینکه شهوت ایشان قوی است باز در صدد تناول غذاها و معاجین مقویه باه هستند تا جماع بیشتر کنند و ایشان مانند کسانی هستند که مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضی اوقات که آن سباع از او غافل شوند حیله هایی کند که آنها را به هیجان و حمله آورد و چگونه کسی که از عقلا محسوب باشد چنین امری می کند و حال اینکه علاوه بر مفاسد دینیه که بر افراط در وقاع مترتب می شود به تجربه رسیده که هر که منقاد این شهوت گردد و به تهییج زنان و تجدید ایشان و خوردن غذاهای مقویه و معاجین مبهیه سعی در قوت و هیجان شهوت نماید البته لاغر و نحیف، و در اکثر اوقات مریض و ضعیف، و عمر او کوتاه است و بسا باشد که دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد و این شهوت را تشبیه کرده اند به عامل ظالمی که پادشاه او را مطلق العنان کند، و او را از ظلم کردن منع نکند و او به تدریج اموال رعایا را بگیرد تا ایشان را مستأصل کند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد و به یکباره همه ایشان هلاک شوند، یا از مملکت پادشاه متفرق شده مملکت را ویران گذراند.
پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهویه را بر مملکت بدن مسلط سازد و آن را بر حد اعتدال ندارد جمیع مواد صالحه، که از غذا هم می رسد و باید به جمیع اعضا منقسم گردد، و بدل ما یتحلل شود، به مصرف خود می رساند و همه را منی می کند، و سایر اعضا بی غذا می ماند، و به تدریج ضعیف می گردند، و به زودی اجزای ملک بدن از هم می پاشد.
و چون آفات این شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاکت دین و دنیا است، اخبار بسیار در مذمت آن وارد شده حتی آنکه در بعضی از روایات رسیده که «چون ذکر مرد برخاست دو ثلث عقل او می رود» و در تفسیر قول خدای تعالی: «و من شر غاسق اذا وقب» وارد شده که یعنی از شر ذکر، هرگاه برخیزد یا داخل شود و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «خدا هیچ پیغمبری از گذشتگان را برنینگیخت مگر آنکه شیطان امیدا داشت که او را به مهلکه زنان افکند و هلاک سازد و من از هیچ چیز نمی ترسم این قدر که از زن» و فرمود که «بپرهیزید از فتنه زنان و اول فتنه بنی اسرائیل به واسطه زنان بود» مروی است که «شیطان گفت: زن، نصف لشکر من است، و آن از برای من تیری است که به هر جا می افکنم خطا نمی شود و زن محرم اسرار من، و رسول من است».
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک ازین هر دو ناپاک به
آری:
عزیزان را کند کید زنان خوار
به کید زن مبادا کس گرفتار
و شک نیست که اگر شهوت فرج نبودی زنان بر مردان تسلط نیافتندی پس افراط در این شهوت هلاک کننده فرزند آدم است هان، هان تا مغرور نگردی به اینکه پیغمبر خدا زنان بسیار خواست.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
آشنایان ره عشق درین بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
اگر تمام دنیا از آن او بودی لحظه ای دل او را مشغول نساختی، و ساعتی به فکر آن نپرداختی چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که اگر گاه گاهی آبی بر آن نریختی، دل او آتش گرفتی، و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی، و اجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی و جنبه تجردش چندان غالب بود که اگر گاهی خار و خس مادیات به دامن او نیاویختی یکباره از عالم مادیات گریختی، و طایر روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودی.
به این جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در لجه بحر شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد و به این جهت بود که هرگاه کثرت استغراق، او را فرو گرفتی و از باده انس سرشار گشتی، دست مبارک بر ران عایشه و می فرمود: «کلمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا» یعنی «ای عایشه با من سخن گوی، و مرا مشغول دنیا کن» و به این سبب بود که بعضی از زوجات آن جناب، که به تقدیر رب الارباب به تزویج آن حضرت آمده بودند در نهایت شقاوت بودند تا به جهت کثرت شقاوت دنیویه آنها غالب باشد و توانند فی الجمله مقاومت با جنبه قدسیه آن حضرت نمایند، و روح پاکش را به جانب دنیا جذب نمایند و چون ایشان آن سید انس و جان را مشغول ساختندی فی الجمله آن حضرت به این عالم التفات می کرد، و لیکن چون جبلت آن حضرت، انس با پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضی بود که از برای بقای حیات، خود را به آن می داشتند هر وقت که مجالست او با اهل دنیا به طول می انجامید دلتنگ می شد و شکیبائی در او نمی ماند و می فرمود: «ارحنا یا بلال» یعنی اذان بگوی، و ما را از اشتغال به دنیا راحت انداز و مخفی نماند که معالجه افراط در این شهوت بعد از تذکر مفاسد و یادآوری معایب آن، این است که قوه شهویه را به گرسنگی ضعیف کنی و آنچه باعث هیجان شهوت می شود، از خیال زنان و تصور ایشان و نگاه کردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آنها احتراز کنی و اقوای اسباب هیجان این شهوت، این چهار تا است و از این چهار تا، تأثیر نظر کردن و خلوت نمودن بیشتر است و از این جهت خدای تعالی فرمود: «قل للمومنین یغضوا من ابصارهم» یعنی «به مومنین امر کن که دیده های خود را بپوشند» و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «نظر کردن، تیر زهرآلودی است از تیرهای شیطان، هر که خود را از آن نگاهدارد به جهت خوف خدا، خدا او را عطا فرماید ایمانی که حلاوت آن را در دل خود بیابد» و از یحیی بن زکریا علیه السلام پرسیدند که ابتدای زنا و منشأ آن چیست؟ گفت: «نگاه کردن و آرزو نمودن» یعنی خیال و تصور کردن و حضرت داود علیه السلام به پسر خود فرمود که «ای فرزند من در عقب شیر راه برو ولی در عقب زن راه مرو» و ابلیس لعین گفته است که «نگاه کردن کمان قدیم من است و تیری است که هرگز آن را خطا نمی کنم» و چون نظر کردن باعث هیجان شهوت می شود، شریعت مقدسه حرام کرد نظر کردن هر یک از مرد و زن را به دیگری و حرام نمود شنیدن مردان و زنان سخنان یکدیگر را مگر در حال ضرورت و همچنین حرام شد نظر کردن مردان به پسران «امرد»، اگر از شهوت باشد و از این جهت، بزرگان دین و اخیار در اعصار احتراز می نمودند از نظر کردن به روی پسران امرد و به این سبب بود که سلاطین اسلام، که پناه مذهب و دین، و حصن حصین شرع و آئین اند، و حکام دیندار و علمائی که حکم ایشان نافذ بود، در اعصار و امصار از تردد زنان در کوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت، و از اجتماع ایشان در عیدگاهها و مساجدی که موجب نظر کردن به مردان و مظنه فتنه و فساد می بود منع می نمودند.
پس کسی که در صدد محافظت دین و دنیای خود باشد باید از نظر کردن به نامحرم و تصور ایشان و تکلم و خلوت باز زنان اجتناب تمام نماید.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل سوم - در بیان صفت نیکوی عفت
دانستی که ضد این دو جنس، صفت «عفت» است و آن عبارت است از مطیع و منقاد شدن قوه شهویه از برای قوه عاقله، تا آنچه امر فرماید درخصوص اکل و شرب و نکاح و جماع، متابعت کند و از آنچه نهی فرماید اجتناب نماید و آن حد اعتدال است، که در شرع و عقل پسندیده است و دو طرف افراط و تفریط آن مذموم و ناپسند است.
پس گمان نکنی که آنچه وارد شده است در فضیلت جوع و گرسنگی، افراط در آن ممدوح باشد چگونه می تواند چنین باشد و حال اینکه غرض از خلقت انسان، بندگی کردن است و آن موقوف است بر قوت، و نشاط طبع و شکی نیست که گرسنگی بسیار قوت را زایل، و نشاط را باطل می کند پس مراد از آن اندک خوردن است به حدی که آدمی ثقل غذا را نفهمد و حیوانیت بر او غالب نشود و همیشه راغب به غذا بوده باشد، نه به حدی که از قوت بیفتد و مزاج را فاسد کند، زیرا که آن خارج از حد اعتدالی است که مقصود شارع است و غیر از معنی عفت است، که در اخبار بسیار، مدح آن وارد شده. حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «افضل عبادات عفت است» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «هیچ عبادتی افضل از عفت شکم و فرج نیست» و به این مضمون از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نیز روایت شده است.
