عبارات مورد جستجو در ۵۰۱ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴۷- سورة محمد
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، میدان که نیست خداى مگر اللَّه وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ، و آمرزش میخواه گناه خویش را، وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، و مردان و زنان گرویدگان را، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ (۱۹) اللَّه میداند گردیدن شما و بنگاه شما.
وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا، گرویدگان میگویند، لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ، چرا سورتى فرو نمیفرستند از قرآن، فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ، و چون سورتى بر جاى بداشته فرو فرستاده آید، وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ، و در آن سورة کشتن کردن با دشمنان یاد کرده، رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، ایشان را بینى که در دل ایشان شک و گمانست، یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ مینگرند در تو، نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ چنانک نگرد کسى که مرگ برو درآمد، فَأَوْلى‏ لَهُمْ (۲۰) نزدیک آمد بایشان آنچه میترسند از آن.
طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ، فرمانبردارى باید و سخنى پسندیده و بچم و اندام، فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ چون کار فرا کار نشیند و کارى با دید آید از کردگار، فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ اگر راست مى‏رفتند با اللَّه، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (۲۱) ایشان را که بودید.
فَهَلْ عَسَیْتُمْ، چه میپندارید و در سر چه میدارید، إِنْ تَوَلَّیْتُمْ، که اگر روزى ولایت‏داران باشید و جهانداران و پادشاهان، أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، که در زمین تباهى کنید و جهانیان را دو گروه کنید، وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (۲۲)، و خویشاوندیها ببرید.
أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ، فرقت او کنندگان و جدایى میان مسلمانان‏ آنند که لعنت کرد اللَّه بریشان، فَأَصَمَّهُمْ، و گوش دل ایشان کر کرد، وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (۲۳) و چشم دل ایشان کور.
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، در نیندیشند درین قرآن، أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها (۲۴) یا بر دلهاى ایشان مهر است.
إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ، ایشان که برگشتند از دین خویش با پس وا، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى، پس آنکه ایشان را پیدا گشت راستى پیغام و استوارى رسول، الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ، دیو ایشان را آن بر آراست، وَ أَمْلى‏ لَهُمْ (۲۵) و دیو ایشان را امل و وعده زندگانى دراز نمود.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ، آن از بهر آنست که ایشان گفتند ایشان را که دشوار آمد ایشان را قرآن که اللَّه فرو فرستاد، سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ، که ما شما را فرمان بریم در کار کار، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (۲۶) و اللَّه میداند نهانهاى ایشان.
فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ، چون بود آن گه که میمیرانند ایشان را فرشتگان، یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (۲۷) میزنند بر رویهاى ایشان و قفاهاى ایشان.
ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ آن از بهر آنست که ایشان بر پى کارى رفتند که اللَّه خشم گرفت بر ایشان بآن، وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ و دشوار آمد ایشان را پسند اللَّه، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۲۸) تباه کرد و فرانیست داد کردارهاى ایشان.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، میپندارند ایشان که در دلهاى ایشان گمانست، أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (۲۹) که اللَّه بیرون نیارد از ایشان کینهاى ایشان.
وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ، و اگر خواهیم ایشان را بتو نمائیم، فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ (۳۰) تا ایشان را بنمون و سان ایشان بشناسى.
وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ، و بشناسى ایشان را در آساى سخن، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ (۳۱) و اللَّه کردارهاى شما میداند.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ، و ناچار شما را بیازمائیم، حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ، تا ببینیم که کوشنده از شما کیست، وَ الصَّابِرِینَ و شکیبا از شما کیست، وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ (۳۲) و تا بررسیم بر خبرهاى شما.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا، ایشان که بنگرویدند، وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ، و برگشتند از راه خداى، وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ، و پیچ کردند با رسول او و ستیز، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏، از پس آنکه ایشان را پیدا شد راستى نامه و استوارى رسول، لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً، اللَّه را هیچ نگزایند بنبود خویش، وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (۳۳) و کردارهاى ایشان تباه کند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اى ایشان که بگرویدند، أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ، فرمان برید اللَّه را و فرمان برید رسول را، وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (۳۴)، و کردارهاى خویش تباه مکنید.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ، ایشان که بنگرویدند و برگشتند از راه خداى، ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ، و در کافرى مردند، فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (۳۵) نیامرزد اللَّه ایشان را هرگز.
فَلا تَهِنُوا، سست مگردید، وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ، و صلح و آشتى نجوئید، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، و شما برترید و به، وَ اللَّهُ مَعَکُمْ، و اللَّه با شما با یارى، وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ (۳۶) و اللَّه نکاهد از شما کردار شما هیچیز
إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ، این جهان بازى است و فرا داشتى، وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا، و اگر بگروید و بپرهیزید، یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ، بشما دهد اللَّه مزدهاى شما، وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ، و از شما مالهاى شما همه نخواهد که بدرویشان دهید.
إِنْ یَسْئَلْکُمُوها، اگر خواهد از شما آن را، فَیُحْفِکُمْ و هر چند که بر شما پیچد، تَبْخَلُوا، بخیل آئید و دست فرو بندید، وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ (۳۷) و بیرون آرد کینهاى شما آگاه بید.
ها أَنْتُمْ، شماها گوش دارید، هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ، میخوانند شما را و میفرمایند، لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، تا نفقه کنید از بهر خداى، فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ، از شما کس هست که مى دست فرو بندد، وَ مَنْ یَبْخَلْ، و هر که دست ببخل فرو بندد، فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ، از خود فرو بندد، وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ، و اللَّه بى‏نیاز است، وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ، و شما نیازمندان و درویشان‏اید، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا، و اگر برگردید، یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ، اللَّه بجاى شما گروهى آرد جز شما، ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ، و آن گه چون شما نباشند که قریش‏اید و آخر بشرف شما نباشند.
رشیدالدین میبدی : ۵۷- سورة الحدید
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا، هنگام نیامد اینان را که بگرویدند، أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ، که آگاه شود و فرو ماند دلهاى ایشان یاد و سخن خداى را، وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ، و آنچه فرو فرستاد از پیغام راست درست، وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ و هنگام نیامد گرویدگان را که همچون ایشان نباشند که ایشان را توریة و انجیل دادند پیش از این، فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ، دراز شد ور ایشان درنگ و روزگار و فرا گذاشت، فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ، تا دلهاى ایشان سخت شد، وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۱۶) و بیشتر آنان آن‏اند که کافر شدند از طاعت و از ایمان بیرون.
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، بدانید که اللَّه زنده میکند زمین را پس مرگ آن، قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ، پیدا کردیم نشانها، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۱۷)، تا مگر دریابید.
إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ، ایشان که صدقه دهندگانند مردان و زنان، وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً، و وام مینهند باللّه وامى نیکو، یُضاعَفُ لَهُمْ، آن ایشان را توى بر توى کنند در پاداش، وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (۱۸) و ایشانراست مزدى نیکو.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ، و ایشان که بگرویدند بخداى و فرستادگان او، أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ ایشانند آن راست سخنان راست ایمانان، وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ، و شهیدان بنزدیک خداوند خویش، لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ، ایشانراست مزد ایشان و روشنایى ایشان، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا، و ایشان که کافر شدند و سخنان ما دروغ شمردند، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (۱۹) ایشان دوزخیان‏اند.
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا، بدانید که زندگانى این جهانى، لَعِبٌ وَ لَهْوٌ، بازى است و نابکارى، وَ زِینَةٌ، و آرایشى، وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ، و لا فى میان شما، وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، و نورد کردنى در سوزیان و فرزندان، کَمَثَلِ غَیْثٍ، راست برسان بارانى، أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ، که نیکو آمد و خوش بزرگران را نبات که از آن است، ثُمَّ یَهِیجُ، پس خشک گردد، فَتَراهُ مُصْفَرًّا، تا آن را بینى زرد گشته، ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً، پس کاه گردد، وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ، و آن جهان یا عذابى است سخت، وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ، یا مغفرت از خداى و خشنودى، وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ (۲۰) و نیست زندگانى این جهانى مگر روز فرا روز بردن بفرهیب.
سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ، بشتابید و بر یکدیگر پیشى جویید با آمرزش از خداوند خویش، وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، و بهشتى که فراخى آن چون فراخى آسمان و زمین است، أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ، ساخته آن بهشت ایشان را که بگرویدند بخداى و فرستادگان او، ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ، آن نیکوکاریست، یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ، میدهد او را که خود خواهد، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۲۱) و اللَّه با نیکوکارى بزرگوار است.
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ، نرسد هیچ رسیدنى بد، فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ، در زمین و در تنهاى شما، إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها، مگر در نامه‏ایست پیش از آنک زمین آفریدم و تنهاى شما، إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۲۲) و دانستن و شمردن آن و کوشیدن هنگام و رسانیدن آن و نگه داشتن اندازه آن و بازداشت آن بر اللَّه آسانست.
لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ، تا مگر اندوه نبرید بر آنچه از دست شما شد، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ، و شادى نبرید بآنچ اللَّه شما را از این جهان داد، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (۲۳) و اللَّه دوست ندارد هیچ در خود لاف زنى، خرامان، خویشتن ستاى.
الَّذِینَ یَبْخَلُونَ، آنان که دست مى‏فرو بندند از بخشیدن، وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ، و مردم را ببخل میفرمایند، وَ مَنْ یَتَوَلَّ، و هر که برگردد، فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۲۴) اللَّه بى‏نیازست راد بخود ستوده.
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ، فرستادیم فرستادگان خویش را به پیغامهاى روشن و حق درو پیدا، وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ، و فرو فرستادیم با ایشان نامها، وَ الْمِیزانَ و ترازو، لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، تا مردمان بر ایستاد کنند بدادگرى، وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ، و فرو فرستادیم آهن، فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ، در آن است زور سخت رسانیدن، وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ، و منفعتها مردمان را، وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ، تا اللَّه بیند، مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ، که آن کیست که او را و فرستاده او را یارى دهد، بِالْغَیْبِ، از بهر خداى نادیده باومید بهشت نادیده و از بیم دوزخ نادیده، إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (۲۵) اللَّه تاونده است تمام توان سخت‏گیر.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ، و فرستادیم نوح و ابراهیم را، وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ، و در فرزندان ایشان پیغمبرى نهادیم و نامه و دین، فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ، از فرزندان ایشان هست که بر سر راه راست بود، وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۲۶) و فراوانى از ایشان از فرمان‏بردارى بیرون‏اند.
ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا آن گه از پس ایشان فرا داشتیم دیگران پیغمبران خویش را وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ، و از پس همه فرا داشتیم عیسى بن مریم وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ و او را کتاب انجیل دادیم، وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ، و نهادیم و کردیم در دلهاى ایشان که پى بران بودند باو، رَأْفَةً وَ رَحْمَةً، مهربانى سخت و دلسوزى وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها، و رهبانیة که از خود فرا گرفتند و بخود ساختند، ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ، ننوشتیم، آن را ور ایشان هیچ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ، مگر آنکه خشنودى اللَّه بجویند، فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها، بنه کوشیدند و بسر نبردند آن را بسزا کوشیدن آن و نگه داشت آن، فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ، ایشان که بگرویدند از ترسایان، مزد ایشان بایشان دادیم، وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ و از ایشان فراوانى از فرمان بردارى بیرون‏اند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اى ایشان که بگرویدند، اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از خداى، وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ، و بگروید برسول او، یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ تا شما را دو بهره دهد مزد از بخشایش خویش، وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ، و شما را نورى دهد و کند تا میروید با آن، وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و بیامرزد شما را، وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و اللَّه پوشنده‏ایست بخشاینده آمرزگار مهربان.
لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ، تا بدانند جهودان و ترسایان، أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ، که ایشان بر هیچیز پادشاه نیستند از پاداش اللَّه، وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ، و بدانند که پاداش نکو به ید خداست، یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ، میدهد آن را باو که خود خواهد، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ و اللَّه بافضل و پاداش و نیکوکارى بزرگوار است.
رشیدالدین میبدی : ۶۲- سورة الجمعة- مدنیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
یُسَبِّحُ لِلَّهِ بپاکى مى‏ستاید اللَّه را. ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ هر چه در آسمانهاست و در زمین الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ آن پادشاه پاک ستوده بى عیب، الْعَزِیزِ بى‏همتا. الْحَکِیمِ (۱) داناى راست‏کار راست دانش.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ اللَّه اوست که فرستاد در میان ناخوانندگان و نادبیران. رَسُولًا مِنْهُمْ فرستاده‏اى هم از ایشان. یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ مى خواند سخنان خداوند خویش برایشان. وَ یُزَکِّیهِمْ و ایشان را هنرى میکند و پاک وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ و در ایشان میآموزد قرآن وَ الْحِکْمَةَ و علم راست. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲) و نبودند از این پیش مگر در گمراهى آشکارا.
وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ و دیگران‏اند هم از ایشان. لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ که در نرسیده‏اند نیز با ایشان. وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳) و اوست بى‏همتاى دانا.
ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ آن نیکوکارى اللَّه است. یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ او را دهد که خود خواهد. وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۴) و اللَّه با فضل بزرگوار است.
