عبارات مورد جستجو در ۷۸۷ گوهر پیدا شد:
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - فوائد خاموشی و ترک سخنان بیهوده
ضد تکلم به مالا یعنی، و فضول کلام، خاموشی است، یا تکلم کردن به سخنانی که به آنها احتیاج است، و فایده ای بر آنها مترتب می شود و فواید خاموشی، و فضیلت آن، بعد از این در محل خود مذکور خواهد شد.
و اخبار بسیار در خصوص مدح ترک سخنان بی فایده و فضول، وارد شده است.
همچنان که از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «علامت نیکوئی اسلام مرد، آن است که چیز بی فایده را ترک کند» و نیز از آن حضرت منقول است که «خوشا بحال کسی که زیادتی زبانش را نگاه دارد و زیادتی مالش را به مصرف برساند» و ببین که مردم کار را چگونه بر عکس کرده اند زیادتی مال را نگاه می دارند، و زبان را رها می کنند.
روزی آن حضرت فرمود: «اول کسی که از این در داخل می شود مردی است از اهل بهشت چون آن مرد داخل شد از او پرسیدند که ما را خبر ده به بهترین عملهای خود، که امید به آن داری گفت: من مردی هستم کم عمل، و محکم ترین چیزی که به آن امیدوار به خدا هستم سلامتی نفس، و ترک چیزهای بی فایده است» به أبی ذر قدس سره فرمود که «می خواهی تو را یاد دهم عملی که بر بدن سبک باشد، و در ترازوی اعمال، سنگین؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله فرمود: خاموشی و حسن خلق و ترک امر بی فایده» شخصی از لقمان پرسید که «دانائی و حکمت تو چه چیز است؟ گفت: سوال نمی کنم از چیزی که کفایت کرده شده ام از آن و بر خود نمی بندم چیز بی فایده را» و آنچه در فضیلت ترک فضول کلام و سخن بی فایده وارد شده است در اخبار ائمه اطهار و حکماء اکابر اهل دین، از حد تحریر و تقریر متجاوز است و همین قدر که مذکور شد از برای اهل بصیرت کافی است، ان شاء الله.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - مدح و فضیلت نصیحت و خیرخواهی
مذکور شد که ضد حسد، نصیحت است که عبارت است از: دوست داشتن خیر و نعمتی که صلاح بوده باشد از برای مسلمین و خلاصه آن خیرخواهی ایشان است و آن از معالی صفات، و شرایف ملکات است و هر که طالب خیر و خوبی از برای مسلمانان بوده باشد، در هر خیری که به ایشان برسد شریک است یعنی ثواب او مثل ثواب کسی است که آن خیر را رسانیده است.
و از اخبار، ثابت می شود که «هر کس به سبب اعمال صالحه، به درجه نیکان نرسد و لیکن ایشان را دوست داشته باشد و در روز قیامت با ایشان محشور خواهد شد» همچنان که وارد شده است: «المرء یحشر مع عن أحب» یعنی «هر کسی محشور خواهد شد با آنکه دوست دارد» شخصی به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که «قیامت چه وقت است؟ حضرت فرمود: چه آماده کرده ای از برای آن؟ عرض کرد که نماز و روزه بسیار مهیا نکرده ام و لیکن خدا و رسول او را دوست می دارم حضرت فرمود: هر که را دوست داری با او خواهی بود» و اخباری که در مدح خیرخواهی بندگان خدا رسیده، بسیار، و خارج از حیز شمار است از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که عظیم ترین مردم از جهت منزلت در نزد خدا در روز قیامت، راهروترین ایشان است در زمین از جهت خیرخواهی خلق خدا» و نیز آن حضرت فرمودند که «باید هر یک از شما خیر خواه برادر دینی خود باشد، چنان که خیرخواه خود است» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که بر مومن واجب است خیرخواهی برادر مومن خود در حضور و غیاب او» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر که سعی کند در حاجت برادر مومن خود، و نصیحت خیرخواهی او را نکند به خدا و رسول او خیانت نموده است» و در حدیثی دیگر از حضرت صادق علیه السلام وارد است که «خدا خصم او خواهد بود» شخصی روایت می کند که «در خدمت حضرت رسالت پناه نشسته بودم، آن جناب فرمودند که حال، شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است پس مردی از انصار درآمد، که آب وضو از محاسنش می چکید، سلام کرد و مشغول نماز شد و فردای آن روز نیز آن سرور، این سخن را فرمود باز همان مرد درآمد و روز سوم باز به همین دستور چون آن حضرت از مجلس برخاستند یکی از صحابه از دنبال آن مرد انصاری رفته سه شب در نزد او به سر برد ولی از او بیداری و عبادتی ندید بجز آنکه چون به جامه خواب گردیدی ذکر خدا کردی، و همچنان خفته بود تا برای نماز صبح برخاستی و لیکن زا وی جز سخن خیر نشنیدی آن صحابه گوید: چون سه شب گذشت وی را گفتم که من از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق تو چنین سخن شنیدم، خواستم که بر عمل و عبادت تو مطلع گردم، ولی از تو عمل بسیاری ندیدم، بگو ببینم:
چه چیز تو را به این مرتبه رسانیده و از اهل بهشت گردانیده است؟ انصاری گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی به تقدیم نمی رسد، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشی نمی بینم، و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به وی عطا کرده باشد حسدی نمی برم آن شخص گفت: این است که تو را به این مرتبه رسانیده است و این صفتی است که تحصیل آن از ما برنمی آید» مروی است که «حضرت موسی علیه السلام مردی را در زیر عرش دید، آرزوی مقام و مرتبه وی را نموده گفت: یا رب چرا و به چه عمل بدین مرتبه رسیده که در سایه عرش تو آرمیده؟ خدای فرمود که وی بر مردمان حسد نمی برد» و مخفی نماند که غایت خیرخواهی و نصیحت آن است که آنچه از برای خود دوست داشته باشی از برای برادر دینی خود نیز همان را دوست بداری، همچنان که در احادیث بسیار به آن تصریح شده.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا
صفت دوم: اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا و مذمت آن و شکی نیست که این صفت مذمومه در شریعت مقدسه حرام، و موجب هلاکت صاحب آن است.
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «خدای تعالی فرمود: هر که اهانت برساند به یکی از دوستان من، پس کمر محاربه به من بسته است» و در حدیث دیگر از آن سرور منقول است که «پروردگار عالم فرمود: به تحقیق که با من حرب کرده است هر که ذلیل کند یکی از بندگان مومن مرا» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که پست و حقیر کند مومنی را خواه مسکین باشد و خواه غیرمسکین خدای تعالی باز نمی ایستد از پست کردن و دشمنی او، تا رجوع کند از آنچه با آن مومن کرده است» و اخبار دراین خصوص بسیار است.
و هر که نسبت میان خدا و بنده او را فی الجمله ادراک کند و ربط خاصی که میان خالق و مخلوق است بفهمد می داند که اهانت بنده، اهانت مولای اوست و تحقیر مخلوقی، فی الحقیقه تحقیر خالق اوست و همین قدر در مذمت این عمل کافی است
پس بر هر عاقلی واجب است که دایم متذکر این معنی بوده باشد و اخبار و آثاری را که در مذمت اهانت بندگان خدا وارد شده در نظر داشته باشد و آنچه در خصوص مدح و تعظیم ایشان رسیده است نصب العین خود نماید و خود را از این فعل شنیع باز دارد تا موجب رسوائی او در دنیا و آخرت نگردد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
تعظیم و احترام به بندگان خدا
و مخفی نماند که ضد این صفت، که اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد از شرایف اعمال، و فضایل افعال است.
و در حدیث قدسی وارد شده است که «حق سبحانه فرمود که باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مومن مرا» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هیچ بنده ای از امت من نیست که ملاطفت کند با برادر مومن خود، به نوعی از ملاطفت، مگر اینکه خدا از خدمه بهشت خدمتکار از برای او قرار می فرماید» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هر که خواری از روی برادر مومن خود بردارد خدای تعالی، ده حسنه برای او می نویسد و هر که بر روی برادر مومن خود تبسم کند خدای تعالی از برای او حسنه ثابت کند» و فرمود: «هر که برادر مومن خود را مرحبا گوید، خدای تعالی تا روز قیامت مرحبا از برای او می نویسد» و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را اکرام کند، خدای تعالی را اکرام کرده است» روزی آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود که «ای اسحق به دوستان من هر قدر توانی احسان کن، که هیچ مومن احسان به مومنی نکرد و اعانت او ننمود مگر اینکه صورت ابلیس را خراشید و دل او را مجروح ساخت» و از جمله اموری که آدمی را به اکرام و تعظیم مردم وا می دارد، آن است که به تجربه ثابت شده است که هر که به هر نظری مردم را می بیند مردم نیز به آن نظر به او نگاه می کنند و او را می بینند آری: هر کس هر چه می کارد می درود.
همینت پسندست اگر بشنوی
که گر خارکاری سمن ندروی
و بدان که اکرام و اعزاز جمیع طبقات مردم، به قدری که سزاوار ایشان است از جمله اعمال محموده است و سزاوار آن است که انسان بعضی از اصناف مردم را به زیادتی تعظیم و اکرام، اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوی است زیرا که در اخبار بسیار تأکید شدید در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده.
و از آن جمله پیران و ریش سفیدان اهل اسلام است، که زیادتی اکرام و احترام ایشان بر جوانان لازم و متحتم است.
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که مراعات کند فضل بزرگتر از خود را به جهت زیادتی سن او، و احترام کند او را، خدای تعالی او را از ترس روز قیامت ایمن می گرداند» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «بزرگ شمردن شیخ پیر، و تعظیم او، تعظیم و بزرگ شمردن خدا است» و فرمود که «از ما نیست هر که احترام نکند پیران ما را و رحم نکند بر صغیران ما» و از جمله کسانی که زیادتی احترام ایشان سزاوار است، بزرگ طایفه، و کریم قوم است و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هرگاه کریم قوم، و بزرگ ایشان بر شما وارد شود اکرام او کنید».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت سیم - ظلم و مفاسد آن
بدان که «ظلم» در اصل لغت، به معنی کار بی جا کردن، و تعدی نمودن از حد وسط است و ظلم به این معنی، جامع همه رذایل، و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است و این، ظلم به معنی اعم است.
