عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
گر یار جفاکار و گر عربده جوست
خوش باش که هر چه آید از یار نکوست
گر درد دلی رسد بعاشق از دوست
سهل است چو درمان دل آخر هم از اوست
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
کار دلم از عشق تو انجام نیافت
جانم بلب آمد از لبت کام نیافت
در عشق تو نیست مبتلایی که چو من
هرگز راحت ندید و آرام نیافت
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
تا دل ز غم هجرت پریشان نشود
شایسته ذوق وصل جانان نشود
در عالم نیست راحت بی محنت
شرط است که تا این نشود آن نشود
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
یارم گره از کار بافغان نگشاد
دلدار مراد من بفریاد نداد
افغان که باو نکرد افغان اثری
فریاد که کارگر نیامد فریاد
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
عاشق همه دم زار و حزین می باشد
سودا زده و بی دل و دین می باشد
ای دل مکش اندوه ز بسیاری غم
خوش باش که عاشقی چنین می باشد
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
تا چند مرا آتش دل تاب دهد
رخت طربم بسیل خوناب دهد
ساقی چه شود بر آتشم ریزد آب
یک جرعه مرا ز باده ناب دهد
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
ای بر دل زارم از تو آزار لذیذ
وز لعل لبت تلخی گفتار لذیذ
زهریست نگاه تو بغایت مهلک
شهدیست تکلم تو بسیار لذیذ
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
چون کلک ازل زد رقم نقش نگار
بر پرده چشم من ز لوح رخ یار
خال رخ یار و مردم چشم مرا
انگیخت ز یک سیاهی و یک پرگار
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
بنمود رخت بنفشه باغیست مگر
شد انجمن افروز چراغیست مگر
جا کرد خیال خال تو در دل و جان
جان و دل من بسوخت داعیست مگر
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
شمشاد که گشتست بقد تو اسیر
می رفت پیت چو سایه ای ماه منیر
خاک چمنش گر نشدی دامن گیر
در آب بپایش ننهادی زنجیر
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
ای بر همه عالم در احسان تو باز
اولی بتو عرض راز و اظهار نیاز
گر تو ننوازی که نوازد ما را
ما بنده تویی پادشه بنده نواز
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
از سیمبران وفا ندیدم هرگز
وز باغ وفا گلی نچیدم هرگز
با آنکه کشیده ام همه عمر جفا
از کوی وفا پا نکشیدم هرگز
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
ای ریخته خونم بدو چشم خونریز
ناکرده ز خون ناحق من پرهیز
تیز از دل سخت گشته تیغ مژه ات
تیغیست بلی ز سنگ می گردد تیز
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
چون برگ گلست روی نیکوی تو خوش
چون سنبل تر سلسله موی تو خوش
چون خلق فرشته و پری خوی تو خوش
ای خوی تو خوش موی تو خوش روی تو خوش
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
سروی که شدم ربوده رفتارش
آشفته خط و طره طرارش
نخلیست که سنبل است و ریحان برگش
لعلیست که گل و غنچه خندان بارش
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
از سخت دلی بر دل این محنت کش
آتش زده با قول رقیب آن مهوش
گویا که رقیب است پی سوختنم
سنگی که برآورد ز آهن آتش
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
ای سر محبت تو در جان محفوظ
هم دل ز محبت تو هم جان محظوظ
یک لحظه نمی شود که ما را نشود
از تو نظر عین عنایت ملحوظ
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
داری همه شب دیده بیدار ای شمع
وز سوز جگر چشم گهربار ای شمع
می سوزی و می گذاری و می گریی
گویا که چو من جدایی از یار ای شمع
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
عمریست که از بنفشه و سنبل باغ
دادست مرا دولت وصل تو فراغ
روشن شده از نظاره چشم تو چشم
تر گشته ببوی چین زلف تو دماغ
فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
دور از رخ او نمی کنم رغبت باغ
دارم ز تماشای گل و لاله فراغ
ترسم که خلد بسینه ام از گل خار
آتش فکند بر جگرم لاله ز داغ