عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ایرج میرزا : قطعه ها
علّت بی تابی نوزاد
دانی که چرا طفل به هَنگامِ تَوَلّد
با ضَجّه و بی تابی و فریاد و فَغان است
با آن که بَرون آمده از مَحبَسِ زه دان
و امروز در این عرضۀ آزادِ جهان است
با آن که در آن جا همه خون بوده خوراکش
وین جا شِکَرَش در لب و شیرَش به دهان است
زان است که در لوحِ اَزَل دیده که عالم
بر عالمیان جایِ چه ذُل و چه هَوان است
داند که در این نَشأه چه ها بر سرش آید
بیچاره از آن لحظۀ اوّل نِگران است
ایرج میرزا : قطعه ها
مطایبه با مرحوم عبدالحسین آگاهی
نکویان را بباید آرزو داشت
مرا آگاهی اصلاً آرزو نیست
عبث یادش کنند اهلِ نِشابور
من آگاهم که آگاهی نکویست
ایرج میرزا : قطعه ها
تاریخ فوت
این جهان پیش راد مردِ حکیم
هست محنت فزایِ غم آباد
زن و مرد و شَه و گدا دارند
همه از دستِ این جهان فریاد
چَشمِ عِبرت گُشا ببین که چه سان
مَسنَدِ جَم بداد بر کَفِ باد
پیر زالی است نو عروس نُمای
کرده در زیرِ خاک بس داماد
همه ناکام از زمانه روند
هیچ کس نیست از جهان دل شاد
جامۀ مرگش آسمان دوزد
هر که اندر زمین ز مادر زاد
دخترِ خاک گت دخترِ شه
آن قمر طلعت فرشته نهاد
لقبش هم عزیز عُلیا بود
چون به عزت قدم به خُلد نهاد
بهر تاریخ فوتش ایرج گفت
جایش اندر بهشت ایزد داد
ایرج میرزا : قطعه ها
جواب وحید
ستوده طبع وحیدا رسید نامۀ تو
شد از رسیدنش این جان ناتوان خرسند
ز گفته های تو در وصف خویش خُرسندم
چنان که از کرم ابر، بوستان خرسند
نه من به تنها خرسند از آن شدم که شود
برای هر که فرستند ارمغان خرسند
اَخ الفضایل واُمُ المَکارِمی و ز تو
دل ابوالفرج و ابن خلکان خرسند
زمانه فرصت این حرف ها به ما ندهد
غمین مباش اگر نیستی به جان خرسند
به هر که در نگری چون من و تو دلتنگست
گُمان مبر که بود کس در این جهان خرسند
اگر ز درد دل بنده با خبر باشی
شوی ز درد دل خویش بی گمان خرسند
من از روان خود آزرده ام ولی مردُم
ازین که هست فلان شعرِ من روان خرسند
چنانکه در غم جهان کندن است مردِ صلیب
به نظره جمعی در پایِ دارِ آن خرسند
تمام بی هنرانند خلق دورۀ ما
چسان شود دو هنرور در آن میان خرسند
ز ضعف اهل دل ارباب مُلک خرسندند
چنانکه را هزن از ضعف کاروان خرسند
من ار ملول گذشتم ز دوستان سهلست
به جای بنده بمانند دوستان خرسند
ایرج میرزا : قطعه ها
علت بی تابی نوزاد
هیچ می دانی تو هر طفلی که آید در جهان
از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد
گرچه خون می خورده اندر حبس تاریک رحم
وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود
این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش
کاین جهان جای چه خوف و خفت و خواری بود
چون همی بیند که می خواهد گرفتارش شود
ضجه و فریادش از بیم گرفتاری بود
ایرج میرزا : قطعه ها
قطعه
نصرت السلطنه دیوان عدالت را میر
صله شعر من از چیست به تأخیر کشید
از چه شه زاده حاکم صله شعر مرا
جزو اشرار قراداغ به زنجیر کشید
وعده وصل بد آیا که به تأخیر افتاد
یا شب هجر بد آیا که چنین دیر کشید
یا مگر آیه قرآن بد و تأویلی داشت
یا معما و لغز بود و به تفسیر کشید
یا مگر امر خطیری بد ما بین دول
کز پی مصلحتی کار به تدبیر کشید
یا بنای سخنم صورت ویرانی داشت
که زوجه صله اش کار به تعمیر کشید
ایرج این پرگویی بس کن ترسم بینی
که ز تطویل سخن کار به تقصیر کشید
ایرج میرزا : قطعه ها
وفا
وفا در گل رخان عطر است در گل
من این را خوانده ام وقتی به دفتر
وفای گل رخان و عطر گل ها
به لطف و خاصیت هستند هم بر
گل سرخ اندر این بستان زیاد است
یکی بی عطر و آن دیگر معطر
گل سرخی که تنها رنگ دارد
نگردد با گل خوشبو برابر
نظر بازی کنی با او تو از دور
که در او نیست چیزی غیر منظر
اگر آن منظر زیبا از او رفت
از او رفتست هر پیرایه و فر
شود یا طعمه جاروب دهقان
و یا بازیچه باد ستمگر
به هر صورت چو شد پژمرده امروز
فراموشش کنی تا روز دیگر
ولی آن گل که رنگ و بوی دارد
چو رنگش رفت از بویش خوری بر
گلابی ماند از او راحت افزا
اسانسی زاید از او روح پرور
پس از رفتن هم او را می کند یاد
چو عطرش را زنی بر سینه و سر
به یاد آری که او وقتی گلی بود
وز او روی چمن پر زیب و زیور
گُل روی نگار با وفا هم
اگر پژمرده شد از دور اختر
وفای او که باشد جای عطرش
شود در صفحه قلبش مصور
چو یاد مهربانی هاش افتی
زند مهر نخستین از دلت سر
به هر چشمی کز اول دیده بودی
به آن چشمش ببینی تا به آخر
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۲
کو خدا کیست خدا چیست خدا
بی جهت بحث مکن، نیست خدا
آن که پیغمبر ما بود همی
ما عَرَفناک بفرمود همی
تو دگر طالب پرخاش مشو
کاسۀ گرم تر از آش مشو
آنچه عقل تو در آن ها مات است
تو بمیری همه موهومات است
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۷
نیست جهان جز همین که با تو بگویم
روز و شبانی به یکدگر شده پیوند
خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی
هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند
یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم
............................
عده یی از آنچه می ندارد غمگین
عدۀ دیگر از آنچه دارد خرسند
سر کوی تو باز سبز شوم
گر چو بیدم قلم قلم بکنند
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۱۲
بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش
خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود یکم اهونودگاه
یسته، هات 28
1
ای مزدا! ای سپند مینو!
اینک در آغاز با دستهای برآورده، ترا نماز می¬گزارم و خواستار بهروزی و رامشم.
[بشود که] با کردارهایِ «اَشَه» و با همۀ خِرَد و «مَنش نیک»، «گوشورونَ» را خشنود کنم.
2
ای مزدا اهوره!
با«منش نیک» به تو روی می¬آورم.
پاداش هر دو جهان اَستومَند و مینوی را که «اشه» [است] ودین آگاهان را گشایش و رامش می¬بخشد، به من ارزانی دار.
3
ای مزدا اهوره!
تو و«اشه» و « منش یک» را سرودی نوآیین می¬گویم تا«شهریاری مینوی» پایدار و «آرمیتی» در من افزونی گیرد.
هر آنگاه که ترا به یار خوانم، به سوی من آی و مرا بهروزی و رامش بخش.

4
من روانم را با «منش نیک» به فراترین سرای خواهم برد؛ چه از پاداشی که «مزدا اهوره» برای کردارها برنهاده است، آگاهم.
تا بدان هنگام که توش و توان دارم، [مردمان را] می¬آموزم که خواستار «اشه» باشند.
5
ای اشه!
کی ترا خواهم دید و «منش نیک»را به فرزانگی درخواهم یافت؟
کی به [سرای] «اهوره»ی تواناتر از همگان، راه خواهم برد و نیوشای [سخن] «مزدا» خواهم شد؟
بدین «منثره» ی مهمتر، با زبان خویش، گمراهان را به برترین راه، رهنمونی خواهم کرد.
6
ای مزدا اهوره!
با«منش نیک» و «اشه» [به سوی ما] آی و به گفتار راست خویش، «زرتشت» را وهمۀ ما را دهش زندگی دیرپای ارزانی دار.
مارا نیرو[ی مینوی] و شادمانی بخش تا بر ستیزه و آزار دشمنان چیره شویم.
7
ای اشه!
آن بخششی را که پاداش «منش نیک» است، به ما ارزانی دار.
ای آرمینی!
آرزوی «گشتاسپ» و پیروان مرا برآور.
ای مزدا!
ستایشگران خویش را نیرو خش تا «منثره»ی ترا [به مردمان] بیاموزند.
8
ای اهوره¬ی با بهترین اشه همکام ! ای بهتر از همه! آرزومندانه خواستارم که «فرشوشتر» دلیر و دیگر یارانم را و آنان را که بی گمان بدیشان «منیک» جاودانه خواهی بخشید، زندگی بهتر ارزانی داری.
9
ای مزدا اهوره!
با این بخشش، هرگز ترا و «اشه» و «منش نیک» را نمی¬آزارم و خشمگین نمی¬کنم.
می¬کوشم تا ترا ستایش نیاز آورم؛ زیرا شما و «شهریاری مینوی» نیرومن، سزاوار ستایش درخورنیایشید.
10
ای مزدا اهوه!
آن فرزانگان روشن بینی را که در پیروی از «اشه» و «منش نیک» سزاوار می¬شناسی، به خوبی کامروا کن؛ چه، براستی می¬دانم که ستایشهای از دل برآمده و نیک خواهانه، از سوی شما بی پاسخ نمی ماند.
11
با این نیایش¬ها، همواره «اشه» و «منش نیک» را نگاهبان خواهم بود.
ای مزاد اهورا!
تو با «مینو»ی خود مرا بیاموز و به زبان خویش بازگوی که آفرینش در آغاز چگونه پدید آمد.



یسنه، هات 29
1
«گوشورون» نزدشما گله گزارد:
-«را برای چه آفریدی؟ که مرا ساخت؟ خشم و چپاول و تند خوی و گستاخی و دست یازی، مرا یکسره در میان گرفته است.
مرا جز تو پشت و پناه دیگری نیست. اینک رهاننده¬ای شایسته به ن بنمای.»
2
آنگاه آفریدگرا جهان از «اشه» پرشید:
-«کدامین کس را سزاوار ردی جهان می¬شناسی تا بتوانم یاوری خویش و تخشایی به آبادانی جهان را بدو ببخشم؟
چه کسی را به سالاری جهان خواستاری که هواخواهان«دروج » و «خشم» را درهم بشکند و از کار باز دارد؟»
3
«اشه» بدو پاسخ داد:
«[چنین سرداری] به جهان [و مردمان] بیداد نمی¬ورزد. [او] مهربان و بی آزار است.
از آنان [کسی را] نمی شناسم که بتواند نیکوکاران را در برابر تباهکاران گاهبانی کند.
او [باید] درمیان مردمان، نیرومندتر از همه باشد تا هرگاه مرا فرا خواند، به یاریش بشتابم...
4
... بی گمان «مزدا» بهتراز همه به یاد دارد که در گذشته، دیوان ومردمان [دروند, چه کردند و آگاه است که در آینده چه خواهند کرد.
«اهوره» تنها دادگستر [درهان] است. پس آنچه خواست او باشد، همان خواهد شد.
5
... پس براستی [ما] هر دو- من و روان جهان بارور - «اهوره» را با دستهای برآورده می¬ستاییم و از «مزدا» خواستار می¬شویم [که] آرزویما را چنین برآورد:
هرگز پارسایان و راهبرشان را از دروندان، آسیبی[مرساد].»
6
آنگاه «مزدا اهوری»ی آگاه که هنجار زندگی از فرزانگی اوست، گفت:
-«آیا [تو] سردار یا ردی را که سرشار از «اشه» باشد ، نمی شناسی؟ آیا براستی آفریدگار، ترا به راهبری ونگاهبانی [آفرینش] برنگزیده است؟»
7
«اهوره»ی با «اشه» همکان ، این «منثره» فزایندۀ بهروزی را بیافرید و«مزدا»ی و رجاوند ، خود آن را بهبود جهان و [کامروایی] درست کرداران، بیاموخت:
«ای منش نیک!

کیست آن که توانست و مردمان را براستی یاری خواهد بخشید؟»
8
-«یگانه کسی که من دراین جا می¬شناسم که به آموزش ما گوش فرا داده،«زرتشت سپیتمان» است.
تنها او خواهان آن است که سرودهای ستایش «مزاد» و «اشه» را به گوش [مردمان] برساند. هم از این روست که او را گفتاری شیوا و دلپذیر دادیم.»
9
آنگاه »گوشورون» بر خروشید:
«آیا [من] باید به پشتیبانی نارسای مردی ناتوان خرسند باشم و به سخنان او [گوش فرادهم]؟براستی مرا آرزوی فرمانروایی توانا بود.
کی فرا خواهد رسید آن زمان که چنین کسی با دستانی نیرومند، مرا یاری دهد؟
10
ای اهوره! ای اشه!
اینان را از نیرو و «شهریاری مینوی» برخوردار کن.
این منش نیک!
[بدینان] آن [ دهشی] را ارزانی دار که خانمان خوب و رامش بخشد.

ای مزاد!
من نیز او را برترین آفریدۀ تو می شناسم.»
11
کی «اشه» و «منش نیک» و «شهریاری مینوی» به سوی ما خواهد شتافت؟
من شما [مردمان] را به ذیرش آموزش «مگه» ی بزرگ فرا می ¬خوانم.
ای مزدا اهوره!
اکنون که ما را یاوری [رسیده است]، ما نیز آمادۀ یاری رساندن [به کسانی] چون شماییم.


یسنه، هات 30
1
اینک با ستایش «اهوره» و جشن «منش نیک»، خواستاران و نویدیافتگان را از آن دو پدیدار بزرگ سخن می¬گویم.
این نیک منشان!
این [سخن] را در پرتو «اشه» وبا روشنی و ارمش دریابید.
2
ای هوشمندان!
بشنوید با گوشها [ی خویش] بهترین [سخنان] را و ببینید بامنش روشن و هریک از شما – چه مرد، چه زن – پیش از آن که رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه؛ [یکی را] برای خویشتن برگزینید و این [پیام] را [به دیگران] بیاموزید.
3
در آغاز؛ آن دو«مینو»ی همزاد و در اندیشه وگفتار و کردار [یکی] نیک و [دیگری] بد، با یکدیگر سخن گفتند.
از آن دو، نیک آگاهان راست برگزیدند، نه در آگاهان.
4
آنگاه که آن دو «مینو» به هم رسیدند، نخست «زندگی» و «تازندگی» را [بنیاد] نهادندن و چنین

باشد به پایان هستی:
«بهترین منش»، پیروان «اشه» را و «بدترین زندگی»، هواداران «دروج» را خواهد بود.
5
از آن دو «مینو»، هواخواه «دروج» به بدترین رفتار گروید و «سپندترین مینو»
-که آسمان جاودانه را پوشانده است- و آنان که به آزاد کامی و درستکاری، «مزاد اهوره» را خشنود می¬کنند، «اشه» را برگزیدند.
6
دیوگزینان[نیز] از آن دو [«مینو»]، راست را برنگزیدند؛ چه، بدان هنگام که پرسان بودند، فریب بد انسان در ایشان را، یافت که به «بدترین منش» گرویدند.
آنگاه با هم به سوی «خشم» شتافتند تا زندگی مردمان را تباه کنند.
7
«شهریاری مینوی» و «منش نیک» و «اشه» بدو فراز آمد و«آرمیتی»، پیکر [او] را تخشایی ونستوهی بخشید.
براستی آنان که از آن تواند، از آزمون آهن، پیروز بر می¬آیند.
8
ای مزدا اهوره!
چون کین گناهاران فرارسد، «شهریاری مینو» تو در پرتو «منش نیک» آشکار خواهد شد و آنان

خواهند آموخت که «دروج» را به دستهای «اشه» بسپارند.
9
ای مزاد!
ما[خواستاریم که] که از آن تو و [درشمار] «اهوراییان» باشیم که هستی را نو می¬کنند.
تو نیز ما را در پرتو «اشه» یاری کن تا هنگامی که خرد ما دستخوش دو دلی استف اندیشه های ما به هم نزدیک باشد.
10
آنگاه شکست و تباهی بر «دروج» فرو خواهد آمد و آنان که به نیکنامی شناخته شده¬اند، به آرزوهای خویش خواهند رسید و به سرای خوش «منش نیک» و «مزدا» و «اشه» راه خواهند یافت.
11
ای مردم!
این است آن دو فرمان آموختۀ «مزا»: خوشی و ناخوشی.
رنج و زیان دیرپای، فریفتگان «دروج» را و رستگاری، رهروان راه «اشه» راست.
بی گمان در پرتو این[آموزش] به رستگاری و بهروزی خواهید رسید.

یسنه، هات 31
1
ای هوشمندان!
شما را از آموزشهایی ناشنوده می¬آهانم.
بی گمن، این سخنان، پیروان آموزشهای «دروج» - تباه کنندگان جهان «اشه» - را [ناگوار] و دلدادگان «مزدا» را بسیار خوشایند است.
2
چون با این [آموزش]ها [ی «دروج»]، راه بهتری برای گزینش پدیار نیست، من چونان ردی که «مزدا اهوره» [اورا] برای هر دو گروه برگزیده است، به سوی همۀ شما می¬آیم تا زندگی را به پیروزی از «اشه» بسر آوریم.
3
ای مزدا!
تو با گفتار [خود و به] زبان خویش، ما را بیا گاهان از آنچه به هر دو گروه خواهی بخشید و از آن بهروزی که به دستیاری «اشه» و «آذر» مینوی خود نوید دادی و از آن فرمانی که فرزانگان راست، تا من همۀ مردمان را به گرویدن [به دین تو] فرا خوانم.
4
ای مزدا! ای اهوراییان!
آنگاه که خواست ما را پاسخ گو باشید، آرزو خواهم کرد که در ÷رتو «اشه» و «آرمیتی» و «اشی» و «بهترین منش»، «شهریاری مینوی» نیرومند از آن ما شود تا با افزایش آن بر «دروج» چیرگی یابیم.
5
ای مزاد اهوره!
مرا از آنچه خواهد شد و آنچه نخواهد شد، بیا گاهان تا در پرتو داد «اشه» و «منش نیک»، آنچه را برای من بهترین است برگیزینم و از آن پاداشی که به من [خواهی داد]، به شادکامی برسم.
6
بهترین [پاداش] ارزانی فرزانه ای خواهد بو که پیام راستین و «منثره»ی مرا [بر مردمان] آشکار کند و [آنان را] در پرتو «اشه» به «رسایی» و «جاودانگی» [رهنمون شود].
«مزدا» به دستیاری «منش نیک»، «شهریاری مینوی» چنین کسی را خواهد افزود.
7
اوست نخستین اندیشه وری که روشنان سپهر، از فر و فروغش درخشیدند. [اوست که] با خرد خویش، «اشه» را بیافرید تا «بهترین منش» را پشتیبان و نگاهیان باشد.
ای مزاد اهوره!
تو اکنون نیز همانی [که در آغاز بودی؛ پس] به «مینوی»ی، آن [فروغ] را بیفزای.

8
ای مزدا!
هنگامی که ترا با منش خویش، سرآغاز و سرانجام هستی و پدر «منش نیک» شناختم و آنگاه که ترا باچشم [دل دیدم]، دریافتم که تویی آفریدگار راستین «اشه» و داور کردارهای جانیان.
9
ای مزدا اهوره!
از آن تو بود «آرمیتی»، نیز از آن تو بود «خرد مینوی» جهان ساز؛ آنگاه که تو او را آزادی گزینش راه دادی دادی تا به رهبر راستین بگرود یا به رهبر دروغین.
10
پس او از میان آن [دو] سرور آشون و فزایندۀ «منش نیک» را به رهبری و نگاهبانی خویش برگزید.
ای مزدا!
رهبر فریفتار، هر چند که خود راپاک وانمود کند، نمی تواند پیام آور تو باشد.
11
ای مزدا!
آنگاه که تو در آ؛از، تن و «دین» ما را بیافریدی و ازمنش خویش، [ما را] خرد بخشید، آنگاه که جان ما را تن پدید آوردی، آنگاه که ما را نیروی کارورزی و گفتار راهنما ارزانی داشتی، [از ما

خواستی که ] هرکس باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد.
12
پس هرکس – خواه دروغ گفتار، خواه راست گفتار، خواه نادان، خواه دانا از دل و منش خویش ، بانگ بر آورد.
«آرمیتی» هرجا که اندیشه در پرسش و دودلی باشد، رهنمونی می¬کند.
13
ای مزدا!
هنگامی که آشکارا یا نهان پرسشی می شود و یا [کسی[ برای رهایی از گناهی خرد، سزایی کلان را بر می تابد، تو آن را با چشمان تیزبین خودمی پایی و همه را در پرتو «اشه» بدرستی می بینی.
14
ای اهوره!
این [همه] را از تو می پرسم: بدرستی [بازگوی که] چگونه گذشته است و چگونه خواهد گذشت؟ اشونان و پیروان «دروج» را چه پاداش [و پادافره ا] ی دردفتر زندگانی نوشته خواهد شد؟
ای مزدا!
این [همه] درشمار پسین چگونه خواهد بود؟
15
ای اهوره!
این را [از تو] می پرسم: چیست سزای کسی که نیروی دروند بدکنش را بیفزاید [وکسی] که در زندگی [خویش]هنری [جز] جدایی افگندن میان رهبر درست کردار و گروه مردم ندارد؟
16
ای مزدا اهوره!
این را [از تو] می رسم: آیا کسی که به نیک آگاهی، برای [افزایش] توانایی خانمان یا روستا یا سرزمین و پیشرفت«اشه» بکوشد، به تو خواهد پیوست؟
کی او] چنین خواهد شد وبا کدامین کردار؟
17
کدام یک از دو – اشون یا دروند – بهترین [راه] را برگزیده است؟
دانای روشن بین باید دانشجو را بیاگاهاند.
مبادا نادان [کسی را]بفریبد و گمراه کند.
ای مزدا اهوره!
تو [ما را] آموزگار «منش نیک» باش.
18
پس هیچ یک از شما به گفتار و اموزش دروند که خانمان و روستا و سرزمین را به ویرانی وتباهی می کشاند، گوش فرا مدهید و با رزم افزار در برابر آنان بایستید.
19
به [گفتار] کسی گوش فرا دهید که به «اشه» می اندیشد، بدان فرانه ای که در مان بخش زندگی است؛ [بدان کسی که] در گفتار راستین ، توانا و گشاده زبان است.
ای مزدا اهوره!
با«آذر» فروزان خویش، واپسین جایگاه هر دو گروه را آشکار کن.
20
آن کسی که به سوی اشون آید، در آینده جایگاه او روشنایی خواهد بود.
[اما] تیرگی ماندگار دیر پای و کورسویی و بانگ «دریغا»یی، براستی چنین خواهد بود [سرانجام] زندگی دروندان که «دینـ و کردارشان، آنان را بدان جا خواهد کشاند.
21
«مزدا اهوره» با خداوندی و روری خویش و پیوستگی پایدار با«اشه» و «رسایی» و «جاودانگی»، شهریاری مینوی» و « منش نیک» را به کسی خواهد بخشید، ک در اندیشه و کردار، دوست اوست.
22
این [سخن] برای آن کسی که نیک آگاه است و با «مش نیک» آن را در می¬یابد ، آشکار است.
اوست که با «شهریاری مینوی» و با گفتار و کردار [خویش] «اشه» را نگاهداری می¬کند.
ای مزدا اهوره!
اوست که کارگزارترین یاور تو به شمار می¬آید.

یسنه، هات 32
1
ای مزدا اهوره!
خویشاوندان وهمکاران و یاوران [من] برای دست یابی به شادمانی و بهروزی، از خواستاران تواند.
ای دیو [یسنـ] ـان!
شما نیز با همان منش، او را خواستار باشید.
[بشود که] پیام رسان تو باشیم [و] آنان را که با تو می ستیزند، [از کارا] باز داریم.
2
«مزاد اهوره»ی با «منس نیک» یگانه، در پرتو «شهریاری مینوی» [خویش ] بدانان پاسخ گفت:
-«اشه»ی تابناک را که دوست نیک «سپدارمنذ» است، برای شما برگزیده ام . باشد که او را از آن شما شود.
3
ای دیوان !
شما همه از تبار «منش زشتـ»»ـید و آن کس که دیرزمانی شما را می پرستید، از دروغ و خودستایی است. [هم] از این روست که بدین کردار فریبکارانه [تان] در هفت بوم[جهان[ به بدی نامبردار شده¬اید.

4
بدین سان، شما [اندیشۀ] مردمان را [چنن] آشفته اید که بدترین کارها را می ورزند و از دوستان دیوان شناخته می شوند.
[آنان] از «منش نیک» دوری می گزینند واز خرد «مزدا اهوره» و «اشه» روی بر می تابند.
5
اینچنین شما با اندیشه و گفتا روکردار بد که «منش زشت» برای تباهی [جهان] به شما و ردوندان آموخت، مردمان را فریفتید واز زندگی خوب و جاودان بی بهره کردید.
6
ای اهوره!
او از گناهکاری بسیار، کامیاب شد و با چنین [رفتری] تا بدین پایه به نامبرداری رسید؛ اما تو همه چیز را به یاد داری و با«بهترین منش» [از سزای او] آگاهی.
ای مزدا!
فرمان تو آموزش «اشه» با«شهریاری مینوی» تو روا خواهد شد.
7
هیچ کدام از این گناهکاران در نمی یابند که کامیابی – همان گونه که زندگی به ما آموخته و بدانسان که با [آزمون] آهن گذاران گفته شده- به کار وکوشش [بازبسته است].

ای مزدا اهوره!
تو از سرانجام آنان آگاه تری.
8
«جم و یونگهان» نیز- که برای خشنودی مردمان خویشتن، خداوند جهان را خوار شمرد- از این گناهکاران نامبردار است .
ای مزدا؟
من به واپسین داوری تو دربارۀ همۀ آنان بی گمانم.
9
آموزگار بد با آموزش خویش، سخن [ایزدی] را بر می گرداند و خردزندگی را تباه می¬کند.
او براستی [مردمان را] از سرمایۀ گرانبهای راستی و «منش نیک» بی بهره می¬کند.
ای مزدا! ای اشه!
بدین سخنان که از «مینو»ی من [بر می¬آید]، نزد شما گله می¬گزارم.
10
براستی او ، هنگامی که دیدن زمین و خورشید با دو چشم را بدترین [گناه] می¬خواند ، [همان] کسی است که سخن [ایزدی] را بر می¬گرداند.
او[ست که] دانا را [به جرگۀ] دروند [ان] درمی¬آورد. او[ست که] کشتزارها را ویران می¬کند. او [ست که] رزم افزار به روی اشونان می کشد.
11
براستی آنانند که زندگی را تباه می کنند. آنانند که دروندان رابزرگ می¬شمارند و زنان و مدان بزرگوار را از رسیدن به دهش [ایزدی] باز می¬دارند.
ای مزدا!
آنان اشونان را از «بهترین منش» روی گردان می کنند.
12
آنان با آموزشهای خود، مردمان را از بهترین کردار باز می¬دارند.
آنان زندگی جهانیان را با گفتار فریبنده پریشان می¬کنند.
آنان «گرهم» و یاران وی «کرپان» و شهریاری خواستاران «دروج» را بر «اشه» برتری می¬دهند.
«مزدا» [آنان را ] پادافره بر نهاده است.
13
ای مزدا!
«گرهم» هر اندازه هم که آرزومند بدست آوردن شهریاری در پناه «بدترین منش» باشد، سرانجام تباه کنندۀ زندگی [خود] خواهد بود
آنگاه آنان آرزومندانه خواستار پیام پیام آور خواهندشد که «اشه» را در برابر هراس انگیزی وی نگاهبانی می¬کند.
14
«گرهم» و «کوی» ها از دیرباز برای به ستوه آوردن وی خرد و نیروی خویش را بکارگرفته اند.
آنان بر آن شدند که از دروندان یاری خواهند و گفتند که زندگی باید به تباهی کشانده شود تا «دوردارندۀ مرگ» به یاری[شان] برانگیخته شود.
15
بدین سان «گرپان» و «کوی»ها براستی به دست همانان که هیچ گاه زندگی و فرمانروایی آزاد را برایشان روا نمی داشتند، تباه خواهند شد.
آنان را این دو به سرای «منش نیک» خواهند برد.
16
براستی بهرتین چیزها آموزش راستین و هوشمندانۀ مردی دین آگاه است.
ای مزدا اهوره!
تو بر همۀ آنان که سر آزار مرا دارند و هراسانم می کنند، فرمان می رانی. هم از این روست که دشمنی دروندان را از دوستان تو باز خواهم داشت.

یسنه، هات 34
1
ای مزدا اهوره!
گفتار و کردار و پرستشی که با آنها به مردمان «جاودانگی» و «اشه» و «شهریاری مینوی» و«رسایی» می¬بخشی، همه را نخست نزد تو نیاز می¬آورم.
2
ای مزدا!
ورجاوند مرد نیک منشی که روانش به «اشه» پیوسته است، همۀ اندیشه و کردار [خویش] را تنها [به تو] نیاز می¬کند.
[بشود که] ستایش سرایان و نیازیش کنان به تو نزدیک شویم.
3
ای اهوره؟
آنچه را شایستۀ تو و «اشه» است ، با نماز بجای می¬آوریم [تا] همۀ جهانیان با «منش نیک» در «شهریاری مینوی» [تو] به «رسایی» رسند.
ای مزدا!
براستی نیک آگاه هماره از دهش تو برخوردار می¬شود.
4
ای مزدا اهوره؟
در پرتو «اشه»، «آذر» نیرومند ترا خواهانیم که جاودانه و تواناست و دوستان را پیوسته آشکارا یاری می¬رساند وآزار و گناه دشمنان را در چشم برهم زدنی نمایان می¬کند.
5
ای مزدا!
چه بزرگ است «شهریاری مینوی» تو!
چه اندازه آرزومندمکه به تو بپیوندم و در پرتو «اشه» و «منش نیک»، درویشان ترا پناه بخشم!
شما را برتر از همه می¬خوانم و از دیوان ومردمان آزار دهنده، دوری می¬گزینم.
6
ای مزدا! ای اشه! ای منش نیک!
چون شما براستی چنین هستید ، پس را در همۀ دگرگونیهای زندگی این جهانی، چنان رهنمونی کنید که با ستایش و نیایشی از ژرفای دل، به سوی شما آیم.
7
ای مزدا!
کجایند آن رادمردانی که آموزشهای ارجمند ترا با «مش نیک» دریافته اند و با همۀ سختی و آزار [ی که می¬کشند]، هوشیارانه آنها را بکار می¬برند؟
من جز تو کسی را نمی شناسم. پس در پرتو «اشه»، ما را پناه بخش.