و از برای ظلم، معنی دیگری نیز است که عبارت است از ضرر و اذیت رسانیدن به غیر، از قبیل کشتن و یا زدن، یا دشنام و فحش دادن، یا غیبت او را کردن، یا مال او را به غیر حق تصرف کردن و گرفتن، یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت غیر باشد و این، ظلم به معنی اخص است و بیشتر آنچه در آیات و اخبار، و عرف مردم ذکر می شود این معنی مراد است و باعث این ظلم، اگر عداوت و کینه باشد از نتایج قوه غضبیه خواهد بود و اگر موجب آن، حرص و طمع در مال باشد از جمله رذایل قوه شهویه محسوب خواهد شد.
به هر حال، به اجماع جمیع طوایف عالم، و به اتفاق همه اصناف بنی آدم، ظلم از همه معاصی اعظم، و عذاب آن اشد، و ندامت آن بیشتر، و وبال آن بالاتر است در مواضع متکثره در قرآن بر ظالمین لعن شدید وارد، و در اخبار متواتره ذم عظیم و تهدید بر آن ثابت است و اگر هیچ تهدیدی بر آن نباشد، همین آیه مبارکه از برای طایفه ظالمین کافی است که پروردگار جبار می فرماید: «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون انما یوخرهم لیوم تشخص فیه الابصار مهطعین مقنعی روسهم لا یرتد إلیهم طرفهم و افتدتهم هواء» خلاصه معنی آن که «گمان مکن که پرودگار غافل است از کرده ظالمان و ستمکاران، نه چنین است، و این مهلتی که به ایشان داده به جهت آن است که عذاب و سزای عمل ایشان را به روزی اندازد که در آن چشمها به کاسه سر می جهد و همه مردمان در آن روز شتابان خواهد بود یعنی از حیرانی و سرگردانی آرام و سکون نخواهد داشت و به هر طرف خواهند دوید و چشمهای ایشان باز خواهد ماند، و قدرت نخواهند داشت که چشمهای خود را به هم گذارند و دلهای ایشان از شدت خوف و فزع، پریده خواهد بود و از عقل و هر چیزی خالی خواهد بود» و باز حق تعالی می فرماید: «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» یعنی «زود باشد بدانند آنان که ظلم و ستم کردند، که بعد از موت بازگشت ایشان به کدام مکان خواهد بود» آری بازگشت ظالم، البته به آتش سوزنده، و مار و عقرب گزنده خواهد بود و ستم بر بندگان خدا، و چشم داشت آمرزش در روز قیامت، نیست مگر از حمق و سفاهت.
مکن بد که بد بینی ای یار نیک
که ناید ز تخم بدی بار نیک
دهقان سالخوره چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من بجز از کشته ندروی
از متمم مکارم اخلاق، و مبعوث بر کافه آفاق، مروی است که «پست ترین و ذلیل ترین خلق در نزد خدا کسی است که امر مسلمانان در دست او باشد و میان ایشان به راستی رفتار نکند» و در حدیثی دیگر از آن سرور مروی است که «ظلم و جور کردن در یک ساعت، بدتر است در نزد خدا از شصت سال گناه» و فرمود که «هر که از انتقام و مکافات بترسد، البته از ظلم کردن باز می ایستد» چون منتقم حقیقی البته انتقام هر ظلمی را می کشد و مکافات ظالم را به او می رساند.
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
از جانب خداوند معبود، وحی به حضرت داود علیه السلام رسید که «به اهل ظلم بگو: مرا یاد نکنند که بر من واجب است یاد کنم هر که مرا یاد بکند و یاد کردن ظالمین، به لعن کردن ایشان است.
در هنگامی که حضرت سید سجاد علیه السلام را وفات رسید به حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «زنهار، ای فرزند که ظلم نکنی بر کسی، که دادرسی به غیر از خدا نداشته باشد» زیرا که او را چون کسی دیگر نباشد، دست به درگاه مالک الملوک بر می دارد و منتقم حقیقی را بر سر انتقام می آورد هان، هان ای آنکه زمام اختیار مردم در دست داری تا بیچارگان بی کس را نیازاری، که کس بی کسان در مقام آزار تو برآید.
دردمندان بلا زهر هلاهل نوشند
قصد این قوم خطا باشد هین تا نکنی
منجنیق آه مظلومان به صبح
زود گیرد ظالمان را در حصار
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «هیچ کس نیست که به دیگری ظلم کند مگر اینکه خدا به آن ظلم او را می گیرد، در جان یا مال او» مردی که مدتی والی موضعی بود به خدمت آن والی امامت عرض کرد که «آیا توبه ای از برای من هست؟ فرمود نه، تا هر که بر ذمه تو حقی دارد به وی برسانی» و نیز از آن حضرت مروی است که «آنچه مظلوم از دین ظالم می گیرد بیش از آن چیزی است که ظالم از مظلوم می ستاند» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که «در تفسیر قول خدای عزوجل «ان ربک لبالمرصاد» فرمودند که پلی بر صراط هست که از آن نمی گذرد بنده ای که بر گردن او مظلمه ای باشد» و فرمود که «هیچ ظلمی شدیدتر و بدتر از ظلمی نیست که بر کسی باشد که یاوری بجز خداوند قهار نیابد» و نیز فرمود که «هر که بخورد مال برادر خود را به ناحق و به او رد نکند، خواهد خورد در روز قیامت شراری از آتش دوزخ را» و از آن جناب مروی است که «پروردگار عالم وحی فرستاد به پیغمبری از پیغمبران، که در مملکت پادشاه جباری بود، که برو به نزد این مرد جبار و به او بگو که من تو را وانداشته ام از برای ریختن خون بی گناهان و گرفتن اموال مردمان، بلکه تو را صاحب اختیار کردم به جهت آنکه صداهای مظلومان را از درگاه من بازداری و ناله های ایشان را کوتاه کنی، من نخواهم گذشت از ظلمی که بر احدی شود، اگر چه از جمله کفار باشد».
آری، پادشاهی، حکم شبانی دارد، که آفریدگار عالم او را بر رعیت گماشته و از او محافظت ایشان را خواسته و چنانچه اندکی در حفظ و حراست ایشان اهمال و مسامحه نماید به زودی دست او را از شبانی ایشان کوتاه فرماید و در روز محاسبه روز قیامت حساب جزء جزء را از او می طلبد.
میازار دهقان به یک خردله
که سلطان، شبان است و دهقان گله
چو پرخاش بینند و بیداد از او
شبان نیست، گرگ است، فریاد از او
شهی که حفظ رعیت نگاه می دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است و گرنه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می خورد از جزیه مسلمانی است و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود: «هر که بدی کند با مردمان و بر ایشان ستم روا دارد، او را ناخوش نیاید، چون به او بدی کنند و ستمی به او رسد، چون فرزند آدم، آنچه را می کارد می درود و هیچ کس از تخم تلخ، میوه شیرین برنمی دارد و تخم شیرین، بار تلخ نمی دهد».
اگر بد کنی چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز، انگور بار
مپندارم ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو
چه عجب نیست از بسیاری از أبناء زمان، که انواع ظلم و ستم از ایشان به بیچارگان می رسد اگر روزی ورق زمانه برگردد و دست ایشان از ظلم کوتاه شود، و روزگار در صدد مکافات برآید، آه و ناله ایشان از ثریا می گذرد و زبان شکوه خالق و خلق را می گشاید و بر کسانی که اگر شفاعت مظلومی را در نزد ایشان می کرد به هیچ گونه قبول نمی کردند، اعتراض می کنند و ایشان را ملامت و سرزنش می نمایند که آخر، چنین ظلمی بر ما می شود، و تو چنین ساکت نشسته ای چرا گریبان چاک نمی کنی و بر سر خاک نمی ریزی و شورش و غوغا نمی نمائی؟
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
برگشت اثر هر ظلمی، به خود ظالم یا به اولاد اوست و غافل است از اینکه هر ظلمی که از کسی سرزد، البته روزگار، اثر آن را به او می رساند.
همچنان که حضرت صادق علیه السلام فرمودند که «هر که ستم کند، خداوند عالم مسلط می سازد بر او کسی را که ظلم کند براو، یا بر اولاد او، یا بر اولاد اولاد او.
بلی: کجا با عدل خداوند عادل جمع می شود که زبردستی، زیردستی را بیازارد، و دست آن بیچاره از مکافات او کوتاه باشد و حضرت ملک الملوک بر آن مطلع باشد و در صدد انتقام او برنیاید؟
مکن خیره بر زیردستان ستم
که دستی است بالای دست تو هم
ستمگر جفا بر تن خویش کرد
نه بر زیردستان دلریش کرد
مها زورمندی مکن با کهان
که بر یک نمط می نماند جهان
راوی گوید: چون حضرت چنین فرمودند، من عرض کردم که آن مرد، ظلم می کند و خدا ظلم را بر اولاد، و اولاد اولاد او مسلط می سازد؟ فرمود: بلی، خدای تعالی می فرماید: «و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم فلیتقوا الله و لیقولوا قولا سدیدا» خلاصه معنی آنکه «باید بترسند کسانی که هرگاه اولادی از ایشان بماند بی دست و پا، بر ایشان مهربان و ترسناک باشند، پس باید از خدای بپرهیزند و سخن نیک بگویند» و والد ماجد حقیر در جامع السعادات فرموده است که «ظاهر آن است که مواخذه اولاد به سبب ظلم پدران، مخصوص اولادی است که به ظلم پدران خود راضی بوده اند یا اولادی که از ظلم پدر به ایشان اثری رسیده باشد، چون مالی که به ایشان منتقل شده باشد» و بعضی از علما در سر این، گفته که دنیا دار مکافات و انتقام است، و باید مکافات هر ظلمی در دنیا بشود گو بعضی از آن به روز قیامت افتد و این انتقام هم از برای ظالم فایده دارد تو هم از برای مظلوم، اما از برای ظالم، به جهت اینکه چون این را شنید و مطلع شد که هر ظلمی را در دنیا مکافاتی است، بسا باشد که از ظلم کردن باز ایستد و اما از برای مظلوم، به جهت اینکه او از اطلاع براین شاد و مستبشر می گردد و علاوه بر ثواب اخروی، فرح در دنیا نیز از برای او حاصل می شود.
لب خشک مظلوم را گو بخند
که دندان ظالم بخواهند کند
پس آنچه به اولاد، و اولاد اولاد ظالم، از ظلم می رسد اگر چه ظاهرا بر او ظالم است و لیکن در معنی نعمتی است از خدا بر او، که فایده از برای دیگران نیز دارد پس هر که را اندک عقل و شعوری بوده باشد، و دشمن خود و بازماندگان خود نباشد و اعتقاد به مرگ و رسیدن به حساب و ثواب و عقاب روز قیامت داشته باشد البته خود را از ظلم نگاه می دارد.