و بدان که اعتدال در چیز خوردن، آن است که این قدر چیزی بخورد که ثقل معده و الم گرسنگی هیچ یک را نفهمد بلکه از یاد شکم بیرون رود و از آن متأثر نگردد، زیرا که مقصود از خوردن، زنده بودن و قوت عبادت است و ثقل طعام آدمی را کسل، و از عبادت مانع می شود و الم گرسنگی نیز دل را مشغول می کند و از کار باز می دارد پس سزاوار آن است که چنان چیزی خورد که اثری از اکل در او نباشد تا شبیه به ملائکه گردد، که ایشان نه از ثقل معده متأثر، و نه از گرسنگی متضرر می گردند و از این جهت خدای تعالی فرمود: «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» یعنی «بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید» و این نسبت به اشخاص و احوال و غذا مختلف می گردد و معیار آن است که تا بسیار رغبت نداشته باشد نخورد، و هنوز رغبت او باقی باشد دست بکشد و باید که غرض او از چیز خوردن، لذت یافتن نباشد، بلکه قوت یافتن از برای عبادت معبود مقصود او باشد و در صدد تحصیل غذاهای گوناگون نباشد، بلکه اقتصار کند به نان خالی، گاهی از گندمی و گاهی از جو و اگر به نان، خورش ضمیمه نماید به یکی اکتفا کند و بر گوشت خوردن مداومت نکند، و بالمره هم آن را ترک نکند
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «هر که چهل روز گوشت را ترک کند خلق او بد می شود و هر که چهل روز بر گوشت خوردن مداومت کند دل او را قساوت می گیرد» و حد اعتدال آن است که شبانه روزی یک دفعه چیزی بخورد و بهتر آن است که آن در وقت سحر بعد از فراغ از نماز شب، یا بعد از عشاء باشد و اگر یک دفعه نتواند، دو دفعه بخورد، یکی صبح و دیگری در عشاء و در وقت چیز خوردن «بسم الله» بگوید و بعد از آن خدا را حمد و شکر کند و در اول و آخر دست بشوید و در حدیث وارد است که دست شستن در ابتدا، فقر را زایل کند و ابتدای اکل و انتهای آن را به نمک کند و از برای اکل و شرب، آدابی دیگر هست که در کتب احادیث مذکور است بدان که عرفا ترغیب بسیار در گرسنگی و جوع کرده اند و قواعد بی شمار برای آن ذکر کردند و تصریح کرده اند که کشف اسرار الهیه و رسیدن به مراتب عظیمه، بر آن موقوف است و حکایتهای چند در صبر بر گرسنگی نقل کرده اند.
و از بعضی ذکر نموده اند که یک ماه، یا دو ماه، یا یک سال، چیزی نمی خوردند و این امری است ورای آنچه در اخبار رسیده و غیر از آنچه عامه مردم به آن تکلیف شده اند اگر خوب باشد از برای قومی مخصوص خواهد بود و تکلیف هر کس نیست.
بلی: اگر نفس به مرتبه سرکشی رسیده باشد و به هیچ گونه اطاعت ننماید، و رام کردن آن به زجر دادن به گرسنگی بسیار، موقوف باشد، چاره از آن نیست.
و اما جماع: پس حد اعتدال آن، آن است که اقتصار کند بر آن به قدری که نسل منقطع نگردد و از وسوسه شیطان فارغ شود و خطرات شهوات از دل او بیرون رود و منجر به ضعف بدن و اختلال قوا نگردد.
پس گمان نکنی که آنچه وارد شده است در فضیلت جوع و گرسنگی، افراط در آن ممدوح باشد چگونه می تواند چنین باشد و حال اینکه غرض از خلقت انسان، بندگی کردن است و آن موقوف است بر قوت، و نشاط طبع و شکی نیست که گرسنگی بسیار قوت را زایل، و نشاط را باطل می کند پس مراد از آن اندک خوردن است به حدی که آدمی ثقل غذا را نفهمد و حیوانیت بر او غالب نشود و همیشه راغب به غذا بوده باشد، نه به حدی که از قوت بیفتد و مزاج را فاسد کند، زیرا که آن خارج از حد اعتدالی است که مقصود شارع است و غیر از معنی عفت است، که در اخبار بسیار، مدح آن وارد شده. حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «افضل عبادات عفت است» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «هیچ عبادتی افضل از عفت شکم و فرج نیست» و به این مضمون از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نیز روایت شده است.
و بدان که اعتدال در چیز خوردن، آن است که این قدر چیزی بخورد که ثقل معده و الم گرسنگی هیچ یک را نفهمد بلکه از یاد شکم بیرون رود و از آن متأثر نگردد، زیرا که مقصود از خوردن، زنده بودن و قوت عبادت است و ثقل طعام آدمی را کسل، و از عبادت مانع می شود و الم گرسنگی نیز دل را مشغول می کند و از کار باز می دارد پس سزاوار آن است که چنان چیزی خورد که اثری از اکل در او نباشد تا شبیه به ملائکه گردد، که ایشان نه از ثقل معده متأثر، و نه از گرسنگی متضرر می گردند و از این جهت خدای تعالی فرمود: «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» یعنی «بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید» و این نسبت به اشخاص و احوال و غذا مختلف می گردد و معیار آن است که تا بسیار رغبت نداشته باشد نخورد، و هنوز رغبت او باقی باشد دست بکشد و باید که غرض او از چیز خوردن، لذت یافتن نباشد، بلکه قوت یافتن از برای عبادت معبود مقصود او باشد و در صدد تحصیل غذاهای گوناگون نباشد، بلکه اقتصار کند به نان خالی، گاهی از گندمی و گاهی از جو و اگر به نان، خورش ضمیمه نماید به یکی اکتفا کند و بر گوشت خوردن مداومت نکند، و بالمره هم آن را ترک نکند
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «هر که چهل روز گوشت را ترک کند خلق او بد می شود و هر که چهل روز بر گوشت خوردن مداومت کند دل او را قساوت می گیرد» و حد اعتدال آن است که شبانه روزی یک دفعه چیزی بخورد و بهتر آن است که آن در وقت سحر بعد از فراغ از نماز شب، یا بعد از عشاء باشد و اگر یک دفعه نتواند، دو دفعه بخورد، یکی صبح و دیگری در عشاء و در وقت چیز خوردن «بسم الله» بگوید و بعد از آن خدا را حمد و شکر کند و در اول و آخر دست بشوید و در حدیث وارد است که دست شستن در ابتدا، فقر را زایل کند و ابتدای اکل و انتهای آن را به نمک کند و از برای اکل و شرب، آدابی دیگر هست که در کتب احادیث مذکور است بدان که عرفا ترغیب بسیار در گرسنگی و جوع کرده اند و قواعد بی شمار برای آن ذکر کردند و تصریح کرده اند که کشف اسرار الهیه و رسیدن به مراتب عظیمه، بر آن موقوف است و حکایتهای چند در صبر بر گرسنگی نقل کرده اند.
و از بعضی ذکر نموده اند که یک ماه، یا دو ماه، یا یک سال، چیزی نمی خوردند و این امری است ورای آنچه در اخبار رسیده و غیر از آنچه عامه مردم به آن تکلیف شده اند اگر خوب باشد از برای قومی مخصوص خواهد بود و تکلیف هر کس نیست.
بلی: اگر نفس به مرتبه سرکشی رسیده باشد و به هیچ گونه اطاعت ننماید، و رام کردن آن به زجر دادن به گرسنگی بسیار، موقوف باشد، چاره از آن نیست.
و اما جماع: پس حد اعتدال آن، آن است که اقتصار کند بر آن به قدری که نسل منقطع نگردد و از وسوسه شیطان فارغ شود و خطرات شهوات از دل او بیرون رود و منجر به ضعف بدن و اختلال قوا نگردد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
حقیقت دنیا در حق بندگان
و اما حقیقت دنیا در حق بندگان عبارت است از آنچه پیش از مردان از برای ایشان حاصل می شود و آنچه را بعد از مردن بیابند آن آخرت است پس هر چه پیش از مردن از برای بنده در آن بهره و حظی و غرضی و لذتی است آن دنیاست در حق او و از برای او دو نوع علاقه به آن چیز است یکی علاقه دل، که دوستی آن است و دیگری گرفتاری بدن، که مشغول شدن به اصلاح و تربیت آن است، تا استیفای حظ خود را از آن کند.
و حقیقت دنیا در حق بندگان، همان علاقه قلبیه و گرفتاریهای بدنیه و لذات نفسیه است، که حاصل می شود نه آن اعیانی که علاقه به آنها دارد یا مشغول به آنها می شود.