8
ای مزدا!
براستی آنان با این کردارها، ما را می هراسانند؛ چرا که نیرومندانشان برای ناتوانان، تباهی و ویرانی می¬آورند و با فرمان تو دشمنی ¬می ورزند.
آنان هیچ گاه به «اشه» نمی اندیشند و از «منش نکی» روی می¬گردانند.
9
ای مزدا!
آنان با بدکرداری و نا آگاهی از «منش نیک»، «سپندارمذ» ترا – که نزد دانایان بزرگور است- کوچک می¬شمارند.
آنان از «اشه» چنان دور خواهند ماند که تباهکاران نا فرهیخته از ما.
10
خردمند آنان را اندرز داد که با «منش نیک» کارکنند و آگاه باشند که «سپندارمذ»، سرچشمۀ راستین «اشه» است.
ای مزدا اهوره!
آنان اگر این [آموزش تو] را دریابند، همه به «شهریاری مینوی» تو [راه خواهند یافت].
11
اینک «رسایی» و «جاودانگی» - دهشهای دو گانۀ تو – به روشنایی راه می¬نمایند و «اشه»

و«منش نیک» و «آرمیتی»، زندگانی دیرپای [ارزانی می¬دارند] و «شهریاری مینوی» را می-افزایند.
ای مزدا!
تو ا اینها ، ستیهندگان با دشمنانت را پیروزی می¬بخشی.
12
ای مزدا!
داد تو چیست؟ خواستار چیستی؟ کدامین ستایش و کدامین نیایش را [سزاوار می شناسی]؟
فراگوی تا[مردمان] بشنوند و پاداش [پیروی از] آموزشهای ترا دریابند.
در پرتو «اشه» به ما بیاموز که راه هموار «منش نیک» چگونه است....
13
ای مزدا اهوره!
.... آن راه «منش نیک» که به من نمودی، همان راه آموزش رهانندگان است که [تنها] کردار نیک د پرتو «اشه» مایۀ شادمانی خواهد شد؛ [راهی که] نیک آگاهان را برنهادی.
14
ای مزدا اهوره!
بی گمان این [پاداش آرمانی] را به تن وجان کسانی ارزانی می¬داری که با «منش نیک» کار
می¬کنند و در پرتو «اشه»، آموزش خرد نیک ترا بدرستی به پیش می برند و خواست ترا بر می¬

آورند وبرای پیشرفت جهان می¬کوشند.
15
ای مزدا!
مرا از بهترین گفتارها و کردارها بیاگاهان تا براستی در پرتو «اشه» با «منش نیک» و به آزاد کامی ترا بستایم.
ای اهوره!
با «شهریاری مینوی» خویش و به خواست خود، زندگانی نو سرشار از «اشه» را به ما ارزانی دار.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود دوم اشتودگاه
یسته، هات 43
1
«مزدا اهوره» به همه کار توانا چنین برنهاده است:
بهروزی از آن کسی است که دیگران را به بهروزی برساند.
نیرو و پایداری را براستی از تو خواستارم.
ای آرمیتی!
برای نگاهبانی از «اشه»، فرّ و شکوهی را که پاداش زندگی در پرتو «منش نیک» است ، به من ارزانی دار.
2
همچنین بهترین [پاداش] از آن او باد.
ای مزدا!
کسی که [برای دیگران] خواستار روشنی است، روشنایی [بدو] ارزانی خواهدشد.
از «سپندترین مینو»ی خویش و در پرتو «اشه»، دانش برآمده از «منش نیک» را به ما بخش تا در زندگانی دیرپا [ی خویش] همه روزه از شادمانی بهره مند شویم.

3
پس براستی، بهترین نیکی¬ها بهرۀ آن کسی خواهدشد که در زندگی استومند و مینوی، ما را به راه راست بهروزی – [راه] جهان اشه که جایگاه «اهوره» است – رهنمونی کنند.
ای مزدا!
دلدادگان تو در پرتو نیک آگاهی و پاکی به تو خواهند پیوست.
4
ای مزدا!
ترا توانا و پاک شناختم؛ آنگاه که [دانستم] در پرتو توانایی ات، آرزوهای ما برآورده خواد شد؛ آنگاه که [دریافتم] اشونان و دروندان را پاداش [وپادافره] خواهی بخشید؛ آنگاه که [پی بردم]درپرتو گرمای «آذر» تو – که نیرومندی اش از «اشه» است – نیروی «منش نیک» به من روی خواهد نمود.
5
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم، آنگاه که در سرآغاز آفرینش زندگی دیدمت [و دریافتم] که چگونه تا پایان گردش آفرینش، کردارها، گفتارها را با هنر خویش، مزد بر نهاده ای : پاداش نیک برای نیکان و [سزای] بد برای بدان.
6
ای مزدا!
بدان هنگام که «سپند مینو»ی تو فراز آید، «شهریاری مینوی» و«منش نیک» با کنش خویش، جهان را به سوی «اشه» پیش می برندو «آرمیتی» راد مردان را به سوی خرد نافریفتنی تو رهنمونی خواهد کرد.
7
ای مزدا اهوره!
براستی ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک»نزد من آمد و پرسید:
-«کیستی و ازکدامین خاندانی ودر برابر پرسشها ودو دلیهای روزانۀ زندگی خویش وجهان پیرامون خود، کدامین راه را می نمایی و می شناسانی؟»
8
آنگاه نخست بدو [پاسخ] گفتم:
«منم زرتشت که با همۀ توش و توان خویش، دشمن سر سخت دروندان و پناه نیرومند آشونانم.»
ای مزدا!
خواستارم تا بدان هنگام که ستایشگر و سرودخوان توام، همواره از «شهریاری مینوی» بی کران [تو] برخوردار باشم.
9
ای مزدا اهوره!

براستی ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و پرسید:
-«چگونه خود را باز می شناسانی؟»
[و من بدو پاسخ دادم:]
-«با دهش آن نماز که نزد آذر تو می گزارم.
تا بدان هنگام که مرا توش و توان هست، به«اشه» خواهم اندیشید.
10
پس تو مرا به سوی «اشه» - که [همواره] آن را فرا خوانده ام- رهنمونی کن تا با پیروی از «آرمیتی» بدان دست یابم.
اینک بپرس از ما و بدان سان که می¬خواهی،ما را بیازمای؛ چرا که پرسش و آزمون تو، رهبران را نیرومندی و برتری می بخشد.»
11
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و من نخستین بار از گفتار تو آموختم و دریافتم که بردن پیام تو به میان مردمان دشوار است؛ اما من آنچه را که به من گفتمی بهترین است، به سرانجام خواهم رساند.
12
بدان هنگام که مرا فرمان دادی: «به سوی اشه روی آور و آن را فراشناس!»، سخنی هرگز نا شنیده به من گفتی:
-«بکوش تا سروش در اندرون تو راه یابد و پرتو دهش ایزدی را دریابی که به هر دو گروه پاداش [و پاد افره] می بخشد.»
13
ای مزدا اهوره!
ترا پاک شناختم، آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد تا آماج و آرزوی مرا دریابد:
-«مرا زندگانی دیرپای ارزانی دار که هیچ کس جز تو نتواند بخشید؛ آن زندگانی آرمانی که در شهریاری مینوی تو، نوید آن داده شده است.»
14
ای مزدا!
آنچنان که فرزانه مرد توانایی، دوستی را به مهربانی پناه می بخشد، تو نیز با «شهریاری مینوی» خویش و در پرتو «اشه» پیروان مرا پناه بخش تا من و همۀ آنان که «منثره»ی ترا می سرایند، بپا خیزیم و از آموزشها [ی تو]پشتیبانی کنیم.
15
ای مزاد!
ترا پاک شناختم؛ آنگاه که «منش نیک» نزد من آمد و مرا آموخت که اندیشیدن در آرامش، بهترین راه دانش اندوزی است [و هشدار داد که] رهبر هرگز نباید مایۀ خشنودی دروندان شود، چه، آنان همواره با اشونان دشمنی می¬ورزند.

16
ای مزدا اهوره!
پس زرتشت، «شپندترین مینو» ترا برای خویشتن برگزید.
[بشود که] «اشه» زندگی استومند مارا نیرو بخشید.
[بشود که ] «آرمیتی» و«شهریاری مینوی» [تو] زندگی ما را درخشان کنند.
[بشود که ] «منش نیک» کردارهای ما را پاداش دهد.

یسنه، هات 44
1
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه [باید باشد] نیایش فروتنانۀ دلدادگان تو؟
ای مزدا!
[بگذار] کسی همچون تو، [آن را] به دوستی چون من بیاموزد.
پس در پرتو «اشه»ی گرامی، ما را یاری بخش تا «منش نیک» به سوی ما آید.
2
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه است سرآغاز «بهترین زندگی» و آن کسی که براستی [در پی آن] کوشاست، چه پاداشی [می¬یابد]؟
ای مزدا!
براستی او –[آن] پاک، [آن] مرده ریگ و برگزید] همگان – در پرتو«اشعه»، نگاهبان مینوی [مردمان] ودوست [و] درمان بخش زندگی است.
3
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرابدرستی [پاسخ ] گوی:
چه کسی در آغاز، آفریدگار و پرد «اشه» بوده است؟
کیست که راه[گردش] خورشید و ستارگان را برنهاده است؟
ازکیست که ماه می فزاید و دیگر باره می کاهد؟
ای مزدا!
خواستارم که این همه ودیگر [چیزها] را بدانم.
4
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدامین کس زمین را در یز نگاهداشت و سپهر را [برفراز] جای داد که فرو نیفتد؟
کیست که آب و گیاه را [بیافراید]؟
کیست که بادوابر تیره را شتاب بخشید؟
ای مزدا!
کیست آفرید گار «منش نیک»؟
5
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدامین استاد کاری، روشنایی و تاریکی رابیافرید؟
کدامین استاد کاری، خواب و بیداری را بیافرید؟
کیست [که] بامدادو نیمروز و شب را [بیافرید] تا فزانگان را پیمان [ایزدی] فرایاد آورد؟
6
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
آیا براستی همۀ آنچه من نوید می¬دهم، درست است؟
[آیا] «آرمیتی» با کنش خویش، «اشه» را خواهد افزود و اینان را مژدۀ [پدیدار شدن] «شهریاری مینوی» در پرتو «منش نیک» [خواهد داد]؟
این جهان بارور و خرمی بخش را برای که آفریدی؟
7
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چه کسی «شهریار مینوی» و «آرمیتی» ارجمند را بیافرید؟
چه کسی به فرزانگی، پسر را دوستدار پدر کرد؟
ای مزدا!
همانا می کوشم تا تو و «سپند مینو» را آفریدگار همه چیز بشناسم.

8
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
[من که] به آموزشهای تو می اندیشم و گفتار ترا در پرتو «منش نیک» می جویم تا بدرستی بیاموزم، چگونه به یاری «اشه» از هنجار زندگی آگاهی خواهم یافت و روانم به شادی روز افزون خواهد رسید؟
9
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «دین» خود را بپالایم و از سر شیفتگی، یکباره نیاز [تو] کنم تا با آنچه از تو خداوند نیک آگاه و در پرتو شهریاری تو می آموزم، با «شهریاری مینوی» ارجمند و «اشه» و «منش نیک» به رای یگانۀ تو – که [به من] نویدداده شده است – راه یابم؟
10
از اهوره!
این را از تو می پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدام است دین تو که جهانیان را بهترین [دین] است و همگام با«اشه»،جهان هستی را افزونی
می بخشد و درپرتو «آرمیتی»، گفتار و کردار [ما] را به سوی راستی رهنمون خواهد شد؟
ای مزدا!
من با دانش و گرایش خویش، به [دین] تو روی می¬آورم.
11
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «آرمیتی» به[نهاد] دین آموختگان تو اه خواهد یافت؟
منم نخستین [کسی] که بدین کار برگزیده شده ام. همۀ دیگران را دشمن مینوی می شناسم.
12
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کدام یک از اینان که با ایشان سخن می¬گویم، اشون و کدام یک در وند است؟
به کدام یک [روی آورم] ؟ [آن که] بدی دیده یا [آن که] خودبدکار است؟
آن دروندی که در برابر دهشهای تو [با من] می ستیزد، کیست؟ [ایا] نباید او را از بدکاران شمرد؟
13
ای اهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ[ گوی:
چگونه «دروج» را از خود دور برانیم؟
[چگونه] از آنان که سراپا نافرمانی¬اند؛ [آنان که] نه به پیوند با «اشه» می کوشند و نه همپرسگی با «منش نیک» را آرزو می کنند، دوری گزینیم؟
14
ای مزدا اهوره
این را از تو می پرسم، مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه «دروج» را به دست «اشه» بسپارم تا با گفتار و اموزش ایزدی تو، پاک شود و ازاین راه، دروندان شکستی سترگ خورند و فریب و ستیزۀ آنان از میان برود؟
15
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چون تو آن توانایی را داری که مرا در پرتو «اشه» از [گزند] اینان پناه بخشی، آن گاه که دو سپاه ناسازگار به هم رسند، برابر پیمانی که تو خود برنهاده¬ای، به کدام یک از آن دو و در کجا پیروزی خواهی بخشید؟
16
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه می بخشد؟
ایمزدا!
مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و [بگذار] «سروش» و «منش نیک» بدو و به هرکس که تو خود اورا خواستاری، روی آورند.
17
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه [بارهنمودتو] کامۀ من بر خواهد آمد؟
[چگونه] به تو خواهم پیوست و کی سخنانم کارگر خواهدشد، تا با «منثره» - که در پرتو «اشه» بهترین راهنماست- [مردمان را ] به «رسایی» و«جاودانگی» رهنمونی کنم؟
18
ای مزدا اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
چگونه در پرتو «اشه»، آن پاداش را بدست آورم؟
[چگونه] نیرویی، نیروهای دهگانۀ مرا راهبر و روشنگر خواهد شد تا با آنها «رسایی» و «جاودانگی»

را دریابم و آنگاه هر دو را بدانان بخشم؟
19
ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
هنگامی که نیازمندی راست گفتار، نزد کسی می رود و آن کس، مزد بایسته بدو نمی دهد، سزای کنونی او چیست؟
من از آنچه در پایان بدو خواهدر سید، آگاهم؟
20
ای مزدا!
این را نیز می پرسم:
آیا دیوان هرگز خداوند گاران خوبی بوده¬اند؟
[آنانند] که می¬بینند چگونه «کرپان»، «کوی»ها و «اوسیخش» جهان را برای ایشان، گرفتار خشم و آزار کرده و جهانیان راهمواره به ناله و زاری در آورده و هیچ گاه در پرتو «اشه» برای پیشرفت وآبادانی چهان نکوشیده اند.

یسنه، هات 45
1
اینک سخن می گویم؛ ای کسانی که از دور و نزدیک آمده و خواستار [آموزشـ]ـید.
اکنون همۀ شما گوش فرادهید و سخن روشن مرا بشنوید و خوب به یاد بسپارید:
«مباد که آموزگار بد، دیگر باره زندگی «شما» را تباه کند «او» دروند با زیان خود و با دژ باوری-اش ، شما را به گمراهی بکشاند.»
2
اینک سخن می¬گویم از دو«مینو».
در آغاز آفرینش، «سپند [مینو]» آن دیگری - «[مینوی] نا پاک» - را چنین گفت:
-«منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار ، نه کردار،نه «دین» و نه روان ما دو [«مینو»] با هم سازگارند.»
3
اینک سخن می¬گویم از آنچه «مزدا اهوره»ی دانا در [بارۀ]بنیاد هستی به من گفت:
-[کسانی] از میان شما که «منثره» را – بدان سان که من بدان می اندیشم و از آن سخن می-گویم – بکار نبندند، [در] پایان زندگی، [بهره] شان دریغ و درد خواهد بود.»
4
اینک سخن می¬گویم از آنچه در زندگی از همه چیز بهتر است.
از «اشه» دریافتم که «مزدا» آفریدگار او و پدر «منش نیک» کوشاست و «آرمیتی» دختر نیک کنش هموست.
«اهوره»ی از همه چیز آگاه را نتوان فریفت.
5
اینک سخن می¬گویم از آنچه [آن] «سپندترین» مرا گفت؛ سخنی که شنیدنش مردمان را بهترین [کار] است.
«آنان که آموزشهای مرا ارج بگزارند و پیروی کنند، به رسایی و جاودانگی خواهند رسید و با کردارهای «منش نیک»، «مزدا اهوره» [خواهند پیوست].
6
اینک سخن می¬گویم [از آن که ] بزرگترین است.
در پرتو «اشه» می ستایم [اورا] که نیک آگاه است [او] آنان را که [با او] هستند.
[بشود که] «مزدا اهوره» با«سپند مینو»ی خویش [ستایش مرا] بشنود.
در پرتو «منش نیک» خواهم کوشید که مهرورزانه بدو برسم.
[بشود که او] با خرد خویش، مرا از آنچه بهترین [چیز] است، بیاگاهاند.


7
اوست که همۀ رادان – همۀ آنان که بودند و خواهند بود – رستگاری خویش را از وی خواستار می¬شوند.
روان اشون به جاودانگی و کامروایی خواهد پیوست و روان دروند، براستی هماره در رنج خواهد بود.
این [فرمان] را «مزدا اهوره» با«شهریاری مینوی» [خویش] برنهاده است.
8
با ستایشها و نیایشهای خویش بدو روی می¬آورم و با چشم دل او را می¬بینم.
«مزدا اهوره» را در پرتو «اشه» و با اندیشه وگفتار و کردار نیک می¬شناسم و نیایشهای خود را در «گرزمان» او فرو می نهم.
9
او را با «منش نیک» خشنود می¬کنم؛ او را که به خواست خویش، بهروزی و تیره روزی – هر دو – را برای ما آفریده است.
[بشود که] «مزدا اهوره» با«شهریاری مینوی» خویش، ما را [نیروی] کار کردن بخشد تا در پرتو «منش نیک» و «اشه» و با نیک آگاهی به پیشرفت [کار] مردمان بکوشیم.
10
اورا با [یاری] «آرمیتی» می ستاییم و گرامی می داریم؛ او را که هماره «مزدا اهوره» خوانده می¬شود؛ [اورا] که در پرتو «اشه» و «منش نیک» خود، ما را نوید داد که در «شهریاری مینوی» وی به «رسایی» و «جاودانگی» خواهیم پیوست و به ما تندرستی و توانایی خواهد بخشید.

11
پس کسی که با دیوان و مردمان [پیرو] آنان دشمنی می¬ورزد، [راهش] از [راه] آن کس که «مزدا اهوره» را خوار می¬شمارد و زشت می¬انگارد، جداست.
[چنین کسی] دربارۀ او و رهانندگان دانا و یاوران دین پاک، نیک می¬اندیشد و [«مزدا»] او را دوست و بردار و بلکه پدر خواهد بود.

یسنه، هات 46
1
به کدام مزر و بوم روی آورم؟ به کجا روم [و از که] پناه جویم؟
مرا از خویشاوندان و یاورانم دور می¬دارند. همکاران و فرمانروایان درونند سرزمین نیز خشنودم نمی کنند.
ای مزدا اهوره!
چگونه ترا خشنود توانم کرد؟
2
ای مزدا!
من می¬¬دانم که چرا ناتوانم. از آن روی که خواسته¬ام نا چیز است و کسانم اندک شمارند.
ای اهوره!
از این [ناکامی] نزد تو گله می گزارم.تو خود، نیک [درکارمن ] بنگر.
من [از تو] خواهان آن یاری و رامشم که دلداری به دلداده¬ای می بخشد.
در پرتو «اشه» مرا از نیروی «منش نیک» بیاگاهان.
3
ای مزدا!
کی سپیده دم آن روز فرا خواهد رسید که با آموزشهای فزایش بخش خردمندانۀ رهانندگان«اشه» به نگاهداری جهان بدرخشد؟
کیانند آنان که «منش نیک» به یاری شان خواهد آمد؟
ای اهوره!
من [تنها] آموزش ترا بر می¬گزنیم.
4
دروندبد نام بد کردار تباهکار، یاوران«اشه» را از پیشبرد زندگانی [مردمان] در روستا یا سرزمین باز می¬دارد.
ای مزدا!
آن کس که از دل وجان و با [همۀ] توانایی [خویش] با او می ستیزد، جهانیان را به راه نیک آگاهی رهنمون می شود.
5
ای مزدا اهوره!
هرگاه اشون ینک آگاه توانایی که خود بدرستی زندگی می¬کند، دروندی خواستار یاری را – خواه به فرمان ایزدی، خواه از سر خویشکاری دینی – به گرمی بپذیرد، می تواند با خردمندی خویش، او را بیاگاند و از گزند و تباهی برهاند.
6
اما اگر آن مرد توانا اورا نپذیرد، خود آشکارا به دروندان خواهد پیوست ؛ زیرا از همان آغاز که «اهوره»، «دین» را آفرید، نیک خواه دروند، خود دروند است و آشون کسی است که دوست اشونان باشد.
7
ای مزدا!
بدان هنگام که در وند آزردن مرا کمر می بندد، جز «آذر» و «منش [نیک]» تو – که «اشه» از کردارشان کار آمد می شود- چه کس مرا پناه خواهد بخشید؟
ای اهوره!
«دین» مرا از این آموزش بیاگاهان.
8
ای مزدا!
از کردار آن کس که سر آزار جهانیان را دارد، مرا رنجی نخواهد رسید.
[گزند] آن [کردارهای] دشمنانه، به خود او باز خواهد گشت؛ آنچنان که او خود را از نیک زیستی بی بهره خواهد کرد و بدان دشمنانگی، هیچ راهی [به رهایی] از در زیستی نـ[ـخواهد یافت].
9
کیست آن رادی که نخستین بار مرا بیاموزد که چگونه تو سرور پاک اشون کردارها را بیش از همه شایستۀ ستایش بشناسم!
ماهماره خواستاریم که با «منش نیک» و در پرتو «اشه» آنچه را که تو آفریدگار جهان هستی دربارۀ «اشه» گفته ای ، [دریابیم].
10
ای مزدا اهوره!
بدرستی می گویم: هرکس – چه مرد، چه زن – که انچه را تو در زندگی بهترین [کار] شناخته ای بورزد، در پرتو «منش نیک» از پاداش «اشه [و] «شهریاری مینوی» [برخوردار خواهد شد].
من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همۀ آنان را از «گذرگاه داوری» خواهم گذراند.
11
«کر پان» و «کوی» ها با توانایی خویش و با وادار کردن مردمان به کردارهای بد، زندگانی [آنان] را به تباهی می¬کشانند، [اما] روان و «دین» شان هنگام نزدیک شدن به «گذرگاه داوری» در هراس خواهد افتاد وآنان همواره باشندگان «کنام دروج» [خواهندبود].
12
هنگامی که «اشه» به نوادگان و خویشان نامور «فریان» تورانی روی آورد، جهان با تخشایی «آرمیتی» پیشرفت خواهد کرد. پس آنگاه «منش نیک»، آنان را بهم خواهد پیوست و «مزدا اهوره» سرانجام بدیشان رامش و رستگاری خواهد بخشید.
13
کیست در میان مردمان که «سپیتمان زرتشت» را در به سرانجام رساندن کار [خویش] خشنود کند؟
براستی چنین کسی برازندۀ بلند آوازگی است.
«مزدا اهوره» او را زندگی [جاوید] می¬بخشد و «منش نیک»، هستی او را می¬افزاید و ما بدرستی او را دوست خوب «اشه» می¬شناسم.
14
ای زرتشت!
کیست دوست اشون تو؟
کیست آن که بدرستی خوارستار بلند آوازگی «مکه»ی بزرگ است؟
براستی چنین کسی «کی گشتاسپ» دلیر است.
ای مزدا اهوره!
من کسانی را که تو در سرای یگانۀ خویش جای خواهی داد، با گفتار «منش نیک» فرا می-خوانم.
15
ای هچتسپیان !ای سپیتمانیان!
به شما خواهم گفت[همۀ آنچه راکه شنیدنش برای شما بهترین است] تا دانا و نادان را از هم باز شناسید.
از این کردارهاست که شما«اشه» را – آنچنان که در نخستین داد «اهوره» آمده است- به خویشتن ارزانی می¬دارید.
16
ای فرشوشتر هوگو!
با این رادان – که ما هر دو خواستا بهروزی آنانیم – بدان جا روی آور؛ بدان جا که «اشه» با «آرمیتی» پیوسته است؛ بدان جا که «منش نیک» و «شهریاری مینوی» فرمانروایند؛ بدان جا که

سرای شکوهمند «مزدا اهوره» است.
17
ای جاماسپ هو گوی فرزانه!
اینک سخنانی «پیوسته» به تو می¬آموزم، نه «ناپیوست» تا تو آنها را به دل نیوشا و پریستار باشی.
«مزدا اهوره» در پرتو «اشه» نگاهبان نیرومند کسی شود ه دانا را از نادان باز شناسد.
18
آن کس که به[دین] من بپیوندد، من خود، او را بهترین [یاور]م و در پرتو «منش نیک»، بهترین چیزها را بدو نوید می¬دهد.
اما آن کس که با [آموزش] ما سر ستیز دارد، ستیز با او رواست.
ای مزدا!
در پرتو «اشه» خواست ترا [بر می¬آورم و ترا] خشنود می کنم. چنین است گزینش خرد و منش من.

19
آن کس که در پرتو «اشه»، بهترین خواست «زرتشت» - ساختن جهانی نو- را براستی برآورد، پاداشتا زندگی جاودانه سزاوار اوست و در این جهان زایای بار آور نیز هر آنچه را دلخواه اوست، بدست خواهد آورد.
ای مزدا! ای آگاه ترین!
این هم را تو بر من آشکار کرده¬ای.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود سوم سپنتمدگاه
یسنه، هات 47
1
«مزدا اهوره» با «شهریاری مینوی» و «آرمیتی» خویش، کسی را که با «بهترین منش» و گفتار و کردار به « سپندمینو» و«اشه» بپیوندد، «سایی» و «جاودانگی» خواهد بخشید.
2
کسی که در پرتو «سپندترین مینو» بهترین [روش را دارد] و زبانش گویای »منش نیک» [او] ست ودستهایش کردارهای «آرمیتی» را می ورزد؛ تنها یک اندیشه [دارد]:
«مزدا» پدر «اشه» است.
3
ای مزدا!
تویی پدر «سپنند مینو»، تویی که این جهان خرمی بخش را برای او بیافریدی و بدان رامش بخشیدی و آنگاه که او با «منش نیک» همپرسگی کرد، »آرمیتی» را به راهبری و آبادانی آن برگماشتی.
4
ای مزدا.
دروندان که از «سپند مینو» روی برتافتند، آزار بینند، اما اشوتان چنین نشوند.
اشون را هر چندن هم کم نوا باشد، باید دوست شمرد و دروند را هر اندازه هم که توانگر باشد،باید بدخواه دانست.
5
این مزدا اهوره!
[تو] در پرتو «سپند مینو» همۀ آنچه را که براستی بهترین دهشهاست، به اشون نوید داده ¬ای ؛ اما دروند که بامنش و کردار زشت خویش بسر می¬برد، از مهر تو بهره¬مند نتواند شد.
6
ای مزدا اهوره!
[تو] در پرتو «سپند مینو» و «آذر» خودو با یاوری «آرمیتی» و «اشه»، پاداش [وپادافره] هر دو گروه را می¬بخشی.
بدرستی بسی از جویندگان به [دین] تو خواهندگروید.

یسنه، هات 48
1
ای اهوره!
به هنگام پاداش و آن زمان که «اشه» بر «دروج» پیروز شود، آنچه از فریب دیوان و مردمان [دروند] که از آن آگاهی داده شده است، برای همیشه آشکار خواهد شد.
آنگاه در پرتو دهش تو، ستایش تو[و مهرورزی به تو] افزونی گیرد.
2
ای اهوره!
مرا از آنچه تو خود می¬دانی، بیاگاهان.
براستی آیا تواند بود که پیش از اغاز کشمکش در اندیشه¬ام، اشون بر دروند پیروز شود؟
ای مزدا!
آشکار است که این [پیروزی] سرانجام نیک زندگی دانسته شده است.
3
پس [مردم] دانا را بهترین آموزش آن است که «اهوره»ی نیکی آفرین در پرتو «اشه» می¬آموزد.
ای مزدا!
ورجاوندان [و] دانایان و آموزگاران راز-آیین تو، در پرتو خرد و «منش نیک» از شیفتگان و دلدادگان تو خواهند شد.

4
ای مزدا!
آن کس که نیک می¬اندیشد یا بد، بی گمان «دین» و گفتار و کردار خود را نیز [چنان خواهد کرد] و خواهش او پیرو گزینش آزادانۀ وی خواهد بود.
سرانجام خرد تست که [نیک و را از یکدیگر] جدا خواهد کرد.
5
[بشود که] فرمانروایان خوب و نیک کار کردار و دانشور[در پرتو] «آرمیتی» بر ما فرمان برانند.
مبادا که فرمانروایان بد[برما] فرمان برانند.
پاکی از هنگام زادن، مردمان را بهترین [کار در زندگی] است.
باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.
6
براستی او پناهگاه نیک ماست و پایداری وتوش و توان – [دو دهش[ ازجمند «منش نیک» را – به ما ارزانی می¬دارد. «مزدا اهوره» در پرتو «اشه» از آغاز زندگی، گیاهان را بر آن برویانید.
7
ای کسانی که دل به «منش نیک» بسته اید، خشم را فرو افگنید و خود را در برابر تند خویی نیرومند کنید و برای گسترش «اشه» به مردان پاک بپیوندید.
ای اهوره!
پیروان آنان به سرای تو [راه خواهند یافت].
8
ای مزدا!
کدام است دهش نیک تو که از «شهریاری مینوی» تو[خواهد رسید]؟
کدام است پاداش تو برای من و یارانم؟
ای اهوره
چه اندازه آرومندم که در پرتو«اشه» و«منش نیک» ، برای پیشبرد کارها بر رادان آشکار شوی!
9
چگونه دریابم که تو در پرتو «اشه» بر همگان و برآنان که سر آزار مرا دارند، فرمان می¬رانی؟
مرا بدرستی از هنجار «منش نیک» بیاگاهان.
رهاننده باید بداند که پاداش وی چه سان خواهد بود.
10
ای مزدا!
کی مردمان آموزش ترا در خواهند یافت؟
کی پلیدی این می را برخواهی انداخت که «کر پان» بدکار، [مردمان را] بدان می فریبندن و فرمانروایان بد با آن در [دژ] خرد [ی] بر سرزمینها فرمان می¬رانند؟
11
ای مزدا!
کی «اشه و آرمیتی» در پرتو «شهریاری مینوی» [تو] خواهند آمد و خانمان خوب و[سرزمین] کشتمند پدیدار خواهد شد؟
یکانند آنان که ما را در برابر دروندان خونخوار، رامش خواهند بخشید؟
کیانند آنان که از بینش «منش نیک» برخوردار خواهندشد؟
12
ای مزدا!
چنین خواهند بود رهانندگان سرزمینها که با «منش نیک» خویشکاری می ورزند و کردارشان بر پایۀ «اشه» و آموزشهای تست.
براستی آنان به درهم شکستن خشم برگماشته شده اند.