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها مثل ایشان، که ایشان را گفتند که تورات بردارید، و برنداشتند. کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً راست سان ایشان چون سان خر است که کراسه‏هایى برگیرد. بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ بد مثل است مثل این قوم. الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ ایشان بدروغ فرا میدارند سخنان اللَّه وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵) اللَّه راه‏نماى و کارساز ستمکاران نیست. قُلْ بگو. یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا اى ایشان که جهود شدند إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ اگر مى‏گویید که شما دوستان اللّه‏اید جز از همه مردمان. فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ پس مرگ آرزو خواهید. إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶) اگر راست مى‏گویید.
وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً و هرگز بآرزو نخواهند مرگ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآن که دست ایشان پیش فرا فرستاد. وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (۷) و اللَّه داناست بآن ستمکاران.
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ: بگو آن مرگ که از آن میگریزید.
فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ آن شما را بر وى آمدنى است. ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ: پس شما را باز برند با آن داناى نهان و آشکار. فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸): تا خبر کند شما را بآنچه میکردید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان. إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ: چون بانگ زنند نماز را روز آدینه. فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ در ساز و آهنگ ایستید بیاد خداى وَ ذَرُوا الْبَیْعَ: و خرید و فروخت بگذارید. ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۹) این بهشت شما را اگر میدانید.
فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ: چون نماز گزارده آمد. فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ: بپراکنید و بروید در زمین. وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ: از فضل اللَّه طلب کنید. وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً: و خداوند خویش را یاد کنید فراوان. لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۰): تا مگر بنیک روز بمانید.
وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً: و چون بازرگانیى بینند. أَوْ لَهْواً: یا آواز بازى شنوند. انْفَضُّوا إِلَیْها: بسوى آن پراکنند. وَ تَرَکُوکَ قائِماً: و ترا بر پاى ایستاده فروگذارند. قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ: بگو آنچه نزدیک اللَّه است آن به است. مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ: از آن طبل و کاروان و بازرگانى.
وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (۱۱) و اللَّه بهتر روزى دهان است.
رشیدالدین میبدی : ۷۰- سورة المعارج- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگى، دوست بخشاى بمهربانى.
سَأَلَ سائِلٌ پرسید پرسنده‏اى بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) از عذابى که بودنى است و افتادنى.
لِلْکافِرینَ ناگرویدگان را لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (۲).
مِنَ اللَّهِ آن را باز دارنده‏اى و باز پس برنده‏اى نیست از خداى عزّ و جلّ ذِی الْمَعارِجِ (۳) آن خداوند صفتهاى بلند و عطاهاى بشکوه.
تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ بسوى او بر مى‏شود فریشتگان و جبرئیل فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (۴) در روزى که اندازه آن پنجاه هزار سال بود.
فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا (۵) تو شکیبایى کن شکیبایى کردن نیکو.
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً (۶) ایشان آن روز را نابودنى مى‏بینند.
وَ نَراهُ قَرِیباً (۷) و ما آن را بودنى مى‏بینیم، ایشان آن روز را دور مى‏بینند و دیر و ما آن را نزدیک مى‏بینیم و زود.
یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (۸) آن روز که آسمان از بیم چون دردى زیت گردد، یا چون مس گداخته.
وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (۹) و کوه‏ها چون پشم رنگ کرده بود از رنگ رنگ.
وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (۱۰) و آن روز هیچکس خویش را و دوست را نپرسد.
یُبَصَّرُونَهُمْ بر دیدار چشم او میدارند مى‏بیند و نپرسد از بیم. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ دوست دارد و خواهد کافر، لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ که خویشتن را باز خرد از عذاب آن روز بِبَنِیهِ (۱۱).
وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (۱۲) بپسران خویش و برادر خویش.
وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (۱۳) و خاندان او که او را مى‏داشتند.
وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و هر که در زمین کس است همه ثُمَّ یُنْجِیهِ (۱۴) تا آن وقت که آن را خرید او را برهانید.
کَلَّا نیست آن او را و نبود نه إِنَّها لَظى‏ (۱۵) آن آتشى است زبانه زن.
نَزَّاعَةً لِلشَّوى‏ (۱۶) که پوست از سر درکشد.
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى (۱۷) میخواهد هر کس را که پشت بر حق گردانید درین جهان و از فرمانبردارى برگشت.
وَ جَمَعَ فَأَوْعى‏ (۱۸) و مال گرد کرد و ببست و بنهاد.
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱۹) مردم را ناشکیبا و تنگ دل آفریدند و حریص.
إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۲۰) چون بدو درویشى رسد، بدو زارنده بود ناشکیبا.
وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (۲۱) و چون نیکى مال بدو رسد. باز دارنده و دریغ دارنده بود.
إِلَّا الْمُصَلِّینَ (۲۲) الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (۲۳) مگر ایشان‏
که بر نماز خود پایندگان‏اند همیشه.
وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (۲۴) و ایشان که در مالهاى خویش حقّى مى‏بینند.
لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۲۵) خواهنده را و درمانده را.
وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (۲۶) و ایشان که بروز رستاخیز میگروند و استوار میدارند.
وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۲۷) و ایشان که از عذاب خداوند خویش مى‏ترسند.
إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (۲۸) که عذاب خداوند ایشان نه آنست که از آن ایمن باشند.
وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۲۹) و ایشان که فرجهاى خویش را گوشوانان‏اند.
إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ مگر از زنان خویش. أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ یا از کنیزکان خویش فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (۳۰) که ایشان بر زنان و کنیزکان خویش بجاى سرزنش نیستند.
فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ هر که افزون از آن جوید فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۳۱) ایشان آنند که اندازه درگذارندگانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۳۲) و ایشان که امانت خویش را و پیمان خویش را کوشندگانند.
وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (۳۳) و ایشان که گواهى خویش را بپاى دارندگان‏اند.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (۳۴) و ایشان که بر نمازهاى خویش هنگام کوشندگانند.
أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (۳۵) ایشان فردا در بهشتهاى‏اند نواختگان.
فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ چه رسیدست این ناگرویدگان را گرد بر گرد تو؟
مُهْطِعِینَ (۳۶) چشمها نهاده در تو.
عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (۳۷) از راست و از چپ تو جوق جوق.
أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مى‏بیوسد هر یکى از ایشان أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ (۳۸) که دارند او را در بهشت پر ناز.
کَلَّا نیست ایشان را آن نیاوند إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ ما بیافریدیم ایشان را از آنچه میدانند.
فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ سوگند میخورم بخداوند دو سوى‏
جهان آن سوى که روز برآید و شب و آن سوى که روز فرو شود و شب. إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰) که ما تواناییم.
عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ که ازیشان بهترى آریم، یا ایشان را به از آن از سر فا بیافرینیم. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۴۱) و ما در هیچ کار درنمانیم و از هیچکس باز پس نمانیم.