و عجب است از قومی که مرگ را به چشم خود می بینند و دعوای یقین به حشر و نشر و بهشت و دوزخ می نمایند، و احوال اهل ظلم را در دنیا معاینه و ملاحظه می نمایند، و با وجود این، پیوسته ظلم و ستم به زیردستان و ضعفا می نمایند و از حکم حاکم عادل، و مواخذه مالک الملوک، و سطوت قهر جبار سموات و ارضین، خوف نمی کنند و از رسوائی روز قیامت در حضور ملائکه و انبیاء و سایر امم گذشته و آینده اندیشه نمی نمایند و از تخویفات و تهدیدات پروردگار خود هیچ باکی ندارند.
بلی: «یوم المظلوم علی الظالم اشد من یوم الظالم علی المظلوم» یعنی «روز توانائی و قدرت مظلوم بر ظالم، بسی شدیدتر و بالاتر است از امروز که ظالم قدرت بر مظلوم دارد».
تحمل کن ای ناتوان از قوی
که روزی توانا تر از وی شوی
زنهار، ای ظالم دست نگه دار که دستی بالای دست تو هست بر خود بترس که تواناتر از توئی در کمین است.
ره پرشکن است پر بیفکن
تیغ است قوی سپر بیفکن
ملا احمد نراقی : باب چهارم
ترک اعانت مسلمین و عدم اهتمام در امور ایشان
صفت چهارم: ترک اعانت مسلمین و عدم اهتمام در امور ایشان است و منشأ این صفت، اگر عداوت یا حسد باشد، از رذایل قوه غضبیه خواهد بود و اگر باعث آن، کسالت، یا بخل، یا ضعف نفس باشد از نتایج قوه شهویه محسوب خواهد شد.
و بالجمله شکی نیست که این، از رذایل صفات، و از جمله مهلکات، و علامت ضعف ایمان و باعث حرمان از درجات جنان است و احادیث و اخبار در مذمت آن بسیار وارد شده.
و از حضرت امام محمد باق علیه السلام مروی است که «هر که مضایقه کند از اعانت برادر مسلم خود و برآوردن حاجت او، مبتلا می شود به اعانت کردن کسی که در اعانت او گناه باشد و هیچ مزدی از برای او نباشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هر مردی از شیعیان ما که یکی از برادران او به نزد او آید و از او در حاجتی استعانت جوید و آن مرد با وجود قدرت، اعانت او را نکند خدا مبتلا سازد او را به اعانت کردن دشمنان ما، تا به واسطه آن، خدا در روز قیامت او را عذاب کند» و فرمود که «هر مومنی منع نماید از مومن دیگر چیزی را که به آن محتاج باشد، و آن شخص قادر بر رسانیدن آن به او باشد خدا در روز قیامت او را باز می دارد در حالتی که روی او سیاه و چشم او کبود و دستهای او به گردن بسته باشد پس خطاب می رسد که این است خیانتکاری که خیانت با خدا و پیغمبر نموده پس امر می شود که او را به جهنم افکنند» روزی آن سرور به جمعی که در خدمت او حاضر بودند فرمود: «چه شده است شما را که استخفاف به ما می کنید؟ مردی از اهل خراسان برخاست و عرض کرد: معاذالله که ما استخفاف به تو یا به چیزی از فرموده تو کنیم حضرت فرمود: تو یکی از آنهایی که به من استخفاف کردی عرض کرد معاذالله حضرت فرمود: آیا نشنیدی که فلان شخص در نزدیکی منزل جحفه وقتی که می آمدی می گفت: مرا به قدر یک میل سوار کن که والله خسته شده ام، و تو سر راست نکردی، پس استخفاف به او کردی و هر که استخفاف به مومنی کند به ما استخفاف کرده است و حرمت خدای را ضایع نموده است» و فرمود: «هر که به جهت حاجتی به نزد برادر خود رود و او قدرت بر روا کردن آن داشته باشد و روا نکند، خدا بر او مسلط می کند افعی را که انگشت ابهام او را در قبر بگزد، تا روز قیامت» و از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام منقول است که «هر که به نزد مردی از برادران خود رود و پناه بر او برد به جهت کاری، و او با وجود قدرت، او را پناه ندهد، به تحقیق که قطع ولایت خدا را کرده است» و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که اهتمام در درست کردن و اصلاح امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست، به شرط قدرت».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - اهتمام در قضای حوائج مسلمین
ضد این صفت، اهتمام داشتن در قضاء حوائج مسلمین، و سعی در اعانت و برآوردن مهمات ایشان است و این، از صفات شریفه، و ثواب به جا آوردن آن بی حد و نهایت است.
طریقت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
ره نیک مردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که «هر که یک حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه عمر خود خدا را خدمت کرده است» و فرمود: «هر که راه رود به جهت حاجت برادر خود در یک ساعت از شب یا روز، خواه آن را برآورد یا نه، بهتر است از برای او از اعتکاف دو ماه» و از حضرت امام محمد باق علیه السلام مروی است که «هر که برود در پی آوردن حاجت برادر مسلم خود، خدای تعالی هفتاد و پنج هزار ملک را امر می فرماید که او را سایه بیندازند و هیچ قدمی برنمی دارد مگر این که خدا از برای او حسنه می نویسد و سیئه را محو می کند و درجه او را بلند می گرداند و چون از حاجت او فارغ شد ثواب حج و عمره از برای او ثبت می کند» و فرمود: «هر که برادر او حاجتی به نزد او بیاورد و او نتواند روا کند و دل او مشغول شود به اینکه اگر می توانست روا کند روا می کرد خدای تعالی به این جهت او را داخل بهشت می کند» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که برآورد حاجتی از برادر مومن خود را، خدای تعالی در روز قیامت صد هزار حاجت او را برمی آورد، که یکی از آنها داخل کردن اوست به بهشت و یکی دیگر آن است که خویشان و برادران و آشنایان او را داخل بهشت می کند، اگر دشمن اهل بیت نباشند».
یکی خار پای یتیمی بکند
به خواب اندرش دید صدر خجند
همی گفت و در روضه ها می چمید
کزان خار بر من چه گلها دمید
و فرمود: «برآوردن حاجت برادر مومن، بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و سوار کردن هزار پیاده، که در راه خدا جهاد کنند» و فرمود که «برآوردن حاجت برادر مومنی محبوب تر است در نزد خدا از بیست حج، که صاحب آن در هر حجی صد هزار دینار در راه خدا انفاق کرده باشد» و فرمود: «هر که این خانه را یک طواف کند، شش هزار حسنه از برای او نوشته می شود و شش هزار سیئه از او محو می شود و شش هزار درجه بلند می شود و شش هزار حاجت او برآورده می شود و چون به نزدیک «ملتزم»، رسد هفت در بهشت بر او گشوده می شود راوی گوید عرض کردم که فدای تو شوم، این فضیلت همه در طواف است؟ فرمود بلی و خبر دهم تو را به بهتر از این، برآوردن حاجت مسلمانی افضل است از ده طواف» و فرمود: «هر مومنی که حاجتی به نزد برادر خود آورد، پس به درستی که این رحمتی است که خدا به سوی او رانده و از برای او سبب ساخته است پس اگر آن حاجت را برآورد، رحمت را قبول کرده است و اگر آن حاجت را رد کند، با وجود قدرت او بر قضای آن، از خود رد کرده است رحمتی را که خدا به سوی او فرستاده بود» و فرمود: «هر که راه رود در پی برآوردن حاجت برادر مومن خود، از برای خدا تا آن را برآورد، خدای تعالی ثواب حج و عمره مقبول، و روزه دو ماه از ماههای حرام، و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام به جهت او می نویسد و کسی که برود در پی روا کردن حاجت برادر خود و آن حاجت برآورده نشود، ثواب یک حج مقبول خدا به جهت او می نویسد» و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود که «از برای خدا در روی زمین بندگانی است که سعی می کنند در حاجات مردم، ایشانند که در روز قیامت از هر خوف و ترسی ایمنند و هر که سروری در دل مومنی داخل کند، خدا در روز قیامت دل او را شاد می گرداند».
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
و اخبار بر این مضامین بسیار است، که شرح دادن همه آنها ممکن نیست و خود این مطلب چندان ظاهر است که احتیاج به بیان ندارد، زیرا همه مردمان، بندگان خداوند منان اند، و هر که با بنده کسی نیکی کند همانا با او کرده است بلکه بسا باشد که مولا از نیکی کردن به بنده او خشنودتر می شود از نیکی کردن به خود او پس کسی که رضای خدا را جوید، در کار گذاری بندگان او نهایت اهتمام را به جا می آورد.
غم جمله خور در هوای یکی
مراعات صد کن برای یکی
و هر که را حق اقتدار آن داد که کار مسلمانی را بسازد، باید به شکرانه آن، به «طی امر آن پردازد.
چو خود را قوی حال بینی و خوش
به شکرانه، بار ضعیفان بکش
و شکی نیست که برآوردن حاجات برادران دینی موجب سرور و خوشحالی ایشان می گردد و ثواب مسرور کردن برادر ایمانی نیز از حد و نهایت بیرون است شاد کردن دلی بهتر از آباد کردن کشوری است دلهای غمناک، خانه خداوند پاک است پس کسی که آن را به شادی مرمت کند خانه خدا را مرمت کرده است و هر کسی را نسبت بندگی خداست، و هر که بنده کسی را شاد کند، مولای او را شاد کرده است.