یسته، هات 49
1
دیر گاهی است که «بندو» بزرگترین ستیهندۀ با من است؛ [منی] که خوستار [رهنمونی و] خشنودی گمراهان در پرتو «اشه»ام.
ای مزدا!
با پاداش نیک به سوی من آی و مرا پناه بخش تا در پرتو «منش نیک» او را شکست دهم.
2
دیرگاهی است که «بندو» - این آموزگار دروغین که سر از «اشه» پیچیده و از «سپندارمذ» پیوند گسسته است و هرگز با «منش نیک» همپرسگی نمی¬کند – مرا اندیشناک کرده است.
3
ای مزدا!
تو بدرستی این باور و آموزش را برای همگان برنهاده¬ای که «اشه» سود می بخشد و «دروج» زیان می¬آورد.
پس من آرزومندم که به «منش نیک» بپیوندم [او] همگان را از در آمیختن با دروندان باز دارم.
4
آن دژ خردانی که با زبان خویش، خشم و ستم را می¬افزایند و مردم کار آمد و پرورشگر را از کار خویش باز می¬دارند، زشت کردارند و خواهان نیکوکاری نیستند.
آنان به کنام دیو- که از آن «دین» «دروندان» است – در خواهند آمد.
5
ای مزدا!
کسی که با دل وجان،«دین» خویش را به «منش نیک» بپیوندد، به «آرمیتی» [بستگی دارد] و در پرتو «اشه» به نیک آگاهی خواهد رسید.
این اهوره!
چنین کسانی با همۀ اینها درپناه «شهریاری مینوی» تو جای خواهد گرفت.
6
ای مزدا اهوره! ای اشه!
هر آینه شما را به گفتن آنچه براستی دراندیشه و خرد شماست ريال برمی انگیزم تا بدرستی دریابم که چگونه [پیام] دین¬تان را به گوش [مردمان] برسانم.
7
ای مزدا! ای اهوره!
[بگذار مردمان] با «منش نیک» و در پرتو «اشه»، آن را بشنوند [و] تو خود نیز گواه باش که کدام یک از یاوران و خویشاوندان به داورزی زندگی خواهد کرد تا همکاران مرا راهنمایی نیک باشد.
8
ای مزدا اهوره!
این را از تو خواستارم که بزرگترین دهش رسایی و رامش و پیوستگی با«اشه» را به «فرشوشتر» ارزانی داری و همین[پاداش] را در پرتو «شهریاری» نیک خویش، به دیگر پیروانم [نیز] ببخشی.
[بشود که] ماهماره فرستادگان [تو] باشیم.
9
ای جاماسپ فرزانه!
[بشود که] نگاهبان [دین] – [آن که][ برای رهایی [مردمان] آفریده شده است – این آموزشها را بشنود:
راست گفتار هرگز به پیوند با دروند نخواهد اندیشید.
«دین» آنان [که راست گفتارند] از بهترین پاداشها بهره مند خواهد شد و سرانجام به «اشه» خواهد پیوست.
10
ای مزدا! ای شهریار بزرگ!
«منش نیک» و روان اشونان ونیایش «آرمیتی» و شور دل، همه را به سرای تو می آورم تا تو به نیروی پایدار [خویش، آنها را] جاودانه نگاهدار باشی.

11
اینک روان شهریاران بد – آنان که دروند و بدمنش و بد «دین» و بد گفتار و بد کردارند- از روشنایی به تیرگی باز می گردد.
براستی آنان باشندگان «کنام دروج»اند.
12
ای مزدا اهوره!
کدام است آن یاوری تو که در پرتو «اشه» و «منش نیک» به من که « زرتشت» ام و ترا به یاری همی خونم، خواهی رساند؟
من براتسی ترا می ستایم و آفرین می خوانم و بهترین دهش ترا خواهانم.

یسنه، هات 50
1
ای مزدا اهوره!
هنگامی که براستی ترا به یاری می خوانم، جر «اشه» و« منش نیک» چه کسی روان مرا یاری خواهد کرد؟
کیست که پناه بخش و نگاهدار من و یاران و پیروانم خواهد بود؟
2
ای مزدا!
آن کس که جهان را خرمی بخش آرزو می¬کند و آن را همواره آبادان می¬خواهد، چگونه در پرتو «اشه» و فروغ تابناک [تو] و در میان پارسایان زندگی خواهد کرد؟
بدرستی تو او را آشکارا در سرای فرزانگان جای خواهی داد.
3
ای مزدا!
پس بدرستی «اشه» به کسی روی خواهد آورد که «شهریاری مینوی» و «منش نیک» رهنمون او باشد؛ کسی که به نیروی [این] دهشها، جهان پیرامون خویش را – که دروندان فرا گرفته¬اند – آبادان کند.
4
ای مزدا اهوره!
اینک ترا و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینوی» را می¬ستایم و نیابش می گزارم.
من خواهانم که رهرو راه [راست] باشم [او] در »گرزمان» به گفتار راد مردان [تو] گوش فرا دهم.
5
ای مزدا اهوهر! ای اشه!
شما که به پیامبرتان مهربانید، از فراسوی [بدو روی آورید و ] او را با یاوری هر چه نمایان ت [تان] پشتیبانی باشید تا بتواند مردمان را در چشم برهم زدنی، به سوی زوشنایی رهنمون شود.
6
ای مزدا!
براستی من - «زرتشت» پیامبر دوستدار «اشه» - [ترا] به بانگ بلند نماز می¬گزارم:
[بشود که] آفریدگار در پرتو «منش نیک»، مرا از فرمانها[ی خویش] بیاگاهاند تا زبانم هماره [مردمان را] به راه خرد [رهنمون گردد].
7
ای مزدا!
اینک برای دست یابی به پیروزی، ترا با برانگیزنده ترین نیایشها می¬ستایم و به تو می¬پیوندم.
[بشود که] در پرتو «اشه» و «منش نیک»، رهنمون و یاور من باشی.
8
ای مزدا!
باسرودهای بلند آوازۀ برخاسته از شور دل و با دستهای برآرده به تو روی می¬آورم و در پرتو «اشه» همچون پارسایی ترا نماز می¬گزارم و به دستیاری هنر «منش نیک» به تو [نزدیک می-شوم].
9
ای مزدا! ای اشه!
با این سرودها وبا کردارهای «منش نیک» ستایش کنان به سوی شما خواهم آمد.
تا بدان هنگام که بتوانم به خواست خویش بر سرنوشت فرمان برانم، خواستار نیک آگاهی خواهم بود.
10
ای مزدا اهوره!
آن کردارهایی که از این پیش [ورزیده ام ] و آنها که ا زاین پس در پرتو «منش نیک» خواهم ورزید، به چشم [تو] ارجمند است.
فروغ خورشید [و] سپیدۀ بامدادی [نمود] «اشه» و برای نیایش تست.
11
ای مزاد!
خودرا ستایندۀ تو می¬دانم و تا بدان هنگام که در پرتو «اشه» توش و توان دارم، ستایشگر شما خواهم بود.
[بشود که] آفریدگار جهان در پرتو «منش نیک»، بهترین خواست درست کرداران – ساختن جهانی نو- را برآورد.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود چهارم وهوخشترگاه
یسنه، هات 51
1
ای مزدا؟
«شهریاری مینوی» نیک تو- شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از آن کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
اکنون و از این پس، تنها به [برآمدن] این [آرزوها] خواهم کوشید.
2
ای مزدا اهوره!
این کردارها را نخست به تو و «اشه» و «آرمیتی» نیاز می¬کنم.
تو [نیز] توانگری و «شهریاری مینوی» خویش را به من بنمای ونیایشگر خود را در پرتو «منش نیک» ، رستگاری بخش.
3
ای مزدا اهوره!
آنان که [همه] با هم در کردار به تو پیوسته اند ، به سخن تو گوش فرا می¬دهند .
تو با گفتار «اشه» و آموزش«منش نیک» ، آنان را نخستین آموزگاری.
4
ای مزدا؟
کجاست مهر بیکران تو به پرستشگرانت؟
کجا آمرزش تو روان است؟
کجا از [یاری] «اشه» برخوردار توان شد؟
کجاست «سپندارمذ»؟
کجاست «بهترین منش»؟
کجاست «شهریاری مینوی» تو؟
5
همۀ اینها را [از تو] می¬پرسم:
چگونه رهبر درست کردار و نیک خردی که [ترا] نماز می گزارد و داد ورزورد راستی وتوانا و بخشنده است، می تواند در پرتو «اشه» جهان را به پیش بردو آبادان کند؟
6
«مزدا اهوره» با «شهریاری مینوی» [خویش] آنچه را از به، بهتر است بدان کس بخشد که خواست وی را برآورد و در پایان گردش گیتی، آنچه را از بد، بدتر است به کسی دهد که به آبادانی جهان نکوشیده باشد.
7
ای مزدا! ای آن که زمین و آب و گیاه را آفریدی!
مرابا سپندترین مینو» [ی خویش] «رسایی» و «جاودانگی» بخش و در پرتو « منش نیک»، توش و توان [و] پایداری [ارزانی دار و] از آموزشهای خود بهره مند کن.
8
ای مزدا!
اینکه بدرستی از سوی تو سخن می¬گویم؛ [بدان سان که باید به مردم دانا گفت:
تیره روزی از ان دروند است و بهروزی بهرۀ کسی شود که پای بند«اشه» است.
بی گمان کسی که این «منثره» را به دانایان باز گوید، شادمان خواهد بود.
9
ای مزدا!
تو با «آذر» فروزان و آهن گدازان، هر دو گروه را [خواهی آزمود و ]پاداش [وپادافره] خواهی داد و نشانی [از این فرمان] در زندگی خواهی گذاشت که:
رنج وزیان درو ند را و شادمانی و سود، اشون راست.
10
ای مزدا!
کسی که جز این [فرمان را پیروی کند]، زادۀ جهان «دروج» و دژ آگاه است و به تباهی جهان
می کوشد.
من «اشه» را به سوی خود و پیروانم همی خوانم تا با پاداش نیک در رسد.
11
ای مزدا!
کیست مردی که دوست «سپیتمان زرتشت» است؟
-کسی [است] که با «اشه» همپرسگی کند و به «سپندارمذ» روی آورد.
-کسی [است] که براستی و با پارسایی و «منش نیک»، به هواداری از «مگه» بیندیشد.
12
فریفتگان راه «کوی« درگذرگاه جهان ، مرا – که «زرتشت سپیتمان»ام – خشنود نمی کنند؛ زیرا آنان کامروایی خویش را در [کنشهای] این [جهان استومتد] می جویندن و نه در شور وجوشهای مینوی.
13
بدین سان، دروند که با گفتار و کردارش، از راه «اشه» روی برتافته و «دین» راست راهان را دچار پریشانی کرده است، روانش در «گدرگاه داوری»، آشکارا او را سرزنش خواهد کرد.
14
«کر پان» پیرو فرمان و داد آباد کردن [جهان] نیستند. آنان با آموزشها و کردارهای خویش، آباد کنندگان جهان را به تباهی می کشانند.
چنین آموزشهایی است که سرانجام، آنان را به «کنام دروج» درهمون خواهد شد.
15
مزدی که «زرتشت» به «مگونان» نوید داده، [در آمدن به] «گر زمان» است؛ آنجا که از آغاز، سرای «مزدا اهوره» بوده است.
این است [آن رستگاری] که در پرتو «منش نیک» و بخشش «اشه» به شما نوید می¬دهم.
16
«کی گشتاسپ» با نیروی « مگه» و سرودهای « منش نیک» به دانشی دست یافت که «مزدا اهوره»ی پاک، در پرتو «اشه» برنهاده است و [با آن] ما را به بهروزی رهنمون خواهد شد.

17
«فرشوشتر هوگو» گوهر والای هستی خود را برای «دین» نیک [خویش] با شیفتگی به من سپرده است.
«مزدا اهوره»ی توانا، آرزوی او را برای دست یابی بر دارایی «اشه» برآوراد!
18
«جاماسپ هوگو»ی فرزانه که خواهان فره [مندی] است، در پرتو «اشه»، آن دانش را برگزید و با «منش نیک» به «شهریاری مینوی» دست یافت.
ای مزدا اهوره!
آن [دانش] را به من نیز – که به تو دل بسته و پناهیده ام – ارزانی دار.
19
ای مرد- «مدیوماه سپیتمان» - که با دین آگاهی در راه زندگی مینوی می کوشد و خود را به من سپرده است، با کردار خویش، جهانیان را از داد «مزدا» خواهد آگاهانید و جهان را بهتر خواهد کرد.

20
ای کسانی که همه همکام [یکدیگر]ید!
«اشه» و «منش نیک» را که از آموزش [آن]، «آرمیتی» فزونی خواهد گرفت، به ما ارزانی دارید.
شما را درنماز می ستاییم واز «مزدا» خواستاریم که به ما رامش بخشد.
21
«آرمیتی» آدمی را پاکی می¬بخشد[او] او با دانش [و]گفتار [و] کردار [و] «دین» [خویش]، «اشه» را می¬افزاید.
«مزدا اهوره» [اورا] در پرتو «منش نیک» و «شهریاری مینوی» خواهد بخشید.
من [نیز] این پاداش نیک را خواستارم.
22
«مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهرتین پرستشها را بجای می¬آورندريال می¬شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده¬اد و هستند، به نام می¬ستایم و با در ود[بدانان] نزدیک می¬شوم.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود پنجم وهیشتوایشت گاه
یسنه، هات 53
1
بهترین خواست «زرتشت سپیتمان» برآورده شده است؛ چخ، «مزدا اهوره» در پرتو «اشه» او را زندگی خوش دیرپای بخشیده است وآنان که با وی سر ستیز داشتند نیز [اکنون] درگفتار و در کردار، دین نیکش را آموخته¬اند.
2
اینان راست که با اندیشه وگفتار و کردار، به خشنودی «مزدا» بکوشند و به آزاد کامی و با کارنیک و ستایشگرانه، [او را]نیایش بگزارند.
«کی گشتاسب» هوادار «زرتشت سپیتمان» و «فرشوشتر»، راه راست دینی را برگزیده اند که «اهوره» به رهاننده فرو فرستاد.
3
ای پور وچیستای هچتسپی سپیتمانی! ای جوان ترین دختر زرتشت!
«مزدا» آن کس را که به «منش نیک» و «اشه» سخت باور است ، به انبازی [زندگی] به تو می¬بخشد.

پس با خرد خویش همپرسگی کن و با [یاری] «سپندارمذ» ، نیک آگاهی [خود را] بورز.

4
بی گمان من او را که برای همکاران و خویشاوندان به پدری و سروری گمارده شده است، برخواهم گزید و بدو مهر خواهم ورزید. [باشد که] در زندگانی، فروغ «منش نیک» بر من بتابد و اشون زنی باشم در میان اشونان و «مزدا اهوره» همواره [آموزشهای] دین نیک را به من ارزانی دارد.
5
سخنانی می¬گویم دوشیزگان شوی گزین را و شما [دو تن] زا [نیز] اندرز می¬دهم. [پندم را] با اندیشه[بشنوید] و بدرستی به یاد بسپارید و با «دین» خویش در یابید و بکار بندید:
بر هر یک از شماست که در پرتو «منش نیک»، در [راه] «اشه» از دیگری پیشی گیرد، بی گمان این برای وی، پاداش نیکی است.
6
ای مردان و زنان!
این را بدرستی دریابید که «دروج» در این جا فریبنده است.
«دروج» را از پیشرفت و گسترش باز دارید و پیوند خویشتن را از آن بگسلید.
شادی بدست آمده در کورسو [ی تباهکاری]، اندوه مایه ¬ای است.
بدین سان، دروندان تباه کنندۀ راستی، زندگی مینوی خویش را نابود می¬کنند سرانجام بانگ وای ودریغ بر خواهید آورد.
8
اینچنین همه دژکرداران فریب می¬خورند و با ریشخنند همگان، خروش بر می¬آورند و دچار گزند و شکست می¬شوند.
[اما] در پرتو [کنش] فرمانروای نیک، رامش به زنان و ردان در خانمانها و روستاها باز می¬گردد.
[بشود که] فریفتاری – این زنجیر براستی مرگبار – برافتد.
[بشود که] آن از همه بزرگتر ، شتابان به سوی ما آمد.
9
دژباوران که بندۀ کام [خویش]اند و از راستی روی بر می¬تابند، [از پارسایان] بیزارند و ارجمندان را خوار می¬شمارند. [آنان] با خویشتن نیز در کشمکش اند.
کیست آن سرور آشون که به آزادکامی و از دل و جان با ایشان بستیزد؟
ای مزدا؟
تو با «شهریاری مینوی» خویش ، درویشانی را که درست زندگی می¬کنند، بهروزی خواهی بخشید.


زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 11-9 (هوم یشت)

هات 9
1
به هاونگاه که زرتشت [پیرامون[ آتش را پاک می¬کرد و می آراست و «گاهان» می سرود، «هوم» نزد وی آمد و خود را بدو بنمود.
زرتشت از او پرسید:
کیستی ای مرد که با جان تابناک و جاودانۀ خویش، به دیدگان من نیکوترین پیکری می نمایی که درجهان استومند دیده ام؟
2
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
ای زرتشت!
منم هوم اشون دور دارندۀ مرگ.
ای سپیتمان!
به جست و جوی من برآی و از من نوشابه برگیر.
مرا بستای؛ آنچنان که واپسین سوشیانتها مرا خواهند ستود.
3
زرتشت بدو گفت:
درود بر هوم!
ای هوم!
کدامین کس، نخستین بار در میان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
4
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ؛ مرا پاسخ گفت:
نخستین بار در میان مردمان جهان استومند؛ «ویونگهان» از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد:
«جمشید» خوب رمه، آن ره مندترین مردمان ، آن هورچهر، آن که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها وگیاهان رانخشکیدنی و خوراکها را نکاستنی کرد.


5
به شهریاری جم دلیر، نه سرما بود، نه گرما، نه پیری بود، نه مرگ و نه رشک دیو آفرید . پدر و پسر، هریک [به چشم دیگری] پانزده ساله می نمود.
[چنین بود] به هنگامی که جم خوب رمه پسر و یونگهان شهریاری می کرد.
6
ای هوم!
کدامین کس، دیگر باره در میان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
7
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
دومین بار در میان مردمان جهان استومند، «آتبین» از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد:
«فریدون» از خاندان توانا ....
8
... آن که «اژی دهاک» را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کله شش چشم را، آن دارندۀ هزرا [گونه] چالاکی را.
آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان آستومند بیافرید.
9
ای هوم!
کدامین کس، سومین بار درمیان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدون داده شد وکدام بهروزی بدو رسید؟
10
آنگاه هوم اشون دور دارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
سومین بار درمیان مردمان جهان استومند، «اترت» - تواناترین [مرد خاندان] سام – از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را دو پسر زاده شدند:
«اورواخشیه» و«گرشاسپ»؛ یکمین، داوری دادگذار و دومین، جوانی زبردست و گیسور و گرزبردار...
11
.... که اژدهای شاخدار را بکشت؛ آن اسب اوبار مرد اوبار را، آن زهرآلود زرد رنگ را که زهر زرد گونش به بلندای نیزه ای روان بود.
هنگام نیمروز، گرشاسپ در اوندی آهنین بر پشت آن [اژدها[ خوراک می پخت . آن تباهکار از گرما خوی ریزان ناگهان از زیر [آن آوند] آهنین فراز آمد و آب جوشان را بپراگند. گرشاسپ نریمان هراسان به کناری شتافت.
کدامین کس، چهارمین بار درمیان مردمان جهان استومند، از تو نوشابه برگرفت؟
کدام پاداش بدوداده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟
13
آنگاه هوم اشون دوردارندۀ مرگ، مرا پاسخ گفت:
چهارمین بار در میان مردمان جهان استومند، «پور و شسپ»از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شدو این بهروزی بدو رسید که تو درخاندان او زاده شدی: تو ای زرتشت پاک دیو ستیز و پیرو دین اهوره از دودمان پور وشسپ.
14
تو ای زرتشت نامبردار در «ایرانویج» که نخستین بار «اهون و یریه....» را چهار بار با درنگی در خور بسرودی و دومین نیمه را به بانگی بلندتر [برخواندی].
15
ای زرتشت! [ای] آن که نیرومندترین، دلیرترین، تخشاترین، چالاک ترین و پیروزترین آفریدگار دو مینو شدی!
تو همۀ دیوان را – که از این پیش، همچون مردمان، روی زمین می¬گشتند- در زمین پنهان کردی.
16
آنگاه زرتشت گفت:
در ود بر هوم! هوم نیک، هوم خوب آفریده، [هوم] راست آفریده، نیک درمان بخش، برزمند، خوب کنش و پیروز. [هوم] زرین نرم شاخه که نوشابه اش ، روان را بهترین و شادی بخش ترین آشامیدنی است.
17
ای [هوم] زرین!
سرخوشی ترا [بدین جا] فرو خوانم. دلیری، درمان، افزایش، بالندگی، نیرومندی تن و هرگونه فرزانگی را [بدین جا] فرو خوانم.
ترا [بدین جا] فرو خوانم تا چونان شهریاری کامروا، در هم شکنندۀ ستیزه و شکست دهندۀ دروج به میان آفریدگان در آیم.
18
ترا [بدین جا] فروخوانم تا ستیزۀ همۀ بدخواهان را در هم شکنم: [چه]دیوان و مردمان [دروند]، [چه] ستمکاران و کوی ها و کرپ ها، [چه]تباهکاران و اشموغان دوپا و گرگان چار پا، [چه] سپاه گستردۀ دشمن را که به فریب تاخت آورد.
19
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این نخستین بخشش را از تو خواستارم:
بهترین زندگی اشونان – [بهشت] روشن همه [گونه] آسایش بخش – [مرا ارزانی دار].
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این دومین بخشش را از تو خواستارم:
[مرا] تندرستی [ارزانی دار].
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این سومین بخشش را از تو خواستارم:
جان ]مرا[ زندگی دیرپای [ارزانی دار].
20
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این چهارمین بخشش را از تو خواستارم:
[چنان کن] که من کامروا، دلیر و خورسند بر این زمین در آیم و در هم شکنندۀ ستیزه و شکست دهنده در وج باشم.
این پنجمین بخشش را از تو خواستارم.
[چنان کن] که من پیرومند ودرجنگ شکست دهنده بر این زمین درآیم و درهم شکنندۀ ستیزه و شکست دهندۀ در وج باشم.
21
ای هوم دور دارندۀ مرگ!
این ششمین بخشش را از تو خواستارم:
[چنان کن] که نخستین بار [بار]، ما از دزد و راهزن و گرک بوی بریم؛ که هیچ کس پیش از ما بوی نبرد؛ که ما همیشه از پیش بوی بریم.
22
هوم دلیرانی را که در پیکار، اسب می تازد، زور و نیرو می بخشد.
هوم زنان زاینده را پسران نامور و فرزندان اشون می دهد.
هوم بدانان که به دلخواه به آموزش نسک می نشینند، پاکی و فرزانگی می بخشد.
23
هوم دوشیزگانی را که دیرزمانی شوی ناکرده مانده باشند – همین که از آن خردمند خواستار شوند – شوهری پیمان شناس می¬بخشد.
24
هوم [بود] آن که «کرسانی» را از شهریاری برانداخت؛ آن که از سرآزمندی به شهریاری خویش ناله کنان می گفت:
از این پس، «آتربان» - در هم شکننده و تباه کنندۀ پیشرفت – برای گسترش دین ، به سرزمین من راه نخواهد یافت.
25
ای هوم!
خوشا به [روزگار] تو که به نیروی خویشتن، شهریاری کامروایی.
خوشا به [روزگار] تو که بسیار سخنان است گفته دانی.
خوشا به [روزگار] تو که از پرسش سخنان راست گفته بی نیازی.
26
مزدا نخستین [بار] کشتی ستاره آذین مینوی بر ساخته دین نیک مزدا پرستی، ترا فراز آورد.
از آن پس، کمر بر میان بسته ، هماره برستیغ کوه، «مثره» را پناه ونگاهبانی.
27
ای هوم!ای خانه خدا! ای دهخدا! ای شهربان! ای شهریار! ای در پاکی و فرزانگی سرآمد!
نیرو وپیروزی و گشایش بسیار رهایی بخش ترا برای تن خویش همی خوانم.
28
ما را از کینۀ کینه وران رهایی بخش!
منش خشمگینان را از ما بگردان!
هر آن کس که بدین خانه، بدین روستا، بدین شهر وبدین کشور آسیب رساند، نیروی پاهای او را برگیر و دو گوش او ا کر و منش او را پریشان کن!
29
آن کس که به منش و پیکر ما کین ورزد، با دوپا راه متواناد رفتن؛ با دو دست کاری متواناد کردن و با دو چشم زمین وجانور را مبیناد!
30
ای هوم زرین!
به پیکار با اژدهای زرد سهمگین زهرآلود که پیکر اشون رانابود کند، زیناوند شو!
ای هوم زرین!
به نبرد با راهزن نابکار خونخوار آزار رسان که پیکر اشون را نابود کند، زیناوند شو!
21
ای هوم زرین!
به ستیزه با فرمانروای ستمکار در وند که سر برافرازد، که پیکر اشون رانابود کند، زیناوند شو!
ای هوم زرین!
به ستیزه با اشموغ نا پاک تباه کنندۀ زندگی که گفتار این دین را به یاد دارد اما به کردار در نیاورد، که پیکر اشون را نابود کند، زیناوند شو!
32
ای هوم زرین!
به ستیزه با زن روسپی جادوی هوس انگیز را [گناهکاران را] پناه دهد، که منش وی همچون ابری در برابر باد جنبان استف که پیکر اشون را نابود کند، زیناوند شو!
ای هوم زرین!
به ستیزه با هر آن کس که پیکر اشون را نابود کند، زیناوندشو!

هات 10
1
دیوان و ماده دیوان از این جا دور شوند!
سروش نیک [در این جا[ بپایاد!
اشی نیک دراین جا بماناد!
اشی نیک دراین جا بماناد!
اشی نیک در این جا، در این خانمان که از آن اهوره و هو ماشه پرور است، ارام گزیناد!
2
ای خردمند!
باباژ می ستایم پیشین بخش هاون ترا که شاخۀ [هوم] رافراگیرد.
ای خردمند!
با باژ می ستایم زبرین بخش هاون ترا که [شاخۀ هوم را[ با نیروی مردانه در آن فرو کوبم.
3
ای هوم!
می ستایم ابرها و باران را که پیکر ترا بر چکاد کوه می رویانند.
می ستایم ستیغ کوهی را که تو بر آن روییدی.
4
ای هوم پاک!
می¬ستایم زمین فراخ بار آور بخشندۀ در برگیرندۀ ترا.
می¬ستایم سرزمینی را که تو در ان همچون پهلوان گیاهان خوشبو و گیاه خوب مزدا می¬رویی.
ای هوم!
بر فراز کوه بروی و در همه جا ببال.
بی گمان تویی سرچشمۀ اشه.
5
[راسپی:]
ای هوم!
از باژ من در سراسر ریشه¬ها و ساقه ها و شاخه ها ببال.
6
[زوت:]
هوم برافزاید، [اگر] بستایندش.
نیز کسی که هوم را بستاید، پیروز می شود.
نیز کمترین فشرده هوم، نیز کمترین ستایش هوم، نیز کمترین نوشابۀ هوم، کشتن هزار دیو را بس است.
7
در آن خانه¬ای که هوم را بیاورند و [سرود] درمان آشکار هوم و درستی و چاره بخشی [آن را] بسرایند، هر آن آلودگی که پدیدآمده باشد، بزودی نابود می¬شود.
8
آری، همۀ می¬های دیگر را خشم خونین درفش همراه است؛ اما می¬ هوم رامش اشه در پی دارد و سرخوشی آن، [تن را] سبک کند.
مردمی که هوم را چون کودک خردسالی نوازش کنند، هوم برای یاوری آنان آماده شود و تن ایشان را درمان بخشد.
9
ای هوم!
مرا از آن درمانهایی بخش که تو [خود] بدانها درمان کنی.
ای هوم!
مرا از آن پیروزیهایی بخش که تو خود بدانها دشمن راشکست دهی.
خوستارم که دوست و ستایشگر تو باشم
دادار اهوره مزدا یک دوست و ستایشگر را بهتر خواند، چنان که اردیبهشت را.
10
ترا ای دلیر آفریدۀ دادار، خداوندگار هنر پدید آورد.
تر ای دلیر آفریدۀ دادار، خداوندگار هنر بر البرز کوه فرو نشاند.
11
پس آنگاه مرغی پاک و آزموده ترا به هر سو بپراکند: در [میان] ستیغهای [کوه] «اوپایری سن»، بر فراز [کوه] «ستروساز»، در تهیگاه [کوه] «کوسروپت»، در پرتگاه [کوه] «ویش پث» ودرکوه «سپیت گون».
12
از آن پس، پر شیره و گوناگون و زردرنگ در این کوهها می رویی.
ای هوم!
درمانهای تو با خوشی بهمن پیوسته است.
اینک آن منش بدگوی را از من برگردان ونابودکن، آن منش بد گویی را که با من در ستیز است.
13
هوم را نیایش می¬کنم که منش درویشو توانگر را یکسان بزرگ می کند.
هوم را نیایش می¬کنم که منش درویش را چنان بزرگ می¬کند، که او به آرزوی خویش برسد.
ای هوم زرین آمیخته به شیر!
کسی را که از تو بهره ای یابد، پسران بسیار می¬بخشی و اورا پاک تر و فرزانه تر می¬کنی.
14
آنان که هوم نوشیدند، نباید به دلخواه خویش همچون «گاو درفش» در جنبش باشند.
آنان که از تو سرخوشی یابند، باید زنده دل به پیش روند و ورزیده بدر آیند.
ای هوم اشون و اشه پرور!
این تن خوب بالیدۀ خویش را به تو پیشکش می¬کنم.
15
کاستی زن نابکار کم خرد را که به فریفتن آتربان و هوم می¬اندیشد، ناچیز می¬انگارم؛ [چرا که] او خود، فریفته است و یکسره نابود می¬شود.
کسی که بر آن باشد تا پیشکشی به هوم را خود بخورد، [هوم] پسران خوب و پسران آتربان بدو ندهد.
16
با پنج چیز پیوسته¬ام. از پنچ چیز گسسته¬ام :
با اندیشۀ نیک پیوسته¬ام. از اندیشۀ بد گسسته¬ام.
با گفتار نیک پیوسته¬ام. از گفتار بد گسسته¬ام.
باکردار نیک پیوسته¬ام. از کردار بد گسسته¬ام.
با فرمانبرداری پیوسته¬ام. از نا فرمانی گسسته¬ام.
با اشه پیوسته¬ام؛ از دروج گسسته¬ام.
چنینم تا [روز] رستاخیز که واپسین نبرد میان دو مینو درگیرد.
17
آنگاه زرتشت گفت:
درود بر هوم مزدا آفریدن!
هوم مزدا آفریده نیک است.
درود بر هوم!
همۀ هومها را می¬ستایم، چه آنها را که بر فراز کوهها می¬رویند، چه آنها را که در [ژرفای] دره ها و کرانۀ رودها. همچنین آن هومها را که در تنگنا و دربند زنانند.
[ترا] از تشت سیمین به تشت زرین فروریزم.
ترا به زمین نیفگنم، چرا که رایومند و ارجمندی.
18
این است سرودهای تو ای هوم!
این است ستایشهای تو.
این است درود تو.
این است گفتار اشه که درستی آورد و پیروزی دهد و در برابر دشمن، چاره و درمان بخشد.
19
این همه تراست؛ اما مرا:
شتابان فرارساد سرخوشی تو!
روشن فرارساد رخوشی تو!
سبک درآیاد سرخوشی تو!
آن پیروزمند را هماره با این گفتار سرودنی، بستایند.

20
گیتی را نیرو باد! درود برگیتی!
نرم گفتاری گیتی راباد!
پیروزی گیتی را باد!
فراوانی گیتی را باد!
آبادانی گیتی را باد!
«باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»
21
هوم زرین برگ را می ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم، دوردارندۀ مرگ را می¬ستاییم.
همۀ هومها را می ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتشت سپیتان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم....»