و چنین ندانی که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن است که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است، همه اینها مذموم و بد است، زیرا که آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است:
یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او می رسد، و غرض از تحصیل آن و میل به آن، اثر و ثمره اش در عالم آخرت است، مثل علم نافع و عمل صالح، که صاحب آن به آن بلند می شود بلکه بسا باشد که آن محبوب ترین و لذیذترین چیزها در نزد او باشد و این اگرچه از دنیاست، چون حصول آن و التذاذ به آن، در این عالم نیز متحقق می شود و لیکن از دنیای مذموم نیست، زیرا که عمده اثر آن در آخرت به او می رسد و آن را از دنیا می شمرند به جهت آنکه در آنجا حاصل می شود
و از این جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمردند و فرمودند: «حبب إلی من دنیاکم ثلث الطیب و النساء و قره عینی فی الصلوه» یعنی «سه چیز از دنیای شما در نزد من محبوب است بوی خوش، و زنان، و روشنی چشم من در نماز است» و با وجود اینکه نماز از اعمال آخرت است پس دنیای مذموم عبارت است از لذتی که وسیله لذت دیگر در آخرت نباشد و آن نیست مگر تلذذ به معاصی، و تنعم در مباحاتی که زاید بر قدر ضرورت است.
و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات، و معاش عیال، و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است» و نیز از آن حضرت مروی است که «ملعون است هر که کل بر مردمان شود، و ثقل خود را بر دیگران افکند» از سید سجاد علیه السلام مروی است که «دنیا بر دو قسم است: دنیائی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیائی است که ملعون است» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم، و وسعت بر عیال، و احسان با همسایگان، ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال، مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی» و فرمود که «از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید» «روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که که به ما رو آورد حضرت فرمود: چه می خواهی با آن کنی؟ عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود: این طلب دنیا نیست، بلکه طلب آخرت است» حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد: کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید؟ فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود؟ فرمود: رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند، و آن، عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است» و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال، انفاق در راه خداوند متعال است، و از دنیائی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد، که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که «خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی؟ پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد، و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد» به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که «مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود: این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود» و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن، زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است: یکی این و دوم: رهائی از دست هوا و هوس، و خلاصی از بندگی قوه شهویه، که عبارت است از عفت، و ضد این، بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول، رقیت و بندگی به معنی اخص است، که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن، خواه به طریق حرام، از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام، از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن.
بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل، و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی، از صفات مذمومه، و حالات خبیثه است، زیرا که یک نوع آن، که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد. علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است، نوعی از گدائی است، که جمع شده است با بی شرمی و بی حیائی، و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوائی را ستم کنی و به جور و تعدی، فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمائی و چه بی شرمی؟ از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی؟
و نوع دیگر آن اگر چه با وجود استحقاق حرام نباشد، اما چون باعث توقع از مردم و چشم داشتن به دست ایشان است، خالی از ذلت و انکسار و طمع از غیر پروردگار نیست و به این سبب وثوق و اعتماد به خدا کم می شود و عاقبت منجر به سلب توکل و ترجیح مخلوق بر خالق می گردد و این منافی مقتضای ایمان و معرفت خداوند منان است.
و حقیقت دنیا در حق بندگان، همان علاقه قلبیه و گرفتاریهای بدنیه و لذات نفسیه است، که حاصل می شود نه آن اعیانی که علاقه به آنها دارد یا مشغول به آنها می شود.
و چنین ندانی که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن است که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است، همه اینها مذموم و بد است، زیرا که آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است:
یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او می رسد، و غرض از تحصیل آن و میل به آن، اثر و ثمره اش در عالم آخرت است، مثل علم نافع و عمل صالح، که صاحب آن به آن بلند می شود بلکه بسا باشد که آن محبوب ترین و لذیذترین چیزها در نزد او باشد و این اگرچه از دنیاست، چون حصول آن و التذاذ به آن، در این عالم نیز متحقق می شود و لیکن از دنیای مذموم نیست، زیرا که عمده اثر آن در آخرت به او می رسد و آن را از دنیا می شمرند به جهت آنکه در آنجا حاصل می شود
و از این جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمردند و فرمودند: «حبب إلی من دنیاکم ثلث الطیب و النساء و قره عینی فی الصلوه» یعنی «سه چیز از دنیای شما در نزد من محبوب است بوی خوش، و زنان، و روشنی چشم من در نماز است» و با وجود اینکه نماز از اعمال آخرت است پس دنیای مذموم عبارت است از لذتی که وسیله لذت دیگر در آخرت نباشد و آن نیست مگر تلذذ به معاصی، و تنعم در مباحاتی که زاید بر قدر ضرورت است.
و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات، و معاش عیال، و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است.
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است» و نیز از آن حضرت مروی است که «ملعون است هر که کل بر مردمان شود، و ثقل خود را بر دیگران افکند» از سید سجاد علیه السلام مروی است که «دنیا بر دو قسم است: دنیائی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیائی است که ملعون است» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم، و وسعت بر عیال، و احسان با همسایگان، ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال، مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی» و فرمود که «از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید» «روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که که به ما رو آورد حضرت فرمود: چه می خواهی با آن کنی؟ عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود: این طلب دنیا نیست، بلکه طلب آخرت است» حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد: کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید؟ فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود؟ فرمود: رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند، و آن، عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است» و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال، انفاق در راه خداوند متعال است، و از دنیائی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد، که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که «خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی؟ پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد، و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد» به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که «مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود: این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود» و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن، زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است: یکی این و دوم: رهائی از دست هوا و هوس، و خلاصی از بندگی قوه شهویه، که عبارت است از عفت، و ضد این، بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول، رقیت و بندگی به معنی اخص است، که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن، خواه به طریق حرام، از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام، از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن.
بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل، و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی، از صفات مذمومه، و حالات خبیثه است، زیرا که یک نوع آن، که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد. علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است، نوعی از گدائی است، که جمع شده است با بی شرمی و بی حیائی، و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوائی را ستم کنی و به جور و تعدی، فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمائی و چه بی شرمی؟ از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی؟
و نوع دیگر آن اگر چه با وجود استحقاق حرام نباشد، اما چون باعث توقع از مردم و چشم داشتن به دست ایشان است، خالی از ذلت و انکسار و طمع از غیر پروردگار نیست و به این سبب وثوق و اعتماد به خدا کم می شود و عاقبت منجر به سلب توکل و ترجیح مخلوق بر خالق می گردد و این منافی مقتضای ایمان و معرفت خداوند منان است.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - دنیای ممدوح و مذموم
سابق بر این اشاره شد به اینکه دنیا بر دو قسم است: یکی ممدوح و دیگری مذموم و ملعون و بیان این، آنست که وصول به اعلا مراتب سعادات، و فوز به بساط قرب حضرت خالق البریات حاصل نمی شود مگر به صفای دل، و حب خدا، و انس به آن و سبب صفای دل، و بازداشتن نفس از شهوات دنیویه و عبادت کردن و طاعت نمودن است و سبب حب خدا، معرفت اوست و آن نمی شود مگر به دوام فکر در آثار صنایع عجیبه و بدایع غریبه او و باعث انس، کثرت یاد خدا، و مداومت بر آن است و این سه صفت است که آدمی را نجات می دهد و او را به مراتب سعادت می رساند و اینها باقیات الصالحاتند
و شکی نیست که هر که در صدد تحصیل این سه صفت و اسباب آنها باشد او سالک راه آخرت است و خود ظاهر است که تحصیل اینها به صحت بدن محتاج، و آن موقوف است بر غذائی که حیات آدمی بدان باقی و لباسی و سکنائی و هر یک از اینها محتاج به اسبابی چند هستند.
پس هر که از دنیا به همین قدر از برای تحصیل آخرت بردارد از اهل دنیا نخواهد بود بلکه دنیا در حق او مزرعه آخرت خواهد بود.