فَذَرْهُمْ گذار ایشان را یَخُوضُوا که هم در آن نابکار گفتن مى‏باشند وَ یَلْعَبُوا و هم آن بازى میکنند حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ تا آن روز که روز خویش بینند الَّذِی یُوعَدُونَ (۴۲) آن روز که ایشان را وعده میدهند.
یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ آن روز که بیرون مى‏آیند از گورها سِراعاً زودازود کَأَنَّهُمْ إِلى‏ نُصُبٍ یُوفِضُونَ (۴۳) گویى که ایشان بعلمى همى شتاوند.
خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ فروشده و فرو مانده چشمهاى ایشان از بیم تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ خوارى بر ایشان نشسته. ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۴۴) این آن روز است که درین گیتى ایشان را وعده میدادند.
رشیدالدین میبدی : ۷۳- سورة المزمل- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (۱) اى جامه در خود پیچیده.
قُمِ اللَّیْلَ بشب خیز نماز را إِلَّا قَلِیلًا (۲) مگر اندکى.
نِصْفَهُ نیمى از شب. أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا (۳) یا چیزى کاه از نیمى اندک.
أَوْ زِدْ عَلَیْهِ یا چیزى افزاى بر نیمى. وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا (۴) و قرآن را گشاده حروف خوان.
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا (۵) ما مى‏افکنیم بر تو سخنى گرانمایه سنگى.
إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ این ساعتهاى شب و این خاستن بشب هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً سازنده‏تر است. وَ أَقْوَمُ قِیلًا (۶) و موافق ترست و راستر اندیشیدن و خواندن را.
إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا (۷) ترا در روز خواب را و شغل را پرداختى است دراز.
وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ خداوند خویش را نام مى‏بر و یاد مى‏کن. وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا (۸) و باز و گسل باز گسستنى او را.
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ خداوند دو نیمه جهان لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خداى جز او. فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا (۹) او را میانجى گیر و کارسازى بسنده.
وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ و شکیبایى کن بر آنچه دشمنان میگویند.
وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا (۱۰) و فرا بر ازیشان فرابریدنى نیکو بى مداهنة و بى مداجات.
وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ و با من گذار این دروغ زن گیران أُولِی النَّعْمَةِ که خداوندان نازند و تن آسانى وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا (۱۱) و فرا گذار ایشان را اندکى از روزگار.
إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا نزدیک ما در غیب ایشان را بندهاست وَ جَحِیماً (۱۲) و آتشى عظیم.
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ و خورشى گلوگیر وَ عَذاباً أَلِیماً (۱۳) و عذابى درد نماى‏
یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ آن روز که زمین بجنبد و کوه‏ها از جاى وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا (۴۱) و کوه‏ها ریگ شود روان.
إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولًا ما فرستادیم بشما رسولى شاهِداً عَلَیْکُمْ تا بر شما گواه بود کَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولًا (۱۵) چنان که فرستادیم به فرعون رسولى.
فَعَصى‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ سر کشید فرعون از آن رسول فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلًا (۱۶) فرا گرفتیم او را فرا گرفتنى گران.
فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ اگر کافر شوید و بر کفر باز ایستید چون پرهیزید؟
یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً (۱۷) از بد آن روز که نوزادگان را از مادر بر جا پیر کند.
السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ آسمان شکافتنى است آن روز بصعبى آن روز کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا (۱۸) وعده اللَّه بودنى است و کردنى.
إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ این پیغام و سخن پندى است فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلًا (۱۹) تا هر که خواهد بسوى خداوند خویش راه گیرد.
إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ میداند خداوند تو أَنَّکَ تَقُومُ که تو مى‏خیزى أَدْنى‏ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ کم از دو بهر از شب وَ نِصْفَهُ و کم از نیمى از شب وَ ثُلُثَهُ و کم از سه یکى از شب وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ و گروهى ازینان که با تواند وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ و اللَّه شب و روز باندازه میداند و مى‏دارد. عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ دانست اللَّه که شما این نماز شب نتوانید فَتابَ عَلَیْکُمْ از شما فرو نهاد و عذر شما بعجز شما بپذیرفت فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ میخوانید آنچه از قرآن آسانست بر خوانندگان عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏ دانست اللَّه که از شما بیماران بود وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ و دانست که از شما دیگران بود که در زمین میروند یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ و فضل اللَّه میجویند. وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و دیگران بود غازیان که در سبیل اللَّه با دشمنان او کشتن مى‏کنند فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ چندان که بر شما آسان آید میخوانید از قرآن وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارید. وَ آتُوا الزَّکاةَ و زکاة میدهید. وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً و کردار نیکو نزدیک اللَّه وام مى‏نهید وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ و هر چه پیش فرا فرستید از نیکى خویشتن را. تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ آن را نزدیک او باز یابید هُوَ خَیْراً آن به از آنکه کردید وَ أَعْظَمَ أَجْراً و مزد آن مه از آنکه بیوسیدید وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ و آمرزش خواهید از اللَّه إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۲۰) که اللَّه آمرزگارست و بخشاینده.
رشیدالدین میبدی : ۸۵- سورة البروج- المکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (۱) باین آسمان با برجها.
وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (۲) و بآن روز نام زد کرده خاست و با هم آمد خلق را.
وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (۳) و گواهى و باو که گواهى دهند ورو.
قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (۴) نفریده و کشته باد خداوندان آن کنده.
النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (۵) آن آتش با افروز.
إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (۶) آن گه که نشسته بودند نزدیک آن آتش.
وَ هُمْ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (۷) و ایشان بر آنچه میکردند با مؤمنان گواهان‏اند.
وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ و دشوار نیامد و ناپسند ایشان را از آن گرویدگان إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ مگر آنکه ایشان بخداى عزّ و جلّ مى‏بگرویدند الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۸) آن بزرگوار نکو نام ستوده.
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آن خداوند که او راست پادشاهى آسمانها و زمینها وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (۹) و اللَّه بر همه چیز گواهست.
إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ایشان که گرویدگان را میسوختند مردان و زنان ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و پس آن توبه نکردند، ایشان را عذاب دوزخ است وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ (۱۰) و ایشان را عذاب آتش.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ایشان راست بهشتها، زیر درختهاى آن جویها روان ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ (۱۱) آنست پیروزى بزرگوار.
إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ (۱۲) بر کفتن و گرفتن خداوند تو بس سخت است.
إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ (۱۳) او آنست که کار مى سر کند و باز مى با سرآورد.
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (۱۴) اوست آن عیب‏پوش دوست دار.
ذُو الْعَرْشِ آن خداوند با عرش الْمَجِیدُ (۱۵) بزرگوار بزرگ نام.
فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ (۱۶) همه آن کند که خود خواهد.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ (۱۷) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (۱۸) آن گه آمد بتو خبر سپاههاى
فرعون و ثمود.
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ (۱۹) ایشان که کافر شدند، در دروغ زن گرفتن رسول من‏اند.
وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ (۲۰) و اللَّه بر ایشان قادر است و پیش ایشان گرفته و بایشان دانا و با ایشان تاونده.
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (۲۱) این سخن قرآنى است بشکوه و بزرگوار.
فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (۲۲) نگه داشته و کوشیده در لوح نبشته.
رشیدالدین میبدی : ۸۷- سورة الاعلى- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى (۱) بپاکى و بى‏عیبى بستاى خداوند خویش را آن برتر پاکتر.
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (۲) او که بیافرید و در خور و هموار آفرید.
وَ الَّذِی قَدَّرَ و او که باز انداخت آفریده خویش را در آفرینش فَهَدى‏ (۳) و در دل داد آنچه خواست و آن راه که خواست برو آراست.
وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى‏ (۴) و او که بیرون آورد از زمین چراگاه‏هاى پر گیاه.
فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏ (۵) آخر آن را کاه کرد سیاه.
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏ (۶) آرى بر تو میخوانیم و نگه میداریم تا فراموش نکنى.
إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه اللَّه خواهد إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفى‏ (۷) که اللَّه میداند آنچه آشکار است از کردار و آواز بلند و آنچه نهان ماند.
وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى‏ (۸) و بر تو آسان مى‏کنیم راه راستى و رستگى.
فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏ (۹) پند ده و در یاد ده که سود دارد پند دادن و در یاد دادن.
سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏ (۱۰) پند گیرد و یادگار پذیرد او که خداى شناسد و ازو ترسد.
یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (۱۱) و بپرهیزد از پند پذیرفتن آن بدبخت‏تر بدبخت.
الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى‏ (۱۲) او که بآن آتش مهین رسد سوختن را.
ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏ (۱۳) پس آن گه نمیرد که رهد و نه چنان زید که خواهد.
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى (۱۴) پاک شد و هنرى و پیروز آمد او که چیزى داد از بهر اللَّه از مال خویش.
وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (۱۵) و نام خداوند خویش برد بپاکى و یگانگى و با آن نماز کند.
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۱۶) نه چنین میکنید که این جهان بر آن جهان برمى‏گزینید.
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ (۱۷) و آن جهان به است که آن جهان بماند.
إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ (۱۸) این سخنان و این پیغام در صحیفه‏هاى پیش است.
صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ (۱۹) در صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى علیهما السّلام.
رشیدالدین میبدی : ۹۲- سورة اللیل- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى (۲) و بروز که روشن گردد و پیدا.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏ (۱) بشب که در سر جهانیان درآید.
وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ (۳) بآفرینش نر و ماده.
إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى (۴) که کردار شما بس پراکنده است و دورادور از یکدیگر.
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ امّا آن کس که از تن و مال خویش حقّ بداد وَ اتَّقى‏ (۵) و بپرهیزید.
وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ (۶) و وعده نیکو استوار داشت.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏ (۷) آرى او را ساخته کنیم و آسان.
وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ (۸) و امّا آن که دست فرو گرفت و خود را بى‏نیاز دید.
وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ (۹) و وعده را دروغ شمرد.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ (۱۰) آرى ساخته کنیم و آسان کار راه دوزخ او را.
وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ و چه سود دارد و چه بکار آید او را مال او؟ إِذا تَرَدَّى (۱۱) آن گاه که بسر در دوزخ افتد!
إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ (۱۲) بر ماست آگاه کردن.
وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ (۱۳) و ما راست آن گیتى و این گیتى.
فَأَنْذَرْتُکُمْ آگاه کردیم شما را ناراً تَلَظَّى (۱۴) از آتشى زبانه زنان.
لا یَصْلاها نسوزد بآن إِلَّا الْأَشْقَى (۱۵).
الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۶) مگر آن بدبخت که دروغ‏زن گرفت و برگشت.
وَ سَیُجَنَّبُهَا و از آتش دور کرده آمد الْأَتْقَى (۱۷) آن پرهیزگار.
الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ آن که مال خویش مى‏دهد یَتَزَکَّى (۱۸) بآن پاکى و هنرى و نیکو نامى میجوید
وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ و نیست هیچکس را بنزدیک او دستى تُجْزى‏ (۱۹) که آن را پاداش میباید کرد.
إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ (۲۰) مگر جستن خشنودى خداى خویش را آن برتر بزرگوارتر.
وَ لَسَوْفَ یَرْضى‏ (۲۱) و آرى خشنود گردد.
عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۱۰
هر که فرهنگ ازو فروهیدست
تیز مغزی ازو نکوهیدست
سعدالدین وراوینی : باب دوم
داستان دهقان با پسر خود
بازرگان گفت: شنیدم که دهقانی بود، بسیار عقار و ضیاع و مال و متاعِ دنیاوی داشت. دستگاهی بعقود و نقود چون دامنِ دریا و جیبِ‌کان، آگنده بدفاین و خزاین سیم و زر، چون چمن در بهار توانگر و چون شاخ در خزان مستظهر. همیشه پسر را پندهای دلپسند دادی و در استحفاظِ مال و محافظت بر دقایق دخل و خرج و حسنِ تدبیر معیشت در مباشرتِ بذل و امساک مبالغتها می‌نمودی و دوست‌اندوزی در وصایایِ او سردفترِ کلمات بودی و از اهمِّ مهمّات دانستی و گفتی: ای پسر، مال بتبذیر مخور تا عاقبت تشویر نخوری و دوست بهنجار و اختیارِ عقل گزین تا دشمن رویِ عاقلان نشوی و رنج بتحصیلِ دانش بر تاروزگارت بیهوده صرف نشود که دنیا همه قاذوره‌ایسئت در این قارورهٔ شفاف گرفته. اگر کسی بچشمِ راست بین خرد درو نگرد، مزاجِ او بشناسد و بداند که آنچ در عاجل او را بکار آید، دوستست و آنچ در آجل منفعتِ آنرا زوال نیست، دانش.
تَلکَ المَکَارِمُ لَاَقعبَانِ مِن لَبَنٍ
شِیبَاً بِمَاءِ فَعَادَا بَعدُ اَبوَالَا
چون پدر درگذشت و آن همه خواسته و ساخته پیش پسر بگذاشت، پسر دست باتلاف و اسراف درآورد و با جمعی از اخوانِ شیاطین خوان و سماطِ افراط باز کشید و در ایّامی معدود سود و زیانی نامحدود برافشاند. مادری داشت دانا و نیکورای و پیش‌بین، پسر را گفت: پند پدر نگاه دار و استظهاری که داری بیهوده از دست مده که چون آنگه که نباید، بدهی، آنگه که باید، نباشد و هیچ دوست تا اوصافِ او را براووقِ تجربت نپالائی، صافی مدان و تا مماحضتِ او را از مماذقت باز نشناسی، دوست مخوان.