از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که «هر که سرور داخل دل مومنی کند، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را مسرور کرده است و هر که رسول را مسرور کند، خدا را مسرور کرده است و همچنین غمناک ساختن مومن» و نیز از آن سرور مروی است که «هر که فریاد رسی کند مومن مضطری را در وقت گرفتاری او، و او را از غم فرج دهد، و یاری کند او را به برآوردن حاجت او، خدای تعالی می نویسد از برای او هفتاد و دو رحمت خود را، که یکی را در دنیا به او می رساند و به آن معیشت او را به اصلاح می آورد و هفتاد و یک دیگر را ذخیره می کند از برای روز قیامت و هولهای آن روز» و از سلطان سریر ارتضا علی بن موسی الرضا علیه السلام مروی است که «هر که شاد کند مومنی را از غم و اندوه، شاد می کند خدای دل او را در روز قیامت» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که شاد کند مومنی را، مرا شاد کرده است و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است» و فرمود که «محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال شاد کردن مومنان است» و از حضرت امام محمد باقرعلیه السلام مروی است که «در آن چیزهائی که خداوند با بنده خود موسی علیه السلام راز گفت این بود که فرمود مرا بندگانی است که بهشت خود را بر ایشان مباح فرموده ام، و ایشان را در بهشت صاحب اختیار خواهم ساخت موسی عرض کرد: پروردگارا ایشان چه طایفه اند؟ فرمود: کسی است که دل مومنی را شاد سازد سپس آن حضرت فرمود که «شخص مومنی در مملکت پادشاه جباری بود، آن جبار قصد او کرد، آن مومن فرار کرد به ولایت کفار، و به خانه مرد مشرکی فرود آمد و آن شخص مشرک وی را جای داد و با او مهربانی کرد و میهمانی او نمود و چون هنگام وفات آن شخص کافر رسید پروردگار عالم به او وحی فرستاد که قسم به عزت و جلال خودم که اگر در بهشت تو را راه می بود، ترا در آنجا ساکن می کردم، اما بهشت حرام است بر کسی که مشرک بمیرد، و لیکن ای آتش دوزخ او را بترسان و حرکت ده و لیکن اذیت مرسان و روزی از دو طرف روز به او خواهد رسید» و نیز آن حضرت فرمود که «چنان نپندارد کسی از شما که چون مومنی را شاد کرد فقط او را شاد کرده است، نه، بلکه والله ما را شاد کرده است بلکه والله پیغمبر خدا را شاد کرده است» و فرمود که «چون مومن از قبر خود بیرون آید با او «مثالی» بیرون خواهد آمد و به او خواهد گفت: بشارت باد تو را به کرامت و سرور از جانب خدا آن مومن خواهد گفت: خدا تو را به خیر بشارت دهد پس آن مثال همراه او خواهد رفت و او را بشارت خواهد داد و چون به امر هولناکی رسند گوید: این از تو نیست و چون به خوبی رسند گوید: این از تو است و از او جدا نخواهد شد تا او را به مقام حضور باری تعالی باز دارد پس چون امرالهی رسد که او را به بهشت برند، آن مثال خواهد گفت که بشارت باد تو را، که خدای امر فرموده تو را به بهشت برند آن مومن گوید خدا تو را رحمت کند، تو کیستی که با من همراهی کردی و مرا بشارت رسانیدی؟ گوید: من آن سروری هستم که در دنیا مرا داخل دلهای برادران خود می کردی خدای تعالی مرا خلق کرد که تو را بشارت رسانم و در تنهائی انیس تو باشم» و این قدر که از برای ادخال سرور بر برادران دینی فضیلت و ثواب وارد شده است همان قدر معصیت و عذاب در اندوهگین کردن آنهاست و کسی که شاد شود از غمناکی بندگان خدا، خبیث النفس و ناپاک طینت است و شکی نیست که این صفت، ناشی از خباثت نفس است و بسیاری از خبیث طبعان، به این صفت مبتلا هستند، و در پی آنند که اخبار موحشه را به مردم رسانند و چون خبری شنیدند که موجب غم و اندوه کسی است، آرام نمی گیرند تا آن خبر را به او رسانند.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مذمت قهر کردن و دوری از برادران دینی
صفت ششم: مذمت قهر کردن و دوری از برادران دینی و این، نتیجه عداوت و کینه، یا بخل و حسد است، و از افعال ذمیمه می باشد.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر دو نفر مسلمی که از یکدیگر قهر و خشم کنند و از هم دوری جویند و سه روز چنین باشند و با هم صلح و آشتی نکنند، از دایره اسلام بیرون می روند و هر کدام که ابتدا به صلح و سخن گفتن کند در روز قیامت زود داخل بهشت خواهد شد» و نیز از آن حضرت مروی است که «از برای مسلمانان، حلال نیست که زیادتر از سه روز از برادر خود دوری و قهر کنند» از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هیچ دو مردی از روی قهر از یکدیگر جدا نمی شوند مگر اینکه یکی از آنها مستوجب لعنت می گردد و بسا باشد که هر دو مستوجب شوند شخصی عرض کرد: آنکه مظلوم است چرا مستوجب می گردد؟ فرمود: به جهت اینکه او چرا برادر خود را به صلح نمی خواند و ابتدا به کلام نمی کند از پدرم شنیدم که می فرمود: هرگاه دو نفر با هم نزاع کنند و یکی از آنها قهر کند، آنکه مظلوم است باید به نزد آن دیگری بیاید و بگوید: ای برادر تقصیر با من است و من ظلم کرده ام تا نزاع از میان ایشان برطرف شود به درستی که خدا حاکم عادل است و از ظالم، حق مظلوم را می گیرد» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «خدا رحمت کند کسی را که الفت بیندازد میان دو نفر از دوستان ما ای گروه مومنین سعی کنید و با یکدیگر مهربانی نمائید» و اخبار به این مضامین بسیار است پس لازم است بر هر که طالب نجات آخرت باشد که در این اخبار تأمل کند و آنچه در ثواب «اضداد آن، از: دوستی و الفت با برادران رسیده ملاحظه نماید، و خود را از شر شیطان نگاهدارد، و به جهت مطالب پوچ دنیویه پیوسته از گرد کدورت و رنجش یکدیگر، چون زنده در گور نباشد و اگر نزاعی فیما بین او و کسی واقع شود خود را بر آن بدارد که ابتدا به صلح و دیدن او کند تا بر شیطان و نفس اماره غالب گردد، و به درجات رفیعه و ثوابهای اخرویه برسد.
و بداند که هر که چون شیطان لعین، دشمنی در کمین، و چون نفس اماره بدخواهی همخوابه و قرین او باشد چون فرصت کدروت و رنجش و دشمنی با دیگران دارد، چگونه از مکر و نیرنگ دو عدوی تیزچنگ فراغت یافته، با برادران دینی راه دشمنی می پوید؟
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - فضیلت و ثواب آشتی و الفت
همچنان که اشاره به آن شد: ضد قهر و دوری از برادران مومن، آشتی و الفت با ایشان است و این از اوصاف جمیله و اعمال فاضله است و ثواب آن بی حد، و فایده آن بی نهایت است.
از حضرت رسالت مأب صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «جبرئیل خبر داد مرا که خدای فرشته ای بر زمین فرو فرستاد، آن فرشته می رفت، تا به در خانه ای رسید، که مردی ایستاده اذن داخل شدن می طلبد فرشته گفت: با صاحبخانه چه کار داری؟ گفت: برادر مسلمان من است، برای خدا به دیدن او آمده ام فرشته گفت: کار دیگر نداری؟ گفت: نه پس آن فرشته به او گفت: به درستی که من فرستاده خدایم به سوی تو و خدای تو را سلام می رساند، و می گوید: بهشت از برای تو واجب شد و گفت: خدای می گوید که هر مسلمانی که زیارت مسلمانی کند، نه آن است که او را زیارت کرده، بلکه مرا زیارت کرده است و ثواب او بر من بهشت است» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «چون مومن از منزل خود بیرون می آید، که برادر خود را زیارت کند، پس خدای تعالی فرشته ای به او موکل می گرداند، که بالی از بالهای خود را در زیر قدم او می افکند و بال دیگر را سایبان او می کند و چون به منزل برادر مومن داخل می شود، خدای تعالی ندا می فرماید که ای بنده تعظیم کننده حق من، و پیروی کننده آثار پیغمبر من لازم است بر من که تعظیم تو کنم از من سوال کن تا عطا نمایم بخوان مرا تا اجابت تو را فرمایم، ساکت شو تا بی طلب حاجت تو برآورم پس چون مراجعت کند، آن فرشته مشایعت او کند و همچنان بال خود را سایبان او می سازد، تا به منزل خود داخل شود بعد از آن، خدای تعالی ندا فرماید که به تحقیق واجب گردانیدم برای تو بهشت خود را و تو را اذن شفاعت دادم از برای بندگان خود» و نیز مروی است که «هر مومنی که از منزل خود برآید، که زیارت برادر مومن خود کند، و عارف به حق او باشد، خدای تعالی برای هر قدمی حسنه ای از برای او می نویسد و سیئه ای او را محو می کند و درجه او را بلند می گرداند و چون در خانه را بکوبد، درهای آسمان از برای او گشوده می شود و چون با هم ملاقات کنند و مصافحه نمایند، و دست به گردن یکدیگر کنند، خدای تعالی متوجه ایشان گردد، و به ایشان بر ملائکه مباهات کند و فرماید: نظر کنید به این دو بنده من که زیارت یکدیگر نمودند، و در راه من با هم دوستی کردند بر من لازم است که ایشان را عذاب نکنم به آتش، بعد از این، پس چون بازگردد، به عدد نفسها و قدمها و سخنهای او ملائکه مشایعت او کنند و او را از شدائد دنیا و عذاب آخرت محافظت نمایند، تا مثل آن شب از سال آینده پس اگر در اثنای آن سال بمیرد از حساب روز قیامت معاف باشد» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که به دیدن برادر مومن خود برود، خدای تعالی می فرماید که مرا دیدن کردی و ثواب تو بر من است .
و راضی نمی شوم از برای تو ثوابی را کمتر از بهشت» و فرمود که «زیارت برادر مومن از برای خدا بهتر است از آزاد کردن ده بنده مومن و هر که یک بنده مومن را آزاد کند، به هر عضوی از بدن او همان عضو او از آتش محفوظ می گردد» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «دو نفر که یکدیگر را ملاقات کنند، مثل دو دست اند که یکدیگر را می شویند هیچ دو نفر مومنی یکدیگر را ملاقات نمی کنند، مگر اینکه به واسطه هر کدام، خدا خیری به آن دیگر می رساند» و اخبار به این مضمون از حد افزون است و سر در تأکید در زیارت برادران مومن یکدیگر را آن است که ملاقات ایشان با یکدیگر، باعث رفع ناخوشی و عداوت، و حصول الفت و محبت می گردد و این اعظم اسباب اصلاح امر دنیا و آخرت است، زیرا حصول وحشت میان دو نفر، موجب فرصت شیطان و شادی او است و سبب گرفتگی خاطر و مشغول شدن دل و بازماندن از اصلاح خود می شود و چون الفت و محبت در میان برادران دینی بوده باشد، بسیاری از اسباب فراغت حاصل، و گرفتاری خاطر زایل می شود و از این است که خدای تعالی در مقام امتنان بر مومنین می فرماید: «لو أنفقت ما فی الارض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم» یعنی «تو هر گاه آنچه در روی زمین است، همه را صرف می کردی که الفت میان دلهای بندگان من بیندازی نمی توانستی، و لیکن خدا خود الفت افکند میان ایشان» و به این سبب، امر شده است به سلام کردن بر یکدیگر و مصافحه نمودن و معانقه کردن.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «سزاوارترین مردم به خدا و پیغمبر کسی است که ابتدا به سلام کند» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «خدا دوست دارد فاش کردن سلام را».