بلی: اگر از این قدر کمتر را هم به قصد حظ نفس، و تنعم در دنیا فراگیرد داخل اهل دنیا خواهد بود و لیکن حظ نفس و خوش گذرانیدن در دنیا بر دو قسم است: یکی آنکه صاحبش را به عذاب آخرت می رساند و آن را حرام گویند و دیگری آنکه به عذاب نمی رساند و لیکن باعث طول حساب و محرومی از درجات بلند، و مراتب ارجمند در آخرت می گردد، و آن را حلال نامند و هر که را دیده بینا باشد می داند که طول معطلی در موقف عرصات به جهت محاسبه نیز عذابی است بلکه اگر محاسبه هم نباشد همان درجات عالیه که از دست آدمی در بهشت در می رود، و آن حسرت و ندامت هائی که به جهت معاوضه آنها با حظوظ خبیثه رذیله دنیا دست می دهد، عذابی است شدید و چنانچه خواهی این را بفهمی حال خود را در دنیا ملاحظه کن که اگر امثال و اقران خود را بینی که به مرتبه ای از مراتب دنیویه از تو پیش افتند و از تو بالاتر شوند و تو به جهت کوتاهی و تقصیر خود تنزل نمائی، چگونه حسرت و ندامت از برای تو حاصل است، با وجود اینکه می دانی که این مراتبی است که بقائی ندارد و مشوب به انواع کدورات است پس ببین حال تو چگونه خواهد شد در وقتی که ببینی مرتبه سعادتی از دست تو رفته است، که اگر اهل روزگار همه عمر دنیا را در بیان وصف و عظمت آن صرف نمایند به نهایت آن نتواند رسید و هر که در دنیا نعمتی به او رسد، یا لذتی دریابد اگر چه به شنیدن آواز هزاری باشد، یا به تماشای سبزه زاری، یا نوشیدن آب سرد و خوشگواری، در مقابل آن لذتی از لذات آخرت از دست او درمی رود و باید از عهده جواب محاسبه آن برآید و خوف و خطر محاسبه را بکشد و در مقام حساب بایستد و ذلت و انکسار را ببیند پس دنیا کم و زیادش، حلال و حرامش، ملعون و موجب نقصان، و رانده نظر سعادتمندان مگر آنچه اعانت کند آدمی را بر تحصیل آخرت، که آن فی الحقیقه از دنیا نیست و هر که معرفت او بیشتر، اجتنابش از نعمت دنیا افزون تر.
حتی اینکه منقول است که زاهد مطلق عیسی بن مریم علیه السلام سر بر سنگی نهاد که استراحت کند شیطان در برابر او آمد و گفت: به دنیا رغبت نمودی؟ سنگ را برداشت و دور افکند» و سلیمان بن داود علیه السلام با وجود سلطنت و پادشاهی، اطعمه لذیذ را به مردم می داد و خود به نان جو معاش می کرد و به این جهت بود که خدا دنیا را از سید آخر الزمان دور کرد، به حدی که روزها را به گرسنگی بگذرانید و از شدت گرسنگی، سنگ بر شکم مبارک می بست و به این جهت بود که خدا خیل محنت و بلا را متوجه انبیا و اولیا و سایر ارباب ولاء گردانید.
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
همه اینها از راه محبت و مهربانی با ایشان است، تا اینکه در دار آخرت به نهایت مراتب قرب و سعادت فایز گردد همچنان که پدر مهربان، فرزند را از طعامهای چرب و شیرین منع می کند و او را به «فصد و «حجامت» می اندازد این، نه از عداوت با اوست، بلکه از راه مهربانی و شفقت است.
ای جای من تأمل کن اگر تو را غلام زنگی متعفنی بوده باشد و ببینی که طعامهای مختلف و حلواهای وافر بر روی هم می خورد متعرض او نمی شوی بلکه گاه باشد اگر هم از تو زیاد بیاید به او می دهی ولی اگر طفل عزیزی داشته باشی، یک دانه خرما در دست او ببینی آن را گرفته می افکنی و به اندک ناخوشی که عارض او شود او را زیر تیغ «حجام» می نشانی
پس از این می توانی قدر و مرتبه خود را نزد خدا بدانی و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر چه از برای خدا نیست دنیائی است و هر چه از برای خدا است دنیائی نیست.
و شکی نیست که هر که در صدد تحصیل این سه صفت و اسباب آنها باشد او سالک راه آخرت است و خود ظاهر است که تحصیل اینها به صحت بدن محتاج، و آن موقوف است بر غذائی که حیات آدمی بدان باقی و لباسی و سکنائی و هر یک از اینها محتاج به اسبابی چند هستند.
پس هر که از دنیا به همین قدر از برای تحصیل آخرت بردارد از اهل دنیا نخواهد بود بلکه دنیا در حق او مزرعه آخرت خواهد بود.
بلی: اگر از این قدر کمتر را هم به قصد حظ نفس، و تنعم در دنیا فراگیرد داخل اهل دنیا خواهد بود و لیکن حظ نفس و خوش گذرانیدن در دنیا بر دو قسم است: یکی آنکه صاحبش را به عذاب آخرت می رساند و آن را حرام گویند و دیگری آنکه به عذاب نمی رساند و لیکن باعث طول حساب و محرومی از درجات بلند، و مراتب ارجمند در آخرت می گردد، و آن را حلال نامند و هر که را دیده بینا باشد می داند که طول معطلی در موقف عرصات به جهت محاسبه نیز عذابی است بلکه اگر محاسبه هم نباشد همان درجات عالیه که از دست آدمی در بهشت در می رود، و آن حسرت و ندامت هائی که به جهت معاوضه آنها با حظوظ خبیثه رذیله دنیا دست می دهد، عذابی است شدید و چنانچه خواهی این را بفهمی حال خود را در دنیا ملاحظه کن که اگر امثال و اقران خود را بینی که به مرتبه ای از مراتب دنیویه از تو پیش افتند و از تو بالاتر شوند و تو به جهت کوتاهی و تقصیر خود تنزل نمائی، چگونه حسرت و ندامت از برای تو حاصل است، با وجود اینکه می دانی که این مراتبی است که بقائی ندارد و مشوب به انواع کدورات است پس ببین حال تو چگونه خواهد شد در وقتی که ببینی مرتبه سعادتی از دست تو رفته است، که اگر اهل روزگار همه عمر دنیا را در بیان وصف و عظمت آن صرف نمایند به نهایت آن نتواند رسید و هر که در دنیا نعمتی به او رسد، یا لذتی دریابد اگر چه به شنیدن آواز هزاری باشد، یا به تماشای سبزه زاری، یا نوشیدن آب سرد و خوشگواری، در مقابل آن لذتی از لذات آخرت از دست او درمی رود و باید از عهده جواب محاسبه آن برآید و خوف و خطر محاسبه را بکشد و در مقام حساب بایستد و ذلت و انکسار را ببیند پس دنیا کم و زیادش، حلال و حرامش، ملعون و موجب نقصان، و رانده نظر سعادتمندان مگر آنچه اعانت کند آدمی را بر تحصیل آخرت، که آن فی الحقیقه از دنیا نیست و هر که معرفت او بیشتر، اجتنابش از نعمت دنیا افزون تر.
حتی اینکه منقول است که زاهد مطلق عیسی بن مریم علیه السلام سر بر سنگی نهاد که استراحت کند شیطان در برابر او آمد و گفت: به دنیا رغبت نمودی؟ سنگ را برداشت و دور افکند» و سلیمان بن داود علیه السلام با وجود سلطنت و پادشاهی، اطعمه لذیذ را به مردم می داد و خود به نان جو معاش می کرد و به این جهت بود که خدا دنیا را از سید آخر الزمان دور کرد، به حدی که روزها را به گرسنگی بگذرانید و از شدت گرسنگی، سنگ بر شکم مبارک می بست و به این جهت بود که خدا خیل محنت و بلا را متوجه انبیا و اولیا و سایر ارباب ولاء گردانید.
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
همه اینها از راه محبت و مهربانی با ایشان است، تا اینکه در دار آخرت به نهایت مراتب قرب و سعادت فایز گردد همچنان که پدر مهربان، فرزند را از طعامهای چرب و شیرین منع می کند و او را به «فصد و «حجامت» می اندازد این، نه از عداوت با اوست، بلکه از راه مهربانی و شفقت است.
ای جای من تأمل کن اگر تو را غلام زنگی متعفنی بوده باشد و ببینی که طعامهای مختلف و حلواهای وافر بر روی هم می خورد متعرض او نمی شوی بلکه گاه باشد اگر هم از تو زیاد بیاید به او می دهی ولی اگر طفل عزیزی داشته باشی، یک دانه خرما در دست او ببینی آن را گرفته می افکنی و به اندک ناخوشی که عارض او شود او را زیر تیغ «حجام» می نشانی
پس از این می توانی قدر و مرتبه خود را نزد خدا بدانی و از آنچه گفتیم معلوم شد که هر چه از برای خدا نیست دنیائی است و هر چه از برای خدا است دنیائی نیست.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - فقر و غنا و حالتهای آنها
دانستی که دنیا عبارت است از هر چیزی که در آن از برای بنده پیش از مردن نصیبی هست خواه نعمت ومال باشد، یا منصب و جاه، یا متابعت شهوت شکم و فرج، یا طلب علو و برتری و تکبر و انتقام و غضب و تشفی غیظ یا غیر اینها و بالجمله از برای دنیا شعب و فروعی بی حد است و لیکن اعظم آفات آن که متعلق به قوه شهویه است مال است، زیرا که هر زنده ای محتاج به آن است.
و از برای مال، فواید بسیار، و آفات و غوایل بی شماری است و تمیز خوب و بد آن در نهایت صعوبت و اشکال است، زیرا که از نبودن مال، صفت فقر و احتیاج به هم می رسد و از وجود آن، وصف غنا و ثروت حاصل می شود و این هر دو صفتی است که خدا بندگان خود را به آنها امتحان می فرماید.
