عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۵۲
ای دل علم به ملک قناعت بلند کن
بر آتش درونهٔ آن جان سپند کن
تا چند زاغ مزبله لختی همای باش
خود را به نانمودن خویش ارجمند کن
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۶۸
ای ابر نیسانی مزن لاف از درغلتان خود
کزبهر ایثار رهش در دیده دارم بیش ازین
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۱۳
ای صوفی سیمی به صفائی نرسی
تا جان ندهی به خون بهائی نرسی
تو رهرو و منزلت در خواجه ومیر
این ره که تو میروی به جائی نرسی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵
جز بما دندر این جهان گر به روی
با پسندر کینه دارد همچو بادختند را
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴
اگرت بدره رساند همی به بدر منیر
مبادرت کن و خامش باش چندینا
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۸
تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۱
بر روی پزشک زن، میندیش
چون بود درست بیسیارت
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۵
همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلحست
همه نیوشهٔ نادان به جنگ و فتنه و غوغاست
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۸
لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنیادست
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۲
با دل پاک مرا جامهٔ ناپاک رواست
بد مر آن را که دل و دیده پلیدست و پلشت
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۷
راهی آسان و راست بگزین، ای دوست
دور شو از راه بی کرانهٔ ترفنج
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۹
از جود قبا داری پوشیده مشهر
وز مجد بنا داری بر برده مشید
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۸
یافتی چون که مال غره مشو
چون تو بس دید و بیند این دیرند
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۱
چرخ چنینست و بدین ره رود
لیک ز هر نیک و ز هر بد نوند
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۴
هر آن کریم که فرزند او بلاده بود
شگفت باشد کو از گناه ساده بود
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۶
برو، ز تجربهٔ روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث ترا به کار آید
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۸
در عمل تا دیر بازی و درازی ممکنست
چون عمل بادا تو را عمر دراز و دیر باز
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۲
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۴
از چه توبه نکند خواجه؟ که هر کجا که بود
قدحی می بخورد راست کند زود هراش
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۸
بسا کسا! که جوین نان همی نیابد سیر
بسا کسا! که بره است و فرخشه بر خوانش