یارِ هم‌کاسه هست بسیاری
لیک همدرد کم بود باری
چه بود عهدِ عشقِ لقمه زنان
بی مدد چون چراغِ بیوه زنان
هرزه‌دان هم شریف و هم‌خس را
کو کسی کو کسی بود کس را ؟
دهقان‌زاده را ازین سخن رغبتی در آزمایشِ حال دوستان پیدا آمد. بنزدِ یکی از دوستان شد و از رویِ امتحان گفت: ما را موشی در خانه است که بسی خلل و خرابی میکند و بر دفعِ او قادری نیست. دوش نیم شبی بر هاونِ ده‌منی ظفر یافت، آنرا تمام بخورد. دوست گفت: شاید که هاون چرب بوده باشد و حرص موش بر چربی خوردن پوشیده نیست. دهقان زاده را از آن تصدیق که کردند بر اصدقاءِ خود اعتماد بیشتر بیفزود و باهتزازِ هرچ بیشتر پیش مادر آمد و گفت: دوستان را آزمودم، بدین بزرگی خطائی بگفتم و ایشان بخرده‌گیری مشغول نگشتند و از غایت شرم و آزرم تکذیبِ من نکردند و دروغِ مرا براست برگرفتند. مادر از آن سخن بخندید.
وَ رُبَّمَا ضَحِکَ المَکرُوبُ مِن عَجَبٍ
فَالسِّنُّ تَضحَکُ وَ الأحشَاءُ تَضطَرِبُ
پس گفت: ای پسر، عقل برین سخن میخندد و لیکن بهزار چشم بر تو می‌باید گریست که آن چشمِ بصیرت نداری که رویِ دوستی و دشمنی از آیینهٔ خرد ببینی، دوست آنست که با تو راست گوید، نه آنک دروغِ ترا راست انگارد، اَخُوکَ مَن صَدَقَکَ لَامَن صَدَّقَکَ.
پسر از آنجا که غایتِ غباوت و فرط شقاوتِ او بود، گفت: راست گویند که زنانرا محرمِ رازها نباید داشتن و مقامِ اصفاء هر سخنی دادن و همچنان بشیوهٔ عته و سفه اندوخته و فراهم آوردهٔ پدر جمله ببادِ هوی و هوس برداد تا روزش بشب افلاس رسید و کارش از ملبسِ حریر و اطلس با فرشِ پلاس و فراشِ کرباس افتد و بادِ تهی دستیش بر خاکِ مذلّت نشاند. روزی بنزدیکِ همان دوست در میانِ یاران دیگر نشسته بود، حکایتِ بی‌سامانی‌کار خود میگفت؛ در میانه بر زبانش گذشت که دوش یکتایِ نان در سفره داشتم، موشی بیامد و پاک بخورد. همان دوست که مموّهاتِ اکاذیب و ترّهاتِ اقاویل او را لباسِ صدق پوشانیدی و قبول را دو منزل باستقبال اباطیلِ او فرستادی، از راه تماخره و تخجیل گفت: ای مردمان، این عجب شنوید و این محال بینید، موشی بیک شب نانی چگونه تواند خوردن؟ این فسانه از بهر آن گفتم تا بدانی که دوستانِ لقمه و خرقه جانِب آزرم را چندان مراعات کنند که مال ترا منبع نفع و ضرر و مطمعِ خیر و شر دانند و چون اسعادِ بخت با تو نبینند و آن استعداد که داشتی، باطل دانند، راستهایِ ترا دروغ شمارند و اگر خود همه کلمهٔ ایمان گوئی، بکفر بردارند؛ مثلا چون کوزهٔ فقّاع که تا پر باشد بر لب و دهانش بوسهای خوش زنند و چون تهی گشت، از دست بیندازند.
اَلَستَ تَرَی الرَّیحانَ یُشتَمُّ نَاضِراً
وَ یُطرَحُ فِی المِیضَا اِذَا مَا تَغَیَّراَ
ای فرزند، میترسم که دوستان تو، وَ العِیَاذُ بِاللهِ، از این طایفه باشند، چه من هشتاد سال که مدّتِ عمر منست، بتجربتِ احوالِ جهان در کارِ دوستی و دشمنی خرج کرده‌ام تا دوستی و نیم دوستی بدست آورده‌ام که در اقترافِ آن درد وصافِ ایّام خورده‌ام. تو بروزی چند پنجاه دوست چگونه گرفتهٔ ؟ بیا و دوستان خود را بمن بنمای تا من مقام ایشان هر یک با تو نمایم که در مراعاتِ جانب دوستی و مدارات رفیقانِ راهِ صحبت تا کجا‌اند. پسر اجابت کرد. چون شب درآمد، بازرگان گوسفندی بکشت و همچنان خون‌آلود در کرباس پارهٔ پیچید و بر دوشِ حمّالی نهاد. پسر را در پیش افکند و فرمود که بر درِ یکی رود از دوستان و او را از خانه بیرون خواند و گوید: این مردیست از مشاهیرِ شهر، امشب ناگاه مست بمن بازخورد، در من آویخت. من کاردی بر مقتلِ او زدم، بر دست من کشته آمد. اکنون ودایعِ اسرار در چنین وقایع پیشِ دوستان نهند، توقّع دارم که این جیفه را زیر خاک کنی و دامن احوال مرا از لوثِ خون او پاک گردانی. پسر همچنان کرد. رفتند تا بدرِسرای دوستی که او دانست. حلقه بر زد، او بیرون آمد، سخن چنانک تلقین رفته بود، تقریر کرد. جواب داد که خانه از زحمت عیال و اطفال بر ما تنگست، جای نیابی که آن پنهان توان کرد و آنگه، همسایگانِ عیب گویِ عثرت‌جوی دارم همه بغمز و نمیمتِ من مشغول، از دستِ امکان من برنخیزد. از آنجا بازگشتند و هم بر آن شکل گرد خانهٔ چند دوست بر آمدند. هیچکس دست بر سینهٔ قبول نمیزد و تیرِ تمنّی بهمه نشانها خطا میرفت. پدر گفت، آزمودم دوستان ترا و بدانستم که همه نقش دیوارِ اعتبارند و درختِ خارستانِ خیبت که نه شاخ آن میوهٔ منفعتی دارد که بدان دهان خوش کنند، نه برگ او سایهٔ راحتی افکند که خستگان بدو پناهند.