و فرمود که «از جمله تواضع و فروتنی آن است که به هر که ملاقات کنی بر او سلام نمائی» و از حضرت امام صادق علیه السلام مروی است که «با یکدیگر مصافحه کنید که مصافحه کینه را از دلها می برد» و فرمود که «مصافحه کردن با مومن، افضل است از مصافحه کردن با ملائکه» و نیز مروی است که «چون دو مومن با یکدیگر ملاقات کنند و مصافحه نمایند، خدای تعالی دست خود را در میان دستهای ایشان داخل می کند، و با آنکه محبت به برادر مومن خود بیشتر دارد مصافحه می کند» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «چون یکی از شما برادر خود را ملاقات نماید، بر او سلام کند و با او مصافحه کند» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «چون دو مومن با یکدیگر معانقه کنند، و دست در گردن یکدیگر نمایند رحمت الهی ایشان را فرو می گیرد و چون همدیگر را در آغوش کشند، و از آن، غیر از رضای خدا نخواهند، و منظورشان غرضی از اغراض دنیویه نباشد، از جانب رب العزه به ایشان خطاب رسد که گناهان شما آمرزیده شد، عمل را از سرگیرید» و به این سبب است که امر به مهمانی کردن، و عیادت مریض، و تشییع جنازه، و تعزیت اهل معصیت، و امثال اینها شده .
و از این اخبار مستفاد می شود که اهتمام حضرت باری به الفت و دوستی میان بندگان خود تا چه قدر است و از برای حفظ این صفت، چه سنتها سنیه قرار داده و چه قاعده ها وضع فرموده و در این زمان، اکثر سنتها متروک و فراموش شده و طریقه جاهلیت در میان مردم شیوع یافته از آثار نبوت، بجز رسمی، و از طریقه شریعت، بجز اسمی نمانده شیطان صفاتی چند هم رسیده اند که به جهت پیشرفت غرضهای فاسده دو روزه دنیای خود، نفاق و عداوت میان بندگان خدا می افکنند و آنچه را که پروردگار ایشان این همه اهتمام به آن دارد، پشت پا می زنند به دیدن یکدیگر نمی روند، مگر از روی ربا و نفاق، و مبنی بر اغراض فاسده و همدیگر را پرسش، نمی کنند، مگر از راه فساد و نیتهای باطله سلام را یکی از علامات پستی می شمرند، و از هر کسی توقع سلام می کنند و مصافحه را شیوه «بلها» می دانند.
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردائی
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - حقوق همسایگان
بدان که همچنان که از برای پدر و مادر و خویشان و منسوبان حقی است همچنین از برای همسایگان نیز از جانب پروردگار، حق ثابتی است، که آن را «حق جوار» گویند و آن نزدیک به حق خویشان است و از برای همسایگان، علاوه بر حق برادری، حقوقی دیگر است که هر که کوتاهی کند گناهکار خواهد بود و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «همسایگان، سه طایفه اند: همسایه ای است که او را یک حق است و همسایه ای است که او را دو حق است و همسایه ای است که او را سه حق است پس، آن که سه حق دارد، همسایه ای است که مسلمان باشد و خویش باشد، او را حق همسایگی و اسلام و حق خویشی است و آن که دو حق دارد، همسایه ای است که مسلمان باشد و خویش نباشد، و از برای او حق همسایگی و حق برادری است، که حق اسلام است و آن که یک حق دارد، همسایه ای است که کافر باشد، همین او را حق همسایگی است و بس» و نیز از آن حضرت مروی است که «نیکو همسایگی کن با همسایگان تا مسلمان باشی» و در حدیثی دیگر از آن سرور مروی است که «هر که ایمان به خدا و روز قیامت دارد باید با همسایه خود اکرام کند» روزی به آن حضرت عرض شد که «فلان زن روزها روزه می گیرد و شبها به عبادت می گذارند و لیکن همسایگان خود را اذیت می رساند فرمود: او از اهل جهنم است» و از حضرت امیر علیه السلام مروی است که «حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نوشت میان مهاجر و انصار، و هر که ملحق به ایشان است از اهل یثرب، که همسایه آدمی مثل نفس اوست، که باید به او ضرر نرساند و حرمت همسایه بر همسایه مثل حرمت مادر است» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «نیکویی با همسایگان باعث زیادتی عمر و آبادی دیار می گردد» و فرمود که «از ما نیست کسی که نیکویی با همسایه نکند» و فرمود که «حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که ایمان به من نیاورده است هر که سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد» منقول است که «چون بعد از جدائی یعقوب از یوسف، بنیامین نیز از او جدا افتاد، فریاد برکشید که «پروردگارا مرا رحم نمی کنی، که چشم مرا گرفتی و مرا نابینا کردی و پسر مرا نیز گرفتی؟» خدا به او وحی فرستاد که «چرا در فلان روز گوسفندی کشتی و کباب کردن و خوردی و فلان شخص در همسایگی تو روزه بود به او چیزی ندادی؟» بعد از آن هر صبح و شام منادی یعقوب ندا می کرد که از منزل یعقوب تا یک فرسخ راه، هر که بخواهد نهار یا شام بخورد، به منزل یعقوب حاضر گردد» و مروی است که «در روز قیامت، همسایه فقیر چنگ زند بر دامن همسایه غنی، و گوید: پروردگارا از او بپرس که چرا در را بر روی من بست و احسان خود را از من منع نمود؟» چنان مدان که حق همسایه همین است که او را اذیت نرسانی، چون این تخصیص به همسایه ندارد، و این حقی است که از برای همه کس ثابت است بلکه باید علاوه بر این، با او به مهربانی و ملاطفت سلوک کرد و احسان خود را از او دریغ نداشت و آنچه به آن محتاج باشد و تو آن را مالک باشی از او مضایقه نکنی، و او را مانند شریک در مال خود بدانی و بر او سلام کنی و دراز نفسی با او نکنی و از مخفیات احوال او که می خواهد پوشیده باشد تفتیش نکنی و در مرض، او را عیادت کنی و در مصیبت به «تعزیت او حاضر شوی و در عزا با او همراهی کنی و در شادی، تهنیت او را نمائی و اگر به عیبی از او مطلع شوی بپوشانی و اگر از او خطایی سرزند عفو کنی و اگر خواهد بر دیوار خانه تو حملی کند مانع نشوی و اگر خواهد ناودانی به فضای خانه تو گذراد مضایقه نکنی و اگر خاکروبه بر در خانه تو بریزد، منع نفرمائی و از اسباب خانه، چون دیگ و ظروف و تبر و تیشه و نمک و آتش و امثال اینها، آنچه خواهد دریغ نداری و اگر خواهد از راهی که مختص تو است آمد و شد نماید، تنگ نگیری و چشم خود از اهل و عیال او نگاهداری و چون در خانه نباشد غافل از خانه او نشوی و با اولاد او لطف و مهربانی کنی و به آنچه مصلحت دین و دنیای او باشد، او را ارشاد نمائی و اگر از تو یاری خواهد او را یاری کنی و اگر قرض طلبد او را قرض دهی و بنای خانه خود را بدون اذن او بر او بلند نگردانی که هوای خانه او را حبس کند و چون از اطعمه لذیذه به خانه آوری، از برای او بفرستی، و اگر نفرستی پنهان کنی، تا اطفال او مطلع نشوند و خواهش داشته باشند و نتوانند و امثال اینها.
و مخفی نماند که در شناختن همسایگی، رجوع به عرف می شود، یعنی هر که را متعارف باشد که همسایه گویند، این حقوق از برای او ثابت است.
و از بعضی اخبار مستفاد می شود که «از چهار طرف خانه تا چهل خانه همسایه هستند».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فضیلت عیب پوشی کردن
و مخفی نماند که ضد این صفت خبیثه، عیب پوشی کردن و پرده بر بدیهای مردم افکندن است و ثواب آن بسیار، و فضیلت آن خارج از حیز شمار است.
صاحب مسند رسالت، و شافع روز قیامت می فرماید که «هر که پرده بپوشد بر عیب مسلمانی، خدای تعالی بپوشاند عیوب او را در دنیا و آخرت» و فرمود که «هیچ بنده ای عیب بنده دیگر را نپوشاند، مگر اینکه خدای تعالی در روز قیامت عیب او را می پوشاند» بلی:
ستر کن تا بر تو ستاری کنند
تا نبینی ایمنی بر کس مخند
و نیز فرموده است که «هیچ فردی نمی بیند امر ناشایستی از برادر مسلم خود پس آن را بپوشاند، مگر اینکه داخل بهشت می گردد» و همین قدر در شرافت پرده پوشی کافی است که یکی از جمله صفات آفریدگار، «ستار» است و از شدت اهتمام الهی در ستر بدیهای بندگان، ثبوت بدترین فواحش را که زنا باشد، به نوعی مقرر فرموده که بسیار کم اتفاق می افتد که ثابت شود، زیرا قرار داد در اثبات آن، بر شهادت چهار نفر شاهد عادل نهاد، که مشاهده آن عمل را چون میل رد سرمه دان کرده باشند.
پس، ای برادر پروردگار عالم را بنگر که چگونه پرده افکنده است بر امر گناهکاران از بندگان خود در دنیا، و راه ظهور آن را بسته و به فضیحت عاصیان راضی نگشته بلکه هر روزی چندین معصیت از تو سر می زند، و خداوند عالم همه را می بیند و می داند و پرده از آن برنمی دارد.