و از برای فقیر، دو حالت متصور است: حرص و قناعت که یکی محمود و دیگری مذموم است.
و حریص بر دو قسم است: یکی: حریصی است که حرص آن به کسب و صنعت کردن است، بدون طمع در مال مردم و دیگری آنکه حرص او به گرفتن مال مردم به زور و ظلم، یا به تکدی و سوال است و هر دو طایفه هلاک اند گو طایفه آخر بدتر از اولی باشد.
و از برای غنی نیز دو حالت است: امساک و بذل یکی ممدوح و دیگری مذموم.
و بذل هم بر دو نوع است: میانه روی و اسراف اول محمود و ثانی مذموم و غیر اینها از جمیع این امور، اموری هستند که فهمیدن آنها مشکل است و کسی که طالب مال باشد باید اول تمیز میان نیک و بد این حالت بکند و طریقه نیک آن را پیشنهاد خود سازد تا نجات یابد.
و از برای مال، فواید بسیار، و آفات و غوایل بی شماری است و تمیز خوب و بد آن در نهایت صعوبت و اشکال است، زیرا که از نبودن مال، صفت فقر و احتیاج به هم می رسد و از وجود آن، وصف غنا و ثروت حاصل می شود و این هر دو صفتی است که خدا بندگان خود را به آنها امتحان می فرماید.
و از برای فقیر، دو حالت متصور است: حرص و قناعت که یکی محمود و دیگری مذموم است.
و حریص بر دو قسم است: یکی: حریصی است که حرص آن به کسب و صنعت کردن است، بدون طمع در مال مردم و دیگری آنکه حرص او به گرفتن مال مردم به زور و ظلم، یا به تکدی و سوال است و هر دو طایفه هلاک اند گو طایفه آخر بدتر از اولی باشد.
و از برای غنی نیز دو حالت است: امساک و بذل یکی ممدوح و دیگری مذموم.
و بذل هم بر دو نوع است: میانه روی و اسراف اول محمود و ثانی مذموم و غیر اینها از جمیع این امور، اموری هستند که فهمیدن آنها مشکل است و کسی که طالب مال باشد باید اول تمیز میان نیک و بد این حالت بکند و طریقه نیک آن را پیشنهاد خود سازد تا نجات یابد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مذمت مال و مالداری
چون دانستی که یکی از شعب دنیا مال است پس بدان که در قرآن و احادیث مذمت مال و بدی محبت آن بسیار وارد شده است خداوند عالم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله و من یفعل ذلک فأولئک هم الخاسرون» یعنی «ای کسانی که ایمان آورده اید مشغول نسازد مالها و اولاد شما، شما را از یاد خدا و کسانی که چنین کنند ایشان اند زیانکاران» و باز می فرماید: «انما اموالکم و اولادکم فتنه» یعنی «جز این نیست که اموال و اولاد شما، فتنه اند از برای شما» که به آنها شما را امتحان می نمائیم.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «دوستی مال و بزرگی، نفاق را می رویاند، همچنان که آب گیاه را می رویاند و فرمود که «دو گرگ صیاد، که داخل حصار گوسفندی شوند این قدر از گوسفندان را فاسد نمی کنند که دوستی مال و جاه، دین مسلمانان را فاسد می کند» و فرمود: «بدترین امت من مالداران اند» و فرمودند که «دوستان فرزند آدم سه چیز است: یکی تا وقت مردن با او است، و آن مال است و دیگری تا لب گور، همراه او می آید، و آن اهل و عیال است و سوم، تا عرصه محشر همراهی او می کند، و آن اعمال است» و فرمود که «چون روز قیامت شود صاحب مالی را می آورند که مال خود را به مصرفی که خدا فرموده است رسانیده است، و مال او نیز در پیش روی او می آید و چون به صراط می رسد هر جا که می ایستد و رفتن بر او مشکل می شود مال او می گوید بگذر که تو حق خدا را در من به جا آوردی پس دیگری را می آورند که اطاعت خدا را ننموده است، و مال او در پشت سر او می آید چون به صراط رسد هر جا که ایستد مال او گوید وای بر تو که در حق خدا کوتاهی کردی پس چنین خواهد گفت تا او به جهنم افتد و هلاک شود» و نیز از آن حضرت مروی است که «دینار و درهم به هلاکت افکندند کسانی را که پیش از شما بودند و شما را نیز هلاک خواهند نمود» و در حدیثی دیگر از آن حضرت مروی است که «در روز قیامت مردی را بیاورند که از حرام در دنیا مال جمع نموده بود و در حرام صرف کرده بود، پس امر شود که او را به جهنم افکنند و دیگری را بیاورند که مال از حلال جمع کرده و در مصرف حرام خرج نموده خطاب رسد که او را هم به جهنم برند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حرام جمع کرده و به مصرف حلال خرج نموده خطاب رسد که او را نیز به جهنم اندازند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حلال جمع نموده و به حلال خرج نموده باشد خطاب رسد که او را بازدارید، شاید در طلب این مال ضرر به یکی از اموری که بر او واجب است رسیده باشد، مثل اینکه نمازی را از وقتش تأخیر انداخته یا کوتاهی در رکوع یا سجود یا وضوی آن نموده باشد عرض کند که پروردگارا از حلال کسب کردم و به حلال خرج کردم و هیچ یک از واجبات خود را ضایع نکردم خطاب رسد شاید به جهت این مال، بر اقران و امثال فخر کرده ای و به مرکبی یا جامه ای مباهات نموده باشی؟ عرض نماید: پروردگارا چنین عملی نیز از من سر نزد و خطاب رسد که شاید کوتاهی و منع نموده باشی حق کسانی را که من امر کردم که بدهی از سادات و یتیمان و مساکین و راه گذران؟ عرض کند که نه پروردگارا هیچ حقی را که امر فرموده بودی ضایع نکردم در این وقت این جماعت حاضر می شوند و در مقام مخاصمه با آن شخص برمی آیند و می گویند: خداوندا مال به او عطا کردی و او را غنی گردانیدی و به او امر فرمودی که به ما بدهد اگر از جواب مخاصمه آنها برآمد و معلوم شد که حق آنها را داده و هیچ فخری و مباهاتی نکرده و واجبی از او ضایع نشده خطاب می رسد که بایست و به جا بیاور شکر نعمتی را که به تو عطا فرموده ایم از آنچه خورده ای و آشامیده ای و لذتی که یافته ای» آه، آه ای جان برادر کسی که مداخل و مخارج او حلال، و همه واجبات خود را به جا آورده باشد، و حقوق الهی را ادا نموده باشد، به این دقت محاسبه او را می رسند
پس آیا چگونه خواهد بود حال امثال ما که غرق فتنه دنیا گشته ایم و خود را به حلال و حرام آن آغشته ایم؟ نه از شبهات آن اجتناب می کنیم و نه از شهواتش، نه از اموالش می گذریم و نه از لذاتش شکمهای گرسنه در جوار ما سر به بالین می نهند و انواع اطعمه را می خوریم،و به شکر آن نمی پردازیم.
آه چه بزرگ خواهد بود مصیبت ما و چه عظیم خواهد بود بلیه ما بسا حیرتها و پشیمانیها که به ما رو دهد و چقدر اندوه و ماتمها که از برای ما باشد در وقتی که هیچ سودی نبخشد، نمی دانیم که دنیا با ما چه خواهد کرد؟ و فردا در حضور پادشاه قهار، از عهده جواب چگونه برخواهیم آمد؟ خوشا به حال کسانی که از دنیا محروم و بی نصیب اند.
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندرین دیر کهن حال سبک باران خوشست
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلی است
تا نپنداری که احوال جهانداران خوشست
و از این جهت بود که بعضی از اصحاب سید مختار گفت که «راضی نیستم روزی هزار مثقال طلا از حلال کسب کنم و در راه خدا صرف کنم، با وجود اینکه از هیچ عبادتی مرا باز ندارد گفتند که چرا؟ گفت: می ترسم از آنکه روز قیامت مرا باز دارند و بپرسند که از کجا آوردی؟ و به چه مصرف رسانیدی؟ پس سزاوار مومن آن است که خود را به دنیا آلوده نسازد، و به قدر کفاف از دنیا بسازد و اگر زیادتی به او رسد به جهت خود پیش فرستد و اگر بعد بماند مفاسد و آفات بسیار دارد».
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست
مروی است که «مروی به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که چرا من شوق به مرگ ندارم؟ حضرت فرمود: آیا مالی داری؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله.