اِذَا کُنتَ لَا تُرجَی لِدَفعِ مُلِمَّهٍٔ
وَ لَم یَکُ لِلمَعرُوفِ عِندَکَ مَطمَعُ
وَ لَا اَنتَ مِمَّن یُستَعَانُ بِجَاهِهِ
وَ لَا اَنتَ یَومَ الحَشرِ مِمَّن یُشفَّعُ
فَعَیشُکَ فِی الدُّنیَا وَ مَوتُکَ وَاحِدٌ
فَعَیشُکَ فِی الدُّنیَا وَ مَوتُکَ وَاحِدٌ
اکنون بیا تا دوستانِ مردان را آزمائی. اوّل بر در آن نیم دوست شدند و آواز دادند؛ بیرون آمد. بازرگان گفت: بنگر که از قضا بمن چه رسید و تقدیر مرا چه پیش آورد. اینک شخصی بر دست من چنین کشته شد، در اخفاءِ این حالت هیچ چاره جز اظهار کردن بر رأیِ تو ندانستم. باید که مرا و این کشته را هر دو پنهان کنی تا سر رشتهٔ این کار کجا کشد و این تقبّل و تفضّل از کرمِ عهد و حسنِ حفاظ تو دور نیفتد. نیم دوست گفت: من مردِ مفلسم، از مؤاخذتِ جنایتِ شحنه نترسم و درین مسامحت بخل نمی‌نمایم، اما خانهٔ دارم از دلِ بخیلان و دستِ مفلسان تنگ‌تر و تزاحمِ اطفالِ خرد از ذکور و اناث و تراکمِ متاع و اثاث از آن مانع آید که هر دو را پنهان توان کرد. اگر تو آئی و یا این مقتول را بمن سپاری، مقبولست؛ از دو یکی را چون سوادِ بصر در چشم و سویدایِ دل در سینه جای کنم. گفت: شاید بروم و باز آیم. از آنجا آمدند. پسر را گفت: این آن نیم‌دوست است که با تو شرحِ حال او گفتم. بیا تا برِ آن دوست تمام شویم و نقدولایِ او را بر محکِّ ابتلا زنیم. رفتند چون بدرِ سرایِ او رسیدند و خبر کردند، دوست از سرایِ خود بیرون آمد ابرویِ صباحت گشاده و میانِ سماحت بسته، در اذیالِ عجلت و خجلت متعثّر و بر حقوقِ زیارتِ بیگاهی متوفرّ. سلام و تحیت بگفتند و حکایتِ کشته و استحفاءِ آن باز راندند. چون حال بشنید، انگشتِ قبول بر چشم نهاد و گفت:
تا هرچ ترا باشد و تا هرک تراست
یکسو ننهی، حدیث عشق از تو خطاست
ترجیحِ جانبِ‌دوستان و ترقیحِ احوالِ ایشان بر هرچ مصالح و مناجحِ آمال و‌امانی این جهانیست، در مذهبِ فتوّت و شریعتِ کرم واجبست و امتناع از تلافیِ خللی که بکارِ دوستان متطرّق شود، پیشِ مفتی خرد محظور و چون دوستان و برادر خواندگان امروز از یکدیگر منتفع نشوند، آن روز که یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ اَبِیهِ نقدِ حال گردد، از یکدیگر چه فایده تصوّر توان کرد؟ هیچ اندیشه و انکسار بخاطر راه نباید داد که اگرچ قوّتِ بشریت عَن کِتمانِ مَا یَقتَضِی الکِتمانَ قاصرست،
فَلَا اَنَا عَمَّا استَودَعُونِی بِذَاهلٍ
وَ لَا اَنَا عَمَّا کَاَتَمُونی بِفَاحِصِ
من این کشته را در زیرِ زمین تا زنده‌ام، چون رازِ معشوق از رقیب و ضمیر مکیدت از دشمن پنهان دارم، چنانک همه عمر در پردهٔ خاک چون سرِّ انجم و افلاک بر جهانیان پوشیده ماند و آنگه حجرهٔ از حضورِ اغیار چون گلزارِ بهشت از زحمتِ خار خالی دارم که نشست جایِ ترا شاید پرداخته کنند و هر آنچ اسباب فراغت و استراحت باشد، ساخته دارند. بازرگان چون این همه دلجوئی و تازه‌روئی و مهمان‌نوازی و نیکوخصالی ازو مشاهدت کرد، با آن دوست که از روی معنی همه مغزِ بی‌پوست بود، از پوست بدر آمد و مقصودِ کار و مصدوقهٔ حال با او در میان نهاد و گفت: بدانک من از این جریمه که بخود الحاق کردم، بری‌ام. غرض ازین آزمودنِ عیارِ دوستی و شناختنِ جوهر نهادِ تو بود که در محاسنِ اخلاق و مکارمِ اوصاف بدانستم که تا کجائی و بدانها که ندانستند، باز نمودم. پس روی با پسر کرد و گفت: ای فرزند، من دوست دانا گزیدم و حسابِ دوستی از دانش بر گرفتم، همه جهان را بغربالِ خبرت فرو بیختم تا این سرآمده را یافتم.
چون دانا ترا دشمنِ جان بود
به از دوست مردی که نادان بود
من نیز ترا بدان دوستِ دانا رهنمونی کردم تا اگر روزی غریمِ حوادث دست در گریبانِ تو آویزد، بذیلِ عصمت او اعتصام نمائی و رایِ او را در مداخلتِ کارها مقتدایِ خویش گردانی یا اگر میانِ شما برادران ذات البینی افتد، در اصلاحِ آن دست بردِ کفایت بنماید و مواردِ الفت و اخوّتِ شما را از شوایبِ منازعت صافی دارد.
َرَی لِلزَّائِرِینَ اِذَا اَتَوهُ
حُقُوقاً غَیرَ وَاهِیَهٍٔ عُرَاهَا
اِذَا نَزَلُوا بِسَاحَتِهِ یَرَاهُم
قَذًی فِی عَینِهِ حَتَّی قَضَاهَا
ملک از دارالغرورِ دنیا بسرایِ سرورِ آخرت پیوست و سریرِ ملک و مهتری بفرزندِ مهترین سپرد. فرزندان هر یک مقامِ تولیت خویش برحسبِ توصیتِ پدر نگاهداشتند و نفاق و شقاق از میانه بیرون بردند تا بیمنِ وفاقِ ایشان کاربر وفقِ اصلاح و ملک بر قرارِ عمارت بماند و آغاز و انجام متوافق شد و بدایت بنهایت مقترن گشت. ایزد تَعالی سلکِ احوالِ جهانیان بواسطهٔ رایِ جهان گشایِ خداوند، صاحبِ اعظم، معین‌الاسلام و المسلمین منظوم داراد و غرّهٔ جلالش از وصمتِ عین‌الکمال مصون و معصوم، بساطِ مکارم ممهّد و ذکرِ مآثر و مفاخر مخلّد، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عِترَتِهِ الطَّاهِرِینَ.