کس نمی داند ز تو جز اندکی
از هزاران جرم و بد فعلی یکی
نیک می دانی تو و ستار تو
جرمها و زشتی کردار تو
هر چه کردی جمله ناکرده گرفت
طاعت ناکرده آورده گرفت
پس، هشیار باش و زبان به عیب دیگران مگشای و چنین ندانی که پرده پوشی پروردگار ستار، همین در دار دنیاست، و در عرصه عقبی پرده از روی کار برخواهد داشت زنهار، زنهار.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
چون برآید از بدان نیکی و از نیکان بدی
در احادیث وارد شده است که «هرگاه خدای تعالی سر بنده را در دنیا بپوشاند، کرم او از آن بالاتر است که در آخرت ظاهر گرداند و اگر در دنیا پرده از آن براندازد، از آن کریم تر است که دوباره در آخرت آن را ظاهر نماید» و نیز وارد شده است که «در روز قیامت بنده ای را بیاورند که گریان باشد خطاب رسد که چرا می گریی؟ عرض کند: گریه می کنم بر آنچه در این روز از عیوب من در نزد آدمیان و فرشتگان ظاهر خواهد شد خداوند عالم می فرماید که ای بنده من تو را در دنیا رسوا نکردم، و حال آنکه تو مشغول معصیت من بودی و می خندیدی، چگونه امروز تو را رسوا می کنم، و حال اینکه معصیت نمی کنی و گریانی» مروی است که «در فردای محشر جناب پیغبر صلی الله علیه و آله و سلم از داور اکبر مسئلت می نماید که محاسبه امت او را در حضور فرشتگان و پیغمبران و سایر امتان نکند، تا عیوب آنها بر ایشان ظاهر گردد، بلکه به حساب ایشان چنان برس که بجز تو و من، دیگر کسی بر آن مطلع نگردد خطاب الهی رسد که ای حبیب من من به بندگان خود از تو مهربانترم، چون تو روا نداری که عیوب ایشان نزد غیر تو ظاهر شود، من روا ندارم که بر تو هم ظاهر گردد و ایشان در پیش تو شرمسار شوند من خود به تنهائی به محاسبه ایشان پردازم، و چنان که بجز من احدی بر عیوب ایشان مطلع نگردد» پس هرگاه عنایت پروردگار در پوشیدن عیوب بندگان تا به این حد بوده باشد، پس ای مسکین غافل، و ای مبتلای به انواع عیوب و رذایل، ترا چه افتاده است که این پرده از عیوب بندگان خدا برمی داری، و سعی در فاش کردن بدیهای ایشان می نمائی، و زبان هرزه خود را به مذمت ایشان می گشائی؟ از خود غافلی که به چه عیوب گرفتاری، و به چه اعمال ناشایسته در کاری اندکی دیده بگشای، و به سراپای خود نظر کن و صفحه ضمیر خبیث خود را مطالعه کن، و چاره از عیوب خود کن.
در کوی و در چهی ای قلتبان
دست بردار از سبال دیگران
ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
غافلند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب یکدگر
هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش
کی شدی فارغ وی از اصلاح خویش
ای جان برادر ساعتی تأمل کن، که اگر عیبی را از تو در پیش دیگران فاش کند، حال تو چگونه خواهد بود، حال دیگران را هم بر خود قیاس کن و بدان که از اخبار و آثار، واضح و روشن، و از تجربه، عیان و ثابت و مبین است، که هر که دیگری را رسوا کند خود نیز رسوا می گردد، و هر که عیب کسی را ظاهر کند عیب او نیز فاش می گردد.
پس، ای جان من بر خود رحم کن، و اقتدا به پروردگار خود نما، و پرده بر عیوب بندگان افکن، و چشم خود را از دیدن عیوب مردم، کور، و گوش خود را کر، و زبان خود را از گفتن، لال ساز.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مذمت فاش کردن راز مردم
صفت دهم: مذمت فاش کردن راز مردم و فضیلت رازداری است و این اعم است از اظهار عیوب مردم، زیرا «راز» می تواند شد از عیوب باشد و می تواند شد نباشد لیکن حد افشای آن موجب ایذاء و اهانت به حق دوستان یا غیرایشان است و این عمل در شرع، مذموم، و صاحب آن در نزد عقل، معاتب و ملوم است.
از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «نقلی که میان دو نفر گذشت امانت است میان شما» و وارد است که «از جمله خبائث آن است که سر برادر خود را فاش کنی» عبدالله بن سنان به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد که «رسیده است که عورت مومن بر مومن حرام است فرمود: بلی عرض کرد که مراد، عورتین او است؟ فرمود: نه چنین است، بلکه فاش کردن سر اوست» و ضد این عمل، که نگهداری راز، و کتمان اسرار باشد از افعال محموده و نتیجه قوت نفس، و شهامت آن است.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بداد جام می و گفت راز پوشیدن
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و محرم راز خداوند اکبر می فرماید: «خوشا به حال بنده ای که گمنام باشد، خدا او را شناسد و معروف مردم نباشد، چنین اشخاص، چراغ راه هدایت، و سرچشمه علم و حکمتند هر فتنه ظلمانی به واسطه ایشان روشن می شود نه فاش کننده اسرارند، و نه بردارنده پرده از کار، و نه در صدد جفا و آزار از ریا دور، و از خودنمائی مهجورند» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «مبادا از آن اشخاص باشید که پرده در، و فاش کننده رازها هستند، به درستی که خوبان شما کسانی هستند که چون کسی به ایشان نگاه کند به یاد خدا افتد و بدان شما کسانی هستند که سخن چینی می نمایند و جدائی میان دوستان می افکنند، و در صدد تفتیش عیوب مردم هستند» و مخفی نماند که رازداری بر دو نوع است: یکی راز دیگران را نگاهداشتن، و آن، آن است که مذکور شد و دیگری، اسرار خود را پوشیدن و آشکار نکردن و این نیز از جمله لوازم، و فاش کردن آنها از ضعف نفس و سستی عقل است، زیرا اسرار آدمی از دو حال بیرون نیست: یا کاشف از دولت و سعادت و نیک فرجامی است، یا مخبر از نکبت و شقاوت و ناکامی و برهر دو تقدیر، کتمان اولی است چون اگر از قبیل اول است، اظهار آن موجب زیادتی عدوات دشمنان، و حسد ابنای زمان، و توقع ارباب طمع و دون همتان می شود و اگر از مقوله دوم است، بروز آن باعث شماتت دشمنان، و اندوه دوستان، و خفت در نظر ظاهربینان می گردد و بسا باشد که بر افشای اسرار، مفاسد بسیار مترتب گردد و از این جهت منع شده است که کسی از خود راز با دوستان در میان نهد، زیرا: هر دوستی را نیز دوستی است، و هرگاه نتوانی راز خود را نگاهداری، چگونه دیگری راز تو را نگاه می دارد.
منه در میان راز با هر کسی
که جاسوس همکاسه دیدم بسی
سکندر که با شرقیان حرب داشت
در خیمه گویند در غرب داشت
چو بهمن به زابلستان خواست شد
چپ آوازه افکند و از راست شد
اگر جز تو داند که عزم تو چیست
بر آن رأی و دانش بباید گریست
و این صفت، هیچ طایفه را این قدر در کار نیست، که سلاطین و الاتبار را و پوشیدن اسرار، از شرایط سلطنت و جهانبانی، و از مهمات ضوابط کشورستانی است چون ایشان را دشمنان و مدعیان بسیار، و هرگاه بر مکنون ضمیر پادشاه مطلع شوند، در صدد تدارک برمی آیند پس باید از محرمان و دانایان و امنای دولت نیز اسرار را مخفی دارند، که محرم را نیز محرمی باشد و بسا باشد که منجر به هلاکت و فساد می گردد.
چون، مهدی عباسی پسران خود: هادی و هارون را به ترتیب ولیعهد کرد، بعد از وفات او ابتدا هادی به سریر خلافت متمکن شد در صدد خلع هارون، و بیعت کردن مردم با پسرش جعفر برآمد و هر چند هارون را به این امر تکلیف کرد، تن در نداد.
هادی علاج را منحصر در قتل برادر دیده، از این مقوله با بعضی از ارکان دولت و اهل حرم باز گفت خیزران، مادر هادی و هارون از این، بو برده، نظر به فرط محبتی که با هارون داشت، هادی را به شربتی مسموم روانه ملک نیستی گردانید.
گر آرام خواهی در این آب و گل
مگو تا توانی بکس راز دل
و هرگاه کسی خواهد که ملکه کتمان اسرار، او را حاصل شود، باید از اظهار و اخبار در ابراز ارادتی که چندان اعتنائی به آنها نیست خود را نگاه دارد، و نفس خویش را به این عادت دهد، تا ملکه از برای او حاصل گردد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
سخن چینی و نمامی و مفاسد آن
صفت یازدهم: سخن چینی و نمامی و مفاسد آن و این رذل ترین افعال قبیحه، و شنیع ترین همه است و صاحب این صفت، از جمله اراذل ناس و خبیث النفس است بلکه از کلام الهی مستفاد می شود که هر سخن چینی ولد الزنا است.
می فرماید: «هماز مشاء بنمیم مناع للخیر معتد أتیم عتل بعد ذلک زنیم» و می فرماید: «ویل لکل همزه لمزه» یعنی «وای از برای هر سخنی چینی غیبت کننده» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هیچ سخنی چینی داخل بهشت نمی شود» و فرمود که «دشمن ترین شما در نزد خدا کسانی هستند که از پی سخن چینی میان دوستان می روند، و برادران را از هم جدا می کنند و طلب عیب پاکان را می نمایند» و در حدیث دیگر از آن سرور مروی است که «چنین اشخاص، شرار مردم اند» و نیز از آن بزرگوار مروی است که «حق سبحانه و تعالی بهشت را آفرید، و به آن فرمود که سخن بگو بهشت گفت: به سعادت رسید، هر که داخل من شد خداوند جبار جل جلاله فرمود: قسم به عزت و جلال خودم که مأوا نمی کند در تو هشت گروه: مداومت کننده بر شرب خمر، و اصرار کننده بر زنا، و سخن چین، و دیوث، و لشکر پادشاه ظالم، و مخنث، و کسی که قطع رحم کند، و آنکه با خدا عهدی نماید و به آن وفا نکند» آورده اند که «در زمان حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام در بنی اسرائیل قحط و خشک سالی شد موسی علیه السلام چندین دفعه به دعای باران بیرون رفت و اثری نبخشید حضرت کلیم الله در این باب مناجات کرد وحی به او رسید که در میان شما سخن چینی هست، و من به شومی او دعای شما را مستجاب نمی کنم» و از مضمون این خبر می توان دانست که صاحب این صفت، چقدر از رحمت الهی دور است، که از شئامت همراهی او، دست رد بر سینه مدعای حضرت کلیم نهاده، و در رحمت و فیض بر روی امتی نگشاده.