هات 11
1
[راسپی:]
بی گمان پاکان سه گانه – گاو و اسب و هوم – نفرین خوانند.
گاو، زوت را نفرین کند:
بشود که بی فرزند مانی و به بدنامی دچار شوی؛ ای آن که مرا – هنگامی که «پخته ام – به ارزانیان نبخشی و پرورش زن و فرزند یا شکم[پروری] خویش را بکار بری!
2
اسب، سوار را نفرین کند:
بشود که نتوانی اسبان را ببندی؛ نتونی بر اسبان بنشینی؛ نتوانی اسبان را لگام زن، ای آن که آرزو نکنی که من توان خویش را در انجمن مردان، در اسپریس [نشان دهم].
3
هوم، نوشنده را نفرین کند:
بشود که بی فرزند مانی و به بدنامی دچار شوی؛ ای آن که مرا – هنگامی که «فشرده»ام- چون دزد «مرگ ارزان» نگاه داری؛ مرا که هوم دور دارندۀ مرگم و به هیچ روی، مرگ ارزان نیستم.
4
اهوره مزدا- پدر اشون – مرا- که هوم ام – از[اندامهای گوسفند] پیشکشی، دو آرواره و زبان و چشم چپ ارزانی داشت.
5
آن که از این پیشکشی به من – دو آرواره و زبان و چشم چپ که اهوره مزدا مرا ارزانی داشت – پاره ای را برباید یا بردارد....
6
... در خانه اش آتربان وارتشتار و بزریگر زاده نشود؛ در خانه¬اش «دهک»ها و «مورک»ها و «روشن»های گوناگون زاده شوند.
7
زود هوم دلیر را گوشت پیشکشی ببر تا ترا به بند درنکشد؛ چنان که افراسیاب تباهکار تورانی را – که در یک سوم [از ژرفای] زمین ، میان دیوارهای آهنین می¬زیست – به بند در کشد.
8
آنگاه زرتشت گفت:
درود بر هوم مزدا آفریده!
هوم مزدا آفریده نیک است.
درود بر هوم!
9
[راسپی :]
آنچه از ماست، یکی بیش نیست؛ اما از شما دو برابر، سه برابر، چهار برابر، پنج برابر ، شش برابر ، هفت برابر، هشت برابر، نه برابر و ده برابر آن آید.
10
[زوت:]
ای هوم اشون واشه پرور!
این تن خوب بالیدۀ خویش را به تو پیشکش می کنم؛ به [تو] هوم تخشا، رسیدن به سرخوشی ونیکی و پاکی را.
ای هوم اشون دور دارندۀ مرگ!
بهترین زندیگ اشونان – [بهشت] روشن همه [گونه] آسایش بخش – [مرا ارزانی دار].
11
«اشم و هو....»
[راسپی : ]
«اشم و هو...»
12
[زوت: ]
«اشم و هو ....»
»یثه اهو و یریو....»
ای اهوره مزدا !
بشود که به کام وخواست [خویش] ، به آفریدگان خود -= به آبها ، به گیاهان و به همۀ نیکان اشه نژاد – شهریاری کنی!
بشود که اشه را توانایی و دروج راناتوانی بخشی!
13
کامروا باد اشه !
ناکام باد دروج!
سپری شده، برانداخته، زدوده، برده و ناکام باد دروج در آفرینش سپندن مینو!
14
اینک من – زرتشت – سران خانمانها، روستاها ، شهرها وکشورها رابرانگیزم که به دین اهورایی زرتشتی بیندیشند وسخن گویند و رفتار کنند.
15
[راسپی :]
فراخی و آسایش آرزومندم راسر آفرینش اشه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
16
«اشم و هو....»
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز واهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها وماه و گهنبارها وسال را ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین!

[زوت: ]
«یثه آهو ویریو...» که زوت مرا بگوید
[راسپی :]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوبد.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
17
[زوت و راسپی :]
اندیشۀ نیک وگفتار نیک و کردار نیک را فرا می ستایم.
از آنچه در [پهنۀ ] اندیشه و گفتن وکردن است، من اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک را می پذیرم.
من همۀ اندیشۀ بد، گفتار بد و کردار بد را فرو می گذارم.
18
ای امشا سپندان!
من ستایش ونیایش [خویش را] بااندیشه، با گفتار، با کردار، با همۀ تن و جان خویش به سوی شما فراز می آورم.
من نماز «اشه» می گزارم.
«اشم و هو...»

هات 12
1
[زوت : ]
دیوان را نکوهش می¬کنم.
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز واهورایی کیشم.
من ستاینده و پرستندۀ امشا سپندانم.
اهوره مزدای نیک – آن خداوند نیکی، آن اشون را یومند فره مند- را سزاوار نیکیها می¬دانم؛ چه، ازاوست هر آنچه نیکوست؛ از اوست گیتی؛ از اوست اشه؛ از اوست اشه؛ از اوست روشنایی؛ از فروغ اوست که [جهان] جامۀ شادمانی در بر کرده است.
2
سپندارمذ نیک را بر می گزینم؛ باشد که او از ان من شود.
من از دزدی و ربودن ستوران روی می گردانم.
من از زیان و ویرانی رساندن به روستای مزدا پرستان روی می¬گردانم.
3
من آزادی رفت و آمد و آزادی داشتن خانه و کاشانه را برای مردمانی که با چار پایان خویش بر این زمین بسر می¬برند، روا می¬دارم.
به هنگام گزاردن نماز «اشه» در برابر آب زور آماده شده، این آزادی را می¬ستایم.
از این پس روستای مزدا پرستان را زیان نمی رسانم و به ویرانی آن بر نمی خیزم و آهنگ تن وجان [کسی را] نمی کنم.
4
از دیوان تباهکار زشت نا اشون بد سرشت آفریده، از ان آفریدگان دروج، آفریدگان تباه، آفریدگان زشت، پیوند می¬گسلم.
از دیوان و دیوپرستان، دوری می¬گزینم.
از جادوان و جادو پرستان، دوری می¬گزینم.
از آن آفریدگان گزند آور، دوری می گزینم: دوری از اندیشۀ آنان، دوری از گفتار آنان، دوری از کردار آنان و دوی از هر آنچه از آنان سر زند.
اینچنین، از هر یک از دروندان آزار دهنده ، پیوند می¬گسلم.
5
آنچنان ، آنچنان که اهوره مزدا، زرتشت رابیاموخت در همۀ گفت وشندیها، در همۀ انجمنها، بدان هنگام که مزدا و زرتشت هم سخنی کردند.
6
آنچنان ، آنچنان که زرتشت پیوند از دیوان بگسست در همۀ گفت وشنیدها، در همۀ انجمنها، بدان هنگام که مزدا و زرتشت هم سخنی کردند.
اینچنین، من نیز – که یک مزدا پرست و زرتشتی ام – از دیوان پیوند می¬گسلم؛ آنچنان که زرتشت اشون، پیوند از آنان بگسست.
7
با این باور به آبها، با این باور به گیاهان، با این باور به چار پایان خوب کنش، با این باور که اهوره مزدا گیتی رابیافرید؛ که مرد اشون را بیافرید؛ با آن باوری که زرتشت را بود؛ با آن باوری که کی گشتاسپ را بود ؛ با آن باوری که فرشوشتر و جاماسپ را بود؛ با آن باوری که هر یک از سوشیانتهای خویشکار اشون راست؛ من نیز با همان باور و دین، مزدا پرستم.
8
من خستویم که مزدا پرست و زرتشتی¬ام . من بدین کیش گرویده ام و آن را باور دارم. من اندشیۀ نیک اندیشیده، گفتار نیک گفته و کردار نیک ورزیده را باور دارم.
9
من دین مزدا پرستی را باور دارم که جنگ را براندازد و رزم افزار را به کنار گذارد و خویشاوند پیوندی را فرمان دهد؛ [دین] پاکی که در میان همۀ [دینهای] کنونی و آینده، بزرگترین و بهترین و زیباترین [دین] است؛ [دین] اهورایی زرتشتی.
همۀ نیکیها را سزاوار اهوره مزدا می دانم
چنین است باور و خستویی به دین مزدا پرستی.

هات 13
1
[زوت:]
اهوره مزدا را رد خانه خدا، رد دهخدا، رد شهربان و رد شهریار می¬خوانم.
دین مزدا پرستی و اشی نیک و پارندی و آن زن اشون و این زمین در برگیرندۀ ما را رد زنان می¬خوانم.
2
آذر اهوره مزدا را یاور گرامی و پاداش بخش می¬خوانم.
در میان مردان اشون، رنجبرترین وکارآمدترین آنان را در برزیگری، رد برزیگر ستور پرور می-خوانم.
دارندۀ نیروی اشه را رد ارتشتاد می¬خوانم.
3
دارندۀ بیشترین آگاهی از دین مزدا پرستی را رد آتربان می¬خوانم.
آموزگاران آنان را رد می¬خوانم و به ردی پایدار می¬دارم: آن امشا سپندانو سوشیانتها را که داناتر، راست گفتارتر، یاری کننده تر و خردمند ترند.
دارندۀ بیشترین نیروی دین مزدا پرستی را اتربان وارتشتار و برزیگر ستور پرور همی خوانم.
4
ای امشاسپندان! ای شهریاران نیک خوب کنش!
تن وجان خویش را به شما پیشکش می¬کنم.
[راسپی :]
همان گونه که دو مینو اندیشیدند؛ همان گونه که آنان گفتند و همان گونه که آنان کردند.
5
آنچنان که تو ای اهوره مزدا اندیشیدی و گفتی و کردی آنچه را که خوب بود.
اینچنین ترا پیشکش آوریم. اینچنین ترا سزاوار دانیم. اینچنین ترا بستاییم.
اینچنین ترا نماز گزاریم.اینچنین ترا سپسا گوییم ای اهوره مزدا!
6
[زوت: ]
ای اهوره!
به میانجی خویشی نیک با اشه ی نیک، با اشی نیک، با آرمیتی نیک به سوی تو آییم.
7
فروشی گاو خوب کنش و گیومرت اشون را مس ستاییم.
«ینگهه هاتم...»
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو و یریو...»
« اشم و هو ....»
8
«اهون ویریه...» را می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
هات خستویی را می¬ستاییم.
خستویی و ستایش دین مزدا پرستی را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم....»

هات 14
1
[زوت:]
ای آمشا سپندان!
آماده¬ام که شما را زوت، ستاینده، خواننده، پرستنده، چاووش و سرود خوان باشم.
اینک ستایش و نیایش شما امشا سپندان را.
اینک بهروزی و پارسایی سوشیانتهای اشون ما را.
2
ای امشا سپندان! ای شهریاران نیک خوب کنش!
همۀ تن و جان خویش را به شما پیشکش می¬کنم.
3
با این زور و برسم خواستار ستایش همۀ ایزدان اشونم. خواستار ستایش همۀ ردان اشونی ام؛ هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه، هنگام ردی همۀ ردان بزرگ.
4
[زوت و راسپی :]
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون ، رد اشونی را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
5
[زوت:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت»]
«اثارتوش اشات چیت هچا.....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 15
1
با آموزش [زوت] و با درود و رامش، امشا سپندان نیک را به نامهای زیبایشان همی خوانم.
دین نیک اشه، دین مزدا پرستی را می ستایم.
2
«مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرسشها را بجای می¬آورند، می¬شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام می¬ستاییم و با درود [بدانان] نزدیک می-شوم.
شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از ان کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
3
بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را – تواناترین اشونی را که او را می پرستیم – فرمانبرداری باشد؛ در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که در این جا ستایش اهوره مزدا را – تواناترین اشونی که او را می¬پرستیم – فرمانبرداری باشد.
4
«یثه اهو و یریو....» که آتروخش مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 16
1
اهوره مزدای اشون، رد اشونی، بزرگترین ایزد خوب کنش، تواناترین گیتی افزای، دادار آفرینش نیک را می¬ستاییم.
با این زور پیشکشی و سخنان راست، هر یک از ایزدان مینوی را می¬ستاییم.
2
زرتشت اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
با این زور پیشکشی و سخنان راست گفته، هر یک از ایزدان جهانی را می¬ستاییم.
فروشی زرتشت اشون را می¬ستاییم.
سرودهای زرتشت را می¬ستاییم.
دین زرتشت را می¬ستاییم.
باور و کیش زرتشت را می¬ستاییم: [زرتشت که] زندگی دیگر را کوشا و اشه را آرزومند است.
3
نخستین آفریدگان آفرینش اشون را می¬ستاییم.
دادار اهوره مزدای رایومند فره مند را می¬ستاییم.
بهمن را می¬ستاییم. اردیبهشت را می¬ستاییم. شهریور را می¬ستاییم. شهریور را می¬ستاییم. سپندارمذ نیک را می¬ستاییم. خرداد را می¬ستاییم.امرداد را می¬ستاییم.

4
آفریدگار اهوره مزدا را می¬ستاییم.
آذر پسر اهوره مزدا را می¬ستاییم.
آبهای نیک مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
خورشید تیز اسب را می¬ستاییم.
ماه دربردارندۀ تخمۀ گاو را می¬ستاییم.
ستارۀ تشتر رایومند فره مند را می¬ستاییم.
گوشورون نیک کنش را می¬ستاییم.
5
آفریدگار اهوره مزدا را می¬ستاییم.
مهر فراخ چراگاه را می¬ستاییم.
سروش پارسا را می¬ستاییم.
رشن راست¬ترین را می¬ستاییم.
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
بهرام اهوره آفریده را می¬ستاییم.
رام بخشندۀ چراگاه خوب را می¬ستاییم.
باد اشون خوب کنش را می¬ستاییم.

6
آفریدگار اهوره مزدا را می¬ستاییم.
دین نیک مزداپرستی را می¬ستاییم.
اشی نیک را می¬ستاییم.
ارشتاد را می¬ستاییم.
آسمان را می¬ستاییم.
زمین خوب کنش را می¬ستاییم.
«منثره» را می¬ستاییم.
انیران جاودان را را می¬ستاییم.
7
گر زمان درخشان را می¬ستاییم.
آن جا که روانهای مردگان آرام گزینند.
فروشی های اشونان و بهشت اشونان و روشنایی همه گونه آسایش بخش را می¬ستاییم.
8
شیر و چربی و آب روان وگیاه بالنده را می¬ستاییم.
پایداری در برابر آز دیو آفریده را، پایداری در برابر دشمنی موش پری و درهم شکستن اورا، چیرگی بر اشموغ نا پاک ستمکار پر گزند را وباز گردانیدن دشمنی او را بدو.

9
همۀ آبها را می¬ستاییم.
همۀ گیاهان را می¬ستاییم.
همۀ مردان نیک را می¬ستاییم.
همۀ زنان نیک را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان مینوی وجهانی – آن نیکی بخشندگان اشون - را می¬ستاییم.
10
ای سپندارمذ!
ترا همچون خانمان خویش می¬ستاییم.
ای اهوره مزدای اشون!
ترا می¬ستاییم در آرزوی خانمانی با گلۀ درست، با مردانی درست، با [آنچه درست و اشه بنیاد است تا هر یک ا زما دیر زمانی در این خانمان بسر برد؛ چه در تابستان، چه در زمستان.

هات 17
1
اهوره مزدای اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می¬ستاییم.
10-2
.................................................................................................................................................................................
11
ای آذر پسر اهوره مزدا!
ترا می ستاییم. آذر «برزی سونگهه» را می¬ستاییم.
آذر «وهو فریان» را می¬ستاییم.
آذر «اوروازیشت» را می¬ستاییم.
آذر «وازیشت» را می¬ستاییم.
آذر «سپنیشت» را می¬ستاییم.
آذر نافۀ شهریاری ایزد «نریوسنگ» را می¬ستاییم.
آذر خانه خدای همۀ خاندانها، آن مزدا آفریدۀ پسر اهوره مزدا، آن اشون، آن رد اشونی و همۀ آذران را می¬ستاییم.

12
بهترین آبهای نیک مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
همۀ آبهای مزدا آفریده اشون را می¬ستاییم.
همۀگیاهان مزدا آفریده اشون را می¬ستاییم.
17-13
.................................................................................................................................................................................
18
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.می خوانم و می سرایم.
فروشی های خانواده، روستا، شهر، کشور و زرتشتوم را می¬ستاییم.
19
همۀ ایزدان اشون را می¬ستاییم.
همۀ ردان اشونی را می¬ستاییم: هنگام دی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه، هنگام ردی همۀ ردان بزرگ.
«ینگهه هاتم....»

هات 18
1
«اشم وهو....»
ای مزدا!
شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از آن کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
اکنون بر سر آنم که این[آرزو] را برآورم.
7-2
.................................................................................................................................................................................
8
[راسپی....]
هرگاه بهترین اندیشه وگفتار و کردار را نزد سپند مینو اشه پیشکش بریم، مزدا آهوره ما را رسایی و جاودانگی و شهریاری مینوی و فروتنی بخشد.
«اشم و هو.....»
«سپنتمد» هات را می¬ستاییم.
«بنگهه هاتم....»
9
«یثه اهو و یریو....»
«اشم وهو....»
«اهون ویریه....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم....»

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)


هات 19
1
[زوت:]
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!...
2
پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟

3
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم....
4
.................................................................................................................................................................................
5
ای سپیتمان زرتشت!
این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است.
6
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم.
7
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست.
8
من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان.
9
از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند.
10
و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است.
این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد.
11
این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و

بدان بیندیشد.
12
«یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند.
«اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است.
«یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است.
«اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست.
13
«ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست.
«دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است.
«شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد.
14
از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست.
از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست.
واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است.
«یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد.
«یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست.

15
اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید.
اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت:
نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند.
16
این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد.
-کدامند [سه] بخش این گفتار؟
-اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک.
17
- کدامند (چهار) پیشه؟
-آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده.
خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است:
«کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.»
18
-کدامند پنج ردان؟
-خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی)
در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند.
-کدامند ردان این سرزمینها؟
- خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت.
19
-اندیشۀ نیک چیست؟
-نخستین منش پاک.
-گفتار نیک چیست؟
- سخن ورجاوند.
-کردار نیک چیسن؟
-سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک.
20
مزدا گفت.
-به که گفت؟
- به اشون مینوی وجهانی.
- چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد.
21
«اهون ویریه….» را می¬ستاییم.
«اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتم….»

هات 20
1
اهوره مزدا گفت:
«اشم و هو وهیشتم استی.»
[از این گفتار] بر می¬آید که بهترین نیکی بدو داده شود؛ چنان که دوستداری به دوستدار.
«وهو وهیشتم استی.»
اینچنین دین را [(آموزش دینی را)] کار بندد.
2
«اوشتا استی اوشتا اهمایی.»
از این سخن بر می¬آید که سراسر [دهش] اشه، هر یک از خواستاران اشه راست.
اینچنین پایدار [از این سخن] بر می¬آید که سراسر [دهش] اشه، هر یک از خواستاران اشه راست.
3
«هیت اشایی وهیشتایی اشم.»
[این سخن]، رهنمونی است به سراسر سخن ورجاوند که همۀ «منثره» در برگیرندۀ آن است.
اینچنین آموزش می¬دهد:
اشه از شهریاری مینوی [اهوره] است و ستایندگان اشه را [دهش] اشه ارزانی شودو سوشیانتها شما را اشه بخشند.
سه فرمان ایزدی – سراسر گفتار «اشم و هو….» - سخن فرو فرستاده و گفتار اهوره مزداست.
4
مزدا گفت.
-به که گفت؟
-به اشون مینوی وجهانی.
- چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون وبهتری که در شهریاری، خودکامه نباشد.
5
«اشه وهیشت» را می¬ستاییم.
«اشه وهیشت» را می¬ستاییم؛ چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، به سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتم….»

هات 21
1
سخن ستایش زرتشت اشون [چنین است]:
«ینگهه هاتم آآت یسن پیتی.»
«ینگهه» ستایش مزدا را می¬آموزد؛ آنچنان که در داد اهوره است.
«هاتم» ستایشی را می¬آموزد که زندگی مردمان جهان را[بکار آید].
2
«یاونگهم» در این جا رهنمونی است به ستایش زنان اشون که درنیایش امشا سپندان، سپنندارمذ را در آغاز می¬ستایند.
سه فرمان ایزدی [-سراسر «ینگهه هاتم….» - ]سخن برازندۀ ستایش است.
-این ستایش، همه کسی راست؟
- ستودن امشا سپندان راست.
3
آنگاه مزدا گفت:
-بهروزی کسی را باد که از او به هرکسی بهروزی رسد!
-شهریار یگانۀ بی همتا – مزدا اهوره – اورا [چنین بهروزی] دهاد!
4
مزدا با این گفتر، چه پیامی داد؟
-پیام بهروزی داد و با واژۀ «بهروزی» به هریک از اشونانی که بوده است و هست و خواهدبود، بهترین بهروزی را پیام داد آن [خداوند] بهتر، مزدای بهتر.
به [زرتشت] اشون بهتر، پیام بهروزی داد هریک از اشونان بهتر را.
5
«ینگهه هاتم....» خوب ستودۀ پاک را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 22
1
«اشم وهو....»
اینک برسم و زور نهاده¬ایم دادار اهوره مزدای را یومند فره مندو آمشا سپندان را.
این هوم به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این شیر روان به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این گیاه «هذا نئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
2
با آبهای نیک، این زور آمیخته به هوم، امیخته به شیر، امیخته به «هذا نئپتا» و به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
با آبهای نیک، آب هوم را خواستار ستایشم.
هاون سنگین را خواستار ستایشم.
هاون آهنین را خواستار ستایشم.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین نیک مزدا پرستی ، سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اشون، رد اشونی و این هیزم و بخور را خواستار ستایشم.
ترا- ای آذر اهوره مزدا! – و همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد را خواستار ستایشم.

4
خشنودی اهوره مزدا، آمشا سپندان، سروش پارسا و آذر اهوره مزدا، آن رد بزرگوار اشونی را.
19-5
..............................................................................................................................................................................
22-20
[زوت و راسپی:]
..............................................................................................................................................................................
27-23
..............................................................................................................................................................................

هات 23
1
[زوت:]
خواستار ستایشم فروشی¬های آنان را که پیش از این در این خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها بودند؛ آنان که آسمان را نگاهداری کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری کردند؛ کودک را در زهدانما در باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشی¬های اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ فروشی¬های همۀ ایردان اشون مینوی را.
خواستار ستایشم فروشی¬های گیومرت، زرتشت سپیتمان، کی گشتاسپ، ایست واستر – پسر زرتشت – و فروشی¬های پاک همۀ نخستین آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشی¬های هر یک از اشونان هر زمانی را که بر این زمین مرده است. فروشی-های اشونان را -–چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه – که درکار وکوشش بسر بردندو از این خانه در گذشتند واینک به امید ستایش نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم، همۀ ردان اشونی، همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش وسزاوار نیایشند.
5
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی وآفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 23
1
[زوت:]
خواستار ستایشم فروشی¬های آنان را که پیش از این در این خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها بودند؛ آنان که آسمان را نگاهداری کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری کردند؛ کودک را در زهدانما در باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشی¬های اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ فروشی¬های همۀ ایردان اشون مینوی را.
خواستار ستایشم فروشی¬های گیومرت، زرتشت سپیتمان، کی گشتاسپ، ایست واستر – پسر زرتشت – و فروشی¬های پاک همۀ نخستین آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشی¬های هر یک از اشونان هر زمانی را که بر این زمین مرده است. فروشی-های اشونان را -–چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه – که درکار وکوشش بسر بردندو از این خانه در گذشتند واینک به امید ستایش نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم، همۀ ردان اشونی، همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش وسزاوار نیایشند.
5
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی وآفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 24
1
[زوت و راسپی :]
به اهوره مزدا نیاز می¬کنیم این هوم و میزد و زور و برسم به آیین اشه گسترده و گوشت خوشی دهنده وشیر روان و گیاه هذانئپتای به آیین اشه نهاده را....
2
با آبهای نیک، با این زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر، آمیخته به هذا نئپتای به آیین اشه نهاده، با آبهای نیک، آب هوم، هاون سنگین و هاون آهنین.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین نیک مزدا پرستی و سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اشون، رد اشونی و این هیزم و بخور، ترا – ای آذر پسر اهوره مزدا! – و همۀ آفریدگان نیک اشه نژاد را پیشکش و نیاز می¬کنم.
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
4
اهوره مزدا، سروش پارسا، امشا سپندان، فروشی¬های اشونان و روانهای اشونان، آذر اهوره مزدا، ردان بزرگوار وسراسر آفرینش اشه را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
5
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
فروشی زرتشت سپیتمان اشون را که درجهان خواستار راستی شد و فروشی¬های همۀ اشونان – آن اشونانی که در گذشته¬اند ، آن اشونانی که زنده¬اندو آن مردانی که [هنوز] زاده نشده اند (سوشیانتهای نوکنندۀ گیتی) – را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
6
ای هوم ومیزد وزور وبرسم به آیین اشه گسترده وگوشت خوشی دهنده وشیر روان وگیاه هذا نئپتای به آیین اشه نهاده را...
8-7
..............................................................................................................................................................................
9
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده وجاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می¬برند وآمشا سپند بانوان را.
12-10
..............................................................................................................................................................................
27-13
..............................................................................................................................................................................
32-28
..............................................................................................................................................................................
33
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را، فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش را، فروشی¬های نیاکان را و فروشی روان خویش را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
34
اینک این همه را نیاز می¬کنم:
همۀ ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
اینک این همه را نیاز می¬کنم:
همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند.

هات 25
3-1
..............................................................................................................................................................................
7-4
..............................................................................................................................................................................
8
همۀ ایزدان اشون مینوی را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان اشون جهانی را می ستاییم.

هات 26
1
..............................................................................................................................................................................
2
اینک در میان همۀ این فروشی¬های نخستین، فروشی اهوره مزدا را می ستاییم که مهترین و بهترین وزیباترین و استوارترین و خردمند ترین و برزومندترین وسپند ترین است.
3
فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم.
[فروشی¬های] امشا سپندان را می¬ستاییم؛ آن تیز بینان بزرگوار بسیار زورمند دلیر آهورایی را که ورجا وندان جاودانه¬اند.
4
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نخستین آموزگاران و نخستین آموزگاران کیش، مردان وزنان اشونی را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده¬اند، می ستاییم.
«گوشورون» نیک کنش را می¬ستاییم.
5
[فروشی¬های] آنان را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده اند و فروشی گیومرت اشون را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
فروشی کی گشتاسپ اشون را می¬ستاییم.
فروشی ایست و استری اشون – پسر زرتشت – را می¬ستاییم.
6
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» نیاکان، مردان و زنانی را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده اند ، می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشونانی را که بوده اند و هستندو آن مردانی را که [هنوز] زاده نشده اند (سوشیانتهای نوکنندۀ گیتی) می¬ستاییم.
7
اینک روانهای درگذشتگان را می¬ستاییم.
فروشی¬ های آشونان را می¬ستاییم.
همۀ نیاکان در گذشتۀ این خاندان را از آموزگار و آموزنده – [خواه] اشون مردان، [خواه]اشون زنان – می¬ستاییم.
8
فروشی¬های همۀ آموزگاران اشون را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ آموزگاران اشون را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشون مردان را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشون زنان را می¬ستاییم.

9
فروشی¬های همۀ فرزندان اشون را که از اشونی پدید آمده¬اند، می¬ستاییم.
فروشی¬های اشونانی را که در کشورند می¬ستاییم.
فروشی¬های اشونی را که در بیرون از کشورند می¬ستاییم.
10
فروشی¬های اشون مردان را می¬ستاییم.
فروشی¬های اشون زنان را می¬ستاییم.
همۀ فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را از [فروشی] گیومرت تا سوشیانت پیروز می¬ستاییم.
11
[زوت و راسپی:]
همۀ فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
روانهای درگذشتگان و فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
[راسپی :]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت :]
«اثار توش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 27
1
اینک آن بزرگتر از همه – اهوره مزدا – را«آهو» و «رتو» بر می¬گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنم؛ تا دیوان مرندری را برانیم؛ تا همۀ دیوان و دروندان «ورن» را براندازیم...
2
تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشتاسیم؛
تا آمشا سپندان را والا بشناسیم؛
تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛
تا اشون مرد را والا بشناسیم؛
تا همۀ آفریدگان اشون سپند مینو را والا بشناسیم.
3
«یثه اهو ویریو....»
4
«ای مزدا!
مرا از بهترین گفتارها و کردارها بیاگاهان تا براستی در پرتو «اشه» با «منش نیک: و به آزاد کامی ترا بستایم.
ای اهوره!
با شهریاری مینوی خویش و به خواست خود، زندگانی نو وسرشار از اشه را به ما ارزانی دار.»
5
ای ایریمن گرامی!
بدین جاآی یاری مردان و زنان زرتشتی را، یاری منش نیک را، یاری هر آن «دین» را که درخور مزدی گرانبهاست!
دهش آرمانی«اشه» را که اهوره مزدا ارزانی دارد، خواستارم.
«اشم و هو .....»
6
هوم همچون مزدا توانا، آن رد اشونی، [آن اشون] پالوده و سروش نیک – که با اشی گنجور همراه است- باید هماره در این جا کوشا باشند.
7
ما می آموزیم «اهون ویریه...»ی فرخندۀ ... به آیین اشه سروده را؛ هاون به ایین اشه بکار انداخته وسخن راست گفته را.
اینچنین، آنها فرخنده تر شوند.
8
«ای مزدا اهوره! ای تواناترین! ای آرمیتی! ای اشهی گیتی افزای! ای منش نیک! ای شهریاری مینوی؟
به من گوش فرا دهید و آنگاه که پاداش هر کس را می¬بخشید، بر من بخشایش آورید.
9
ای اهوره!
[خود را] به من بنمای و [درپرتو] «آرمیتی» توش و توانم ده.
ای مزدا!
به پاداش ستایشم از سپندترین «مینو» نیکویی، از «اشه» توانایی بسیار و از «منش نیک» سروری بخش.
10
ای اهوره ی تیزبین!
به شادمانی ورامش من؛ دهش بی مانند خویش را که از «شهریاری مینوی» و از «منش نیک» است، بر من آشکار کن.
ای سپندارمذ!
«دین» مرا به [یاری] «اشه» آموزش ده و روشنی بخش.
11
اینک زرتشت همۀتن و جان وگزیدۀ«منش نیک» خویش را همچون نیازی پیشکش «مزدا» می-کند و گفتار و کردار و دل آگاهی ونیروی خود را نزد «اشه» [ارمغان می¬برد].»
«اشم و هو....»

12
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ساونگهی و ویسیه ی اشون، اپردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
13
«یثه اهو ویریو....»
14
«اشم و هو....»
15
«اهون ویریه....»را می ستاییم.
اردیبهشت زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»


زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 42-35 هفت هات
هات 35
1
[زوت :]
اهوره مزدای اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خواه را می¬ستاییم.
سراسر هستی اشون مینوی و استومند را می¬ستاییم.
به فرمان اشه ی نیک، به فرمان دین نیک مزدا پرستی.
[راسپی :]
اهوره مزدای اشون....
2
[زورت:]
«هو متنم...» : اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک را که دراین جا ودر هرجای دیگری و رزیده شده است وورزیده خواهدشد، درود می گوییم و[خود] نیز با جان [ودل] به نیکی همی کوشیم.
3
ای اهوره مزدا! ای اردیبهشت زیبا!
این را برای خویشتن بر می¬گزینیم:
آن اندیشه و گفتار و کرداری را می ورزیم که بهترین کنشهای هر دو جهان است.
4
از پی پاداش پسین، بهترین کنش را همی گوییم به دانایان و نادانان، به شهریاران و شهروندان که جهان را آباد کنند و رامش بخشند.
5
براستی شهریاری را از آن کسی شمریم و از آن کسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند: مزدا اهوره و اردیبهشت.
6
آنچه را که هر مرد یا زنی دانست که درست و نیک است، بر اوست که خودبکار بندد ودیگران را نیز بیاگاهاند تا آن را – آنچنان که هست – بکار بندند.
7
اینک شما را بهتر شماریم:
ستایش و نیایش اهوره مزدا و آبادانی جهان را.
اینک خود، این [کنش] را برای شما بجای آوریم و [دیگران را] نیز – آنچنان که بتوانیم- از آن بیاگاهانیم.
8
به سالاری «اشه» به همسایگی «اشه»، هریک از آفریدگان از بهترین پاداش هر دو جهان برخوردار شود.