فرمود: مال خود را پیش روی خویش بفرست، زیرا که دل هر کسی همراه مال اوست، اگر پیش فرستاد می خواهد زود به آن برسد و اگر گذاشت می خواهد با آن باشد» حضرت امیرالمومنین علیه السلام درهمی به دست مبارک گرفتند و فرمودند: «تا تو از دست من بیرون نروی نفعی به جهت من نداری» در بعضی
روایات رسیده که «اول روزی که سکه درهم و دینار زده شد شیطان آنها را برداشت و بر روی خود گذاشت و بوسید و گفت: هر که شما را دوست دارد بنده بر حق من است» و بعضی از بزرگان گفته اند که «دو مصیبت است از برای بنده در مالش در وقت مردن، که اولین و آخرین مثل آنها را نشنیده اند: یکی آنکه همه آنها را از او می گیرند و دیگر آنکه محاسبه همه آن را از او می خواهند».
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «دوستی مال و بزرگی، نفاق را می رویاند، همچنان که آب گیاه را می رویاند و فرمود که «دو گرگ صیاد، که داخل حصار گوسفندی شوند این قدر از گوسفندان را فاسد نمی کنند که دوستی مال و جاه، دین مسلمانان را فاسد می کند» و فرمود: «بدترین امت من مالداران اند» و فرمودند که «دوستان فرزند آدم سه چیز است: یکی تا وقت مردن با او است، و آن مال است و دیگری تا لب گور، همراه او می آید، و آن اهل و عیال است و سوم، تا عرصه محشر همراهی او می کند، و آن اعمال است» و فرمود که «چون روز قیامت شود صاحب مالی را می آورند که مال خود را به مصرفی که خدا فرموده است رسانیده است، و مال او نیز در پیش روی او می آید و چون به صراط می رسد هر جا که می ایستد و رفتن بر او مشکل می شود مال او می گوید بگذر که تو حق خدا را در من به جا آوردی پس دیگری را می آورند که اطاعت خدا را ننموده است، و مال او در پشت سر او می آید چون به صراط رسد هر جا که ایستد مال او گوید وای بر تو که در حق خدا کوتاهی کردی پس چنین خواهد گفت تا او به جهنم افتد و هلاک شود» و نیز از آن حضرت مروی است که «دینار و درهم به هلاکت افکندند کسانی را که پیش از شما بودند و شما را نیز هلاک خواهند نمود» و در حدیثی دیگر از آن حضرت مروی است که «در روز قیامت مردی را بیاورند که از حرام در دنیا مال جمع نموده بود و در حرام صرف کرده بود، پس امر شود که او را به جهنم افکنند و دیگری را بیاورند که مال از حلال جمع کرده و در مصرف حرام خرج نموده خطاب رسد که او را هم به جهنم برند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حرام جمع کرده و به مصرف حلال خرج نموده خطاب رسد که او را نیز به جهنم اندازند و مردی دیگر را بیاورند که مال از حلال جمع نموده و به حلال خرج نموده باشد خطاب رسد که او را بازدارید، شاید در طلب این مال ضرر به یکی از اموری که بر او واجب است رسیده باشد، مثل اینکه نمازی را از وقتش تأخیر انداخته یا کوتاهی در رکوع یا سجود یا وضوی آن نموده باشد عرض کند که پروردگارا از حلال کسب کردم و به حلال خرج کردم و هیچ یک از واجبات خود را ضایع نکردم خطاب رسد شاید به جهت این مال، بر اقران و امثال فخر کرده ای و به مرکبی یا جامه ای مباهات نموده باشی؟ عرض نماید: پروردگارا چنین عملی نیز از من سر نزد و خطاب رسد که شاید کوتاهی و منع نموده باشی حق کسانی را که من امر کردم که بدهی از سادات و یتیمان و مساکین و راه گذران؟ عرض کند که نه پروردگارا هیچ حقی را که امر فرموده بودی ضایع نکردم در این وقت این جماعت حاضر می شوند و در مقام مخاصمه با آن شخص برمی آیند و می گویند: خداوندا مال به او عطا کردی و او را غنی گردانیدی و به او امر فرمودی که به ما بدهد اگر از جواب مخاصمه آنها برآمد و معلوم شد که حق آنها را داده و هیچ فخری و مباهاتی نکرده و واجبی از او ضایع نشده خطاب می رسد که بایست و به جا بیاور شکر نعمتی را که به تو عطا فرموده ایم از آنچه خورده ای و آشامیده ای و لذتی که یافته ای» آه، آه ای جان برادر کسی که مداخل و مخارج او حلال، و همه واجبات خود را به جا آورده باشد، و حقوق الهی را ادا نموده باشد، به این دقت محاسبه او را می رسند
پس آیا چگونه خواهد بود حال امثال ما که غرق فتنه دنیا گشته ایم و خود را به حلال و حرام آن آغشته ایم؟ نه از شبهات آن اجتناب می کنیم و نه از شهواتش، نه از اموالش می گذریم و نه از لذاتش شکمهای گرسنه در جوار ما سر به بالین می نهند و انواع اطعمه را می خوریم،و به شکر آن نمی پردازیم.
آه چه بزرگ خواهد بود مصیبت ما و چه عظیم خواهد بود بلیه ما بسا حیرتها و پشیمانیها که به ما رو دهد و چقدر اندوه و ماتمها که از برای ما باشد در وقتی که هیچ سودی نبخشد، نمی دانیم که دنیا با ما چه خواهد کرد؟ و فردا در حضور پادشاه قهار، از عهده جواب چگونه برخواهیم آمد؟ خوشا به حال کسانی که از دنیا محروم و بی نصیب اند.
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش
کاندرین دیر کهن حال سبک باران خوشست
حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلی است
تا نپنداری که احوال جهانداران خوشست
و از این جهت بود که بعضی از اصحاب سید مختار گفت که «راضی نیستم روزی هزار مثقال طلا از حلال کسب کنم و در راه خدا صرف کنم، با وجود اینکه از هیچ عبادتی مرا باز ندارد گفتند که چرا؟ گفت: می ترسم از آنکه روز قیامت مرا باز دارند و بپرسند که از کجا آوردی؟ و به چه مصرف رسانیدی؟ پس سزاوار مومن آن است که خود را به دنیا آلوده نسازد، و به قدر کفاف از دنیا بسازد و اگر زیادتی به او رسد به جهت خود پیش فرستد و اگر بعد بماند مفاسد و آفات بسیار دارد».
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست
مروی است که «مروی به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که چرا من شوق به مرگ ندارم؟ حضرت فرمود: آیا مالی داری؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله.
فرمود: مال خود را پیش روی خویش بفرست، زیرا که دل هر کسی همراه مال اوست، اگر پیش فرستاد می خواهد زود به آن برسد و اگر گذاشت می خواهد با آن باشد» حضرت امیرالمومنین علیه السلام درهمی به دست مبارک گرفتند و فرمودند: «تا تو از دست من بیرون نروی نفعی به جهت من نداری» در بعضی
روایات رسیده که «اول روزی که سکه درهم و دینار زده شد شیطان آنها را برداشت و بر روی خود گذاشت و بوسید و گفت: هر که شما را دوست دارد بنده بر حق من است» و بعضی از بزرگان گفته اند که «دو مصیبت است از برای بنده در مالش در وقت مردن، که اولین و آخرین مثل آنها را نشنیده اند: یکی آنکه همه آنها را از او می گیرند و دیگر آنکه محاسبه همه آن را از او می خواهند».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مدح مال و ثروت
و مخفی نماند که همچنان که در آیات و اخبار مذمت بسیار از برای مال رسیده، همچنین مدح آن نیز وارد شده است و خدای تعالی آن را در قرآن کریم خیر نامیده است و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خوب چیزی است مال صالح از برای مرد صالح» و همه اخباری که در ثواب صدقه دادن و میهمانی و سخاوت و حج، و غیر اینها از چیزهائی که تحصیل آنها به مال بسته است رسیده، دلالت بر خوبی مال می کند و «توفیق میان این اخبار آن است که مال می تواند شد که وسیله وصول به سعادت اخرویه، و فوز به درجات علیه گردد و ممکن است که به واسطه رسیدن به مقاصد فاسده، که سد راه علم و عمل و حجاب سعادت ابدند شود پس هر مالی که به مصرف اول رسید، ممدوح و مستحسن است و آنچه به مصرف دوم رسید، مذموم و مستهجن است و اخباری که دلالت بر مدح آن می کند بر اول محمول، و آنچه دلالت بر مذمت آن می نماید، حمل بر دویم می شود و چون اکثر طبایع بنی آدم، به پیروی شهوات نفسانیه مایل، و آن به واسطه مال حاصل می شود، به این جهت زاید بر قدر کفاف آن در محل خطر و حذر از آن بهتر است و طوایف انبیاء، و خیل اولیا، از شر آن پناه به خداوند منان بردند.
