عبارات مورد جستجو در ۱۰۶۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۲۶
آن به که نفس ز کارِ عالم نزنی
وز دست زمانه دست بر هم نزنی
هم غصّهٔ روزگار و هم قصّهٔ خویش
مردانه فرو میخوری و دم نزنی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۶
ای مرد رونده مرد بیچاره مباش
از خویش مرو برون وآواره مباش
در باطن خویش کن سفر چون مردان
اهل نظری تو اهل نظّاره مباش
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۱۱
گر مرد رهی راه نهان باید رفت
صد بادیه را به یک زمان باید رفت
گر میخواهی که راهت انجام دهد
منزل همه در درون جان باید رفت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۱۳
رعنائی و نازکی رها باید کرد
مردانه مخنثی قضا باید کرد
جان را سپر تیر قضا باید کرد
دل را هدف تیر بلا باید کرد
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲۵
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲۷
نردِ هوسِ وصال میباید باخت
اسبِ طمعِ محال میباید تاخت
یک لحظه سپر همی نباید انداخت
میباید سوخت و کار میباید ساخت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۱
از بس که غم دنیی مردار خوری
نه کار کنی ونه غم کار خوری
سرمایهٔ تو در همه عالم عمریست
بر باد مده که غصّه بسیار خوری
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۳
هر چند که دریای پر آب آمد پیش
بشتاب که کار با شتاب آمد پیش
گر غرقه شدی چه سود کاندر همه عمر
بیدار کنون شدی که خواب آمد پیش
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۶
اوّل قدمت دولت انبوه مجوی
کاهیت نخست بس بود کوه مجوی
گر یک سرِ ناخنت پدید آمد کار
در کار شو و به ناخن اندوه مجوی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۷
ای بیخبران دلی به جان دربندید
وز نیک و بد خلق زبان دربندید
چون کار فتاد بر کناری مروید
این کار شگرف را میان دربندید
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۵۰
گه پیشرو نبرد میباید بود
گه پس رو اهل درد میباید بود
این کار به سرسری بسر مینشود
کاری است عظیم، مرد میباید بود
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱۰
او را خواهی از زن و فرزند ببر
مردانه همی ز خویش و پیوند ببر
چون هرچه که هست، بند راهست ترا
با بند چگونه میروی،‌بند ببر
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۶
هر دل که طلب کند چنین یاری را
مردانه به جان کشد چنین باری را
مردی باید شگرف تا همچو فلک
بر طاق نهد جامه چنین کاری را
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۱۲
آن را که ز حق روزفزون آید کار
در پنجهٔ همّتش زبون آید کار
جان کندن بیفایده کاری نبود
باید که زمغز جان برون آید کار
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۱۹
گر دوزخی و اگر بهشتی امروز
پیدا نشودخوبی و زشتی امروز
دی رفت قلم آنچه نوشتی امروز
فردا ببر آید آنچه کشتی امروز
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۳۲
ترسم که چو بیش ازین جهانت ندهند
از بهر زمین شدن زمانت ندهند
هرکار که میببایدت کرد بکن
یعنی دم واپسین امانت ندهند
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲
گر مرد رهی،‌رَخْت به دریا انداز
سربار، برو، بر سرِ غوغا انداز
با رنج وبلا و محنت امروز بساز
ناز و طرب و عیش به فردا انداز
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۶
عمری به هوس گذاشتی خیز و برو
سر برکِه و مِه فراشتی خیز و برو
زین بیش جهان نمیرسد حصهٔ تو
چون نوبت خویش داشتی خیز و برو
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۸
چون قاعدهٔ بقای ما عین فناست
بر عین فنا کار بنتوان آراست
برخیز که آن زمان که بنشستی راست
چه سود که نانشسته بر باید خاست
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۲۸
از عمر، تمام بهره، برداشته گیر
هر تخم که دل میطلبد کاشته گیر
اول برخیز و هرچه گرد آوردی
آخر به دریغ جمله بگذاشته گیر