9
این گفتار فرو فرستادۀ اهوره مزدا را با بهترین منش فراگستریم، آنگاه ترا [-ای زرتشت!-] گوینده و آموزگار آن دانیم.
10
ای اهوره!
اردیبهشت و بهمن وشهریور نیک را، پیش از پیش سرود برسرودها، بیش از پیش درود بر درودها، بیش از پیش ستایش برستایشها [افزاییم].

هات 36
1
ای مزدا اهوره!
نخست به میانجی کنش آذر و به دستیاری سپندمینوی تو، به تو نزدیک می شویم.
آذر کسی را گزند رساند که تو آزردن او را خواسته باشی.
2
ای آذر مزدا اهوره!
به خوشترین روش به سوی ما آی.
با رامش دهنده ترین شادمانی، با شایسته ترین درود، به هنگام دادستان بزرگ، به ما روی آور.
3
تویی [مایۀ] خوشی مزدا اهوره، چونان سپند مینو.
تویی [مایۀ] شادکامی او با کارآمدترین نامی که تراست.
ای آذر مزدا اهوره!
به تو نزدیک می شویم.
4
با اندیشۀ نیک، با روش درست، با گفتار و کردار دانایی نیک به تو نزدیک می¬شویم.
5
ای مزدا اهوره!
ترا نماز می بریم و سپسا می¬گزاریم.
با همۀ اندیشۀ نیک، با همۀ گفتار نیک، با همۀ کردار نیک به تو نزدیک می¬شویم.
6
ای مزدا اهوره!
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم:
آن بلند [پایگاه] ترین [فروغ جهان] زبرین را که خورشیدش خوانند.
«ینگهه هاتم....»

هات 37
5-1
[زوت: ]
اینک اهوره مزدا را می¬ستاییم ......................................................................................................................

هات 38
1
اینک زمین را می¬ستاییم؛ زمینی که ما را در برگرفته است.
ای اهوره مزدا!
زنان را می¬ستاییم. زنانی را که از آن تو به شمار آیند و از بهترین اشه برخوردارند، می¬ستاییم.
2
با شور دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراونی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را می¬ستاییم.
3
با شور دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراونی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را می¬ستاییم.
3
اینک آبها را می¬ستاییم، آبهای فرو چکیده وگرد آمده و روان شده و خوب کنش اهورایی را.
[ای آبها!]
شما را که به خوبی روان و به خوبی در خورشناوری و به خوبی سزاوار شست و شو وبخشایش دو جهانید، [می¬ستاییم].
4
اینک با نامهایی که اهوره مزدای خوش بخش به شما آبهای نیک داده است شمارا می¬ستاییم. با آن [نامها] شمارا می¬ستاییم. با آن نامها [از شما] دوستی خواهانیم. با آن نامها نماز گزاریم. با آن نامها سپاس گزاریم.
5
ای آبهای بارور!
شمارا به یاری همی خونیم، شما را که همچون مادریدريال شما را که همچون گاوشیرده، پرستاربینوایانیدو از همۀ آشامیدنیها بهتر وخوشترید.
شما نیکان را با رادی بلند بازو بدین جا [همی خوانیم] تا دراین تنگنا ما را پاداش دهید ویاری کنید شما ای مادران زنده!
«ینگهه هاتم»

هات 39
1
اینچنین می ستاییم گوشورون و گوش تشن و روانهای خود و روانهای چارپایان را که مایۀ زندگی ما هستند، که ما برای آنهاییم و آنها برای مایند.
2
روانهای جانوران سودمند دشتی را می¬ستاییم.
اینک روانهای اشون مردان و اشون زنان را – در هر جا که زاده شده باشند – [می¬ستاییم]؛ مردان و زنانی که «دین» نیکشان برای پیروزی اشه کوشیده است و می¬کوشد و خواهد کوشید.
3
اینچنین می¬ستاییم نرینگان و مادینگان نیک را: امشا سپندان جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می¬برند و آمشا سپند بانوان را.
4
ای اهوره مزدا!
آنچنان که تو به نیکی اندیشیدی و سخن گفتی و رفتار کردی، ما اندیشه و گفتار و کردار نیک خویش را به پیشگاه تو فراز می¬آوریم.
ای مزدا اهوره!
همچنان ترا می¬ستاییم و نیایش می¬کنیم. همچنان ترا نماز می¬بریم و سپاس می¬گزاریم.
به دستیاری پیوند نیک با اشه، با پاداش نیک و با پرهیزگاری نیک، به سوی تو می¬آییم.
«ینگهه هاتم....»

هات 40
1
ای مزدا اهوره!
اینک این پاداش را به یاد آر و آرزوی ما را برآور!
ای مزدا اهوره!
آنچه را تو فرمان داده ای که پاداش دینداری کسی چون من است.
2
این [پاداش] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [در جهان] مینوی، همنشین جاودانۀ تو و اشه باشیم.
3
ای مزدا اهوره!
چنان کن که ارتشتاران به اشه بگروند [و] اشه جویند و برزیگران کوشا را به یگانگی دیر پای، پرشور و استوار دار تا با،[آتربانان] همگام باشند.
4
ای مزدا اهوره!
چنین باد که خویشاوندان و همکاران و یاوران با آنانی از شما که ما با ایشان یگانه ایم، از آن شما به شمار آیند وما از پاکان و اشونانی باشیم که آنچه را آرزو می¬کنیم، به ما ارزانی دارید.
«ینگهه هاتم....»

هات 41
1
سرودها ودرودها و نیایشها [ی خود را] به پیشگاه اهوره مزدا و اردیبهشت فراز آوریم و سزاوار وشایستۀ آنان دانیم.
2
ای مزدا اهوره! ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین!
بشود که از شهریاری نیک تو هماره بهره ور شویم!
بشود که در هر دوجهان ، شهریار نیکی بر ما مردان و زنان فرمانروایی کند!
3
ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین!
ترا فرخنده و کامیاب و ایزد از اشه برخوردار دانیم.
بشود که تو در هر دو جهان [نگاهبان] تن وجان ما باشی!
4
ای مزدا! ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین!
بشود که پناه دیرپای ترا دریابیم و به خود ارزانی داریم!
[بشود که] به دستیاری تو، کامروا و نیرومند شویم و – آنچنان که آرزوی ماست – دیگرگاهی ما را در پناه خود گیری!

5
ای مزدا اهوره!
سرود خوانان وپیام آوران تو خوانده شدیم و [آنرا] پذیرفتیم و به پاداشی که «دین» کسانی همچون ما را نوید دادی، خورسندیم.
6
این [پاداش] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [در جهان] مینوی، همنشین جاودانۀ تو اشه باشیم.
7
«ینگهه هاتم....»
«هومتنم....» اندیشۀ نیک، گفتارنیک و کردار نیک را که در این جا ودر هر جای دیگری ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد، درود می¬گوییم و [خود] نیز با جان [ودل] به نیکی همی کوشیم.
«یثه اهو ویریو....»
«اشم و هو ....»
«ینگهه هاتم ....»

هات 42
1
[زوت وراسپی:]
ای آمشا سپندان!
پاره¬های «هفت ههات» را می¬ستاییم.
آبهای چشمه [ساران] را می¬ستاییم.
آبهای گذرگاهها را می¬ستاییم.
بهم پیوستگیهای راهـ [ـها] را می¬ستاییم.
بهم آمدنهای راهـ [ـها] را می¬ستاییم.
2
کوههای آبریزان را می¬ستاییم.
دریاچه های آبزای را می¬ستاییم.
کشتزارهای سود بخش گندم را می¬ستاییم.
نگاهدار و آفریدگار را می¬ستاییم.
مزدا وزرتشت را می¬ستاییم.
3
زمین و آسمان را می¬ستاییم.
باد چالاک مزدا آفریده را می¬ستاییم.
ستیغ البرز کوه را می¬ستاییم.
زمین وهمۀ چیزهای نیک را می¬ستاییم.
4
منش نیک و روانهای اشونان را می¬ستاییم.
[ماهی] «واسی»ی «پنچا سدورا» را می¬ستاییم.
«خر»ی پاک را می¬ستاییم. که در میان دریای «فراخ کرت» ایستاده است.
دریای «فراخ کرت» را می¬ستاییم.
5
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارندۀ مرگ را می¬ستاییم.
6
آب روان ومرغ پران را می¬ستاییم.
بازگشت اتربانان را می¬ستاییم؛ آنان که به سرزمینهای دور رفته اند, به کشورهای دیگر که [آموزش] اشه را خواستارند.
همۀ امشا سپندان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 52
1
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو...»
[زوت:]
آنچه را نیک است و آنچه را نیکتر است خوستارم برای سراسر آفرینش اشه که بوده است و هست و خواهد بود.
اشی، بخشندۀ پیروزی دیرپای، به خواست خویش یاری رساند و آرزو را برآورد.
2
[اشی] از همۀ درمانهایی که در آبها و گیاهان و چار پایان است،برخوردار است؛ اوست که ستیزه های دیوان ومردمان [دروند] را – که به زیان این خانه و خانه خدای ورزند – در هم تواند شکست.
3
دهش نیک وپاداش نیک، نیکی پیشین و پسین که پیروزی دیر پای بخشد؛ آنچنان که ما از بزرگترین و بهترین و زیباترین پاداش بهره مند شویم.
4
امشا سپندان را ستایش و نیایش می¬گزاریم وخشنود می¬کنیم و آفرین می¬خوانیم تا این خانمان را بنوازند؛ سراسر آفرینش اشه را بنوازند و سراسر آفرینش دروج را براندازند.
ای اشه!

مزدا را – که نیک خواه آفریدگان است – درود می¬گوییم.
8-5
...............................................................................................................................................................................

هات 54
1
[زوت و راسپی:]
ای ایریمن گرامی!
بدین جا آی یاری مردان و زنان زرتشتی را؛ یاری منش نیک را؛ یاری هر آن «دین»ی را که درخور پاداشی گرانبهاست.
دهش آرمانی اشه را که اهوره مزدا ارزانی دارد؛ خواستارم.
«اشم و هو....»
2
[نماز] ایریمن ایشیه را می¬ستاییم؛ [آن نماز] توانای پیروز دشمن شکن را که در میان گفتارهای اشه بزرگترین آنهاست.
«گاهان» پاک، ردان شهریار اشون را می¬ستاییم.
«ستوت یسنیه» را می¬ستاییم که نخستین داد جهان است.
«ینگهه هاتم....»

هات 55
1
[زوت:]
سراسر هستی [خویش] – تن و استخوان و جان و پیکر و توش و بوی و روان و فروشی – را فراز آوریم ودرخور پیشگاه دانیم.
اینچنین، این همه را در خور پیشگاه «گاهان» اشون؛ ردان شهریار اشون دانیم.
دانیم.
2
«گاهان» پناه و نگاهدار و خورش مینوی مایند؛ ما را روان و خوراک وپوشا کند.
«گاهان» ما را پناه و پایداری بخشند و خورش مینوی دهند؛ «گاهان» ما را روان وخوراک و پوشا کند.
بشود که «گاهان» - در جهان دیگر، پس از جدایی تن وبو [از یکدیگر] – ما را پاداش نیک، پاداش بزرگ، پاداش اشه بخشد.
3
بشود که آنان نزد ما آیند، با نیرو، با پیروزی، با تندرستی، با درمان، با فراوانی، با بالندگی، با امرزش، با یاوری، با نیک خواهی، با اشه، با رادی و با دهش، آن «ستوت یسنیه» ها، آنچنان که مزدای توانا آنان را پیروز مندو جهان آرای بیافریند. نگاهبانی جهان اشه را؛ پاسداری جهان اشه را؛ یاوری پاداش گیران را و پاداش بخشان را و سراسر افرینش اشه را.
4
هر آن اشونی را که با این نماز [ویژه] خشنودی ردان؛ خویشتن را آمرزش خواهان، به پیشگاه تو اندر آید، تو او را به [پایگاههای] اندیشۀ نیک، گفتار نیک وکردار نیک [دربهشت] رسانی.
5
اشه ومنش نیک را می¬ستاییم.
«گاهان» اشون؛ ردان شهریار را می¬ستاییم.
6
«ستوت یسنیه» را می¬ستاییم که نخستین داد جهان است؛ آن که بر شمرده شده، دوچندان گفته شده، آموخته شده، آموزش داده شده ، استوار داشته شده، ورزیده شده ، به یاد سپرده شده، از برخوانده شده، ستوده شده است وجهان هستی را به خواست خویش نو کند.
7
بخش «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
«ستوت یسنیه»ی از بر خوانده شده، باژ گرفته، سروده شده وستوده شده را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 56
1
بشود که سروش در این جا باشد ستایش اهوره مزدا را؛ تواناترین اشونی که او را می¬پرستیم، در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش اهوره مزدا را، تواناترین اشونی که او را می-پرستیم.
2
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک و فروشی¬های اشونانی را که ستودۀ روانهای مایند، در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک و فروشی¬های اشونانی را که ستودۀ روانهای مایند.
3
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک – آن نیکان – را و امشا سپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی را که در خور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را، در آغاز همچنان که در انجام.
4
ایدون بشود که سورش نیک در این جا باشد ستایش ابهای نیک – آن نیکان – وامشا سپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی را که درخور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را.
5
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو....»
«اشم و هو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم...»


زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سروش یشت هادخت

خشنودی سروش اشون دلیر تن – منثره ی سخت رزم افزار اهورایی را
*
کرده یکم 1
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه رامی ستاییم.
ای زرتشت!
نیایش نیک، بهترین کار درجهان است....
2
این است آنچه مردو زن دروند را بهتر، از کار باز تواند داشت.
این است آنچه چشمها و گوشها و دستها وزانوان ودهان مرد و زن دروند را می بندد و آنان را به نابودی می کشاند، بویژه نیایش نیک که هیچ کس را نفریبد و نیازارد.
نیایش، همچون پهلوانی دلیر و مانند زره ای است که دروج را بهتر از هر چیز از کار باز تواند داشت...
3
سروش اشون است که بهتر از هرکس ، درویشان را در پناه خویش می گیرد.
[سروش آن پیروزمندی است] که بهتر از هرکس، دروج را بر می اندازد.
اشون مردی که بیشتر از دیگران ستایش ونیایش بر زبان آورد ، در پیروزی، زورمندترین است.
منثره بهتر از هرچیز، [دیوان, پنهان دروج را می راند.
«اهون ویریه .....» پیروز مندترین سخن است.
سخن راست در روز پسین، پیروزمندترین [سخن] است.
دین مزدا پرستی – داد زرتشت – از همۀ نهادهای خوب، از همه نهادهای اشه نژاد، پذیرفتنی است.
4
ای زرتشت!
مرد یا زنی که در برابر آب بزرگی یا دشواری بزرگی یا در شب تاریک مه آلود با هنگام گذشتن از رودی ناوتاک یادرجای برخورد راهها یا در انجمن مردان اشون یا در میان گروه دروندان دیو پرست، این گفتار فرو فرستاده را با اندیشه یک اشون، با گفتار یک اشون و با کردار یک اشون، بیندیشد و بگوید و بورزد...
5
.... یا به هنگام بیم و هراس از داوری داوران یا در هر هنگام دیگر چنین کند، دیدگان دروند خشمگین در این روز و دراین شب به یاری هیچ جست وجویی، او را پیدا نخواهد کرد و دشمنی راهزنانی که گله ورمه را می ربایند، به هیچ روی او را گزندی نتواند رساند.
6
ای زرتشت!
این گفتار فرو فرستاده را هنگامی که راهزنی نزدیک شود یا دسته ای از دزدان یا گروهی از دیوان [فرارسند] به آواز بلند برخوان.
آنگاه دروندان دیو پرست کینه و رو جاودانی که جادویی بکار آورند و پریانی که به کارهای پریانه دست زنند، بهراسند و رو در گریز نهند.
دیوان ، سرکوفته و اپس گریزند و پنهان شوندن و دیو پرستان و سرکشان، ناتوان و دهان بسته مانند.
7
همچون سگ چوپان که گردا گرد گله می گردد، مانیز پیرامون سروش پارسای اشون و پیروزمند می گردیم.
اینچنین ، ما سروش پاک پیروزمند را با اندیشه نیک، با گفتار نیک و با کردار نیک می ستاییم.
8
سروش اشون را برای فر وفروعش، برای نیرو و پیروزیش، برای ستایشی که ایزدان را بجای آورد، با نماز[ی به بانگ]بلند وبا زور می ستایم.
اشی بزرگ نیک و نریو سنگ برزمند را می ستایم.
بشود که سروش پارسای پیروزمند، ما را به یاری آید.
9
سروش اشون را می ستاییم.
رد بزرگ، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی، سرآمدوبرتر از همگان است.
همّ سرودهای زرتشتی و همه کنشهای نیک ورزیده را می ستاییم: آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«ینگهه هاتم .....»
کرده دوم
10
سروش پارسای برزمندپیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که [مرد] آلوده به گناه «گیذ» را شکست دهد.
آن که [زن] آلوده به گناه «گیذ» را شکست دهد.
آن که دیو بسیار زورمند دروج – تباه کننده زندگی – را فرو کوبد.
آن که نگاهبان ودیدبان بهروزی همه جهانیان است.
11
آن که هرگز به خواب نرود وهشیارانه آفرینش مزدا را نگاهداری کند.
آن که هرگز به خواب نرود وهشیارانه آفرینش مزدا را نگاهبانی کند.
آن که پس از فرو رفتن خورشید، سراسر جهان استومند رابا رزم افزار آخته، پاسداری کند.
12
آن که از هنگام آفرینش آن دومینو – سپند مینو و انگر [مینو]- [هرگز] نخفته و چهان اشه را پاسداری کرده است.
آن که روز و شب، همواره با دیوان مزندری در نبرد است.

13
آن که ازبیم دیوان هرسان نشود و نگریزد.
آن که همه دیوان – ناگزیر – از اوهراست و گریزان شوند و از بیم به تاریکی روی نهند.
...............................................................................................................................................................
کرده سوم
14
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که نگاهبان[پیمان] آشتی [میان] دروند و سپندترین [اشون] است.
آن که امشا سپندان در هفت کشور روی زمین به سوی او فرود آمدند.
آن که آموزگار دین است و اهوره مزدای اشون، خود بدو دین بیاموخت.
................................................................................................................................................................
کرده چهارم
15
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که اهوره مزدای اشون؛ اورا به درهم شکستن دیو خشم خونین درفش برگماشت.
[نگاهبان پیمان] آشتی و پیروزی را می ستاییم که جنگ وستیزه را در هم شکند.
16
یاران سروش اشون را؛ یاران رشن راست ترین را، یاران مهر فراخ چراگاه را، یاران باد اشون را ، یاران دین نیک مزدا پرستی را ، یاران ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور و سود رساننده به جهان را، یارای اشی نیک را، یاران چیستی نیک را ، یارای چیستای درست ترین را...
17
....یاران همه ایزدان را، یاران منثره را، یاران داد دیو ستیز را، یاران روش دیرین را ، یاران امشا سپندار را ، یاران سوشیانتهای ما مردم اشون را، یاران همه افرینش اشه را ...
...............................................................................................................................................................
کرده پنجم
18
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم، همچون ستایشگر نخستین وپسین و میانین و پیشین با نخستین و پسین و میانین و پیشین پیشکش.
19
همه پیروزیهای سروش اشون دلیر تن – منثره پهلوان نیرومند جنگاور پرتوان بازوان را می ستاییم که دیوان را سر بکوبد.
[پیروزیهای] آن پیروزمند چیره دست و اشون و بخشنده برتری پیروزی – سروش اشون – و ایزد ارشتی را می ستاییم.
20
همه خانه هایی را که در پناه [نگاهبانی] سروش است ، می ستاییم.
خانمانی را می ستاییم که درآن، سروش اشون راگرامی داشته واشون مرد سرآمد در اندیشۀ نیک، سرآمد درگفتار نیک و سرآمد در کردار نیک را به خوبی پذیرفته باشند.
21
پیکر سروش اشون را می ستاییم.
پیکر رشن راست ترین را می ستاییم.
پیکر مهر فراخ چراگاه را می ستاییم.
پیکر باد اشون را می ستاییم.
پیکر دین نیک مزدا پرستی را می ستاییم.
پیکر ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور و سود رساننده به جهان را می ستاییم.
پیکر اشی نیک را می ستاییم.
پیکر چیستی نیک را می ستاییم.
پیکر چیستای درست ترین را می ستاییم.
22
پیکر همه ایزدان را می ستاییم.
پیکر منثره را می ستاییم.
پیکر داد دیوستیز را می ستاییم.
پیکر روش دیرین را می ستاییم.
پیکر امشا سپندان را می ستاییم.
پیکر سوشیانتهای ما مردم اشون را می ستاییم.
پیکر سراسر آفرینش اشون را می ستاییم.
................................................................................................................................................................
23
«یته اهو ویریو.....»
سروش اشون دلیر تن- منثره ی سخت رزم افزاآهورایی را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه ....»

12
رشن یشت

خشنودی رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای جهان پرور و گفتار راستین دردل افگنده گیتی افزای را.
*
1
[زرتشت] اشون پرسید:
ای اهوره مزدای اشون! ای آن که از هر آنچه پرسم، آگاهی و فریفته نشوی! ای خرد فریب نا ÷ذیر! ای از همه چیز آگاه نافریفتنی!
من به تو روی آورده ام وبا گفتار راستین، از تو می پرسم؛ مرا پاسخ گوی:
-کدام راستی و درستی در منثره ی ورجاوند هست که فرا برنده، برتر، پرستار، نیرومند، کاردان و سرآمد دیگر آفریدگان است؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان اشون!
براستی من ترا بی گاهانم از این منثره ی ورجاوند بسیار فره مندو از آن راستی و درستی که در منثره ی ورجاوند هست که فرا برنده، برتر، پرستار، نیرومند، کاردان و سرآمددیگر آفریدگان است.
3
اهوره مزدا گفت:
یک سوم از برسم را باید به راه خورشید بگسترانی و بگویی:
-ما دادخواهی را بدین جا آمده ایم.
ماخشنودی [رشن توانا] را خواستاریم.
من در این آیین «ور» اهوره مزدا را همچون دوستی به یاری همی خوانم به سوی اتش و برسم به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرۀ گیاهان.
4
پس آنگاه من- که اهوره مزدایم – همراه باد پیروز، همراه دامویش اوپمن، همراه فر کیانی وهمراه پاداش مزدا آفریده ، به یاری تو شتابم و به سوی این «ور» برپا شده، به سوی آتش و برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی گیاهان آیم.
5
-ما دادخواهی را بدین جا آمده ایم.
ما خشنودی رشن توانا را خواستاریم.
من در این «ور» دوستی را به یاری همی خوانم به سوی آتش و برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرۀ گیاهان.


6
پس رشن بزرگ توانا همراه باد پیروز، همراه دامویش اوپمن، همراه فرکیانی و همراه پاداش مزدا آفریده ، به یاری تو شتابد وبه سوی این «ور» بر پا شده، به سوی آتش به برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرل گیاهان آید.
7
ای رشن اشون! ای راست ترین رشن!ای سپندترین رشن! ای داناترین رشن! ای رشن که بهتر از همه بازتوانی شناخت! ای رشن که دور را بهتر از همه توانی دید! ای رشن که دور را بهتر از همه توانی دریافت! ای رشن که بهتر از همه ، دادخواه را به فریاد رسی! ای رشن که دزد را بهتر از همه براندازی!
8
اگر تو آزرده نباشی؛» دادخواه را]بهتر [بدانچه خواهان است]، برسانی ؛ بهتر زخم فرود آوری و دزد و راهزن را بهتر نابود کنی.
9
ای رشن اشون!
اگر تو درکشور ارزهی هم باشی، ماترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
10
ای رشن اشون!
اگر تو در کشور سوهی هم باشی، ما ترا به یاری همی خونیم.
.................................................................................................................................................................................
11
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور فرد ذفشو هم باشی، ما ترابه یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
12
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور وید ذفشو هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
13
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور واور وبرشتی هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
14
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور واور و جرشتی هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
15
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور درخشان خونیرث هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
16
ای رشن اشون !
اگر تو در دریای فراخ کرت هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
17
ای رشن اشون !
اگر تو بر بالای درختی باشی که آشیانۀ سیمرغ در آن است ودر میان دریای فراخ کرت برپاست – درختی که دربر دارندۀ داروهای نیک و داروهای کارگر است و پزشک همگان خواننندش ، درختی که بذر همه گیاهان در آن نهاده شده است – ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
18
ای رشن اشون !
اگر تو در سرچشمۀ رود «رنگها» هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
19
ای رشن اشون !
اگر تو در دهانه رود ـ«رنگها» هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
20
ای رشن اشون !
اگر تو در کرانه این زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم. .................................................................................................................................................................................
21
ای رشن اشون !
اگر تو در میان این زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
22
ای رشن اشون !
اگر تو در هر جای این زمین که باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
23
ای رشن اشون !
اگر تو بر فراز کوهساران درخشان و بسیار رشتۀ البرز هم باشی؛ البرزی که از ستیغ آن مه برنخیزد – آن جا که نه شب هست و نه تاریکی ، نه با د سرد ونه باد گرم ، نه ناخوشی کشنده و نه آلایش دیو آفریده - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
24
ای رشن اشون !
اگر تو بر فراز کوه همه جا ستوده و زرین هکر هم باشی – آن جا که اردویسور آناهیتا از بلندای هزار بالای آدمی فرو ریزد- ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
25
ای رشن اشون !
اگر تو برستیغ کوه البرز هم باشی – آن جا که ستارگان و ماه و خورشید گرداگرد آن چرخانند - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
26
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستاره ونند مزدا آفریده هم باشید ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
27
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستاره تشتر رایومند فره مند هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
28
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستار هفتورنگ هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
29
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهرستارگان در بردارنده تخمه آبها هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
30
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگان در بردارنده تخمه زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
31
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگان در بردارندۀ بذر گیاهان هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
32
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگانی باشی که از آن «سپند مینو» یند، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
33
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ماه در بردارنده تخمه گاو هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
34
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر خورشید تیز اسب هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
35
ای رشن اشون !
اگر تو در جو فروغ بی آغاز هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
36
ای رشن اشون !
اگر تو در فروغ بهشت پاکان هم باشی – آن جا که سرای همه خوشیهاست - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
37
ای رشن اشون !
اگر تو در گر زمان درخشان هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................38
«یثه آهو و یریو....»
رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای جهان پرور و گفتار راستین در دل افگنده گیتی افزای را درود می فرستم.
»اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه......»

13
فروردین یشت
خشنودی فروشی های توانای بسیار نیرومند اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش و فروشی های پیام آوران را.

کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان !
اینک براستی ترا از زور و نیرو وفر ویاری و پشتیبانی فروشی های توانای پیروزمند اشونان می آگاهانم که چگونه فروشی های توانای اشونان، مرا به یاری آمدند و چه سان مرا یاوری رساندند.
2
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من آسمان را در بالا نگاه می دارم تا از فراز، فروغ بیفشاند.
[آسمانی] که این زمین و گرداگرد آن را همچون خانه ای فرا گرفته است.
[آسمانی] استوار و دور کرانه که در جهان مینوی برافراشته و برپا داشته شده است و چنین می نماید که فلزی گداخته بر فراز سومین لایه زمین بدرخشید .
3
[آسمانی] همچون جامه ستاره آذرین مینوی که مزدا و مهر و رشن و سپندارمذ پوشیده اند.
[آسمانی] که آغاز و انجام آن دیده نشود.
8-4
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من اردویسور اناهیتا را – که در همه جا [دامان] گسترده، درمان بخش، دیو ستیز واهورایی کیش است – نگاه می دارم.
.................................................................................................................................................................................
9
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من زمین فراخ آهوره آفریده را نگاه می دارم: این [زمین, بلند پهناور را که در برگیرندۀ بسی چیزهای زیباست؛ که دربر گیرندۀ سراسر جههان استومند – چه جاندار و چه بیجان – و کوههای بلند دارای چراگاههای بسیار و آب فراوان است.