کمال‌الدین اسماعیل : قصاید
شمارهٔ ۱۵۵ - و قال ایضا
زهی گرفته به تیغ زبان جهان سخن
وقوف یافته ذهن تو بر نهان سخن
زند عطارد، مسمار خامشی برلب
چو خامۀ دو زبانت کند بیان سخن
برای رجم شیاطین جهل ساخته اند
نجوم فکر ترا زیب آسمان سخن
مربّی سخن امروز طبع تست که هست
ز خوان دانش تو مغز استخوان سخن
رموز وحی تجلّی کجا کند بر دل
اگر نباشد لفظ تو ترجمان سخن ؟
خرد نتایج فکر ترا بگاه بیان
نخواند جز خلف الصّدق خاندان سخن
ز کلک تیره ی تو روشنست آب علوم
زتاب خاطر تو پخته گشت نان سخن
کنی بتیغ زبان جوی خون ز چشم روان
چوگاه وعظ دهی رونق سنان سخن
سخن دعای تو گوید همی، از آن هردم
زبان من ز گهر پر کند دهان سخن
چگونه مدح تو گویم من شکسته زبان؟
که می نگنجد مدح تو در زبان سخن
زهی بقوّت دانش، کشیده تا بن گوش
زبان تو بگه موعظت کمان سخن
ز عهد آنکه سخن را لب تو بار نداد
بلب رسید ز بس انتظار، جان سخن
ز پیرعقل که استاد کار داناییست
سؤال کردم من دوش در میان سخن
که از برای چه یک هفته رفت تا دانش
نچید یک گل معنی ز گلستان سخن ؟
چه موجبست که بر شاخسار منبر علم
نوای نطق نزد مرغ آشیان سخن؟
ز فرضۀ دهن او بجان مستمعان
چرا نمیرسد از غیب کاروان سخن؟
جواب داد که گیرم که خود زنالۀ من
بگوش تو نرسید این همه فغان سخن
خبر نداری آخر که ناتوان گشتست
کسی که خاطر او می دهد توان سخن
چگونه کار سخن برقرار خواهد بود
چو مضطرب بود از عارضه جهان سخن
چو این سخن بدلم می رسید از ره گوش
زجان برآمد مسکین دلم بسان سخن
زبان خجلت من گرد عذر برمیگشت
ولی نبود مرا آن زمان زبان سخن
بظاهر ارچه که تقصیرگونه یی رفتست
بتهمتی نکشد اندرین گمان سخن
ضمیر من همه شب با تو راز می گوید
وگرنه بازدهم یک بیک نشان سخن
زرنگ دعوی من بوی صدق می آید
خودآگهست ضمیرت ز سوزیان سخن
خرد لگام بسر باز می زند که چرا
فرو گذاشته ام پیش تو عنان سخن؟
زبس که پای ترا برمنست دست منن
بریده شد پی عذرم ز آستان سخن
شکایتی ز سخن با تو باز خواهم راند
که از عجایب دهرست داستان سخن
بزرگتر ز سخن محنتی نمی بینم
که نیست حاصل او جز که امتحان سخن
نگاه کردم و اندرمیان همه سخنست
ازین کران سخن تابدان کران سخن
زدود سینۀ اهل سحن سیاه شدست
دل دوات که آن هست دودمان سخن
بگاه خویش همه گفتنی شود گفته
گرم زمان بود از عمر جاودان سخن
سخن ز خامه و دفتر دگر نخواهم گفت
که روی خامه سیه با دوخان ومان سخن
ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۷۶
اِعرِفِ الفرقَ بَینَ دالٍ و ذالٍ
وَ هیَ اصلٌ بِالفارسیَةِ مُعظَم
کُلُّ ما قبلَهُ سُکُونٌ بِلاواً
یٍ فَدالٌ وَ ما بِسواهُ بمُعجَم
حکیم نزاری : دستورنامه
بخش ۳۴ - حفظ دندان
چو نقلی گرفتی به دندانِ تنگ
گراینده تسکین پذیرد به سنگ
به دندان حوالت مکن کارِ سنگ
که بازش به گوهر نیاری به چنگ
نگه دارش از استخوان زینهار
توهم این نصیحت زمن یاددار
که من از پدر کردم این پند گوش
ازین شرط تابرنگردی بکوش
توهم ای پسر از پدر یاددار
که من از پدر داشتم یادگار
سپاس از خدا کاندرین شست و پنج
ز دندان نه زحمت کشیدم نه رنج
برومند بودم ز پند پدر
تو نیز از پدر باریا بهره بر
مکن خسته دندان به بادام سخت
که از نقل محکم شود لخت لخت
سر پسته بشکن به سنگ ای پسر
در بسته نتوان شکستن به سر
چو رخنه شود در مصافی درست
شود پای استاده برجای سست
ندارد چو لشکر بجنبد ز جای
یکی در هزیمت نیفشرده پای
مه اندازشان در پی یک دگر
مجنبان بلا تا نیاید به سر
حکیم نزاری : دستورنامه
بخش ۴۷ - تاریخ نظم
به چشمِ جهان دیدة دوربین
بدین مختصر طرفه دستور بین
چنین نامه ای کردم آراسته
ز بهر جوانانِ نو ساخته
حکیمانه شان دفتری ساختم
چنین طُرفه طرزی بپرداختم
زهجرت گذشته ده و هفتصد
سر سال نو بسته ام این رصد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
گر نخل نشانده‌ای ثمر خواهی داشت
ور شعله گزیده‌ای، شرر خواهی داشت
هر تخم که امروز به خاک افشاندی
فردا که شود، نتیجه بر خواهی داشت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
تا علم بود، پیشه کس جهل مباد
جاهل سهل است، آدمی سهل مباد
از نااهلان به خلق آزار رسد
یا رب سر و کار کس به نااهل مباد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۴
در هر کاری مشقتی بوده و مزد
عاقل نشنیده کار بیهوده و مزد
بخشد چه نتیجه خدمت بی تکلیف؟
ای بی‌خردان کار نفرموده و مزد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۸
گوشی طلب از خدای خود پند پذیر
بر حرف درشت واعظان خرده مگیر
چون خاک به برگ گل که باشد محرم؟
سوزن ره رشته می‌نماید به حریر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۶
هرکس که به گلشن وجود آرندش
گر با نیکان بود، نکو دارندش
بی تربیت پیر، چه حاصل ز مرید
خودروست نهالی که نمی‌کارندش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۳
از عالم اگر عمل نیاید باری
عبرت گیرند خلق ازو بسیاری
در سینه بی عمل، بود گوهر علم
چون آینه گرفته در دیواری