و مروی است که «ثلث عذاب قبر، به واسطه سخن چینی است» و هر که حقیقت این صفت خبیثه را بشناسد، می داند که سخن چینی، بدترین مردمان و خبیث ترین ایشان است، زیرا صاحب این صفت، منفک نمی شود از دروغ و مکر و خیانت و کینه و حسد و نفاق و افساد میان بندگان خدا، و خدعه و همه این صفات، باعث هلاکت ابدی و شقاوت سرمدی است و خدای تعالی در قرآن مجید لعن فرموده است کسی را که «قطع کند آنچه را که خدا امر به وصل آن نموده و فساد در زمین کند» و سخن چینی، این هر دو عمل را مرتکب شده.
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «داخل بهشت نمی شود کسی که میان مردم، جدایی افکند» و سخن چین مفرق دوستان است.
و نیز، آن حضرت فرمودند که «بدترین مردم کسی است که مردم از شرارت او احتراز کنند» و شکی نیست که سخن چین، این چنین است مجمل کلام اینکه بدی سخن چین، از همه کس بیشتر است.
آورده اند که «مردی بنده ای فروخت، به خریدار گفت: این بنده هیچ عیبی ندارد جز سخن چینی خریدار گفت: راضی شدم پس آن را خرید و برد چند روزی که از این گذشت روزی آن غلام به زن آقای خود گفت: من یافته ام که آقای من تو را دوست ندارد و می خواهد زنی دیگر بگیرد زن گفت: چاره چیست؟ گفت: قدری از موی زیر زنخ او را به من ده تا به آن افسونی خوانم و او را مسخر تو گردانم زن گفت: چگونه موی زیر زنخ او را به دست آورم؟ گفت: چو بخوابد، تیغی بردار و چند موی از آنجا بتراش و به من رسان بعد از آن به نزد آقا رفت و گفت: زن تو با مرد بیگانه طرح دوستی افکنده، و اراده کشتن تو کرده است چنانچه خواهی صدق من بر تو روشن شود، خود را به خواب وانمای، و ملاحظه کن مرد به خانه رفته چنین کرد زن را دید با تیغ بر بالین او آمد یقین به صدق غلام کرده، بی محابا از جا برخاست و زن را به قتل رسانید در ساعت، غلام خود را به خویشان زن رسانیده، ایشان را از قتل زن اخبار نمود ایشان آمده شوهر را کشتند و شمشیرها در میان قبیله زن و شوهر کشیده شد و جمعی کثیر به قتل رسیدند» و علاوه بر همه این مفاسد، سخن چین بیچاره اکثر اوقات در بیم و اضطراب این است که مبادا رسوا شود بیشتر وقتها خجل و شرمسار، و با وجود اینها در نزد آنها که سخن چینی کرده خفیف و بی وقع و دو به هم زن و خبیث شناخته شده است، گو به روی او اظهار نکنند.
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
کنند این و آن خوش دگر باره دل
وی اندر میان، کوربخت و خجل
میان دو تن آتش افروختن
نه عقل است خود را در آن سوختن
ملا احمد نراقی : باب چهارم
اصلاح میان مردم و فضل و ثواب آن
و ضد این صفت، که اصلاح میان مردمان بوده باشد از معالی صفات و فضایل ملکات است و علامت شرافت نفس و طهارت ذات است و به این سبب، ثواب بسیار، و فضیلت بی شمار به ازای آن در احادیث و اخبار رسیده است.
سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «فاضل ترین صدقات، اصلاح کردن میان مردمان است» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «صدقه ای که آن را خدا دوست دارد، اصلاح کردن میان مردم است، هرگاه فسادی میان ایشان واقع شود، و نزدیک کردن ایشان را به یکدیگر است، چون دوری و جدائی میانشان واقع شود» و به مفضل، وکیل خود فرمود که «هر گاه نزاعی میان دو نفر از شیعیان ما ببینی از مال من میان ایشان اصلاح کن» و به جهت وجوب اصلاح میان مردم است که دروغ گفتن در آن جایز است.
چنان که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر دروغی را می نویسند مگر اینکه در جهاد بوده باشد یا دروغ بگوید میان دو نفر که اصلاح میان ایشان کند» و حضرت صادق علیه السلام به ابن عمار فرمود که «از من به فلان اشخاص چنین و چنین بگو ابن عمار عرض کرد که هرگاه غیر از آنچه فرمودید سخنی دیگر از زبان شما به جهت اصلاح بگویم رواست؟ فرمود: بلی، مصلح، دروغگو نمی باشد، امثال این سخنها صلح است نه کذب» و مراد این است که اگر کسی به جهت اصلاح میان مردم سخن غیر واقعی بگوید که اصلاح شود، این را دروغ نمی گویند و ضرر ندارد سبحان الله اعتنای پروردگار عالم به اصلاح حال مردم تا آن حد است که دورغ را که از معاصی عظیمه است در این خصوص تجویز فرموده و آن را افضل صدقات قرار داده و قواعد قانونی چند به جهت حصول الفت مقرر فرموده و مفسد را به لعن و عذاب، مخصوص ساخته و با وجود این، چنانچه در بسیاری از ابنای روزگار مشاهده می شود بسیاری از ارباب نفوس خبیثه به جهت پیشرفت امور دنیویه و گذران چند روزه این خانه عاریت اساس، افساد میان دوستان و مسلمانان می چینند، و آتش فتنه روشن می کنند بلکه چه بسا کسانی هستند که به اندک خلاف توقعی که از کسی مشاهده نمودند در مقام انواع فساد برمی آیند.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت هفدهم - معنی و حقیقت غیبت
و کلام در آن، یا در حقیقت و معنی آن است یا گناه و مفاسد آن، یا معالجه و کفاره آن، یا آنچه استثناء شده و تجویز آن شده است از افراط آن، یا در بیان ضد آن است.
پس در این جا چند فصل است.
فصل اول: بدان که حقیقت غیبت آن است که چیزی نسبت بغیری که شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد.
خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینکه بگویی: فلانی کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا «قطور و امثال اینها است.
یا در نسب او باشد مثل اینکه بگویی: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینها است.
یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اینکه بگویی: بد خلق، یا بخیل، یا متکبر، یا جبان، یا ریاکار، یا دروغ گو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بی وقت به خانه مردم می رود، و نحو اینها است.
یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب چنانکه بگوئی:
جامه فلان کس چرکین است یا خانه او چون خانه یهودان است یا عمامه او مثل گنبدی است، یا بقدر گردوئی است یا کلاه او دراز است یا مرکب او «جلف است و امثال اینها.
و همچنین در سایر اموری که منسوب به او باشد و به بدی یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید.
همچنان که حدیث نبوی به آن دلالت می کند، فرمود: «آیا می دانید که غیبت چه چیز است؟ عرض کردند: خدا و رسول او داناتر است فرمود: آن است که یاد کنی برادر خود را به چیزی که او را ناخوش آید شخصی عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است والا بهتان است» «و نام مردی در خدمت آن حضرت برده شد، شخصی عرض کرد که چه عاجز است حضرت فرمود: غیبت رفیق خود را کردی» و روزی اسم زنی مذکور شد عایشه گفت: کوتاه قد است جناب رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او را غیبت کردی» و زنی دیگر مذکور شد عایشه گفت: «آن دامن بلند است حضرت فرمود: بیفکن از دهن خود، پس پاره گوشتی از دهن او افتاد» روزی یکی از اصحاب به دیگری گفت: «فلان شخص بسیار خواب است حضرت فرمود: گوشت برادر خود را خوردی» و آنچه در بعضی از احادیث وارد شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یا بعضی از ائمه علیه السلام مذمت بعضی از اشخاص معینه را فرموده اند، یا از برای بیان احکام الهی بوده یا از طوایفی بوده اند که غیبت آنها مستثنی است، چنانچه مذکور خواهد شد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
شنونده غیبت نیز حکم غیبت کننده را دارد
بدان که آنکه غیبت را می شنود نیز حکم غیبت کننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است و همچنان که غیبت کنندگان، افساد دارند، غیبت شنوندگان نیز چنین اند، زیرا: آن کسی که در حضور او غیبت مسلمانی می شود یا به آن خوشحال نمی شود و بدش هم نمی آید و به این جهت منع نمی کند یا خوشحال می شود ولی از راه ریا و تزهد تصدیق نمی کند بلکه گاه است منع می کند اما قلبا طالب آن است که منع او را نشنوند و بسا باشد حیله ها برانگیزد که آن غیبت قطع نشود، مثل اینکه اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمی دانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم، که آن غیبت کننده بیشتر میل در غیبت کند و به این سخنها او را به غیبت وا می دارد و اینها همه در گناه و حکم با غیبت کننده شریکند.
خلاصه آنکه گناه شنونده غیبت، مثل غیبت کننده است، مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند یا از مجلس برخیزد و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد و اگر به زبان گوید: ساکت شو، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند والا مستوجب نکال می گردند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که مومنی را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یاری او را بکند و نکند خدا در روز قیامت او را ذلیل می سازد» و فرمود: «هر که رد کند از غیبت، برادر خود را و آبروی او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروی او را نگاهدارد» و فرمود که «هیچ مردی نیست که بدی برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب داری و حمایت کند اگر چه به یک کلمه باشد و نکند مگر این که خدای تعالی او را در دنیا و آخرت ذلیل می کند و هر که بدی برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یاری او کند خدا یاری او کند در دنیا و آخرت» و فرمود: «هر که حمایت کند آبروی مسلمانی را، خدا در روز قیامت ملکی را می فرستد که او را حمایت کند».
و فرمود: «هر که منت گذارد بر برادر خود در خصوص غیبتی از او که در مجلسی بشود و آن را رد کند، خدای تعالی هزار در از شر را در دنیا و آخرت از او دور می کند و اگر بتواند و رد غیبت او را نکند گناه او هفتاد مقابل آن کسی است که غیبت کرده است».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل پنجم - شرافت ستایش و مدح مسلمین
ضد غیبت مسلمین، مدح و ستایش ایشان است و آن صفتی است خوب، و عملی است مرغوب باعث حصول محبت، و موجب دوستی و الفت می گردد، خصوصا هرگاه در غیاب ایشان بوده باشد و موجب داخال فرح و سرور در دل برادر مومن می شود و ثواب آن چنان که مذکور شد بسیار است و احادیث در ثواب خصوص مدح نیز رسیده.
