عبارات مورد جستجو در ۵۸۳۶ گوهر پیدا شد:
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
چون شاه جهان کمان کشیدن گیرد
پیروزی از آسمان رسیدن گیرد
هر تیر کز آن کمان پریدن گیرد
صبحی دگر از ظفر دمیدن‌ گیرد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
سلطان علم عدل به هر عالم زد
درکشور روم عالمی بر هم زد
هر دم ز قیاس عیسی مریم زد
نگذاشت که نیز هیچ کافر دم زد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
چون شاه سرای پرده بر هامون زد
از دجله و نیل خیمه تا جیحون زد
چون بارهٔ تازی از میان بیرون زد
کیمخت زمین ز گَرد بر گردون زد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد
پیروزی تو اصل جهانبانی شد
تا خان ز سیاست تو زندانی شد
از بیم تو چشم خانیان خانی شد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
چون شاه سوی تخت سرافراز آمد
پیرامن او بخت به‌پرواز آمد
آن روز ز تخت شاهی آواز آمد
کامروز مسیح از آسمان باز آمد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
از هیبت تو به روم کفار نماند
وز نصرت تو به روم زنار نماند
با عدل تو در زمانه تیمار نماند
با جود تو در خزانه دینار نماند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
ای شاه بنای ملک محکم به‌تو ماند
باغ ظفر و فتوح خرم به تو ماند
شاهنشهی از نژاد آدم به تو ماند
رفتند مخالفان و عالم به تو ماند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
خصمان تو لاف سپر زرد زدند
شش پنج به‌ گاه ماندن نرد زدند
گر سرد سخن شدند وا مرد زدند
با دولت تو بر آهن سرد زدند
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
سلطان جهان برکیارق باید
کز دولت او جهان همی آراید
بس برناید تا هنرش بِفْزاید
بندد کمر و همه جهان بگشاید
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر
رای تو بصر به دیدهٔ دهر اندر
شکر تو فریضه‌ ست به‌ هر شهر اندر
خاصه به دیار ماوَرَالنَّهر اندر
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور
صدگور بیفکنی به یک بار به زور
گر بهمن و بهرام برآیند ازگور
گویند که کار توست افکندن گور
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
گر بخت بلند خواهی و عمر دراز
از دولت برکیارقی سر بفراز
گر کالبد ملوک جان یابد باز
از وی همه برکیارق آید آواز
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
دستور و شهنشه از جهان رایت خوش
بردند و مصیبتی نیامد زین بیش
بس دل‌ که شدی ز مرگ شاهنشه ریش
گر کشتن دستور نبودی از پیش
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
نشناخت ملک سعادت اختر خویش
در منقبت وزیر خدمتگر خویش
بگماشت بلای تاج برکشور خویش
تا در سر تاج‌کرد آخر سر خویش
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
هر شاه که داشت دولت و بخت جوان
هر دو یله کرد و خود برون شد زمیان
ایزد چو تو را کرد شهنشاه جهان
هر دو به تو داد وگفت جاوید بمان
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین
برکشور روم و چین گشایند کمین
فغفور از آن بترسد و قیصر از این
این والی روم گردد آن شحنهٔ چین
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
ای حیدر و جمشید به شمشیر و نگین
دارندهٔ دولتی و دارندهٔ دین
در ملک تو همچو آفتابی به یقین
او هفت فلک دارد و تو هفت زمین
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین
در قبضهٔ ملک توست تایوم‌الدین
تیغ تو همی‌کند شبیخون و کمین
یک ساله بر آن‌گوشه و یک ساله بر این
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
ای برده به شمشیر همه ملک تگین
آورده همه ملک تگین زیر نگین
پیروزی و نصرت تو بر روی زمین
آرایش دولت است و افزایش دین
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین
هم ملک همی نازد و هم دولت و دین
هر مملکتی که هست بر روی زمین
بوالفتح ملکشاه کند فتح چنین