10
بر این [زمین]، رودهای ناوتاک روان است.
بر این [زمین]، نگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را ونگاهداری اشون مردان پاک را گیاهان گوناگون می روید.
11
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من فرزندان هستی یافته را در زهدان [مادران] نگاه می دارم تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها و موها وگوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان را بهم می پیوندم.
12
اگر فروشی های توانای اشونان مرا یاری نمی کردند، هر آینه بهترین گونه های جانوران و مردمان، مرا بر جای نمی ماندند، دروج نیرو می گرفت و فرمانروایی می کرد و جهان استومند،از آن دروج می شد.
13
دروج در میان زمین و آسمان – میان دومینو – جای می گزید.
دروج در میان زمین و آسمان – میان دومینو - به توانایی و چیرگی می رسید.
پس آنگاه اهنگرمینوی زبر دست و چیره، از سپند مینوی شکست خورده ، گام واپس نمی کشید
14
از فر و فروغ آنان است که آبها از سرچشمه های همیشه جوشان، روانند.
از فر و فروغ آنان است که گیاهان از ریشه های نخشکیدنی بر زمین رویانند.
از فر و فروغ آنان است که بادهای پراکنندۀ ابرها، از خاستگاههای همیشگی وزانند.
15
از فر و فروغ آنان است که زنان تخمۀ فرزندان را در زهدان می گیرند.
از فر و فروغ آنان است که زنان ، آبستن فرزندان می شوند.
از فر و فروغ آنان است که زنان باردار، آسان می زایند.
از فر و فروغ آنان است که مرد انجمنی زاده شود: مردی که بتواند در انجمن، سخن خود را به گوشها فرو برد، مردی دانشور که بتوانداز گفت وشنودبا «گویم» پیروز بدر آید.
از فر و فروغ آنان است که خورشید، راه خویش را می پیماید.
از فر و فروغ آنان است که ماه، راه خویش را می پیماید.
از فر و فروغ آنان است که ستارگان، راه خویش را می پیمانند
17
آنان فروشی های اشونانند که درجنگهای سخت، بهترین یار و یاورند.
ای سپیتمان!
[فروشی های]نخستین آموزگاران کیش و [فروشی های] هنوز نازادگان – سوشیانتهای نو کننده جهان – [درمیان] فروشی های اشونان، از همه نیرومندترند.
ای سپیتمان زرتشت !
دیگر فروشی ها ) فروشی های اشونان هنوز زنده) از [فروشی های اشونان] درگذشته، نیرومندترند.
18
آن که درازنای زندگانی، فروشی های اشونان را بخوبی نگاهداری کندو مهر فراخ چراگاه وارشتاد گیتی افزای جهان پرور را به نیکی پاس دارد – خواه فرمانروای یک سرزمین باشد ، خواه شهریار [کشورها] – پیروزترین کسان شود.
19
ای سپیتمان!
این است زور و نیرو و فر و یاری و پشتیبانی فروشی های توانای پیروزمند اشونان که ترا براستی ازآن آگاهانیدم، فروشی های توانای اشونانی که مرا به یاری آمدندو یاوری رساندند.
کرده دوم
20
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
اگر در این جهان استومند، راهزنی بر سرراه توآید، اگر از جنگ و نیاز هراس آور، به تن خویش بیمناک باشی ای زرتشت! آنگاه این گفتار را باژگیر . این گفتار پیروزمند را بلند بخوان ای زرتشت!
21
فروشی های نیک تونای پاک اشونان را می ستایم و می سرایم و [به یاری] همی خوانم.
ما فروشی های وابسته به خانمان و روستا و شهر و کشور و زرتشتوم را می ستاییم.
[فروشی های] اشونانی را که بوده اند و هستند و خواهند بود ، می ستاییم.
[فروشی های] همه تیره ها را ، نیرومندتری [فروشی های] تیره های نیرومند را می ستاییم.
22
فروشی هایی که آسمان را نگاه داشتند ، آب رانگاه داشتند، زمین را نگاه داشتند؛ گاو را نگاه داشتند؛ فرزندان هستی یافته را در زهدان مادران نگاه داشتند تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها وموها و گوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان بهم پیوندد.
23
[فروشی هایی] که بسیار بخشنده اند ، که زورمند فرا رسند؛ که نیک فرا رسند ؛ که نیرومند فرا رسند ؛ که دلیر فرا رسند ؛ که از پی دادخواهی فرارسند.
در ستیزۀ خونین، آنان را باید به یاری خواند.
در رزم، آنان را باید به یاری خواند.
در جنگ، آنان را باید به یاری خواند.
24
[آنانند] که یاری خواهان را پیروزی بخشند؛ که نیازمندان را رستگاری دهند؛ که رنجوران را تندرستی ارزانی دارند؛ که اشون را – اشونی که ایشان را ستایش کنان وخشنود کنان زور نیاز آورد – فرنیک بخشند.
25
فروشی ها بدان جایی که اشون مردان، اشه را بیشتر باور داشته باشند، بدان جایی که بزرگترین نیازها آماده شده باشد، بدان جایی که با اشون مرد ستیزه نورزیده باشند، خشنودتر در آیند.
کرده سوم
26
فروشی های نیک تونای پاک اشونان را می ستاییم که زورمندترین سواران ، چالاک ترین پیشتازان ، استوراترین پشتیبانان و شکست ناپذیرترین افزارهای رزم اند و آن کسی را که بدو روی آورند، از تاخت وتاز دشمن نگاه دارند.
27
این نیکان را، این بهترینان را – فروشی های نیک توانای پاک اشونان را – هنگامی که برسم گسترده ایم، می ستاییم.
آنان را در پهنۀ پیکار و در هنگامۀ جنک – آن جا که دلیر مردان در رزمگاه به یکدیگر در آویزند – باید به یاری خواند.
28
مزدا آنان را به یاری خواند، نگاهداری آسمان زمین و آب و گیاه را، بدان هنگام که سپندن مینو آسمان را برافراشت، بدان هنگام که آب و زمین و گاو و گیاه را پدید آورد؛ بدان هنگام که فرزندان هستی یافته را در زهدان ما دران نگاه داشت تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها و موها و گوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان بهم پیوندد.
29
سپند مینو فروشی های نیرومند ، آرام گزیده ، خوب چشم، تیزبین، نیوشا ، دیرزمانی اسوده، برزمند، کمر بر میان بسته، در آرامگاه نیک و فراخ جای گرتفه، تیز پرواز، بختیار و نامدار را به نگاهبانی آسمان برگماشت.
کرده چهارم
30
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که در دوستی و در کردار، نیکندو مردمان را نیازارند.
مردمانی که شما نیکان، رازداران، تیزبینان ، چاره بخشان، نامداران و در رزم پیروزمندان را از این پیش، نیاز رده باشند ، نزد شما جای گزینندن و همنشین دیر پای شما شوند.
کرده پنجم
31
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که با ارادۀ استوار و زورمندی بسیار، با زبردستی به زیان دشمنان درکارند و بازوان پرتوان آن بدخواهان را در پهنۀ پیکار، از کار باز دارند.
کرده ششم
32
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که پیمان شناس ، دلیر و نیرومندندو در برابر نهانگاههای دشمن، ما را پناه بخشند.
مینویان بخشایشگر درمان بخشی که از درمان اشی بهره مندند؛ که بسان زمین فراخ ،همانند رودها و دراز و همچون خورشید بلندند.
کرده هفتم
33
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را مس ستاییم که چالاک، دلیر، کارآزموده و هراس افگن [در رسند و] همه ستیزه دشمنان – خواه دیوان، خوان مردمان [دروند] – راناچیز و نابود کنند.
فروشی هایی که به خواست خویش، هماوردان را هنگام تاخت و تاز براندازند.
34
ای تواناترین [آفریدگان]!
شما نیکیهای خود را – پیروزی و برتری چیره شونده اهوره آفریده را – به [مردمان] سرزمینهایی ارزانی می دارید که در آن جا از نیکیهای شما به ناروا بهره نگرفته باشند و شما از آنان رنجیده و آزرده وناخشنود نباشید. آن جا که شما را سزاوار ستایش و برازندۀ نیایش دانند و شما در آن جا راه گزیده خویش را می پیمایید.
کرده هشتم
35
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم؛ آن نامداران در رزم پیروز بسیار نیرومند سپر دار را که از راه راست به راه کژ نگرایند.
آن که پیش می تازد و آن که در پی او می تازد – هر دو – [فروشی ها را] به یاری همی خوانند.
از پی تا زنده، دست یابی بر پیشتاز را و پیشتاز، رهایی از چنگ دشمن را بانک یاری خواهی برآورند.

36
...........................................................................................................................................................................
کرده نهم
37
فروشی های نیک توانای پاک اشونانن را می ستاییم که رزم آوران بسیار بسیج کننده؛ رزم آورانی رزم افزار بر میان بسته که با درفشهای درخشان برافراشته، به پیکار شتابند.
آنانند که از این پیش – هنگام پیکار «خشتاوی» های دلیر با «دانو» ها – فرا رسیدند.
38
شمایید که از این پیش، تاخت و تاز و ستیزه «دانو»های تورانی را در هم شکستید.
به یاری شما بود که پیش از این،«کرشنز»ها- همچنین «خشتاوی» ها و سوشیانتهای دلیر نامور پیروزمند – بسیار نیرومند شدند و خانه های هراس انگیز بیش از ده هزار از فرمانروایان «دانو» ها
ویران شد.
کرده دهم
39
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که هر دو بال رده های آراستۀ سپاه [دشمن] را در هم شکنند؛ دل [سپاه] را از هم بشکافند و یاری رساندن به نیک مردان و به تنگنا در افگندن بد کرداران را، چالاک از پی بتازند.
کرده یازدهم
40
فروشی های نیک توانای پاکماشونان را می ستاییم.
آن توانایان دلیر پیروزمند در جنگ کامیاب را که گاه بخشندۀ آسایشندو گاه تاخت و آورند و گاه تکاپو کنند...
آن اشونانی که دادخواه را پیروزی بخشند و خواستار [کامیابی] را کامروا کنند و بیمار را تندرستی ارزانی دارند، از پیکری برازنده و روانی والا برخوردارند.
41
فروشی های کسی را فر نیک بخشند که آنان را مانند آن مرد – زرتشت اشون؛ راد مردجهان آستومند ورد مردمان – بستاید به هنگامی که آهنگ کاری داشت؛ به هنگامی که در بیم و هراس بود.
42
هنگامی که بانگ دادخواه برآید، آنان به شتاب نیروی خیال از فراز آسمان فرود آیند، همراه با نیروی نیک ساخته و پیروزی اهوره آفریده وبرتری چیره شونده و سودی که چیزهای گرانبها بخشد و شکوه پاک و فرخنده آورد و به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و شایستۀ نیایش است.
43
آنان «ستویس« را در میان زمین و آسمان به گردش در آورند تا دادخواهی دادخواهان را بشنود و باران بباراند. باران بباراند و نگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را و یاری رساندن به اشون مردان را گیاهان برویاند.
44
ستویس زیبای درخشان پر فروغ ، در میان زمین و آسمان بگردد و دادخواهی دادخواهان را بشنود و باران بباراند. باران بباراند ونگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را و یاری رساندن به اشون مردان را گیاهان برویاند.
کرده دوازدهم
45
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که با خود وسپر و رزم افزار از فلز ساخته در پهنۀ درخشان رزم، می جنگند؛ که نابودی هزاران دیو را خنجر آخته اند.
46
اگر بادی وزیدن گیرد و بوی رزم آوران را به میان آنان آورد، آنان به سوی رزم آورانی روی آورند که پیروزی سرنوشت آنهاست؛ بدان سویی که رزم آوران پیش از برکشیدن شمشیر و برآوردن بازوان، برای آنان – آن فروشی های نیک توانای پاک اشونان – نیاز آورند.
47
هر یک از دو گروه رزم آوران که نخست به درست باوری و راست اندیشی آنان را نماز برند، فروشی های نیک توانای پاک اشونان ، همراه مهر و رشن و دامویش اوپن و باد پیروز، بدان گروه روی آورند.

48
آنان سرزمینهای [ی دشمن] را – به سود رزم آورانی که فروشی های نیک توانای پاک اشونان، همراه مهر ورشن ودامویش اوپمن و باد پیروز بدیشان روی آورده اند – به یک زخم براندازند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
کرده سیردهم
49
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که هنگام «همسپتمدم» از آرامگاههای خویش به بیرون شتابند و ده شب پیاپی آگاهی یافتن را در اینجا بسر برند:
50
-کدامین کس ما را بستاید؟
کدامین کس سرود ستایش ما را بخواند و ما را خشنود کند؟
کدامین کس ما را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی که بخشش آنها، بخشنده را به [دهش] اشه تواند رساند، پذیرا شود؟
نام کدام یک از ما را بستاید؟
روان کدام یک از ما را بستاید؟
به کدام یک از ما این نیازها را پیشکش کند تا اورا خوراک نکاستنی جاودانی بخشند؟
51
کسی که آنان را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی که بخشش آنها، بخشناده را به [دهش] اشه تواند رساند ، بستاید، فروشی های نیک توانای پاک اشونان – اگر رنجیده و آزرده و نا خشنود نباشند – اورا خواستار شوند:
52
این خانه از انبوه ستوران و مردان بهره مند باد!
این خانه از اسب تیزتک وگردونۀ استوار بهره ور باد!
این خانه از مرد پایدار انجمنی برخوردار باد! مردی که هماره ما را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی می ستاید که بخشش آنها ، بخشنده را به [دهش] اشه تواند رساند.
کرده چهاردم
53
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که آبهای مزدا آفریده را به آبراهه های زیبا رهنمون شدند؛ [آبهایی] برجای ایستاده، کمه تا دیر زمانی پس از آفرینش روان نبودند.
54
اکنون آن آبها خشنودی اهوره مزدا و امشا سپندان را در آبراهه های مزد آفریده به سوی جاهای برگزیده فرشتگان، به سوی سرزمینها یی که در فرمان آمده است، روانند.
کرده پانزدهم
55
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که گیاهان بارور را به باغهای زیبا رهنمون شدند؛ [گیاهانی] برجای مانده. که تا دیر زمانی پس از افرینش رویان نبودند.
56
اکنون آن گیاهان، خشنود اهوره مزدا و امشا سپندان را در راههای مزدا آفریده درجاهای برگزیده فرشتگان، به هنگامی که در فرمان آمده است، رویانند.
کرده شانزدهم
57
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که ستارگان و ماه وخورشید و انیران را به راههایی پاک رهنمون شدند .آنها را این پیش، دیرزمانی از بیم ستیزه و تاخت و تاز دیوان ، برجای مانده بودند و جنبشی نداشتند.
58
اکنون آنها به پایان راه گرایند تا به واپسین پایگاه گردش خویش -0 به روزگار نیک نوشدن گیتی – رسند.
کرده هفدهم
59
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 99999 تا از آنان دریای درخشان فراخ کرت را نگاهبانی می کنند.
کرده هیجدهم
60
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان،ستاره هفتورتگ رانگاهبانی می کنند.

کرده نوزدهم
61
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان، پیکر سام گرشاسپ گیسور و گرز بردار را نگاهبانی می کنند.
کرده بیستم
62
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان تخمه سپیتمان زرتشت پاک را نگاهبانی می کند.
کرده بیست و یکم
63
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که اگر سالار جنگاوران اشون باشد و آنان از او خشمگین و ناخشنود و آزرده و رنجیده نباشد ، در سوی راست او می جنگند.
کرده بیست و دوم
64

فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم . آنان بزرگتر، توانمندتر ، دلیرتر، نیرومندتر، پیروزمندتر ، درمان بخش تر وکار آمد تر از آنند که در سخن بگنجد.
دهها هزار تن از آنان در میان نیاز آورندگان فرود می ایند.
65
ای سپیتمان زرتشت!
هنگامی که آبها با فر مزدا آفریده از دریای فراخ کرت سرازیر شود، فروشی های توانای پاک اشونان بپاخیزند: چندین چندین صدها، چندین چندین هزارها، چندین چندین ده هزارها....
66
تا هریک، خانواده و روستا و کشور و سرزمین خویش را در پی بدست آوردن آب براید واینچنین گوید:
-آیا سرزمین ما باید خشک و ویران شود؟
67
[فروشی ها] در پهنه رزم، برای خانه و سرزمین خویش می جنگند؛ برای آن جا که خانه و کاشانه داشته اند؛ آنچنان که گویی دلیر مردی رزم افزار بر میان بربسته، دارایی فراهم آوردۀ خویش را پاس می دارد.
68
هر یک [از فروشی ها] که در رساندن آب به خانواده و روستا و کشور و سرزمین خویش کامیاب شود، اینچنین گوید:
-سرزمین ما باید خرم و سرسبز شودو ببالد.
69
هنگامی که شهریار توانای کشور از دشمن کینه ور به هراس افتد، فروشی های توانا را به یاری می خواند.
70
فروشی های توانای اشونان – اگر از او خشمگین و ناخشنود و آزرده و رنجیده نباشند – به سوی او پرواز می کنند، چنان که گویی مرغی نیک شهپر به پرواز در می آید.
71
آنان، او را در ستیز با دیوان پنهان و «ورن»های فریفتار و «کیذ» ی تباهکار و اهریمن مرگ آفرین نا پاک، همچون رزم افزار و سپر و زره بکار آیند؛ چنان که گویی به یک صد و به یک هزار و به ده هزار سنگر، زخم فرود آمده باشد.
72
بدین سان، نه تیغ خوب آخته، نه گرز خوب نشانه گر فته ، نه تیر خوب رها شده، نه نیزۀ خوب پرتاب شده و نه سنگهای فلاخن با نیروی بازوان انداخته، بدو رسد.
73
آنان – فروشی های آرام گزیدۀ نیک توانای پاک اشونان – پدیدار شوند؛ خود را نمایان کنند و آمادۀ آن شوند که آگاهی یابند:
..............................................................................................................................................................................

74
منشهای آفریده را می ستاییم.
«دین» سوشیانتها را می ستاییم .
[روانهای] جانوران زمینی را می¬ستاییم.
[روانهای] جانوران آبزی را می¬ستاییم.
[روانهای] خزندگان را می¬ستاییم.
[روانهای] پرندگان را می¬ستاییم.
[روانهای] چرندگان را می¬ستاییم.
فروشی ها[ی همّ این جانوران] را می¬ستاییم.
75
فروشی های را می¬ستاییم. راد مردان را می¬ستاییم.
دلیران را می¬ستاییم. دلیرترینان را می¬ستاییم.
اشونان را می¬ستاییم. اشون ترینان را می¬ستاییم.
نیرومندان را می¬ستاییم. نیرومندترینان را می¬ستاییم.
استواران را می¬ستاییم. پیروزمندان را می¬ستاییم.
زورمندان را می¬ستاییم. زورمندترینان را می¬ستاییم.
چالاکان را می¬ستاییم. چالاک ترینان را می¬ستاییم.
تخشایان را می¬ستاییم. تخشاترینان را می¬ستاییم.
76
فروشی های نیک توانای پاک اشونان، تخشاترین آفریدگان دو مینویند که از این پیش، هنگام آفرینش آن دو – سپندمینو و انگرمینو – با شور و جنبش بپا خاستند.
77
هنگامی که انگر مینو به پتیارگی با آفرینش نیک اشه سر برآورد، بهمن وآذرگام پیش نهادند.
78
آنان پتیارگی انگرمینوی تباهکار را چنان بی اثر کردند که نتوانست آبها را از رفتن و گیاهان را از رستن باز دارد.
آبهای نیرومند آفریدگار توانا و شهریار یگانه اهوره مزدا، بی درنگ روان شدند و گیاهان رستن آغاز کردند.
79
همه آبها را می ستاییم . همه گیاهان را می¬ستاییم.
همه فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
آبها را نام می بریم و می¬ستاییم.
گیاهان را نام می بریم و می¬ستاییم.
فروشی های توانای پاک اشونان را نام می بریم و می¬ستاییم.


80
اینک در میان همه فروشی های ازلی، فروشی اهوره مزدا را می ستاییم که بزرگترین و بهترین و زیباترین و استوارترین و هوشیارترین و برزمندترین و در اشه بلند پایگاه ترین [مینویان] است....
81
.... که روان سپید روشن درخشانش، «منثره» است و پیکرهایی که او می پذیرد، زیباترین و بزرگترین پیکرهای امشا سپندان است.
خورشید تیز اسب را می ستاییم.
کرده بیست و سوم
82
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران تیز بین بلند بالای بسیار زورمنددلیر آهورایی را می ستاییم که ورجاوندان جاودانه اند....
.83
... که هر هفت یکسان اندیشند، که هر هفت یکسان سخن گویند؛ که هر هفت، کرداری یکسان دارند؛ که در اندیشه و گفتار وکردار یکسانند و همه را یک پدر و یک سرور است: اهوره مزدا.
84
هر یک از آنان روان دیگری را تواند نگریست که به اندیشه نیک وگفتار نیک و کردار نیک و به گرزمان اندیشد.
راه آنان – هنگمی که به سوی نیاز زور پرواز می کنند – تابناک است.
کرده بیست وچهارم
85
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
فروشی آذر «اور واز یشت» ی پاک انجمنی، فروشی سروش پارسای دلیر «تن- منثره» سخت رزم افزار اهورایی و فروشی نریوسنگ را می¬ستاییم.
86
فروشی رشن راست ترین، فروشی مهر فراخ چراگاه، فروشی «منثره ی ورجاوند» فروشی آسمان، فروشی آب ، فروشی زمین ، فروشی گیاه، فروشی گاو، فروشی «گیه» و فروشی دوجهان اشون را می¬ستاییم.
87
فروشی گیومرت اشون را می¬ستاییم، نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهوره مزدا گوش فرا داد و از او خانوادۀ سرزمین های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد.
اینک بخشایش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می¬ستاییم....
88
.... نخستین کسی که نیک اندیشید، نخستین کسی که نیک سخن گفت، نخستین کسی که نیک رفتار کرد.
نخستین آتربان، نخستین ارتشتاد، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که بیاموخت، نخستین کسی که بیاموزاند، نخستین کسی که ستور را ، اشه را،«منثره ی ورجاوند» را، فرمانبرداری از «منثره ورجاوند» را، شهریاری مینوی را و همۀ نهادهای نیک مزدا آفریده را که از آن اشه است؛ برای خود پذیرفت و دریافت.
89
نخستین اتربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بپرورد. نخستین کسی که در جهان استومند، [نماز] «اشم وهو....» خواند؛ دیوان را نفرین کرد و خستو شد که مزدا پرست، زرتشتی، دیو سیتز و اهورایی کیش است.
90
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، برخواند.
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، نوید داد.
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، ناستودنی و ناسزاوار برای نیایش خواند.
اوست پهلوان سراسر زندگی خوش و نخستین آموزگار سرزمینها.
91
به دستیاری او، همۀ «منثره ی ورجاوند» که در سرود «اشم وهو....»ست، آشکار شد.
اوست رد جهانی و رد مینوی گیتی.
اوست ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است.
اوست پیام آور دینی که بهترین همه دینهاست.
92
اوست که همۀ امشا سپندان – همکام به خورشید - به خواست خویش و به خشنودی درون و درست باوری، او را رد جهانی و رد مینوی گیتی خواستند و ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است و پیام آوردینی که بهترین همۀ دینهاست ، خواندند.
93
هنگام زدان و بالیدنش، آبها وگیاهان شادمان شدند.
هنگام زدان و بالیدنش، آبها وگیاهان بالیدند.
هنگام زدان و بالیدنش، همۀ آفریدگان سپند مینو به خود مژدۀ رستگاری دارند:
94
-خوشابه روزگار ما! اینک اتربانی زاده شد: سپیتمان زرتشت!
از این پس، زرتشت ما را با نیاز زور و برسم گسترده بستاید.
از این پس ، دین نیک مزدا در هفت کشور گسترده شود.
95
از این پس، مهر فراخ چراگاه، فرمانروایان کشور را نیرو بخشد و آشوبها را فرو نشاند.
از این پس، اپام نپات توانا، فرمانروایان کشور را نیرو بخشند و سرکشان را لگام زند.
اینک اشونی و فروشی «مدیو ماه» اشون، پسر «آراستی» را می ستاییم که نخستین بار، گفتار و آموزش زرتشت را گوش فرا داد.
96
...............................................................................................................................................................................
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ایرانی را می¬ستاییم.
کرده سی و یکم
143
فورشی های اشون مردان سرزمینهای ایرانی را می ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ایرانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای تورانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای تورانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای سیریم را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای سیریم را می¬ستاییم.
144
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ساینی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ساینی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای داهی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای داهی را می¬ستاییم.

145
فروشی های اشون مردان همه سرزمینها را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان همۀ سرزمینها را می¬ستاییم.
همۀ فروشی های نیک توانای پاک اشونان را از گیومرت تا سوشیانت پیروزمند می ستاییم
146
بشود که فروشی های نیکان، بزودی در این جا به دیدار ما بشتابند.
بشود که آنان به یاری ما آیند.
بشود که مارا – هنگامی که به تنگنا افتاده ایم – با یاوری آشکار خویش، نگاهداری کنند؛ با پشتیبای مانند مزدا اهوره و سروش پارسای توانا و «منثرهی ورجاوند» دانا – آن پیک دشمن دیو که از مزدا اهوره ی دیو ستیز است – که زرتشت را به پناه بخشی جهان استومند فرستاد.
147
ای فروشی های اشونان! ای نیکان! ای آبها! ای گیاهان!
شادمان وگرامی در این خانه فرود آیید و آرام گزینید و بمانید.
ای توانایان ! ای تواناترینان!
در این جا آتربانان کشور – که به اشه می اندیشند – دستها را در ستایش شما و به خواستاری یاری برای ما برآورده اند.
148
اینک فروشی همه اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستۀ دادخواهی است.
اینک فروشی همه اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم فروشی های آنان که اهوره مزدای اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که او خود ، نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است.
149
اینک ما «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» نخستین آموزگاران ونخستین پیروان کیش، آن اشون مردان و اشون زنان را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده¬اند، می ستاییم.
اینک ما «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» پیام آوران دین، آن اشون مردان و اشون زنان را که انگیزه پیروزی اشه بوده اند ، می ستاییم.
150
آموزگاران کیش را که از این پیش در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که هم اکنون در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که از این پس در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها به بنیاد گذاری خانه و روستا و شهر و کشور کامیاب شدند، به اشه کامیاب شدند، به «منثره ی ورجاوند» کامیاب شدند؛ به رهایی روان کامیاب شدند و به برخورداری از همۀ خوشیها کامیاب شدند می ستاییم.
152
زرتشت رد جهانی و رد مینوی و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان استومند را می ستاییم که نیک خواه ترین آفریدگان، بهترین شهریار آفریدگان، شکوهمندترین آفریدگان، فره مندترین آفریدگان، به ستایش برازنده ترین آفریدگان، به نیایش سزاوارترین آفریدگان، شایسته ترین آفریده ای که خشنودی وی خواسته شود، به آفرین شایسته ترین آفریدگان و نزد هریک از آفریدگان، براستی ستوده و برازندۀ ستایش و شایستۀ نیایش به آیین بهترین اشه خوانده شده است.
153
این زمین را می ستاییم.
آن آسمان را می ستاییم.
همۀ چیزهای خوب میان زمین و آسمان را می ستاییم.
آنچه را برازندۀ ستایش و شایسته نیایش و درخورپرستش مردم اشون است، می ستاییم.
154
روانهای جانوران سودمند دشتی را می ستاییم.
اینک روانهای اشون مردان و اشون زنان را – در هر جا که زاده شده باشند- [می ستاییم]؛ مردان وزنانی که با «دین» نیکشان برای پیروزی اشه کوشیده اند و می کوشند و خواهند کوشید.
155
«جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» اشون مردان و اشون زنانی را که دین آگاه و پیروز بوده اند و هستند و خواهندبود، می ستاییم؛ آنان که برای اشه پیروزی بدست آوردند.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
156
بشودکه فروشی های توانای بسیار نیرومند پیروز اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش و فروشی های پیام آوران، خشنود بدین خانه خرامند.
157
بشود که فروشی ها در این خانه خشنود شوند و ما را پاداش نیک و آمرزش سرشار خواهند.
بشود که آنان از این خانه خشنود باز گردند.
بشود که آنان سرودهای ورجاونند و آیینهای نیایش ما را به اهوره مزدا و امشا سپندان برسانند.
مبادا که آنان گله مند از ما مزدا پرستان، از این خانه دور شوند.
158
«یثه اهو و یریو....»
فروشی های توانای بسیار نیرومند اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش وفروشی های پیام آوران را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»

بهرام یشت

کرده یکم
1
«بهرام» اهوره افریده را می ستاییم.
زرتشت را اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! یا دادار جهان استومند! ای اشون!
-کدام یک از ایزدان مینوی، زیناوندتر است؟
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن ایزد مینوی، بهرام اهوره آفریده است.
2
بهرام اهوره آفریده نخستین بار ، به کالبد باد شتابان زیبای مزدا آفریده ای به سوی او وزید وفر مزدا آفریده، فر نیک مزدا آفریده و درمان و نیرو آورد.
3
آنگاه بهرام اهوره آفریده بسیار نیرومند ، بدو گفت:
من نیرومندترین، پیروزترین، فره مند ترین ، نیکترین، سودمندترین و درمان بخش ترین [آفریدگانـ]ـم.
4
من ستیهندگی را، ستیهندگی همۀ دشمنان را- چه جادوان و پریان، چه کوی های و کرپ های ستمار – در هم می شکنم.
5
برای فر و فروغش، من اورا – آن بهرام مزدا آفریده را – بانماز[ی به بانگ] بلند می ستایم.
بهرام مزدا آفریده را- به شیوۀ نخستین آیین اهوره – با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
کردۀ دوم 6
.................................................................................................................................................................................
7
بهرام اهوره آفریده، دومین بار به کالبد ورزای زیبای زرین شاخی به سوی او آمد. برفراز شاخهای او،«ام»ی نیک آفریدۀ برزمند هویدا بود.
بهرام اهوره آفری، اینچنین پدیدار شد
.................................................................................................................................................................................
کرده سوم
8
.................................................................................................................................................................................
بهرام اهوره آفریده، سومین بار به کالبداسب سپید زیبای زرد گوش و زرین لگامی به سوی او آمد. بر پیشانی او،«ام»ی نیک آفریده برزمند هویدا بود.
بهرام اهوره آفرید، اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
10
.................................................................................................................................................................................
11
بهرام اهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد اشتر سر مست گازگیر جست و خیز کنندۀ تیزتک رهسپاری – که پشمش جامۀ مردمان را بکار آید – به سوی او آمد...
12
... [اشتری] که در میان نان جفت گیر – [هنگامیکه] به ماده اشتران روی آورد – دارای گرایش فراوانی است. (ماده اشترانی که در پناه اشتر نر سرمستی باشند، آسوده ترند.)
[اشتری] که شانه هایش پر زور و کوهانهایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [اشتری] با شکوه و بلند و نیرومند ....
13
.....[اشتری] روشن رنگ که چشمان تیز بینش در شب تیره از دور می درخشد؛ که از سر ، کف سپید فرو پاشد؛ که برزانوان و پاهای خوب خویش ایستاده، همچون شهریار یگانه فرمانروایی گرداگرد خویش را می نگرد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شدو
.................................................................................................................................................................................
کرده پنجم
14
.................................................................................................................................................................................
15
بهرام اهوره آفریده، پنجمین بار به کالبد گراز نرینۀ تیز چنگال و تیز دندان و تکاوری به سوی او روی آورد....
.... [گرازی] که به یک زخم بکشد، [گراز] خشمگینی که بدو نزدیک نتوان شد؛ [گراز] دلیری با چهره خال خال که آمادۀ [جنگ] است و از هر سو بتازد.
[بهرام اهوره آفریده،] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده ششم
16
.................................................................................................................................................................................
17
بهران اهوره آفریده، ششمین بار به کالبد مرد پانزده ساله تابناک روشن چشم زیبایی با پاشنه های کوچک، به سوی او خرامید.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده هفتم
18
.................................................................................................................................................................................
19
بهرام اهوره آفریده، هفتمین بار به کالبد «وارغن» که [شکار خود را ] با چنگالها بگیرد و با نوک پاره کند، به سوی او پرید...
... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلند پروازان، سبک پروازترین است....
20
.... در میان جانداران، تنها اوست که خود را از تیر پران – اگر چه آن تیر، خوب پرتاب شده ودر پرواز باشد – تواند رهانید .
اوست که سپیده دمان، شهپر آراسته به پرواز در آید و از بامدادان تا شامگاهان به جست وجوی خوراک برآید ...
21
....اوست که در تنگه های کوهساران [شهپر] بپساود،که بر ستیغ کوهها [شهپر] بپساود، که در ژرفای دره ها و بستر رودها [شهپر] بپساود، که بر شاخساران درختان [شهپر] بپساود و به بانگ مرغان گوش فرا دهد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده هشتم
22
.................................................................................................................................................................................
23
بهرام اهوره آفریده، هشتمین بار به کالبد قوچ دشتی زیبایی با شاخهای پیچ در پیچ به سوی او روان شد.
[بهرام اهوره آفریدن] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده نهم
24
.................................................................................................................................................................................
25
بهرام اهوره آفریده، نهمین بار به کالبد برگشن دشتی زیبایی با شاخهای سر تیز به سوی او رهسپار شد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده دهم
26
.................................................................................................................................................................................
27
بهرام اهوره آفریده، دهمین بار به کالبد مرد رایومند زیبای مزد آفریده ای که دشنه ای زرکوب وآراسته به گونه گون زیورها در برداشت، به سوی او گام برداشت.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
28
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که[مردان را ] دلیری بخشد؛ که [بدخواهان را] مرگ آورد؛ که [جهان را] نو کند ؛ که [مردمان را] آشتی نیک بخشد و بخوبی به کامیابی رساند.
زرتشت اشون، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را ؛پیروزی در کردار ، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز بدر.
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان ، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که ماهی «کر»در آب داراست که خیزابی همچند مویی را در رود «رتگها»ی دور کرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید.
.................................................................................................................................................................................
کرده دوازدهم
30
.................................................................................................................................................................................
31
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که اسب داراست که در شب تیره و بی ستاره و پوشیده از ابر، موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دم اسب است.
.................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
32
................................................................................................................................................................................
33
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که کرکس زرین طوق دار است که پاره گوشتی همچنند مشتی را از دوری نه کشور باز تواند شناخت؛ اگر چه در بزرگی، چون تابش سر سوزنی درخشان بنماید.
.................................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
34
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهور مزدا! ای سپندترین مینو ! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
اگر من از جادویی مردمان بسیار بدخواه آزرده شوم ، چاره آن چیست؟
35
آنگاه اهوره مزدا گفت:
پری از مرغ «وارغن» ی بزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خودبپسا و بدان پر، [جادویی] دشمن را ناچیز کن.
36
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد ، هیچ مردتوانایی او را از جای بدر نتواند بردو نتواند کشت.
آن پر مرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فر بسیار بخشد.
37
پس فرمانروا و سردار کشور – آن آدمی کش – بکشد؛ [اما] نه صد [تن] را. اوآنان را یکباره نکشد.او تنها یکی را بکشد و بگذرد.
38
آن کس رکه [این] پر با اوست، همگان از اوهراسانند؛ همان سان که همۀ دشمنان از من به تن خویش بیمناکند.همه دشمنان از نیرو و پیروزی که در خویشتن من هست ، ترسانند...
39
.... آن پیروزی که فرمانروایان آرزومند آنند؛ فرمانروازادگان آرزومندآنند ؛ ناموران ارزومند آنند؛ کاووس آرزومند آن بود.
.... آن پیروزی که [نیروی] اسبی را در بر دارد؛ [نیروی] اشتر سرمستی را در بر دارد؛ [نیروی] آبی ناوتاک را در بر دارد...
40
.... آن پیروزی که فریدون دلیر داشت؛ کسی که اژدی دهاک را فرو کوفت؛ [آژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم را، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمنددروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کرده جهان اشه ، به پتیارگی درجهان استومند بیافرید.
.................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
41
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
بشود که پیروزی و فر [بهرام] ، این خانه و گلۀ گاوان را فرا گیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر بارور کوهها را فرا می گیرند.
.................................................................................................................................................................................
کرد شانزدهم
42
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! اتی سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند!ای اشون!
بهرام اهوره آفریده را در کجا باید نام برند، و به یاری خوانند؟
درکجا [باید اورا] بستایند و نیایش بگزارند؟
43
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر ایستند و ارایش رزم گیرند، اما پیشروان به پیروزی واپسین نرسند و شکست خوردگان به شکستی سخت ، دچار نشوند....
44
...چهار پر [وارغن] بر سر راه هر دو سپاه بیفشان
هر یک از دو سپاه که نخستین بار «ام»ی نیک آفریده و برزمند و بهرام اهوره آفریده را نیاز پیشکش آورد، پیروزی از آن او شود.
45
ام وبهرام اهوره آفریده – هر دو پشتیبان، هر دو نگاهبان ، هر دو پاسدار – را آفرین می فرستم.
هر دوان بدین جا و بدان جا پرواز کنند. هر دوان به بالا پرواز کنند.
46
ای زرتشت!
این «منثره» [ی ورجاوند] را به هیچ کس جز به پدر یا برادر تنی یا به اتربان وابسته به گروههای سه گانه، میاموز.
این سخنی است نیرومند واستوار؛ نیرومند و به گشاده زبانی باز گفته؛ نیرومند و چاره بخش.
این سخنی است که سرپریشان را سامان بخشد و زخم فرود آمده را [به فرود آورنده] باز گرداند.
.................................................................................................................................................................................