حتی اینکه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پروردگارا قوت آل محمد را به قدر کفاف کن» و گفت: «خداوندا مرا زندگانی عطا کن، چون زندگی مسکینان، و بمیران، چون مردن مسکینان».
حتی اینکه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پروردگارا قوت آل محمد را به قدر کفاف کن» و گفت: «خداوندا مرا زندگانی عطا کن، چون زندگی مسکینان، و بمیران، چون مردن مسکینان».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مفاسد مال و ثروت
از آنچه گذشت روشن شد که مال مانند مار است، که هم در آن زهر است و هم «تریاق» مفاسد آن زهر آن، و فواید آن تریاقش است و هر که آنها را بشناسد می تواند از شر مال احتراز، و خیر آن را اخذ نماید و به جهت این مطلب می گوئیم: اما مفاسد مال بر دو قسم است: مفاسد دنیائی و دینی و آخرتی.
اما مفاسد دنیائی آن، زحمتها و شدایدی است که دیده می شود که اغنیا و مالداران، از ترس و بیم و حزن و اندوه و هم و غم و پریشانی خاطر و تفرق احوال و تلخی عیش و زحمت در تحصیل مال، و محافظت و نگاهبانی آن، و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن، به آن مبتلا و گرفتارند آری:
خوش فرش بوریا و گدائی و خواب امن
کاین عیش نیست در خور اورنگ خسروی
و اما مفاسد دینیه آن، سه نوع است: اول آنکه باعث ارتکاب معاصی گردد، زیرا که به واسطه مال، قدرت بر معاصی حاصل، و راه وصول به آنها آسان می گردد پس هر گاه شهوت معصیت به حرکت آید و انسان خود را قادر بر آن ببیند و به سهولت به آن تواند رسید بسا باشد که مرتکب آن شود و گناهی از او سر زند و اما اگر مأیوس از امکان آن گناه باشد و قدرت بر آن نداشته باشد داعیه آن معصیت را نمی کند.
و از این جهت است که گفته اند که یکی از اسباب عصمت از معصیت، عدم قدرت بر آن است پس کسی که به واسطه مال، بر گناه قادر شد، اگر مرتکب آن شود هلاک می شود و اگر مرتکب نگردد و صبر کند، آن نیز شدت و زحمتی است، زیرا که صبر با وجود قدرت نیز بسیار شدید است.
دوم آنکه باعث غرق خوش گذرانیدن و فرو رفتن به نعمتها می گردد، زیرا که همچنان که می بینیم، غالب آن است که مالداران مشغول تنعم می شوند و به خوشگذرانیدن الفت و عادت می کنند و نمی توانند از نعمتها بگذرند و هر یک لذتی را که یافتند میل به لذت دیگر می کنند و چون به این معتاد شدند، و به خوشگذرانیدن عادت کردند، بسا باشد که از حلال میسر نگردد پس دست به مال مشتبه دراز می کنند و به تدریج از آن تجاوز نموده به حرام فرو می روند و به این جهت به انواع اخلاق رذیله، از: کذب و ریا و حسد و غیر اینها مبتلا می گردند.
و بسیار کم اتفاق می افتد که کسی صاحب مال و ثروت باشد و به خوشگذرانیدن و تنعم عادت نکند و در صدد آن نباشد و کسی که انواع اطعمه لذیذه و لباسهای فاخره از برای او میسر باشد کجا می تواند آنها را ترک کند و به نان جوی و جامه کهنه ای قناعت کند؟ آری: این شأن کسی است که صاحب نفس قوی قدسیه باشد، مانند: سلیمان بن داود علیه السلام و امثال او علاوه بر این، بعد از آنکه مال آدمی بسیار شد محتاج به اعوان و انصار می گردد و سروکار او با مردم می افتد و کسی را که سروکار با اهل دنیا باشد چاره ندارد که با ایشان به نفاق و دوروئی سلوک نماید با وجود آنکه سروکار با اهل دنیا داشتن، باعث عداوت و کینه و حسد و کبر و ریا و غیبت و بهتان و سخن چینی و سایر معاصی می گردد.
و این همه از شومی مال، و احتیاج به حفظ اصلاح آن هم می رسد.
سوم: و آن مفسده ای است که هیچ صاحب مالی از آن خالی نیست و آن، این است که نگاهداشتن و حفظ مال، و انجام دادن امور متعلفه به آن، آدمی را از یاد خدا باز می دارد و هر چه به واسطه آن انسان از یاد خدا غافل شود، نیست مگر خسران و وبال.
و از این جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «در مال سه آفت است یکی آنکه آن را از غیر وجه حلال اخذ کنی، عرض کردند که اگر از ممر حلال به دست آید؟ فرمود: آفتی دیگر دارد که آن را در غیر موقعش صرف نمایی عرض کردند که اگر در موقعش صرف کنی؟ فرمود که آفت دیگر دارد که در جا به جا کردن و نگاهداشتن آن آدمی را از یاد خدا باز می دارد» و این دردی است که بی دوا، و مرضی است بی شفا، زیرا که روح عبادت و حقیقت آن، یاد خدا و تفکر در عظمت و جلال اوست و این دلی می خواهد فارغ، و خاطری جمع
بی غم و اندیشه سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان و صاحب ده و مرزعه، صبح و شام در فکر حساب سر کار و خیانت آن، و کوتاهی برزگران در امر مزرعه و زراعت و عمارت است گاهی مشغول فکر منازعه با شرکاء اراضی و قنوات، و زمانی متوجه خیال خصومت با اهل خراج و «مالوجهات»، لحظه ای در یادگاو و خر، و ساعتی در فکر اسب و استر.
گاه اندر فکر گاو و استری
گاه آلوده غم اسب و خری
شب در خیال طویله و انبار، روز در کار آبیاری و شیار، و غیر اینها از افکار بسیار و تاجر مسکین روز و شب با صد فکر قرین، گاهی در فکر خیانت شریک، و زمانی در تهیه اسباب سفر دور و نزدیک، گاه می گوید: فلان شریک همه سود را برد، و زمانی فکر می کند که فلان، «مضارب» سرمایه را تمام خورد، یا فلان کس در عمل کوتاهی کرد یا نه، و فلان شخص مال را ضایع نمود یا نه، و فلان محاسبه سهو است یا درست، فلان حریف در معامله سخت است یا سست، در اغلب اوقات در غربت محزون و مغموم، و به جهت کساد بازار و ناروائی مالش اندوهناک و مهموم و همچنین سایر مالداران
و بالجمله فکرهای اهل دنیا را نهایتی، و خیالات ایشان را غایتی نیست و کسی که بجز فکر قوت سال خود را ندارد، و زیادتر از آن را نمی طلبد، از همه خیالات فارغ، و از جمیع این آفات سالم است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و اما فواید مال: پس آن نیز بر دو قسم است: دنیائی و آخرتی
اما فواید دنیائی آن، چیزهائی است که فایده آن پیش از مرگ ظاهر می شود، مثل خلاصی از ذلت سوال، و خجلت عیال، و خواری و پستی و حقارت و تهدیستی و عزت و بزرگی در میان مردمان، و بسیاری دوستان و اعوان، و حصول وقع و اعتبار در دلها، و امثال اینها.
و اما فواید آخرتی آن، سه نوع است: اول اینکه صرف خود نماید از برای به جا آوردن عبادات، و قوت یافتن بر طاعات، و ستر عورت، و جهاد و حج و امثال اینها.
دوم اینکه به مصرف مردمان برساند، یا به جهت فقرا و استحقاق ایشان و ثواب این ظاهر و روشن است یا به جهت رعایت شأن و مروت خود، و زیادتی صداقت و محبت مردمان، مانند مهمانی کردن و هدیه دادن و اعانت مردم نمودن و نحو اینها و از برای هر یک از اینها ثواب بسیار در اخبار رسیده است و فقر و استحقاق در ثواب اینها شرط نیست
بلی شرط ثواب در اینها نیت قربت است، یا از برای حفظ آبروی خود، چون دفع شر ظالم، و بستن زبان هرزه گویان و امثال اینها و این نیز موجب ثواب می شود.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر مالی را که آدمی به جهت محافظت آبروی خود صرف کند حکم صدقه دارد» یا به کسی دهد که خدمت او را کند و شغلی که به او رجوع کند به انجام رساند و شکی نیست که این نیز از امور متعلقه به آخرت است، زیرا که کارهائی که انسان به جهت زندگانی به آن محتاج است بسیار است و اگر همه را خود متوجه شود وقت او ضایع می شود و روزگارش به حیف می رود و از کار آخرت باز می ماند و شکی نیست که کسی را که هیچ مالی نیست باید همه این کارها را خود متوجه شود و از ذکر و فکر و عبادت و طاعت بازماند.