چنان که مروی است که «جمعی ستایش بعضی از مردگان را کردند، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بهشت از برای شما واجب شد» و وارد شده که «هر یک از فرزندان آدم را همنشینانی چند از ملائکه هست پس اگر برادر مسلم خود را به نیکوئی یاد کرد ملائکه گویند: مثل این از برای تو باد» لیکن مخفی نماند که همچنین نیست که هر گونه مدحی و ستایشی خوب و پسندیده باشد، بلکه این در صورتی است که به آنچه مدح می کند راست باشد و مدح ظلمه و فاسقین را نکند و مشتمل بر دروغی نباشد و از روی ریا و نفاق نباشد، که اگر از روی نفاق باشد آن مدح بد است اگر چه راست باشد چون آن باعث سرور و فرح از ظالم و فاسق می گردد و شاد کردن ایشان را مذموم، بلکه حرام می دانند.
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بدرستی که هرگاه کسی مدح فاسقی را بکند خدا خشمناک و غضبناک می گردد» و مدح کسی را که باعث عجب و تکبر او شود نکنید چه بسیارند که چون مردمان، زبان به مدح ایشان گشایند از خود راضی می شوند و باد پندار و غرور به کاخ دماغ ایشان می وزد و مدح چنین کسانی جایز نیست و باعث هلاکت ایشان می گردد و از این جهت بود که «شخصی در خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مدح دیگری را کرد، حضرت فرمود: گردن او را قطع نمودی» و فرمود: «هرگاه مدح برادر خود را در برابر او کنی گویا تیغ بر حلق او کشیده ای» و دیگری در حضور آن سرور، مدح شخصی را کرد، حضرت فرمود: پی کردن او را، خدا تو را پی کند» و اخباری که در مذمت مدح کردن رسیده همه در صورتی است که متضمن یکی از مفاسد باشد و به هر حال، خوش آمدن کسی از اینکه او را مدح و ثنا گویند بسیار مذموم و از جمله صفات رذیله است همچنان که مذکور خواهد شد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت هیجدهم - دروغ گفتن
و آن از جمله گناهان کبیره، بلکه قبیح ترین گناهان و خبیث ترین آنها است صفتی است که آدمی را در دیده ها خوار، و در نظرها بی وقع و بی اعتبار می سازد و سرمایه خجالت و انفعال، و باعث دل شکستگی و ملال سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سیاه روئی دنیا و عقبی است و آیات در مذمت این صفت بسیار، و اخبار در نکوهش آن بی شمار است.
خداوند کریم می فرماید: «إنما یفتری الکذب الذین لایومنون» یعنی «این است و جز این نیست که به دروغ، افترا می بندند کسانی که ایمان به خدا ندارند».
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هرگاه مومنی بدون عذر شرعی، دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت می کنند و از دل او تعفن و گندی بلند می شود و می رود تا به عرش می رسد و خدای تعالی به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او می نویسد، که آسان ترین آنها زنائی باشد که با مادر خود کرده باشد» و از آن سرور پرسیدند که «مومن، جبان است؟ فرمودند: بلی عرض کردند: بخیل است؟ فرمود: بلی عرض شد که دروغگو است؟ فرمود: نه و فرمود که: «دروغ، روزی آدمی را کم می کند» و نیز از آن بزرگوار مروی است که «وای بر آن کسی که سخن گوید به دروغ، تا حاضران را بخنداند وای بر او، وای بر او، وای بر او» و فرمود «گویا مردی به نزد من آمد و گفت: برخیز برخاستم با او روانه شدم تا رسیدم به دو نفر، یکی نشسته بود و دیگری ایستاده، در دست او قلابی از آهن بود، آن را فرو می برد به یک طرف سر او و می کشید تا به شانه او می رسید، بعد از آن بیرون می آورد به طرفی دیگر فرو می برد من گفتم این چه عمل است؟ گفت: این مرد نشسته مردی است دروغگو، که به این نحو در قبر، عذاب می شود تا روز قیامت» و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره، و آن شرک به خدا، و عقوق والدین، و کذب است» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «بنده ای مزه ایمان را نمی یابد تا دروغ را ترک کند، خواه دروغ از روی شوخی و هزل باشد یا از جد» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که: «خدای تعالی از برای بدی، قفلها قرار داده است، کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب» و فرمود که «دروغ، خراب کننده بنای ایمان است» و از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مروی است که «جمیع اعمال خبیثه در خانه ای است و کلید آن خانه دروغ است» و مخفی نماند که بدترین انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام است، یعنی کسی مسأله ای گوید که مطابق با واقع نباشد، یا حدیثی دروغ نقل کند و امثال اینها.
و همین قدر در مذمت دروغ بر ایشان کافی است که «روزه را باطل می کند» و باعث وجوب قضا و کفاره می شود بنابر اقوی، همچنان که در کتب فقهیه مسطور است.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
خاموشی ضد آفات و مفاسد زبان
و بدان که: ضد همه آفات زبان و مفاسد آن، صمت و خاموشی است و کسی را خلاصی از آفات زبان جز به آن نیست و آن از محاسن شیم، و صاحب آن در نزد همه کس عزیز و محترم است و باعث جمعیت خاطر و افکار، و موجب دوام هیبت و وقار، و فراغت از برای ذکر و عبادت، و سلامتی در دنیا و آخرت است.
و از این جهت سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من صمت نجی» یعنی «هر که خاموشی را شعار خود ساخت نجات یافت» و فرمود «هر که ایمان آورد به خدا و رسول، باید هر سخنی که می گوید خیر باشد یا خاموش نشیند» اعرابی ای به خدمت آن حضرت آمد عرض کرد «مرا به علمی دلالت کن که داخل بهشت شوم فرمود گرسنگان را سیر کن و تشنگان را سیراب نمای پس اگر قدرت بر اینها نداشته باشی زبان خود را از غیر سخن حق و خیر محافظت کن که به این سبب بر شیطان غالب می گردی» و فرمود «چون مومن را خاموش و صاحب وقار بینید به او تقرب جوئید که حکمت بر دل او القا می شود» و نیز فرمود «مردم سه طایفه اند «غانم» و «سالم» و «هالک» و «غانم» کسی است که ذکر خدا کند و «سالم» آن است که سکوت را شعار خود سازد و «هالک» آن است که: به سخنان باطل فرو رود».
تأمل کنان در خطاب و صواب
به از ژاژ خایان حاضر جواب
روزی شخصی به خدمت آن سرور آمد عرض کرد: «یا رسول الله مرا وصیتی کن فرمود: زبان خود را محافظت کن باز عرض کرد: مرا وصیتی کن باز فرمود: زبان خود را محافظت کن مرتبه سیم عرض کرد: مرا وصیتی کن باز فرمود: زبان خود را نگاه دار».
از عیسی بن مریم علیه السلام مروی است که «عبادت ده جزء است، نه جزء آن خاموشی است، و یکی در فرار از مردم» و فرمود که: «پرسخن نگوئید در غیر ذکر خدا، به درستی که کسانی که بسیار سخن می گویند دلهای ایشان را قساوت فروگرفته است و نمی دانند و از آن غافلند» لقمان پسر خود را گفت: «ای فرزند اگر چنان پنداری که سخن گفتن، نقره است، بدان که: سکوت، طلاست» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «این است و جز این نیست که شیعیان و دوستان ما زبان ایشان لال است» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «از جمله حکمت آل داود این بود که بر عاقل، لازم است که شناسایی با اهل زمان خود داشته باشد و رو به کار خود آورده باشد و نگاهبان زبان خود باشد» و در کتاب مصباح الشریعه از آن جناب منقول است که فرمود: «خاموشی، کلید هر راحتی است از دنیا و آخرت و باعث خوشنودی پروردگار، و سبکی حساب روزشمار است و سبب محفوظ بودن از لغزش و خطا است و زینت عالم است و پرده جاهل».
چو در بسته باشد چه داند کسی
که گوهر فروش است یا پیله ور
ریاضت نفس به آن است و شیرینی عبادت از آن به سبب آن قساوت دل برطرف می گردد و مروت و عفاف حاصل می شود پس در را بر روی زبان خود ببند.
«ربیع بن خثیم» کاغذی در نزد خود می گذاشت و هر چه می گفت می نوشت و چون شب داخل می شد حساب خود را می رسید و می گفت: آه، آه «نجی الصامتون و بقینا» یعنی «خاموشان نجات یافتند و ما باقی ماندیم» و بعضی از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم سنگریزه به دهان خود می گذاردند، تا بی اختیار سخن نگویند چون اراده تکلم به سخنی که از برای خدا بود می کردند آن را از دهان خود بیرون می آوردند و بسیاری از اصحاب آن جناب چون نفس می کشیدند نفس کشیدن ایشان چون نفس کشیدن غریق بود و سخن گفتن ایشان شبیه به سخن گفتن مریض بود این است و جز این نیست که سبب هلاکت خلق، و نجات ایشان، تکلم و خاموشی است پس خوشا به حال کسی که عیب کلام را بشناسد و فواید خاموشی را بداند به درستی که خاموشی از اخلاق انبیاء، و شعار اصفیا است از آن حضرت مروی است که «خاموشی، دری است از درهای حکمت پس هر که دهان خود را بست، در حکمت بر او گشوده می شود».
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورنده لقمه های راز شد
و از آنچه مذکور شد معلوم شد که صمت و خاموشی با وجود سهولت و آسانی آن، نافع ترین چیزهاست از برای انسان و از برای بعضی سخنان، اگر چه بعضی فواید هست اما امتیاز میان خوب و بد سخن، نهایت صعوبت دارد و علاوه بر این، چون زبان را رها کردی اقتصار بر سخنان بی عیب مشکل است پس بنابراین، مهما امکن خاموشی را شعار خود ساختن و تا به حد ضرورت نرسد به سخن گفتن نپرداختن، اولی و اصوب است.
منقول است که: «چهار پادشاه به ملاقات یکدیگر رسیدند و در یک مجمع، جمع شدند و رأی هند و خاقان چین و کسرای عجم و قیصر روم، و همه در مذمت سخن گفتن و مدح خاموشی متفق گشتند یکی از ایشان گفت: من هرگز از خاموشی پشیمان نشده ام، اما بسیار بر سخنی که گفته ام پشیمانی خورده ام و دیگری گفت: هرگاه من کلمه ای را گفتم، او مالک من می شود، و دیگر مرا اختیاری از آن نیست و مادامی که نگفته ام من مالک و صاحب اختیار آنم و سیمی گفت: عجب دارم از برای متکلم، زیرا اگر کلامی بر خود او برگردد ضرر به او می رساند، و اگر برنگردد نفعی به او نمی رساند چهارمی گفت: به رد آنچه نگفته ام قادرترم از رد آنچه گفته ام».