کرده هفدهم
47
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که همگام با مهر و رشن، به میان رده های آرایش رزم گرفته جنگاوران رود و پرسد:
-کدامین کس مهر دروج است؟
-کدامین کس از رشن روی برتابد؟
-کدامین کس را بیماری ومرگ بخشم، من که چنین توانم کرد؟
48
پس اهورا مزدا گفت:
اگر مردمان، بهرام اهوره آفریده را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورندو ستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اشه بگزارند، هر آینه سیلاب و [بیماری] «گر» و «کبست» و گردونه های رزم آوران دشمن با درفشهای برافراشته به سرزمینهای ایرانی راه نیابند.
49
زرتشت از او پرسید:
ای اهوره مزدا!
-کدام است ستایش و نیایش برازندل بهرام اهوره آفریده به آیین بهترین اشه؟
50
آنگاه اهوره مزدا گفت:
مردان سرزمینهای ایرانی باید اورا گوسفندی یک رنگ- سپید یا سیاه یا رنگی دیگر – بریان کنند.
51
از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا]اشونی را که «گاهان» نمی سراید و بر هم زن زندگانی و پتیارۀ دین اهورایی زرتشت است، نباید بهره ای برسد.
52
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که«گاهان» نمی سراید و بر هم زن زندگانی و پتیاره دین اهورایی زرتشت است، بهره ای برسد، هر آینه بهران اهوره آفریده چاره و درمان را برگیرد...
53
... پس ناگاه سیلاب سرزمینهای ایرانی را فرا گیرد؛ به نگاه سپاه دشمن به سرزمینهای ایرانی در آید؛ به ناگاه سرزمینهای ایرانی در هم شکند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
54
پس آنگاه او بانگ برآورد:
ای مردم!
آیا در این هنگامه که دیوان «ویا مبور» و مردمان دیو پرست خون می ریزند و [سیل خون] روان می کنند، بهرام اهوره آفریده و گوشورون شایستۀ ستایش ونیایش نیستند؟

55
در این هنگامه که دیوان و یا مبور ومردمان دیو پرست، گیاه «هپرسی» و هیزم «نمدک» را در آتش می افگند.
56
در این هنگامه که دیوان و یامبور و مردمان دیو پرست، پشت [گاو] را خم می کنند و کمر[ش] را در هم می شکنند و اندامها [یش] را دراز می کنند؛ بدان گونه که گویی[اورا ] می کشند؛ اما نمی کشند....
در این هنگامه که دیوان و یا مبور و مردمان دیو پرست، گوشها [ی گاو]را می پیچانند و چشمها[یش] را بیرون می کشند.
.................................................................................................................................................................................
کرده هیجدهم
57
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم
هوم دور دارنده مرگ را در بر می گیرم.
هوم پیروز را در بر می گیرم.
نگاهبان خوب را در بر می¬گیرم.
نگاهدار تن را در بر می¬گیرم.
کسی که [شاخه¬ای] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [دشمن] برهد.
58
تا من این سپاه را شکست دهم؛ تا من این سپاه را یکسره شکست دهم؛ تا من این سپاه را که از پی من می تازد؛ درهم شکنم.
.................................................................................................................................................................................
کرده نوزدهم
59
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم
سنگی را که به «سیغویر» وابسته است، فرمانروازاده ای در بر گیرد؛ ده هزار از فرمانروازادگان، آن نام آور به نیرومندی و پیروزی را در بر گیرند.....
60
... تا من- چونان همۀ ایرانیان دیگر – از پیروزی بزرگ برخوردار شوم؛
تا من این سپاه را شکست دهم؛
تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیستم
61
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
«یته اهو ویریو....»
گیتی را نیرو باد! درود برگیتی ! نرم گفتاری گیتی را باد! پیروزی گیتی را باد! فراوانی گیتی را باد! آبادانی گیتی را باد!
«باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و یکم
62
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [آوران] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [آوران] را از هم بدرد؛ که رده های رزم[آوران] را به تنگنا افگند، که رده های رزم[آوران] را پریشان کند؛ که رده های رزم[آوران]را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم[آوران]را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم[آوران] را یکسره به تنگنا افگند؛ که رده های رزم[آوران] را یکسره پریشان کند.
بهرام اهوره آفرید، [رده های رزم آوران] دیوان، مردمان [دیو پرست]، ورجاوند، کوی ها و کرپ های ستمکار را [چنین کند].
.................................................................................................................................................................................

کرده بیست و یکم
62
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اهوره آفریده در رده های برانگیخته زرم[آوران] روستاهای بهم پیوسته، دستهای مهر دروجان را از پشت ببندد؛ چشمهای آنان را بپوشاند وگوشهای آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد وپایداری کند.
.................................................................................................................................................................................
64
«یثه اهو ویریو....»
بهرام اهوره آفریده واو پرتات پیروز را درود می فرستم .
«اشم و هو .....»
«اهمایی رئشچه .....»

رام یشت


خشنودی اندروای زبر دست را که دیدبان دیگر آفریدگان است.
*
کرده یکم
1
من آب و «بغ» را می ستایم.
من آشتی پیروز و پاداش – هر یک از این دو – را می ستایم.
ما این اندروای را می ستاییم.
ما این اندروای را[به یاری] می خونیم برای این خانه، برای خانه خدای این خانه و برای رادمردی که زور نیاز کند.
.... ستور گفتار، تا دشمن را یکباره شکست دهیم.
ما بهترین ایزد را می ستاییم.
2
آفریدگار اهوره مزدا در ایران ویج برکرانۀ [رود] دایتیای نیک بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار او را بستود ....
3
... واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزای دار که آفرینش انگرمینو را در هم شکنم و آفرینش سپند مینو را پاس دارم.
4
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدوارزانی داشت و آفریدگار اهوره مزدا کامروا شد.
5
اندروای اشون را می ستاییم، اندروای زبردست را می ستاییم.
ای اندروای!
آنچه از ترا که از آن سپند مینوست می ستاییم.
اندروای نیرومندزبر دست رابرای فر و فروغش با نماز[ی به بانگ] بلندوبا زور می ستایم.
اندروای زبر دست را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد، و«منثره»، با اندیشه و گفتار وگردار[نیک] ، با زور و با سخن رسا می ستایم.
«ینگهه هاتم ....»
کرده دوم
6
............................................................................................................................................................................
7
هوشنگ پیشدادی در پای کوه البرز به فلز پیوسته (؟)، برتخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار اورا بستود.....
8
... واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که دو سم از دیوان مزندری ودروندان ورن را برافگنم.
9
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و هوشنگ پیشدادی کامروا شد.
اندروای اشون را می ستاییم .........................................................................................................................
کردۀسوم
10
............................................................................................................................................................................
11
تهمورث زیناوند بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین ، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار اورا بستود....
12
.... و از وی خواستا رشد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همه دیوان و مردمان [دروند]، برهمۀ جادوان و پیروز شوم؛ که اهریمن را به پیکراسبی در آورم و سی سال [سوار براو] تا دو کرانه زمین تاخت آورم.
13
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و تهمورث کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده چهارم
14
............................................................................................................................................................................
15
جمشید خوب رمه در پای کوه بلند سراسر درخشان و زرین هکر،بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
16
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که فره مندترین مردمان باشم، که در میان مردمان هورچهر باشم، که به شهریاری خویش، جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهانی را نخشکیدنی و خوراکها رانکاستنی کنم.
«شهریاری جم دلیر، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بود ، نه مرگ و ن رشک ودیو آفریده.»
17
اندروای زبر دست، این کامیانبی را بدو ارزانی داشت و جمشید کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده پنجم
18
............................................................................................................................................................................
19
اژی دهاک سه پوزه در «کویر ینت» ی سخت راه، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
20
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که همۀ هفت کشور را از مردمان تهی کنم.
21
اندروای زبر دست ، این کامیابی را به ستایشگر ، به آرزومند و به ناجوانمرد نیاز کنندۀ زور ارزانی داشت.
............................................................................................................................................................................
کرده ششم
22
............................................................................................................................................................................
23
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا ، درسرزمین چهار گوشه ورن، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
24
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک» - [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم، آن دارندل هزار [گونه] چالاکی ، آن دیو سیار زورمند دروج، آن دروند آسیب رسان جهان، آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی، در جهان استومند بیافرید – پیروز شوم و هر دو همسرش، سنگهوک و ارنوک را – که برازنده نگاهداری خاندان و شایستۀ افزایش دودمانند – از وی بربا
25
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و فریدون کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
26
............................................................................................................................................................................
27
گرشاسپ دلیر در «گوذ»، آبشار رنگهای مزدا آفریده ، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
28
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بتوانم کین برادر خویش«اوراخشیه» را از «هیتاسپ» بخواهم و اورا بکشم و تن اورا به گردونۀ خود بکشم؛ همان سان که با «اشتی گفیه»ی سرور ، با «ائوگفیه»ی بزرگ وبا «گندرو» - که در آب می زیست – کردم.
29
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و گرشاسپ کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده هشتم
30
............................................................................................................................................................................
31
«اوروسار»ی بزرگ در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میان جنگل سپید، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
32
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که پهلوان سرزمینهای ایرانی استوار دارندۀ کشور – [کیـ]ـخسرو ما رانکشد، که خویشتن را از چنگ کیخسرو بتوانم رهاند.
کیخسرو اورا برافگند در همه جنگل ایرانیان.
33
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و کیخسرو کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده نهم
34
...........................................................................................................................................................................
35
«هوتوسا» دارنده برادران بسیار از خاندان نوذر، ، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
36
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که در خانه کی گشتاسپ گرامی و دوست داشتنی و خوب پذیرفته باشم. کیخسرو اورا برافگند در همه جنگل ایرانیان.
37
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و هوتوسا کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
42
...........................................................................................................................................................................
سپند مینوی رایومند فره مند را می ستاییم
43
ای زرتشت اشون!
براستی اندرو ای نام من است.
از آن روی براستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – را می رانم.
ای زرتشت اشون!
جوینده نام من است.
از آن روی جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – می رسم.
44
ای زرتشت اشون!
بر همه چیره شونده نام من است.
از آن روی بر همه چیره شونده نام من است که من بر هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – چیرگی می یابم.
ای زرتشت اشون!
نیک کردار نام من است.
از آن روی نیک کردار نام من است که من، آفرید گار اهوره مزدا و امشا سپندان را نیکویی می ورزم.
45
پیش رونده نام من است.
پس رونده نام من است...
یابنده فر نام من است.
46
تند نام من است.
تندترین نام من است.
دلیرترین نام من است.
سخت نام من است.
سخت ترین نام من است.
نیرومند نام من است.
نیرومند ترین نام من است.
... نام من است. یکباره شکست دهنده نام من است.
.... نام من است. دیو ستیز نام من است.
.... نام من است.
47
ستیزه شکن نام من است.
برستیهندگی چیره شونده نام من است.
خیزاب آور نام من است.
خیزاب برانگیز نام من است.
خیزاب فرو ریز نام من است.
زبانه کشنده نام من است ....
«گرذ» نام من است...
48
نیزه سر تیز نام من است. دارنده نیزۀ سر تیز نام من است.
نیزۀ پهن نام من است. دارندۀ تیز پهن نام من است.
نیزۀ آخته نام من است. نیزه آزنده نام من است.
فره مند نام من است. بسیار فره مند نام من است.
49
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که در میان سپاه دشمن تشنه به خون و در میان رزم آوران رده برکشیده و درمیان دو کشور درگیر درجنگ جای داشته باشی، برخوان.
50
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که آموزگار دروغین نا اشون، پوینده یا دونده یا سواره یا با گردونه تازنده، آزمنددهش و کامکاری به تو روی کند ، برخوان .
51
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که او در بند نگاه داشته شده یا فروبسته در بند بیرون کشیده شده با فرو بسته در بند، سواره بدر برده شده باشد، برخوان....
52
اندروای که در همه جا اسبان و مردان را دچار ناباوری کند و در همه جا با دیوان در ستیز است؛ که درجاهای پست و پوشیده در هزار لایه تیرگی، نزدکسی رود که بدو گراییده باشد.
53
-با کدامین پیشکش ترا بستایم؟
-کدامین پیشکش را نیاز تو کنم؟
-با کدامین پیشکش، ایین ستایش ترا بر پای دارم؟
بشود که اندروای تند و کمر بر میان بسته با کمر استوار، با گام بلند، باسینۀ گشاده، با تهیگاه نیرومند، با چشمان نیالوده(؟) ، همچون شهریار کشوری، همچون شهریاری یگانه، بدین جا فرودآید.
54
ای زرتشت اشون!
برسم برگیر....روشن و پر فروغ در روشنایی روز تا سپیده دمان ....(؟)
55
اگر مرا بستایی ، ترا ازمنثره ی مزدا آفریده فره مند درمان بخش، بیاگاهانم؛ بدان سان که نه اهریمن تبهکار بر تو چیره تواند شد ، نه جادوان و جادویی، نه دیوان و نه مردمان [دروند].
56
اندروای چالاک را می¬ستاییم.
اندروای چالاک ترین چالاکان را می¬ستاییم.
اندروای دلیر را می¬ستاییم.
اندروای دلیرترین دلیران را می¬ستاییم.
اندروای زرین خود را می¬ستاییم.
اندروای زرین تاج را می¬ستاییم.
اندروای زرین طوق را می¬ستاییم.
اندروای زرین گردونه را می¬ستاییم.
اندروای زرین چرخ را می¬ستاییم.
اندروای زرین رزم افزار را می¬ستاییم.
اندروای زرین موزه را می¬ستاییم.
اندروای زرین کمر را می¬ستاییم.
اندروای اشون را می¬ستاییم.
اندروای زبر دست را می¬ستاییم.
ای اندروای اشون!
آنچه از ترا که از آن سپندمینوست، می¬ستایمم.
...................................................................................................................................................................................
57
«یثه اهو و یریو....»
اندروای زبر دست را که دیدبان دیگر آفریدگان است، درود می فرستم.
ای اندروای اشون!
آنچه از ترا که از آن سپند مینوست، می ستاییم.
«اشم وهو.....:
«اهمایی رئشچه.....»

دین یشت

خشنودی راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را.
*
رده یکم
1
راست ترین دانش مزدا آفریده اشوان را می ستاییم که ما را به راه نیک رهنمون شود و به گذرگاه نیک برد و آنچه ما را آزوست ، به ما بخشد.
دانش مزدا آفریده را می ستاییم که زور نیاز کننده، اشون، هنرمند، نامدار، تند کردار، تیز کنش، رساننده به سرانجام نیک و بخشنۀ گشایش نیک – دین نیک مزدابی – است.
2
زرتشت از جای برخاست و شتابان به بیرون از خانه روان شد و دانش را چنین ستود:
ای راست ترین دانش مزدا آفریده اشون!
اگر تو پیش از من می روی، چشم به راه من بمان.
اگر تو از پی من می آیی، به من بپیوند.
3
بشئود که آشتی بهرۀ ما شود، چنان که راهها را پایانی خوش است؛ دکوهها گذرگاههای خوب توان یافت؛ از جنگلها آسان توان گذشت و رودهای ناوتاک را به خوشی توان پیمود.
پاداش و آوازه ونیایش و توانایی از آن ما باد!
4
برای فر و فروغش، من اورا – راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را- با نماز [ی به بانگ] بلند و با زور می ستایم.
راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، بازبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زورو با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
کرده دوم
5
..............................................................................................................................................................................
6
زرتشت، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کردار و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
7
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرودر پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که ماهی «کر» در آب داراست که خیزابی همچند مویی را در رود «رنگها» ی دورکرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید.
...........................................................................................................................................................................
کرده سوم
8
...........................................................................................................................................................................
9
زرتشت ، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
10
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که اسب داراست که در شب تیره – اگر چه باران ببارد و ژاله وتگرگ فرو ریزد – موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دم اسب است.
...........................................................................................................................................................................
کرده چهارم
11
...........................................................................................................................................................................
12
زرتشت ، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
13
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که کرکس زرین طوق داراست که پاره گوشتی همچند مشتی را از دوری نه کشور باز تواند شناخت؛ اگر چه در بزرگی، چون تابش سرسوزنی درخشان بنماید.
...........................................................................................................................................................................
کرده پنجم
14
...........................................................................................................................................................................
15
«هووی» پاک و دانا که خواستار زرتشت بود ،او را بستود تا در زندگی با او بهروز شود ودینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
...........................................................................................................................................................................
کرده ششم
16
...........................................................................................................................................................................
17
آتربان دور سفر کرده که خواستار توانایی به یاد داشتن [آموزشهای] دین و نیرومند ی تن خویش بود، او را بستود.
...........................................................................................................................................................................
کرده هفتم
18
...........................................................................................................................................................................
19
شهریار و فراوانی کشور که خواستار آشتی و سازش برای کشور و نیرومندی تن خویش بود، اورا بستود .
...........................................................................................................................................................................
20
«یثه اهو ویریو.....»
راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را درود می¬فرستم.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه .....»

ارت یشت
(اشی یشت)

خشنودی اشی نیک ، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر [و] پاداش مزدا آفریده را.
*
کرده یکم
1
اشی نیک، شهریار بزرگوار برزمند خوب ستوده را می ستاییم که چرخها [ی گردونه اش] ، خروشان [است,؛ که نیرومند، پاداش بخش ، درمانگر، بسیار هوشمندو تواناست.
2
اشی دختر اهوره مزدا وخواهر امشا سپندان است .اوست که با خرد سوشیانتها فراز آید.
کسی که اشی اورا کامروا کند، بدو خرد سرشتی بخشد.
اشی کسی را به یاری آید که او را از نزدیک بخواند؛ که او را از دور بخواند.
کسی که زورنیاز اشی کند،[بدان ماند که] زور نیاز مهر کرده باشد.
3
برای فر و فروغش، او را – اشی نیک را- با نماز خوب گزارده و با زور و بانماز [ی به بانگ] بلند
می¬ستایم.
اشی را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک] ، بازور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
4
................................................................................................................................................................................
5
درود به هوم، به منثره ی ورجاوند و به زرتشت اشون!
براستی درود به هوم؛ زیرا همه می ها را خشم خونین درفش همراه است؛ اما می هوم رامش اشه در پی دارد.
6
ای اشی نیک! ای اشی زیبا! ای اشی درخشان! ای که با فروغ خویش شادمانی افشانی! ای اشی! ای آن که مردان همراه خویش را فر نیک بخشی!
از خانمانی که اشی نیک، پای در آن فرو نهد، بوی خوش بر آید و اندیشۀ سازگاری و دوستی دیرپای، [بهرۀ آن خانمان شود]
7
ای اشی نیک!
مردانی که تو یاورشان باشی، در کشوری با خوراکهای فراوان، فرمانروایی کنند؛ آن جا که خواربار انباشته، بویهای خوش برآمده، بسترها گسترده و دیگر دارایی های گرانبها فراهم آمده است.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باشی ای پردهش! ای نیرومند!
8
ای اشی نیک!
خانه های کسانی که تو یاورشان باشی ، خوب ساخته، دیرپای ، از ستوران بهره مند و دیر زمانی استوار است.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باشی ای پردهش! ای نیرومند!
9
ای اشی نیک!
تختهای آنان که تو یاورشان باشی، خوش ساخت، خوب گسترده و خوش بو، با بالشهای آراسته و پایه های زرین بر پاست.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
10
ای اشی نیک!
زنان گرامی مردانی که تو یاورشان باشی، برتختهای زیبای زرین پایه، بر بالشهای آراسته، آرمیده و خود را با دست بند،گوشواره چهار گوشه به نمایش آویزان و طوق زرنشان آراسته اند [ و چنین گویند]:
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
11
ای اشی نیک!
دوشیزگان آنان که تو یاورشان باشی، پای آورنجن در پای کرده، کمر بر میان بسته ، با انگشتان بلندو با تنی چنان زیبا که بیننده را شادی افزاید، نشسته اند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
12
ای اشی نیک!
اسبان کسانی که تو یاورشان باشی، اسبانی تند، هراس انگیز و تیزتک اند که گردونه تند را با دوال چرمین به گردش در آورند.
سورد خوان دلیر دارنده نیزه سر تیز واسب چالاک، گردونه [خویش] را شتابان براند؛ [آن سرود خوان] که نیزه سرتیز بلند دسته و تیر تند پران خویش را از دور پرتاب کند و همستار را از پشت سر به خاک افگند و دشمن را از روبرو براندازد.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
13
ای اشی نیک!
اشتران کسانی که تو یاورشان باشی، اشترانی هراس انگیز ، بلند کوهان بسیار گستاخند که از زیمن برخیزند و برافروخته با یکدگیر بستیزند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
14
بازرگانان در سرای کسانی که تو یاورشان باشی، از سرزمینهای بیگانه، سیم و زر و جامه های خوش بافت آورند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
15
ای اشی بزرگوار نیک! ای آفریده خوب چهره! [ای آن که] به خواست خویش فرمان گزاری! ای به تن فره مند!
به سوی من بنگر و بخشایش خویش، مرا ارزانی دار!
اهوره مزدا – بزرگترین و بهترین ایزدان – پدر تست.
سپندارمذ مادرتست.
سروش نیک پارسا و رشن بزرگوار نیرومند و مهر فراخ چراگاه – [آن] هزار گوش ده هزار دیدبان – برادران تواند.
دین مزدا پرستی خواهر تست.
17
اشی نیک بزرگوار – ستوده ترین ایزدان که از راه راست به کژی نگراید – در گردونۀ خویش، درنگ کرد و بدین سخنان لب بر گشود:
-ای آن که آوازت از همۀ آنان که مرا می خوانند، به گوش من دلپذیرتر می آید!
توکیستی که مرا می خوانی؟
18
آنگاه او [به پاسخ] چنین گفت:
منم سپیتمان زرتشت، نخستین آفریده ای که [نماز] «اشم وهو...» گزارد و اهوره مزدا و امشا سپندان را بستود.
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، آبها و گیاهان خشنود شدند.
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، آبها روان شدند و گیاهان رستن آغاز کردند....
19
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، اهریمن از این زمین پهناور گوی سان دور کرانه بگریخت.
اهریمن زشت نهاد پر گزند چنین گفت:
-همه ایزدان [باهم] نتوانستند با خواست من بستیزند و مرا [از پهنۀ آفرینش] برانند، اما زرتشت به تنهایی با خواست من ستیهید و مرا براند...
20
او با [نماز] «اهون ویریه....»- رزم افزاری که چون سنگی است همچند خانه ای – مرا بسوخت.
او با [نماز] «اشم وهو....» - که همچون فلزی گداخته است- مرا بسوخت .
او با من چنان کرد که گریختن از این زمین، مرا خوش تر باشد.
او به تنهایی مرا براند، او، سپیتمان زرتشت.
21
آنگاه اشی نیک بزرگوار چنین گفت:
ای سپیتمان راست کردار اشون!
نزد من بیا و در گردونۀ من بیارام!
سپیتمان زرتشت نزد او رفت و درگردونه اش بیارمید.
22
پس [اشی] با دست چپ و دست راست ، با دست راست و دست چپ، او را بپسود و اینچنین گفت:
ای سپیتمان!
تو نغز و نیک آفریده ای!
ای سپیتمان خوش پای بلند بازوان! ای به تن فره مند به روان جاودانه بهروز!
آنچه با تو می گویم راست است.
..............................................................................................................................................................................
کرده سوم
23
..............................................................................................................................................................................
24
هوشنگ پیشدادی در پای [کوه] البرز بلند زیبای مزدا آفریده ، اورا بستود....
25
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همۀ دیوان مزندری چیره شوم، که من از بیم دیوان، هراسان وگریزان نشوم؛ که دیوان – ناگزیر – از من هراسان وگریزان شوند واز بیم به تاریکی روی نهند.
26
اشی نیک بزرگوار شتابان فرا رسید و هوشنگ پیشدادی را کامروا کرد.
..............................................................................................................................................................................

کرده چهارم
27
..............................................................................................................................................................................
28
جمشید خوب رمه برفراز [کوه] البرز ، اورا بستود....
29
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار که آفریدگان مزدا را گله ها بپرورم؛ که آفریدگان مزدا را جاودانگی بخشم ....
30
.... که گرسنگی و تشنکی را ازآفریدگار مزدا دور بدارم؛ که ناتوانی پیری و مرگ را از آفریدگان مزدا دور بدارم، که با د کرم و باد سرد را هزار سال از افریدگان مزدا دور بدارم.
31
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و جمشید خوب رمه را کامروا کرد.
..............................................................................................................................................................................

کرده پنجم
32
..............................................................................................................................................................................
33
فریدون پسر اتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه ورن، اورا بستود....
34
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
35
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و فریدون پسر آتبین را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده ششم
36
..............................................................................................................................................................................
37
هوم نوشیدنی درمان بخش ، شهریار زیبای زرین، در پای بلندترین ستیغ [کوه] البرز، اورا بستود...
38
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
39
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و هوم درمان بخش ، شهریار زیبای زرین را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
40
..............................................................................................................................................................................
41
[کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارنده کشر، اورا بستود ...
42
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
43
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و [کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارندۀ کشور را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده هشتم
44
..............................................................................................................................................................................
45
زرتشت اشون در ایران ویج بر کرانه رود دایتیای [نیک]، اورا بستود...
46
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
47
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و زرتشت را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده نهم
48
..............................................................................................................................................................................
49
کی گشتاسپ بزرگوار ، در کرانۀ آب دایتیا اورا بستود ....

51 - 50
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
52
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و کی گشتاسپ بزرگوار را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده دهم
53
..............................................................................................................................................................................
54
اشی نیک بزرگوار گفت:
از ان[نیاز] زوری که پیشکش من شود، نباید به مردان سترون، به زنان روسپی که دشتان نشوند، به کودکان نابرنا و به دوشیزگان شوی نا گزیده بهره ای برسد.
55
هنگامی که تورانیان و نوذریان تیزتک، از پی من بتاختند، من خود را در زیر پای ورزاوی [به نام] «برمایون» پنهان کردم .
آنگاه کودکان نابرنا و دوشیزگان شوی نا گزیده، مرا براندند.
56
هنگامی که تورانیان و نوذریان تیزتک، از پی من بتاختند ، من خود را در زیر گلوی قوچی از گله ای دارای یکصد گوسفند ، پنهان کردم.
آنگاه کودکان نابرنا و دوشیزگان شوی نا گزیده، مرا براندند.
بدان هنگام که تورانیان و نوریان تیزتک، از پی من بتاختند.
57
اشی نیک بزرگوار، در نخستین گله گزاری خویش، از زنی که فرزند نزاید گله می کند:
-به خانه او پای منه ودربستر او میاسای!
با شما چه کنم؟ به آسمان فراروم! به زمین فرو روم!
58
اشی نیک بزرگواردر دومین گله گزاری خویش، از زنی که فرزند مردی بیگانه را به فرزند شوهر خویش وانمود کند ، گله می کند:
با شما چه کنم؟ به آسمان فرا روم؟ به زمین فرو روم؟
59
اشی نیک بزرگوار، در سومین گله گزاری خویش، چنین گله می کند:
نزد من تندخویانه ترین کردار مردمان ستمکار، فریفتن دوشیزه ای شوی نا گزیده و آبستن کردن اوست.
با شما چه کنم؟ به آسمان فرا روم؟ به زمین فرو روم؟
60
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای اشی زیبای آفریدۀ کردگار!
به آسمان فرامرو! به زمین فرو مرو! همین جا در سرای زیبای خسروانه من بمان!
61
ای اشی زیبای آفریده کردگار!
با این نیاز، ترا درود گویم. با این نیاز، ترا نیایش بگزارم، بدان سان که گشتاسپ در کرانه آب دایتیا ترا بستود.
[زوت در برابر برسم گسترده می ایستد و به آواز بلند می گوید:]
ای اشی زیبای آفریدۀ کردگار!
با این نیاز، ترا درود گویم. با این نیاز، ترا نیایش بگزارم.
62
«یثه اهو و یریو.....»
اشی نیک، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر[و] پاداش مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»

اشتاد یشت

خشنودی فر ایرانی مزدا آفریده را.
*
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
من فر ایرانی را بیافریدم که از ستور برخوردار، خوب مه، توانگر و فره مند است؛ خرد نیک آفریده ودارایی خوب فراهم آمده بخشد؛ آز را در هم شکند و دشمن را فروکوبد.
2
فر ایرانی، اهریمن پر گزند را شکست دهد؛ خشم خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپ خواب آلوده را شکست دهد؛ یخ [بندان] در هم افسرده را شکست دهد؛اپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.
3
من اشی نیک بزرگوار را بیافریدم که به سرای زیبای خسروانۀ [من] در آید
4
اشی بخشنده خوشی بسیار، یاور آن مردی شود که اشه را خشنود کند.
اشی به سرای زیبای خسروانه [من] درایدو همهرمه، همه پیروزی، همه خرد و همه فر را ارزانی دارد.
اگر اشی نیک بزرگوار در سرای زیبای خسروانه [من] پای فرو نهد....
5
.... هزار اسب و هزار رمه آورد.
فرزندان کار آزموده آورد.
ستاره تشتر به جنبش در آید.
سراسر باد زبردست و سراسر فر ایرانی [به جنبش درآیند].
6
آنان ستیغ همه کوهها را بهره دهند، ژرفای همۀ [دره های] رودها و همه گیاهان نودمیده زیبای سبز رنگ را توان رویش و بالش بخشند، یخ [بندان] در هم افسرده واپوش دیو را نابود کنند.
7
درود به ستاره تشتر رایومندفره مند.
درود به باد زبر دست مزدا آفریده.
درود به فر ایرانی.
«یثه اهو ویریو....»
«اشم وهو.....»
8
[نماز] اهون ویریه....» را می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
گفتار راست پیروز درمان بخش را می ستاییم.
گفتار درمان بخش پیروز راست را می ستاییم.
منثره ی ورجاوند و دین مزدا پرستی خواستار هوم را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
9
«یثه اهو و یریو....»
فر ایرانی مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه......»