سوم آنکه آن را به مصرف خیرات جاریه، و باقیات الصالحات رساند از: ساختن مسجد و مدرسه و رباط و پل و اجرای قنوات و نوشتن قرآن و کتاب و نشاندن اشجار، و امثال اینها از چیزهائی که بعد از آدمی باقی می ماند، و مدتها ثواب آن روز به روز عاید می گردد، و باعث دعای بندگان خد از خوبان و صالحان می شود و اسم آدمی به خیر مذکور می گردد.
اما مفاسد دنیائی آن، زحمتها و شدایدی است که دیده می شود که اغنیا و مالداران، از ترس و بیم و حزن و اندوه و هم و غم و پریشانی خاطر و تفرق احوال و تلخی عیش و زحمت در تحصیل مال، و محافظت و نگاهبانی آن، و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن، به آن مبتلا و گرفتارند آری:
خوش فرش بوریا و گدائی و خواب امن
کاین عیش نیست در خور اورنگ خسروی
و اما مفاسد دینیه آن، سه نوع است: اول آنکه باعث ارتکاب معاصی گردد، زیرا که به واسطه مال، قدرت بر معاصی حاصل، و راه وصول به آنها آسان می گردد پس هر گاه شهوت معصیت به حرکت آید و انسان خود را قادر بر آن ببیند و به سهولت به آن تواند رسید بسا باشد که مرتکب آن شود و گناهی از او سر زند و اما اگر مأیوس از امکان آن گناه باشد و قدرت بر آن نداشته باشد داعیه آن معصیت را نمی کند.
و از این جهت است که گفته اند که یکی از اسباب عصمت از معصیت، عدم قدرت بر آن است پس کسی که به واسطه مال، بر گناه قادر شد، اگر مرتکب آن شود هلاک می شود و اگر مرتکب نگردد و صبر کند، آن نیز شدت و زحمتی است، زیرا که صبر با وجود قدرت نیز بسیار شدید است.
دوم آنکه باعث غرق خوش گذرانیدن و فرو رفتن به نعمتها می گردد، زیرا که همچنان که می بینیم، غالب آن است که مالداران مشغول تنعم می شوند و به خوشگذرانیدن الفت و عادت می کنند و نمی توانند از نعمتها بگذرند و هر یک لذتی را که یافتند میل به لذت دیگر می کنند و چون به این معتاد شدند، و به خوشگذرانیدن عادت کردند، بسا باشد که از حلال میسر نگردد پس دست به مال مشتبه دراز می کنند و به تدریج از آن تجاوز نموده به حرام فرو می روند و به این جهت به انواع اخلاق رذیله، از: کذب و ریا و حسد و غیر اینها مبتلا می گردند.
و بسیار کم اتفاق می افتد که کسی صاحب مال و ثروت باشد و به خوشگذرانیدن و تنعم عادت نکند و در صدد آن نباشد و کسی که انواع اطعمه لذیذه و لباسهای فاخره از برای او میسر باشد کجا می تواند آنها را ترک کند و به نان جوی و جامه کهنه ای قناعت کند؟ آری: این شأن کسی است که صاحب نفس قوی قدسیه باشد، مانند: سلیمان بن داود علیه السلام و امثال او علاوه بر این، بعد از آنکه مال آدمی بسیار شد محتاج به اعوان و انصار می گردد و سروکار او با مردم می افتد و کسی را که سروکار با اهل دنیا باشد چاره ندارد که با ایشان به نفاق و دوروئی سلوک نماید با وجود آنکه سروکار با اهل دنیا داشتن، باعث عداوت و کینه و حسد و کبر و ریا و غیبت و بهتان و سخن چینی و سایر معاصی می گردد.
و این همه از شومی مال، و احتیاج به حفظ اصلاح آن هم می رسد.
سوم: و آن مفسده ای است که هیچ صاحب مالی از آن خالی نیست و آن، این است که نگاهداشتن و حفظ مال، و انجام دادن امور متعلفه به آن، آدمی را از یاد خدا باز می دارد و هر چه به واسطه آن انسان از یاد خدا غافل شود، نیست مگر خسران و وبال.
و از این جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «در مال سه آفت است یکی آنکه آن را از غیر وجه حلال اخذ کنی، عرض کردند که اگر از ممر حلال به دست آید؟ فرمود: آفتی دیگر دارد که آن را در غیر موقعش صرف نمایی عرض کردند که اگر در موقعش صرف کنی؟ فرمود که آفت دیگر دارد که در جا به جا کردن و نگاهداشتن آن آدمی را از یاد خدا باز می دارد» و این دردی است که بی دوا، و مرضی است بی شفا، زیرا که روح عبادت و حقیقت آن، یاد خدا و تفکر در عظمت و جلال اوست و این دلی می خواهد فارغ، و خاطری جمع
بی غم و اندیشه سود و زیان نه خیال این فلان و آن فلان و صاحب ده و مرزعه، صبح و شام در فکر حساب سر کار و خیانت آن، و کوتاهی برزگران در امر مزرعه و زراعت و عمارت است گاهی مشغول فکر منازعه با شرکاء اراضی و قنوات، و زمانی متوجه خیال خصومت با اهل خراج و «مالوجهات»، لحظه ای در یادگاو و خر، و ساعتی در فکر اسب و استر.
گاه اندر فکر گاو و استری
گاه آلوده غم اسب و خری
شب در خیال طویله و انبار، روز در کار آبیاری و شیار، و غیر اینها از افکار بسیار و تاجر مسکین روز و شب با صد فکر قرین، گاهی در فکر خیانت شریک، و زمانی در تهیه اسباب سفر دور و نزدیک، گاه می گوید: فلان شریک همه سود را برد، و زمانی فکر می کند که فلان، «مضارب» سرمایه را تمام خورد، یا فلان کس در عمل کوتاهی کرد یا نه، و فلان شخص مال را ضایع نمود یا نه، و فلان محاسبه سهو است یا درست، فلان حریف در معامله سخت است یا سست، در اغلب اوقات در غربت محزون و مغموم، و به جهت کساد بازار و ناروائی مالش اندوهناک و مهموم و همچنین سایر مالداران
و بالجمله فکرهای اهل دنیا را نهایتی، و خیالات ایشان را غایتی نیست و کسی که بجز فکر قوت سال خود را ندارد، و زیادتر از آن را نمی طلبد، از همه خیالات فارغ، و از جمیع این آفات سالم است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و اما فواید مال: پس آن نیز بر دو قسم است: دنیائی و آخرتی
اما فواید دنیائی آن، چیزهائی است که فایده آن پیش از مرگ ظاهر می شود، مثل خلاصی از ذلت سوال، و خجلت عیال، و خواری و پستی و حقارت و تهدیستی و عزت و بزرگی در میان مردمان، و بسیاری دوستان و اعوان، و حصول وقع و اعتبار در دلها، و امثال اینها.
و اما فواید آخرتی آن، سه نوع است: اول اینکه صرف خود نماید از برای به جا آوردن عبادات، و قوت یافتن بر طاعات، و ستر عورت، و جهاد و حج و امثال اینها.
دوم اینکه به مصرف مردمان برساند، یا به جهت فقرا و استحقاق ایشان و ثواب این ظاهر و روشن است یا به جهت رعایت شأن و مروت خود، و زیادتی صداقت و محبت مردمان، مانند مهمانی کردن و هدیه دادن و اعانت مردم نمودن و نحو اینها و از برای هر یک از اینها ثواب بسیار در اخبار رسیده است و فقر و استحقاق در ثواب اینها شرط نیست
بلی شرط ثواب در اینها نیت قربت است، یا از برای حفظ آبروی خود، چون دفع شر ظالم، و بستن زبان هرزه گویان و امثال اینها و این نیز موجب ثواب می شود.
و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر مالی را که آدمی به جهت محافظت آبروی خود صرف کند حکم صدقه دارد» یا به کسی دهد که خدمت او را کند و شغلی که به او رجوع کند به انجام رساند و شکی نیست که این نیز از امور متعلقه به آخرت است، زیرا که کارهائی که انسان به جهت زندگانی به آن محتاج است بسیار است و اگر همه را خود متوجه شود وقت او ضایع می شود و روزگارش به حیف می رود و از کار آخرت باز می ماند و شکی نیست که کسی را که هیچ مالی نیست باید همه این کارها را خود متوجه شود و از ذکر و فکر و عبادت و طاعت بازماند.
سوم آنکه آن را به مصرف خیرات جاریه، و باقیات الصالحات رساند از: ساختن مسجد و مدرسه و رباط و پل و اجرای قنوات و نوشتن قرآن و کتاب و نشاندن اشجار، و امثال اینها از چیزهائی که بعد از آدمی باقی می ماند، و مدتها ثواب آن روز به روز عاید می گردد، و باعث دعای بندگان خد از خوبان و صالحان می شود و اسم آدمی به خیر مذکور می گردد.