19
زامیاد یشت
(کیان یشت)

خشنودی کوه مزدا آفریده بخشنده آسایش اشه،«اوشیدرن، فر کیانی مزدا آفریده و فر مزدا آفریده ناگرفتنی را.
*
1
ای سپیتمان زرتشت!
نخستین کوهی که از این زمین برکشیده شد، «البرز» بلند است که همۀ سرزمینهای باختری و خاوری را فرا گرفته است.
دومین کوه «زر ذز» است که از آن سوی «منوش» نیز همه سرزمینهای باختری و خاوری را فرا گرفته است.
2
از این کوهها، «اوشیدم»، «اوشیدرن» و رشته کوه «ارزیفیه» سر برزد.
ششمین کوه «ار زور»، هفتمین «بومیه» ، هشتمین «زوذیت»، نهمین «مزیشونت»، دهمین «انتردنگهو»، یازدهمین «ارزیش»، دوازدهمین «وایتی گئس»....
3
.... و «آدرن» و «بین» و «ایشکت اوپایری سئن» ( که پوشیده از برف است و تنها اندکی از برف آن آب می شود) .
دو رشته کوه «همنکون»، هشت رشته کوه «وشن»، هشت ستیغ «اورونت» و چهار کوه «ویذون».
4
«ائزخ»، «مئنخ»، «واخذریک»، «اسیه»، «توذسک»، «ویشو»، «دروشیشونت»، «سایریونت»، «ننگهوشمنت»، «ککهیو» و «انتر کنگهه».
5
«سیچیدو»، «اهورن»، «رئمن»، «اش ستمبن»، «اورونیووایذیمیذک»، «اسنونت»، «اوشم»، «اوشت خوارنه»، «سیامک»، «وفریه»، «واوروش».6
«یهمیه جتره»، «اذوقو»، «سپیت ورنه»، «سپتودات»، «کذرواسپ»، «کوایرس»، ستیغ «بروسرین»، «برن»، کوه «فرا پیه»، «اودریه»، «رئونت» و کوههای دیگر که از این پیش،؛ مردمان بدانها نام دادند، از آنها گذشتند و اندیشیدند.
7
ای سپیتمان زرتشت!
پس اینچنین، دو هزار و دویست و چهل و چهار کوه است.
8
هراندازه که این کوهها زمین را فرا گرفته است، به همان اندازه، آفریدگار، اتربانان ، ارتشتاران و برزیگران ستور پرور را از آنها بهره بخشید.
کرده یکم
9
فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم؛ [آنفر] بسیار ستوده، زبر دست ، پرهیزگار، کارآمد و چالاک را که برتر از دیگر آفریدگان است....
10
.... که از آن اهوره مزدا ست، که اهوره مزدا بدان،آفریدگان را پدید آرد: فراوان وخوب، فراوان و زیبا ؛ فراوان و دلپذیر، فراوان و کار آمد، فراوان و درخشان...
11
... تا آنان گیتی را نو کنند: [گیتی] پیرنشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی، جاودان زنده ، جاودان بالنده وکامروا.
در آن هنگام که مردان دیگر باره بر خیزند و بی مرگی به زندگان روی آورد، «سوشیانت» پدیدار شود و جهان را به خواست خویش نو کند.
12
پس جهان پیرواشه، نیستی نا پذیر شود ودروج دیگر باره بدان جایی رانده شود که از آن جا،آسیب رسانی به اشونان و تبار وهستی آنان را آمده است.
تباهکار و فریفتار نابود شوند.
«اثار توش اشات چیت هچا....»

13
برای فر و فروغش، من اورا – فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را – بانماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم.
فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و«منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم .....»
کرده دوم
14
.................................................................................................................................................................................
... که از آن امشا سپندان است: شهریاران تیز بین بزرگوار بسیار توانای دلیر آهورایی که ورجاوندان جاودانه اند .....
17 -16
.... که هر هفت تن...............................................................................................................................................
18
... که آفرینش اهوره مزدای دادار چهره نگار سازنده نگاهبان را یاور و پناهند.
20-19
.................................................................................................................................................................................
.................................................................................................................................................................................
کرده سوم
21
.................................................................................................................................................................................
22
... که از آن ایزدان مینوی و جهانی و سوشیانهای زاده و نزاده – نو کنندگان گیتی – است.
24 – 23
.................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
25
.................................................................................................................................................................................
26
... که دیر زمانی از آن هوشنگ پیشدادی بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بردیوان و مردمان [دروند] و جاودان و پریان و کوی های ستمکار و کرپ ها چیره شد و دوسو از توان مزندری دروندان ورن را برانداخت.
.................................................................................................................................................................................
کرده پنجم
27
.................................................................................................................................................................................
28
... که از آن تهمورث زیناوند بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بر دیوان و مردمان [دروند] وجادوان وپریان و کوی های ستمکار وکرپ ها چیره شد.
29
... چنان که بر همه دیوان و مردمان [دروند] وجادوان و پریان چیره شد و اهریمن را به پیکر اسبی در آورد وسی سال سوار بر او به دو کرانۀ زمین همی تاخت.
.................................................................................................................................................................................
کرده ششم
30
.................................................................................................................................................................................
31
... که دیرزمانی از آن جمشید خوب رمه بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بردیوان و مردمان [دروند] وجادوان و پریان و گوی های ستمکار و کرپ ها چیره شد.
32
آن که دارایی و سود – هر دو – را از دیوان برگرفت.
فراوانی و گله – هر دو – را از دیوان برگرفت.
خشنودی و سرافرازی – هر دو- را از دیوان برگرفت.
به شهریاری او، خوردنی و آشامیدنی نکاستنی، جانوران و مردمان – هر دو – بی مرگ و آبها و گیاهان – هر دو – نخشکیدنی بودند.
33
به شهریاری او ؛ نه سرما بود ؛ نه گرما؛ نه پیری ؛ نه مرگ و نه رشک دیو آفریده.
اینچنین بود پیش از آن که او دروغ گوید؛ پیش از آن که او دهان به سخن دروغ بیالاند.
34
پس از آن که او به سخن نادرست دروغ دهان بیالود، فر آشکار را به کالبد مرغی از او به بیرون شتافت.
هنگمی که جمشید خوب رمه دید که فر از وی بگسست، افسرده وسرگشته همی گشت و در برابر دشمنی [دیوان]، فرو ماهند و به زمین پنهان شد.
35
نخستین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فر جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [از جم گسسته] را مهر فراخ چراگاه – [آن] هزار گوش ده هزار چشم – برگرفت.
مهر شهریار همۀ سرزمینها را می ستاییم که اهورامزدا او ار فره مندترین ایزدان مینوی بیافرید.
36
دومین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فر جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [ازجم گسسته] را فریدون پسر خاندان آتبین برگرفت که – بجز زرتشت – پیروزترین مردمان بود.
37
آن که اژی دهاک را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی در جهان استومند بیافرید.
38
سومین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فرجم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [از جم گسسته] را گرشاسپ نریمان برگرفت که – بجز زرتشت – در دلیری و مردانگی، زورمندترین مردمان بود....
39
... که زور و دلیری مردانه بدو پیوست.
ما آن دیری بر پای ایستاده، ناخفته، در بستر آرمیده وبیدار، آن دلیری به گرشاسپ پیوسته را می ستاییم.
40
آن که اژدهای شاخدار را بکشت؛ آن اسب او بار مرد اوبار، آن زهر آلود زرد رنگ را که زهر زرد گونش به بلندای نیزه ای روان بود.
هنگام نیمروز گرشاسپ در آوندی آهنین بر پشت آن [اژدها] خوراک می پخت، آن تباهکار، از گرما خوی ریزان، ناگهان از زیر [آن آوند] آهنین فراز آمد و آب جوشان را بپراگند.
گرشاسپ نریمان، هراسن به کناری شتافت.
41
آن که «گندرو»ی زرین پاشنه را کشت که پوزه گشاهد، به تباه کردن جهان استومند اشه برخاسته بود.
آن که نه پسر «پثنیه» وپسران «نیویک» و پسران «داشتیانی» را کشت؛ که «هیتاسپ» زرین تاج و «ورشو» از خاندان «دانی» و «پیتون»ی پری دوست را کشت....
42
... آن که «ارزوشمن»ی دارندۀ دلیری مردانه را کشت .....
43
... آن که «سناویذک» را کشت؛ آن شاخدار سنگین دست را که در انجمن می گفت:
-من هنوز نابرنایم.بدان هنگام که برنا شوم، زمین را چرخ و آسمان را گردونه [خویش] کنم....
44
...اگر گرشاسپ دلیر مرا نکشد؛ من سپندمینو را از گر زمان درخشان فروکشم و انگرمینو را از دوزخ تیره برآورم تا آن دو – سپند مینو وانگر مینو –گردونۀ مرا بکشند.
گرشاسپ دلیر اورا بکشت و جانش را بگرفت و نیروی زندگانی اش را نابود کرد.
کرده هفتم
45
.................................................................................................................................................................................
46
سپند مینو انگر مینو، به چنگ آوردن این فرناگرفتنی را کوشیدند و هریک از آن دو، چالاک ترین پیک های خویش را در پی آن فرستاد.
سپند مینو؛ پیک های خویش بهمن و اردیبهشت و آذر مزدا اهوره را گسیل داشت و انگر مینو پیک های خود «اک من» و خشم خونین درفش و اژی دهاک و «سپیتیور» - آن که تن جحم را به اره دونیم کرد- روانه داشت.
47
پس آنگاه، آدر مزدا اهوره، اینچنین اندیشه کنان به پیش خرامید:
-«من برای فرنا گرفتنی را به چنگ آورم.»
اما اژی دهاک سه پوزه زشت نهاد، اینچنین پرخاش کنان از پی او بشتافت:
48
ای آذر مزدا اهوره!
واپس رو که اگر تو این فرنا گرفتنی را به چنگ آوری، هر آینه من ترا یکباره نابودکنم، بدان سان که نتوانی زمین آهوره آفریده را روشنایی بخشی.
آنگاه آذر، اندیشناک از بیم [تباهی] زندگی و برای نگاهداشت جهان اشه، دستها را واپس کشید، چه، اژی دهاک سهمگین بود.
49
پس از آن، اژی دهاک سه پوزه زشت نهاد، اینچنین اندیشه کنان بشتافت.
-«من این فر ناگرفتنی را به چنگ آورم.»
اما آذر مزدا اهوره اینچنین پرخاش کنان از پی او شتافت.
50
ای اژی دهاک سه پوزه!
واپس رو که اگر تو این فرنا گرفتنی را به چنگ آوری، هر آینه من ترا از پی بسوزانم و بر پوزه های تو آتش برافروزم؛ بدان سان که نتوانی تباه کردن جهان اشه را بر زمین اهوره آفریده، گام نهی
آنگاه اژی دهاک، اندیشناک از بیم [تباهی] زندگی، دستها را واپس کشید؛ چه، آذر سهمگین بود.
51
فر به دریای فراخ کرت جست.
آنگاه اپام نپات تیز اسب؛ دریافت و آرزو کرد که آن را به چنگ آورد:
-من این فرنا گرفتنی را به چنگ آورم از تک دریای ژرف ، از تک دریاهای ژرف.
52
رد بزرگوار، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب، آن دلیر دادرس دادخواهان را می ستاییم.
آفریدگار را می ستاییم که مردمان را بیافرید.
ایزد آب را می ستاییم که هرگاه اورا بستایند، می شنود.
53
اهوره مزدا چنین گفت:
ای زرتشت اشون!
بر هریک از شما مردمان است که خواستار به چنگ آوردن فرنا گرفتنی باشد.
چنین کسی از بخشش پاداش درخشان آتربانی بهره مند شود؛ از بخشش پاداش فراوان اتربانی بهره مندشود؛ از بخشش آتربان بهره مندشود...
54
.... از بخشش اشی آسایش بخش برخوردار شود که ستور وگیاه ارزانی دارد.
پیروزی همه روزه از آن او شود و دشمن را به نیرومندی شکست دهد و بیش از سالی به درازا نکشد که برخوردار از این پیروزی بر سپاه خونخوار دشمن چیره شود و همه دشمنان را شکست دهد.
برای فرو فروغش، من اورا – فر مزدا آفریده ناگرفتنی را – با نماز [ی به بانگ] بلند و با زور می ستایم.
فر نیرومندمزدا آفریده ناگرفتنی را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»
کرده هشتم
55
.................................................................................................................................................................................
56
افراسیاب تورانی تباهکار به آرزوی ربودن فرنا گرفتنی- [فری] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است- جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شناکنان در پی فر شتافت.
فر تاختین گرفت و[از دستری او] بدر رفت. از آن جاست که شاخا به ای به نام «دریاچه خسرو» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
57
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد:
-«ایث، ایث، یثن، اهمایی!»
-«من نتوانستم این فر را- [فری را ] که هم اکنون و از این پس، از آن تیرهای ایرانی و زرتشت اشون است – بربایم...
58
... اینک همۀ تر و خشک وبزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اهوره مزدا به تنگنا افتد!»
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، [دیگر باره] خود را به دریای فراخ کرت افگند.
59
پس دومین بار، افراسیاب به آرزوی ربودن فرناگرفتنی – [فری] که هم اکنون و از آن تیره های ایرانی وزرتشت اشون است- جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فر شتافت.
فرتاختن گرفتن و [از دسترس او] بدر رفت. از آن جاست که شاخابه ای به نام «دریاچه ونگهزداه» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
60
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد:
_«رایث، رایث، یثن، اهمایی ، اویث ، ایث ،یثن، کهمایی!»
-«من نتوانستم این فر را – [فری را] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – بربایم...
61
... اینک همه تر و خشک و بزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اهوره مزدا به تنگنا افتد!»
62
پس سومین بار ، افراسیاب به آرزوی ربودن فرنا گرفتنی – [فری] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فرشتافت.
فرتاختن گرفتن و[از دسترس او] بدر رفت. از آن جاست که شاخابه ای به نام «اوژدان ون» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
63
ای سپیتمار زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزا گویان از دریای فراخ کرت برآمد:
-«ایث ایث، یثن، اهمایی، اوث ایث نثن، اهمایی، آویه ایث ، ایثن، اهمایی!»
64
او نتوانست این فر را – [فری را] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – برباید.
برای فر و فروغش ، من او را – فر مزد آفریده ناگرفتنی را – با نماز[ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم.
فر نیرومند مزدا آفریدل ناگرفتنی را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خردو «منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار [تنیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»
کرده نهم
65
................................................................................................................................................................................

66
... [فری] که از آن کسی است که خاستگاه شهریاری وی، جای فرو ریختن رود «هیرمند» به دریاچه «کیانسیه» است؛ آن جا که کوه «اوشیدم» سر برکشیده است و از کوهها گردا گرد آن، آب فراوان فراهم آید و سرازیر شود.
67
رودهای «خواسترا»، «هوسپل»، «فردنا»، «خوار ننگهیتی»، زیبا ، «اوشتویتی»، توانا، «اوروذا»ی دارای چراگاههای فراوان، «ارزی»، «زرنومیتی» به سوی دریاچۀ کیانسیه روان شود و بدان فروریزد.
هیرمند رایومند فره مند – که خیزابهای سپید برانگیزد و سرکشی کند – به سوی آن روان شود و بدان فرو ریزد....
68
... نیروی اسبی از آن است. نیروی اشتری از آن اوست، نیروی مردی از آن اوست.
فرکیانی از آن اوست.
ای زرتشت اشون!
چندان فر کیانی در اوست که می تواند همۀ سرزمینهای انیران را برکند و د رخود فرو برد.
69
پس آنگاه در آن جا، آنان (انیران) سرگشته شوند و گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را دریابند.
اینچنین، فر کیانی پناه تیره های ایرانی و جانوران پنجنگانه و یاری رسان اشون مردان و دین مزدا

پرستی است.
................................................................................................................................................................................
کرده دهم
70
................................................................................................................................................................................
71
... [فری] که به «کی قباد» پیوست؛ که از آن «کی اپیوه»، «کاووس»، «کی آرش»، «کی پشین»، «کی بیارش» و «کی سیاوش» بود...
72
... بدان سان که همه آنان – کیانیان – چالاک ؛ همه پهلوان، همه پرهیزگار، همه بزرگ منش، همه چست و همه بی باک شدند.
................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
73
................................................................................................................................................................................
74
....[فری] که از آن کیخسرو بود، نیروی خب بهم پیوسته اش را ، پیروزی اهوره افریده اش رابرتریش در پیروزی را ، فرمان خوب روا شده اش را، فران دگرگون ناشدنیش را ، فرمان چیرگی ناپذیرش را ، شکست بی درنگ دشمنانش را...


75
.... نیروی سرشار و فر مزدا آفریده و تندرستی را ، فرزندان نیک باهوش را ، [فرزندان] توانای دانای زبان آور را، [فرزندان] دلاور از نیاز رهاننده روشن چشم را، آگاهی درست از آینده و بهترین زندگی بی گمان را...
76
... شهریاری درخشان را، زندگانی دیرپای را ، همه بهروزیها را، همه درمانها را ....
77
... بدان سان که کیخسرو بر دشمن نابکار پیره شد و در درازنای آوردگاه – هنگامی که دشمن تباهکار نیرنگ باز، سواره با او می جنگند- به نهانگاه گرفتار نیامد.
کیخسرو سرور پیروز، پسر خوانخواه سیاوش دلیر- که ناجوانمردانه کشته شد – و کین خواه اغریرث دلیر، افراسیاب تباهکار و برادرش گرسیوز را به بند در کشید.
................................................................................................................................................................................
کرده دوازدهم
78
................................................................................................................................................................................
79
... [فری] که از آن زرتشت اشون بود که دینی اندیشید؛ که دینی سخن گفت؛ که دینی رفتار کرد؛ که در سراسر جهان استومند در اشه، اشون ترین، در شهریاری بهترین شهریار، در رایومندی، رایومندترین، در فره مندی، فره مندترین ودر پیروزی، پیروز ترین بود.

80
پیش از او، دیوان آشکارا بر این زمین در گردش بودند؛ آشکارا کامروا می شدند؛ آشکارا زنان را از مردان می ربودند وزاری کنندگان را می آزردند.
81
آنگاه از یک«اهون ویریه....» که زرتشت اشون چهار بار با درنگی درخور و در دومین نیمه به آوازی بلندتر بسرود، همه دیوان به هراس افتادند، بدان گونه که آن [نابکاران] ناشایسته برای ستایش و ناسزاوار برای نیایش، در زیر زمین پنهان شدند.
82
افراسیاب تورانی تباهکار، در همۀ هفت کشور زمین به جست و جوی فر [زرتشت] بود.
افراسیاب تباهکار، در آرزوی فر زرتشت، همه هفت کشور را بپیمود.
افراسیاب به سوی فر شتافت .... [اما زرتشت و فر] – هر دو – خود را واپس کشیدندو چنان که خواست من – اهوره مزدا – ودین مزدا پرستی بود ، به کام خواستار [ان شایسته] درآمدند.
................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
83
................................................................................................................................................................................
84
...[فری] که از آن کی گشتاسپ بود که دینی اندیشید، که دینی سخن گفت؛ که دینی رفتار کرد.
بدان سان که او این دین را بستود، دیوان دشمن [خوی] رااز اشونان براند.

85
اوست که با گرز سخت[خویش] اشه را راه رهایی جست.
اوست که با گرز سخت[خویش] اشه را راه رهایی یافت.
اوست که بازو و پناه این دین اهورایی زرتشت بود.
86
اوست که این [دین] دربندبسته را از بند برهانید و پایدار کرد و در میان نهاد و [این دین] فرمان گزار بزرگ لغزش ناپذیر پاک که از ستور وچراگاه برخوردار است ؛ که با ستور و چراگاه آراسته است.
87
کی گشتاسپ دلیر بر «تثریا ونت» دردین و «پشن»ی دیون پرست و «ارجاسپ» دروند و دیگر «خیون»های تبهکار بد کنش چیره شد.
................................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
88
................................................................................................................................................................................
89
... [فری] که از آن سوشیانت پیروزمند و دیگریاران اوست، بدان هنگام که گیتی را نو کنند....
90
................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
91
................................................................................................................................................................................
92
بدان هنگام که «استوت ارت» پیک مزدا اهوره – پسر «ویسپ تورویری» - از آب کیانسیه براید ، گرزی پیروزی بخش برآورد؛ [همان گرزی] که فریدون دلیر، هنگام کشتن «اژی دهاک» داشت.
93
... [همان گرزی] که افراسیاب تورانی، هنگام کشتن «زین گاو»دروند داشت؛ که کیخسرو، هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ که کی گشتاسپ ، آموزگار اشه برای سپاهش داشت.
او بدن [گرز] دروج را از این جا – از جهان اشه – بیرون خواهد راند.
94
او همۀ آفریدگان را با دیدگان خرد بنگرد.
... آنچه زشت نژاد است.
او سراسر جهان استومند را با دیدگان بخشایش بنگرد و نگاهش ، سراسر جهان را جاودانگی بخشد.
95
یاران «استوت ارت» پیروزمند بدر آیند: آنان نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند.
خشم خونین درفش نافره مند، از برابر آنان بگریزد و اشه بر دروج زشت تیره بد نژاد، چیره شود.
96
منش بد شکست یابد و منش نیک بر آن چیره شود.
[سخن] دروغ گفته شکست یابد و سخن راست گفته بر آن چیره شود.
خرداد و امرداد، گرسنگی و تشنگی – هر دو – را شکست دهند.
خرداد وامرداد؛ گرسنگی و تشنگی زشت را شکست دهند.
اهریمن ناتوان بد کنش، رو در گریز نهد.
................................................................................................................................................................................
«یثه اهو ویریو.....»
کوه مزدا آفریده بخشنده آسایش اشه، «اوشیدرن»، فر کیانی مزدا آفریده و فر مزدا آفریده نا گرفتنی را درود می فرستم.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه....»




زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
هوم یشت
خشنودی هوم افزاینده اشه را.
*
1
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
.............................................................................................................................................................................
2
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
همه هومها را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتش سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
هوم افزاینده اشه را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه.....»

21
ونند یشت

خشنودی «ونند»، ستاره مزدا آفریده را.
*
1
ونند، ستاره مزدا آفریده اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
ونند درمان بخش و سزاوار بلند آوازگی را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر «خرفستران» راندنی زشت – [آفریدگان] اهریمنی – را که یکسره باید راند[شان].
2
ونند، ستاره مزدا آفرید را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»

«هادخت نسک»
(پیوست یشتها)

................................................................................................................................................................................
*
فرگرد دوم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! این اشون!
هنگامی که که اشونی از جهان درگذرد، روانش در نخستین شب، در کجا آرام گیرد؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و «اشتوداه» سرایان ، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او !
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خوشی دریابد.
3
-در دومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
4
آنگاه اهورمزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و«اشتتودگاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، او را آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهان خوشی دریابد.
5
-در سومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
6
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جا گزیند و «اشتتود گاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب؛ روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خنشی دریابد.
7
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان اشون مرد را چنین می نماید که خود را در میان گیاهان و بوهای خوش می یابد و او را پنین می نماید که باد خوش بویی از سرزمینهای نیمروزی به سوی وی می وزد؛ [بادی] خوش بوی تر از همه دیگر بادها.
8
اشون مرد را چنین می نماید که این باد خوش بوی را به بینی خویش دریافه است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خویش دریافته است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خود در نیافته بودم ، از کجا
می وزد؟
9
در وزش این باد، «دین» وی به پیکر دوشیزه ای بر او نمایان می شود:
دوشیزه ای زیبا ، درخشان ، سپید بازو ، نیرومند، خوش چهره، برزمند، با پستانهای برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله می نماید وپیکرش همچند همه زیباترین آفریدگان، زیباست.

10
آنگاه زوان اشون مرد، روی بدو کند و از وی بپرسد:
کیستی ای دوشیزۀ جوان ! ای خوش اندام ترین دوشیزه ای که من دیده ام؟
11
پس آنگاه «دین» وی، بدو پاسخ دهد:
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
من«دین» توام.
[اشون بپرسد:]
پس کجاست آن که ترا دوست داشت برای بزرگی و نیکی وزیبایی و خوش بویی و نیروی پیروز و توانایی [تو] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که تو در چشم من می نمایی؟
12
[دوشیزه پاسخ دهد:]
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
این تویی که مرا دوست داشتی برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی را نیروی پیروزمند وتوانایی [من] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که من در چشم تو می نمایم.
13
هنگامی که تو می دیدی که دیگری مردار می سوزاند و بتان را می پرسند و ستم می ورزد و درختان را می برد، می نشستی و«گاهان» می سرودی و آبهای نیک و آذر اهوره مزدا را می ستودی واشون مرد را که از نزدیک یا دور می رسید، خشنود می کردی.

14
دوست داشتنی [بودم] ، تو مرا دوست داشتنی تر کردی.
زیبا [بودم] تو مرا زیباتر کردی.
دل پسند [بودم]، تو مرا دل پسندتر کردی.
بلند پایگاه بودم ، تو مرا بلند پایگاه تر کردی.
از این پس، مردمان مرا – اهوره مزدای همیشه ستوده و پناه بخش را – می ستایند.
15
آنگاه روان اشون مرد نخستین گام را بردارد و به [پایگاه] اندیشۀ نیک در آید.
پس دومین گام را بردار و به [پایگاه] گفتار نیک در آید. سپس سومین گام را بردارد و به [پایگاه] کردار نیک در آید و سرانجام، چهارمین گام را بردارد و به «آنیران» ([سرای ]فروغ بی پایان) در آید.
16
آنگاه اشون مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، روی بدو آورد و از وی بپرسد:
ای اشون!
چگونه زندگی را بدورد گفتی؟
ای اشون!
چگونه از خانه های پر از ستور جهان خواهش و آرزو رهایی یافتی؟
چگونه از جهان استومند به جهان مینوی رسیدی؟
چگونه از جهان پرآسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
[این]بهروزی دیر پای، ترا چگونه می نماید؟
17
آنگاه اهورمزدا گوید:
از او – از کسی که راه پر هراس و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی روان از تن را کشیده است – چیزی مپرس.
18
پس؛ اورا خوشی از روغن «زرمیه» آورند.
چنین خوشی است جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین را پس از مرگ.
چنین خورشی [است] اشون زن جوان بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و خوب آموختۀ فرمانبردار شوی را.
فرگرد سوم
زرتشت از اهوره مزدا چگونگی کار روان دروند را در نخستین سه شب پس از مرگ می پرسد. اهوره مزدا در پاسخ می گوید که روان وی در آن سه شب، سرگشته و پریشان برگرد پیکر او بسر می بردو این پاره از «گاهان» را می سراید:
«ای مزدا اهوره!
به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا بروم؟»
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان مرد دروند را چنین می نماید که در میان برف و یخ بندان است و بوهای گند و ناخوشی را در می یابد. اورا چنین می نماید. که بادی گندآگین از سرزمینهای اپاختری به سوی وی می زد.از خود می پرسد:
-«از کجاست این باد که بد بوتر از آن را هرگز به بینی خویش در نیافته ام؟»
آنگاه در وزش این باد، «دین» خودرا می بیند که به پیکر زنی پتیاره، زشت،چرکین، خمیده زانو، همچون پلیدترین خرفستران و گندیده تر از همه آفریدگان گندیده بد و روی می آورد. روان دروند از او می پرسد:
-«کیستی تو که هرگز زشت تر از ترا ندیده ام؟»
زن در پاسخ وی می گوید:
«ای زشت اندیشه زشت گفتار زشت کردار!
من کردار زشت توام.از آز و بد کرداری تست که من چنین زشت و تباه و بزه کار و رنجور و پوسیده وگندیده و درمانده و در هم شکسته ام.
هنگامی که تو می دید کسی ستایش و نیایش ایزدان را می گزارد وآب و آتش وگیاه و ایگر آفریدگان نیک را پاس می دارد، تو اهریمن ودیوان را خشنود می کردی.
هنگامی که تو میدیدی کسی به دیگران یاری می رساند و اشونان از نزدیک یا دور رسیده را چنان که باید، در پناه می گیرد و میهمان نوازی می کند، تو تنگ چشمی می کرد ودر به روی مردم
می بستی.
ناپسند بودم، تو ناپسندترم کردی.
هراس انگیز بودم، تو هراس انگیزترم کردی.
نکوهیده بودم ، تو نکوهیده ترم کردی.
من در آپاختر جای داشتم، تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش، مرا بیش از پیش به سوی آپاختر راندی.
گمراه شدگان – بدان روی که چندی فرمانبردار اهریمن بودند – هماره مرا نفرین فرستند.»
*
آنگاه روان مرد دروند در نخستین گام به پایگاه اندیشۀ بد در آید. پس در دومین گام به پایگاه گفتار بد در آید.سپس در سومین گام به پایگاه کردار بد در آید وسرانجام در چهارمین گام به سرای تیرگی بی پایان (دوزخ) رسد.
آنگاه در وند مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، از او می پرسد:
«ای دروند!
چگونه از جهان پر آسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
این شکنجه دیر پای، ترا چگونه می نماید؟»
آنگاه اهریمن گوید:
«از کسی که راه پرهراس و سهمگین وتباه را پیموده و درد جدایی، روان از تن را کشیده است، چیزی مپرس.»
پس، اورا خورشی زهرآگین آورند؛ چه، بد اندیش بد گفتار بد کردار بد دین را جز آن خورش نشاید.
زن دروند، بسیار بدانیش بد گفتار بد کردار نا پاک بد آموخته نافرمانبردار از شوی را نیز چنین خورشی دهند.